جامعه یک ذهن سرکوبگر در انسانها خلق کرده است، ذهنی که نگرشی منفی به زندگی دارد. ذهنیت ضد شادمانی....
جامعه بسیار با گرایش انسانها به سمت جنس مخالف مشکل دارد، جامعه با سکس مخالف است. چرا جامعه اینهمه با سکس مخالف است؟
زیرا اگر به مردم اجازه دهید که از عشقبازی با جنس مخالف و سکس لذت ببرند، نمی توانید آنان را به بردگان تبدیل کنید. غیرممکن است....
انسان شادمان را نمیتوان به بردگی کشاند. حقه در همین است. فقط افراد غمگین و سرکوب شده را میتوان به بردگی وادار کرد. انسان شاد فردی آزاده است، او نوعی استقلال از خودش دارد.
نمیتوانی مردمان شادمان را برای ارتش و جنگ به کار بگیری. غیرممکن است. چرا باید به جنگ برود؟ ولی اگر فردی قوای جنسی خودش را سرکوب کرده باشد آماده است به جنگ برود.
مشتاق رفتن به جنگ است، زیرا او در آفرینندگی و خلاقیت ناتوان است. اینک فقط یک کار میتواند بکند، میتواند نابود کند. تمام انرژیهایش که میتوانست در عشق و زیبایی شکوفا شود، مسموم و ویرانگر شده است.
پس آماده است به جنگ برود، نه تنها آماده است، بلکه شوق آن را هم دارد. او مشتاق کشتن است، میخواهد نابود کند.
در واقع، وقتی او انسانهای دیگر را میکشد، لذتی جایگزین از عمل دخول را پیدا میکند. این دخول میتوانست در یک رابطه عاشقانه باشد و زیبا میبود. وقتی در عشق وارد بدن یک زن میشوی این یک نکته است؛ امری روحانی و معنوی است.
ولی وقتی وضعیت عوضی میشود و تو با یک شمشیر، یک نیزه وارد بدن دیگری میشوی این زشت است، خشن است، نابود کننده است، ولی تو به دنبال یک جایگزین برای دخول هستی.
اگر جامعه به افراد آزادی کامل برای شادمانی بدهد، هیچکس ویرانگر نخواهد بود. مردمی که آزاد باشند و بتوانند به زیبایی عشق بورزند، هرگز ویرانگر نیستند. و مردمی که به زیبایی عشق میورزند و از زندگی لذت میبرند، اهل رقابت هم نیستند.
اوشو
توضیح برای مخاطبانی که با منظرگاهِ نگاه و اندیشه اوشو غریب هستند.
این سخنان توجیح کننده و تاییدی برای شهوترانی و بی بند و باری نیست. آنچه اوشو از سکس و لذتِ هم آغوشی میگوید بسیار عمیقتر از آن چیزی است که در سطح ما میشناسیم و عموما نیز بر پایه شهوات و نفسانیات ماست. برعکس منظور اوشو آن پدیده ای است که تماما بر پایه عشقی است که بر مدار آگاهی و مراقبه گونگی میچرخد که در آن مالکیت و تسلط بر دیگری و کامجویی نیست. بلکه آن عشقبازی است که خودش آن را دیدار ملکوتی انرژی ها نامیده است، نه هوسبازی و شهوترانی....
برای آشنایی عمیقتر در این مورد مطالعه کتاب "سکس تا فرا آگاهی" از اشو را توصیه میکنم.
@awareness_diamonds
خودشناسی حقیقی فقط وقتی اتفاق میافتد که تمامی خانه و زندگی شما پر از نور شود. یک شعلهی کوچک از نور کفایت نمیکند، تمام خانه( وجودت) نیاز به نور دارد تا تمام گوشهها و پستوها پر از نور شود. وگرنه همیشه به دو بخشِ شکسته باقی میمانید.
آن بخش که پر از نور است تصمیم میگیرد که به هیچ ماری اجازهی ورود به خانه را نخواهد داد؛ ولی در مورد آن گوشههای تاریک که مارها پیشاپیش آنجا زندگی میکنند چکار میتواند بکند؟
و دیر یا زود وقتی که مارها به سمت نور بیایند، فریاد خواهید زد که پیمان شما شکسته شده؛ آن پیمانی که بسته بودید که نگذارید هیچ ماری وارد خانه شود شکسته شده است.
وقتی قسم میخورید و عهد میبندید که دیگر عصبانی نخواهید شد، با آن بخش کوچک که در نور است قسم میخورید. توجهی به آن نُه بخش دیگر که هنوز در تاریکی هستند و در تاریکی غوطهور هستند ندارید. جایی که حتی همین حالا خشم در حال دَم شدن و آماده شدن است.
تو بارها سکس را آزموده ای و بیهودگی اش را دیدی ای، پس پیمان میبندی که زندگی بدون سکس داشته باشی، ولی مراکز جنسی تو همگی در تاریکی غرقه هستند، هیچ اشعهای از هوشمندی تو به آنها نرسیده است.
