رفته ای اما همیشه مثل گل در خاطری
می کند عطر خیالت چون که هردم دلبری
رفته آرام دلم بی تو چو از سودای عشق
می تپد در سینه ام دل بهر تو گر بنگری
گفته بودی می کنی با من وفا تو تا ابد
رفتی اما دلبری ها می کنی با دیگری
ساقی بزم رقیبان گشته ای هرروزو شب
می دهی از باده ی بوسه به هرکس ساغری
قدر عشق ما ندانستی نشستی با رقیب
کی خریدار خذف دانستی قدر گوهری
همنشین شمع چو شد پروانه می سوزد پرش
کن حذر از دلفریبانی که بانان می پری
صبحدم خاکستر پروانه بنگر اشک شمع
می کند از راز آنچه شب برفت پرده دری
راز دل با غیر چو گفتی لاجرم رسوا شوی
گنج پنهان می شود پیدا گشودیش گر دری
عاشقان را سینه ای باید یقین سوخته زعم
بی غم و اندوه و رنجی کام دل کی می بری
تلخکامی بین که از خُمخانه ی لعل لبت
عالمی مست و ولی ما را نبوده ساغری
گرچه رفتی بی وفا اما بدان سینا هنوز
غیر آغوش خیال تو نجوید بستری
۹۳/۱۲/۸
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
از دفتر ؛ " لی لا " - انتشارات سمرقند
تو رفتی مانده ام تنها زتو من بی خبر این جا
ندارم تاب این غم را که بی تو سیرم از دنیا
از آن وقتی که رفتی تو کشم چشم انتظاری ها
که تا شاید رسد از تو پیامی شاد و جان افزا
زبیدادت کشم فریاد که رفتی و نکردی یاد
به پیغامی دلم را شاد فراموشت شدم آیا ؟
به هرکوی وبه هربرزن شدم پرسیدم ازتو من
دریغا که نبود یک تن که دانستی نشانت را
بگو پس چون خبر گیرم زتو که بی تو میمیرم
نگویی گشته تقدیرم بمیرم دور زتو تنها
چنان از غصه لبریزم و بی تو اشک می ریزم
تو گویی ابر پاییزم که می بارم در این شب ها
زسوز سینه و از تب که آرد جان من بر لب
بگریم های های هرشب کنم تا دامنم دریا
من این جا و تویی جایی برفت از دل شکیبایی
بگو کی باز می آیی درآغوشت بگیرم تا
جمال یوسف عشق را اگر باشد زلیخایی
منم با این دل شیدا به تو مجنون تویی لیلا
به دل این آتش عشق است که هردم شعله افروزد
نگردد تا ابد خامش بسوزد سینه ی سینا
۹۵/۱/۴
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
از دفتر : " لی لا " _ انتشارات سمرقند
چنان که می بینیم تا قرن دهم هجری ( قرن شانزدهم میلادی ) ، یعنی تا به هنگام ورود استعمارگران غربی برپهنه ی آب های شرقی درغرب آسیا ، یعنی گستره ی آب های دریای بزرگ پارس و جعل نام های استعماری برای بخش هایی از پهنه ی این آب ها ، هیچ یک از این نام های جعلی از جمله نام های جعلی " دریای عمان " و "دریای عرب " برپهنه ی این آب ها هیچ گونه پیشینه تاریخی و کاربردی نداشته است۔
همان گونه که می دانیم و گفته ایم ،این گونه نام گذاری های جعلی از سوی استعمارگران غربی به منظور گسستن پیوندهاو پیوستگی های تاریخی وفرهنگی و تمدنی و تباری وسرزمینی ایرانیان، بربخش های گسترده ای از سرزمین های ایرانی و ایرانی نشین نیز که با دسیسه ها و توطئه آنان از پیکره ی کهن وتاریخی ایران بزرگ جدا شده ، صورت پذیرفته است۔
پانویس ها :
(۱)"هگر " هم نام بندری کهن و هم نام کهن سرزمین بحرین کرانه تا پیش از اسلام بوده است ۔ پهنه ی بحرین کرانه درعصر اسلامی و تا پیش از درآمدن استعمارگران به آب های دریای پارس و شرق و خلیج فارس ، همه سرزمین های ساحلی غرب و جنوب خلیج فارس ، از " خورعبدالله " تا شبه جزیره "مسندم " را شامل می شد۔
(۲) " قلزم" نام کهن تر دریای سرخ و نام شهر-بندری که درشمالی ترین نقطه ساحلی خلیج غربی دریای سرخ(= دریای قلزم ) درمصر و در دهانه آبراهه ای که به فرمان داریوش بزرگ بین دریای سرخ و نیل برای اتصال دریای سرخ به دریای مدیترانه کنده شده بود، در قرار داشت۔
(۳)"ایله" شهر-بندری بود که در محل کنونی بندر عقبه درخلیج عقبه و در جنوب غربی اردن امروزی قرار داشت و از بنادر بسیار مهم بازرگانی سرزمین تاریخی فلسطین شمرده می شد
(۴)"بندرهرمز" مورد نظر دراین جا، غیر از جزیره هرمز می باشد۔
"بندر هرمز" در ساحل "مغستان " در شمال تنگه هرمز بود كه در دهانه رود "میناب " و روبروی جزیره "زرون" قرار داشت. این شهر در اصل از بندرهای عصر هخامنشی بود كه اهمیت خود را در عصر ساسانی نیز همچنان حفظ نموده بود.
در عصر اسلامی تا دوران حكومت ایلخانان و زمان سلطنت غازان خان، بندر هرمز در ساحل مغستان، همچنان فعال و آبادان بود. اما از این زمان یعنی در سالهای ۶۹۶ یا ۶۹۹ هجری كه هنگام تاخت آوردن مغولان جغتایی به سوی سیستان، مكران، كرمان و فارس است، ساكنان بندر هرمز به جزیره "زرون" نقل مكان كردند و جزیره زرون از آن پس به هرمز نامبردار گردیدو اعراب آن را مستعرب کرده و "جردن" می خواندند.
