در روزگاری که دروغ یک واقعیت عمومی است ، به زبان آوردن حقیقت یک اقدام انقلابی است.. #جورج_اورول با معرفی کانال و فوروارد مطالب به دیگران، مروج فرهنگ و هنر باشیم تماس با تحریریه: @arian_mir
باور کن امشب، مصلوبِ خوشبختی ام
با مرگِ سرخم، بطلانِ این بازی ام
از هر چه گفتم، هر چه کردم راضی ام
گریه نکن من، کابوسِ این قاضی ام
داغم را، چه کس خبر خواهد داد؟
فقط هراسم این است، که خواهدت گفت؟
نا اهلی دریده این پیراهن
به خونِ من غلتیده، چه خواهدت گفت؟
آزادم، و خونبهایم این است
مکن دریغ از راهم، ایمانِ خود را
بیداری؟ صدای کِل میآید
هر کس عزا پوشیده، آبانِ خود را
ترانه سرا: مونا برزویی
خواننده و آهنگساز: مهدی یراحی
غلامحسین ساعدی میگفت « یک وقتی کنار کارخانه سیمان شهرری مطب داشتم زن زائوی بدحالی را آوردندکه دیدم بچه نصفش بیرون آمده است
بچه را درآوردم ، مرده بود. انداختم آنطرف . مادر داشت میمرد . تنفس مصنوعی و ماساژ قلبی دادم. حالش خوب شد . وقتی رفتم دستم را بشورم بچه را دیدم.
برگشتم بلندش کردم سرو ته نگهش داشتم چند ضربه محکم بهش زدم بچه جیغ زد. این اولین و آخرین باری بود که احساس خلاقیت کردم»
غلامحسین ساعدی و برادرش مطبی داشتند که از بیماران کم بضاعت پولی نمی گرفتند و همین قضیه هم درد سرهای بسیاری با ساواک همایونی را فراهم کرده بود .
ساعدی میگفت : توی مطب یک جعبه شیشه ای گذاشته بودیم که بیماران می توانستند به میل خودشان هر مبلغی که دل شان میخواهد در آن بریزند .
روزی پیر زنی لنگان لنگان به مطب آمد . معاینه اش کردم و نسخه ای برایش نوشتم . وقتی میخواست مطب را ترک کند از حال و روزگارش فهمیدم که حتی پول دارو را ندارد .
گفتم : ننه جان ! اگر پول دارو نداری می توانی از توی همین جعبه شیشه ای هر مقدار لازم داری برداری .
پیر زنک رفت چند تومانی بر داشت و همینطور که لنگان لنگان از مطب بیرون میرفت دستش را به آسمان بلند کرد و گفت : خدایا ! خداوندا ! به عمر و عزت شاهنشاه مان بیفزا !!
@chelsalegi
به مناسبت سالگرد اعدام دکتر حسین فاطمی
بخشی از مصاحبه نصرتالله امینی، وکیل شخصی دکتر مصدق، با پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد
کاری از دلارام شمیرانی
#مهرگیاه ( مهر گیاه )
از گروه دلبان
با صدای: #مهدیه_محمدخانی
شعر : #سعدی
آهنگ : #حمید_متبسم
مستند «خورشید سالهای ابری»
درباره علی اشرف درویشیان
کارگردان مصطفی ساروقی
@khialatesarzadeh
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر بدست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی
در محیط طوفان زا ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می کند در این محفل
دل نثار استقلال جان فدای آزادی
#فرخی_یزدی
◽گفتگوی آواژ با خسرو حکیم رابط
بس که ماندم به قفس،
رنگ گل از یادم رفت
بس که خاموش نشستم،
سخن از یادم رفت...
We ♥️ Art & Book
🔴 www.avazh.ir
🔴 info@avazh.ir
🔴 @avazhpub
📱09101093891
☎️ 02177208591
https://www.instagram.com/tv/CRlWd_PDams/?utm_medium=share_sheet
Читать полностью…نویسنده نمرده است
شماره نخست کتاب آواژ خرداد ۱۴۰۰
@nasehkamgari
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۲ خرداد زادروز ابراهیم یونسی
( زاده ۱۲ خرداد ۱۳۰۵ بانه — درگذشته ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ تهران) نویسنده و مترجم
یونسی، مورخ تاریخ کردستان و نخستین استاندار کردستان پس از انقلاب، در دولت بازرگان بود.