بنابراین در گوشهای از سر خودت پیمان میبندی، ولی مراکز جنسی تو هیچ چیز از این پیمان نمیدانند؛ آنها به کار خودشان ادامه میدهند. سکس از آنجا برمیخیزد و هوشمندی تو را مغلوب میکند زیرا نُه برابر قویتر است.
آنوقت گریه و زاری میکنی، و دوباره پیمان میبندی، ولی هرگز درک نمیکنی که قسمخوردن برای یک پیمان کاری بیفایده است. نکته واقعی این نیست که تو از آن بخش کوچک پیمان بستهای، نکته واقعی در این است که تو این بخش کوچک را آنقدر بسط بدهی تا تمام وجودت آگاه شود. آنوقت نیازی به پیمان بستن وجود ندارد.
برای همین است که به شما میگویم یوگا از هیچکس نمیخواهد که پیمان ببندند و قسّم بخورند. بجز مردمان جاهل و احمق هیچکس در دنیا اینگونه عهد و پیمان نمیبندد. اینکار هیچ معنایی ندارد. موضوع واقعی چیزی دیگر است.
موضوع واقعی این است که اگر تمام وجود شما نورانی شود، آنوقت نیازی به پیمانبستن وجود ندارد. ولی ما به پیمان بستن ادامه میدهیم!
شما این پیمانها را برعلیه چه کسی میبندید؟ شما این پیمانها بر علیه آن بخشهای تاریک وجود خودتان میبندید، و ابداً به آن بخشها دسترسی ندارید! نمیتواند به آنجا راه پیدا کنید. تمام تصمیمات شما در گوشهای از ذهن شما باقی میماند. حتی تمام ذهن هم روشن نشده است.
اوشو
@awareness_diamonds
سوال: چگونه میتوانم از شما تشکر کنم؟
با خنده... این راه تشکر کردن از من است. از من این گونه سپاسگزاری کنید. من با جدی بودن مخالف هستم. اگر نزد من میآیید، خندان بیایید. حتی وقتی که جدی و خشک میآیید، من شما را میخندانم.
در نظر من خنده یک نیایش است، صورتهای جدی، چهرههایی بیمار هستند. هرگز با جدی بودن نزد خدا نروید. با خنده و رقصان بروید، و آنگاه دعاهای شما شنیده خواهد شد و تشکر شما به مخاطب خواهد رسید.
همیشه به یاد بسپار هر چه عمیقتر بخندی، نیایش تو عمیقتر خواهد بود، اگر بتوانی برقصی، وارد معبد شدهای، به خداوند نزدیک شدهای، آری... رقصیدن و خندیدن تنها راه رسیدن به الوهیت است.
اوشو
@awareness_diamonds
مراقبه، سکوت، نشستن، کاری نکردن.... بودا این را دیانا نامیده است.
بگذار این دیانا بیشتر و بیشتر در زندگیت رسوخ کند. هرگاه وقت داری، هرگاه کاری نداری که انجام دهی، سرگرمیهای غیر ضروری و غیر لازم برای خودت ایجاد نکن، فقط در سکوت بنشین و گذران زندگی را تماشا کن.
بودا میگوید: اگر بتوانی حتی برای چند لحظه ساکت بنشینی، بدون اینکه کاری بکنی، لمحاتی از ماوراء برایت خواهند آمد. پس فقط در سکوت بنشین و خواهی دید یک ویژگی جدید در وجودت رشد میکند.
بیشتر متمرکز میشوی، یشتر رضایت پیدا میکنی، صورت تو تغییر خواهد کرد و حالت چشمهایت عوض خواهد شد. آرامش و صفا در اطراف خودت خلق خواهی کرد. دیگران نیز این صفا و آرامشِ تو را احساس خواهند کرد.
در چنین سکوتی شاید مسائل بیرونی زندگی باقی باشند، آنها ادامه دارند، وضعیت دنیا توسط مراقبه تو عوض نخواهد شد، دنیا همان هست که بود، ولی این تو هستی که با مراقبه متفاوت خواهی بود، و وقتی تو متفاوت باشی دنیا نیز متفاوت خواهد بود. زیرا این دنیای توست و بستگی به نگرش و تفسیرهای تو دارد.
پس در این سفر زندگی به ساحل دیگر، نیاز داری تا بیاموزی که چگونه در سکوت بنشینی. ما معمولا به طور وسواس گونهای سرگرم و مشغول هستیم، نمیتوانیم در سکوت بنشینیم، باید کاری کنیم. این یک جنون است.
اگر کاری نداشته باشی که انجام دهی احساس کمبود و پریشانی میکنی، در درون میجوشی، شروع میکنی به روزنامه خواندن ان روزنامه را بارها میخوانی( البته در دنیای امروزی اعتیاد به موبایل و شبکه های اجتماعی جای روزنامه را گرفته) یا نزد دوستانت میروی تا با هم غیبت کنید و هزاران بار در مورد حرفها و چیزهای مسخره و تکراری با هم صحبت کنید. این یک جنون است، زیرا باید کاری بکنی، نمیتوانی آرام بمانی.
