واقعیتهای دردناک
شاید شما هم عکس پیوستشده به این نوشته را که اثر «برونو کاتالانو» است قبلا دیده باشید. ترکِ وطن و مهاجرت سخت است. آدمهایی که مهاجرت میکنند هر چند چمدانی در دست دارند ولی خیلی چیزها را در وطن جا میگذارند. آنان میروند ولی آن چیزها باقی میمانند و گویی بخشی از هستی، بخشی از وجود آنهاست که باقی مانده است و این بسیار غمناک است. باقی ماندهها مرز رفتن و ماندن را مغشوش میکنند. مهاجر هم رفته است و هم مانده! هم هست و هم نیست. مهاجر به آنچه باقی گذاشته و با خود نبرده میاندیشد و آنچه از او باقی مانده نیز با اندوه به آنسوی آبها چشم دوخته است.
ولی من از زوایه دیگری به موضوع نگاه میکنم. آدمها وقتی مهاجرت میکنند خیلی چیزها را هم با خودشان برمیدارند و به جامعۀ مقصد میبرند. آن چیزها ملموس یا رؤیتپذیر نیستند، آن چیزها در چمدان آنها قرار داده نشدهاند. درست مانند همان چیزهایی که جا گذاشتهاند. ولی همراه آنهایند. خیلی نزدیک به آنها. به اندازه فاصله پیراهن و بدن. دیده نمیشوند ولی میتوان به آنها اشاره کرد و نشانشان داد.
دیروز با دوستی صحبت میکردم که یکی از رشتههای علوم انسانی را تا مدارج عالی آن طی کرده است. ساکن کاناداست. برای رفتارهای برخی از هموطنانمان در آن کشور شرمگین بود. از اینکه در فرمهای مربوط به دریافت واکسن کرونا به دروغ درباره بیماریهای احتمالی یا مشکلات جسمی خود غلو میکنند تا زودتر از سایرین (که شاید حالشان بدتر باشد) واکسن دریافت کنند. آنان به آسانی از اعتماد نهادهای اجتماعی آن کشور به شهروندان خود سواستفاده میکنند و سازوکارهای سالم برای پیشرفت امور را ناسالم میسازند.
مهاجران خیلی چیزها را در وطن جا میگذارند و برای آن اشک میریزند ولی ای کاش برای چیزهایی که با خود برداشتهاند و بردهاند هم اشک میریختند. مهاجرت فقط به خاطر آنچه جا میگذاریم دردناک نیست. مهاجرت برای آنچه با خود میبریم هم میتواند دردآور باشد.
|فردین علیخواه|
https://www.instagram.com/p/COOLhAih1O2/
🍃🍃🍃🍃🍃
احمد ظاهر (۱۴ ژوئن ۱۹۴۶ - ۱۴ ژوئن ۱۹۷۹) از خوانندگان و نوازندگان برجسته افغانستان بود.
از احمد ظاهر آلبومهای زیادی توسط استودیوهای مختلف موسیقی منتشر شده است که البته اغلب شامل آهنگهای تکراری میباشد اما ۱۴ آلبوم افغانموزیک به عنوان مرجع برای کارهای احمد ظاهر شناخته میشود. از احمد ظاهر تعدادی آلبوم توسط افغانموزیک منتشر شدهاست که با شمارهشان مشهوراند.
#موسیقی
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
🎼 آسمان ابری
🎵 غلامرضا صادقی
🎙 #همایون_شجریان
📝 حسین منزوی، غلامرضا طریقی
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
هر آدمی برای خودش شأن و غرور داره
زخمی میشه، بهش توهین میشه
اما همهٔ اینا رو میتونه تحمل کنه تا لحظه آخر
اما وقتی پشت سر هم بد میاره
بهتره قید این دنیا رو بزنه
و بِره
اما با غرور.
یکشنبه غمانگیز 1999.
#فیلم
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
در سال 1999 کارگردانی آلمانی، فیلمی با داستان تخیلی از افسانههای مجارستانی ساخت.