او از افسران بازمانده شبکه نظامی حزب توده بود که سالها در زندان ماند و محکوم به اعدام شد ولی بهدلیل آنکه یک پای خود را در ارتش از دست داده بود، با یک درجه تخفیف، بهحبس ابد محکوم شد.
وی ۸۰ کتاب از زبان انگلیسی و یک کتاب از زبان فرانسوی بهفارسی ترجمه کرد.
او از سال ۱۳۸۸ به بیماری آلزایمر مبتلا شد و میگفت: من پولی برای درمان بیماری خود در خارج از کشور ندارم چون فقط یک حقوق کارمندی میگیرم.
تعدادی از آثار ترجمهای وتالیفی او عبارتند از:
آرزوهای بزرگ نوشته چارلز دیکنز (۱۳۳۷ انتشارات نیل).
آسیاب کنار فلوس نوشته جورج الیوت (۱۳۶۸ نشرنگاه).
آشیان عقاب نوشته کنستانس هون ( ۱۳۶۹ نشرنگاه).
آغا، شیخ، دولت نوشته مارتین وان بروئن سن (نشرپانیذ ۱۳۷۵).
اسپارتاکوس نوشته هوارد فاست ( ۱۳۳۷ انتشارات امیرکبیر).
بازگشت بومی ویژگی نوشته تامس هاردی ۱۳۶۹( نشرنو).
۱۰ به دور از مردم شوریده نوشته تامس هاردی ۱۳۶۵ نشرنو).
تاریخ ادبیات آفریقا نوشته دی تورن ۱۳۶۸ انتشارات نگاه).
تاریخ ادبیات روسیه نوشته میرسکی ( ۱۳۵۵ انتشارات امیرکبیر ).
تاریخ ادبیات یونان نوشته اچ جی (۱۳۵۸ انتشارات امیرکبیر).
تام جونز نوشته هنری فیلدینگ (۱۳۶۱ نشرنو).
{جنبههای رمان نوشته. ام. فورستر ( ۱۳۵۲ انتشارات امیرکبیر.
خاطرات نیکیتا خروشچف (دوجلد) ۱۳۶۹ انتشارات نگاه.
خانه قانون زده نوشته چارلز دیکنز (۱۳۴۱ انتشارات امیرکبیر).
داستان دوشهر نوشته چارلز دیکنز ( ۱۳۵۵ انتشارات فرانکلین).
در ستایش فراغت نوشته برتراند راسل ( ۱۳۴۹ نشر اندیشه).
زمستان بیبهار (خاطرات یونسی، کودکی تا آزادی از زندان ) ۱۳۴۲.
صهیونیسم نوشته یوری ایوانف (انتشارات امیرکبیر).
فرهنگ کوچک انگلیسی- فارسی ( ۱۳۴۵ انتشارات امیرکبیر).
کردها نوشته وانلی، کندال (۱۳۷۳ انتشارات روزبهان).
کردها و کردستان نوشته درک کینان ( ۱۳۷۳ انتشارات نگاه).
موسیقی و سکوت نوشته رز تره مین، انتشارات نگاه.
هنر داستاننویسی انتشارات امیرکبیر.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
☸️ همراه با ادوارد سعید
🔺در جستجوی فلسطین
@SHAMAT94
📌ادوارد سعید به عنوان یک شرق شناس شخصیت ناآشنایی نیست. استادی فلسطینی – آمریکایی که با نگارش دهها کتاب و مقاله در زمینه های:اجتماعی، سیاسی، فلسفی، رسانه و موسیقی و ۴۰ سال تدریس در دانشگاه کلمبیای نیویورک به شهرتی جهانی رسید.
🔸در سال 1998 ادوارد سعید با حضور در فیلم مستندی به نام «در جستجوی فلسطین » به تحریفات، ابهامات و سوال هایی که پیرامون اشغال فلسطین بر اثر مرور زمان در نزد افکار عمومی دنیا پدید آمده پاسخ می دهد.
🔸در این مستند ساده و صمیمی که بوسیله بی بی سی تولید شد ؛ ادوارد سعید پس از ۵۰ سال به سرزمینی که در آن متولد شده باز می گردد و حقایق و واقعیات تلخی که در این نقطه کره زمین در حال وقوع است را زنده در معرض تماشا و قضاوت مخاطبان قرار می دهد.
