ashares | Unsorted

Telegram-канал ashares - سمیه_نعمتی

-

دلنوشته و اشعار (#سمیه_نعمتی) اشعار سمیه نعمتی در سایت صیانت شعر http://sianatesher.ir/author/somayehnemati/

Subscribe to a channel

سمیه_نعمتی

گاهی آدم ترجیح می دهد با
گوسفندها زندگی کند که
لال اند و فقط دنبال آب و غذا
هستند یا ترجیح می دهد
مثل کتاب ها باشد
که وقتی آدم دلش می خواهد
گوش بدهد داستان های
باور نکردنی تعریف می کنند.
وقتی با آدم‌ها حرف میزنی،
چیزهایی می گویند
که نمیدانی چه جوری
به گفتگو ادامه بدهی
"آدم ها حرف های غریبی می زنند"

📕 کیمیاگر
✍🏻 #پائولو_کوئیلو

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

احساس میکنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفتم، ولی اینقدر جلو رفتم که دیگه انرژی برای برگشت ندارم. خواهش می‌کنم این یادت بمونه مارتین؛ اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی، هیچ‌وقت برای برگشت دیر نیست! حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه، باید برگردی ! نگو راهِ برگشت طولانی و تاريکه، نترس از این که هیچی به دست نیاری..!


#جزء_از_كل
#استیو_تولتز

@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

جنگل، اگر تبر خورد
از دستان بلند فاصله بود
هوای حوصله کوتاه
و کوه بر شانه های زمین،
چه سنگین درد می کشید...

#سمیه_نعمتی
@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

آبان
ضخامت سرخ یک زخم کهنه است
که در شکاف میان دو کوه قندیل شده است.

#سمیه_نعمتی

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

پاییز
از ناله های باران
به شانه های دلتنگ من
می بارد
می بارد
می بارد...

#سمیه_نعمتی
@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

‍ به حواسیدن حواس پنجگانه
در امواج خیالم
سرم را به باد میدهم.
به ابرهای بی باران برمیگردم
به آسمان بی ستاره بر میگردم....

✍ #سمیه_نعمتی
🎤 #سمیه_خلج
@ashareS
@skhalaj823

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

به حواسیدن حواس پنجگانه
در امواج خیالم
سرم را به باد میدهم.
به ابرهای بی باران برمیگردم
به اسمان بی ستاره بر میگردم

پر میکشم
از ترحم ثانیه های بی مقدار
از احتضار آغوش های سربریده
از نوحه های نخوانده برای ساقه های بی ریشه

باید دستان خدا را بفشارم به خون
بفشارم به خودکشی دیوارها
بفشارم به حقارت سقف های تو خالی


باید خودم را به خوابم بیاورم
باید خودم را به خوابم بیاورم
خودم را که میشنوم
تیغ طهارت
میزند مرا
میبرد مرا
تا خورده شکسته های پتیاره ی تابستان را
به شهریور دستام
خون بچکانم
خون بچکانم
که شاید شاید
یادم باشد
عشق ،زخم هزار پاره ی منکسر به زمان بود
عشق،قهوه ی تلخی بود گاهی به اهتمام شکر
باید خودم را وسط شنیده هام دفن کنم
اشک تمساح ها را دیده اید
زبان رستگار شدن را میدانید
دور نیست
نزدیک هم نیست
چشمان ادم ها کتاب خواهند شد
ورق به ورق
سطر به سطر
واژه به واژه
حروف به حروف
عشق را
از پس خونابه های ذهنشان
فاکتور خواهند گرفت.

#سمیه_نعمتی
@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

به پریدن چند ماهی از خواب های نقب زده به تن
تا رهاییدن تن از کابوس های بی رویا
حواست را گرم بوقلمون ها کن
غیر قابل قبول است،
از چند جهت بمیری
به عمودی های رگ
که دورتر از خدا به گردن است
که نزدیک تر از هوا به سلول های انفرادی تن ات
دور بگیر
دور بزن
قتل های زنجیره ای را
درآخرین سکانس های تلخ روز
که تو را کُشت
که تو را میکُشد
که تو را خواهد کُشت.

وچقدر بزرگی
که چقدر کوچکی
به خودت مربوط است.
بپر
بپر از هوای سنگین سرت
بپیچ به پیچیدن در خواب زدگی
بی هوا خودت را به خواب بزن
به علی چپ کوچه های فرش
که تنها ترینند از عرش
قدم بزن،پله های تن را
بالا
بالا
بالاتر
به سر که رسیدی
از گندم زار موهات فرار کن به شب
پهلو بگیر در ساحل چشمات
غرق شو در دریای بی خوابی شبانه ات
باید تمام کنی روز را
با چشمانی بسته
کنار جغدهای سرت
که روز از دماغ فیل افتاده بود.

