🔆
آنان می خواهند دست به جهان گشایی بزنند حال آنکه از گشودن کتابی عاجزند، و می خواهند به دریا بزنند درحالیکه با قطره آبی لیز می خورند، و نوید انقلابی فرهنگی را می دهند که خشک و تر را با هم می سوزاند،
اما فرهیختگیشان از درِ کافهای که در آن می نشینند و عناوین کتاب های ترجمه شده ای که درباره آنها شنیده اند، فراتر نمی رود.
#نزار_قبانی
| @banovaa |
💌
نامه ای از کَری به دیوید :
تو داری دقیقاً به همون شکلی که دلم میخواد دیده بشم، من رو میبینی. هیچ هدیهای باارزش تر از این وجود نداره.
#نامه
| @banovaa |
در کشور من کوهی است
در سرزمین من رودخانه ئی ست
با من بیا
گرسنگی با رودخانه سرازیر است
با من بیا
آنان که در رنجند کیانند؟
نمیدانم، اما مردم من اند
پیش من می آیند
و به من میگویند:
«ما رنج میبریم»
با من بیا
که به من میگویند:
" مردم تو،
مردم شوربخت تو،
میان کوه و رود،
با اندوه و گرسنگی،
نمیخواهند تنها پیکار کنند،
آنان در انتظار تواند، ای دوست"
و تو ای تنها محبوب من
ای دانه سرخ و کوچک گندم،
پیکار ما دشوار است،
زندگی دشوار است،
اما تو با من خواهی آمد.
#پابلو_نرودا
🌾
من اندوهگین نیستم
من اندوه جهانم
و
در سینهام
وطن است که میگرید.
#غادة_السمان
#خوزستان
| @banovaa |
🔆
وقتی میگویم دردِ وطن،
مرادم «رؤیا»ست،
زیرا دیگر چیزی
از وطنِ دیرین نمانده
وقتی میگویم «دردِ وطن»
مرادم چیزی بیش از این است:
هر آنچه در تبعید
دیری بر دوشمان سنگینی میکرد.
ما اکنون در وطن غریبیم
فقط «درد» برایمان مانده
و وطن رفته است...
#ماشا_کالکو
| @banovaa |
🔆
در فاصله میان هجرانت تا وصال،
در من چیزی میشکند
که هیچگاه ترمیم نخواهد شد ...
#غاده_السمان
| @banovaa |
روزهای زیادی
نه برایت چیزی می نویسد...
نه حالت را می پرسد
و نه سراغی می گیرد...
اما یک روز می آید و
تنها با یک سلام!
باز هم اوست
که برنده می شود..
#جمال_ثریا
| @banovaa |
🔆
برایت چه بنویسم ؟
هربار تلاش کردم
چیزی بنویسم
احساس کردم
قلبم از جایش کنده میشود
تا در سینهی تو جا بگیرد
✍: #غسان_کنفانی
| @banovaa |
💌
نامه کافکا به میلنا :
کاش فردا دنیا به آخر میرسید،
آنگاه شتابان
سوار آخرین قطار میشدم
و درِ خانهات را میکوبیدم و میگفتم:
«با من بیا، دیگر میتوانیم بدون ترس و احتیاط به یکدیگر عشق بورزیم،
چون فردا دنیا به آخر میرسد»
#نامه
| @banovaa |
🌾
با نیمنگاهی از تو
بهسادگی شکوفا میشوم
و من گویی،
همچون انگشتانی مشتشده
در خود محصورم
و تو هماره شکوفا میکنی مرا
گلبرگ به گلبرگ
همانند بهار
که ماهرانه و رازآلود لمس میکند
و شکوفا میشود
اولین گل سرخ بهاری.
در شگفتم که چه میکنی با من
در این شکفتن
و باز غنچهشدنها...
ای. ای. کامینگز
| @banovaa |
🎬
به من اعتنایی نمیکرد، اما کارش از بیاعتنایی هم بدتر بود: برایم دستی تکان میداد و سلامی میگفت، یعنی من را میبیند. اما دیگر مرا به سمت خودش فرا نمیخواند.
#دیالوگ
| @banovaa |
📖
آدمی هرآنچه که میدهد،
باز پس میگیرد!
پندار، گفتار و کردار انسان
دیر یا زود با دقتی حیرتانگیز
به خودِ او باز میگردد...
#فلورانس_اسکاول_شین
| @banovaa |
🎬
-الذين أحرقوا قلوبنا، إشتكوا من رائحة الدخان!