🔸 او انفجار هتل کینگ دیوید در سال ۱۹۴۶ در اورشلیم توسط تروریست های یهودی را سر آغاز مناقشه مسلمانان و یهودی ها معرفی می کند و از تشکیل دولت اسراییل به عنوان توطئه ای بزرگ که زندگی میلیون ها انسان را تحت تاثیر قرار داد سخن می گوید؛ توطئه شومی که باعث آوارگی فلسطینی ها شد و تروریست را در قلب خاورمیانه پایه گذاری کرد.
🔹ادوارد سعید در این فیلم با «محمود درویش» شاعر ملی فلسطینی و پروفسور «ایلان پاپه» از مورخان معروف اسراییلی درباره رویدادهای تلخ سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۸ صحبت می کند و آن دو بر اساس شواهد و قرائن تاریخی می گویند: رژیم اسراییل با کشتار فلسطینی ها و ایجاد رعب و وحشت مردم را مجبور به ترک خانه و کاشانه شان کرد و خروج داوطلبانه اعراب از فلسطین صحت ندارد.
ادوارد سعید به کرانه باختری می رود و زمین های کشاورزی فلسطینی ها را نشان می دهد که توسط سربازان اسراییلی با بولدوزر در حال تخریب است، با مردم صحبت می کند و آنها از ظلمی که هر روز بر آنها واقع می شود سخن می گویند، ...
🔹در بخشی دیگر از فیلم او قرارداد صلح ۱۹۹۳اسلو میان اسراییل و فلسطینی ها را ناعادلانه می داند و با نقد این قرارداد با «اسراییل شاحاک» بازمانده هولوکاست و استاد دانشگاه عبری اورشلیم هم صحبت می شود.
شاحاک می گوید: قرارداد اسلو بعد از تشکیل دولت اسراییل در سال ۱۹۴۸ دومین پیروزی بزرگ برای صهیونیسم بود، اسلو وضعیت بسیار بدی را تثبیت کرد که در آن رژیم عرفات و اسراییل برای سرکوب مردم فلسطین همکاری می کنند از نظر من آن ها دو جزء یک نظام اند بخش فرودست و بخش فرادست.
ادوارد سعید به تبعات قرارداد اسلو می پردازد و نشان می دهد این قرارداد در زندگی مردم فلسطین تغییری ایجاد نکرد و به مراتب وضعیت را بغرنج تر نیز ساخته است. او به شهرک سازی صهیونیست ها بر روی خانه ها و زمین های فلسطینی اشاره می کند و از سکوت مجامع جهانی و مدعی حقوق بشری به شدت گلایه می کند.
🔸فیلم مستند در جستجوی فلسطین با توجه به ساختار و محتوایش و گفت و گو با شخصیت های سرشناس فلسطینی و اسراییلی از جمله فیلم های با ارزش و قابل استناد سینمای مستند در این حوزه محسوب می شود.
🔺بهره گیری از آرشیوی جذاب، تدوینی مناسب و بیان نکات مهم و قابل تامل تاریخی و سیاسی از نقاط قوت فیلم است که توانایی آن را دارد تا مخاطب را پس از دو دهه با خود همراه سازد و روایتی نو و قابل تامل از ماجرای فلسطین ارائه نماید.
https://vimeo.com/184213685
# فلسطین
#اندیشه_های_روزانه....
"ما آرتیست متملق داریم،یعنی وقیح ترین آدمی که می تواند روی زمین وجود داشته باشد."
"بهمن محصص"
و در زمانه ما وقیح تر از آن هم داریم ،زباله سازها و ضد فرهنگ هایی که خود را هنرمند،مولد فرهنگی و حتی متفکر می دانند.
اوضاع مهوعی که هیچ انسان سالمی حاضر به حضور و همکاری در آن نخواهد بود و لاجرم به آسایشگاه بیماران خطرناک با اختلالات بسیار جدی روانی بدل گشته است..
@THIRD_SCRIPT_FILM_CLUB
🔸مرغ ومور، اخلاق و ادبیات
✍علیرضا دباغ
سال قبل همین اوقات بود که تصاویر زنده به گورکردن هزاران جوجه ی یک روزه درفضای مجازی منتشر شد.
قوه قضائیه بر مجازات عاملان جنایت تأکید کرد.نمی دانم پرونده قضایی این ماجرا به کجا کشید اما، دستگاه خلقت کارخود را کرد.
آه مظلوم می گیرد ولوجوجه ی یک روزه باشد.
آنچه عجیب است نزول اخلاقیات ملتی است که در ادبیات کهن خویش به مهربانی بامور و درخت و حیوان شهره است.