#داستان #فیلم:
«پیرمردی آلمانی به نام هانس ویک (بکر) همراه با همسر سالخوردهاش، بعد از گذشت نیم قرن به رستورانی در بوداپست سر میزند. او هنگام صرف ناهار از نوازنده میخواهد تا آهنگی قدیمی را بنوازد، چند لحظه بعد با دیدن عکس زنی بر روی پیانو دچار حمله قلبی شده و میمیرد. عکس متعلق به دختر زیبایی به نام ایلونا (ماروزسن) بود که در زمان جنگ با همکاری مرد مهربانی به نام لاسلو (کورل) و پیانیست جوانی به نام آندریش (دیوروسینی) رستوران را اداره میکردند و...
فیلم «یکشنبه غمانگیز» پایانی غمانگیز دارد. بازگشت به گذشتهها، یعنی به زمان مرگ هانس ویک که در سالخوردگی، به عنوان یک تاجر قابل احترام به رستوران سابو بازگشته، پرده از واقعیت ماجرا برمیدارد.
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
اولین بازخوانی با #ترانهٔ انگلیسی را «بیلی هالیدی» خوانندهٔ آمریکایی در سال 1941 انجام داد. شعر این نسخه را از ««سام اِم. لویس» سروده است.
@aredane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
اجرای دیامانتا گالاس خواننده بریتانیایی از یکشنبه غم انگیز با شعر دزموند کارتر در سال 1992.
#موسیقی
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
«یکشنبه غمانگیز» نام آهنگی است که آهنگساز مجارستانی «رزو سرس» ساخته است. این موسیقی در سال ۱۹۳۳ روی شعر شاعر مجاری «لازلو خاور» پیاده شده است.
این آهنگ را خوانندگان زیادی خواندهاند که نامدارترینشان با صدای «بیلی هالیدی» در سال ۱۹۴۱ اجرا شده است.
شایعاتی دربارهٔ این آهنگ ساختهاند و میگویند افراد زیادی با آهنگ «یکشنبهٔ غمانگیز» خودکشی کردهاند.
بیبیسی تشخیص داده بود که حال و احوال این آهنگ با روزگار جنگ جهانی همخوانی ندارد، بنابراین پخش نسخهٔ بیلی هالیدی را ممنوع کرده بود. در سال ۲۰۰۲ ممنوعیت برداشته شد.
بخوانید سرگذشت شگفتانگیز این موسیقی و ترانه را:
رزو سرس (Rezső Seress) موسیقی دان مجارستانی بود که در سال 1932به خواست دوستش «لازلو خاور» برای ترانهای آهنگی بسازد. ظاهراً «سروس» ترانه را چندی بعد از اینکه نامزدش او را ترک کرده، سروده بود.
آهنگ «سرس»نوعی یأس مالیخولیایی را القا میکرد، بنابراین مدتها طول کشید تا ناشری انتشار این آهنگ را بپذیرد. با این وجود سرانجام در سال 1935 اولین نسخهٔ دستِ اولِ این آهنگ با صدای «پال کالمر» در مجارستان ضبط شد. دیری نپاییدکه آوازهاش در کشور پیچید و به آهنگی پرطرفدار بدل شد. چندی بعد نام این آهنگ با زنجیرههایی از خودکشی پیوند خورد.
اولینبار در فوریه 1936 در بوداپست، مأموران پلیس هنگام تحقیق روی پرونده خودکشی کفاشی به نام «جوزف کلر» به نیروی این آهنگ پی بردند. آنها متوجه شدند که متوفی به جای وصیتنامه یا متنی که دلیل خودکشیاش را توضیح دهد، کاغذی با چند بیت شعر از یکشنبه غمانگیز به جا گذاشته است. آنها گمان کردند که این ترانه برای جوزف کلر، خاطرهای شخصی را تداعی میکرده است.
پس از مرگ جوزف کلر، خودکشیهای دیگری در مجارستان اتفاق افتاد که در تمام آنها ردپای یکشنبه غمگین به چشم میخورد
برخی از درگذشتگان، شعر این ترانه را به جای وصیتنامه از خود باقی میگذاشتند و برخی دیگر پیش از مرگ به تأثیر این آهنگ بر تصمیمشان به خودکشی اشاره کرده بودند.
