ایبو می گوید پاییز است
بعد روی سنگ بزرگی که دراز کشیده میچرخد و دستهایش را روی بدنش در هم فرو میبرد و به آسمان خیره میشود.
ایبو دلاش برای طعم چای تنگ شده
برای سوپ نارنجی دستپخت زری
برای لمس پتوی نرمبا انگشتهای پا
برای مدادرنگیهای کوتاه و بلند توی جعبه چوبی زیر تختاش، برای خط نور کمرنگی که از لای در نیمه باز اتاق پدر، نیمه شب های پاییز بهراهروی تاریک میدوید. برای دیوار شیشهای مشرف به حیاط، برای جورابهای پشمی کهنهای که سنجاقک روز تولداش به او هدیهداد. برای انبارک کوچک حیاط خلوت با بوی عرقیجات و سیرترشی و شوربا، برای شیشهی تیله های رنگی برادر، برای آن شال سهگوش بافتنی سپید رنگ مادر، برای مادر...برای مادر... برای مادر...
@Ayeeneh7
به یاد یکی از بزرگترین مردان تاریخ ایران...
سیاوش کسرایی
@ayeeneh7
براى هيچكس،هيچگاهممكن نيست در غم و شادى ديگران شريك شود حتى ممكن نيست كه آنرا درک كند آدمها نفوذ ناپذيرند و ذهنها ارتباط
ناپذير.در عشق،دوستى و هر پيوند ديگرى، هر طرفى براى طرف ديگر بيگانه اى ست مرموز... انسان چه در خانه،چه در ميان دوستان و چه در محيط كار، هــيچگاه نمى تواند به چيزى جز تنهايى مشترک كه نصيب همهى آدميان اسـت، دست يابد. نارسايى زبـان مانع هـرگونه
ارتباط حقيقى است.
📝سيمون دوبوار
📗نقد حكمت عاميانه
@Ayeeneh7
《پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلفاستریم ماهی میگرفت و حالا هشتاد و چهار روز میشد که هیچ ماهی نگرفته بود....》
پیرمرد و دریا/همینگوی/ دریابندری(۱۳۹۹-۱۳۰۸)
پ.ن؛
آرام باش عزیز من
آرام باش.
حکایت دریاست زندگی...،
🎼صدایت را نگه داشتهام برای لحظههای خاص، برای لحظههایی که فقط حوصلهی چای و ترانه را دارم...
@Ayeeneh7
از دیروز تا امروز من
گاهی به اندازه ی نوشیدن یک چای نایی در بدن نداشتم.
سینه ام بعد از هر دم و بازدم می سوخت.
خواب آتش می دیدم.
گر میگرفتم مثل کودکی که ناگهان از خواب بپرد و زبان اش قاصر باشد از گفتن آنچه در خواب دیده.
حالا یک دستم برشانه ی روزهای کابوس و دست دیگرم بر ذهن پریشان.
گله ای از تنهایی ندارم.
آنچه بجای مانده دردیست که کلام را در دهان می خشکاند.
@Ayeeneh7
وقتی بدنیا اومدم هفت ماهه و بسیار ضعیف بودم. برای همین چهل و دو روز من رو تو یک محفظه ی اکسیژن تو بخش مراقبت های ویژه نوزادان بستری کردند.
ورود به این بخش برای ملاقات کنندگان ممنوع بود.
مادرم تا چند هفته انقدر ضعیف بود که بزحمت می تونست حرکت کنه.
پدرم از ما دور بود و بدنیا آمدن زودتر از موعد من در زمانی اتفاق افتاده بود که اون نمیتونست کنار ما باشه.
اون روزها تنها کسی که هر روز به ملاقاتم میامد و از پشت دیوار شیشه ای بخش از دور من رو تو اون محفظه ی شیشه ای نگاه می کرد دایی ژان بود.
چهل و دو روز تمام اون هرروز وقتی کارش تموم می شد میامد بیمارستان. پشت اون دیوار شیشه ای می ایستاد. نگام می کرد و هر روز سه بار ترانه ی بونژو بونژو ماکوکی رو می خوند.
بعد یک صندلی کنار دیوار میگذاشت و حدود یک ساعت اروم از دور باهام مثل یک آدم بزرگ حرف می زد.
پرستارها بهش می گفتن. اون بچه هنوز خوب نمیتونه بشنوه، نمی تونه ببینه، خیلی سخت نفس میکشه و خوابه.
بهش دل نبند اون بچه خیلی ضعیفه و ممکنه بمیره. اونوقت اذیت میشی.
اما داییم هرروز اینکارو میکرد.
چهل و دو روز تمام، تا اینکه یکروز بهش گفتن اون بچه حالش بهتر شده. اما اون از اینکار دست نکشید. تا پانزده روز بعد که پدرم بالاخره تونست پیش ما برگرده دایی ژان هرروز بعد از کار میامد خونه و مینشست کنارم و اون ترانه رو می خوند.
این کار اون بعد ها به هفته ای دو بار و وقتی بزرگتر شدم به ماهی دو بار رسید.
حالا هم بعد این همه سال صداشو از پشت دیوارهای شیشه ای جایی که هستم میشنوم. صداش پیر شده ولی هنوز همون آهنگ رو داره. بونژو بونژو ماکوکی...
تو باید زندگی رو دوست داشته باشی.
هر چقدر که برای آدمهای دور و برت عجیب و غریب باشی.... بونژو بونژو ماکوکی... اون پرستارا نمی دونستن تو صدامو می شنوی.... تو منو میبینی....
@Ayeeneh7
آهنگهای عاشقانه دست به دست میچرخند، تا به دست بیتابترین تن منتظر برسند، به امید آنکه با دستمالی بیمنت و خوشعطر زخمی را ببندند. ترانههای رنگورو رفته ولی دلزنده، که هر چه از تاریخ تولدشان میگذرد از مرگ فاصله میگیرند و کارشان زنده کردن امیدهای افتاده بر تخت بیچارگیست. این قدیمیهای نامیرا را باید بوسید و بر چشم کشید و چشم کشید که روزگار قدیم دوباره فرا برسد. روزگار رقص آفتاب بر اندام عشق...اینبار این دستمال، بوی گیلان میدهد، بوی شرجی و مِه...
.
.
.
🎹 آفتاب خیزان
خواننده: #احمد_عاشورپور
متن: #جلال_حاجی_زاده
@Ayeeneh7
ترانه ای خطاب به کرونا
از طرف مردم تمامی جهان
به زبانهای مختلف 😊
@Ayeeneh7
دو هزار سال پیش
اینجا که من ایستادهام
چه کسانی عشقبازی کردهاند
که حال من اینقدر خوب است؟
میآیم
از تاریخ میگذرم
و لبان تو را پیدا میکنم
#رضا_عابدین_زاده
📸 الناز عابدی
@Ayeeneh7