جهت دعوت دیگران این لینک 👇 @askestanpic جهت ارسال مطلب به کانال 👇 @javadbakhshi60 @EshaghMusavi @ashp5213 @ahmadii61
اینم دعای آخرین روز از سال 1402
تقدیم به شما عزیزان💐
پــــــــروردگـــــارا . . .
كمک كن درمسیری باشیم که سرانجامش به تو ختم شود..
پــــــــروردگـــــــارا . . .
آزاد،رها،خود،زندگی و تمام لحظه هایمان را به تو می سپاریم..
پــــــــروردگــــــارا . . .
چشمانمان مي بينند بزرگيت را . گوشهايمان مي شنوند صداى عظمتت را.
پــــــــروردگـــــــارا...
دستانمان لمس مي كنند زيبايی هاي خلقتت را . .خـــــدایـــــا به خاطر خـــــداييت تو را شكر . .!ما را،هر چند آلوده،بنده خود بدان . . .
پـــــــــــروردگـــــــارا. . .
تـو خیلی بزرگی و ما خیلی کوچک . تو را به بزرگیت،فراموشمان نکن
پـــــــــروردگــــــارا...
آه ای خــــــدای بی همتا.. نه آن قدر پاکیم که کمکمان کنی و نه آن قدر بدیم که رهایمان کنی . .میــان این دو گمیم . . .!
پـــــــــروردگــــــارا..
هر چه قدر تلاش کردیم نتوانستیم آنــی باشیم که تو خواستی . .هـرگز دوست نداریم آنی باشیم که
تو رهـایمان کنی . . .
پس مهربان خـــــدای ما. .هیــــــــچگاه رهایمان نکن!
آمین یا ارحم الراحمین 🙏🏻
پیشاپیش سال زیبای 1403 بر
شما دوستان و همراهان گرامی مبارک باشد.... 💐💐💐
#زبان_مادری
حس و حال خودتان را در مورد این فیلم برای ما بفرستید
با صدای ایسلام ایمانی
آهنگ تاتی
#یادش_بخیر
#نظرات_را_برای_ما_کامنت_کنید 👇👇
#لینک_گروه_سلام_تات👇👇
/channel/+U7RWobwjgQhjMDcy
#بزن_رولینک👇👇
✅join👉@salamtat🌺
👌👆👏👏👏👏👏👏
*من خیلی لذت بردم با این سروده،لطفا دانلود و تا اخر گوش کنید ولذت ببرید وبه ایران ایرانی ببالید.دراین انجمن شعرشاعرچه غوغایی بپاکرد
کل کل چارشنبه(چهارشنبه سوری)
ترانه شاد تاتی
کاری مشترک از :شاهرخ سوادیان
ایسلام ایمانی
ترانه سرا :علیرضا حداد
موسیقی:رضا رئوفی
لهجه:کلور .شاهرود.خلخال
اجرادر شبکه استانی البرز برای اولین بار توسط آقای سوادیان
@tatistan
صبح روز چهارشنبه مراسم ادامه داشت و تمام اهل خانه میبایست با آب روز چهارشنبه حمام میکردند چون عقیده براین بود که سلامتی سال جدید در گرو آن نهفته است بعد از حمام مقداری از موی بچه ها و حتی از مو و پشم حیوانات اهلی خانه نیز بریده میشد و در آب می انداختند و همه میبایست ۷ مرتبه از روی آب رودخانه میپریدند و سلامتی خودشونو تضمین میکردن دو میگفتند دردو بلایان تاو آدیم.
رسم دیگری که در این روز مرسوم بود این بود که سنگ بزرگی که معمولا آبی رنگ بود را انتخاب میکردند وآنرا کنار کوزه دوغ و کره گیری که نره نام داشت میگذاشتند و به آن نره سگ یعنی سنگ کوزه میگفتند و فلسفه این کار به این علت بود که باید به اندازه همون سنگ کره بدست بیاید و همچنین یک چوب نسبتا بلندی نیز انتخاب میشد تا بوسیله اون اندازه کره در چند مرحله چک شود و به اون نره چو یعنی چوب کوزه میگفتند.