ماهیگیران میگفتند که هرازگاهی، پیکر بیجانی را از رودخانهٔ دانوب بالا میکشند که در انگشتهای به هم چفت شدهشان کاغذی مچاله شده است و همیشه در تکههایی از این کاغذها ابیاتی از یکشنبه غم انگیز نوشته شده است.
عاشقان شکستخوردهای که گروهگروه خود را میکشند، برای روزنامهها سوژهٔ جذابی بود. آنها به آسانی موضوع را رها نکردند. تا اینکه روزی ماهیگیران، جنازهٔ دختری ۱۴ ساله را از عمق دانوب بیرون کشیدند که او نیز مثل دیگران در مشتش کاغذی پنهان کرده بود. اما اینبار ماجرا فرق میکرد اطرافیان دخترک گواهی دادند که او هرگز عاشق نشده است.
با نامیشدنِ آهنگ در اروپا، خودکشیهای مرتبط با آن نیز به خارج از مرزهای مجارستان سرایت کرد. در شهرهای مختلف اروپا کسانی پیش از اقدام به خودکشی، وصیت کردند که در مجلس خاکسپاریشان «یکشنبه غم انگیز» نواخته شود.
شهرت این آهنگ به آمریکا هم رسید. شعرش به انگلیسی ترجمه شد و چند نفر آن را اجرا کردند. مشهورترین و نخستین نسخه به زبان انگلیسی با صدای «بیلی هالیدی» در 1941 خوانده شده است. او از آهنگسازش خواسته بود تا ترانه را به گونهای تغییر دهد که شنوندگان آمریکایی به اندازه اروپاییها افسرده نشوند.
چند دهه بعد، هنگامی که «دیاماندا گالاس» خواست تا روایتی وفادار به اصل را به زبان انگلیسی روی صحنه اجرا کند، ماجرای تغییر دادن آهنگ را برای شنوندگانش تعریف کرده و متلکی هم نثار موسیقی عامهپسند کرده بود: "نخواستند شما را غمگین کنند. فکر می کنم موسقی پاپ با همین تصمیم به دنیا آمد."
رزو سرس (Rezső Seress) در ژانویه 1968 از پنجره آپارتمانش در بوداپست پایین پرید، ولی جان سالم به در برد؛ بااینحال در بیمارستان با سیم برق به زندگی خود پایان داد.
فردای مرگ سرس، روزنامه نیویورک تایمز نوشت: "روز گذشته رزو سرس سازنده آهنگ مشهور «یکشنبه غم انگیز» به زندگی خود خاتمه داد. دیروز یکشنبه بود."
کشورهایی مانند آمریکا و مجارستان این آهنگ را ممنوع کردند. این آهنگ اکنون در فهرست آهنگهای ««بَنشدهٔ» بیبیسی نیز قرار دارد.
منبع: کانال فیلم و کتاب.
#موسیقی
#ترانه
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
برگرفته از #مقالهای با عنوان «شناخت رنج انسان و راه رهایی از آن در آموزههای کهن» از «نسیم داوودی پناه»
رهایی از رنج
مولانا برای رنج و راه رهایی از آن، تمثیلی میآورد. او در داستان” عور و زنبور”، رنجهای دنیوی را به نیش زنبور که بر تن خیس میخلد، تشبیه کرده و راه رهایی از آن را فرو رفتن در آب میداند. برای مولانا آب بهسان ذکر الهی و عشق خدایی است که اگر کسی در آن یعنی رحمت الهی مستغرق شود، رنجش پایان خواهد پذیرفت.
آنچنان که عور در آب تر بجست
تا در آب از زخم زنبوران برست
میکند زنبور بر بالا طواف
چون برآرد سر ندارندش معاف
آب ذکر حق و زنبور این زمان
هست یاد این فلان و آن فلان
دَم بخور در آب ذکر و صبر کن
تا رهی از فکر وسواس کهن
بعد آن تو طبع آن آب صفا
خود بگیری جملگی سر تا به پا
پس کسانی کز جهان بگذشتهاند
لانیند و در صفات آغشتهاند
در صفات حق صفات جملهشان
همچو اختر پیش آن خور بینشان…( مثنوی، دفتر چهارم، بخش ۱۷)
عشق و شعف
عشق برای عارفان، شعف و شیفتگی به ارمغان میآورد و غم را با چنین عشقی، کار نیست. جنس روحانی عشق عارفان، آنان را نه تنها از غم و اندوه می.رهاند بلکه در جایگاهی مینشاند که نه غم و نه شادی معروف و آشنای دنیای مادی، راهی در آن ندارد. حس و حالی که شاید تنها از زبان خودشان قابل وصف باشد.