#سمیه_نعمتی
@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

آسان نیست
فرض کن:
دهانت را بسته باشی
از حول هفت دایره ی مدون
به خودت بپیچی
بپیچی
و تا دستاورد یک نقطه ،
از بی نهایت قطر بزنی بیرون.
چشمانت را ببین
شک کن
به دستان کولی های بی مرز همسایه ها
به آغوش های سر سپرده ی هر جایی
به صفت نداشته ی تنبان های هوس باز
کوتاه بیاااا
آسان نیست
دست از پا خطا نکنی
و
ندانی ،
هر زخمی که فرو بردی
از نقاب فصل های بی درو پیکر ادمی بود.
کوتاه بیاااا
حواست را که جم کنی
تا ماه که نه،
نمیدانم،
اما
به جنون ستاره ها
پر خواهی زد،
شاید...

#سمیه_نعمتی
@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

شانس و یا اقبال!!!

بگو چند بهار بباری،
سبز میشوی؟؟

بگو
هزار و چند دور قمری رد کنی
به اکتشاف یک بوسه
لبخند خواهی زد؟
بگو
بگو
چند هذیان را
بگذری
به خدا می رسی؟!
بیا
بیا
رد شو
از جنگلی ،
که در جان ما،سوخت
و هرگز سبز نشد.
ببخش زمین را
که در نت به نت ضربان چشم آدم ها
تمام میشود.

سمیه
سمیه
سمیه
بیا
بیا

سوگواری را
برای متلاشی شدن زخم ها
تمام کن
تمام کن
تمام کن

تو در قرینه ی هوای مردادی
قرنطینه ای

رها کن خودت را
از تردید واگویه های تکراری
از بغبغوی پرنده ها در دهان ادم ها
از آفت وامدار واژه ها در اندیشه های تلخ
فریاد کن خودت را
بگو
شانس و یا اقبال



#سمیه_نعمتی

@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

به سمت هنر بروید.نه لزوما به عنوان شغل و با هدف پول دراوردن.
انواع هنرها راهی بسیار انسانی هستند برای تحمل پذیر کردن زندگی.
برای دوستتان شعر بنویسیدحتی شکسته بسته.
با اهنگ رادیو برقصید،زیر دوش اواز بخوانید .
صرف احساس خلق کردن مزایای بیشماری با خود به زندگی می اورد.

کورت ونه گوت

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

واسه عشق تو عزیزم
تن میدم به هر اسیری
دستتو بزار توو دستم
باورم شه که نِمیری

#سمیه_نعمتی

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

درد من حصار بركه نيست!
درد من زيستن با ماهيانی‌ست
كه فكر دريا به ذهنشان
خطور نكرده است ...!

#صمد_بهرنگی
#ماهی_سياه_كوچولو

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم
که از تراکم اندیشه های پست تهی باشد .

#فروغ_فرخزاد

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

در من چیزی کم بود و در این زندگانی هم چیزی کج بود.میان ما و این زندگانی یک چیزی گنگ ماند.ما دیرامدیم یا زود،هر چه بود به موقع نیامدیم.گذشت و بهتر که می گذرد...

کلیدر
محمود دولت ابادی

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

به جهان ماهی های در گور خوابیده
در سراسر هوایی
که مخدر است،تنفس
که عادت است،قفس
که بی خیال رنگ ماهی ها
خیالی نیست
این جنگل است
این درخت است
این چشمان توست
یا پر است
یا خالی

یا به خاموشی جنگل غبطه میخوری
یا به مرگ برگ ها مومن؟
چگونه ای؟
به سرسختی اسمان، باور میشوی؟
بی چاره آدمی
خبر نداشت
خبر نداشت
ذائقه ی مرگ ،طعمه ای بیش نبود
طعمه بود به دهان افت زده ی جبریئل
اعوذو بالله من شیطان الرجیم
در شبیحخون باد ،خدا گریه میکرد
در گلوگاه زمین طناب به گردن خورشید بود
کوه سر از پا تکه تکه بود.
زمان چتری بود
برای سیلی که از حواس ادم ها
در چهارچوب بن بست ترین زمستان ،می بارید
که می بارید
و این خدا بود
که تمام راه را
پس کشیده بود؟!

#سمیه_نعمتی
@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار

درود و هزاران درود بر شما دوستان و همراهان خوبم
امید سال جدید سالی پر از سلامتی و برکت در کنار عزیزانتون داشته باشید.
نورزتون پیروز💚
ارادتمند شما سمیه نعمتی
@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

بیاویز به شانه های باکره گی
لابه لای کوله بارهای به هرز رفته در اینه

بخوان ،
بخوان ،تارهای تنیده در نقوش زخمی سَرَات را
اعتمادی نیست به حسادت خورشید در بارش نور.
اعتمادی نیست به میانبر فاصله ها
هست؟!

میشنوی؟!
صدای کوبیدن هزار و سیصدو شصت و چند نت به شکاف رها شده در آوای صدات؟!
درد
درد
درد
فریاد کدامین سکوت را درد میکشی؟!


دچار نشو
دچار نشو
به وارونگی ادم ها
اگر به شمه ی گرگ ها ، نادان بمانی ،پیشکش چوپان ها میشوی در لباس میش.
بیرون بزن
از اینه ها ی مومیایی شده در اخور کفتار زمین!

