او گفت: «مطمئنم که رازهایی داری، یکی از رازهایت از بقیه بزرگتر نیست؟» ویکتور اعتراف کرد که رازهایی داشته و یکی از رازهایش از بقیه بزرگتر است. آدل فریاد زد: «درست مثل من! خوب، زود باش، بزرگترین رازت را به من بگو و من هم رازم را به تو میگویم.» ویکتور جواب داد: «بزرگترین رازم این است که دوستت دارم.» آدل درست مثل پژواک صدا گفت: «بزرگترین رازم این است که دوستت دارم.»
از نامههای عاشقانه ویکتور هوگو به معشوقهاش آدلЧитать полностью…
«اگر کلمات به راستی میتوانستند معرف معانی خود باشند، آنوقت من هم به آسانی میتوانستم درجهی خوشبختی و سعادت را برای تو تعیین کنم. چه سعادتی از این بالاتر؟ آیا وجود تو خود به تنهایی برای من سعادت بزرگی نیست و آیا زندگی در کنار تو کمال مطلوب من نمیباشد؟ من از تو، از تو که این قدر خوب و مهربان هستی تقاضا میکنم که گذشتهها را فراموش کنی. مگر این گذشتهها برای ما جز درد و رنج حاصلی به بار آورد؟ پس چرا باید باز هم به گذشته فکر کنیم و باز هم به خاطر اشتباهاتی که مرتکب شدهایم رنج ببریم؟ من کنون از آن همه ماجرا فقط یک چیز یاد دارم و یک چیز از خاطرم نرفته و آن هم عشق توست.»
از نامههای فروغ فرخزاد به پرویز شاپور.Читать полностью…
- از هایده جان بشنفیم
«وقتی که من عاشق میشم
دنیا برام رنگ دیگست
صبح خروس خونش برام
انگار یه آهنگ دیگست»
@Bahmanbekesh
- برای وقتایی که نمیخوای، اما مجبور به رفتنی.
«رفتیو ندیدی که بیتو چگونه پر شکستم»
@Bahmanbekesh
+ تاحالا چنلیو دیدین وایب بارون بده؟ یعنی وقتی تکستاشو میخونین، موزیکاشو گوش میدین یا عکساشو میبینین بوی بارون بپیچه توی مشامتون و صداش هم توی گوشتون؟
اینجا ازون جاهاست. همونقدر عمیق، همونقدر قشنگ، همونقدر غمگین.
@RainyMood
«منصور عزیزم
به سختی می بوسمت. تنها کمبود من، و یا یکی از کمبود های بزرگ من این است که هنوز تورا ندیدهام. شاید هم مقدر باید این بوده باشد. کسی چه می داند؟»
از نامه های یدالله رویایی به منصور خورشیدیЧитать полностью…
- قبلا پیچک ابی رو براتون گذاشته بودم. داشتم به آثار فرامرز اصلانی گوش میدادم که دیدم فرامرز اصلانی هم این کار رو اجرا کرده. گوش بدیم، لذت ببریم.
@Bahmanbekesh
- معین همیشه جوابه مخصوصاً صبحا.
«آهای دلبر که بردی دل زدستم
خیال کردی که من دور از تو هستم
تویی در جام می با من دمادم تو
مستی با منو من با تو مستم »
@Bahmanbekesh
«چه عمری را در دوری از هم هدر کردیم! بهترین سالهای عمر ما همهاش در تب و تاب گذشت و همانطور در تب و تاب و اضطراب و دوری و فقر دارد میگذرد. باید فکری برای این مسئله کرد. تا کِی زندگی موقتی باید کردن، در صورتی که متن زندگی همین سالهاست. همین روزهای تنهایی است که میگذرد. بس است.»
از نامه های جلال آل احمد به سیمین دانشور.Читать полностью…
- این اهنگ علیرضا قربانی همیشه موده
«از تو می خواهم قرار روزهای بیقرار».
@Bahmanbekesh
«عزیز من! اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یكی نیست، بگذار یكی نباشد. بگذار در عین وحدت مستقل باشیم. بخواه كه در عین یكی بودن، یكی نباشیم. بخواه كه همدیگر را كامل كنیم نه ناپدید. بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز كه مورد اختلاف ماست، بحث كنیم، اما نخواهیم كه بحث، ما را به نقطه مطلقاً واحدی برساند. بحث، باید ما را به ادراك متقابل برساند نه فنای متقابل.»
چهل نامهی کوتاه به همسرم/نادر ابراهیمیЧитать полностью…
فروغ در یکی از نامه هاش به پرویز شاپور میگه:
«بخدا من مستحق این سرنوشت نبودم»
احساس می کنم همهمون حداقل یکبار این جمله رو به کسی گفتیم.
«خواندن نامههای تو برای من بزرگترین شادمانی است شاید باور نکنی اگر بگویم که یک نامه ای را که از تو دارم روزی چند بار می خوانم و همین نامه کوچک ساعتی موجب شادمانی خاطر من میشود. من حالا به این امید دلخوشم که اگر نمیتوانم تو را ببینم، میتوانم نامههای تو را دریافت کنم. تو برای من نامه بنویس. شاید این نامهها اندکی از بار رنج و غم من بکاهد. این بهترین وسیلهای است که ما میتوانیم به واسطه آن مکنونات قلبی مان را آشکار سازیم. تو نمیتوانی بفهمی که چه قدر به تو احتیاج دارم.تو را به مرگ کامی برایم نامه بنویس.»
اولین تپشهای عاشقانه قلبم/از نامههای فروغ فرخزاد به پرویز شاپور.Читать полностью…
«قبول است رفیق عزیز و دوست خوب.سعی میکنم حتما برای اجرای نمایش دوستت در پاریس باشم بعد از آن، اگر هوا خوب باشد، وادارت میکنم بیرون برویم و قدم بزنیم، اگر هم یک ریز باران ببارد، استخوان هامان را جلوی آتش برشته میکنیم تا حدی که قلبمان به سوزش بیفتد»
از نامه های ژرژ ساند به گوستاو فلوبرЧитать полностью…
«فکر کردم از تو درمان شدم. گمانم اشتباه کردم، نه؟»
از نامه های گلاویژ به حسین دریابندیЧитать полностью…
- «دلم گرفته خدا را، خدای تازه بیاور..» این آهنگ علیرضا قربانی همیشه مناسبه
@Bahmanbekesh
«تو آنجا تنها و ماتم گرفتهای. من هم اینجا همین حال را دارم. از کجا میآیند این حملات مالیخولیایی که انسان را در خود فرو می برند؟ مثل خیزابی قد می کشند، آدمی را غرقه می سازند و دیگر راه گریزی نیست»
نامه از گوستاو فلوبر به ژرژЧитать полностью…
ساند
«کتاب به او فرصت گریختن از نوعی زندگی را میداد که هیچگونه رضایت خاطری از آن نداشت.»
بار هستی /میلان کوندراЧитать полностью…
«روزنههای سرم را میبندم تا به فکر ایران نیفتم. امّا نمیتوانم. زمین زیر پایم آتش میگیرد.»
شاهرخ مسکوبЧитать полностью…