بماند به #یادگار
در روزهای سرد زمستانی
و
روزهای سخت و استرس های آزمونها در #فوریه
.
.
.
.
#پزشکی
#استرس
#کالج
#درس
#دانشگاه
#زخم
#آناتومی
28 فوریه 2024
لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتشفام کو؟
وآن مایهٔ آرام کو؟ تا چاره سازد مشکلم
#رهی_معیری
دیگه نمیشه کسی رو جدی گرفت؛
کسی اونقدر واقعی نیست که بمونه، کسی اونقدر شبیهت نیست که بتونی از بغضات واسش بگی،
کسی هم اونقدر دوستت نداره که از جهان نترسی، این دیار از درون خالی شده...
#بغض
داشت زار زار گریه می کرد.گفتم چی شده؟
گفت امروز کسی که واقعا دوسش داشتم و تمام زندگیم بود قلبم رو شکست!
گفتم خب چطور؟
گفت :بعد از مدت ها نادیده گرفتن رفتار های بَدِش و خودمو به نفهمی زدن،بالاخره امروز قلبم رو شکست.چند دقیقه گذشت بعد یهو گفت:ولی میدونی چیه؟ ،حقمه!
یه کم سکوت کرد و بعد گفت : خیلی سال پیش وقتی با رفتار هام قلب اونی که واقعا دوسم داشت رو می شکوندم،اصلا عین خیالم نبود.چون تو اوج بودم.اصلا واسم مهم نبود که ناراحت میشه یا نه. ولی آخرین لحظه بهم گفت که یه روز یه نفر دیگه همین کارو باهات میکنه و اون روز مطمئن باش که یاد من میفتی.
ولی من نفهمیدم،تازه تو دلم بهش خندیدم
و گفتم این دیگه چی میگه.
اما امروز که دلم شکست و تمام وجودم پر از در شد،
تازه فهمیدم که دل شکستن چه تاوانی داره و درست جایی سراغت میاد که اصلا فکرشم نمی کنی!
میدونی درست مثل شکستنِ دونه دونه استخوناته و دردشم هیچ درمونی نداره...
#مهران_قدیری
من یاد تو را سجده کنم ای صنم اکنون
برخیز و بیا خود بت بتخانه من باش
دانی که شدم خانه خراب تو حبیبا
اکنون دگر آبادی ویرانه ی من باش
#مهدی_اخوان_ثالث
تلخ باشد زهرِ مرگ، اما به شیرینی هنوز
میتواند تلخیِ هجران ز کامِ من بَرَد
#میلی_هروی
همونجا که ازم خوبی دیدی و
با بدی جوابمو دادی
افتادی با اشکام از چشمام...
همونجا که یه شبایی تا صبح
قلبم تیر میکشید و تمام جونم
درد میکرد ولی سکوت میکردم و
نبودی که ببینی حالمو
ازت متنفر شدم...!
همونجایی که،
التماست کردم نری و
خواهشمو نادیده گرفتی
پشت سرت آب ریختم و دعا کردم که
دیگه از مسیری که رفتی پیش من
برنگردی...
همون روزی که،ترجیح دادی همه رو به من
و چشماتو روی دوست داشتنم و این همه عشق بستی
از سرم انداختم بیرون فکرتو...
همون لحظه ای که،خیانت کردی به
جنونِ منِ دیونه و من و خودت
عکساتو پاک کردم، شمارتو بردم جز بلک لیست گوشیم و منتظر نبودم که دیگه
برگردی
این دندون لقو انداختم دور وزندگی کردمش همونجا که برام نجنگیدی و نفس نکشیدی یه بار تو هوامو ادعاهاتو برام فقط اوردی
خط زدمت و گفتم:یادم تو را فراموش!همون ثانیه ها که،اذیتم میکردی و رنج میکشیدم
و تو عین خیالت نبود
یا توی سرت دور زدن و پیچوندن من بود
فهمیدم،آدما میرن سراغ لیاقتی که
حقشو دارن و محبت زیادی دلو میزنه چه برسه آدمو...!
.
بعضیا دوست دارن
بعضیا هم،توهم دوست داشتنو دارن...
من جز اونایی که بودم که،
برای خستگیات میخواستم دنیا رو، متوقف کنم و بیارم آسمونو به زمین! برای خوشحالیت
برات شاعر شدم
ضعیف شدم
سر به راه و تو شدم
از یاد بردم همه رو که کنارتو آروم بگیرم
دادم به باد خودمو
غرورمو
شادیمو..
دویدم تا تو بخندی
گریه کردم تا برسی به یار یه یار
اخم کردم تا بخری نازمو
ایستادم تا تو نلرزی
جنگیدم و
دیده نشدم
دیده نشدم
اونیکه میخواستی نشدم
چون نداشتی باور و میگشتی تا
از بهترونو ببینی...
کیه که من و خواستنمو ببینه و انکار کنه؟
کیه که نخواد یه آدم بی توقع و بی نهایت
این همه بخوادش ولی چشمش به بیرون در باشه؟
کی پس میزنه این دلِ بی منت و صافو؟
.
برای هر عاشق
یه راه واسه موندن هست
و واسه کسی که دلش با تو نیست
هزار تا بهونه برای رفتن...
فقط بگو تو که میگفتی دوسم داری
کدوم ذره ذره عشقی که بهت دادم
پایبندت نکرد؟
#فرنوش_همتی
نسبت به هجرِ خویش مشو سرگران که ما
گر زنده ماندهایم به یاد تو ماندهایم ...
#ناظم_هروی
به وحشتآبادِ اين بساطم کجاست عشرت؟ کدام راحت؟
خيالْ محزون، اميدْ مجنون، نگهْ پريشان، نَفَسْ پَرافشان
#بیدل_دهلوی
تو فکر کن من رفتم !