درحکایتی ازبوستان سعدی آمده است که شبلی،بار گندمی خریدوچون به مقصدرسید دیدمورچه ای از باربه زمین افتاد وسرگردان شد، شب تاسحرنخفت تا مورچه را به ماوایش برگرداند، باقی این حکایت را درکتب درسی مان خواندیم ولی نیاموختیم:
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد وجان شیرین خوش است
سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
مزن برسر ناتوان دست زور
که روزی به پایش در افتی چو مور
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نبخشود برحال پروانه شمع
نگه کن که چون سوخت درپیش جمع
گرفتم زتو ناتوان تر بسی است
تواناتر ازتو هم آخر کسی است
✅ @DrAlirezaDabbagh ✍
کشورهایی که بیشترین تعداد کتابخانه عمومی را دارند:
چین ۵۱۳۱۳
روسیه ۴۶۰۰۰
هند ۲۹۸۰۰
اوکراین ۱۸۳۲۳
آمریکا ۹۰۴۲
لهستان ۸۲۹۰
آلمان ۸۱۹۵
مکزیک ۷۲۶۲
ایتالیا ۷۰۰۰
ویتنام ۶۶۹۱
کتابخانه های عمومی به عنوان مرجع اطلاعات است که با قرار دادن افکار، عقاید و حاصل اندیشه ها وتجربیات جوامع مختلف بشری در کنار یکدیگر وسیلهای برای ایجاد علاقه به مطالعه و تحقیق برای افراد یک جامعه پدید می آورد که می تواند کارکردهای مختلفی داشته باشد.
وضعیت تعداد کتابخانههای فعلی در ایران ۳۵۶۷ باب کتابخانه عمومی شامل ۲۶۶۲ باب کتابخانه نهادی، ۸۷۱ باب کتابخانه مشارکتی و ۲۴ باب کتابخانه مستقل است
@A_pajhohi
All Winners, All Losers - by Azadeh Masihzadeh
- فیلم مستند دو سر برد، دو سر باخت
اثر آزاده مسیح زاده
@Filmkootahh
🎓 شعر
#پاییز
#احمد_شاملو
برای #غلامحسین_ساعدی
گوی طلای گداخته
بر اطلس فیروزه گون
[سراسر چشم انداز
در رؤیایی زرین می گذرد.]
و شبحِ آزادگردِ هَيونی یال افشان،
که آخرین
غبار تابستان را
کاهلانه
از جادهی پرشیب
بر میانگیزد.
و نقش رمهیی
بر مخمل نخنما
که به زردی
می نشیند.
طلا و لاجورد.
طرح پیلی
در ابر و
احساسِ لذتی
از آتش.
چشم انداز را سراسر
در آستانهی خوابی سنگین
رؤیایی زرین میگذرد.
▫احمد شاملو
ققنوس در باران ۱۳۴۵
▫خوشنویسی
مرتضی خدامیان
@goharmorads
" قلبی اینچنین عاشق"
مستندی درباره فریبرز رییسدانا
۲۵ مهر سالروز درگذشت محمد فرخییزدی
( زاده سال ۱۲۶۷ یزد -- درگذشته ۲۵ مهر ۱۳۱۸ تهران ) شاعر، روزنامه نگار و آزادیخواه
فرخی یزدی، شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه، سردبیر نشریات زیادی از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود.
وی علوم مقدماتی را در یزد فراگرفت و در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد، تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت و در ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد میسرود، از مدرسه اخراج شد.
او که معتقد بود طبع شعرش از مطالعه اشعار سعدی است. در نوروز سال ۱۲۸۷ (برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند) شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی حاکم یزد چنین گفت:
خود تو میدانی نیم از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و فریدون شوی
به همین مناسبت حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد. ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نگاشت:
به زندان نگردد اگر عمر طی
من و ضیغمالدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار
برآرم از آن بختیاری دمار
فرخی درباره دوخته شدن لبانش سرودهاست:
شرح این قصه شنو از دولب دوختهام
تا بسوزد دلت از بهر دل سوختهام
در اواخر سال ۱۲۹۷ فرخی به تهران کوچ کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را در باره آزادی در روزنامهها بهنشر سپرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسیها قرارگرفت و هنگامی که بهطور ناشناس عزم ورود به ایران، از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرارگرفت. او در دوران نخست وزیری وثوقالدوله، با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان بازهم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی شد.