در نزدیک ظهر در صورت مساعدبودن هوا کل ده برای گردش وتفریح به باغهای مجاور روستا میرفتند و ناهار را در باغها میخوردند واز طبیعت و با هم بودن لذت میبردند افسوس و صدافسوس که همه چیز به باد فراموشی میرود.براستی چه زیبا سروده شاعر خوش ذوق روستای ما خانم بخشی از چهارشنبه سوری در اسکستان
دپه چار اَکرین اَشین بانان سَر تا تا زه بَمانین تا سال دیگر
گون وَش اَژَنین بانان سَرکا یالو روک اَوزین بانان سَرع کا
چ لذت اَداری کولابه لوجونی جارشه به آویزان بر هرلوجونی
گرمشته و آجیل هرین شو را صصبا اَوزین آوع سرکا
اشتن مو کاکو لکا آو آردین اشتن درد و بَلایان تاو آردین
برقرار باشید
کلا (کلاه) به لوجونی یا شال انداختن
همانطور که می دانید در گذشته رسم و رسوم های زیادی در منطقه شاهرود بالاخص در روستا های این ناحیه مرسوم بوده که با گذشت زمان و ارتباط با زندگی شهری و یاشاید بخاطر تغییر سبک نوع معماری خانه ها یکی پس از دیگری به فراموشی سپرده شده یکی از این رسم های زیبا که در روستای اسکستان مرسوم بوده کلا به لوجونی یا شال انداختن بود که در شب چهارشنبه سوری انجام می شده این سنت زیبا مختص به نو جوانان و جوانان پسر خانواده بود که بصورت انفرادی ویا گروهی انجام می شد که این شب هیجان خاصی برای نوجوانان به همراه داشت وسائل مورد نیاز یک شال بود و یک ساک دستی برای جمع اوری هدایا که برای این کار دست به دامن مادر می شدند وشال کمرش (جارشه) را می گرفتند و با اشتیاق به پشت بام خانه ها می رفتند و شال را از دریچه اصلی پشت بام آویزان می کردند در گذشته سقف های خانه به این صورت مدرن شیروانی دار نبود بالای سقف هر اتاقی روزنه ای برای تهویه هوا درست می کردن که لوجون نامیده می شد که نوجوانان بصورت ناشناس شال مخصوص را از این روزنه آویزان می کردند تا هدایای مخصوص شب چهارشنبه سوری رو که شامل گندم بوداده عدس بوداده و جو و نخودچی کشمش و شکلات و پول خرد که معمولا بصورت سکه بود و تخم مرغ رنگی منقش شده و جوراب پشمی دست بافت البته اگر خانم خانه باهوش بود با توجه به شال صاحب شال رو شناسایی می کرد و در خور نسبتی که با ان فرد داشت هدایای در خور و شایسته برایش به شال می بست و به بالا هدایت می کرد گاها شده بود که اشتباها شال را از روزنه طویله انداخته بودن که دیگر داستانی داشت 😄
پیشاپیش چهارشنبه سوریتون مبارک🌺💐💐
✍ش. بخشی اسکستان
افسانه #چارشمبه_خاتون
بانوی چهارشنبه سوری
حکایات و روایات مختلف مستند و غیر مستند، درست یا نادرست بسیاری در باره چهارشنبه سوری شنیده و خوانده می شوند. در این میان اما کمتر کسی از سرنوشت بانوی چهارشنبه سوری ما خبر دارد. افسانه چهارشنبه خاتون یا بانوی چهارشنبه سوری در فرهنگ عامه مردمان زیادی از پهنه سرزمینهای دیلم و گیلان و آذربایجان حضوری پررنگ دارد. تصویر و نقش و ماموریت این بانو در فرهنگ عامه از منطقه ای به منطقه دیگر تفاوتی آشکار و گاه تضادبرانگیز دارند.