«بین عشق و علاقه تفاوت است، اما بین عشق معمولی و روحانی تفاوتی نیست. عشق اصلاً روحانی است. من شخصاً با عشق معمولی برخورد نداشتهام. چیز معمولی، علاقه و دوستداشتن است. عشق هرگز معمولی نیست. نمیتواند معمولی باشد. عشق ماهیتاً غیرمعمول است. متعلق به این دنیا نیست. وقتی به زن یا مردی میگویید من عاشق تو هستم، به او دارید میگویید فریب جسم تو را نمیخورم هدفم خودت هستی… من تو را دیدم. وجود بدون جسم تو را، آن قلب وجود تو را دیدم. قلبی که کانون ملکوت و الوهیت است… عشق نافذ است به عمق وجود رخنه میکند. روح شخص را لمس میکند. هیچ عشقی معمولی نیست… عشق همیشه غیر معمولی است. همیشه روحانی است»( آچاریا، ۱۳۷۸، صفحه ی ۲۰).
«مهر به راستی آزادی دل است؛ برتر است؛ میتابد و پرتو میافشاند و میدرخشد. آن سرور در این معنا سخن گفت. در اینباره گفت بندهای آن کس که ویرانی بنیادها را می بیند، اندک است. او آگاه است و دارای مهر بیکرانه است»( عسگری پاشایی، ۱۳۸۶، صفحه ی ۴۲۲).
بیگمان عشق، کلید واژهٔ متون متصوفه و عرفاست. به ویژه مولانا که عشق برایش عین زندگی است. او شعف از عشق مییابد. عشق برایش دریایی است که ماهی وجودش بی آن نمیتواند باشد و دائم حول محور عشق طواف میکند.
شاهد آوردن از عشق مولانا، کاری است سهل و ممتنع. نمونه بسیار است، اما یافتن گوهری زیباتر از گوهری دیگر، خاطری صیقلی و سلیقهایی خوش میطلبد.
اینجا کسی است پنهان دامان من گرفته
خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
اینجا کسی است پنهان چون جان و خوشتر از آن
باغی به من نموده ایوان من گرفته
اینجا کسی است پنهان همچون خیال پنهان
اما فروغ رویش ارکان من گرفته
اینجا کسی است پنهان مانند قند در نی
شیرین شکر فروشی دکان من گرفته
جادو و چشم بندی چشم کسش نبیند
سوداگری است موزون میزان من گرفته
چون گل شکر من و او در یکدگر سرشته
من خوی او گرفته او آنِ من گرفته
در چشم من نیاید خوبان جمله عالم
بنگر خیال خوبش مژگان من گرفته
من خسته گرد عالم درمان ز کس ندیدم
تا درد عشق دیدم درمان من گرفته…
… بشکن طلسم صورت بگشای چشم صورت
تا شرق و غرب بینی سلطان من گرفته…
… گوید ز گریه بگذر زان سوی گریه بنگر
عشاق روح گشته ریحان من گرفته…( غزل ۲۳۸۸)
ادامه👇👇👇👇
@atefane_gi
پير شدن به کوهنوردی شباهت دارد:
هرقدر بالاتر میروی نیرویت کمتر میشود،
اما اُفق دیدت وسیع تر میگردد
👤 اینگمار برگمان
@ajhvvan
🍃🍃🍃🍃🍃
🎼 من عاشق چشمت شدم
🎧🖋 #افشین_یداللهی
🎤 #علیرضا_قربانی
🎵🎶 #فردین_خلعتبری
#موسیقی
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
طبق پیشبینی وزارت فراوانی تولید پوتین را در آن فصل صد و چهلوپنج میلیون جفت تخمین زده بودند. رقم تولید واقعی شصتودو میلیون برآورد شده بود. اما وینستون در بازنویسی این پیشبینی، رقم را تا پنجاهوهفت میلیون پایین آورد تا جای این ادعا باقی بماند که از میزان پیشبینی شده محصول بیشتری ارائه شده است. در هر صورت، نه شصتودو میلیون به حقیقت نزدیک بود و نه پنجاهوهفت یا صدوچهلو پنج میلیون. احتمال زیاد داشت که اصولاً پوتینی تولید نشده باشد. محتملتر اینکه هیچکس نمیدانست میزان تولید چقدر بوده است. دانستن این امر اهمیتی نداشت. آنچه آدم میدانست، این بود که هر فصل تعداد فزون از شماری پوتین بر روی کاغذ در حال تولید میشد و شاید نیمی از جمعیت اقیانوسیه پابرهنه بودند. این قضیه در مورد هر واقعهای بایگانی شده، اعم از کوچک و بزرگ، صادق بود. همهچیز در دنیای نامعلومی به محاق میرفت که در آن، تاریخ سال هم، دستآخر، نامتیقن شده بود.