فرخی در سال ۱۳۰۰ در تهران روزنامه طوفان را منتشر ساخت. طوفان در طول مدت انتشار بیش از ۱۵ مرتبه توقیف و باز منتشر شد. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشار روزنامه دچار وقفه بود. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون «پیکار» «قیام» طلیعه آئینه افکار» و «ستاره شرق» مقالات و اشعار خود را منتشر میساخت.
وی در سال ۱۳۰۷ بهعنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب شد و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت بودند، فرخی مرتبا از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یکبار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرارگرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریهای به نام «پیکار» که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت و در ملاقاتی با تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرارگرفت. اندکی بعد به جرم بدهکاری به زندان افتاد. همزمان پروندهای با اتهام اهانت به دولت برای وی تشکیل و به سی ماه زندان محکوم شد.
وی در شهریور ۱۳۱۸ در زتدان مسموم شد و بنا به اظهار دادستان، در بیمارستان زندان، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد. اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از مرگ او بر اثر ابتلا به مالاریا است.
آرامگاه فرخی نامعلوم، ولی احتمالا در گورستان مسگرآباد بهطور ناشناس بهخاک سپرده شده است.
#سه_نمایش_در_یک_دکور توسط #نشر_یکشنبه منتشر شد.
شامل نمایشنامه های:
"ماهی با قلاب گریخته"
"مرغ باغ هپروت"
"منظومه مور بی ملکه"
https://www.instagram.com/p/CPiTe8dgadL/?utm_medium=share_sheet
@nasehkamgari
"تصنیف یاران " از نگاه یاران به یاران ندا می رسد .
خواننده : صدیق تعریف
"بر مبنای ملودی کردی " حریر حریره
از نگاه یاران به یاران ندا می رسد
دوره ی رهایی رهایی فرا می رسد
این شب پریشان پریشان سحر می شود
روز نو گل افشان گل افشان به ما می رسد
بخت آن ندارم که یارم کند یاد من
حال من که گوید که گوید به صیاد من
گرچه شد دل زار گرفتار به بیداد او
عاقبت رسد عشق رسد عشق رسد عشق به فریاد من
از نگاه یاران به یاران ندا می رسد
دوره ی رهایی رهایی فرا می رسد
ساقیا کجایی کجایی که در آتشم
وز غمش ندانی چه ها می کشم
ساقی از در و بام در و بام بلا می رسد
بر دلم از این عشق از این عشق از این عشق چه ها می رسد
از نگاه یاران به یاران ندا می رسد
دوره ی رهایی رهایی فرا می رسد
⭕️ داستان سیاسی ترین رستورانِ ایرانی
↙️ چلوكبابي « شمشيري» از احزاب سياسي زمان خودش، تاثير گذارتر بود !
✍️ قاسم خرمي
💮 در اوایل دهه ۱۳۳۰ شمسی در منطقه سبزه میدان تهران، یک چلوکبابی وجود داشت که نماد جنبش ملی و مرکز ارتباط اصناف و نیروهای سیاسی وقت بود.
💮 این چلوکبابی را محمدحسن شمشیری دایر کرده بود که یکی از قدیمی ترین رستوران های شهر تهران به حساب می آید. کیفیت پخت غذاهای آن به حدی بود که مشتریان ساعت ها در صف می ماندند تا نوبت ورود آنها به داخل رستوران و صرف غذا برسد.
💮 البته غذا خوردن در رستورانی که عکس بزرگی از مصدق نخست وزیر محبوب بر دیوار آن نصب بود و دیدن مرد ملی گرا، میان سال، خوش رفتار، سبیلو، درشت هیکل و ثروتمندی که «قهرمان قرضه ملی» نام گرفته بود و مدام می گفت: « آرزو دارم که یک روز آزادی ملت ایران را ببینم و بمیرم!» برای خیلی از جوانان اهل سیاست آن دوران، نوعی پز و تفاخر سیاسی هم محسوب می شد.
💮 محمد حسن شمشيري سواد خواندن و نوشتن نداشت و در كودكي شاگرد قهوه خانه حاج اسماعيل كريم آبادي بود كه استادش به سياست علاقه داشت. همين امر، زمينه ساز علاقمندي محمد حسن به سياست شد و در جواني، برخی روزها برای شنیدن نطق نمایندگان و اخبار سیاسی کشور به مجلس می رفت. در همین زمان بود که از سخنان و عقاید ملی دکتر محمد مصدق خوشش آمد و در سلک هواداران او در آمد.