(۵)"خط" ، نام ایرانی و باستانی این شهر-بندر، "پنات اردشیر" بوده است که اردشیر بابکان آن را برساحل خلیج فارس و رو بروی مجمع الجزایر بحرین (= میش ماهیک ) ، در سرزمین هگر (=بحرین کرانه) بنا نهاده بود۔ اعراب درآغاز اسلام آن را "خط " می خواندند ۔ این شهر-بندر درعصر حکومت ایرانیان شیعه اسماعیلی" قرمطی" به نام " قطیف" نام بردار شد۔
(۶)" تهامه " سرزمین پست و هموار ساحلی میان دریای سرخ و کوه های حجاز است که از شبه جزیره سینا تا یمن امتداددارد و شهرهای مکه و نجران و جده و صفا در آن است۔
/channel/beigisinalangroudi
ماهنامه فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، پژوهشی و خبری " خواندنی "
شماره ۱۳۵ ، سال بیست و چهارم ، شهریور و مهر ماه ۱۴۰۴
/channel/beigisinalangroudi
دریای پارس
عبدالله مرادعلی بیگی لنگرودی
درتمامی دوران باستان و نیز در عصر اسلامی " دریای پارس " تمامی آب های پهنه ی جنوب غربی آسیا از دریاها و خلیج ها و زبانه ها از شرق اقیانوس هند تا دریای سرخ را شامل می شده است ۔
آب های این دریای پهناور برسواحل مکران ، کرمان ، فارس ، خوزستان ، هگر(۱) ، عمان ، صحار ، یمن تا سواحل شرق افریقا برسواحل مصر و حبشه درکناره دریای قلزم (دریای سرخ )، پهلو داده بود۔
این را جغرافی دانان و مورخان و سیاحان بزرگ دوران اسلامی مانند " ابن فقیه در البلدان " ، " استخری در المسالک و الممالک " ، " مقدسی شامی در احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم " ، " قلقشندی در صبح الاعشی فی صناعه الانشاء " و برهمین سیاق دیگر عالمان علم جغرافیا و تاریخ در کتاب های خود آورده اند۔ اینان مرزشرقی " دریای پارس" را بندر " دیبل " در دهانه رود سند و مرز غربی آن را سواحل شرق افریقا و زنگبار نوشته اند۔
این تنها از اوایل قرن دهم هجری و آغاز قرن شانزدهم میلادی است که با ورود استعمارگران غربی به پهنه ی آب های دریاهای شرق ، نام " دریای پارس " از گستره آب هایی که از سواحل شرقی افریقا تا سواحل غربی شبه جزیره هند امتداد داشت برگرفته می شود ۔
از آن هنگام رفته رفته نام " دریای پارس " تنها برآب های یکی از زبانه های دریای بزرگ پارس که از تنگه هرمز تا دهانه اروند رود دامن گشوده و با نام خلیج فارس شناخته می شود، محدود گردیده است۔
تغییر و تبدیل و زدودن نام های گرانسنگ تاریخی از مکان های گرانسال جغرافیایی و دیگر کردن این نام ها با جای گزینی نام های جعلی برجای ها و جایگاه ها ، از آب ها و سرزمین های نامدار تاریخی ، یکی از ابزارهای سیاسی بدخواهانه استعمارگران برای پیش برد سیاست های استعماری شوم خود در راستای توطئه های ضد ایرانی دراین منطقه از جهان بوده است۔
سیاست های استعماری با مخدوش کردن نام های تاریخی از جمله نام "دریای پارس " برای همه آب های شرق آقیانوس هند تا سواحل شرق افریقا درپی گسستن پیوندها و پیوستگی های کهن تاریخی مردمان ساحل نشین این دریا از زنگبار تا سند و هند با فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران زمین و جامعه بزرگ اقوام ایرانی بوده است۔
از نمونه های بسیاری از این نام های برساخته استعمار ، یکی هم بر ساختن نام و عنوان جعلی و فاقد هرگونه پیشینه ی تاریخی ، نام " دریای عمان " است برآب های جنوب سرزمین " مکران " که یکی از زبانه های دریای بزرگ پارس و دنباله طبیعی خلیج فارس می باشد۔ این دریا در اسناد تاریخی و در نوشته های مورخان و جغرافی نگاران اسلامی ، تا قبل از ورود استعماگران ، به نام دریای مکران شناخته می شده است۔
در این جا و در ادامه نمونه هایی چند از بسیار نوشته های پاره ای از مورخان و جغرافی نگاران اسلامی ( از ایرانی و انیرانی ) را در این باره می آوریم تا شاهدی باشد در اثبات آن چه در بالا درباره نام " دریای پارس " و " پهنه " ی آن گفته آمد۔
"ابن خردادبه" درکتاب " المسالک و الممالک " که بین سال های ۲۵۰ تا ۲۶۰ هجری تالیف کرده است همه پهنه ی آب های غربی اقیانوس هند را با نام "دریای پارس " یادکرده و از زبان دریانوردان از تفاوت هنگام جزر و مد دریا دردریای پارس و اقیانوس هند سخن به میان آورده است و می گوید که این اتفاق ( جزرمد) ،《دردریای پارس هنگام دگر شدن شکل ماه رخ می دهد ، اما در دریای بزرگ (اقیانوس هند ) سالی دوبار ۔۔۔》۔(ابن خردادبه -المسالک و الممالک - صص۱۵۵و۱۵۶ )
ابن فقیه ، دیگر جغرافی نگار مشهورقرن سوم هجری درکتاب جغرافیای خود به نام " البلدان " که در سال ۲۹۰ هجری تالیف کرده است ، همه پهنه ی غربی اقیانوس هند تا سواحل شرقی افریقا را " دریای پارسی " می نامد و می گوید:《 بدان دریای پارس و دریای هند ، یک دریا اند ، زیرا به یک دیگر پیوسته اند۔ اما در چگونگی ضد یک دیگرند ۔ گفته اند : سختی کشتی رانی در دریای پارس ( آشوب آن ) از آغاز درآمدن خورشید به برج خوشه است.》۔ (البلدان - ابن فقیه - ص ۸)
همچنین ابن فقیه و برخی از جغرافی نگاران و مورخان دیگری چون "مقدسی شامی " و " ابی الفدا " و۔۔۔ برای پهنه ی جنوبی تر دریای بزرگ پارس که به سوی خط استوا امتدادمی یابد از نام کهن تر پارسی آن یعنی " هرکند " ، (هر= هور= خورشید و کند= خانه - / هورکند =خانه خورشید ) که در دوران ساسانیان و پیش از آن برای نامیدن این بخش از پهنه ی آب های جنوبی تر دریای پارس و اقیانوس بکار می رفت ، نیز یاد کرده اند۔ این نام گذاری( هرکند = هورکند = خانه خورشید ) دوران باستان و کهن، شایدبه دلیل نزدیکی این آب ها به خط استوا و تابش مستقیم تر خورشید بر پهنه ی این آب ها بوده باشد ۔
بیستم مهرماه ، روز بزرگداشت لسان الغیب ، حافظ شیرازی خجسته باد
🍃🌹🍃
حافظ از زبان دلنشین گوینده خوش صدا و زیبا سخن ، بانوی مینو جایگاه ، انوشه روان ؛ روشنک
/channel/beigisinalangroudi
ای وطن ای خاک دلآویز من
وی به فدای تو همه جان و تن
نام تو جاری چو شود بر زبان
سر بفرازیم به هفت آسمان
چون که جهاندار جهان آفرید
خاک تو را کرد زگوهر پدید
آب و گلِت را همه از گُل سرشت
تا که دهد خاک تو بوی بهشت
گفت بهشت را که بُود خاک تو
کوثر آن خون رگ تاک تو
پس که بفرمود به ماه و به مهر
تا که بسایند به خاک تو چهر
گفت که خاک تو بُود جاودان
تا نکند ناکسی در آن گمان
این همه فرموده یزدان بُود
سایه ی او بر سر ایران بُود
فخرمن این است که ایرانی یم
مهر اهورا شده ارزانی یم
۹۳/۲/۲۷
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
از دفتر : « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
شبم بی تو پراز درد است
و می گریم از این دوری
چرا پس سر نمی آید
شب غم ، درد مهجوری
نگو رفتی نمی آیی
که میمیرم از این غصه
ندارد زندگی بی تو
دمی شادی شرو شوری
۴۰۲/۱۲/۵
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
از ناله به فریادم و فریاد رسم نیست
نومیدم و از یارو امیدی به کسم نیست
ای گل نشدی یک نفسی همنفس من
جزخارغمت برگ تری همنفسم نیست
رنجورم و افتاده در این کنج زتوام دور
برناز طبیبان غمت دسترسم نیست
گر بی تو غریبانه بمیرم که چه بهتر
تا عالمی داند که به غیرازتو کسم نیست
درکوی غمت روزوشب من بی تو بگذشت
یک دم دگرم بیش نماند و نفسم نیست
غافل زمنی بی تو برفت عمر و ندانی
کین قافله چون رفته که بانگ جرسم نیست
تا لحظه ی آخر چو نهم پای که در گور
گویم که بجزمهرتو در دل هوسم نیست
گر دست دهد روزی بگیرم ز لبت جام
از مستی آن ترسی زشیخ و عسسم نیست
شد قبله ی سینا به جهان چون گل رویت
بی روی خوشت باغ جهان جز قفسم نیست
۹۴/۴/۱۱
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
ازدفتر: « لی لا » - غزل شماره ۲۶- انتشارات سمرقند
صبحدم ازخم میخانه ی آن نرگس مست
دوسه پیمانه نگاه ریخت به جام دل من
مفتی شهر از این واقعه گردید خبر
داده فتوا که مسلمانی نمانده به وطن
۱۴۰۰/۶/۲
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
پاینده ایران
یادداشت ۲۵۶۴
پرِ خویش
چون نیک نظر کرد ، پرِ خویش در آن دید / گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست .
سامانهی ماشه ، آگاهانه از سوی حکومت اسلامی در ننگنامهی برجام پذیرفته شد . هیچ جای حاشا نیست . از مذاکرهکنندگان تا مجلس شورای اسلامی و مقامات جمهوری اسلامی و رهبر جمهوری اسلامی ، از آن با خبر بودند .
اینان ، ننگنامهی برجام همراه با سامانهی ماشه و کاپیتولاسیون هستهای را با شادمانی پذیرفتند ، جشنها با دختران و پسران کرایهای بر پا کردند ، آن را " آفتاب تابان " نامیدند و رییس جمهور تروریستِ آمریکا را " کدخدا " .