از آنجایی که پژوهش های مستندی در این باره وجود ندارد و اگر باشد از دسترس من خارج است نمی توانم به قطع و یقین به آنچه که در فضای مجازی وجود دارد استناد کنم. لذا قضاوت در باره روایتهای نه چندان متقن و گاه مخدوش و سطحی موجود در فضای مجازی از مناطق مختلف در باره چهارشنبه خاتون را در اینجا نادیده می گیرم زیرا احساس می کنم قشنگترین چهره ای که از بانوی این افسانه می توانم به تصویر بکشم و به دیدگان خواننده این یادداشت باز بنمایانم همان سیماییست که از #چارشمبه_خاتون در فرهنگ عامه #تات_زبانان_دره_شاهرود خودنمایی می کند و در صندوقچه خاطرات دارم باشد و آن حکایت از بانویی زیبا و مهربان و باوقار دارد که اگر بگویم اسطوره پاکی و پاگیزکی و روشنی و سعادت برای مردمان آن حوالی بوده است پر بیراه نباشد و نشان از ریشه تاریخی حکمت عامیانه معتبر در میان آنان دارد.
باری ، تصویری که نگارنده این سطور در دوران کودکی و نوجوانی از بانوی چهارشنبه سوری در خاطره و ذهن خود حک شده دارد نمادی از الههی سعادت بخش و برآورنده آرزوها و الهام بخش نیکی ها و پاکدلی هاست که در شب چهارشنبه سوری از بامی به بامی دیگر می رود و از دریچه سقفی رو به آسمان پر ستاره به درون خانه ها مینگرد و چنانچه نظافت و پاکیزگی و آراستگی و سادگی و زیبایی داخل خانه و باشندگانش مورد پسندش افتد از دریچه به درون خانه فرود می آید و ابتدا به سمت چراغ نیمه روشن می رود و دانه های انار دور مخزن شیشه ای چراغ را یک یک وارسی می کند و نیت ها را می خواند. آنگاه سرپوش خوشرنگ سینی غذای شب چهارشمبه سوری را بر می دارد و از انواع آن کمی می چشد و از آب زلال چشمه در کاسه چینی می نوشد و در آینه موجود در طبق شام به خود می نگرد و دوباره از دریچه بالا می رود تا به خانههای دیگر سر بزند.
از آنجایی که آئین ها و مراسم های فولکلور تاریخی در فرهنگهای مختلف برآمده از ضرورتهای زندگی واقعی هستند اسطوره ها و افسانه ها بازگوکننده رابطه انتزاعی بین خیال و واقعیتُ، بین معرفت و حقیقت ، احساسات و آرزوهای زندگی مردمان در یک دیالکتیک پیچیده هستند که در مسیر تاریخ همواره دچار تغییر و تحول و تکامل و نسیان و فراموشی می شوند. کما اینکه کمتر اسطوره یا افسانه ای را بتوان یافت که شباهتی به طرح اولیه خود و یا همزادهای بعدی خود در جاهای مختلف داشته باشد. و هم از این روست که برخی افسانه های همریشه ممکن است از روستایی به روستای دیگر با هم تفاوتهای داشته باشند ولی از این سوی زمین با افسانه و اسطوره ای در منطقه ای از آنسوی زمین شباهتهای داشته باشد.
هر چه باشد افسانه #چارشمبه_خاتون یا بانوی چهارشنبه سوری در خیال ما کودکان تاتزبان دره شاهرود به فراخور شرایط و زمان و روستای زادگاه خود نقشهای ماندگاری را به یادگار گذاشته است.
موضوع از این قرار است که خانه ها می بایست پس از زمستانی بسیار سخت و طولانی با شرایط زیستی کهن و امکانات گرمایی و شست و شو، و رًفت و روب بس محدود و سخت برای آمدن بهار همچون آینه ای تابناک و پرجلا می شدند. نظافت و پاکیزکی خانه و زندگی برای زنان و مادران منطقه شاهرود در همه فصلها اهمیتی بس سترگ و حیاتی و آبرومندانه داشت. لذا می توان حساسیت زنان خانه دار را تصور کرد که پس از زمستانی طولانی و سخت چه کار بزرگ و طاقت فرسایی برای خانه تکانی و نوزایی زندگی پیش از آمدن بهار داشتند
و همه اینها بایداز اول اسفند شروع می شد و تا آخرین چهارشنبه سال به پایان می رسید که بانوی زیبای ما و بهار دل انگیزش از راه می رسیدند.
