✨
أنا من اولئك الذين تبكيهم قصيدة!
من از آنانی هستم که از شعری به گریه می‌افتند!
| @banovaa | #فهد_العودة
که در سینه ، دل ، از تنگی میدان گله دارد
| @banovaa |🌻 #music
🪴
«دلم می‌خواست خانه‌ات باشم
که از خستگی‌هایت به من برگردی...»
| @banovaa |
بشنو اگر برایِ گریز میخوابی نه خستگی
| @banovaa |🌻 #music
🎬
«ناامیدی نیست،
بلکه چیزی ست که توصیفِ آن دشوار است!»
| @banovaa | #دیالوگ
🎬
ولیکن هنوز قلبم، با تو بيشتر از هر چيزى خو گرفته است.
| @banovaa | #دیالوگ
تویی تمام ماجرا، بگو چرا ادامه داری ؟
| @banovaa |🌻 #music
🌾
لا تخافوا من التواصل مع امرأة قوية
ربما سيكون يومًا ما جيشك الوحيد.
«از ارتباط با زنِ قوی نهراس، شاید روزی برسد که او تنها ارتش تو باشد.»
| @banovaa |
✨
خدا در هیبتِ صبح آمد و ماند.
(زیر پروانه‌ی گیسوانت
آن‌هنگام که تو در خواب بودی)
| @banovaa | #ایلهان_برک
💌
زخم هایت را نشانم بده
تا بدانم چگونه باید دوستت بدارم،
تا یاد بگیرم چگونه باید نوازشت کنم.
| @banovaa | #نامه
🪴
هیچ‌گاه انسان سالم، دیگری را شکنجه نمی‌کند. این انسان آزار دیده است
که آزار میرساند.
| @banovaa | #یونگ
🔆
به دیدارم بیا
چشم هایت
چشم هایت
چشم هایت
چه در زندان
چه در مریض خانه
سرشار از آفتاب اند
آن سان که کشتزاران آنتالیا
در صبحگاهان اواخر ماه می.
#ناظم_حکمت
| @banovaa |
چایمان در استکان،
کودکی‌مان در کوچه‌ها،
شادی‌هامان در سینه،
کسانی که دوستشان می‌داریم
در دوردست‌ها،
و خنده‌هامان در عکس‌ها...
حبس ابد خوردیم بی‌گناه
در قلب‌هایی که قانونشان را نمی‌دانستیم...
پنهان اگر نیز نکنیم
لبخندهایمان دیگر پیدا نیست،
و آشکار نیز اگر نکنیم
تنهایی‌هامان
در شلوغی‌ها گم شدند...
در نهایت این‌چنین نیز شد:
تاریک‌تر از شب بود
رویاهایمان...
#دنیز_ییلماز_یاکوت
| @banovaa |
🔆
تو اسارت ِ من و
آزادگی ِ من
تو
مثل ِ شب ِ برهنه ی تابستان
تن ِ ملتهب ِ من
تو سرزمین ِ منی
در چشم های بلوطی ِ تو ؛
هاله های سبز
تو بزرگ ،
زیبا ،
پیروز ..
تو ، حسرت ِ دور و نزدیک ِ منی
#ناظم_حکمت
| @banovaa |
🌾
نزدیکی،
چون لبهایم به من
دوری،
چون بوسه ای که هرگز نمی رسد...
#محمود_درویش
|@banovaa |
🪴
کم دوست داشتن را بلد نیستم
تمام زخم‌های من
از دوست داشتن‌های زیاد من است.
| @banovaa | #دیدم_ماداک
✨
و من او را
طوری نگاه می‌کردم
انگار آخرین گلی بود
که در جهان باقی مانده بود ...
| @banovaa | #جمال_ثریا
💌
از نامه‌های عاشقانه؛ عباس معروفی
«اگر روزی جز شادی تو
چیز دیگری ازت خواستم
به عشق من به دستانت شک کن.»
| @banovaa | #نامه
🪴
او زیبا بود در عصر زشتی‌ها
زلال در عصر پلشتی‌ها
انسان در عصر آدمکشان
لعلی نایاب بود
میان تلی از خزف
زنی بود اصیل
میان انبوهی از زنان مصنوعی!
| @banovaa | #نزار_قبانی
🪴
لا مهرب، هي الأرضُ أضيقُ مما تصورت.
«راهِ گریزی نیست؛
زمین از آنچه گمان کردم، تنگ‌تر است.»
| @banovaa | #عدنان_الصائغ
🪴
«او تندخو نبود.
آنها از سمتِ شکسته‌اش به او نزدیک می‌شدند...»
| @banovaa | #علي_أتات
🎬
«اولین نشانه عشق این است
که مَرد احساسِ دَرد کند،
گویی آن زنی را که دوست دارد،
دنده‌اش را شکسته باشد.»
| @banovaa | #دیالوگ
🎬
«گفت: حتّی با دعوا و با در افتادن جواب ربطی هست، اما با بی‌اعتنائی ربطی نمی‌مونه.»
| @banovaa | #دیالوگ
✨
انسان برای رسیدن به حقیقت ،
حاضر است همه نوع رنجی را تحمل کند
از آتش هم بگذرد و بسوزد
اما خاکسترش از جنس یقین باشد
| @banovaa | #شکسپیر
💌
کافکا به فلیسه :
کسی چه می‌داند در این لحظه که من با دلسردی کلمات را پشت سر هم می‌گذارم تو چه حال و روزی داری؟ عزیزم، زندگی خیلی بی‌مقدار است و فقط کسی که می‌داند چطور با شلاق وارد معرکه شود برنده می‌شود.
فقط بخواب، بخواب! تنها در خواب می‌توان در میان ارواح نیکوکار بود. بیداریِ زیاد مرگ را به همراه می‌آورد.
#نامه
| @banovaa |
تو همچون گل های کوهی، کمیابی
ای یار بلا دیده ام ...
🎧 #Music #Turkish 🌻
| @banovaa |
💌
فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان :
همین کافی بود. همین که می‌دانستم که تنم درد تنت را دارد نه میل تنت را.
همین که با تو انگار در چاه فرو می‌رفتم و به مرکز زمین می‌رسیدم.
همین که با تو انگار می‌مردم و از شکل می‌افتادم. همین برایم کافی بود.
#نامه
| @banovaa |
🎬
تنها دلخوشی‌ام این است که همین روزها می‌میرم و اینقدر نمی‌مانم که شاهد خرابی این مملکت باشم!
#دیالوگ
| @banovaa |
