..آرامش شعر و رقص آشپزی و کارتون موسیقی و تــرانــه طبیعت و زیبایی هاش کلا حس و حال و خوب در کانال « به نام دوست...» http://instagram.com/name.dos
گل گلدون من
اجرای اول
آهنگساز: #فریدون_شهبازیان
ترانهسرا: #فرهاد_شیبانی
خواننده: #سیمین_غانم
تنظیم: #فریدون_شهبازیان
گلِ گلدونِ من شكسته در باد
تو بیا تا دلم نكرده فریاد
@benamedostt
مادرم روى ديوار آشپزخانه
جملهاى از سنت فرانسيس آسيزى نوشته بود.
و انگار فرمول خوشبختی درست همانجا بود!
جمله اين بود:
كم مىخواهم...!
و آن اندک چيزى كه مىخواهم، حتى آن را هم كم مىخواهم!
ميل و خواستن؛
به قول كريشنا مورتى ريشهی همه درگيرىهاست.
ضمن اينكه چيزهاى شگفتانگيز، واقعى و بزرگ
زمانى به زندگى آدم میآيند كه كمتر انتظارشان را دارد.
و اغلب هم رايگان هستند...
مثل عشق، تابستان، برف...!
#فاکوندو_کابرال
بعدها نامِ مرا باران و باد
نرم میشویند از رخسار سنگ
گور من گمنام میماند به راه
فارغ از افسانههای نام و ننگ
#فروغ_فرخزاد
تصاویر متعلق به این فیلمهاست:
زیر درختان زیتون ۱۳۷۳، #عباس_کیارستمی
طعم گیلاس ۱۳۷۶، #عباس_کیارستمی
باد ما را خواهد برد ۱۳۷۸، #عباس_کیارستمی
@benamedostt
کمانچه نوازی استاد #کیهان_کلهر
در دستگاه ماهور
@benamedostt
باید خودم را ببرم خانه
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دلداریاش بدهم، که فکر نکند
بگویم که میگذرد، که غصه نخورد
باید خودم را ببرم بخوابد
«من» خسته است
#علیرضا_روشن
@benamedostt
🎂تولد🎂
تولد هشتاد و یک سالگی تینکه بود. برایش ریسه و آویز و شمع و وسایل تزیینی گرفتم. طبق معمول اولش مخالفت کرد و بعد کلی خوشحالی.
گفت: نل دیروز در حمام سُر خورده و زانو درد دارد و امروز نمی آید. روی میز کارت پستالی از «اینِکه» بود، دوست روانشناس و گفتاردرمانگر تینکه که بارها با هم به شهرهای مختلف می رفتیم و موزه گردی می کردیم. با خودم فکر کردم شاید «اینکه» هم به دلیلی نمی تواند امروز بیاید و به جایش کارت پستال تبریک فرستاده.
رفتم توی آشپزخانه یک گلسرخ جداگانه روی پیشخوان بود. گلسرخ را در آب گذاشتم.
تینکه گفت نه این گل را بگذار توی حیاط؛ می خواهم فردا بگذارم روی جنازه رینکه!، ناگهان قلبم افتاد. گفتم چه می گویی! مگر رینکه مرده! رینکه همسایه کناری تینکه است. داشتم هی بی قراری می کردم و سوال پشت سوال که زنگ در را زدند، در را باز کردم رینکه بود! خیالم راحت شد پس اونی که مرده رینکه ما نبوده! و ماجرا را به کلی فراموش کردم و رفتم سراغ سور و سات تولد که پیرزنان خوشحال ما یکی یکی آمدند: ماریته ۸۶ ساله، روانشناس، دو سال پیش تشخیص اشتباهی سرطان برایش دادند؛ بعد که فهمید اشتباه شده، با نیرویی صد چندان به زندگی بر گشت و شروع کرد به گشت و گذار و به تازگی از کوبا برگشته بود. لیلیانت نقاش و نویسنده و طراح موزه، هشتاد ساله این روزها درگیر نوشتن کتاب بیوگرافی خود است و همچنان عکاسی و نقاشی و پیانو را هم فراموش نمی کند. کیتی مشغول برگزاری کارگاه هایش است و ژانه ماری و کورین هم درگیر گروه کر و برنامه های مختلف.
🌱
شب تینکه گفت: عکس «اینکه» را کجا گذاشتی؟
گفتم؛ کنار گل های لاله، روی صندوق، رفتم عکس را برداشتم که دیدم پشتش، شعری از جبران خلیل جبران است و در ادامه نوشته او ۲۰ فوریه ۱۹۴۳ به دنیا آمد و در روز تولدش بهترین هدیه را به خود داد: مرگ!
