❇️ سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور به سازمان "منابع طبیعی و آبخیزداری" تغییر نام یافت!.
🔻عامل اصلی فروپاشی یک سازمان، فشارهای بیرونی و سیاسی نیست، بلکه وادادگی و استیصال درونی است.
🔻جنگلبانی؛ چه به مثابه تشکیلاتی سازمانی، چه به مثابه حرفه ای تخصصی و چه به مثابه رشته دانشگاهی، مانند آنچه در عرصه های جنگلی کشور اتفاق می افتد؛ توسط کاربری های بظاهر ضروری و عاقلانه، با شتابی هولناک رو به تخریب و اضمحلال است.
@Beytollahmahmoudi
❇️ مکاتبه با وزیر جهاد کشاورزی در خصوص درخواست سازمان حفاظت محیط زیست برای انحلال سازمان جنگل ها
جناب آقای دکتر ساداتی نژاد
وزیر محترم جهاد کشاورزی
با سلام و احترام
🔹همانگونه که مستحضرید ریاست محترم سازمان حفاظت محیط زیست هفته گذشته در مکاتبه ای با ریاست محترم جمهوری خواستار ادغام صددرصدی سازمان جنگل ها، مراتع و ابخیزداری کشور در سازمان حفاظت محیط زیست شدند.
🔹استحضار دارید که در سالهای اخیر تلاش های زیادی برای تشکیل وزارت خانه منابع طبیعی و محیط زیست توسط نهادهای مختلف صورت گرفته است که به هر دلیل محقق نشد.
🔹جناب آقای دکتر ساداتی نژاد به نظر می رسد نا امیدی در تشکیل وزارت خانه، برخی مسولان را به تشکیل یک سازمان ادغامی که در عمل انحلال سازمان جنگل ها را در پی دارد سوق داده است.
🔹این تصمیم ناگهانی و فاقد پشتوانه مطالعاتی و فنی قطعا صدمات جبران ناپذیری را متوجه منابع طبیعی کشور خواهد کرد. علی رغم نارسایی های متعدد در حفاظت، احیا، توسعه و بهره برداری اصولی از عرصه های منابع طبیعی، اما صیانت از میراث ساختار تشکیلاتی ۱۱۶ ساله بخش اجرایی منابع طبیعی کشور، تنها راه نجات و توسعه سرمایه های طبیعی کشور است.
✅در همین راستا تقاضا می شود وزارت جهاد کشاورزی ضمن مخالفت با این تصمیم، مقدمات تقویت نقش و جایگاه سازمان جنگل ها را فراهم سازد.
با احترام
بیت الله محمودی
عضو هیات علمی دانشگاه شهرکرد و ریس انجمن جنگلبانی شعبه استان چهارمحال و بختیاری/ ۱ بهمن ۱۴۰۰
@beytollahmahmoudi
❇️ بحران آب در بستر گفتمان دانشگاهی آب
✍️بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد- ۱۲ آذر ۱۴۰۰
🔹این روزها با عمومی شدن بحران آب در حوزه آبریز زاینده رود، اصطلاحات و مفاهیمی چون خشکسالی، مصارف صنعتی، مصارف کشاورزی، حقابه، انتقال آب، مدیریت آب و ...، که روزی در محافل دانشگاهی-تخصصی و مدیریتی رواج داشت و پس از آن سر از محافل سیاسی درآورد، وارد حوزه عمومی و حتی محافل خانوادگی شده است. در واقع با بحرانی شدن مسئله آب، موضوع آب از جلوه و قالب محصور شده ای به نام تخصص خارج و وارد چشم انداز وسیع اجتماعی، سیاسی و امنیتی شده است.
🔹تبدیل مسئله آب به بحرانی ملی، از جنبه ها و ابعاد مختلف قابل روایت است. یکی از مهمترین ریشه های شکل گیری مسئله آب و بستر سازی برای تبدیل آن به بحران ملی، "گفتمان دانشگاهی" حاکم بر توصیف، تبیین و ساختارمند کردن نحوه مواجهه با آب و مدیریت کردن آن در کشور است.
🔹گفتمان دانشگاهی آب از تخصصی سازی موضوع آب در چشم انداز رشته ای نشأت می گیرد. جایی که شناخت و بهره گیری از آب در قالب رشته هایی چون مهندسی آب در دانشکده های کشاورزی، مهندسی عمران آب در دانشکده های فنی و مهندسی آبخیزداری در دانشکده های منابع طبیعی تدریس و پژوهش می شود. گفتمان یاد شده سه ویژگی اصلی دارد که هر سه بستری نیرومند برای شکل گیری مسئله آب و تبدیل آن به بحرانی فراگیر را فراهم ساخته اند.
🔹ویژگی اول اینکه آب و موضوعات مربوط به آن در این گفتمان موضوعی کاملا تخصصی تصور می شود که تنها متخصصان رشته های یاد شده قادر به فهم و تفسیر مسائل آن هستند و اینکه دیگرانی غیر متخصص به موضوعات آب ورود کنند را نه تنها امری غیر علمی بلکه حتی غیر اخلاقی هم قلمداد می کنند. ماهیت چند بعدی آب موضوعی نیست که در انحصار یک یا چند رشته دانشگاهی خاص محصور باشد و صرفا این رشته ها قادر باشند همه جوانب آن را فهم و تبیین کنند. به همین دلیل تخصص گرایی و نگاه رشته ای به موضوع آب، که مصادف است با تقلیل دادن همه ابعاد پیچیده آب در ذیل یک نگاه خاص، موجب شد تا سایر جوانب مسئله آب به فراموشی سپرده شود تا جایی که پس از سالها همین گفتمان متوجه شده است که چقدر تنگ نظرانه به آب نگریسته می شد.
🔹ویژگی دوم در گفتمان دانشگاهی آب، محوریت داشتن نگاه مهندسی به آب است که در عنوان رشته های دانشگاهی مرتبط تثبیت شده است. در نگاه مهندسی، آب منبع ای است که باید از طریق سازه های مهندسی مورد کنترل و هدایت قرار گیرد. در سایه همین نگاه مهندسی گرایی است که سازه هایی سنگینی چون سد و عملیات های کنترل و انتقال آب نه تنها توجیه پذیر که بالاتر از آن بسیار ضروری برای توسعه کشور تلقی می شوند. لذا صدمات و بحران هایی که ناشی از نگاه سازه ای به آب در کشور حاکم است ریشه در ترویج گفتمانی دارد که دانشگاه مأمن آن است.
