artcafechannel | Unsorted

Telegram-канал artcafechannel - artcafe`Channel🎭

1753

@ArtCafeChannel

Subscribe to a channel

artcafe`Channel🎭

#شعر

آزادی آی!
قوس نشاط آدمی
اکنون در این سرزمین، چندان فرو‌نشسته و خاموش است
کز شش هزار خاطره، انگار خاکستر می‌پاشند بر چشم آب

#محمد_مختاری

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

محاکمه "ادولف آیشمن" در دادگاه عالی "اورشلیم" اسراییل
تلاویو؛ 1960
ایشمن در قفسه شیشه ای و صد گلوله نشسته و در بخش پائینی عکس، دادستان (راست) و وکیل مدافع آلمانی دیده می شوند.
آیشمن در آغاز جنگ جهانی دوم به درجه سروانی اس.اس ارتقا یافت و با تلاش مستمر خود در بیرون راندن یهودیان از سرزمین رایش سوم تا درجه سرهنگی بالا رفت. اتهام اصلی او در دوران حکومت هیتلر انتقال یهودیان از سراسر اروپا به اردوگاه‌های مرگ بود.
او در سال ۱۹۴۴ به مجارستان که در تصرف آلمان بود فرستاده شد. آیشمن در پایان جنگ جهانی دوم به عنوان خلبان آلمانی توسط ارتش آمریکا دستگیر شد، اما توانست در اوائل ۱۹۴۶ فرار کند و سال‌ها در مناطق مختلف آلمان پنهان شود.
در سال ۱۹۵۰ با کمک نیروهای زیرزمینی اس. اس ( نیروهای نظامی آلمان در دوران جنگ جهانی دوم ) با نام "نیکولاس کلمنت"به ایتالیا رفت و از آنجا روانه آرژانتین شد و تا سال ۱۹۶۰ تحت همین نام با همسر و فرزندانش در آنجا زندگی کرد.
آیشمن در سال ۱۹۶۰ توسط سرویس امنیتی اسراییل (موساد) شناسایی و از آرژانتین ربوده و به خاک اسرائیل فرستاده شد. محاکمه آیشمن در ۱۲ دسامبر ۱۹۶۱ در تل آویو آغاز شد.
وی در دادگاه اتهاماتش را نپذیرفت و خود را بیگناه دانست، اما دادگاه او را گناهکار تشخیص داد و به مرگ محکوم کرد و در ۳۱ مه سال ۱۹۶۱ در زندان رمله به طناب دار آویخته شد. جنازه وی در یک قایق پلیس در دریای مرکزی سوزانده شد و خاکسترش را به دریا ریختند.

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

پسینی الوداع کردیم و رفتیم
دل از دلبر جدا کردیم و رفتیم

پسینی که عروسی دلم بود
میون آتش سوزان دلم بود

همینجوری که می سوزم بسوزی
کفن بهر عزیزونت بدوزی

"که کشتی یار ما را"

مگر شیر و پلنگی ای دل ای دل
به مو دائم به جنگی ای دل ای دل

اگر دستم رسد خونت بریزم
ببینم تا چه رنگی ای دل ای دل

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#شعر

شیرینی لبان تو فرهادی آوَرَد
دلخواهی آنقدر که غمت شادی آورد

جز عشق دلنشین تو، کارام جان ماست
دامی ندیده ایم که آزادی آورد

دل را خراب کرد و به گنج هنر رسید
عشقِ خرابکارِ تو آبادی آورد...

مقبول باد عذرِ کمند افکنان عشق،
چشم غزال رغبتِ صیّادی آورد!

گر عشق ورز و مست،نمی خواهدم خدای،
باری چرا جمال پریزادی آورد؟!

ای جان سرابنوش ِ نگاهت! بگو دلم
رو با کدام سوی در این وادی آورد؟!

کوه غمت به تیشه ی جان می کند دلم،
شیرینی لبان تو فرهادی آورد


#اسماعیل_خویی

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

فایل صوتی خلاصه‌ترجمه کتاب:
🟢 چرا ملتها شکست می‌خورند
🎾 Why Nations fail

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#شعر
و ما رؤيایی بيش‌تر از يک زندگی که شبيه زندگی باشد، نداشته‌ایم...