آنچه که در قطعه موزون و منظوم چارشمبه خاتون آمده است و طی دو سه روز اخیر برای چهارشنبه سوری تنظیم شده است آمیخته ای از خاطرات و تخیل کودکیست که برای دیدن چهره زیبای آن بانو تا صبحدم بیدار می ماند و دیدگان به دریچه سقفی می دوزد و با او به گفتگوی نهانی و درونی مشغول می شود و و حال پس از چندین دهه از زبان مردی رو به آستانه کهنسالی با شورمندی ها و حسرتها و نوستالژی ها و خاطراتی بس گرامی از دنیای زیبای کودکی گم شده اش بیان می شود که شاید تصویری از آن همه قاب گیرد و به یادگار بگذارد.
#زبان_تاتی (لهجه دروجی)
#فرهنگ_عامه
قباد بخشی
چهارشنبه سوری ۱۴۰۱
#کانال_صبه_سرخی
@tarvari
استخدام در شرکت ایران خودرو دیزل
کلیه جوانان دارای مدارک
دیپلم ، فوق دیپلم ، لیسانس ، فوق لیسانس
برای استخدام در شرکت ایرانخودرو دیزل
شرایط در سایت زیر
Http://jazb.ikd.ir
حضور محمد حسن پور اسکستانی بصورت زنده در برنامه صبح ونشاط
Читать полностью…🔻فوری
آقای وحید کنعانی با کسب ۱۷۴۹۰ رای پیروز انتخابات خلخال و کوثر شد.
@Kanani_Vahid
گویند در عصر سلیمان نبی پرندهای برای نوشیدن آب به سمت برکهای پرواز کرد،
اما چند کودک را بر سر برکه دید، پس آنقدر انتظار کشید تا کودکان از آن برکه متفرق شدند.
همین که قصد فرود بسوی برکه کرد، اینبار مردی را با محاسن بلند و آراسته دید که برای نوشیدن آب به آن برکه مراجعه نمود.
پرنده اندیشید که این مردی با وقار و نیکوست
و از سوی او آزاری به من مُتصور نیست. پس نزدیک شد، ولی آن مرد سنگی به سویش پرتاب کرد و چشم پرنده معیوب و نابینا شد. شکایت نزد سلیمان برد.
سلیمان آن مرد را احضار کرد، محاکمه و به قصاص محکوم نمود و دستور به کور کردن چشم داد.
آن پرنده به حکم صادره اعتراضکرد و گفت: چشم این مرد هیچ آزاری به من نرساند، بلکه ریش او بود که مرا فریب داد!
و گمان بردم که از سوی او ایمنم پس به عدالت نزدیکتر است اگر محاسنش را بتراشید تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند.
✍ " علامه دهخدا "
بایرام یئلی چارداقلاری ییخاندا
نوروز گولی, قارچیچه گی چیخاندا
آغ بولوتلار کوینکلرنین سیخاندا
بیزدن ده بیر یاد ائله ین ساغ اولسون
درد لر یمیز قوی دیکلسین, داغ اولسون
#استاد_شهریار
پیشا پیش نوروزتان مبارک💐💐
دلیل خانه تکانی قبل از نوروز چیست؟
در ایران قدیم اعتقاد بر این بود که نباید هیچ گونه آلودگی از سال پیش، بر جسم و جان خانه باقی بماند و باید سال نو در محیطی پاکیزه برای اعضای خانواده آغاز شود.
بهتر است در این میان فراموش نکنیم که خانه تنها یک نمود بیرونی از زندگی ماست و آنچه اهمیت دارد این است که با دلی پاک و عاری از هر گونه کینه و نفرت به استقبال عید نوروز برویم.
سالی بشد از دست در ایام جوانی
نوروز رسید و تو همینی که همانی !
گیرم که به رسم همگان خانه تکاندی!