🔹ویژگی سوم که اتفاقا دیواری برای پوشش و پنهان کردن دو ویژگی قبلی است، رویکرد مدیریت گرایی در گفتمان دانشگاهی آب است. این رویکرد همه معضلات و چالش های آبی کشور را صرفا نتیجه نوع مدیریتی می داند که به صورت دولتی بر منابع آبی کشور دایر است و نقشی برای خود در این نارسایی ها قائل نمی شود. این در حالی است که الگوهای مدیریتی رایج در حوزه منابع آبی از همان تلقیات گفتمان دانشگاهی آب سرچشمه می گیرد. بی شک این گفتمان در ناکارآمدی مدیریت آب کشور در کنار سایر عوامل، نقش بسیار پررنگی بازی می کند. مصداق اصلی این ادعا مطالعات پشتیبان مدیریتی است که گفتمان دانشگاهی آن را هدایت و در اختیار مدیرانی قرار می دهد که دانش آموخته همین گفتمان هستند.
🔹در مجموع گفتمان دانشگاهی آب در بستر نگاه و رویکرد تخصص گرایی، مهندسی گرایی و مدیریت گرایی، نه تنها کمکی به تعدیل مشکلات و معضلات آبی کشور نکرده است بلکه در مسیر شکل گیری و پیچیده تر شدن آن نیز گام برداشته است. در واقع گفتمان دانشگاهی آب خود مسئله ای بنیادین است که بر بحران آب سایه افکنده است. گفتمانی که به طور عجیبی هنوز ادعا دارد نسخه رهایی بخش در دستان و زبان اوست اما گوش شنوایی ندارد!.
✅ آنچه موضوع آب در کشور ما را به مسئله و بحرانی ملی تبدیل کرده است، آب به مثابه یک عنصر طبیعی که با خشکسالی و کمیابی مواجه شده نیست، بلکه گفتمان یا گفمان هایی است که حول این پدیده اجتماعی شده شکل گرفته اند و در حال ترویج هستند. وقتی از آب به عنوان یک مسئله یاد می کنیم به این معنی است که پیوندی عمیق و همه جانبه ای با تمام ارکان زندگی فردی و اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ما دارد. پیوندی که لازم است توسط گفتمان دانشگاهی فرارشته ای به طور جدی فهم و صورت بندی شود.
@Beytollahmahmoudi
❇️ فایل کتاب "مقدمه ای بر شناخت جنگل های استان چهارمحال و بختیاری"
✍️ تدوین: بیت الله محمودی/ با مقدمه: مرتضی ابراهیمی رستاقی
🔹سال انتشار: پاییز ۱٣٩٩
@Beytollahmahmoudi
❇️ وزارت علوم: از غلامی به زلفی گل
✍️بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد: ۴ شهریور ۱۴۰۰
🔹روابط عمومی وزارت علوم دیروز اعلام کرد دکتر منصور غلامی با ارسال نامهای به روسا و مدیران دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، پژوهشی و فناوری از خدمات و تلاشهای آنان قدردانی کرد. او در این پیام اعلام می دارد که: "بیگمان در سالهای اخیر، همکاران گرانقدر و خانواده بزرگ آموزش عالی کشور به رغم تمامی تنگناها فشارها و کاستیها کارنامه درخشانی را از خود به یادگار گذاشتند."
🔹معتقدم بعد از اتمام دوره های مدیریتی به شدت لازم است تا ارزیابی دقیق عملکرد مدیران سابق مورد توجه مدیران جدید و سازمان ها و نهادهای نظارتی باشد. اما ارزیابی اجمالی عملکرد برخی مدیران و تصمیم گیران کار چندان پیچیده ای نیست و شواهد عینی زیادی برای ارزیابی آنها در دسترس است. همین دو بخش از پیام دکتر غلامی نشانه های مهمی از چگونه وزیر بودن او ارائه می دهد. غلامی در این مکاتبه از مدیران خود تشکر و به نوعی خداحافظی می کند، اما یادی از کارکنان، استادان و دانشجویان دانشگاهها به میان نمی آورد. این امر بی جهت نیست و ریشه در فضای عملکردی و تعامل او با سه رکن اصلی وزارت دارد.
🔹 در ۴ سال وزارت دکتر غلامی به طور ملموس با برخی امور مدیریتی و اداری دانشگاه و وزارت مواجهه مستقیم داشته ام چه در موقعیت مدیر و چه به عنوان منتقد عملکرد نظام آموزش عالی. لذا بر اساس تجربه زیسته، دکتر غلامی را وزیری دیدم که تا حدود بسیار زیادی مرعوب حلقه مدیران تحمیلی به او بود. به جای اینکه مدیران کارگزار وزیر باشند او به نوعی کارگزار مدیرانش بود و ارتباط و تعامل مشخصی با بدنه وزارت و اجزا و اعضای آن نداشت. همین موضوع محصوریت در فضای مدیران، باعث شد تا گمان کند و اعلام دارد که "بی گمان" عملکرد وزارتش درخشان بوده است!. او و مدیرانش در مقامی نیستند که از درخشان بودن آنچه کرده اند سخن گویند، بلکه باید بدنه وزارت، کنشگران علمی و جامعه، عملکرد او و مجموعه مدیریتشی اش را قضاوت کنند. اگر تعبیر و تلقی دکتر غلامی از عملکرد درخشانش در دوره وزارت را واقعیت بدانیم، باید گفت تغییر چنین وزیر موفقی ظلم بزرگی به وزارت علوم کشور بوده است!!.
🔹ارزیابی عملکرد وزارت علوم در دولت روحانی و بخصوص دوره مدیریتی دکتر غلامی، کمک زیادی را به دکتر زلفی گل وزیر جدید خواهد کرد تا با شناخت ابعاد همه جانبه آنچه گذشت و آنچه بجا مانده، تدبیری آگاهانه و عاقلانه و متناسب اندیشه کند.