#محمود_درویش


@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#سینما_کلاسیک
ٍ#شوروی
#صامت

اکتبر: ده روزی که دنیا را تکان داد

October (Ten Days that Shook the World) 1928

کارگردان: گئورگی الکساندروف
سرگئی آیزنشتاین
نویسنده: گئورگی الکساندروف
سرگئی آیزنشتاین
بازیگران: ولادیمیر پوپوف
واسیلی نیکاندوروف
لایاسچنکو
موسیقی: دمیتری شوستاکوویچ

@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#شعر
#کردستان

با تو کیست؟ پستِ رذل!
با تو‌کیست؟ ای ناباب!
-حال اعتراف می‌کنم
بس است، نزن، جناب!

آبِ چشمه‌ها و رود‌خانه‌ها
درختِ پایین دست و کناره‌ها
درنده‌ی دشت‌ها و کوه‌ها
پرنده‌ی تاکستان‌ها و باغ‌ها
مِهِ دره‌ها، سنگریزه‌ی ساحل‌ها
باد گرمسیر، برف سردسیر
میلیون‌ها اسیر زندان‌ها
زندانِ دهات و شهر‌ها

همه‌گی با هم هم‌دستیم
همه‌گی در کنار هم هستیم.

#عبدالله_پشیو
@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#ساندترک
#مینی_سریال
#waco

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#ساندترک
#مینی_سریال
#waco

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#OST
#WACO
Jeff Russo & Jordan Gagne

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

Waco.S01E05
720P

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

Waco.S01E03
720P

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

.
#شعر

جدائی تاریک است و گس
سهم خود را از آن می‌پذیرم،
تو چرا گریه می‌کنی؟
دستم را در دست خود بگیر
و بگو که در یادم خواهی بود
قول بده سری به خواب‌هایم بزنی
من و تو چون دو کوه،
دور از هم جدا از هم
نه توانِ حرکتی نه امیدِ دیداری
آرزویم اما این است که عشق خود را
با ستاره‌های نیمه‌شبان به سویم بفرستی

#آنا_آخماتووا

@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

نزديک شو

نزديک شو اگر چه نگاهت ممنوع است
زنجيره‌ی اشاره چنان از هم پاشيده است
که حلقه های نگاه
در هم قرار نمی گيرد.
دنيا نشانه های ما را

در حول و حوش غفلت خود ديده است و چشم پوشيده است.

نزديک شو اگر چه حضورت ممنوع است.

وقت صدای ترس
خاموش شد گلوی هوا
و ارتعاشی دويد در زبان
که حنجره به صفت هايش بدگمان شد.
تا اينکه يک شب از خم طاقی يک صدايت
لرزيد و ريخت در ته ظلمت
و گنبد سکوت در معرق درد برآمد.

يک يک درآمديم در هندسه انتظار
و هر کدام روی نيمکتی يا زير طاقی
و گوشه ميدانی خلوت کرديم:
سيمای تابخورده که خاک را چون شيارهايش
آراسته است.

و خيره مانده است در نفرتی قديمی
که عشق را همواره آواره خواسته است
تنها تو بودی انگار که حتی روی نيمکتی نمی بايست بنشينی
و درطراوت خاموشی و فراموشی بنگری .

نزدیک شو اگر چه قرارت ممنوع است

هیچ انتظاری نیست که رنگ دگر بپاشد
بر صفحه ی صبور
وقتی که ماهواره های طاق و نیمکت در خلٲ بگردد
و چهره ها تنها سیاه و سفید منعکس شود
و نیمی از تصویرها نیز هنوز
در نسخه های منفی باقی مانده باشد.

نوری معلق است در اشاره های ظلمانی
ورنه چگونه امشب نیز در این ساعت بلند
باید به روی این نیمکت بنشینم همچنان کنار این میدان
چشم انتظار شکی فسفرین
و برگ ترس خورده ی شمشاد تنها در چشمم برق زند؟

نزدیک شو اگر چه تصویرت ممنوع است.

ساعت دوباره گردش بیتابش را آغاز کرده است
و نیمی از رخسار زمان
از لای چادر سیاهش پیداست.
از ضربه ای که هر ساعت نواخته
میشود
ترک بر می دارد
خواب آب
و چهره ای پریشان موج در موج
می گردد و هوای خود را می جوید
در بازتاب گنگ سکه ای در آب انداخته است.