اکنون که اروپایی ها به فرمان امپریالیسم - تروریسم آمریکا ، سامانهی ماشه را فعال کرده است ، گفته میشود که قرار است رییسجمهور منصوب ، گند دیگری در نیویورک به بار آورد و برای رهایی از سامانهی ماشه که دیگر با انبوه تحریمهای آمریکا ، کارآیی ندارد ، تن به ننگنامهی برجام دیگری با چندین سامانهی ماشه بدهد !
به خود آیید و کاری نکنید که خشم مردم را برانگیزید که شاید دیگر فروکشکردنی نباشد !
سهشنبه یکم مهرماه ۱۴۰۴ - هوشنگ طالع
آمدند و ندیمان نیز بنشستند و دست به کار کردند و خوردنی عنی طریق الاستلات [ روش خوردن هرچه در بشقاب است ] می خوردند و شراب روان شد به بسیار قدحها وبلبلهها و ساتکینها و مطربان زدن گرفتند... و وزیر شراب نخوردی. یکدو دور شراب بگشت و او بازگشت و امیر تا نزدیک نماز پیشین ببود چندان که ندیمان بازگشتند. پس به صُفهی نایبان آمد که از باغ دور نیست و آن جا ، مجلسی خسروانه ساخته بودند و ندیمان خاص و مطربان آن جا آمدند و تا نماز دیگر ببودند ، پس باز گشتند .
همچنین : 44
به جشن مهرگان نشست و از آفاق مملکت هدیهها درساخته بودند ، پیشکش را در آن وقت بیاوردند و اولیا و حشم نیز بسیار چیز آوردند و شعرا شعر خواندند و صلت یافتند.
بیهقی مینویسد : 45
در روز دوشنبه ، سه روز مانده از ماه رمضان ، امیر... [مسعود غزنوی ] به جشن مهرگان به نشست و چندان نثار و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که از اندازه بگذشت. سوری صاحبدیوان بینهایت چیز فرستاده بود... همچنان وکلای بزرگ اطراف چون خوارزمشاه و امیر چغانیان و امیر گرگان و مازندران و ولات قصدار و کرمان و دیگران ...
در ادامه آمده است : 46
روز چهارشنبه عید کردند ... چنان که بزرگان به روزگار سلطان ماضی... [سلطان محمد غزنوی ]... وقتی که اتفاق افتادی که رسولان اعیان و بزرگان عراق و ترکستان به حضرت حاضر بودی و چون عید کرده بود ، سلطان از صُفهی بزرگ آمد ، خوانی نهاده بودند سخت با تکلیف ، آنجا نشست و اولیا و حشم و بزرگان را بنشاند و شعرا پیش آمدندی و شعر خواندند و بر اثر ایشان مطربان زدن و گفتن گرفتند و شراب روان شد هم بر این خان و دیگر خوان که سرهنگان و خیلتاشان و اصناف لشگر بودند ، مشربهای بزرگ چنان که از خوان ، مستان بلازگشته بودند امیر قدحی چند خورده بود و از خوان به تخت بزرگ اصل بازآمد... وزیر و عارض و صاحبدیوان رسالت و ندما حاضر آمدند و مطربانِ سرایی و بیرونی دست به کار بردند و نشاطی بر پا شد... و امیر شاعرانی را که بیگانهتر بودند ، بیستهزار درم فرمود و علوی زینی را پنجاه هزار درم بر پیلی به خانهی وی بردند و عنصری را سی هزار درم و آن شعرها که خواندند ، همه در دواوین ثبت است.
گویند بزرگترین جشن مهرگان پس از ساسانیان از سوی مرداویج در سال 314 خورشیدی ( 935 میلادی) در شهر اصفهان بر پاشد. مردآویج نیز چونان یعقوب در پی برافکندن سامان « خلافت بغداد » و بر پایی دولت فراگیر ملی بود. ابن مسکويه رازی درباره جشن سده از سوی مردآویج مینويسد: 47
زمانى كه شب آتش افروزى جشن سده فرا رسيد، مرداويج از مدتى قبل از اين دستور داده بود، از كوهها و نواحى دور دست هيزم گردآورند و به اطراف رودخانه زاينده رود حمل كنند، همچنين فرمان داد نفت اندازان و آتش افروزان و كسانى كه در افروختن آتش مهارت داشتند و مىتوانستند وسائل آتشبازى را فراهم سازند در اصفهان جمع شوند. در اطراف اصفهان كوهى و تلى باقى نماند كه در آن هيزم و بوتههاى خار تعبيه نكرده باشند.
مهرگان در شعر شاعران
عنصری :
مهرگان آمــد گرفتـه فالـش از نیکـی مثال
نیکروز و نیک جشن و نیک وقت و نیک فال
مسعود سعد سلمان
روز مهر و مــاه مهر و جشـن فرخ مهـرگان
مهر بـفـزا ای نگـــار مـاه چـهـر مهـربان
مهربانـی کـن به جشـن مهرگان و روز مهر
مهربانــی کن به روز مهـر و جشن مهرگان
جام را چـون لاله گـردان از نبـید باده رنـگ
وندر آن منگــر که لاله نیسـت اندر بوستان
کاین جهان را نـاگهان از خـرمی امـروز کرد
بوستـان نو شـکـفته عـدل سلطـان جهـان
منوچهری دامغانی :
شاد باشــید که جشـن مهرگان آمد
بانـگ و آوایِ دَرایِ کـــاروان آمــد
کاروان مهــرگان از خَــزران آمــد
یا ز اقصــای بــلاد چینــستان آمد
نا از ایــن آمــد، بالله نـه از آن آمد
که ز فــردوس بریـن وز آسمان آمد
مهرگان آمـد، هـان در بـگشاییدش
اندر آریــد و تــواضـع بنـماییدش
از غبـــار راه ایـــدر بــزدایـیدش
بنشــانید و به لـب خرد بخـاییدش
خوب داریــد و فـرمان بـستاییدش
هرزمــان خـدمت لختی بفزاییدش
اسدی توسی :
فریــدون فــرخ به گـرز نـبــرد
ز ضحـــاک تــازی بـرآورد گـرد
چو در برج شاهین شد از خوشه مهر
نشسـت او به شـاهی سر ماه مهر
رودکی :
ملــکا جشــن مهــرگـان آمــد
جشــن شـاهان و خــسروان آمد
جـز به جــای ملــهـم و خـرگاه
بــدل بـــاغ و بوســتــان آمـد
مــورد بـرجـای ســوسن آمد باز
می بــر جـــای ارغـــوان آمــد
تو جــوانمــرد و دولـت تـو جوان
می بــر بخــت تــو جـوان آمـد
قطران تبریزی :
آدینـــه و مهــرگان و مــاه نـو
بادنــد خجسته هر سه بر خسرو
گفتهاند این که ایرانیان به یکدیگر اینگونه دعا میکنند که « هزارسال بزی » ... زیرا چون دیدند ضحاک توانست هزارسال عمر کند و این کار در حد امکان است ، هزار بار سال زندگی را تجویز کردند.
و نیز این روز را ، روز پیروزی کاوه بر ضحاک میدانند. مردم از بيداد آژيدهاك و ظلمِ نظامِ ضحاكيان به ستوه آمده بودند ؛ اما چون « يگان » بودند و تنها ، يكه بودند و جدا ، توان رويارويي و براندازي وي را نداشتند . مردم متفرق بودند و به گفتهی حافظ دچار « تفرقه » بودند و به حكم تفرقه و جدايي ، در حيطه و حوزهی « اهرمن » قرار داشتند. مردم مجموع نشده بودند . يعني « انجمن» نبودند تا بتوانند به درجه والاي سروش يا « روشنايي ايزدي » برسند . به گفته ديگر ، چون مردم اجتماع نكرده و در اين فرآيند به وحدت نرسيده بودند ، دست خداوند ( يدالله ) با آنان نبود . به گفته فردوسي ، مردم به دليل پراكندگي از « فره ايزدي » بيبهره بودند و در نتيجه توان براندازي ديوان را نداشتند .