کتاب #۱۹۸۴
#جرج_اورول
ترجمهٔ صالح حسینی
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
و این شعرهای عطرآگین.
هر چند دخمه را بسیار
خاموش و کور میبینم،
در انتهای دالانش
یک نقطه نور میبینم.
#سیمین_بهبهانی
#شعر
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
تنهات یافتم. هریکی به چیزی مشغول و بِدان خوشدل و خرسند. بعضی روحی بودند به روح خود مشغول بودند. بعضی به عقل خود، بعضی به نَفس خود. تو را بیکس یافتیم، همه یاران رفتند به سوی مطلوبان خود و تنهات رها کردند، من یار بییارانم.
#شمس_تبریزی
#مقالات_شمس
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
بروید ای حریفان بکشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
به ترانههای شیرین به بهانههای زرین
بکشید سوی خانه مه خوب خوش لقا را
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
همه وعده مکر باشد بفریبد او شما را
دم سخت گرم دارد که به جادوی و افسون
بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را
به مبارکی و شادی چو نگار من درآید
بنشین نظاره میکن تو عجایب خدا را
چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان
که رخ چو آفتابش بکشد چراغها را
برو ای دل سبک رو به یمن به دلبر من
برسان سلام و خدمت تو عقیق بیبها را
#مولانا
#غزل
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
به روایت مازیار سیدی:
به بهانهٔ دریافت جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اصلی مرد اسکار ۲۰۲۱ در سن ۸۳ سالگی
و والس/جنون/احساس/ نبوغ/و رستگاری ادامه دارد.
آندره ریو (نوازنده ویولون و رهبر ارکستر هلندی): "چند ماه پیش، از دفترم در آمریکا بهم خبر دادن که کسی تماس گرفته، والسی نوشته و اصرار دارد که من آن را اجرا کنم. خب طبق تجربهٔ این سالها گمان بردم که این هم باز شبیه آن خیل وسیع ایمیلها و نامهها و زنگ
ها و پیام هایی است که هر روزه از سراسر دنیا دریافت میکنم و هر بار فکر میکنم یک یوهان اشتراوس (آهنگساز اتریشی قرن ۱۹) نوظهور قرار است بهدنیا بیاید. طبق روال کارم با آن شماره تماس گرفتم. اما وقتی فرد پشت تلفن خودش را معرفی کرد یک آن نزدیک بود از حال برم. او ستارهٔ معروف هالیوود بود که ۴۰ سال پیش، قبل از اینکه پا به عرصهٔ سینما بگذارد یک موزیسین بوده و حالا بعد از ۴۰ سال تلاش کرده بود که والسی که روی کاغذ نوشته بود، اجرا و شنیده شود. همان روز از او خواستم نتهایش را برایم بفرستد. او والسی نوشته بود افسانهای، زیبا، مهیج، رمانتیک و مجذوب کننده.
خانمها و آقایان
با افتخار خالق این والس را به شما معرفی میکنم
سرِ آنتونی هاپکینز. "
.
پ.ن: آنتوی هاپکینز این والس را در سال ۱۹۶۴ ( در سن ۱۹ سالگی) مینویسه د ۵۰ سال بعد در سال ۲۰۱۱ همسرش نتهای این اثر را برای آندره ریو می.فرستد.