🔹به دید حقیر مهمترین شاخصه و استراتژی پنهانی که کل مجموعه وزارت علوم را در دوره دکتر غلامی در بر می گرفت "روزمره گرایی" بود. تقریبا در طول این چهار سال به جز امور معمول اداری و وظایف روزمره سازمانی، هیچ برنامه، طرح و هدفی کلان و یا خرد برای تحول و کارآمدسازی وزارت و دانشگاهها تدوین، ابلاغ و اجرایی نشده است. اگر آئین نامه ها و قوانین فرادست و فرودست سابق تدوین شده را از وزارت می گرفتند، هیچ اقدام و فعالیتی برای انجام دادن در طول روز نداشتند. به همین دلیل هم نه بستری برای خلاقیت ورزی ایجاد شد و نه رابطه مناسبی با کنشگری های آکادمیک داشتند. قوانین و مقررات چارچوب و فرصتی برای تدوین و اجرای طرح های نوآورانه متناسب با شرایط و تحولات روز برای مدیران فراهم می سازد، نه اینکه صرفا خود را مشغول روزمرگی تقویم های اداری آن کنند. هر چند وزارت دکتر غلامی در همین اجرای تقویمی آئین نامه ها نیز چندان موفق نبوده است.
🔹از دیگر کژکارکردهای عمده وزارت ایشان: خودکامگی و بی سامانی هیأت های امنا هم در تصویب موارد خارج از اختیارات و هم عدم اجرایی ساختن مصوبات خویش، عزل و نصب های بی ضابطه و عمدتا بر پایه منافع سیاسی و قبیله گرایی، دو قطبی سازی مخرب هیأت علمی و غیر هیأت علمی، بسترسازی فساد اداری، آموزشی، پژوهشی و مالی، عدم شفافیت، پاسخگویی، سوال گریزی و نقدناپذیری. که همگی در مجموع باعث شد مدیریت وزارت علوم در دوره ایشان کمتر نشانی از یک مدیریت آکادمیک باشد. این نقدها را همکاران دانشگاهی و حقیر بارها در یادداشت ها و مکاتباتم به مسئولان وزارتی و دانشگاهی بیان داشته ام اما به دلایلی که عرض شد علی رغم یدک کشی مشی اصلاح طلبی، گشودگی برای توجه، تامل و نقدپذیری بسیار اندک بود.
♦️دکتر زلفی برای موفقیت در صدارت خویش لازم است به چند نکته کلیدی توجه داشته باشد: ۱-تشکیل کمیته ای برای ارزیابی عملکرد مدیران فعلی در همه سطوح با هدف تشویق اقدامات موثر و استیفای حقوق از دست رفته، ۲- احیای جایگاه دفتر بازرسی وزارت علوم و دفاتر نظارت و ارزیابی دانشگاهها برای مقابله با تعارض منافع مدیران، ۳- تشکیل کمیته دائمی نظارت بر عملکرد هیأت های امنا و ممیزه، ۴- برنامه ریزی برای رخوت زدایی و بی تفاوتی از فضای دانشگاهها، ۵-نقدپذیری و بسترسازی برای شکل گیری و توسعه نقد مدیریت آکادمیک.
@Beytollahmahmoudi
حسن روحانی و یاران همراه در حال ترک پاستور هستند و دانشگاهیان منتظر تحویل هر چه سریعتر سکان وزارت علوم و تغییر مدیران روحانی در دانشگاهها هستند. پیشنهاد می کنم به جای شب و روز لابی کردن برای دو روز بیشتر ماندن، آماده رفتن و ترک محفل باشید. همانا ناکارآمدی محرز بسیاری از شماها در مقیاس خرد، کم از عملکرد غیر قابل دفاع روحانی نیست. البته همه کسانی که در رئیس و مدیر شدنتان نقشی داشتند و از آن مهمتر، همه کسانی که در استمرار مدیریت و عملکرد ضعیفتان به جهت بهره مندی از منافع آن نقش آفرینی کردند، امروز باید شرمنده دانشگاهیان باشند. مانند حقیر که شرمنده دانشگاهیان دانشگاه شهرکرد هستم و از این طریق از همه دانشجویان و همکاران عزیزم عذرخواهی می کنم. امیدوارم فضای تجربه شده، هرگز در آینده پیش رو "تکرار" نشود و عقلانیت آکادمیک بر فضای دانشگاهها حکمفرما باشد.
بیت الله محمودی- 12 مرداد 1400
@Beytollahmahmoudi
❇️ نقش آفرینی دانشگاهیان و اصحاب پژوهش در بحران خوزستان
✍️بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد: ۳ مرداد ۱۴۰۰
🔹موضوع بی آبی خوزستان و بحران ناشی از آن، شوک و چالش بسیار بزرگی بر بدنه اجتماعی و سیاسی کشور وارد ساخته است. چالشی که به طور محرزی ریشه آن در چگونگی سیاستگذاری، برنامه ریزی و مدیریت زیست محیطی منابع آبی و به طور کلی منابع سرزمینی کشور است.
🔹در این چند روز مباحث و نقدهای فراوانی از فرایند مدیریت منابع آبی و استقرار کاربری ها در دوره های مختلف مدیریتی کشور صحبت به میان آمده است. از اینکه چگونه مسئولان با ترکیب دو عامل بی توجهی به دانش محیط زیست و منفعت طلبی خودخواهانه، ایران امروز را در ابر بحران آب گرفتار ساخته اند.
🔹در کالبدشکافی چرایی و چگونگی بحران به وجود آمده، همه توجهات به سمت تصمیم گیران دولتی یا حاکمیتی متمرکز شده است و مشکلات تنها نتیجه تصمیمات و اقدامات آنان روایت می شود. من فکر می کنم اگر بناست تا ریشه یابی بحران به درستی و همه جانبه صورت گیرد، لازم است نگاهی به لایه های زیرین و پنهان شده دیگر فاجعه سازان محیط زیست کشور نیز داشته باشیم.
🔹هیچ فعالیت و پروژه توسعه ای مانند سدسازی، انتقال و توزیع آب در کشور را نمی توان نام برد که از ایده اولیه تا بهره برداری، دهها مطالعه و گزارش علمی پیوست آن نباشد. این مطالعات و گزارش ها پشتوانه و سنگ بنای سیاستی، فنی و اجرایی پروژه ها هستند. مطالعاتی که برای تدوین، ارائه و تصویب، میلیون ها و میلیاردها تومان از منابع عمومی کشور هزینه شده است. منتقدین پروژه ها گاها ادعا دارند این مطالعات صوری و فرمایشی است و تنها جهت رسمیت بخشی و برچسب علمی زدن به پروژه ها است که تعریف و تدوین می شوند.