پس کی دل افسرده خود را بتکانی؟
ایشور الاوه سنت قدیمی
در استقبال از بهار
@tatistan
آیین بر افروختن آتش در شب چهارشنبه سوری در روستای تات زبان اسکستان جلوی درب منازل افرادی که در همان سال دار فانی را وداع گفته اند
@tatistan
مراسم چهارشنبه سوری در روستای اسکستان تا دهه ۶۰
چهارشنبه سوری آیینی بسیار کهن است که با فرهنگ ما ایرانیان عجین شده و ریشه در زمانهای بسیار دور و دراز داشته ،بطوریکه برخی آنرا از زمان زرتشت وبعضی ها از زمان جمشید می دانند که درآخرین سه شنبه سال مردم به جشن و پایکوبی می پردازند وخودرا برای سال نو آماده می سازند. در اسکستان این مراسم با حرارت و شکوه خاصی بر پا میشده ولی امروزه رو به فراموشی رفته، که همین جا از تمام عزیزان خواهش میکنم نذارن آداب ورسومات گذشتگانمون فراموش بشه و به کوچکتر ها حتما تاکید کنید که از وسایل آتش زا و ترقه دوری کنن که خدایی نکرده سال جدید رو با حادثه شروع نکنن
یادش بخیرغروب شب چهارشنبه مردم ده و بخصوص جوانترها لباسهای جدید و رنگارنگشونو میپوشیدند و خودشونو برا شب آماده میکردن مادر خانه با کمک دختران شیرینی و نان تازه میپخت همچنین ۵ یا ۷ عدد نان کوچیک که به اون کوکه میگفتند برای بچه های خاتون چهارشنبه درست میکردندچونکه عقیده داشتند خاتون منتظر نان آنهاست تا برای بچه هاش ببره . مادر معمولا با آرد نقش خاتون را برروی در و دیوار خانه میکشید و میگفتند شگون داره و میگفت خاتون از جن ها است و با این کار به بچه های آدما صدمه ای نمی زنه بعد از پخت نان نوبت به بو دادن ۷ نوع خشکبار از قبیل گندم برنج عدس جو تخم کدو ذرت ونخود بود که برروی تابه ای که به اون تاوه میگفتند انجام میشد.
در اول شب همه اهل ده به بالای بام خانه هایشان میرفتند و مادر بوسیله میله بلند نان پزی بنام بسک به دور سوراخ نورگیر وهواکش خانه که لوجون گفته میشد دایره ای میکشید و با آب آفتابه روی خط را خیس میکرد ، فلسفه این کار این بود که عقیده داشتن جن ها از آدم ها فاصله میگیرن.
بعد از این مراسم نوبت آتیش بازی بود و گوَن هارو در هفت توده بصورت خطی میگذاشتند اگر در ده خانواده ای عزادار بود ادب حکم میکرد آتیش از بام خانه متوفی شروع شود بهمین علت سادات روستا به بام خانه متوفی میرفتند و از آنجا مراسم اتیش بازی بصورت رسمی شروع میشد وبعداز آن همه اهل ده اجازه داشتند به هلهله وپایکوبی و پریدن از روی اتیش بپردازند.
بعد از مراسم آتش بازی نوبت به رسم زیبای کولابه لوجونی میرسید این عمل که بیشتر توسط جوانان ده انجام میشده اینگونه بوده که پارچه ای بنام جارشه رو از سوراخ لوجون بداخل اتاق خانه ها میفرستا د ند و اهل خانه را باخبر می ساخت ومعمولا در پارچه ها خوراکی هایی از قبیل خشکبار و آجیل و تخم مرغ و پول نیز گره میزدند و به بالا میفرستادند نوعروسان نیز به کمک خواهر یا یکی از اقوام نزدیک خودش به بام خانه داماد یا فامیل های نزدیک داماد می رفت و پارچه ای که آینه ای بدان وصل بود رو از لوجون آویزان میکرد و صاحبخانه میدانست که عروسشان است و براش هدایایی از قبیل روسری جوراب لوازم آرایش گره میزدند .
بعد از کولابه لوجونی نوبت به صرف شام میرسید در این شب مادران غذاهایی از قبیل ترهیا همون تاره کوکو برنج وماست تهیه میکردند بعداز شام اقوام نزدیک وهمسایه ها به خانه هم میرفتند و از خوراکیهایی که تهیه شده بود به عنوان شب چره شب جیره استفاده میکردند بازار نقالی بسیار داغ بود و تا نیمه های شب ادامه داشت بعضی از جوانان در همین زمان به بالای لوجونها میرفتند و به نوعی استراق صمع میکردند اما نه به دلیل کنجکاوی و فضولی درکار و زندگی مردم بلکه فقط میخواستند ببینند که موضوع صحبت خانه مثبت است یانه چون عقیده داشتند در صورت مثبت بودن سال جدید برایشان سال نکویی خواهد بود.