پ.ن ۲: نوشتهٔ بالا چکیده ای از صحبتهای آندره ریو در اولین اجرای زنده این اثر در اتریش (وین) ، حدود ۱۰ سال پیش است.
#موسیقی
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
پرنده اگر برگردیم و درخت نباشد چه؟
نگاهمان را به کجا بیاویزیم؟
برگردیم و اگر ابر نباشد
چرک رختهایمان را به که بسپاریم؟
بر گشتیم
اگر خاک دستهایمان را نگرفت؟
برنمیگردم و پناه میبرم به هوایی که همهجا هست
به لکهٔ نشسته روی شیشهها
به سکوت پردهها
پناه می.برم به زبانم
که بی تفاوت دراز کشیده در حفرهٔ خویش
به موهای نتراشیدهٔ صورتم
پناه میبرم به پیژامهام
به لباسهای زیر عرق گرفته
ماهی برگردیم و اگر نباشد رودخانه چه؟
حبابهایمان را به کدام تور بسپاریم؟
برگردیم و اگر نباشد صخره
نباشد ساحل
بگو کجا دراز بکشد آفتاب؟
تن را به شب سپردیم
اگر به شهاب سنگ نسپرد
اگر ستاره به شانههایمان تسلیم نکرد؟
بر نمیگردم و پناه میبرم به درد دندانهای خراب
به تولد زخمهای خونآلود
پناه میبرم به صدایی که اعصابم را به هم بریزد
به عطری که بیزارم کند از بینی بیقوارهام
پناه میبرم به ترس
جا باز کند زیر پوستم
به اشک
جا باز کند زیر پلکم
به شهوت
جا باز کند زیر دامنهای بیحواس
برنمیگردم
که فکر میکنم
کسی آن طرف به فکر ما نیست
مگر پدر از زیر خاک بلند شود
و این تلویزیون را خاموش کند
#محمد_علی_نوری
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
بخشی از گفتوگوهای #فیلم «یکشنبهٔ غمانگیز»:
کلنل هانس : ایلونا من همسرم را دوست دارم و با زن دیگری نخواهم بود. اما تو زن دیگهای نیستی، تو فرشتهای.
ایلونا : اما مطمئن نیستم که فرشتهها همچین کاری رو انجام بدهند.
کلنل هانس : مطمئنی؟
ایلونا : ما فرشتههای بهشتی خیلی سُنتی فکر میکنیم.
🎬 رالف شوبل
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
Sunday is gloomy my hours are slumberless
Dearest the shadows I live with are numberless
Little white flowers will never awaken you
Not where the black coach of sorrow has taken you
Angels have no thought of ever returning you
Would they be angry if I thought of joining you
Gloomy Sunday
Gloomy is Sunday with shadows I spend it all
My heart and I have decided to end it all
Soon there'll be candles and prayers that are sad I know
But let them not weep let them know that I'm glad to go
Death is no dream for in death I'm caressing you
With the last breath of my soul I'll be blessing you
Gloomy Sunday
Dreaming, I was only dreaming
I wake and I find you asleep in the deep of my heart dear
Darling I hope that my dream never haunted you
My heart is telling you how much I wanted you
Gloomy Sunday
#ترجمه :
یکشنبه غمانگیز است
ساعات من بیخوابند
عزیزترینم سایههایی که با آنها زندگی میکنم بیشمارند
گلهای کوچکِ سفید هیچگاه تو را بیدار نخواهند کرد
نه جایی که اتوبوس سیاه غم و اندوه تو را برده است
فرشتهها فکری برای بازگرداندن تو ندارند
آیا خشمگین میشوند که من در فکر پیوستن به تو باشم؟
یکشنبه غم انگیز
غمانگیز یکشنبهایست با سایههایی که با تمام قلبم دوستشان دارم
و تصمیم به پایان همهشان گرفتهام
به زودی شمعها و دعاهایی خواهند بود که میدانم غمگینند
اما نگذارید که گریه کنند
بگذارید بدانند که من از رفتن خوشحالم
مرگ هیچ رویا نیست، در مرگ من تو را نوازش میکنم
با آخرین نفسِ روحِ خود تو را تبرک میکنم
یکشنبه غمانگیز
رویا میبینم، من فقط رویا میبینم
بیدار میشوم و تو را خوابیده در عمق قلبم مییابم عزیزم
محبوب من، امیدوارم هرگز رویای من بر تو سایه نیفکند
قلبم دارد به تو میگوید چقدر تو را میخواهم
یکشنبه غمانگیز.