🔹اگر امروز به چرایی و چگونگی یک پروژه نقد جدی وارد است، در وهله اول این نقد باید متوجه مطالعاتی باشد که چرایی و چگونگی آن پروژه را توجیه و ممکن کرده اند. اگر امروز معاون اول رئیس جمهور صراحتا از عوارض و کژکارکردهای برنامه های توسعه در کشور صحبت می کند و بحران های زیست محیطی و آبی را نتیجه اثرات آن می داند، باید از نارسایی های مطالعاتی بحث به میان آید که پشتیبان برنامه های توسعه بوده اند. باید از دانشگاهها، پژوهشکدها، شرکت های مهندسین مشاور، محققان و کارشناسانی سوال پرسیده شود که این مطالعات را تدوین و در اختیار مراجع تصمیم گیر قرار داده اند.
🔹از نقش تصمیم سازان در بسترسازی وقوع حوادث و بحران های امروز نباید غافل بود. از نقش کارشناسان محلی تا مشاوران و مدیران پروژه های مطالعاتی که در ابعاد متنوع از منفعت طلبی اجرای پروژه ها سودها برده اند. بسیاری از افراد و نهادهایی که امروز منتقد تصمیم گیری های گذشته اند، گویا فراموش کرده اند که خودشان روزی نقش انکارناپذیری را در فرایند تصمیم سازی برای خلق بحران های امروزی ایفا کرده اند.
🔹روزی که برای کسب پروژه های مطالعاتی لابی ها داشتند و رانت ها استفاده کردند، روزی که برای سود بیشتر و کم شدن هزینه های مطالعات از سروته آن می زدند، روزی که از چند دانشجو یا فارغ التحصیل تازه کار بیگاری می کشیدند تا سود تدوین مطالعه قابل توجه تر باشد، روزی که در جلسات تصویب مطالعات گوش به فرمان مطامع کارفرمایان بودند تا گوش به فرمان رسالت، وجدان و شرافت علمی خویش. آن روز بود که من و تو بذر شرایط امروز را کاشتیم، بذری که در زمین بی مسئولیتی و با آب سودجویی جوانه زد و پرورش یافت و امروز درختی تنومند شده است با هزاران شاخه بحران ریز و درشت.
🔹مطالعاتی که زمینه ساز برنامه های عمران و توسعه کشور بودند از نظر کارکردی دو وجهه بسیار متفاوت دارند: از یک طرف منافع مالی و موقعیتی سرشاری را متوجه تدوین کنندگان و کارفرمایان آن کرد و عده زیادی با این مطالعات کارشناس، مشاور، استاد یا فارغ التحصیل دانشگاه شدند و نردبانی بود برای ارتقای آنان، مدیران و سیاسیون، اما از سوی دیگر خسارات جبران ناپذیری را متوجه مردم و محیط زیست کشور کرد. در واقع نانی که از مطالعات آب و توسعه نصیب تدوین کنندگان و ذینفعان آن شد، امروز نان و آب مردم را به طور مستقیم و غیرمستقیم بریده و حتی جانشان را نشانه رفته است.
🔻دیروز چند صد استاد دانشگاه در خصوص بحران خوزستان به روسای سه قوا نامه نوشتند و مطالبات 13 بندی را برای برون رفت از چالش پیش آمده پیشنهاد کردند. کاش این نامه، بندی و رونوشتی هم به خود دانشگاه و ما دانشگاهیان می داشت و می پرسید که چرا غالبا از رسالت ذاتی خود که برخورد انتقادی با پدیده ها و پروژه ها است در تدوین مطالعات توسعه استفاده نکرده ایم و اساسا فرق ما با سیاست مداران، مدیران و تصمیم گیران این عرصه در فاجعه آفرینی چه بوده است؟ بله ما هم مقصریم و چه بسا به دلیل رسالتی که یدک می کشیم جرممان بسیار بیشتر از دیگران باشد.
@Beytollahmahmoudi
❇️ کرامت و کرامت
✍️ بیت الله محمودی- ۱۰ تیر ۱۴۰۰
▪️وقتی عزیزی را از دست می دهیم بخشی از ساخت روحی و اجتماعی خویش را در انبار تاریخ و حوادث فردی و جمعی جا خواهیم گذاشت. ساختی که جای خالی آن برای همیشه در سطح و عمق وجود ما یادگار می ماند و ما هرگز "مای قبل" از آن رخداد نمی شویم. پیوسته در طول زندگی عزیزانی را از دست می دهیم تا روزی که خود عزیز از دست رفته دیگرانی محسوب شویم. در این پیوستگی به طور مداوم در حال به تاریخ سپاری بخشی از خود و همزمان شکل دادن و تاریخ سازی ساخت جدیدی از ساحت فردی و اجتماعی خویش هستیم.
▪️فرایند به تاریخ سپاری و تاریخ سازی وجود، به طور شبکه ای در جریان و پویایی ست. به این معنی که با از دست رفتن فردی، همه کسانی که به طور مستقیم و غیر مستقیم با او ارتباطی داشته اند نیز حس جا ماندن بخشی از وجود خود و به طور توأم حس شکل گیری بخش جدیدی در خود را تجربه می کنند. حتی مکان ها و زمان های خلق خاطرات تعاملی هم هویت جدیدی برایمان کسب می کنند.
▪️غروب دوشنبه ۸ تیر ۱۴۰۰ وقتی جلوی مجتمع هشت واحدی دانشگاه از ماشین همکارم دکتر "کرامت" پیاده شدم و ساعتی بعد که در بیمارستان هاجر شهرکرد گریه های او را دیدم و باهم گریستیم، متوجه شدم دیگر نه او و نه من کسانی نیستیم که در لحظه پیاده شدنم از ماشین بودیم. او در لحظه ای با ویرانه ای از خود بخاطر از دست دادن آنی همسرش "دکتر راضیه نجفی بهزادی" رزیدنت فقید دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد روبرو شده بود و من در همان لحظه احساس ویران شدن بخشی از وجودم را داشتم که کرامت به عنوان یک دوست واقعی سالها به آن شکل داده بود. از آن لحظه به بعد و تا همیشه، هم کرامت با خود و کرامتی جدید مواجهه خواهد داشت و هم من و همه دوستان و آشنایان او با بخش تغییر یافته خویش.