تازه فهمیدم اونی که مرده بود رینکه نبوده، من اشتباهی شنیده بودم! «اینکه» بوده (همان دوست گفتار درمانگر) ولی چرا!
گفتم: تینکه! یعنی چی او بهترین هدیه را در روز تولدش به خودش داد؟ مگر اتانازی کرد!
تینکه گفت: آره، «اینکه» درد زیاد داشت، امید بهبود نداشت، آینده با کیفیتی در انتظارش نبود. زندگی خوبی را گذرانده بود، سه تا بچه، پنج تا نوه، بعد از طلاقش یک فیلسوف مهربان یارش شد. چقدر با او پیاده روی های فیلسوفانه داشتیم. او هم شش سال پیش درگذشت. ولی هشتاد سال یک عمر زیبای کافی است. کار دیگری در این جهان نداشت. کمیسیون پزشکی هم مرگ خودخواسته را برایش پذیرفتند.
چند روز پیش هم زنگ زد، دو ساعت با هم حرف زدیم خاطره تعریف کردیم از زمان دانشگاه تا الان و خداحافظی کردیم.
🌱
نمی دانم حالم بد است یا خوبم، نمی دانم خوشحالم یا ناراحت، نمی دانم می ترسم یا نه فقط حس می کنم دارم در یک راهروی طولانی که آجرهایش از ساعت و ثانیه است می دوم و توی دستم یک کیک تولد است با شمع هایی که من و روزگار با هم فوتش می کنیم و زیر پایم استخوان مردگان و سلول های تن خودم است.
🌱
الان که دارم این رو برایتان می نویسم، «اینکه» را گذاشتند در کوره ؛ یعنی دختر جنگ جهانی دوم با آن همه خاطره، خاکستر شد و تینکه گل سرخش را پرپر کرد را گذاشت روی یک مشت خاکستر.
🪴
خاک یا خاکستر و سرانجام هر آدمی در گلدانی جا می شود.
✍️#عرفان_نظرآهاری
#کیک_محبوب_من
@benamedostt
اجرای موزیک سحر ،
ورژن گیتار از #حامد_همایون تقدیم به شما...🌹
گیتار نوازان :
حمیده دوستان
میترا ذکایی
ویدا کشاورز
ساناز منادی زاده
آرین غلامی
درسا زارعی
غزل نیکبخت
سینا فولادی
ایلماه پویش
امیر پارسا میری
شاهین دهقانی
امیر شیردم
محمد یزدان پناه
مریم یزدان پناه
نگار یادگار
ملیکا رنجبر
سبحان برجیان
عرفان موثقی
نیما رحمانی
نیما مهدیار
ماهتیسا خوشکام
@benamedostt
خیلی ممنون
خواننده: #سیاوش_قمیشی
ترانهساز: #محسن_شیرالی
آهنگساز: #سیاوش_قمیشی
تنظیمکننده: #مسعود_فولادی
انتشار: ۱۳۸۹ (آلبوم یادگاری)
@benamedostt
#هنر
#نقاشی
#خلاقیت
صحنههای جذاب با هنر نقاشی😍🤩
@benamedostt
🍬🍭
مسیر …
چند سال پیش، توی یکی از روزای شلوغ مترو کنار دختری ایستاده بودم. قطار یهو ترمز کرد، همه ریختند روی هم و دختر برای اینکه نیفته بازوی من رو با انگشتاش چسبید. در یک لحظه همزمان درد و خندهم گرفت و گفتم چرا نیشگون میگیری؟! خودش رو جمعوجور کرد. تندتند بازوم رو بوسید و بعد گفت نمیدونم چرا این وقتا من بیشتر از بقیه پرت میشم!
کمی تپل بود و خیلی سبزه، بلند حرف میزد، چشمهاش میخندید، راحت بود. گفت: شبی نیست که از روی تخت پرت نشم پایین. خواهرم میگه سمیرا توی زندگی قبلی توپ بوده! خندیدیم. گفت: رفتی خونه دیدی بازوت کبوده، فحش بده. آزادی! در عرض چند دقیقه صمیمی شده بودیم و صدای خندهمون واگن رو برداشته بود.
دو ایستگاه بعد من رسیدم. هولهول خداحافظی کردم و پیاده شدم، و حالا چند ساله که فکر میکنم اونروز با نظمم، با پیادهشدن به موقعم، با تلاش برای سر وقت رسیدن به کلاسم، یک دوستی شاد و قشنگ رو در نطفه خفه کردم. قطار رفت، سمیرا هم رفت.