كاوه تا زمانيكه يگان و تنها بود و « كاوهها » يا « كاوگان » چون انجمن نكرده و اجتماع نداشتند ، مغز جوانانشان و يا به گفتهي بهتر نيروي زندگيشان ، طعمهي ظلمِ ضحاك و عملهي ظلمِ ضحاكيان بود . بدون ترديد ، كاوه و كاوهها ، در نهان بر اين جنايتها اشك ميريختند ، به سوك مينشستند ، بر ضحاك و ضحاكيان ناسزا و نفرين نثار ميكردند ؛ اما چون پراکنده بودند توان براندازي نظام سلطه و بانيان ظلم و استبداد را نداشتند . ولي هنگامي كه سرانجام مردي ( به خوان : كاوه ) از ميان مردم برميخيزد ( يا گروهي از مردم برميخيزند) و با افراشتن پيشبندِ چرمين (پرچم قيام) ، مردم را به « اجتماع براي وحدت » فرا ميخواند یا میخوانند و در اين فرآيند يعني در اثرِ اجتماع و وحدت ، دست خداوند ( يدالله ) يا فره ايزدي به ياري آنان ميشتابد و با آنان همگام و همراه ميشود . از اینرو « كاوگاني » كه تا ديروز در اثر پراكندگي و جدايي ، اسير سر پنجهي شوم « اهريـمن» بودند ، در اثــر « اجـتماع و وحدت » به « سروش » ميگرايند. چنین است که از تيرگي و تباهي ، به نور و رستگاري ميرسند .
چون مردم اجتماع ميكنند و از تفرقه دور ميشوند ، نيرو ميگيرند . زيرا « دست خدا » نیز به یاری آنان برمیخیزد. در اثر اجتماع برای وحدت ، مردم صاحبِ « فر » ( فرهمند ) و داراي « فره ايزدي » ميشوند .
چون در اين مفاهيم ژرف بنگريم ، در مييابيم كه : « فر » ، « فره ايزدي » دست خداوند ( يدالله ) ، نمادهايي از « مردمسالاري » اند .
«مردمسالاري » يعني انجمن ، يعني اجتماع برای وحدت ، يعني مجموع شدن مردم . نظام مردمسالاري يا راه و رسم بنيان گرفته بر اصل حاكميت مردم بر سرنوشت خويش كه لازمه آن رايزني ، كنكاش و گزينش آزاد (بدون اما و اگر) ميباشد ، عبارت است از « فر » يا « فره ايزدي » .
سرانجام خيزش مردم به بار مينشيند . حكومت ضحاكيان برافكنده میشود و دوران فريدون كه دوران فرمان روايي نيكي و داد است ، آغاز ميگردد : 41
فـريــدون فـرخ، فــرشته نـبـود ز مشك و ز عنبــر، سـرشته نبـود
به داد و دهش ، يـافت آن نـيكويي تو داد و دهش كن ، فـريدون تويي
مردم ايـران براي اين كه به دوران سلطهي ستم و تباهي و خونريزي پايان دهند، دست از خون ميشويند و حتا ضحاك را نميكشند ؛ بلكه او را به بند ميكشند .
اما در درازاي تـاريخ ، خيزشگران و انقلابيون ، با قتل و كشتارِ مخالفان ، چپاول و غارت و تجاوز ، خيزش عدالت طلب مردم را به خونِ ناحق آغشته كرده و به مسلخ بردهاند . تـاريخ انقلابهاي بزرگ جهان ، اثبات اين مدعاست .
اما دوران ضحاک ( فرو افتادن جمجم و بر آمدن فریدون ) ، همزمان است با دوران بزرگ خشکسالی پانصد سالهی فلات ایران .
این خشکسالی فراگیر و درازمدت در قالب نبردِ « تیشتر » با دیو « اپوش » در تیریشت نیز به یادگار مانده است :42
کردهی دوم
4
تیشتر ، ستارهی رایومند فرهمند را میستاییم که تخمهی آب در اوست ...
کردهی سوم
5
... کی تیشتر رایومند فرهمند ، برای ما سر برآورد ؟
کی سرچشمههای آب ، به نیرومندی اسبی ، دگر باره روان شود ؟
کردهی پنجم
9
... پس آنگاه تشتر زیبا و آشتی بخش ، به سوی کشورها روی آورد ، تا آنها را از سالی خوش ، بهرهمند کند .
این چنین ، سرزمینهای ایرانی از سالی خوش بهرهمند شوند .
13
تشتر رایومند فرهمند ، در نخستین ده شب ، کالبد استومند پذیرد و به پیکر مردی پانزده ساله ، درخشان ، روشن چشم ، برزمند ، بسیار نیرومند ، توانا و چابک ، در فروغ پرواز کند...
به مناسبت سی یکم شهریورماه، سالروز تجاوز دولت بعث عراق به ایران
🍃🌹🍃
هرآن کس عاشق خاک وطن بود
کجا یکدم به فکرجان و تن بود
شهیدان را به تن وقت شهادت
زگلبرگ شقایق ها کفن بود
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
از دفتر: « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
پاینده ایران
به انگیزهی سالگرد تجاوز نظامی عراق و دفاع مقدس ملی
ایران ، ایران ، ایران : ای کشور آریان . نامت به جاست و مهرت در دل ما . بدبختتر از خائن به تو ، اهریمنی نیست و خوشبختتر از سرباز تو ، شهید تو ، کیست ؟
شاد باد ، شاد باد ، شاد باشید ای شهیدان راه ایران که به قرنها در دل دشتها ، کوهها و دریاهای میهن به خون خود کفن پوشیده و خفتهاید : نام شما و یاد شما ، افتخار ماست و درس زندگی ما .
با آگاهی از تجاوز نظامی عراق به خاک مقدس میهن ، حزب پانایرانیست ، فرمان داد تا همهی اندامان حزب به جبهههای جنگ بپیوندند . در اجرای این فرمان ، پانایرانیستها ، با دادن شهیدان و جانبازان ، ستون فقرات پدافند مردمی از شهرِ خرمشهر را تشکیل دادند .
بهیاد داشته باشیم که در آن بازهی زمانی ، حزب پانایرانیست به بهانهی کودتای دروغین نوژه که برای ضربه زدن بیشتر به ارتشِ ضربهخورده بود ، زیرِ فشارِ سختِ اتحاد چپ و راست (حزب توده / مجاهدینخلق / فدائیان اکثریت و اقلیت / مذهبیون افراطی و تشنگان به قدرت ) ، قرار داشت .
کودتای دروغین نوژه ، دستپختِ مشترکِ دستگاههای اطلاعاتی شرق و غرب با بهکارگیری برخی عناصر ایرانینما مانند شاپور بختیار و چندتن از امیران پیشینِ فراری ، در راستای تشویق و دل دادن به صدام حسین تکریتی برای آفند نظامی به ایران و تجزیهی ایران ، طراحی و به مورد اجرا گذارده شد .
در این هنگامهی سختِ تاریخ ، سازمانهای نیرومند برون مرزی حزب پانایرانیست ، پدآفند سیاسی از دفاع مقدس ملی را با شایستگی بسیار و موفقیت کامل ، در میان هیاهو و بوقهای تبلیغاتی شرق و غرب و نیز دستنشاندگان داخلی آنان ، به دوش کشید .
ما یاد همهی شهیدانِ دفاع مقدس ملی را در جنگ تحمیلی ، گرامی میداریم و دستانِ یکایک جانبازان را میبوسیم و در برابر تکتکِ آزادگانِ سرفراز ، سرِتعظیم فرود میآوریم .
پاینده ایران
دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴
دفتر مرکزی حزب پانایرانیست
( هیات اجرایی / هاج )
پاینده ایران
یادداشت ۲۵۶۳
بیش از این التماس نکنید
با وجود فعال شدن سامانه ماشه ، شورای امنیت ملی زیر نظر رییسجمهور منصوب ، به سیاست " التماسی " خود ادامه میدهد که بیگمان ، با شرف و حیثیت ملی ملت بزرگ ایران مغایر است ،
شورا ، سید عراقچی یکی از مجرمانِ گنجانیدن سامانه ماشه در ننگنامهی برجام را مامور ادامه سیاستورزی ( دیپلماسی ) التماسی میکند .
جمهوری اسلامی با ندانمکاریها یا " دانمکاریها" خود با عواملی مانند محمد جواد ظریف ، دکتر علیاکبر صالحی ، سید عراقچی ، علی لاریجانی و ... کار را بدین جا کشانده است.
به گفتهی آقای حشمتالله فلاحتپیشه : کسانیکه ایران را تا سامانه ماشه کشاندند تا کنون حداقل ۵۰ میلیارد دلار به جیب زدهاند .
آقای کامران غضنفری نماینده مجلس شورای اسلامی میگوید :
🔸غضنفری: ماندن در NPT به نفع جمهوری اسلامی نیست/ فشارهای آن را پذیرفته ایم اما از مزایای عضویت در این معاهده بهرهمند نشده ایم ... حضور در NPT توجیهی برای ایران ندارد .