▪️همانطور که از دوشنبه شب رنگ و بوی خاطرات کرامت با همسرش، انقلاب گونه برای او زیرورو شده است، خاطرات ما با کرامت و خانوده اش نیز کاملا تغییر یافته است. با مرور هر خاطره ای، صدای بلند خراشیدن روحم را می شنوم که فریاد درد و حزن را سر می دهد. اکنون حتی در خرده خاطرات نیز، اتصال عمیق با وجود خویش را به وضوح لمس می کنم. لمس می کنم که چگونه با تغییر ماهیتشان، جلوه ای خاص و مخلوط با درد برایم پیدا کرده اند. من آنها را با کرامتی آرام و مصمم زیست کرده بودم، اما اکنون در مرور آنها، کرامت داغ دیده است که بر همه خاطرات مشترکمان سایه می افکند و جلوه گر می شود.
▪️از بازخوانی خاطراتمان چون باغداری در سامان، کارگاه گیاهان دارویی، پیاده روی های شبانه در محوطه دانشگاه، بحث و تحلیل های روزانه، درمانگاه دانشگاه، نسخه های خانم دکتر، آرین و هوس قیمه نیمه شب و بازی گوشی هایش و ...مفهوم، معنا و تصور جدید و تجربه نشده ای دارم. اینکه چگونه کرامت و خانواده اصیل و فرهیخته اش در تاروپود ذهنیت حال من رسوخ داشتند و حالا داغ امروز، آن را بصورت عریانی جلوی چشمانم پدیدار می سازد. اینکه با چشم انداز امروز، گذشته و اتفاقات نهفته در آن هویت و معنای تازه و عمیق تری دارند... .
♥️کرامت و پسر شش ساله اش آرین به زودی خواهند خندید تا سوار بر غصه های ناتمام "منطق زندگی" که این روزها کرونا و کاسبان کرونا بر آن بی رحمانه جولان می دهند، به تاریخ سازی وجود خود و دوستانشان رنگ و بوی تازه دهند و تلخی امروز را به تاریخ بسپارند.
@Beytollahmahmoudi
❇️ایدئولوژی توسعه پایدار در ایران
✍️بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد- ۱۳ خرداد ۱۴۰۰
🔹در بیش از ۲۰ سالی که در حوزه علوم منابع طبیعی مشغول یادگیری هستم تا به امروز مواجهه مستقیمی با کلاس درس، کتاب، مقاله، یادداشت علمی و یا سخنرانی از کنشگران داخلی این حوزه نداشتم که در آن حتی به طور ضمنی نقدی بر رویکرد و مفهوم توسعه پایدار شده باشد. به طور پیوسته و مستمر توسعه پایدار در مرکزیت مباحث مدیریت منابع طبیعی و محیط زیست کشور بخصوص از زبان و قلم دانشگاهیان جاری بوده است. عمومی سازی کاربست سطحی این مفهوم در کنار عدم نقادی آن، از توسعه پایدار یک "ایدئولوژی علمی" ساخته است که سعی دارد خود را یگانه منجی پیوند محیط زیست و توسعه معرفی نماید.
🔹توسعه پایدار به درهم کنش و تلاقی همزمان سه موضوع محیط زیست، اقتصاد و اجتماع تعبیر می شود که در آن توجه به مرتفع سازی نیازهای نسل فعلی بدون آسیب رساندن به نیازهای نسل آتی مورد تأکید است. ماحصل نقد صاحب نظران در هدایت الگوهای توسعه، موجب حرکت از پارادایم قدیم رشد محور اقتصادی به سوی پارادایم جدید انسان محور شد. رویکرد توسعه پایدار در کنار ایده توسعه انسانی نتیجه همین نقادی ها بوده است. مطلوبیت و پایداری اکولوژیک، هسته کانونی رویکرد توسعه پایدار است. هسته ای که به سبب اجرای مدل های پیشین توسعه، آسیب های جبران ناپذیری به ان وارد شده است.
🔹اگر چه در پارادایم جدید توسعه مفاهیمی چون عدالت اجتماعی، کاهش فقر و حفظ محیط زیست کانون توجه است، اما نباید فراموش کرد که همچنان توسعه ذاتا پارادوکسیال است: از یک سو منجر به بهبود امکانات زندگی و از سوی دیگر افزایش نابرابری های اجتماعی را ممکن ساخته است. به همین دلیل در کشورهای مبدع و توزیع کننده مفاهیم توسعه، جابجایی های رویکردی، مدلی و عملیاتی آن به شکل پویایی در حال تحول است. اما در اغلب کشورهایی که تسری مفهومی توسعه باعث شده خود را با اطلاق "جهان سومی" بشناسند، توسعه از هر نوع که باشد یک ایدئولوژی است که چاره ای جز پذیرش و تن دادن به جوانب پیدا و پنهان آن نمی بینند!
🔹جدای از تناقض ذاتی توسعه، ما از جمله کشورهایی هستیم که با تناقض پیچیده تری در خصوص رویکردهای نوین توسعه از جمله توسعه پایدار مواجهه داریم. زیرا همانطور که اشاره شد رویکردهای نوین، حاصل استقرار و پس از آن نقد رویکردهای قدیمی تر است، به این معنی که رویکرد امروزین نتیجه گذر از گذرگاههای تاریخی فرایند توسعه است. حال چگونه ما از لزوم پیاده سازی توسعه پایدار صحبت می کنیم وقتی هنوز بر پله های نخست مدل های رشد مبتنی بر اقتصاد کلاسیک تکیه زده ایم! وقتی تجربه و زیرساخت های فنی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیاده سازی الگوهای ماقبل پایداری وجود ندارد، صحبت از توسعه پایدار جزء با همان تلقی واردات اندیشه توسعه قابل توجیه نیست.