زندگی در بدو بدوهای به نظر خودمون رو به جلو، خودش رو از ما گرفته. چند نفر از ما کنار اتوبان میزنیم بغل تا غروب خورشید رو تماشا کنیم؟ چند نفرمون گوشی رو میذاریم کنار و خیره میشیم به بند انگشتای تپل یک نوزاد؟ چند نفرمون برای دیدن یه نمایش خیابونی دیر سر کار میرسیم؟
اونروز باید میگفتم من کلاس نمیرم، تو هم هرجا میخوای بری نرو. بریم بشینیم توی یه کافه، بگیم و بخندیم. اون همه کلاس و شاگرد اولی دانشگاه، هیچوقت اونقدرها هم به کارم نیومد. گاهی باید گفت گور بابای مقصد، مسیر رو عشقه …
#سودابه_فرضیپور
@benamedostt
☀️
ای برق خندههایت، از آفتاب خوشتر...
#حسین_منزوی
سلام صبحت بهخیر 😊
@benamedostt
🥀
کارگران جنسی؛ قربانیان اقتصاد فاسد
صدای تقتق کفشهای پاشنهبلندی که سکوت کافه را بههم میریزد، توجهم را جلب میکند. چهرهٔ زیبا و ظاهر آراستهاش پشت قلیانی که چاق کرده پنهان نمیشود. کمکم سر و کلهٔ دختران دیگر هم پیدا میشود و وقتی باهم شروع به صحبت میکنند تازه میفهمم که همه ایرانی هستند…
حکایت کارگران جنسی ایرانی در کشورهای حوزهٔ خلیج فارس ماجرای جدیدی نیست که خیلیها از آن بیخبر باشند. اینجا در عمان هم در بهروی همان پاشنهٔ قدیمی میچرخد البته با محدودیتهای کمتر نسبت به امارات و قطر و …
آمار و اطلاعات دقیقی از تعداد این زنان در عمان وجود ندارد اما بر اساس گزارشهای میدانی میتوان ادعا کرد که تعداد کارگران جنسی ایرانی ساکن در مسقط اگر از دبی بیشتر نباشد کمتر از آنجا هم نیست.
گزارش حاضر مجموعهای از مشاهدهها، گفتوگوها و بررسیهای شخصی و میدانی من پیرامون این موضوع در مسقط پایتخت عمان است.
برای تنظیم این مطلب، با تعداد زیادی از افراد هر دو سوی عرضه و تقاضای خدمات جنسی، ناظران محلی، مدیران هتلها و کافهها و صرافیها و حتی برخی از مأموران پلیس گفتوگو کردم و برای تدقیق بیشتر هم سراغ یکی از هتلهای معروف مسقط رفتم و بهعنوان «نمونه» مورد بررسی قرار دادم.
در مسقط حداقل شش هتل بزرگ و معروف وجود دارند که از حیث حضور زنان ایرانی شهرت زیادی دارند و در هر کدامشان بیش از چهل دختر ایرانی، ساکن و مشغول کارگری جنسی هستند. هتلی که برای مطالعه انتخاب کردم یکی از همینها بود اما به لحاظ نرخهای خدمات جنسی از پایینترین سطح میان این هتلها برخوردار بود.
یادآوری میکنم هر ریال عمان تقریباً ۲۱۵هزار تومان است.
در ضمن همهٔ کسانیکه با آنها در این مورد صحبت کردم با شناخت و آگاهی نسبت به شغل من حاضر به گفتوگو شدند.
در اینکه دختران ایرانی جذاب هستند، دلبری بلدند و زیباییهای ویژهای دارند تردید ندارم اما بهعنوان یک ایرانی از نگاههای خیره و هیز مردانی با ملیتهای گوناگون به این دختران رنج میبردم.
«مرزوق» که یک تاجر تحصیلکردهٔ لبنانی ساکن مسقط بود، بهمحض اینکه فهمید ایرانی هستم این جمله را گفت: «دختران ایرانی بینظیرند…» پرسیدم از چه نظر؟ پاسخ داد: «من اینجا سه زن دارم اما به ندرت پیش میآید هنگامیکه با آنها همبستر میشوم به دختران ایرانی که با من سکس داشتهاند، فکر نکنم».