پا می کشند سایه های مضطرب
در هیبت مدور نارون ها
و باد لحظه به لحظه نشانه ها را می گرداند دور تا دور میدان
اینجا خزه به حلقه ی شفافی چسبیده است
که روزی از انگشتی افتاده است
آنجا هنوز نوری قرمز ثابت مانده است
و روی صورت شب لک انداخته است


نزدیک شو اگرچه رویایت ممنوع است.

می بینی! این حقیقت ماست
نزدیک و دور واهمه در واهمه
و مثل این ماه ناگزیر که گردیده است
گرد جهان و باز همچنان درست همانجا که بوده مانده است
و هر شب انگار در غیابت باید خیره ماند همچون ماه
در حلقه‌ی عزایی که کم‌کم عادی شده است.

این یٲس مخملینه‌ی ماست
یا توده‌ی غبار گون وهمی بر انگیخته؟
که بی تحاشی مدارهای در هم راچون ستاره های دنباله دار می پیماید؟
آرامشی است که بر باد رفته است ؟
یا سایه‌ی پذیرشی است که خون را پوشانده است؟
بی آنکه استعاره های وجدان از طعمش بر کنار مانده باشد.

نزدیک شو اگرچه مدارت ممنوع است.

می شنوم طنین تنت می آید از ته ظلمت
و تارهای تنم را متٲثر می کند.
شاید صدا دوباره به مفهومش بازگردد
شاید همین حوالی جایی
در حلقه‌ی نگاهت قرار بگیرم.

چیزی به صبح نمانده است
و آخرین فرصت با نامت در گلویم
می تابد.
ماه شکسته صفحه ی مهتاب را ناموزون می گرداند
و تاب می خورد حلقه‌ی طناب
بر چوبه‌ی بلند
که صبحگاه شاید باز رخسار روز را در آن قاب بگیرند.

#محمد_مختاری
@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

گزیده کتاب:
| آیشمن در اورشلیم |
Eichmann in Jerusalem :
A Report on the Banality of Evil
نویسنده: Hannah Arendt

اپیزود ۴۹ بی‌پلاس مهرماه ۱۳۹۹

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#شعر

دیگر درباغ های ما
عطر شکوفه ای به مشام نمی رسد
تنها
درختهای ما باروت می دهند
شکوفه هایشان فشنگهای سمی است
میوه هایشان بمب های خوشه ای است
درباغ های ما
باغبان لباس رزم پوشیده
به اندازه موشک های خورده اش
ستاره روی شانه دارد
وبه اندازه گل هایی که سوزانده است
مدال می گیرد
درباغ های ما نهری جاری نیست
همه اش جوی خون است ..

#محمود_درویش
@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

هنگام صبح بوسه‌هایش را می‌ستاند!
سپس یک قهوه عربی برایم آماده می‌کند
و برای بارِ هزارم از عشق‌مان می‌پرسد
و پاسخ می‌دهم:
من شهیدِ دستانی هستم که هنگام صبح برایم قهوه آماده می‌کنند...

#محمود_درویش

@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

اگر ما مدافعان خوبی برای آرمان نبودیم،
شایسته است مدافعان را تغییر دهیم نه آرمان را ...

غسان کنفانی

@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#شعر

زنی چراغ به دست ازسپیده دم آمد
زنی که موی بلندش در آستان طلوع
غبار روشنی سرخ شامگاهان داشت
بر آستانه نشست
ز پشت مردمکش
آفتاب را دیدم
که از درخت فراتر رفت
به روی گونه‌ی گلرنگ صبح پنجه کشید
نگاه روشن زن
خراش پنجه‌ی خورشید را نشانم داد
عبور عقربه‌ای ، ساعت طلایی را
آسمان ، به دو قسمت کرد
زن از مدار زراندود نیمروز گذشت
به شامگاه رسید
ز پشت مردمکش آفتاب را
دیدم
که از درخت فرود آمد
به روی گونه‌ی بی‌رنگ خاک پنجه کشید
نگاه خیره ی زن
خراش پنجه‌ی خورشید را نشانم داد
زمان ، زمان عزیمت بود
زنی چراغ به دست از حصار شب می‌رفت
مرا ، اشاره‌کنان ، از قفای خود می‌برد
زنی که موی بلندش در آستان غروب
شکوه روشنی سرخ
صبحگاهان داشت
زنی که آینه‌ای در نگاه ، پنهان داشت