🔹در بین عموم دانشگاهیان منابع طبیعی و محیط زیست کشور، ذیل ایدئولوژی توسعه پایدار دو ادعای بدیهی فرض شده، پیوسته در اظهارنظرها و تحلیل های کارشناسی ترویج می شود: نخست اینکه مسبب نابسامانی ها و بحران های زیست محیطی موجود رعایت نکردن اصول علمی توسعه پایدار است و دوم اینکه برای برون رفت از وضعیت کنونی چاره ای جز بازگشت به این اصول نیست. در پرتو این ایدئولوژی است که "مسئله محیط زیست" و بحران های مبتلا به آن، بسیار ساده و روشن به نظر می رسند و تنها چالش موجود، عدم "اجرای" فرامین مبتنی بر توسعه پایدار است که توسط مدیریان و تصمیم گیران سیاسی و اجرایی کشور نادیده گرفته می شود.
🔹بزرگترین کژکارکردی کاربست ایدئولوژیک گونه توسعه پایدار، سطحی نگری و ساده انگاری مفرطی است که در آن بدون تأمل بر پیچیدگی های چند لایه پیوند معاصریت انسان ایرانی با طبیعت، خیلی سریع و بی واسطه اصرار بر اجرای مدل های توسعه پایدار داریم. مدل های وارداتی و غیر بومی که البته تناسب لازم را با ویژگی های سرزمینی ما ندارند. همین مدل های ناکارآمد را در قالب رویکردهایی چون آمایش سرزمین بارها و بارها تجویز کرده ایم و همچنان متعصبانه اعتقاد داریم برای برون رفت از وضعیت موجود راهی جز این نیست!.
@Beytollahmahmoudi
❇️ واکنش به عدم دخالت دانشگاه در تدوین و اجرای سند بوم سازگان زاگرس :۲۶ردیبهشت- ۱۴۰۰
🔻ریاست محترم سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور/ با عنایت به "پیش نویس سند راهبری حفاظت و مدیریت پایدار بوم سازگان زاگرس" که در اسفند ماه 1399 تهیه گردیده است، فارغ از اینکه استحکام فنی و اجرایی سند تا چه حد مبتنی بر واقعیت های مستولی بر زاگرس است، چند نارسایی و تناقض در حوزه مشارکت موثر مراکز دانشگاهی در این سند به چشم می خورد که پیشنهاد می شود مورد بازبینی قرار گیرد:
🔹شایسته بود در تنظیم و تدوین سند مشارکت جدی مراکز دانشگاهی مرتبط و به خصوص دانشکده های منابع طبیعی حوزه زاگرس مورد توجه قرار می گرفت تا با بررسی های عمیق تر و دوری از سطحی نگری های معمول به مسائل زاگرس، چنین سندی تدوین می شد. یکی از نشانه های غفلت و عدم یکپارچه نگری سند، علی رغم عنوان آن، چشم انداز و راهبردها حکایت از مدیریت پایدار کل مجموعه اکوسیستم های زاگرس است، اما تأکید و تمرکز بر مسائل جنگل و در حاشیه قرار دادن اکوسیستم های مرتعی، آبی و مباحث آبخیزداری به دور از رویکرد جامع نگری و مدیریت یکپارچه ای است که هدف این سند است.
🔹تعجیل در فرایند سیاستگذاری و برنامه ریزی بدون بسترسازی مشارکت همه متولیان و ذینفعان که در نهایت به تدوین طرح یا سندی منجر شود که مانند سایر طرح های پیشین اثر بخش نباشد، ظلم دیگری است که بر پیکر زاگرس مظلوم تحمیل می شود. براستی چرا همان فرایند تهیه طرح جایگزینی که برای ناحیه هیرکانی در نظر گرفته شده است و چند سالی از فرایند تهیه آن می گذرد را نباید در زاگرس هم تدارک دید؟. با کدام معیار و شاخص پایداری، اهمیت تأمل و جدیت تهیه طرح در هیرکانی بر زاگرس اولی است؟
🔹از آنجاکه ماهیت برخی اقدامات راهبردی اشاره شده با وظایف پژوهشی دانشگاه هم راستا است، اما در هیچکدام از راهبردهای شش گانه سند، نقشی برای مراکز دانشگاهی پیش بینی نشده است. عجیب است که حتی برای راهبرد "آشکارسازی تغییرات و پایش بوم سازگان زاگرس" دانشگاه دخالت داده نشده است.
🔹با وجود اینکه در اقدامات راهبردی سند نقشی برای مراکز دانشگاهی دیده نشده است، اما در اقدامات بلند مدت مشخص شده در طول برنامه هفتم توسعه، از مراجع علمی در کنار سایر مراجع درخواست برنامه زمانی بندی "پایش و ارزیابی کمی و کیفی بوم سازگان زاگرس" شده است! همچنین همکاری وزارت علوم با معاونت علمی و فن آوری ریاست جمهوری را برای ارایه برنامه جامعی در خصوص "حمایت از تحقیقات و فن آوری نوین در بوم سازگان زاگرس با بهره گیری از ظرفیت های شرکت های دانش بنیان و استارت آپ ها به ستاد راهبری ملی" خواستار شده است. وقتی مشارکتی برای دانشگاه در اقدامات راهبردی پیش بینی نمی شود چگونه در برنامه زمان بندی چنین همکاری هایی انتظار می رود؟
🔹اینکه در میان دستگاههای عضو ستاد راهبری نامی از وزارت علوم و مجموعه دانشگاه نیامده است، نشان دهنده عدم توجه به نقش کلیدی نهاد دانشگاه در اثرگذاری مدیریت زاگرس است. عدم توجهی که انتظارات و توقع سازمان از دانشگاه برای کمک به اکوسیستم زاگرس را نقض و به طور کلی زیر سوال می برد.
🔻 این مکاتبه توسط برخی از اعضای هیات علمی دانشگاه و سمن های حوزه زاگرس امضا و ارسال شده است.
http://atiyeonline.ir/news/15865
@Beytollahmahmoudi
❇️مدیریت محیط زیست و خلق مسئله ساختار تشکیلات آن
✍️بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد- ۳بهمن ۱۴۰۰
🔹یکی از بحران های حکمرانی در سطوح مختلف کشور، خلق و توزیع مسائل جدید و پیچیده تر ساختن مسائل موجود توسط مدیران، با هدف مرتفع سازی مشکلات موجود است. این موضوع اگرچه عمدتا با نیت اصلاح فرایندهای معیوب صورت می گیرد؛ اما به دلیل عدم شناخت و فهم انتقادی عمیق از ماهیت و ابعاد مسائل امروز، اقدامات بظاهر اصلاحی در واقعیت، خود منجر به خلق مسائل جدید و پیچیده سازی مسائل کهنه می شوند و این اینگونه است که ما هر ساله با تورم مسئله ها روبرو هستیم.