در مدتی که مشغول مطالعه روی این هتل بودم(تقریبا سه هفته) تعداد ۴۵ زن ایرانی را شمردم که در همانجا اقامت داشتند و کار میکردند. هر شب بابت هزینهٔ اقامت و غذا هم مبلغ ۵۰ ریال عمانی به هتل پرداخت میکردند. البته نرخ اتاقهای هتل بسیار پایینتر است اما از کارگران جنسی چندبرابر میگیرند.
غیر از ایرانیها، کارگران جنسی مراکشی و عراقی هم آنجا بودند که جمعشان به پنج نفر میرسید.
یک حساب سرانگشتی نشان میدهد که حضور کارگران جنسی در آن محدودهٔ زمانی و با آن تعداد، هر شب حداقل ۲۵۰۰ ریال عمان(تقریباً معادل ۵۵۰میلیون تومان) نصیب آن هتل میکرد.
در بین این زنان با تیپها و شخصیتهای مختلفی مواجه شدم؛ از ورزشکار و نقاش و مهندس نرمافزار تا دانشجوی سابق پزشکی و فارغالتحصیل ادبیات و آرایشگر و خیاط. اما همهٔ آنها در یک چیز اشتراک داشتند: نیازهای عمیق مادی و مشکلات فراوان اقتصادی در ایران!
«ز» که ۳۵ سال داشت از بیماری مشترک خواهر و مادرش و هزینههای سرسامآور درمانشان میگفت، «ف» که ۳۹ ساله بود از ورشکستگی پدرش و پیامدهای آن میگفت، «م» که ۲۴ سال بیشتر نداشت مشغول جمع کردن پول برای برادرش بود که برای رهایی از اعدام نیاز داشت، «س» دختر ۳۰سالهای که خیلی هم جاافتاده به نظر میرسید میگفت:«در تهران هر کجا که کار کردم یا از سوی صاحبکار مورد سو استفاده جنسی قرار گرفتم یا حداقل برای ادامهٔ همکاری چنین درخواستی حتماً مطرح بود…»
با یکی از مأموران پلیس که با لباس شخصی و مرتباً به کافهٔ پایین هتل تردد داشت، صمیمیتر شدم. آنها همهٔ اماکن اقامتی مسقط را که در آنها خدمات جنسی ارائه میشود، بهصورت دائم تحت نظر دارند. پرسیدم چرا مثل امارات و قطر، اینجا به کارگران جنسی سخت نمیگیرند؟ پاسخ داد:«اینگونه اقدامات معمولاً نیازمند همکاریهای کنسولیست و بر خلاف کشورهایی مثل مراکش، هند و عراق، ما هیچوقت درخواست همکاری یا پیشنهادی از سوی سفارت جمهوری اسلامی در این زمینه نداشتهایم!!!» گفتم شاید اصلا اطلاعی ندارند. چند روز بعد در همان کافه مردی را نشانم داد و گفت: «کارمند سفارت شماست.»
#روحالله_رحیمپور
|#متن_کوتاه 📜|
از اولین بار که در سال ۲۰۰۸ با پدر و گروه آوا به سلیمانیه آمدیم تا به امروز که با استاد روحانی و گروه سیاوش در خدمتتان هستیم، هربار مهر بیدریغ و شوق وصف نشدنی شما چراغ دل را روشن کرده است از آن روز تا به امروز بارها به سلیمانیه سفرکردم و هر بار شرمندهی محبت شما شدهام در یکیاز این سفرها که مهمان دوستان عزیزم سرور و تاوگه و روانش شاد برزان عزیز بودم شبی را دورهم به خوشی گذراندیم و در آن شب آوازی خوانده شد که دوست داشتم آن را با شما عزیزان به اشتراک بگذارم کاملا این آواز را فراموش کرده بودم امروز متوجه شدم که سرور عزیز اون رو همراهش دارد و با برنامهای در تلفن همراهش ریوربی به آن داده است و با بغض واندوه به یاد برادرش برزان همیشه به آن گوش میدهد.
روحش شاد🌹
پی نوشت:
۱- سرور دوستی ست که به احترام او و خواستهاش جسارت کردم و دو قطعهی مینا گیان و شیرینه سه وزه را به گویش کوردی خواندم
۲- تا به آن شب هرگز فکر نمیکردم غذا خورده هم بشود آواز خواند، فهمیدم حال خوب که پیش بیاد، همه چیز ممکن است.