در غرب یک ضرب المثل بسیار مسخره دارند، میگویند: ذهن خالی کارگاه شیطان است. این باید توسط خود شیطان ساخته شده باشد، زیرا ذهن خالی جایگاه خداوند است. این را باید خود شیطان ساخته باشد تا ذهن هیچکس خالی نماند و شیطان بتواند به خوبی کار خودش را ادامه دهد.
من به شما میگویم اگر واقعاً خالی باشی شیطان نمیتواند وارد تو شود، زیرا افکار به عنوان مرکبهای شیطان عمل میکنند، شیطان بدون فکر نمیتواند وارد تو شود، بدون فکر هیچ چیز امکان ندارد وارد تو شود، هر آنچه که از بیرون وارد تو شود توسط افکار وارد میشود.
وقتی بیرون ناپدید میشود تو فقط یک درون هستی، این چیزی است که من همواره میگویم که حقیقت چیزی درونی است...
اوشو
@awareness_diamonds
ادیان سازمان یافته همواره جنگ آفرین بوده اند. درست همان گونه که سیاستمدارها چنین بوده اند. شاید نامهای متفاوتی به کار ببرند...
سیاستمدارها برای به اصطلاح دموکراسی و آرمانهای مثلا ملی، سیاسی و اجتماعی می جنگند و مردم را به جان یکدیگر می اندازند، و ادیان سازمان یافته برای خدا می،جنگند، برای عشق، برای مفهوم خودشان از حقیقت، و میلیونها انسان در برخوردهای بین مسیحیان و محمدیان، بین مسیحیان و یهودیان و بین محمدیان و هندوها و بین هندوها و بوداییان کشته شده اند.
اما من به شما میگویم: مذهب واقعی کاری با جنگیدن و شکلهای مختلف سیاست و سیاست بازی ندارد، آن، کاوشی برای صلح و دوستی است.
اوشو
@awareness_diamonds
پنجمین زمینه، سودور جایا است. یعنی ماجراجویی، شجاعت، استقبال از چالش ها.
هرکجا چالشی باشد از آن استقبال کن. از آن پرهیز نکن و هرکجا ماجراجویی باشد فرار نکن، سفر را برو، هیچکس با ماجراجو بودن هرگز چیزی از دست نمیدهد.
من نمیگویم که طریق ماجراجویی پر از گلهای سرخ است، چنین نیست. گلها اندک هستند و خارها بسیار... ولی وقتی شخص زندگی پرماجرا را میپذیرد رشد میکند، منسجم میشود.
مردم معمولاً یک زندگی امن و بدون ماجراجویی را انتخاب میکنند. یک شغل خوب، خانه ای خوب، همسر خوب، شوهر خوب، و فرزندان خوب. آنگاه راضی هستند. مردم از زندگی و مرگ در رفاه رضایت دارند، گویی هدف، رفاه و راحتی است.
در اینصورت هرگز رشد نمیکنی، هرگز به هیچ قله ای دست پیدا نمیکنی، آنگاه هرگز به آنچه که مازلو آن را تحقق خویشتن خوانده است نخواهی رسید. پس در رفاه راحتی و دنیای آشنا و امن محصور نشو؛ فلسفه ی خودت را براساس وعده های شرکت بیمه ى عمر بنا نكن.قدری شهامت بیشتر پیدا کن وارد ناشناخته ها بشو.
وقتی وارد ناشناخته ها میشوی ناشناخته تو را حرکت میدهد. وقتی که آماده ی رها کردن امنیتهای خود باشی خداوند نیز آماده است تا رازهای خودش را بر تو بگشاید. وقتی آماده باشی برهنه و در دسترس خداوند باشی، خداوند نیز آماده است تا عریان و دردسترس تو باشد. او به تو پاسخ میدهد، دقیقاً به تو و آنچه هستی پاسخ می دهد.
یادت باشد، خداوند و زندگی هرگز فراتر از تو و آنچه هستی نمیرود. اگر به سمت او بروی او به سمت تو میآید؛ اگر فرار کنی او نیز میگریزد. اگر بر او بسته باشی، او نیز بر تو بسته میشود.
اوشو
@awareness_diamonds
چهارمین زمینه آرسیماتی است. یعنی تشعشع، سرزنده بودن، نیروی حیات.
شخصی که جوینده ی حقیقت است نباید گنگ و بیجان باشد. ولی معمولاً مردمان مذهبی را اینگونه مییابی. برای همین است که من علاقه دارم در مورد این زمینه ها برایتان بگویم.
حتی بوداییان نیز اینها را از یاد برده اند. اگر یک راهب بودایی را ببینی، شخصی خواب آلوده، رنگ پریده و بیجان را میبینی که در حالتی سنگین، وزنه ی زندگی را با خود حمل میکند و هیچ شوق و ذوقی در او نخواهی دید.