🔹یکی از مصادیق مدیریت های مسئله ساز، مدیریت در حوزه محیط زیست است. بنیادی ترین عامل رخداد مسائل مدیریتی در محیط زیست کشور، عدم به رسمیت شناسی و ادارک اینکه محیط زیست به طور ذاتی نه تنها در ایران که در همه جای دنیا یک "مسئله" است. مسئله ای دیالکتیک که حضور و بروز آن در معاصریت ما اجتناب ناپذیر است. به این معنی که فرهنگ زیستن در جهان امروز از یک سو با لزوم درهم آمیختگی انسان با طبیعت و تخریب آن همراه می شود و از طرف دیگر با لزوم نگهداشت از عناصر طبیعی ملازم است.
🔹حال موقعیت بنیادی مسئله وارگی مسئله محیط زیست در کشور، وضعیتی است که در آن تصور می شود مدیریت محیط زیست می تواند این شرایط دو سویه متناقض را حلال و از طریق سازوکارهای مدیریتی آن را سامان بخشد. در همین راستا غوطه وری در این تلقی در چند سال اخیر منجر شده است تا با تمرکز بر سویه لزوم نگهداشت از عناصر طبیعی، مسئله جدیدی را خلق کند که من آن را در مفهومی به نام "مدیریت گرایی رادیکال محیط زیست" صورت بندی می کنم.
🔹در این مفهوم، مدیریت سازمانی محیط زیست و منابع طبیعی تلاش دارد با کاربست لفاظی های اکولوژیک که پیوندی با واقعیت زیست معاصر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور ندارند، حفاظت موثری از اکوسیستم های طبیعی را به مرحله اجرا درآورد. رخدادی که اتفاقا در عمل، باعث تسریع فرایند زوال این اکوسیستم ها شده است. اما مدیریت یاد شده خود را بی تقصیر و حتی مظلوم معرفی می کند و از این طریق تلاش دارد تا هژمونی خویش را بیشتر از پیش توسعه بخشد.
🔹این هژمونی مدیریتی چند سالی است تلاش می کند تا دلیل محوری ناکامی محیط زیست را در ساختار تشکیلات مدیریت منابع طبیعی و محیط زیست کشور ببیند و می کوشید تا در قالب وزارت خانه ای هویت مدیریتی مستقلی را برای خود در نظام اداری کشور استوار سازد. این اتفاق تقریبا اجماع کارشناسان و صاحبنظران منابع طبیعی و محیط زیست را در پی داشت؛ اما در نهایت مورد تأیید مراجع تصمیم گیر نبوده است.
🔹اخیرا رئیس سازمان حفاظت محیط زیست در اقدامی ناگهانی و شوکه کننده در مکاتبه با ریاست جمهوری خواستار ادغام صدرصدی سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور در سازمان حفاظت و تشکیل یک سازمان واحد زیر نظر ریاست جمهوری شد. موضوعی که واکنش های گسترده ای را در پی داشت. به خصوص اینکه انتظار می رفت قبل از اتخاذ چنین تصمیمی در مورد پشتوانه فنی، چگونگی شکل گیری و جزئیات آن اطلاع رسانی می شد و نگران کننده اینکه پیشنهاد دهنده، همسو نمودن شهروندان غیر همسو با دولت مردمی را از دستاوردهای ادغام دو سازمان عنوان کرده است!. تلقی ای کاملا سیاسی که مکاتبه مذکور را تحت شعاع قرار می دهد.
🔹مدیریت گرایی رادیکال محیط زیست، تلاش می کند تا همه جلوه های طبیعی و زیست محیطی کشور را از چشم انداز خود مدیریت کند و به همین دلیل است که بنا دارد با انحلال سازمان جنگل ها که رسالت ذاتی آن غیر همسو با چنین مدیریتی است؛ همگن سازی مدیریتی در همه عرصه های طبیعی را به اجرا درآورد. البته زمینه سازی آن از سال ۹۶ با تحمیل طرح تنفس و رهاسازی جنگل های خزری مهیا شده بود.
🔹پیچیده شدن مجموعه مسائل محیط زیست در کشور تا آنجا پیش رفته است که رویکرد حفاظتی محیط زیست به ضد خودش یعنی تخریب محیط زیست، مشغول شده است و حال سازمان محیط زیست همسو با این جریان در تلاش است تا سرعت چندبرابری به این روند بخشد.
🔹برای درک عدم راهگشایی تغییر جایگاه تشکیلاتی در فرایند مدیریت بهینه محیط زیست حتی در قامت شکل گیری وزارت، کافی است به تجربه ناکارآمدی وزارت اقتصاد در بهبود اقتصاد، وزارت فرهنگ در ارتقای فرهنگ، وزارت کار در تولید کار و ... اشاره کرد. کافی است علت انحلال وزارت منابع طبیعی در سال ۱۳۵۰ را جویا شویم. انحلالی که ریشه آن را به بگومگوی شخصی و غیرکاری وزیر منابع طبیعی و وزیر تعاون مرتبط می دانند.
✅مسئله محیط زیست قبل از هر چیز مسئله ای اجتماعی و فرهنگی است. لذا شایسته است به جای مدیریت زدگی نوین تحت لوای گفتمان ادغام و انحلال، فهم پیچیدگی تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی محیط زیست و منابع طبیعی و سازگاری با آن را در دستور کار قرار دهیم.
@beytollahmahmoudi
❇️ نگاه مسئله آمیز دانشگاه به محیط زیست
✍️بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد- ۱۷ آبان ۱۴۰۰
🔹محیط زیست در ایران هم در شکل انضمامی و هم در پرتو نگاه انتزاعی، به معنای واقعی کلمه مسئله ای بزرگ، چند بعدی و بسیار پیچیده است. رویارویی عرصه ها و عناصر بی دفاع طبیعی با سلاح سهمگین رشد و توسعه عمران محور، مسئله ساده ای نیست که اغلب تصور می شود با راهکارهای سهل و مشخص می توان بین این دو آشتی برقرار ساخت.