باید از آن پی تی خارج شد و با تمام نیرو دست به ایجاد پدافند موثر هستهای زد .
پروفسور مرشایمر آمریکایی ، استاد مسلم حقوق بینالملل و روابط بین الملل ، بر این باور است که :
میرشایمر: آیا اسرائیل علیه ایران به سلاح هستهای متوسل خواهد شد؟ | تحلیل تکاندهنده
آیا اسرائیل میتواند از سلاحهای هستهای علیه ایران استفاده کند؟ این ایده غیرقابل تصور به نظر میرسد، اما آیا غیرممکن است؟
در این تحلیل تکاندهنده از فوریه ۲۰۲۵ در دانشگاه شیکاگو، پروفسور جان مرشایمر منطق سرد و واقعگرایانه دلیل وقوع این اتفاق را بررسی میکند. او توضیح میدهد که چرا حملات نظامی متعارف و فشار اقتصادی ممکن است نتوانند برنامه هستهای ایران را متوقف کنند و یک گزینه نهایی وحشتناک برای ملت باقی بگذارند که معتقد است با یک تهدید وجودی روبرو است . این یک کلاس استادی در منطق بیرحمانه و بیرحمانهی بازدارندگی هستهای است .
دست از زیانرسانی بیش به ملت ایران بردارید . به خود آیید ، پیش از آن که با سیلی ملت به خود آورده شوید !
یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴ - هوشنگ طالع
شب است و هیچ شبم بی روی ماهت
سحر هرگز نگردد در دلی چون
چگونه بی تو یکدم سر توان کرد
که چون جانی به تن هم در رگم خون
۹۷/۱۱/۲۷
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
نه شب بی تو به دیده خوابم آید
نه روزم بی خیال تو سر آید
چو پرسیدم من از پیر چاره درد
بگفتا ترک عشق است چاره شاید
۹۶/۸/۱۷
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
"استخری" از مشهورتربن جغرافی نگاران قرن چهارم هجری است که کتاب معروف جغرافیایی خود، "المسالک و الممالک" را درسال ۳۴۰ هجری به پایان برده است ۔
وی از دریای پارس این گونه یاد می کند و می نویسد:《۔۔۔ این دریا بیشترین مرزهای عربستان (=شبه جزیره عربستان)را در برگرفته است۔》و درادامه می گوید:《از "قلزم " (۲)که کناره دریای پارس است ۔۔۔ از سوی خاور به " ایله"(۳) پیوسته است۔》-(استخری-المسالک و الممالک-ص۳۲)
استخری درهمان جاو درادامه می نویسد:《دریای پارس، چنان که پیش از این گفته و روشن ساخته ایم، برمرزهای عربستان (= شبه جزیره عربستان ) می رودتا آبادان، آن گاه پهنای دجله را می برد و به کناره "مهروبان" می رسد، و پس از آن به "گناوه "، پس دریای پارس برکناره استان پارس می گذرد تا برسد به سیراف، پس از کناره ی " هرمز " (۴)که فرزه ی کرمان است گذرد تا برسد به " دیبل" و کناره تبت و به کناره چینستان پایان پذیرد۔》
همو در ادامه درشرح کرانه های غربی دریای پارس که برسواحل شرقی افریقا پهلو داده است چنین می نویسد :《واگر از" قلزم" راه باختری را در پیش گرفتی درمرزهای مصر بیابانی را خواهی پیمود تا برسی به بیابان های "بجه "که درآن جا کان های زر هست۔ چون باز به پیش راندی می رسی به شهری درکناره ی دریا که آن را "عیذاب" گویند، پس دریای پارس کناره "حبشه" را پیموده که روبروی مکه و مدینه است تا برابر "عدن"۔ آن گاه حبشه را پشت سرگذارد تا برسد به سرزمین " زنگیان" و آن پهناورترین سرزمین ها در رو به روی کشور اسلام است۔ در دریای پارس اقلیم ها و جزیره ها هست تا سرزمین چین۔》-( استخری- المسالک و الممالک- ص ۳۲)
استخری درجای جای کتاب خود وقتی سخن از پهنه ی دریای بزرگ پارس به میان می آورد تاکید و تصریح می کند که :《دریایی که عربستان را دربرگرفته از آبادان تا ایله دریای پارس است۔》-(همان-ص۲۱) و می گوید: 《مردم این دریا را از آن رو دریای پارس گویند و به پارس نسبت داده اند که از باستان زمان پادشاهان ایران برآن فرمان روا بوده اند و ایرانیان بیش از هر ملت دیگر درآن کشتی رانی می کنند.》-(استخری-همان)
استخری و مورخان و جغرافی نگاران پیش و پس از او اشاره و تاکید می کنند که بیشتر مردمانی که در بندرهای "هگر " و "خط" (۵) دربحرین و مسقط در عمان بود و باش دارند ایرانی اند و کشتی رانی و بازرگانی دریایی در کرانه های دریای پارس بیشتر دردست ایرانیان بوده است۔
همچنین از نوشته های استخری وسپس تر و درقرن بعدتر از نوشته های "مقدسی شامی" برمی آید این نکته را آشکارمی سازد که بسیاری از مردم " تهامه "(۶) که سرزمین ساحلی میان دریای سرخ (از زبانه های دریای بزرگ پارس) و کوه های حجاز است و"بندرجده " در آن قرار دارد ، ایرانی تبار بوده و بازرگانی دریایی بیشتر دردست آنان بوده است۔
استخری در این باره می نویسد:《جده فرزه ی اهل مکه است و در دو منزلی آن برکناره ی دریا قراردارد نهاده است۔ بندری آباد است و بازرگانی و کالا درآن فراوان، و درحجاز پس از مکه جایی که بیش ازجده بازرگانی و کالا درآن باشد نیست۔ بنیاد بازرگانی آن ازایرانیان است۔》-(استخری- المسالک و الممالک- ص ۲۳)
"مقدسی شامی" تاریخ و جغرافی نگار قرن چهارم هجری که کتاب جغرافیای خود "احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم"را درسال ۳۷۵ هجری به پایان برده است، در باره پهنه و گستره ی دریای پارس و مختصات جغرافیایی آن ، نه تنها همان سخنان استخری را با شرح و بسط بیشتر درنوشته های خود مورد تایید قرار می دهد، بلکه او هم تصریح و تاکید می کند که بیشتر دریانوردان این دریا، ایرانی اند۔ او می گوید:《هرکس به " هگر " و آبادان سفر کند به ناچار باید از "دریای پارس" و "کرمان" و " تیز مکران" بگذرد۔ مگر نمی بینی بسیاری از مردم این دریا را تا نزدیک یمن " دریای پارس" می خوانند۔ وانگهی بیشتر سازندگان کشتی ها ناوخدایان و ناویان ایرانی اند۔》-(مقدسی- احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم-ص ۱۸)
مقدسی شامی نیز همچون استخری تایید و تاکید می کند که نه تنها بیشتر ساکنان سواحل غربی و جنوبی خلیج فارس که از زبانه های دریای بزرگ پارس است ازایرانیان هستند بلکه ایرانیان در دیگر شهرها و بندرگاه ها درسواحل دریای بزرگ پارس در تهامه و یمن و زنگبارنیز حضور پررنگی دارندو به کار بازرگانی و کشتی رانی می پردازند۔
"یاقوت حموی" تاریخ نگارو جغرافی دان سده هفتم هجری درکتاب "معجم البلدان"ونیز "ابی الفدا" درقرن هشتم هجری درکتاب خود "تقویم البلدان"که آن را درسال ۷۲۳ هجری تالیف کرده و به همین گونه "قلشقندی" مصری درقرن نهم هجری که کتاب خود"صبح الاعشی فی صناعه الانشاء" را درسال ۸۲۱ هجری نوشته است، همگی حدود شرقی پهنه ی دریای بزرگ پارس را بندر"دیبل"دردهانه رود سندو حد غربی آن را عدن و زنگبار و سواحل شرق آفریقا نوشته اند و از دریای سرخ و خلیج فارس به عنوان زبانه های دریای بزرگ پارس یاد کرده اند۔
/channel/beigisinalangroudi
ماهنامه فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، پژوهشی و خبری " خواندنی "
شماره ۱۳۵ ، سال بیست و چهارم ، شهریور و مهر ماه ۱۴۰۴
/channel/beigisinalangroudi
رفته از من نکند هیچ دگر او یادی
رفته با او زلبم خنده واز دل شادی
برکشم آه زدل از حسرت و با خودگویم
هان چه کردی تو مگر کزنگهش افتادی
بشکنم پای دل اندر طلب دام غمش
تا که شاید بکنم صید دل صیادی
چون توانم که زنم دم نفسی بی دم او
هرنفس چون دم عشقش مددم می دادی
چاک خواهم زدن این سینه چنان غنچه ی گل
گر رساند که نسیم از او پیام شادی
دُردی نوش می عشقش شده ام مست وخراب
بی خود افتاده دلم کنج خراب آبادی
بغض گریه به گلو دارم و از دست غمش
خون دل می خورم اما نکنم فریادی
تا شوم پخته ی عشق یار دلی می جستم
هرکه اما چو رسید داغی به دل بنهادی
چاره از عشق ندارم چو دل مجنونم
از پی لیلی خویش سر بنهاد در وادی
لب شیرین غم لیلی عشق هرکه مکید
شده مجنون دل او همچو یکی فرهادی
گرچه او رفته ولی لذت داغ غم عشق
نرود از دل سینا چو که او بنهادی
۹۴/۶/۹
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
از دفتر ؛ " لی لا " - انتشارات سمرقند
پاینده ایران
یادداشت ۲۵۷۲
فرهنگ فروشی برابر با میهن فروشی است
دیشب بر حسب اتفاق ، شنوندهی سخنان وزیر اطلاعات در شبکهی افق صدا و سیمای دولتی بودم . تهِ سخن ایشان این بود که انتقادها بر عملکرد بر حق است ؛ اما اکنون هنگام مناسب برای گفتن آنها نیست !