همونکه قد پول یه آیفون اخرین مدل واسش خرید کردی رو میگم هان !
بنظرت
الان
هزاران برابر نمیتونم
اونمبلغ رو داشته باشم ؟!
چرا میشه ؛ خیلی خوبم میشه
یه اشاره نیازه
ولی من هنوز اون شیائومی پررو رو دارم
که سه سال پیش عیدی بهم دادند ...
من هنوز در گذشته ام و در خودم گم !
بله شب سختیه ....
ز دستِ سنگِ طفلان، در سرِ کویش من آن مرغم
که آرامم، بلاها بر سرِ دیوار میآید
#شاپور_تهرانی
از درد هجران عاشقان هرگز نپرهیزند
نوشیده عاشق شوکرانِ تلخ تنهایی
من عاشقی از جنس تسلیم و تمنایم
تو بی نیاز از هر چه تعظیم و تماشایی...
#ناصر_تجلی
او برای من همه چیز است ؛ اما قبل از همه چیز بودن برای من؛ او برایم یک رفیق است. کاری که کمتر انسانی میتواند به معنای واقعی آن را هجی کند. کمتر انسانی میتواند ادعایش را داشته باشد. این موضوع را با گذر زمان و سن بیشتر و بیشتر درک خواهی کرد. اینکه آدمهای زیادی با تو آشنا خواهند شد ، بعد از آن دوستهای بسیار زیادی پیدا خواهی کرد. اما از بین همه این آدمها تعداد انگشت شماری میتوانند به قله رفاقت با تو صعود کنند.
دیر یا زود روزهای سخت و مسیرهای صعب العبور زندگی به سراغت خواهند آمد، نه برای تحت فشار گذاشتنت؛ بلکه برای از بین بردن و له کردنت.
زندگی نیز روی زشت و تاریک خودش را به تو نشان خواهد داد ، به روزهایی که آشناهایت برایت غریبه خواهند شد و دوستانت فراموشکار.
وقتی که در هزارتوی زندگی چندین کوچه را اشتباه انتخاب میکنی و بعد از چند دقیقه احساس گم شدن بر هر چیز دیگری در ذهنت چیره میشود. گم شدنی شبیه همان روزی که دستان مادرت را در میان بازار بزرگ شهر رها کردی و بعد از آن هر چه میدیدی تصویری ترسناک از زندگی بود.
روز گرفتن تصمیم های سخت و مرگبار برایت از راه فراخواهد رسید ، روزی که تمام آدمها دست به چانه فقط و فقط تماشایت میکنند
، منتظر شکست یا پیروزی تو هستند ؟ نمیدانی ، تنها این را میدانی که تصمیم های سخت آن روز بر عهدهی توست. تنها خودت و خودت.
و درست در همین زمان است که واژه رفیق برایت معنا میشود. در همین مناطق زندگی است که او شبیه به یک نیروی ماورایی ستونی میشود به زیر شانههایت، گرمایی میشود در میان سرمای جنوبگان قلبت. او می آید میشود نور چشمانت. کسی که مشکلات تو را دردهای خودش میداند ، ترسهای تورا از درون وجودت جارو میکند و میشود شهامتی که بیش از هر چیز دیگری نیازش داشتی.
او قبل از همه چیز بودن برای من رفیقی است که در تمام نواحی ترسناک این زندگی پشت شانههایم ایستاده است. او مرا تبدیل به موجودی شکست تاپذیر میکند که هیچ دیوانهای در دنیا حتی خیال تصرف سرزمینهایم را هم در سر نمیپروراند. او قبل از هر چیز رفیق است و بعد از آن التیام دردهایم ، تحمل غمهایم ، صبری برای بدست آوردن پیروزی و درهای از عشق برای زنده ماندن و امیدوار بودن.
و بالاخره یکروزی این را یاد میگیری که لازمه رسیدن به عشق ، به دوست داشتن یک انسان ، به متولد شدن یک احساس ؛ قبل از هر چیز دیگری رفاقت با او است. تو برای من همه چیز هستی اما قبل از همه چیز بودن؛ تو برایم یک رفیقی. رفیق روزهای خوب و سخت.
همین.
روز #عشاق مبارک.
#پویان_اوحدی
#ولنتاین
شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت
چه کنم که در نگیرد به دل ستم پرستت
#امیرخسرو_دهلوی
روز و شبهای امتحان متوجه گذران ساعت نمیشم !
از سوزش چشمام متوجه شدم؛ غریب به ۱۸ ساعته بی وقفه سرم تو کتاب و درس و جزوه اس ...
حال و روزم ندیدنی 😵💫
یکشنبه یک دور کامل مُرده ام ( خوابیدم )
بعد از ۷۲ ساعت بیداری ...
به خودم میگم ارزش داره !؟؟
ولی بازم به جرات میگم عاشق درسمم😉
#در_وصف_شبهای_امتحان
#فوریه
#ترم_جدید
#اساتید
#تحصیل
#تخصص
#پزشکی
خوردیم و زندهایم، مگر مانده است باز
زهری که در پیالهٔ ایاممان کنند؟
#انسیه_آرزومندی
دیگر از یک روز و لحظه ای به بعد همه ی اضافی های زندگی ات را پاک میکنی
عادت ها ؛
اخلاق ها ؛
خاطره های زخمی و کشنده؛
احساس های به ثمر نرسیده؛
آدم هایِ نصف و نیمه ؛
و دوست داشتن های نیمِ کاره...
آدمهایِ نامهربان
نامهربان...
نامهربان....
#فرگل_مشتاقی