شاد و برقرار باشید🌹
https://www.instagram.com/reel/DKXDu24o319/?igsh=MTFnYnVnYXd4bnNwMA==
@benamedostt
#حس_خوب
#خونه_پدری
میگن خونهی پدر و مادر، خونهای هست که همیشه و بی قید و شرط، دوستت دارند. خونهای که درش همیشه و هر وقت به روت بازه و بارها و بارها، بدون دعوت میتونی بری. قبول داری؟
الهی در خونهی هیچ پدر و مادری بسته نشه..🙏
@benamedostt
آهنگ جدید #شادمهر_عقیلی
به نام: " حس آزادی "
@benamedostt
🥹🏆
لحظه ی رسیدن به رویا
تو به خودت برای دیدن این لحظه مدیونی پس جا نزن🫰🏻🦋
آرزو میکنم هر روز رسیدن به رویاهایت را جشن بگیری...
@benamedostt
🌱
آدمی هر صبح به امیدی چشم باز میکند. امیدی که شب قبل در خود نمیدیده. این خاصیت نور است
سلام
صبح به خیر ☀️🌷
@benamedostt
📚 کتاب صوتی #ملت_عشق
نویسنده: #الیف_شافاک
ترجمه: #ارسلان_فصیحی
کاری از: گروه آوانامه
با اجرای: گروهی از گویندگان
@benamedostt
“خاطره دراماتیک #آنجلینا_جولی از مادرش…”
@benamedostt
عطرِ عود
خواننده: #هایده
آهنگساز و تنظیم کننده:
#فریدون_خشنود
ترانهسرا: #لیلا_کسری
انتشار: پاییز سال ۱۳۵۵
من اَسیرِ درد، اون افسانهیِ پَر کشیدنه
من کویر و اون به زیباییِ خوشه چیدنه
یه شب مثلِ افسونِ عطرِ عود
از افسانهیِ معبدا میاد
@benamedostt
🩵
#اکارینا_نوازی
در سواحل خاموش دریا،
سازی کهن در دستانم،
صدایی از دلِ قومهای فراموششده را مینوازم.
نغمههایم، زبان ارواحیست
که روزگاری با باد میرقصیدند و با موج میخواندند…
اینجا، جایی میان رؤیا و بیداریست
جایی که زمان از حرکت میایستد،
و تنها صدای ساز،
مسیر بازگشت به خویشتن را نشان میدهد.
نوازنده: #فریبا_صرافین
@benamedostt
#موسیقی_بیکلام
صبح شد
نور آمد
ای غم تو برو گوشه کناری آرام بنشین.
@benamedostt
🌈🌈🌈
💎برترین کانالهای تلگرام:
🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd
" ايران ما "🇮🇷
بسيار خرسندم كه اثرى زيبا به آهنگسازى بانو #مهين_زرين_پنجه عزيز را خواندهام
بانويى هنرمند و بزرگ كه با نهايت مهرش صداى مرا براى اجراى اين اثر انتخاب كرد،
سپاسگزار زحمات و تنظيم بسيار زيباى جناب #هومن_دهلوى عزيز هستم كه با حضورشان در كنسرت اخير مايهی افتخار و دلگرمی ام بودند.
همچنين شاعر گرانقدر اين اثر
جناب #بيژن_ارژن با كلامى شيرين و در خور كه شعرى چنين بلندمرتبه را براى سرزمينمان به يادگار گذاشتند،
اين اجرا در كنسرت کلن آلمان با اركستر سمفونيك WDR در شهر كلن آلمان رقم خورد و
با شما عزيزانم به اشتراك ميگذارم…
به بهانهی درگذشت بانو #مهین_زرین_پنجه
تسلیت به جامعه موسیقی و خانواده محترمشان
@benamedostt
📚 کتاب صوتی #ملت_عشق
نویسنده: #الیف_شافاک
ترجمه: #ارسلان_فصیحی
کاری از: گروه آوانامه
با اجرای: گروهی از گویندگان
@benamedostt
" اسیر "
#میلاد_درخشانی
موج به موج دلم اسیرِ موی تو شد
کسی که غرقِ تو شد به سمت دریا رفت
به ماه گفتم تو
روحم از عشقت به عمق شبها رفت
چرا نتابیدی به من که تاریکم
حیف از شبِ عشق، شبی که از ما رفت
عشق تو دنیایی کسی که دل به تو بست
بجنگ با دنیات همیشه تنها رفت
تو آواز منی، تو انتهای منی...
برای هر آغاز همیشه پایان است
تو خاک من بودی، عشق ریشهی من
هنوز شاخه گلی درون گلدان است
بلند پروازم به لمس موهایت
بلند بالایی و دست من کوتاه
چرا نتابیدی به من که تاریکم
حیف از شبِ عشق، شبی که از ما رفت
عشق تو دنیایی کسی که دل به تو بست
@benamedostt