باید به ایشان یادآور شوم که شما با توجه به موقعیتی که دارید باید نیک بدانید که این رییسجمهور و این دولت ، مردِ این میدان و این شرایط نیستند و میبایست به حاکمیت توصیه میکردید و فشار میآورید که با وجودی که آقای پزشکیان ، پسندِ رهبر جمهوری اسلامی است ، باید کسانی در این شرایط بر این مسند قرار گیرند که بتوانند ایراپرستی و ملیگرایی را که رمز وحدتملی و پایداری سرزمینی است ، جایگزین سم مهلک قومیتتراشی و قومیتسازی دروغین نمایند !
این دولت وارفته ، باشعار از این ستون به آن ستون فرجی است ، هر روز بر اعتماد عمومی، ضربهای وارد میکند :
برای فرافکنی و سرگرم کردن مردم به مسائل غیر واقعی ، مساله بردن پایتخت به کرانههای مکران را مطرح میکند ، در حالی که حتا عرضهی تثبیت نرخ نان و تعمیر ورزشگاه آزادی را ندارد و هنوز با سروصدا و نمایشهای مسخره ، تهماندههای مسکن مهر را تحویل مردم میدهد !
با وجود بانک مرکزی و وزارت دارایی و وزارت صمت ، نرخ ارز کشور یا ارزشِ ریال در افغانستان بالا و پایین میشود و بازرگانی خارجی ایران وابسته به درهم امارات است !
اکنون هنگام، چهار صفر برداشتن از پول ملی و ایجاد تشویش در میان مردم و دامن به تورم سرکش نیست . هنگامی این مساله مطرح شد که در دولت نهم و دهم ، سالها دلار زیر ۱۰۰۰ تومان بود ، نه امروز که مرزهای ۱۰۰ هزار تومان را هم به دستور طالبان، در نوردیده است
وزیر دیگر ، جشن مهرگان از روز یکم مهرماه به روز شانزدهم جابجا میکند که اعتراض شدید همراه با تمسخرِ دلبستگان به فرهنگ و تاریخ این سرزمین را در پی دارد و وزیر دیگر ، دست به " فرهنگفروشی " میزند که برابر با میهن فروشی است و هم شما به عنوان وزیر اطلاعات اینها را میبینید و دم فروبستهاید و مردم را به سکوت دعوت میکنید و هم دادستان کشور ، خود را به ندیدن و نشنیدن میزند !
سیدرضا صالحی امیری وزیری که یک نیسان آبی باید عنوانش را بکشد با کمال بیشرمی ، فرهنگ فروشی میکند و میگوید : " مثنوی فقط متعلق به ملت ایران نیست " و از ثبت آن با ترکیه و افغانستان میگوید . درست است که خالق مثنوی ، در بلخ زاده شده است ؛ اما در این میان ترکیه چکاره است ؟! روزی که مولا در قونیه اقامت گزید ، شهر قونیه و دیگر شهرهای آناتولی ، فارسیزبان بودند و نه نشانی از ترکزبانان و نه ترکیه !
دولتمردان ، اعتیاد به دادن پیدا کردهاند ! ترکیه خصم مردم ، ملت ، فرهنگ و تمدن ما چکاره است ؟! ایران را به حراج گذاردهاید ، زیرا پیوندی با فرهنگ ایرانزمین ندارید و با تاریخ ملت بزرگ ایران بیگانهاید !
نجات ایران در این برهه از تاریخ ، تکیه بر ناسیونالیسم ایرانی و یگانگی ملی است .
آقای وزیر اطلاعات : با این مردان و تکزنی که در میانشان است ، کار ِ ایران، به سامان نمیرسد !
دشمن ما را هرگز از بیرون از پای در نیاورده است ، از درون فروپاشیدهایم .
این بار مردم و ملت ایران همراه با نیروهای مسلح ، اجازهی این کار را نخواهند داد . به هوش باشید !
چهارشنبه ۱۶ مهرماه ۱۴۰۴ - هوشنگ طالع
!
پای در زنجیرم از تقدیرو ماندم در قفس
شاهد جان کندن خویشم همه دم هر نفس
بس که بد دیدم همه دم ازهمه دراین جهان
چشم یاری یم نباشد نه دگر ازهیچ کس
یک گل از باغ محبت هم نصیب ما نشد
باغ دل افسرده شد ازهرزگی خاروخس
کاروان عشق رفت و آتشی برجای نیست
کو دگر لیلی وشی مجنون عشق بانگ جرس ؟
زاهد شهرم که گویند می به خلوت می خورد
از لب جامی که می نوشد همه شب با عسس
تسبیح و سجاده ی زاهد شده دام فریب
گشته دین توجیه گر رفتارِ از روی هوس
گریه وزاری چو هست دکان دیندار عبوس
بیخ شادی برکند پس تا کند دامن ارس
کاوه ای باید بیاید تا برافرازد علم
ورنه بربیداد رفته نیست کس فریاد رس
تا به کی سینا بگو باید نشست و چشم بست
بر ستم که می رود بر مردمان در هر نفس ؟
۹۱/۸/۲۳
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
از دفتر: « عاشقانه همیشه با تو » - انتشارات سمرقند
باز دلم را خلوتی شد با غم جانانه امشب
سرهوای کوی دلبردارد ومیخانه امشب
ناصحا کم کن نصیحت که زپندت دل گرفت
ساقیا با من بگو از باده و پیمانه امشب
دیگرازمیخانه ها هم قهقه ی مستان نیاید
خنده ها گم شد میان گریه ی مستانه امشب
جزمی کهنه چه خوش سازد دل شوریدگان را
من سیه مستم همآغوش غم جانانه امشب
نازنینم را چه غم گرکه زهجرانش بسوزم
ذره ذره عاشقانه هم چونان پروانه امشب
می رود شانه به شانه دست دردست رقیب
تا که از رشکم بسوزد با دل دیوانه امشب
می تپد درخون خود دل همچونان که مرغ بسمل
می رود منزل به منزل بخت من وارانه امشب
شانه ای خواهم که برآن سرگذارم خون بگریم
همچو باران بهاری برسرآن شانه امشب
با خیال یار همدم دلخوشم هر لحظه هردم
فارغم از هردو عالم از همه بیگانه امشب
جمله گردم گر همه جان کی بگردم در خورآن
تا سرم گیرد به دامان آن بت دُردانه امشب
عاشقم سینا چه سازم تا به کی ازغم بسوزم
ازجنون عشق او سر داده ام افسانه امشب
۵۵/۱۲/۱۲
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
از دفتر : " عاشقانه همیشه با تو " - انتشارات سمرقند
شدشفق سرخ ازدل زارو خونبار وطن
کاش میمردم نمی دیدم دل زار وطن
گلشن ایران که بود رشک بهشت افسرده گشت
آفت باد خزان پژمرده گلزار وطن
زخم صد خنجرنشسته بردل وجان وتن
خسته از جورجهالانی کاند عار وطن
این چه بیداداست امروز می رودازهرطرف
برنیاخاک کهن سال ستوار وطن
هان چه آمدبرسر آن سربداران غیور