🌸 کل کل چارشنبه (چهارشنبه سوری)
🌺 ترانه شاد تاتی
🌺 کاری مشترک از
🌿 شاهرخ سوادیان/ ایسلام ایمانی
💐 ترانه سرا : علیرضا حداد
💐 موسیقی:رضا رئوفی
🌾 لهجه:کلور .شاهرود.خلخال
@salamtat
🎥 پیشواز نوروز در روستای آویهنگ مریوان
@khabare_vije | Khabarevije.ir
زندگی، پشت نگاهم جاریست
سرزمین کلمات، تحت فرمان منست
قاصدکهای لبانم هر روز سبزهی نام خدا را به جهان میبخشد
«من معلّم هستم»
گرچه بر گونهی من سرخی سیلی صد درد، درخشش دارد
آخرین دغدغههایم اینست :
نکند حرف مرا هیچ کس امروز نفهمید اصلاً؟
نکند حرفی ماند؟
نکند مجهولی روی رخسارهی تن سوختهی تخته سیاه جا ماندهست؟
«من معلّم هستم»
هر شب از آينهها میپرسم :
به کدامين شيوه؟
وسعت ِيادِ خدا را
بکشانم به کلاس؟
بچه ها را ببرم تا لب ِدرياچهیِ عشق؟
غرق ِدریایِ تفکّر بکنم؟
با تبسّم يا اخم؟
با یکی بود و نبود، زیر یک طاق کبود؟
یا کلاغی که به خانه نرسید؟
قصّه گویی بکنم؟
تک به تک یا با جمع؟
بدوم یا آرام ؟
«من معلّم هستم»
نيمکت ها نفس گرم ِقدمهایِ مرا میفهمند
بالهایِ قلم و تخته سياه
رمز ِپرواز ِمرا میدانند
سيبها دست ِمرا میخوانند....
«من معلّم هستم»
درد ِفهميدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مال من است....
#فریدونمشیری
@mokhatab_khas11
اجرای زیبای آواز دشتی (دستگاه شور)
خواننده جناب رضا امیری
نوازنده نی:هنرمند عزیز روستای ما جناب محمد حسن پور
اجرای موسیقی فولکلور تاتی گروه امر تات روستای اسکستان در استودیوی پخش شبکه جام جم۱
برنامه شب روشنی شنبه ۱۴۰۲/۱۲/۱۲
رحمن دانیالپور سرپرست گروه ونوازنده نی
عادل نائینی خواننده
غلامرضا پورهمدم همخوان
حمید هدایتی تار وسه تار
جواد بخشی قاوال(دایره)
علی محمد رسولی تنبک
لینک برنامه شب روشنی جهت مشاهده سه اجرا توسط گروه امرتات
https://www.telewebion.com/episode/0xbc4a9a0
.