بودا میگوید تشعشع، سرزنده بودنِ نیروی حیات. این چهارمین زمینه است. بانشاط و سرزنده باش، زیرا فقط در پرواز با بالهای زندگی است که به حقیقت خواهی رسید.
اگر گنگ و خرفت باشی، گم شده ای. پس درخشنده باش. زیرا وقتی برای آینده نگرانی نداشته باشی و خواسته ای در آینده نباشد، آنگاه تمام انرژی در همین لحظه در دسترس خواهد بود. آنگاه میتوانی مشعل زندگیت را از هر دوسو همزمان بسوزانی ( زندگی در دنیا و همزمان ریشه در معنویت داشتن)
اوشو
@awareness_diamonds
دومین زمینه، ويمال است. یعنی معصومیت، خلوص، سادگی....
معصومیت...این را به یاد بسپارید. اگر خیلی دانش آلوده شوی معصومیت را از دست میدهی. اگر یک دانشور یا پاندیت ( عالم مذهبی) شوی، معصومیت را از دست خواهی داد. پس به جمع آوری باورها و اطلاعات ادامه نده، وگرنه معصومیت تو فاسد میشود.
اگر نمیدانی، نمیدانی، فقط بگو نمیدانم، نادانی خودت را بپذیر و بیشتر معصوم خواهی بود و از همین معصومیت خیلی چیزها اتفاق می افتد.
هرگز کودک وار بودن خودت را از دست نده. نمیگویم که بچه گانه رفتار کن. کودک وار بودن و بچه گانه بودن کاملاً متفاوت هستند. بچه گانه بودن یعنی بی مسئولیت بودن، کودک وار بودن یعنی ساده بودن، معصوم بودن و اعتماد داشتن.
این معصومیت کودک وار را بودا ویمال مینامد.
اوشو
@awareness_diamonds
ما میتوانیم بهشت را همین جا روی زمین بسازیم. اگر خدا آدم و حوا را از بهشت بیرون انداخت، پس شما هم تلافی کنید و او را از اینجا بیرون کنید. ما باغ عدن را همینجا میسازیم.
بگذارید او برای وارد شدن التماس کند. چرا شما باید دعا و التماس کنید تا پذیرفته شوید؟ در حالی که میتوانید بهشت را همین جا بسازید.
اما این سیاستمداران و این کشیش ها، انرژی شما را همواره به سمت جنگ معطوف میکنند. آنها علم را به سمت جنگ منحرف میکنند. اما اگر شما بتواتید آنگونه که مردم در بهشت به تصویر کشیده شده اند، در همین جا شاد و مسرور باشید، آنگاه دیگر هیچ علاقه ای به انجیل ها، قرآن ها، و گیتا های آنها نخواهید داشت.
آنگاه برای اعتراف کردن به گناهانتان نزد کسی نمیروید، زیرا که هیچ گناهی وجود ندارد، مردم فقط به ادراک بیشتری نیاز دارند. مردم فقط به زندگی بیشتر، خرد بیشتر و روشنی و وضوح بیشتر نیاز دارند. آنها نیازی به بخشیده شدن ندارند.
شما هیچ کار اشتباهی انجام نداده اید. شما فقط یک کار اشتباه انجام داده اید، و آن پیروی از احمقهاست. شاید آن خدایی که اصلا وجود ندارد شما را بخاطر این ببخشد، اما من نمیتوانم شما را بخاطر این کار ببخشم.
اوشو
@awareness_diamonds
تنها راه برای متوقف کردن جنگ....
@awareness_diamonds
نگذار این لحظه بی مصرف، زندگی نشده و نفوذ نشده از کفت برود؛ آن را با شدت زندگی کن، عصارهاش را بنوش تا که بعداً ناله نکنی که زندگیات را باختهای.
پس از جنگ جهانی دوم بود و جنگ تازه تمام شده بود. جو دینک هنوز در ژاپن بود و منتظر بود که از ارتش مرخص شود. زنش ایرما دینک از شدت تشویش و حسادت میسوخت، زیرا خوانده بود که چه چیزهایی بین سربازان آمریکایی و دختران ژاپنی اتفاق میافتاد.
عاقبت طاقت نیاورد و به شوهرش نوشت، "جو، عجله کن و برگرد. آخر آن دختران ژاپنی چی دارند که دختران آمریکایی ندارند؟"
جو در جواب نوشت "هیچ چیز... ولی هرچه دارند، همین جا دارند!"
آری...این مهمترین چیز است. موضوع اینک و اینجاست.
اوشو
@awareness_diamonds
اگر مردم شاد و خوشحال باشند،
هیچکس نمیتواند آنها را به جنگ وادارد.
اوشو
@awareness_diamonds
جنگ افزارها هرچه کارآمدتر، بدشگون تر و نفرت آفرینی شان بیشتر....
آنکه هستی و حیات را ارج می نهد، در راه جنگ گام نمیگذارد. زیرا در جنگ پسندیده ترین ارزشهای انسانی لگد کوبِ نکوهیده ترین هیجانات رزمندگان میگردد و شریفترین مردمانِ دوران صلح، از والاترین به پست ترین شکل انسانی خود سقوط میکنند.