پس کجا شدکاوه آن گُرد علمداروطن
ازچه درمانی نمی آید زهیچ کس ای دریغ
کوطبیبی دانداو پس حال بیماروطن
خالی ماند میدان چوازیعقوب و ستاروامیر
هردغل پیشه شده امروزهواداروطن
کاسه دریوزگی بربارگاه ی اجنبی
هرکه بگرفت می برد برگور دیداروطن
وقت هشیاری ست اکنون دل مده برهر سخن
برانیران هرکه دل بست نیست اویاروطن
وحدت ملی ما چون خارچشم دشمن است
خواهداو با هم نباشیم یاروغمخواروطن
گوبیاید جان به کف آزاده ای ایران پرست
رستمی وکوروشی گردد پرستاروطن
راه سرافرازی وآزادی میهن یقین
وحدت ملی ست تنها راه همواروطن
وقت آن شد ای وطن خواهان کنیم تا انجمن
چاره اندیشیم کنیم تدبیر درکاروطن
صبح نزدیک است سینا می دمد بازازافق
آفتاب معدلت براین شب تاروطن
۱۴۰۲/۱/۱۹
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
30 - شاهنامهی فردوسی ـ چاپهای گوناگون
31 - گرشاسبنامه ـ اسدی توسی
32 - اوستا کهنترین... ـ ج 2 ـ ر1059
33 - اوستا ... ـ ج 2 ـ ر 1059
34 ، 35 ، 36 ، 37 و 38 - برهان قاطع ـ ج 4 ـ رر 2067 ـ 2066
39 - مجمل التواریخ و القصص به تصحیح استاد ملکالشعرای بهار ـ ر 55
40 - آثارالباقیه ـ ر 292
41- شاهنامهفردوسی ـ چاپهای گوناگون
42 - اوستا کهنترین سرودههای ایرانیان ـ ج 1 ـ رر 338 ـ 330
43 - تاریخ بیهقی ـ تصحیح دکتر علیاکبر فیاض ـ دانشگاه مشهد ـ مشهد 1350 زیر حوادث مربوط به ذیالقعد 427
44 - همان ـ ر 655 و 697
45 - تاریخ بیهقی / جشنهای آتش - ر 67
46 - تاریخ بیهقی / جشنهای آتش ـ ر 68 - 67
47 - تجارب الامم ـ ابن مسکویه رازی ـ ترجمه ابوالقاسم امامی ـ انتشارات سروش ـ تهران 1369 / در کاملالتواریخ ابناثیر نیز در حوادث سال 323 به جشن مهرگان مردآویج در اصفهان اشاره شده است
16
تشتر رایومند فرهمند ، در دومین ده شب ، کالبد استومند پذیرد و به پیکر گاوی زرین شاخ ، در فروغ پرواز کند...
18
تشتر رایومند فرهمند ، در سومین ده شب ، کالبد استومند پذیرد و به پیکر اسب سپید زیبا ، با گوشهای زرین و لگام زرنشان ، در فروغ پرواز کند ...
20
آن گاه ، تشتر رایومند فرهمند ، به پیکر اسب سپید زیبا، با گوشهای زرین و لگام زرنشان ، به دریای فراخ کرت، فرود آید ...
21
در برابر او « اپوش » دیو به پیکر اسبی سیاه ، به درآید ؛ اسبی کل با گوشهای کل. اسبی کل با گردن کل ، اسبی کل با دم کل ، یک اسبِ گَرِ سهمناک .
22
... هر دوان ، سه شبانهروز با یکدیگر بجنگند و اپوش دیو ، بر تشتر رایومند فرهمند ، چیره شود و او را ، شکست دهد .
23
از آن پس ، او را یک « هاسر » از دریای فراخ کرت دور براند.
آن گاه تشتر ، شیون درد و سوگ برآورد :
... بدا به روزگار شما ، ای آبها ! ، ای گیاهان !...
پس از گذشت پنج سده :
26
آن گاه تشتر رایومند فرهمند ، به پیکر اسب سپید زیبا ، با گوشهای زرین و لگام زرنشان ، به دریای فراخ کرت ، فرود آید...
28
هر دوان ـ تشتر رایومند فرهمند و اپوش دیو ـ به هم درآویزند .
هر دوان ، با یکدیگر بجنگند تا هنگام نیمروز که تشتر رایومند فرهمند ، بر اپوش دیو چیره شود و او را شکست دهد .
29
از آن پس ، او [ دیو اپوش ] را یک « هاسر » از دریای فراخ کرت ، دور براند. تشتر رایومند فرهمند ، خروش شادکامی و رستگاری برآورد :
... خوشا به روزگار شما ، ای آبها ! ، ای گیاهان !
... خوشا به روزگار شما ، ای کشورها ! [ کشورهای ایران]
از این پس ـ بدون هیچ بازدارندهای ـ آب در جویهای شما ، با بذرهای درشت دانه ، به سوی کشتزارها و با بذرهای ریزدانه ، به سوی چراگاهها ، به همهی سوی جهان استومند ، روان گردد .
با مهرگان ، جشنهای آتش که به دلیل کوتاه شدن « روز » برای یاری رسانی به خورشید ، آغاز میگردد که دوجشن بزرگ مهرگان و یلدا را در بر میگیرد و نیز دو جشن « سده » در چهلم یلدا و « سوری » در چهلم سده . البته امروز بر اثر رخدادهایی، جشن سوری از جایگاه اصلی خود ، به شبِ چهارشنبهی پایان سال جابهجا شده است .
از گاه کهن تا باستان برای ماندگاری رخدادها ، آنها را برای ماندگاری و با جابهجایی ( با توجه به نزدیکی ) در روز یکی از 4 جشنِ بزرگ قرار میدادند و یا چونان روز تیر انداختن آرش که میبایست در تیرگان میبوده است.
این چنین است ، روز پیروزیِ کاوه بر ضحاک ( آژیدهاکِ سه پوزهی شش چشم ) در مهرگان و ...
گاهان موسیقیِ ویژه جشن مهرگان
نظامیِ گنجهای در « خسرو شیرین » نام سیگاه از گاهان موسیقی ویژهی جشنِ مهرگان که از سوی « باربد » ساخته شده بود ، نام میبرد که عبارتند از :
1 - گنج بادآورد
2- گنج گاو ( که میبایست گنج گئوش یا گنج آفرینش باشد )
3- گنج سوخته
4- شادروان / مروارید
5- تخت تاغدیس
6 - ناقوس
7- اورنگ یا اورنگی
8- حقهی کاووس
9- ماه ، برکوهان
10- مُشکدان
12- آرایش خورشید
13- سبز در سبز
14- قفل رومی
15- سروستان
16 - سروِسهی
17- نوشین باده
18- رامشِ جان
19- ناز نوروز یا ساز نوروز
20- مُشکُویه
21- مهرگانی
22- مُروای نیک
23- شبدیز
24- شبِ فرخ
25- فرخروز
26- غنچهی کبکدری ( شاید آوای کبکدری )
27- نخجیرگان
28- کینِ سیاوش
29- کینِ ایرج
30- باغِ شیرین
مهرگان در دوران نو ( اسلامی )
در دوران نو ( دوران اسلامی ) به ویژه در دوران غزنویان (محمود و مسعود ) که اوجگیری زبان فارسی بود ، جشن مهرگان نیز با همان شکوه گذشته ، بر پا میشد که در تاریخ بیهقی در چندین جا ، به این مساله اشاره رفته است و مهم این که به درستی روز یکم ماه مهر را روز جشن مهرگان میدانستند .