💮 دوستی شمشیری و مصدق بالاگرفت؛ بطوریکه او رابط میان مصدق و اصناف تهران شد. با شروع جنبش ملی شدن نفت، شمشیری بازار تهران را در حمایت از مصدق بسیج کرد. تحريم فروش نفت ایران، دولت مصدق را در تنگنای مالی قرار داد و برای تامین هزینه های اداره مملکت، مجبور به فروش اوراق قرضه کرد، شمشیری در اقدامی جوانمردانه و وطن خواهانه ۳۰۰ هزار تومان از اوراق قرضه دولت را یکجا خرید و یک میلیون تومان هم در اختیار «بانک بیمه» قرار داد تا به افراد نیازمند و تحت فشار وام اعطا کند.
💮 حسن شمشیری یکی از نیکوران بنام و اسوه سخاوتمندان عصر خودش بود. فرزندی نداشت و تمام ثروتی که با استکان شویی و ظرفشویی تهیه کرده بود را صرف آزادی و سربلندی ایران و رفع حوائج مردم گرفتار کشور کرد. برای آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی وقت، وثیقه ملکی فراهم کرد، هزینه تحصیل تعدادی از دانشجویان بی بضاعت را تامین کرد و در مجموع یک سوم دارایی اش را وقف امور خیریه کرد.
💮 در سالهای بعد از کوتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، این پیر مرد وطن دوست و نیک کردار ایرانی، به خاطر حمایت از مصدق، زیر فشارهای شدید سیاسی و امنیتی قرار گرفت. تعدادی از اوباش حکومتی به خانه و چلوکبابی شمشیری هجوم بردند. شیشه ها را شکستند و تابلوی آنرا کندند تا نامی از شمشیری باقی نماند.
💮 تمام تلاش حکومت این بود تا وادارش کند که علیه مصدق چیزی بگوید. شمشیری در عوض، آیت الله کاشانی و تمام کسانی که به مصدق پشت کرده بودند را مورد سرزنش قرار داد و در جریان دفاعیاتش در دادگاه گفت: «… من با تمام وجود، عاشق این مردِ بزرگ و وطن پرست و مردم دوست هستم و جان و مالم فدای یک تار موی مصدق است…». او مدتی به جزیره خارک تبعید شد. در همان حال ناامید نشد؛ شروع به سوادآموزی کرد و برای مردم خارک کارآفرینی کرد و درسال ۱۳۴۰ درگذاشت.
💮 مرگ حاج حسن شمشیری آنهم ۸ سال بعد از تحقیرها و سرکوب های ناشی از کودتا، برای نیروهای سیاسی وطن دوست ایران و هر کسی که او را می شناخت، ناگوار و غم انگیز بود. دکتر مصدق که در تبعید به سر می برد، با شنیدن خبر مرگ این یار وفادار خود، برای نخستین بار اطلاعیه ای را با دست خط خودش صادر کرد و نوشت: « از خبر درگذشت رادمرد وطن پرست و آن خیر نیکوکار، آقای شمشیری آنقدر متاثر شدم که نتوانستم از عهده نگارش این سطور برآیم». ادیب برومند در سوگ او سرود: «ساده مردی که فراخواست زِ انبوه عوام / لیک در جمع خواصش، سخن از محمدت است...»
💮 پدیده ای مثل حاج محمد حسن شمشیری ثابت کرد که کمک به وطن و مردم وطن، مستلزم هیچ درجه ای از دانش یا منصب و مقام نیست. می توان حتي بدون توان خواندن و نوشتن و با یک قهوه خانه کوچک، در عرصت سیاست و جامعه، تاثیراتي گذاشت که دهها نخبه علمی و حزب و گروه سیاسی قادر به آن درجه از اثر گذاری نباشند.
💮 امروز، از چاقوکشان و اوباش اجیر شده حکومت که رستوان شمشیری را غارت کردند، هیچ نام و اثری نیست اما بعد از مرگ شمشیری، با اينكه از او هيچ فرزندي نماند، صدها رستوارن و چلوکبابی با عنوان «شمشیری» در سراسر کشور تاسیس شد تا نام او را جاودانه کنند. يادش گرامي 🌸/ مجله كارخانه دار
@IranianRepublic
💢 خاطرات سینما: سهراب شهیدثالث
❇️ فیلمسازی که نگاهی مدرن داشت
روزی «ژان لوک گدار» با من تماس گرفت و گفت: میآیی امروز بریم سینما؟ من یه فیلمساز جدید کشف کردهام که ایرانی است، اما در آلمان فیلم میسازد.