( آنهایی که قلبمان را آتش زدند، از بویِ دود گِلایه کردند! )
#دیالوگ
| @banovaa |
🌾
از سخن گفتن
با آنان که دوستشان داریم
بازماندهایم
و این سکوت نیست
#رنه_شار
| @banovaa |
📖
بدترین بی سواد بی سواد سیاسی است.
وی هیچ چیزی نمی شنود.
هیچ چیز نمی بیند و در زندگی سیاسی هیچ مشارکتی نمی کند.
وی حتی نمی داند که هزینه های زندگی، که قیمت نان و آب و حبوبات و داروها و اجاره خانه اش همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.
و حتی به جهالت سیاسی اش افتخار می کند. سینه اش را جلو می دهد و ادعا می کند که از سیاست بی زار است.
چنین آدم سبک مغزی نمی فهمد که از دل همین بی توجه اش به سیاست است که زنان فاحشه و کودکان طرد شده بیرون می آیند،
که دزدی زیاد می شود و از همه بدتر فساد دولت مدارانی که نوکر شرکت های سرمایه سالار شده اند افزوده می شود...
#برتولت_برشت
| @banovaa |
🌾
ای اندوه آیا زانوانت
از زانو زدن بر سینههایمان
بهدرد نیامد ؟!
#امین_معلوف
| @banovaa |
📖
إذا عظم المطلوب قل المساعد...
( هرچه راه دشوارتر ، ياران كمتر )
#کلیله_و_دمنه
| @banovaa |
🎬
تاریخ
تعداد مردگانش را رند میکند
هزار و یک نفر
تبدیل میشود به هزار نفر
گویی آن یک نفر
هرگز وجود نداشته است
#دیالوگ
| @banovaa |
🔆
عشقِ من!
در میانِ جا پاها، سلاخیها
گاه تو را،
نان را
و آزادی را
گم کردم،
اما ایمانم را از کف ندادم
ایمانم به روزهایی که
از میان تاریکیها،
ضجهها و گرسنگیها
حلقه بر در مان خواهد کوبید
با دستانی همه از آفتاب
#ناظم_حکمت
| @banovaa |
💌
آلبر کامو خطاب به ماریا :
همه چیز را به من بگو، هیچ چیز را حذف نکن، حتی در مورد کسانی که ممکن است آزرده خاطرم کنند؛ هیچ چیزی درباره تو وجود ندارد که نتوانم درک کنم،
که قلب من نتواند بپذیرد؛
حالا میدانم که تو را تا آخر دوست خواهم داشت، علیرغم تمام دردها،
من هرگز تو را قضاوت نکردم و هرگز از تو متنفر نشدم؛ هرگز بلد نبودهام دوستت بدارم، اما با تمام توان و تجربهام، با هرآنچه میدانستم و هرآنچه یاد گرفتهام، دوستت داشتهام؛ فقط وقتهایی که تو را ناخشنود یا دشمن میبینم، از خودم متنفر میشوم.
#آلبر_كامو
#نامه
| @banovaa |
🌾
گاهی در امتداد نگاه زنان
به زخم های نامرئى میرسی
به جراحت رودخانه ای آرام
که هزار قایق
به هنگام پیش رفتن
سینه اش را شکافته باشند
#مهسان_احمدپور
| @banovaa |
🌾
نه
دیگر چنان پُر شور
دوستت نمیدارم
چرا که تابش زیباییات
برای من نیست
در تو
رنجهای گذشتهام را
دوست میدارم
و جوانیِ از دسترفتهام را
#میخائیل_لرمانتف
| @banovaa |
🔆
اگر عاشق بودن
به من
غمگین ماندن را نمیآموخت
میتوانستم
از دستِ
کسانی که دوستشان دارم
عصبانی باشم!
#اورهان_ولی
| @banovaa |
🔆
برای من گنجی هستی تو!
سرشار از بیکرانگیها
تا دریا و شاخههایش،
سپید و گسترده و نیلگونی،
چون زمین به فصل انگورچینان
در این سرزمین
از پاها تا پیشانیات
پیاده، پیاده، پیاده
زندگیام را سپری خواهم کرد
#پابلو_نرودا
| @banovaa |
🌾
گفت: چه زمانی همدیگر را خواهیم دید؟
گفتم: بعد از یک سال، بعد از جنگ.
گفت: جنگ کی تمام خواهد شد؟
گفتم: همان وقتی که تو را ببینم!
#محمود_درویش
| @banovaa |