بیهقی در تاریخِ زیر حوادث ذیالقعده سال 427 مینویسد : 43
روز شنبه بیست و چهارم ذیالقعده [427 / یکم مهرماه 415 ] ، مهرگان بود. امیر... [ مسعود غزنوی ] به جشن مهرگان نشست. نخست در صُفهسرای نو در پیشگاه و هنوز تختِزرین و تاج و مجلس خانه راست نشده بود که آن زرگران در قلعت راست میکردند ... خداوندزادگان و اولیا و حشم پیش آمدند و نثارها بکردند و بازگشتند و همگان را در آن صُفهی بزرگ که بر چپ و راست سرای است به مراتب بنشاندند و هدیهها آوردن گرفتند از آنِ والی چغانیان و با کالیجار والی گرگان... تا از آن گاه که از این فراغت افتاد پس امیر برخاست و به سرایچه خاصه رفت و جامه بگردانید و بدان خانهی زمستانی به گنبد آمد ... این خانه را آذین بسته بودند ، سخت عظیم و فراخ و آنجا تنوری نهاده بودند که به نردبان فراشان بر آنجا رفتی و هیزم نهادی ... آتش در تنور هیزم زدند و غلامان خوانسالار با بلبشک [ سیخ ]ها در آمدند و مرغان گردانیدن گرفتی و خایه و کواژه [ تخممرغ نیمپخته ] و آن چه را لازمهی روز مهرگان ملوک را... میکردند بزرگان دولت به مجلس حاضر
دیدارگاه هوشنگ طالع:
خجسته جشن مهرگان
جشن مهرگان برابر است با برابری ( اعتدال ) پاییزی و آغاز فصل پاییز در نیمکرهی شمالی و بهار در نیمکرهی جنوبی .
از دگرگونی ( انقلاب ) تابستانی تا برابری پاییزی از بلندای روزها کاسته میشود تا دو باره در « مهرگان » روز و شب ، برابر میگردند.
مهرگان در دوران کهن و باستان و حتا تا سالیانی در دوران « نو » با جشن نوروز ، پهلو میزد ؛ اما امروزه جایگاه خود را از دست داده است و در گسترهی کم و گردهماییهای خُرد در اینجا و آن جا بر پا میگردد .
شاید بتوان گفت یکی از دلایل ناپایدار ماندن تیرگان و مهرگان ، دستکاری در گاهشماری در دوران ساسانیان و جابهجا شدن این دو جشن از جایگاه اصلی خود یعنی از نقطهی دگرگونی ( انقلاب ) تابستانی و برابری ( اعتدال ) پاییزی به گاه دیگر است.
در دوران ساسانیان ، بر روی 30 روز سال نامگذاری مذهبی شده بود و گفته شده بود که برابری نام روز و نام ماه « جشن » است. بدین سان تیرگان و مهرگان با جابهجا شدن از جایگاهِ اصلی خود ، فلسفهی راستین وجودی خود را نیز از دست دادند و به روز دهم تیرماه و شانزدهم مهرماه نشانده شدند.
در اثر این دستکاری ، چنانکه گفته شد ، فلسفهی بنیادین این دو جشن از میان رفت و با فروپاشی دینـ دولت زرتشی و سلطهی باورهای اسلامی ، این دو جشن ، رفته رفته به حاشیه رانده شدند .
زنده شدنِ هرچه بیشتر و بازیافتن جایگاه کهن و باستان از سـوی جشن یلدا ( دگرگونی / انقلاب ) زمستانی در سالهای اخیر ، ثابت ماندن روز راستین آن میباشد .
اما در شاهنامه با روشنبینی کامل به تاریخ درست مهرگان ، اشاره میشود : 30
فریدون چو شد بر جهان کامکار ندانست جز خویـشتن شـهریار
به رسم کیان ، تاج و تخت مهی بیاراست با اورنـگ شاهنشـهی
به روز خــجسته سـرِ مهـر ماه به ســر بـر نهاد آن کیانی کلاه
فریدون به خاطر شکونِ مهرگان ، در آن روز تاجگذاری کرد ؛ نه این که آن روز ، گاه پیروزی کاوه بر ضحاک بود. چنانچه در دوران قاجاریه نیز آقامحمدخان و فتح علیشاه ، هر دو در روز نوروز ، تاج گذاری کردند و نادر ، سیزده روز پشت دروازههای دهلی ماند تا در روز نوروز وارد این شهر گردد .
اسدی توسی نیز در گرشاسبنامه ، به همین روز اشاره دارد : 31
بیامـد فریــدون بـه شـاهنـشـهی وزآن مار فـش کـرد گیتی تهی...
چو در برج شاهین شد از خوشه مهر نشست او به شاهی ، سرِ ماه مهر
در بندهش میخوانیم که در روز مهرگان « مشی » و « مشیانه » ( نخستین زن و مرد جهان ) در این روز از تخمهی زرتشت زاده شدند .
همچنین : 32
در نوشتههای پژوهندگان و تاریخ نگاران ایرانی و عرب نیز خبرهای زیادی در بارهی جشن مهرگان ( مهرجان ) آمده است. از آن جمله این که در هنگام این جشن ، موبدانموبد خوانچهای را که در آن لیمو و شکر و [ گل ] نیلوفر و به و سیب و خوشهای انگور سفید و هفت دانهی مورد [ کُنار ] گذاشته شده بود ، زمزمهکنان ( باژگیران ) نزد پادشاه میآورد.
در برهان قاطع در این باره میخوانیم :33
و اول کسی که در این روز [ مهرگان ] نزدیک پادشاهان عجم آمدی ، موبدان و دانشمندان بودندی و هفت خوان از میوه همچو شکر ، ترنج و سیب و بهی و انار و عناب و انگورسفید و کُنار با خود آوردندی...
کتزیاس تاریخنگار یونانی مینویسد :34
شهریاران هخامنشی هیچگاه روا نبود مست شوند مگر در روز جشن مهرگان ، مگر در روز مهرگان که جامهی گرانبهای ارغوانی میپوشیدند و به بادهپیمایی میپرداختند.
دوریس ، دیگر تاریخنگار یونانی نیز مینویسد : 35
در این جشن ، پادشاه میرقصید.
به نوشتهی استرابو ( استرابون ) تاریخ و جغرافیا نگار یونانی مینویسد : 36
در جشن مهرگان ، مرزبان ( ساتراپ ) ارمنستان ، بیستهزار کره اسب به دربار شهریار هخامنشی پیشکش میکرد.
و نیز در این روز : 37
اردشیر پاپــکان و خسـرو یـکم ( انوشـیروان ) جامـههای نو به مردم میبخشیدند.
ابوریحان بیرونی مینویسد : 38
پادشاهان در این جشن ، تاجی به شکل خورشید که دایرهی چرخمانند [ شاید گردونهی خورشید ] در آن نهاده شده بود ، بر سر میگذاشتند.
در مجمل التواریخ و قصص میخوانیم : 39
مهرگان و نوروز ، هنگام برخورداری از مواهب و برکات است و دعاها مستجاب میشوند. به همین جهت در هنگامی شــهریاری هـمای چهرآزاد [ نخستین بانوی شاهنشاه ایران ] بر سکههای نوضربِ سال نو ، این عبارت دیده میشد : « برخوری بانوی جهان هزارسال نوروز و مهرگان ». [ جهانبانو ، هزارنوروز ومهرگان را ببیند یا هزارسال بزید ] .
ابوریحان بیرونــی نیز در گفـتار پیرامـون مهـرگان بـزرگ ، از هزار سال زیستن یاد میکند : 40
سی یکم شهریورماه ،سالروز یورش نظامی ارتش بعث عراق به مرزهای نیاخاک مقدس مان ، ایران
🌹🌹🌹
ای شهیدان وطن خون شما عزت ما
جوشش خون شما مانع هر ذلت ما
تربت پاک شما قبله ی احرار وطن
زنده ازخون شما بوده وهست ملت ما
#بیگی_سینا_لنگرودی
/channel/beigisinalangroudi
از دفتر: « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
من اینجا ریشه در خاکم...
🌷🌹🌷
سیام شهریور ماه، زادروز شاعر ایران پرست ، شادروان استاد فریدون مشیری فرخنده و همایون باد
🍃🌺🍃
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک،
اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست
میمانم
من از اینجا چه میخواهم
نمیدانم!
امیدِ روشنایی گرچه در این تیرگیها نیست
من اینجا باز
در این دشتِ خشکِ تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر
از دل این خاک
با دست تهی، گل برمیافشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغِ کوه
چون خورشید
سرود فتح میخوانم
و میدانم
تو روزی باز خواهی گشت
فریدون مشیری
🌷🌹🌷
/channel/beigisinalangroudi
https://www.youtube.com/live/dMxLlMM7oxg?si=d5IUA6eUhUnc1umt
Читать полностью…