راستش من چندان راغب نبودم، ولی برای اینکه دل گدار را نشکنم، قبول کردم و آن روز به سینما تک رفتیم و فیلم «اتوپیا» (١٩٨٣) اثر سهراب شهیدثالث را دیدیم. فیلمی که مرا مسخ خود کرد تا جایی که نمیتوانستم از جایم تکان بخورم.
گدار میگفت: این دفعهی سومی است که این فیلم را میبینم و هنوز درگیرش هستم. فیلمی که شکوه مینیمالیسماش برابر با آثار خیرهکننده و شاعرانهی استاد بزرگمان «روبر برسون» است. حتی از خود گدار شنیده بودم که برسون شخصاً از دیدن این فیلم به وجد آمده است.
چیزی هم بود که مرا ناراحت میکرد، چرا زودتر این هنرمند بزرگ ایرانی را کشف نکردم و از همه مهمتر چنین فیلمسازی، چرا باید از کشورش تبعید شود و مردمش او را درک نکنند؛ این واقعاً برایم جای سؤال بود.
✅ ژاندارک بونیه، منتقد فیلم کایه دوسینما
🌐 @salissweb
🧿 www.saliss.com
🔸نویسندگی، بیکاری، رامبد و مضحکه ی فرهنگی
✍ناهید سدیدی
در علم اقتصاد "بیکار" به کسی گفته می شود که تولید کننده یا توزیع کننده ی « کالا یا خدمت»نباشد .
از آنجا که نویسندگان، تولید کننده ی فرهنگ هستند و کتاب کالای فرهنگی محسوب می شود و در اعتلای ادبیات و حفظ هویت جامعه تأثیر گذار ، پس نویسندگان بیکار نیستند ، حتی اگر در آمدی نداشته باشند. ضمن اینکه کالای فرهنگی ماندگار است ، پس آثار مثبتش هم برای نسلهای آینده می ماند .
ولی برعکس ، اگر فردی درآمد کلان داشته باشد اما تولید کننده یا توزیع کننده نباشد و تاثیر مثبتی بر اقتصاد جامعه نداشته باشد ، بیکار محسوب می شود . مگر اینکه گردش مالی از جیب مردم را ، مثبت تلقی کنیم .
فوتبالیستها تولید کننده یا توزیع کننده نیستند.
اگر یک صدم بودجه ای که صرف فوتبال و فوتبالیست می شود ، آن هم بی نتیجه، صرف ادبیات ایران می شد و اگر تیغ سانسور نبود، بی شک نویسندگان ما هرساله جوایز معتبری مثل نوبل ادبی، من بوکر، پولیتزر و.... را از آن خود می کردند .
قطعا" اگر بودجه ی ورزشی صرف ورزشهای ایرانی( کشتی ، ورزشهای زور خانه ای ، کشتی با چوخه ، بازی چوگان و ....) می شد، هم در مسابقات نتایجی بسیار بهتر عایدمان می شد، هم در حفظ هویت تاریخی و فرهنگی مان مؤثر بود .
به هر حال در کشوری که حتی انتخاباتش با دلقک بازی آغاز و پایان می یابد ، از خندوانه ( که اسمش رویش هست) نمی توان انتظار بیشتری داشت .
صدا و سیما سالهاست با عامه پسند کردن برنامه های خود ، چرخه ای از تنزل ارزشها را پی گرفته است.