جنگ افزارها شیطانی اند و پلید، دست یازیدن به جنگ کار خردمندان نیست. مگر آنکه گریزی از آن نباشد.
پیروزی در جنگ نیز خجستگی نیست، شادمان بودن از پیروزی در جنگ، به وجد آمدن است از کشتار انسانها....
لائو تِزو_ تعالیم تائو
@awareness_diamonds
عقیده می تواند عقیدهِ من باشد
اما حقیقت نمیتواند حقیقتِ من باشد، زیرا که حقیقت متعلق به هیچکس نیست...
برای همین انسانها همیشه بر سر عقیده می جنگند، نه حقیقت...
برتراند راسل
جنگِ هفتاد و دو ملت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
حافظ
@awareness_diamonds
سخنانی ارزشمند از اوشو که با حال و هوای این روزهای دنیای دیوانه ما کاملا منطبق است
آن خطوطی که شما روی نقشه ها کشیده اید( مرزها) میلیونها انسان بخاطرش مرده اند. انسانهای واقعی که برای خطوطی غیر واقعی مرده اند. و شما از آنها قهرمان ساختید، قهرمانهای ملی...
اوشو
@awareness_diamonds
فقط یک چیز میتواند مانع سیاستمداران از نابود کردن کل دنیا شود....
اوشو
@awareness_diamonds
از نگاه بودا تمام پولهای شما، تمام جواهرات قیمتی شما، تمام حسابهای بانکی شما مانند آجر و سنگ هستند، او میگوید چیزی را بجو که مرگ نتواند نابودش کند.
بودا میگوید شما کودکانی هستید که در ساحل دریای زندگی بازی میکنید و سنگریزه جمع میکنید، البته رنگین و زیبا هستند، ولی سنگ ریزههایی بیش نیستند، بدون هیچ اهمیتی......
در حینی که آنها را جمع آوری میکنید، زندگی از دستهای شما با شتاب سر میخورد و میرود. شما یک ریسک بزرگ میکنید، این فرصت زندگی نباید فقط در جمع آوری سنگریزهها از دست برود.
به نظر میرسد که پول بزرگترین وسواس در دنیاست، به نظر میرسد که پول بزرگترین جنون در دنیاست، ما همواره فرصت زندگی خود را میفروشیم و سنگریزه جمع میکنیم و آن را پول میخوانیم. و یک روز به سادگی ناپدید میشویم، در صورتی که این زندگی میتوانست در راهی خلاقانهتر، زیبا تر و با ارزش تر مصرف شود.
میتوانست یک ترانه، یک رقص شود، میتوانست یک نیایش، یک مراقبه شود، میتوانست صرف شناخت حقیقت و آزادی شود، ولی مردم همیشه آن فرصت را از دست میدهند...
اوشو
@awareness_diamonds
جنگها و بازار صنعت نظامی.....
اگر تمامجنگها متوقف شوند، آمریکا بلافاصله تمام قدرتش را از دست میدهد. ارزش دلار بشدت سقوط خواهد کرد، زیرا که بازارش را از دست میدهد
اوشو
@awareness_diamonds
زمانی برای زندگی کردن هست و زمانی برای مردن. اینها را با هم قاطی نکن، وگرنه هر دو را از دست خواهی داد.
پس هم اکنون، با تمامیت و شدت زندگی کن و نگران مرگ نباش، و وقتی که مردی، آنوقت به تمامی بمیر.... بخش بخش نمیر.... تکه پاره زندگی نکن.... وقتی مردی روی آن تعمق کن که مرگ چیست.
ولی هم اکنون، وقتت را برای چیزهایی که در دوردست هستند تلف نکن، این لحظه را زندگی کن. آن کودک درونت که فراموشش کرده ای می داند که چگونه با تمامیت و شدت زندگی کند. بدون ترس از اینکه زندگی از کنترل خارج شود.
شما اجازه دارید که خودتان باشید، بدون هیچگونه ممانعتی. من می خواهم این در تمام دنیا رخ بدهد. این تنها یک آغاز است. در این لحظه شروع کن به زندگی با تمایمت و با شدت، لحظه به لحظه، با سرخوشی و بازیگوشی.
و خواهی دید که هیچ چیز از کنترل خارج نخواهد شد، که هوشمندی تو تیز تر خواهد شد. که جوان تر خواهی شد و عشق تو عمیق تر خواهد شد.
و وقتی به دنیای بیرون می روی، هرکجا بروی، تا حد ممکن زندگی را و بازیگوشی را و شادمانی را منتشر کن به تمام گوشه و کنار زمین.
اگر تمام دنیا شروع کند به خندیدن و شادمانی کردن و بازی کردن، انقلابی عظیم بوجود خواهد آمد.