🖋 #ترانه از "سام ام لویس"
#شعر
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
Sadly one Sunday I waited and waited
With flowers in my arms for the dream I'd created
I waited 'til dreams, like my heart, were all broken
The flowers were all dead and the words were unspoken
The grief that I knew was beyond all consoling
The beat of my heart was a bell that was tolling
Saddest of Sundays
Then came a Sunday when you came to find me
They bore me to church and I left you behind me
My eyes could not see one I wanted to love me
The earth and the flowers are forever above me
The bell tolled for me and the wind whispered, "Never!"
But you I have loved and I bless you forever
Last of all Sundays
#ترجمه:
یکشنبهای غمگین است، من منتظر ماندم و ماندم
با گلهایی در دستم برای رویایی که ساخته بودم
منتظر ماندم تا زمانی که رویاهایم مانند قلبم شکستند
گلها همه مردند و حرفها ناگفتنی شدند
ضربان قلبم مثل ناقوس کلیسا میزد
غمگین ترین ِ یکشنبهها
سپس یکشنبهای آمد که تو برای یافتن من آمدی
آنها مرا در کلیسا دفن کردند و من تو را پشت سرم جا گذاشتم
چشمانم نمیتوانستند ببینند کسی را که میخواستم دوستم بدارد
زمین و گلها برای همیشه بالای سرم هستند
ناقوس برایم به صدا درآمد و باد زمزمه کرد: "هرگز"
اما تویی که عاشقت هستم و همیشه دعایت میکنم
آخرینِ همه یکشنبهها.
#شعر
#متن_آهنگ
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
نسخهٔ مجارستانی این ترانه با آهنگ سرس و صدای پال کلمر شعر لازلو خاور:
#ترجمه از متن مجارستانی
در یکشنبهای غمگین
با صد گل سفید
در انتظار تو ماندم عزیز من
با دعای کلیسا.
این رؤیا صبح یکشنبه را تعقیب میکند
ارابهٔ غمم بی تو باز میگردد.
بعد از آن یکشنبهها
همیشه غمگینند
اشکها نوشیدنی منند
و غم و اندوه نان من.
عزیز، لطفاً در آخرین یکشنبه دنبالم بیا
آنجا کشیش و تابوت تشییع جنازه خواهد بود
و بعد از آن گلها در انتظار تو.
گلها و تابوت زیر درختان پرشکوفه
آخرین سفرم خواهد شد
چشمانم باز خواهد بود
پس تو را برای آخرینبار خواهم دید
از چشمان من پریشان نشو
هنگامی که در مرگ خود هم
تو را دعا میکنم
آخرین یکشنبه...
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
ادامه👇
«مولوی علاج همهٔ علتها و ناراحتیهای بشر و طریق وصول به سعادت ابدی را منحصر به عشق و فنا میداند نه عشق شهوانی بلکه عشق الهی»( جلال همایی، ۱۳۶۹، صفحه ی ۷۹۷).
«راه درمان رذیلتهای نفسانی "عاشق شدن" است و این همان راهی است که مولانا به ما توصیه میکند. یعنی در میان آوردن یک آهنربای قوی که خودیها را از بیگانهها جدا کند. درمانگری عشق از اصیلترین و اصولیترین تعلیمات مولاناست»( عبد الکریم سروش، ۱۳۸۳، صفحه ی ۴۲).