✍ناهید سدیدی(نویسنده)
⬅️متخبی از نقدهای فرهنگی متفاوت را اینجا بخوانید 👇
✅ @DrAlirezaDabbagh
جانا مرا چه سوزی....محمد رضا شجریان
شاعر عطار نیشابوری
جانا مرا چه سوزی؟چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی؟چون دل دگر ندارم
در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم
زار ی مرا تمام است چون زور و زر ندارم
گر پرده های عالم در پیش چشم آری
گر چشن دارم آخر چشم از تو بر ندارم
در پیش بارگاهت از دور باز ماندم
که از بیم دور باشت روی گذر ندارم
چون تومرا بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود در آتش بیم خطر ندارم
عالم پر است از تو غافل منم زغفلت
تو حاضری،ولیکن من آن نظر ندارم
خاطرات صفرخان (صفر قهرمانیان) سی و دو سال مقاومت در زندانهای شاه در گفتگو با علیاشرف درویشیان | اثر علی اشرف درویشیان | گویش : رعنا | تولید آوای بوف
نام کتاب : #خاطرات_صفرخان
نویسنده: #علی_اشرف_درویشیان
ناشر : چشمه
سال چاپ نخستین : 1999
تعداد صفحات : 479
گویش : #رعنا
تعداد فایل : 17 عدد فایل صوتی
موضوع : #خاطرات , #زندگینامه #تاریخ
معرفی کتاب خاطرات صفر خان اثر علی اشرف درویشیان
کتاب «خاطرات صفرخان» حاصل گفت و گوی «علی اشرف درویشیان» با «صفرخان قهرمانی» است. «درویشیان» مدت ها با وی در زندان های «قصر»، «اوین»، «کمیته ی مشترک» به سر برده بود و با او آشناست. چنان که خود می گوید این خاطرات روی بیست و سه نوار یک ساعته ضبط شده و بر روی کاغذ پیاده شده است. صفر قهرمانیان از مبارزان دوران سلطنت پهلوی است. او در آذربایجان به دنیا آمد و ۳۲ سال از عمر خود را در زندان های شاه گذراند. در پنجاه و هفت سالگی به دست مردم آزاده ی ایران از زندان آزاد شد و سپس تا پایان عمر در انزوا و فراموشی و تحمل دردها و بیماری های ناشی از دوران سی ودو ساله ی زندان به سر برد.
لینک کتاب ها در یوتیوب:
https://www.youtube.com/avayebuf/?sub_confirmation=1
لینک کتاب در سایت:
https://avayebuf.com/2021/04/05/safar_khan/
آدرس سایت، لیست کتابها و صفحات زیر مجموعه :
👇
https://linktr.ee/avayebuf
.
#داستان_کوتاه #عیسی_پیکاسو
از کتاب #سقف_این_خانه_کوتاه_است
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
عیسی پیکاسو با هیکل دراز و دیلاق و ریش تُنکش در پادگان آموزشی لویزان، کیا و بیایی داشت. عصرها که گروهان «راحتباش» بود و سربازها پوتینهایشان را با فرچه و واکس سیاه برق میانداختند، عیسی تختهشاسی طراحی را زیر بغل میزد و پس از نگاهی عالم اندر سفیه به جماعت آشخور، با تبختر راهی دفتر گردان میشد تا پرتره سیاهقلم افسران کشیک را بکشد به این نیٌت که پارتی پیدا کند و در پایان دوره آموزشی به جبهه نرود و به خدمت در واحد تبلیغات جنگ در پادگان گمارده شود. اما حاصل پرترههای سیاهقلمی که میکشید در نهایت برگهای مرخصی تشویقی به شهر بود که البته بقیه آشخورها برایش سر و دست میشکستند.
عاقبت عصر جمعهای در یکی از همین مرخصیها سرنوشت عیسی دگرگون شد. وقتی از عرض خیابان مصدق آن زمان عبور میکرد تا به سینما آفریقا برود سر از آمریکا درآورد! چون کادیلاک گرانقیمتی لنگ و پاچه بیقوارهاش را هوا کرد و نواحی تحتانی او را روی کاپوت متالیک ماشین کوبید. بلافاصله زن چهلسالهای از پشت فرمان درآمد و زیر بغلش را گرفت و با خود به بیمارستان برد. بردن همان و هرگز به پادگان برنگشتن همان! زیرا عیسی با کشیدن چند پرتره باسمهای روی تخت بیمارستان، دل زن میانسال را ربود و همین که از بیمارستان مرخص شد سر ضرب با زن ازدواج کرد و در اوانی که گروهان سربازان برای تقسیم در جبههها با قطار به مرز عراق گسیل شدند، عیسی را همسرش با قاطر از مرز ترکیه قاچاقی گذراند و پس از سه ماه اقامت در استانبول، یکراست تا مقصد نیویورک برد و عیسی پیکاسو با نیمچه استعدادش در نقاشی، از مهلکه جنگ گریخت و جوانی به آسودگی سپری کرد و از جوانمرگی سربازان همقطار و افسران سوژه سیاهقلمش هرگز خبردار نشد که نشد.
#ناصح_کامگاری
#داستان #داستان_ایرانی
تصویر: بخشی از تابلو #نقاشی"قزاقان به تزار نامه می نویسند!" اثر #ایلیا_رپین
https://www.instagram.com/p/CNeVFlDFmpx/?igshid=6xig0wi3dcwu