جنگ ها توسط انسان های جدی بوجود می آیند؛ کشتارها توسط انسان های جدی صورت می گیرد و خودکشی ها توسط انسان های جدی انجام می شوند تیمارستان ها پر از مردمان جدی است.
فقط تماشا کن که جدی بودن چه آسیب هایی به انسان زده است و آنوقت از جدی بودنت بیرون خواهی زد و به آن کودک که در درونت در انتظار است اجازه خواهی داد تا بازی کند و آواز بخواند و برقصد.
تمام مذهب من از بازیگوشی تشکیل شده است. این جهان هستی وطن ما است و ستارگان برادران و خواهران ما هستند؛ این اقیانوس ها و رودخانه ها و کوهستان ها دوستان ما هستند. در این کائنات که بسیار دوستانه است، تو مانند یک بودای سنگی نشسته ای....؟؟ من بودای سنگی را موعظه نمی کنم: می خواهم شما بوداهای رقصان باشید.
پیروان بودا این را دوست نخواهند داشت، ولی من اهمیت نمی دهم که دیگران چه فکر می کنند. من فقط به حقیقت اهمیت می دهم.
اگر یک حقیقت نداند که چگونه برقصد، افلیج است. اگر یک بودا قادر به خندیدن نباشد، چیزی کسر دارد؛ اگر یک بودا نتواند با کودکان قاطی شود و بازی کند، به بیداری نزدیک شده است، ولی کاملاٌ بیدار نشده است. چیزی در او خفته است.
اوشو
@awareness_diamonds
ایده احمقانه ای به نام مسئولیت داشتن نسبت به ملت و کشور
اوشو
@awareness_diamonds
یک چیز باید بعنوان معیار بخاطر سپرده شود. این لحظه همه چیز است. اگر بتوانی این لحظه را زندگی کنی همه چیز داری، و اگر درخواست لحظه ی بعدی را داشته باشی دچار بیماری خواهی شد. فقط همین لحظه کافی است.
این اشتیاق پیوسته برای لحظه ی بعد یک نارضایتی ظریف است. این لحظه راضی نیستم، پس شاید لحظه ای دیگر.... امید به آینده....
توصیه ی من این است، همین لحظه را زندگی کن، هرآنچه که هست، حتی اگر دردناک است زندگی اش کن...این تنها لحظه ای است که داری، لحظه ی بعد هرگز نمیآید، منتظرش نباش، جاه طلبی همیشه منتظر میماند، نفس همیشه منتظر میماند.
ملانصرالدین در صندلی حاضران نشسته بود و به سخنان یک سیاستمدار بیچاره گوش میداد تا اینکه هیچکس جز او در سالن باقی نمانده بود. سیاستمدار با دیدن صندلیهای خالی گفت این وحشتناک است. واقعاً نمیدانم چه باید بگویم!
ملانصرالدین فریاد زد میتوانی خداحافظی کنی." سیاستمدار گفت، در هرصورت، متشکرم، کار خوبی کردید که ماندید." ملا غرغرکنان گفت چی چی متشکرم؟ سخنران بعدی من هستم
انتظار برای لحظه بعد... منتظر، در کسالت.... انتظار لحظه ی بعد را کشیدن... انتظار.... خستگی.... فقط در انتظار لحظه ی بعد.... فقط مرگ خواهد آمد. لحظه ی بعد همان مرگ است؛ زندگی در این لحظه وجود دارد. زندگی اش کن.....
اوشو
@awareness_diamonds
سومین زمینه پراباکاری است. یعنی روشنی، نور.
خودت را مانند یک شعله احساس کن، طوری زندگی کن که گویی یک نور درخشان درونی هستی. با این شعله ی درون حرکت کن. هر کاری که انجام میدهی همیشه احساس کن که گویی از نور ساخته شده ای. و رفته رفته خواهی دید که یک درخششی در اطراف تو خلق میشود. آن درخشش پیشاپیش در تو وجود دارد، اگر به آن کمک کنی، طلوع میکند. و هاله ای خواهی داشت.
اینک عکاسان كرليان ( شیوه ای در عکاسی است که میتواند از طیف های لطیف مانند هاله انسان عکس بگیرد)حتی میتوانند از آن هاله عکس بگیرند. اینک بسیار ملموس شده است.
انسان از الکتریسیته ی زنده ساخته شده، همه چیز از نیروی الکتریسیته ساخته شده است. به نظر میرسد که این نیرو اساس تشکیل دهنده ی همه چیز است. از فیزیکدانها سوال کن، میگویند که ماده چیزی نیست جز الكتريسيته.
پس همه چیز فقط از ترکیبات و فرمول بندیهای مختلف از این انرژی ساخته شده است.
بودا میگوید انسان نور است، نور يعني الكتريسيته. تو فقط باید این واقعیت را دریابی. فقط باید با آن همکاری کنی و یک نور عظیم خواهی شد. نه تنها برای خودت، برای دیگران نیز نوری عظیم خواهی شد. و هرکجا که قدم بگذاری نورِ آنجا خواهد بود. این نور سومین زمینه است.
