ayrgf | Unsorted

Telegram-канал ayrgf - ژینی کوردستان

-

خاطرات کردستان انامقی 😎فوروارد یا شات از مطالب این کانال برای عموم آزاد است 😃

Subscribe to a channel

ژینی کوردستان

بگیر و ببند زمانه مانع از بازیگوشی های کودکانه منو کازیوه نمیشد با اینکه مادری بسیار سختگیر و حساس در تربیت رو داشتیم ولی ما هم‌ کودکی می کردیم جنگهای داخلی همچنان بود ولی از شدتش کاسته شده بود مردم آرام گرفته بودند دقیقا این آرام گرفتن از ترس از دست دادن عزیزان بود ولی بهرحال آرامش نسبی و اتحاد کاذبی در بین مردم کورد و عجم ایجاد شده بود بوی جنگ وحشتناک تری می آمد جنگی که دل همه را به لرزه درآورده بود گرانی و نبود سوخت بخصوص نفت مردم را در مضیقه قرار داده بود صف های طولانی نفت بسیار طولانی و خسته کننده شده بود برف هم مردم را درک نمیکرد همچنان پربار میبارید من و کازیوه و بچه های محل در این سرما ، کره الاغی در کوچه دیدیم و همگی عهد بستیم از این بچه خر مراقبت کنیم دلمون بشدت براش می سوخت و نگرانش بودیم به اتفاق نظر قرار شد هر بار یکی مون کره الان را خانه ببریم تا بزرگ شود منو کازیوه خر را به دالان خانه بردیم مادرم وقتی خر را داخل خانه دید خیلی عصبانی شد او داد و بیداد میکرد ماهم اصرار میکرپیم که گناه داره !کسی رو نداره ! توروخدا مامان سردشه! تا مادرش حداقل پیدا بشه !
مادرم با هوار کشیدن کره خر را از خانه بیرون کرد و تهدید کرد دیگه نیاریمش دلمون سوخت آخه کره الاغ بی خانمان بود!

Читать полностью…

ژینی کوردستان

شب بود؛ صدای گریه های بی امان شوانه نوزاد پسر بانذر و نیاز، امان از پدر مست بریده بود برای من واعضای خونواده تقریبا دعواها و کتک های هر شب عادی شده بود پدرم در دورانیکه خدا اونو به آرزوش رسونده بود و پسر دار شده بود هرشب مست از قمار برمیگشت و مادر خسته و رنجور از گریه های پسر لاغر را به باد کتک میگرفت که اگر کمکهای زن حاجی صاحبخانه مان نبود مادرم اصلا نمیتونست به بچه های دیگه ش رسیدگی کنه زن حاجی که مامانم حاجی ژن صداش میزد بسیار مادرمو دوست داشت و بهش کمک میکرد راستش حاجی ژن هیچ وقت بچه دار نشده بود و شوانه رو مث پسر خودش دوست داشت حاجی حوصله ی گریه های بی وفقه ی نوزاد پسر رو نداشت و زیاد در خاطرات من نقشی نداره، مادرم از به باد دادن پولها توسط پدرم در قمار بسیار ناراحت بود و به هر طریقی سعی در هدایت پدرم به سمت راه درست و رسیدگی به خونواده داشت پدرم در قمار زار و زندگیش رو باخت و مادرم از شدت عصبانیت و ناچاری دوباره تهدید به طلاق کرد پدرم که تجربه ی بدی داشت و یکبار تن به طلاق عشقش داده بود نمیخواست دوباره همسرش رو از دست بده دست از قمار کشید برای ابد ،دفعه ی قبل هم مادرم به دایی رسول پناه برده بود و دایی رسول که مرد خوشنامی بود و کسی رو حرفش حرف نمیزد طلاق مادرمو از پدرم گرفت و اونو منزل خودشون برد و ما به خانه ی پدری پدر برده شدیم که با خواهش و تمنای بزرگان فامیل دوباره دایی رسول رضایت به عقد داد و تعهد گرفت اگر بار دیگه زهرا رو ناراحت کنی دیگه پست نمیدم ! پس بهتر بود پدرم از بین قمار و همسرش ، همسرش رو انتخاب میکرد

Читать полностью…
Subscribe to a channel