#دوبیتی_تاتی:
نه داری و رزیکو چیجه منده
نه کشتهئیکو ئی تا اوشه منده
مرا هنده عزیزه خاطران کو
فقط اشت نام «گولباغچه» منده
فارسی ( با کمی تغییر):
نه از باغ و درختش غنچه ای ماند
نه از آن کشتهزاران خوشه ای ماند
برایم زان همه یاد گرامی
فقط از نام تو «گلباغچهای» ماند
ne dāri yu razi.ku čija manda
ne kaštai.ku eitā uša manda
marā handa aziza xātərān.ku
faqat əštə nāmə gul.bāqča manda
✅ #گول_باغچه gul.bāqča در زبان تاتی اگرچه لفظا به معنی باغچه گل هم رایج است اما در واقع اصطلاحی در کشاورزی و در برداشت و درو کردن مزارع عدس، جو و گندم است و به قطعهیکوچک گرد شده ای از قسمت درو نشده مزرعه گفته میشود که هنگام برداشت با منظورهای مختلف دستنخورده باقی می ماند:
۱- «گول باغچه »برای کودکانی در نظر گرفته میشد که جهت آوردن آب از چشمه و یا بردن بار به خرمن از جریان جمعی دروی گندم یا برداشت عدس دور می ماندند. این قطعه مخصوصا زمانی اهمیت داشت که دروگران در لحظات پایانی و برداشت آخرین خوشه ها عبارت گونهای با مضمون « الله محمد یا علی» را به منظور اعلام تمام شدن برداشت و پایان خوش و رفع خستگی با صدای بلند و موزون و آهنگین چند بار تکرار میکردند. لحظات پایانی کار سخت مزرعه و حضور در این مراسم خوش معمولا برای کودکان خیلی خواستنی و دلپذیر بود لذا اگر کودک و نوجوان در این لحظات بنا به دلایلی در مزرعه نبوده دروگران همخوانی مضمون پایان کار را با باقی گذاشتن «گول باغچه» تا بازگشت کودک و نوجوان به تعویق می انداختند.البته تعویق برداشت « گول باغچه» به ساعات و یا روزهای دیگر دلایل دیگری هم داشت.
۲- این قطعات کوچک در مزرعه، هنگام برداشت، برای سرگرم کردن و یا تشویق کودکان به همکاری در طی روز و در جاهای مختلف به آنها اختصاص داده می شد.
۳- « گول باغچه » به قطعهای از مزرعهی عدس گفته میشد که توسط یکی از کارگران با برداشت باریکهای از کل مزرعه جهت تقسیم کار جدا می شد. جدا کننده این قطعه با اعلام اینکه صرف صبحانه یا وعده ی غذا یا نوشیدن چای پس از برداشت این قطعه خواهد بود انگیزه همراهان در سرعت بخشیدن به کار را تقویت می کرد. مزارع عدس معمولا توسط دختران و زنان بدون ابزار کشاورزی و با دست برداشت می شد. گول باغچه در مزارع عدس در اندازهی قطعات کوچک به دختران خردسال هم اختصاص داده می شد.
۴- « گولباغچه » اصولا به هر قطعه کوچک از مزرعه گندم، عدس، جو، شبدر، یونجهزار و علفزاری گفته می شود که به منظور خاصی جدا شود. قسمتی از مزرعه گندم با ساقه های انعطاف پذیر و بلند برای تهیه بند جهت بستن پشته های گندم، و بخشی از مزرعه شبدر و یونجه زار برای بذرگیری و قسمتی از علفهای بلند برای بافتن بند دور پشتهی علف «گول باغچه » نامیده می شدند.
🔸لازم به ذکر است که در #زبان_تاتی_دروجی «گولَه باغچه» gula.bāqča به باغچهی گل و « ولَه باغچه» vəla.bāqča به باغچه گل سرخ گفته میشوند و اگر این اصطلاح بنا به نظر مندرج در فرهنگ تاتی (دروجی) آقای سبزعلیپور به جای «گول باغچه» در موارد بالا، نزد بخشی از منابع میدانی فرهنگ تاتی مورد نظر رایج است دور از انتظار نیست اما نظر اینجانب مستند به تجربهی شخصی خود و همسر تات زبانم در برداشت «گول باغچه» است که ممکن است برای بخشی دیگر از منایع میدانی زبان تاتی متفاوت باشد.
#زبان_مادری ما تاریخ اجتماعی ما را هم با خود همراه دارد.
#گول_باغچه #گوله_باغچه #وله_باغچه
#دوبیتی_تاتی
قباد بخشی
#زبان_تاتی (دروجی)
بهمن ۱۴۰۲
#کانال_صبه_سرخی
@tarvari
⚠️ وقتی میرید توی اتاق پرو اول این تست رو انجام بدین تا مطمئن بشین کسی از اون طرف آینه بهتون نگاه نمیکنه!
روش فهمیدن اصل یا دو طرفه بودن آینه، لمس انگشت خود به آینه است. اگر بین نوک انگشت شما و انعکاس در آینه فاصله وجود داشته باشد، این یک آینه واقعی است. از طرفی اگر فاصله نباشد شیشه دو طرفه است.