اوشو
@awareness_diamonds
راه بودا ده زمینه دارد که به آن "بومی" میگویند. بومی یعنی زمین، زمینه، بستر....
بودا گفته است که اگر این ده زمینه را بشناسید و اگر اینها را تمرین کنید، به آن نهایت دست خواهید یافت. مایلم وارد این ده بومی یا زمینه بشوم و آنها را برایتان تشریح کنم بسیار عملی هستند.
نخستین بومی "پراموگیتا"است، یعنی "شادمانی".
بودا میگوید: تا وقتی که شادمان نباشی هرگز به حقیقت نخواهی رسید. شادمانی، لذت بردن، جشن گرفتن؛ اینها معانی پراموگیتا هستند.
مانند یک گل باش، باز، رقصان در نسیم و شادمان. فقط شادی میتواند تو را به آن ساحل دیگر ببرد. اگر شاد نباشی، همان اندوه تو مانند وزنه ای سنگین به گردنت آویزان است و تو را غرق خواهد کرد.
مردم توسط هیچ چیز دیگر بجز اندوه و نگرش بدبینانه ی خودشان غرق نمی شوند. زندگی باید شادمان باشد؛ آنوقت معنوی و روحانی خواهد شد.
اگر کلیسای تو، معبد و یا مسجد تو غمگین باشد، آنوقت آن كليسا یا معبد طرفدار مرگ است و نه طرفدار زندگی. فضای کلیسا و معبد باید شاد باشد.
اگر نزد یک قدیس می روی که هیچ حس شوخ طبعی ندارد از او فرار كن، مراقب باش. می تواند زندگی را در تو را بکُشد، اثبات میکند که زهرآگین است. اگر نتواند بخندد، آنوقت میتوانی مطمئن باشی که حقیقت را نشناخته است. حقیقت یک حس شوخ طبعی میآورد؛ حقیقت با خود خنده و یک خوشبختی ظریف می آورد و بدون هیچ دلیل خاصی....
پراموگیتا یعنی خوش بودن بدون هیچ دلیل. تو گاهی شاد هستی، ولی این پراموگیتا نیست. زیرا دلیلی دارد. یک روز در مسابقه برنده شده ای بسیار خوشحال هستی، چه خواهی کرد؟ این هر روز اتفاق نخواهد افتاد.
فردا چه خواهی کرد؟ یا اینکه در بخت آزمایی برنده شده ای و بسیار خوشحال هستی، ولی چنین چیزی هر روز اتفاق نخواهد افتاد
یک روز ملانصرالدین را دیدم که بسیار غمگین در ایوان خانه اش نشسته بود. پرسیدم، " چه شده نصرالدین؟ چرا اینهمه غمگین هستی؟
او گفت: دو هفته پیش عمویم از دنیا رفت و پنجاه هزار روپیه برایم ارث گذاشت.
گفتم: این چیزی نیست که بابتش غمگین باشی. باید خوشحال باشی...
گفت، بله... خوشحال بودم. و سپس هفته ی پیش عموی دیگرم از دنیا رفت و صدهزار روپیه برایم ارث گذاشت.
گفتم، پس چرا ناراحتی؟ باید برقصی...!
گفت، میدانم، ولی حالا دیگر عمویی برایم باقی نمانده....!!
آری....این نمیتواند همه روز اتفاق بیفتد؛ تعداد عموها زیاد نیست! خوشی و شادمانی ،تو اگر دلیل داشته باشد، دیر یا زود باید که وارد ناخوشی شود. زیرا دليل آن از بین خواهد رفت.
فقط شادمانی بدون دلیل میتواند مال خودت باشد، شادمانی که به هیچ کس و به هیچ چیزی وابسته نباشد، آنوقت هیچکس نمیتواند آن را از تو بگیرد. این شادمانی بی دلیل را بودا پراموگیتا مینامد.
اوشو
@awareness_diamonds
بهترین و بدترین آدمها را در بین دینداران دیدم!
بهترینِ آنها کسانی بودند که میخواستند خودشان به بهشت بروند، و چقدر بی آلایش و پاک بودند، سرشان به کار خودشان بود و بیآزار بودند و بهترین مشوق من به دین بودند...
و بدترینِ آنها کسانی بودند که میخواستند غیر از خودشان، بقیه را هم به بهشت ببرند، چقدر وحشتناک بود برخورد با آنها، تظاهر و ریا و خشونت در بین آنها موج میزد.
دیگران را به هیچ تغییری مجبور نکن. خودت آن تغییری باش که میخواهی در جهان ببینی.
گاندى
@awareness_diamonds
اگر بخواهی لحظه بعد ناشاد باشی،
باید همین لحظه ناشاد باشی.
زیرا که ناشادمانی از دل ناشادمانی،
و شادی از درون شادی بیرون میآید.
هر آنچه که بخواهی در لحظه بعد درو کنی،
باید بذر آن را در همین لحظه بکاری.
