بیا تا سنگی نیندازیم در راه پیوند دو روح که یکدیگر را به حقیقت دوست میدارند!!!
💕 @Bartarinha
آسمان ابریست… از آفاقِ چشمانم بپرس
ابر بارانیست؛ از اشک چو بارانم بپرس!
تخته دل در کف امواج غم؛ خواهد شکست
نکته را از سینه سرشار طوفانم بپرس…
در همه لوح ضمیرم؛ هیچ نقشی جز تو نیست
آنچه را میگویم؛ از آیینه جانم بپرس…
آتش عشقت؛ به خاکستر بدل کرد آخرم!
گر نداری باور، از دنیای ویرانم بپرس…
نبودی و نشنیدی؛ دلم به گریه نشسته… میان خاطره هایت…
چه کرده ای که پس از تو، به هر کجا که تو بودی غمی نشسته به جایت؟!
کجای این شب هجران؛ کجای این همه راهی؟
که از دریچه چشمت؛ نمیرسم به نگاهی…
بگو که از غم عشقت؛ چگونه جان برهانم؟
چگونه این همه غم را؛ به هر طرف بکشانم
نه پای رفتن از اینجا نه طاقتی که بمانم…
چگونه دست دلم را به #دست_تو برسانم؟
💕 @Bartarinha
مرا در دیست اندر دل که درمان نیستش یارا
من و دردت، چو تو درمان نمی خواهی دل ما را
منم امروز، و صحرایی و آب ناخوش از دیده
چو مجنون آب خوش هرگز ندادی وحش صحرا را
شبت خوش باد و خواب مستیت سلطان و من هم خوش
شبی گر چه نیاری یاد بیداران شبها را
ز عشق ار عاشقی میرد، گنه بر عشق ننهد کس
که بهر غرقه کردن عیب نتوان کرد دریا را
بمیرند و برون ندهند مشتاقان دم حسرت
کله ناگه مبادا کج شود آن سرو بالا را
به نومیدی به سر شد روزگار من که یک روزی
عنان گیری نکرد امید، هم عمر روان ما را
مزن لاف صبوری خسروا در عشق کاین صرصر
به رقص آرد چو نفخ صور، کوه پای بر جا را
هنوز عاشقترینم ای تو تنها باور من
بغیر از با تو بودن نیست هوایی در سر من
هنوز عطر تو مونده در فضای خانه من
هنوزم بیقراره این دل دیوونه من
فراموشم نکن
فراموشم نکن
تویی تنها دلیل بودن من
به یاد من باش فراموشم نکن
من تشنه محبت درد آشنای هجرت
دلم به این جدایی هرگز نکرده عادت
ناکامی از تولد همزاد بخت من بود
ندارم از تو شکوه این سرنوشت من بود
فراموشم نکن
💕 @bartarinha
آتشین روی و سیمین تنی چون می آتشین روشنی
مهر و مه همنشین با من است تا #تو ای نازنین با منی
نوشین از لب تو لب من روشن از رخ تو شب من
رویت بهار زندگانی وصلت چو باده ی جوانی
مستم از نگاه تو هستم در پناه تو
دهمت گر جان خواهی که به ملک دل شاهی
قبله ی دل ها کویت مایه ی شادی رویت
دیده ی خوبان سویت
شبست و شاه است می است و مینا
به پای ساقی ز آسمان ها ستاره گوهر افشان است
به ناله مطرب به خنده ساغر
جمال جانان فروغ دلبر به زهره و پروین ماند
بت من به تو پابندم به جهان به تو خرسندم
که به از دو جهانم باشی
همه شب به تو دمسازم دل و جان به تو پردازم
که به از دل و جانم باشی
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ #تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
#بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آیینه جویبار گریه بید
چه جای من که در این روزگار بی فریاد
زدست جور تو ناهید بر فلک نالید
@):- @Bartarinha
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و الله ما راینا حبا بلا ملامه
حافظ چو می نیاید از پی تو را چو فرهاد
الختبر لشيء تم اختبر خطامه
(آزموده را آزمودن خطاست)
❣ @Bartarinha
ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزار نکته در این کار هست تا دانی
بجز شکردهنی مایههاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم سلیمانی
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد
که در دلی به هنر خویش را بگنجانی
به همنشینی رندان سری فرود آور
که گنجهاست در این بیسری و سامانی
به نام طرهٔ دلبند خویش خیری کن
که تا خداش نگه دارد از پریشانی
کنون که شاهد گل را به جلوهگاه چمن
به جز نسیم صبا نیست همدم جانی
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ
به غنچه میزد و میگفت در سخنرانی
که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی
که در خم است شرابی چو لعل رمانی
مکن که می نخوری بر جمال گل یک ماه
که باز ماه دگر میخوری پشیمانی
جفا نه شیوهٔ دینپروری بود حاشا
همه کرامت و لطف است شرع یزدانی
شنیدهام که ز #من یاد میکنی گه گه
ولی به مجلس خاص خودم نمیخوانی
طلب نمیکنی از من سخن جفا این است
وگرنه با #تو چه بحث است در سخندانی
سخن دراز کشیدم ولی امیدم هست
که ذیل #عفو بدین ماجرا بپوشانی
همیشه تا به بهاران هوا به صفحهٔ باغ
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی
به باغ ملک ز شاخ امل به عمر دراز
شکفته باد گل دولتت به آسانی
❤️ @Bartarinha
هنوز عاشقترینم ای تو تنها باور من
بغیر از با تو بودن نیست هوایی در سر من
هنوز عطر تو مونده در فضای خانه من
هنوزم بیقراره این دل دیوونه من
فراموشم نکن
فراموشم نکن
FH_malayer
💕 @Bartarinha
به شکل پرواز پرنده است
عشق خواب یه آهوی رمنده است
من زائری تشنه زیر باران
عشق چشمه آبی اما کشنده است
من میمیرم از این آب مسموم
اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است
من میمیرم از این آب مسموم
مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است
تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصهها بسپار
صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش
عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
من راهی شدم نگو که زوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده
#تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصهها بسپار
صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش
عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده
💘 @Bartarinha
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
💓 @Bartarinha
نفس برآمد و کام از #تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمیآید
قد بلند تو را تا به بر نمیگیرم
درخت کام و مرادم به بر نمیآید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمیآید
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا
ولی چه سود یکی کارگر نمیآید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمیآید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمیآید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حلقه زلفت به در نمیآید
💔 @Bartarinha
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران . . .
#شهریار
این را بدان که عاشق ترین فرد زمینم دنیا بداند تا آخرش با #تو همینم
دریا چرا باور ندارم از وقتی اقیانوس چشمان تو را یک لحظه دیدم
دل دل نکن این دل من طاقت دوریتو ندارد
دل دل نکن بعد از شب رفتن هنوز چشم انتظارم
در کنج قلبم هر زمانی ای عشق ورد زبانی ای عشق
بی خبر میایی بی نشانی ای عشق
@Bartarinha
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات
هر شب اندیشه رویت کنم و آه دگر
که من از دست تو هر شب بدهم جان دگر
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
وامقی بود که دیوانه عذرایی بود
منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد
خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر
قدمی سوی من ای سرو روان بیرون آی
تا ببازم سر خود در ره #تو بار دگر
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
بیو ز نُو #تو وابو قاصدِ بهارُم
رنگ و ری نداره بی تو روزگارُم
کَوگِ نازنینُم بیو برس به دادُم
آخه خوت!!! خه دونی دی مو طاو نَدارُم
صد بار گُتُمِت همچین مَکُن
زلفای بورت چینُ چین مَکُن
#گُلُم گُلُم گُلِ بی خارُم
ز دوریَت زار و بیمارُم
های گُلُم گُلُم گُلِ بی خارُم
ز دوریَت، زار و بیمارُم
گوش نَکِردی حرفِ دلدارت
دلِ زارُم غمگین مکُن
شُوُم شَوه روزُم شَوه
همه لا شُم؛ سی گُل تَوه
شُوا که مو رُم سراغِ گُل
ز بَختِ بَدُم گُلُم خَوه
گُلُم گُلُم گُل بی خارُم
ز دوریَت زار و بیمارُم
هوای روی تو دارم نگار دلبندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که میسپارندم
مگر در این شب دیر انتظارِ عاشقکُش
به وعدههای وصال تو زنده دارندم
غمم نمیخورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمیگذارندم
سری به سینه فرو بردهام مگر روزی
چو گنج گمشده زین کنج غم برآرندم
چه باک اگر به دل بیغمان نبردم راه
غم شکستهدلانم که میگسارندم
من آن ستارۀ شب زندهدار امّیدم
که عاشقان تو تا روز میشمارندم
چه جای خواب که هر شب محصّلان فراق
خیال روی تو بر دیده میگمارندم
هنوز دست نَشستهست غم ز خون دلم
چه نقشها که ازین دست مینگارندم
کدام مست، می از خون سایه خواهد کرد
که همچو خوشۀ انگور میفشارندم
💕 @Bartarinha
آرزوئی جز #تو در سر ندارم
مهر تو ای مه آرزومندم بر تو پاپندم...
خیز و با من در افق ها سفر کن
دلنوازی چون نسیم سحر کن
ساز دل را نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن
Moein - Arbabe Vafa.mp3
حیف است که ارباب وفا را نشناسی
ما یار تو باشیم و تو ما را نشناسی
حیف است عزیزم که تو با این همه احساس
این پاک ترین عشق خدا را نشناسی ما را نشناسی
🥀 Bartarinha
مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت
شبی نرفت که بر جان ما بلا نگذشت
مرا ز عارض او دیر شد گلی نشکفت
چو گلبنی که بر او هیچ گه صبا نگذشت
گذشت در دل من صد هزار تیر جفا
که هیچ در دل آن یار بی وفا نگذشت
مسیح من چو مرادم نداد، جان دادم
ولیک عمر ندانم گذشت یا نگذشت
بریخت چشم مرا آب آن بت بدخوی
چه آب ریختگی کان به روی ما نگذشت
کبوتری نبرد سوی دوست نامه من
کز آتش دل من مرغ در هوا نگذشت
چه سود ملک سلیمانت، خسروا، به سخن
چو هدهد تو گهی جانب سبا نگذشت