خلاص کن زمین را

دام را می بینی؟
دام در خورجین چشمان توست
وسط عدسی جویده شده ی زمان
کنار سر خورده گی هات
چنگ میزنی ،
چنگ میزنی ،به شرم، به جان ،به تن
قمار
قمار
قمار

به کپر های باران خورده ی تن ات نمک نپاش
به خروج ِ قافله های بی حساب و کتاب تن ات،
پایان بده،
در مرز محدودیت صفر .

#سمیه_نعمتی
@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

انسان پر مایه در تنهایی محض با افکار و تخیلات خود به بهترین نحو سرگرم می‌شود،
حال آنکه تنوع مداوم در معاشرت، نمایش‌ها، گردش و تفریح ممکن نیست کسالت شکنجه‌آور فرد بی‌مایه را برطرف کند.


#در_باب_حکمت_زندگی
#شوپنهاور

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

در عشق حقیقی ، این روح است که تن را در آغوش می گیرد!


#نیچه

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

به حواسیدن حواس پنجگانه
در امواج خیالم
سرم را به باد میدهم.
به ابرهای بی باران برمیگردم
به آسمان بی ستاره بر میگردم....

✍ #سمیه_نعمتی
🎤 #سمیه_خلج
@ashareS
@skhalaj823

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

تنها مکان امنم همین نوشتن است.

#مارگریت_دوراس

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

از تنیدن درختان ،
در اسکیزوفرنی سرسخت جاده ها
بشوران زندگی را
لابه لای اسفالتهای داغ دیده
بیاویز به وزیدن بااد در گردنه های متجاوز
بباز به بازیدن در جان بی جان ات
بسوز با سازش لب هات در چارچوب صورتکهای شوالیه
بمیر در مرگیدن چشمه ی آبی ،
که در داغی سرب و سنگ و سکوت
جهان اش کوچک میشود
جهان اش کوتاه میشود
جهان اش غرق میشود
حواست را پرت کن
درپایینترین حجم نفس های ادمی
در بالاترین حس بی خبری
چنگ شو در جان علفزارها
در قطرات شبنم گلبرگها
در شریان های ناکوک ریشه ها
آه ادمی
آه آدمی
دهانت را ببند
دهانت را ببند
به چند میفروشی
به چند میخری
در جام جان شما
عشق،
بی مرزترین فاجعه ی انسانی ست.

#سمیه_نعمتی
@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

اینها را که نوشتم کمی آسوده شدم، از من دلجوئی کرد، مثل اینست که بار سنگینی را از روی دوشم برداشتند. چه خوب بود اگر همه چیز را می‌شد نوشت. اگر میتوانستم افکار خودم را بدیگری بفهمانم، میتوانستم بگویم. نه یک احساساتی هست، یک چیزهائی هست که نمیشود بدیگری فهماند، نمیشود گفت، آدم را مسخره میکنند! هرکسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت میکند- زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است.


#زنده_بگور
#صادق_هدایت

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

نه دیگه دعا نمیکنم
وقتی که آمین نمیشه
مردن دیگه روز و شبا
این زمین،زمین نمیشه

#سمیه_نعمتی
@ashareS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

‍ ‍ ‍ ‍ سپاس خدایی را که برای خنداندن گلی آسمان را میگریاند
سلام دوستان پس از مدتها سکوت به لطف و یاری خداوند یکتا موزیک زیبای نگاهم میکنی آماده شد و امیدوارم خوشتون بیاد و مثل همیشه حمایت کنید و منتظر دابسمش های زیباتون هستم .

هر چقدر لذت بردید حمایت کنید

#نگاهم_میکنی

✍#سمیه_نعمتی

🗣#حامد_پیر_افکن

@ashareS
@hamedpirafkan

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

#عباس_کیارستمی
#در_ستایش_تنهایی

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

اغلب از خود می پرسم که چرا ترس بر شب غالب می‌شود ؟ فکر می‌کنم که شب زاییده‌ی تاریکی نیست. شب همواره هست، فقط در نور روز قابل رویت نیست! من آدم های زیادی را دیده‌ام که از خودشان متنفرند و با مطبوع جلوه دادن خود در نظر دیگران، آن تنفر را جبران می‌کنند. فقط در این صورت می‌توانند نسبت به خود حس بهتری داشته باشند". جالب اینجاست که در سخن نیچه "تنفر از خود" جای شب را می گیرد و "مطبوع جلوه دادن خود"، جای روز را و آن وقت؛ این جمله را دوباره باید خواند: " شب همواره هست، فقط در نور روز قابل رویت نیست.

#اروین_یالوم

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

شوخی شوخی بهم گفتی برو
جدی جدی گفتم باید برم
نگام کردی با یه حالتی
گفتی آره اینه حرفِ اخرم

#سمیه_نعمتی
@ashreS

Читать полностью…

سمیه_نعمتی

چگونه بنویسم
شعر مرده بود
در قاموس زندگی
در ناقوس مرگ.
و شب
در تشییع واژه های سپید
بار سیاهی هزار خاطره را
به شانه های روز
شلاق میزد

✍ #سمیه_نعمتی
🎤 #سمیه_خلج
@ashareS
@skhalaj823

Читать полностью…
Subscribe to a channel