وقتی به نگرانی اجازه ورود دادی و شروع کردی به این فکر که آشوب خواهد شد، حتماً خواهد شد. تو پیشاپیش بذر آن را کاشتهای.
حالا باید آن را درو کنی.
هر چه بکاری همان را درو خواهی کرد. پس مراقب باش که اکنون چه بذری میکاری.
اوشو
@awareness_diamonds
متاسفانه جامعه آتقدر که به خشونت و ویرانگری گرایش دارد، به شعر و شاعری و شاعرانه زیستن گرایش ندارد. نیاز به عشق آن چنان زیاد نیست که به نفرت نیاز هست.
برای همین است که در فیلمها در رادیو و در تلویزیون این همه قتل و کشتار مجاز است و آن را قبیح نمی خوانند، ولی عشق بازی مجاز نیست، شادی مجاز نیست، رقص مجاز نیست، آن را قبیح میخوانند.
این جامعه توسط نفرت زندگی میکند نه توسط عشق. اگر کسی دیگری را به قتل برساند. اگر کسی خنجری به قلب دیگری فرو کند و خون فواره بزند نگاه مردم به آن عادی است، گویی هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است، و یا اگر در جایی مراسمی از اعدام باشد همه در آنجا جمع میشوند و جیغ میکشند و سوت میزنند، اینها هیچ اشکالی ندارد...!!
ولی اگر کسی دیگری را در آغوش بگیرد و ببوسد و عشق ورزی کند، و یا اگر کسی برقصد و آواز بخواند جامعه آشفته میشود و می هراسد.
این عجیب است که عشق قبیح است و کشتار قبیح نیست. خشونت قبیح نیست و عشق محکوم است.
ولی سربازان پاداش میگیرند و عاشقان نکوهش میشوند، زیرا که جنگ درست است و عشق خطاست.
اوشو
@awareness_diamonds
فیلم "سوراخ سیاه" محصول سینمای انگلستان با محوریت "طمع انسان"
این فیلم ۳ دقیقهای، با پایان بندی تکان دهندهاش، مخاطب را میخکوب میکند.
این فیلم برنده ۴جایزه بینالمللی شد. بی شک میتوان این فیلم کوتاه را یکی از آثار موفق سینمای کوتاه دانست.
"سوراخ سیاه" همان سیاه چاله طمع است که در ذهن انسان است و هرگز پر نمیشود و انسان را به اسارت خویش در میآورد.
@awareness_diamonds
آدولف هیتلر در شرح زندگی نامه اش در کتاب "نبرد من" نوشته است، اگر میخواهید فرمانروا باشید همیشه کشور را در رعب و وحشت نگه دارید، همیشه کشور را در این هراس نگه دارید که همسایه قصد حمله دارد و دولتهایی در پی فراهم سازی مقدمات جنگ هستند و آماده هجوم میشوند.
همیشه شایعه سازی کنید. هرگز مردم را در راحتی و آرامش رها نکنید، چون اگر مردم در راحتی و رفاه باشند، تـوجهی بـه سیاست مداران نمی کنند. وقتی مردم کاملاً در رفاه باشند، سیاستمداران بی اهمیت میشوند.
ولی اگر مردم در ترس باشند، سیاستمداران قدرتمند مـی شـوند. بـه هـنـگـام وقوع جنگ سیاستمداران مقتدر میشوند، جنگ موقعیتی ایجاد میکند، فرصتهایی به وجود می آورد تا سیاستمداران بر مردم سلطه گری کنند و حاکم شوند.
ذهن آدمی نیز دقیقا از همین شیوه ( ایجاد ترس، نگرانی، اضطراب و....)برای تسلط بر انسان استفاده میکند. و مراقبه چیزی نیست جز ایجاد شرایطی که در آن ذهن کمتر و کمتر اجازه عمل و تسلط داشته باشد.
در چنین شرایطی شما آن چنان نترس، آن چنان عاشق، آن چنان آرام و آن چنان با وقایع یکی می شوید که ذهن چیزی برای گفتن نخواهد داشت.
سرانجام ذهن کم کم عقب می نشیند و فاصله بین شما و آن بیشتر و بیشتر میگردد تا روزی که ذهـن بـه کـلی کنار بکشد. انگاه دیگر ترسی نخواهد بود و به جای آن عشق و آرامش خواهد بود و آن عشق وسیله ای خواهد شد به سوی خداوند.
اوشو
@awareness_diamonds
خواجه بها الدین نقشبند را پرسیدند
درویشی چیست؟
فرمود: برون بی رنگ و درون بی جنگ....
@awareness_diamonds
مراقبه شکنجه دادن خودت با شیوه ها و تکنیک های مختلف نیست. مراقبه بازی کردن و بازیگوشی است. هر زمان که احساس آرامش میکنید و بدون تنش هستید، با ایده مراقبه بازی کنید. فقط ساکت باشید و در مرکز خودتان باشید. و روزی اتفاقی خواهد افتاد، اگر نیفتاد هم خوب است.
اوشو
@awareness_diamonds