عشقم دُهُل شدست از این جام دم دم به دم
میزن دهل به شکر دلا لَم و لم و لم
هین طبل شکر زن که می لعل یافتی
گه زیر میزن ای دل و گه و بم و بم و بم
از بهر من بخر دهلی و از دهلزنان
تا بر کنم ز باغ جهان شاخ و بیخ غم
لشکر رسید و عشق سپهدار لشکر است
صحرا و کوه پر شد از طبل و از عَلَم…( غزل ۱۷۰۴)
فانی شدن و ذوب شدن شدن در کل
مولانا در دفتر پنجم مثنوی میگوید:
گفت من در تو چنان فانی شدم
که پرم من از تو از سر تا به قدم
بر من از هستی من جز نام نیست
در وجودم جز تو ای خوش کام نیست
همچو سنگی کو شود کل لعل ناب
پر شود او از صفات آفتاب
وصف آن سنگی نماند اندر او
پر شور از وصف خور او پشت و رو
بعد از آن گر دوست دارد خویش را
دوستی خود بود آن ای فتا
خواه خود را دوست دارد لعل ناب
خواه یا او دوست دارد آفتاب
اندر این دو دوستی خود فرق نیست
هر دو جانب جز ضیاء شرق نیست
پس نشاید که بگوید سنگ عنا
کو همه تاریکی است اندر فنا (مثنوی دفتر پنجم، بخش ۸۰)
آنان که بدین مقام دست یافته اند، جزو انسان های کامل هستند.
کان دعای شیخ نه چون هر دعاست
فانی است و گفت او گفت خداست (مثنوی، دفتر پنجم، بخش ۸۹)
🖇 کتابنامه
آچاریا، زندگی به روایت بودا، گردآوری ترجمه و اقتباس شهرام قائدی، نشر آویژه، تهران، ۱۳۷۸
سروش، عبد الکریم، قمار عاشقانهٔ #شمس و مولانا، مؤسسهٔ فرهنگی صراط، چاپ ششم، ۱۳۸۳
عسگری پاشایی، بودا، نشر نگاه معاصر، چاپ هشتم، ۱۳۸۶
مولانا جلالالدین محمد بلخی، دیوان غزلیات شمس تبریزی، مقدمه محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تصحیح فروزانفر، انتشارات آوان، چاپ سوم، ۱۳۹۱
مولانا جلالالدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، بر اساس نسخه قونیه، تصحیح و مقدمه قوامالدین خرمشاهی، انتشارات دوستان، چاپ دهم، ۱۳۸۹
همایی، جلال، مولوینامه، جلد اول، مؤسسهٔ نشر هما، چاپ هفتم، تهران، ۱۳۶۹
@atefane_gi
🌱 دیدار
شعر: #سروش (محمد صنعتکار)
صدا: #لقا_نوایی_بروجنی
کاری از #شعرشنو
@shershenow
🍃🍃🍃🍃🍃
و باز این غزل تمامناشدنی در روز استاد سخن:
از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منور است
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است
جان میروم که در قدم اندازمش ز شوق
درماندهام هنوز که نزلی محقر است
کاش آن به خشم رفتهٔ ما آشتی کنان
بازآمدی که دیدهٔ مشتاق بر در است
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که میزنم ز غمت دود مجمر است
شبهای بی توام شب گور است در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشر است
گیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیور است
سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است
زنهار از این امید درازت که در دل است
هیهات از این خیال محالت که در سر است
#سعدی
#شعر
#غزل
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
این فتنه که اندر دل تنگ است ز چیست
وین عشق که قد از او چو چنگست ز چیست
وین دل که در این قالب من هر شب و روز
با من ز برای او به جنگست ز چیست
#مولانا
#رباعی۲۱۱
@atefane_gi
🍃🍃🍃🍃🍃
انگار مرگ نیز چون ناخواستههای بسیار دیگری، دوستان زیادی را از هم دور میکند جدا اما نه.
سرودهای برای مرگ فروغ که به گمانم از بهترین شعرهای سهراب سپهری شد.🍂🍁🍂
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افقهای باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید.
صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود.
و پلکهاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد.
و دستهاش
هوای صاف سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند.
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانهترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد.
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود.
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر میشد.
همیشه کودکی باد را صدا میکرد.
همیشه رشته صحبت را
به چفت آب گره میزد.
برای ما، یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفهٔ سطح خاک دست کشیدیم
و مثل لهجهٔ یک سطل آب تازه شدیم.
و بارها دیدیم
که با چقدر سبد
برای چیدن یک خوشهٔ بشارت رفت.
ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم.
#شعر
@atefane_gi