#نادرنادرپور

@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#شهرام_ناظری
#فغان_مجنون

دی چوکوسم که فت ، چو زه نگم زریا
(کنایه به بدترین حالتی که برای کسی رخ دهد و همه خبر دار شوند)
دی چو کوسم که فت ، چو زه نگم زریا
(کنایه به بدترین حالتی که برای کسی رخ دهد و همه خبر دار شوند)
ده سم له داوان دوسه گه م بریا
(دستم از دامن دوستم بریده گشت)
ده سم له داوان دوسه گه م بریا
(دستم از دامن دوستم بریده گشت)
هاو سه ران ده ردم
هاو سه ران ده ردم
له سه ر تا وه پا
ئالوده ده ردم
(چاره دردم کنید، سر تا پا آلوده دردم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
مه جنون سوخته ی بیاوان گه ردم
(مثل مجنون سوخته در بیابان سرگردانم)
مه جنون سوخته ی بیاوان گه ردم
(مثل مجنون سوخته در بیابان سرگردانم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
وه عشق له یلی وه بی که س مردم
(از عشق لیلی در بی کسی مردم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
دی چو کوسم که فت ، چو زه نگم زریا
(کنایه به بدترین حالتی که برای کسی رخ دهد و همه خبر دار شوند)
دی چو کوسم که فت ، چو زه نگم زریا
(کنایه به بدترین حالتی که برای کسی رخ دهد و همه خبر دار شوند)
ده سم له داوان دوسه گه م بریا
(دستم از دامن دوستم بریده گشت)
ده سم له داوان دوسه گه م بریا
(دستم از دامن دوستم بریده گشت)
دیده می ، باوانم ، ئازیزم
(چشمانم .نیاکانم ، عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
دیده می ، باوانم ، ئازیزم
(چشمانم .نیاکانم ، عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
هاو سه ران له سوز ئازیز سوزیام له سوز ئازیز
من له شور ده رد ئازیز ، من له شور ده رد
(دوستان سوختم از سوز عزیز ، از شور عزیز ، من از شور درد)
له به س من کیشام ئازیز
هناسان سه رد شراره ی ئاگر وی وی
ژه گه ردون ده رد
(آنقدر کشیدم نفسهای سرد از شراره های آتش گردون پر از درد)
هاو سه ران ده ردم ، ده ردم
له سه ر تا وه پا
آی ده ردم، آی ده ردم
ئالوده ده ردم
(چاره دردم کنید، سر تا پا آلوده دردم)
مه جنون سوخته ی بیاوان گه ردم
(مثل مجنون سوخته در بیابان سرگردانم)
مه جنون سوخته ی بیاوان گه ردم
(مثل مجنون سوخته در بیابان سرگردانم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
وه عشق له یلی وه بی که س مردم
(از عشق لیلی در بی کسی مردم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
های ئازیزم
(ای عزیزم)
@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#شعر

خون در تمام آینه‌ها جاری بود
و روز
روی سایه‌ی خود
واژگون شده بود.
همواره دسته‌هایی از دستمزد،
با کفش‌هایی از دشنام،
خواب کناره‌ها را،
آشفته می‌کردند.
و بر عبور،
حاشیه‌ای از خون
می‌دوختند.
و گوشت‌های ساطوری
بر نیمکت‌های عذاب
پیغام می‌نوشتند
و از درخت خشک رؤیا
در خواب راهرو‌های میله‌ای
و از قصر خون منجمد سرهایی،
که خوابشان را،
شب‌ها، میان موهاشان پرت می‌کردند
قفل و قلاده می‌رست.

ما روی وحشتی درهم‌کوفته
خم شده بودیم
و روز روی سایه‌ی خود شب‌ترینِ شب‌ها بود.

#یدالله_رویایی
@ArtCafeChannel

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#ساندترک
#مینی_سریال
#waco

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

#ساندترک
#مینی_سریال
#waco

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

Waco.S01E06
720P

Finish

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

Waco.S01E04
720P

Читать полностью…

artcafe`Channel🎭

Waco.S01E02
720P

Читать полностью…
Subscribe to a channel