🔹یکی از مصادیق انتزاعی متداول در حوزه محیط زیست، که اتفاقا خود در قامت یک مسئله مهم به پیچیدگی و چند لایه شدن مسئله وارگی محیط زیست کشور کمک می کند، نگاه علمی متعارف یا به تعبیری نگاهی دانشگاهی به محیط زیست است. این نگاه رویکردی سطحی و تقلیل گرایانه به مسئله محیط زیست دارد که معتقد است از طریق کاربست راهکارهای منبعث از ابزارهای مدیریتی، می توان معضلات محیط زیست در کشور را حل نمود و از فجایع و بحران های زیست محیطی رهایی یافت.
🔹در واقع در نگاه مرسوم دانشگاه به محیط زیست که در پرتو رشته های دانشگاهی مرتبط به محیط زیست جلوه گر می شود، مسئله محیط زیست صرفا مشکلی مدیریتی است که براحتی می شود با اجرایی نمودن فرامین و راهکارهای علمی برگفته شده از چشم انداز رشته ای، برای همیشه چالش های زیست محیطی را مرتفع نمود و بر فراز قله های توسعه پایدار زیست داشت.
🔹در سایه این نگاه، دانشگاه ایرانی به خصوص در یک دهه اخیر تلاش نموده است تا در کنار سایر منافع کمیت گرایی آموزش عالی، رشته و گرایش های حوزه محیط زیست را هم از نظر تنوع رشته ای و هم از نظر تنوع دانشگاهی به شکل فزاینده ای گسترش دهد. به طوری که امروزه ۱۱۳ دانشگاه سراسری و پیام نور و ۲۳ دانشگاه آزاد در این حوزه پذیرش دانشجو دارند. همچنین در مقاطع تحصیلات تکمیلی، ۲۸ گرایش محیط زیستی در بیش از ۴۰۰ کد رشته محل در دانشگاههای کشور فعال است.
🔹نکته عجیب اینجاست که همزمان با افزایش و توسعه رشته های محیط زیست در دانشگاه، روند تخریب و شکل گیری بحران های زیست محیطی شتاب چندبرابری به خود گرفته است. جایگاه ایران در سال ۲۰۲۰ در شاخص های تنوع زیستی، منابع اب و آلودگی به ترتیب در رتبه ۱۳۷، ۸۷ و ۵۹ جهانی، موید وضع اسف بار محیط زیست کشور است. رتبه ایران در شاخص عملکرد محیط زیست در سال ۲۰۰۸، برابر ۶۷ و در سال ۲۰۱۸، به رتبه ۸۰ تنزل یافته است. هر چند نمی توان وضعیت موجود محیط زیست کشور را به توسعه رشته های دانشگاهی مرتبط دانست، اما حداقل این ادعا مطرح است که دانشگاه قادر نبوده است نقشی موثر در کنترل و تعدیل بحران های زیست محیطی ایفا کند.
🔹مسئله بودن ارتباط دانشگاه با محیط زیست آنجا هویدا می شود که نه تنها توسعه رشته ها کمکی به محیط زیست کشور نکرده است، بلکه به علت سیطره مدیریت گرایی در بطن رشته ها، نوعی عوام زدگی آکادمیک در حوزه محیط زیست به طور مداوم و در سطحی وسیع در حال ترویج شدن است. نمود عینی این مسئله را می توان در ناتوانی دانشگاه در تحقق دانشگاهی با کالبد سبز و منطبق با همان اصولی دید که پیوسته آن را ترویج می دهد.
🔹دانشگاه و عمده دانشگاهیان محیط زیست از یک طرف با محصور کردن خویش در حصار دیوارهای رشته ای و مناسبات صرف آکادمیک و سرمست از تولیدات علمی و از طرف دیگر با تسری و ترویج مدیریت گرایی به عنوان تنهای نسخه درمان، خود به مسئله و بحرانی برای محیط زیست کشور تبدیل شده اند. زیرا از تربیون دانش در قالب فرایندهای آموزشی و برون دادهای پژوهشی ناخوداگاه پیچیده تر شدن فهم واقعی از مسئله محیط زیست را امکان می بخشند.
🔹دانشگاه نه تنها تلاشی جدی برای فهم پذیر کردن مسئله محیط زیست در معاصریت ما ندارد، بلکه اساسا لزوم فهم پیچیدگی های آن را هم به رسمیت نمی شناسد و با تبدیل چالش های محیط زیست به یک مسئله دم دستی که "اگر سیاستمداران و مدیران اجرایی اراده کنند براحتی می توانند آن را حل کنند"، به هر چه عمیق تر شدن بحران محیط زیست در کشور مشغول است.
🔰امیلیو موران انسان شناس اجتماعی می گوید: "درک تغییر محیط زیست بدون ادغام علوم زیستی و علوم اجتماعی امکان پذیر نیست". در واقع به دید او و بسیاری از محققان علوم اجتماعی، محیط زیست موضوع و مسئله ای نیست که در قالب رشته دانشگاهی خاص به نام محیط زیست قابل فهم باشد. این مسئله ماهیتی فرارشته ای دارد که تنها با چنین نگاهی امکان فهم پذیر شدن آن فراهم می شود. اینگونه است که در وضعیت کنونی بدون اینکه فهم همه جانبه ای از مسئله محیط زیست داشته باشیم مدام بر طبل موهوم مدیریتی می کوبیم که نه تنها در عمل که حتی در مقام نظر هم سامان و انسجام منطقی و واقع بینانه ای ندارد.
@Beytollahmahmoudi
❇️ سرکوب نقد و کنشگری با اهرم قانون مقررات انتظامی اعضای هیأت علمی
✍️بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد- ۱۸ شهریور ۱۴۰۰
🔹انتشار خبر و حواشی گسترده اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی استاد دانشگاه آزاد اسلامی توسط هیأت تخلفات انتظامی اعضای هیأت علمی آن دانشگاه، فرصتی است تا با بازاندیشی در مورد قانون مقررات انتظامی اعضای هیأت علمی مصوب سال ۱۳۶۴، زمینه های سو استفاده از این قانون و مرعوب ساختن استادان دانشگاه مورد تحلیل قرار گیرد.
🔹اگر چه حق اظهارنظر و نقد مسائل مختلف مطابق ماده ۲۶ منشور حقوق شهروندی برای عموم شهروندان آزاد است، اما اظهارنظر، نقد همراه با کنشگری فعال برای استادی دانشگاه دیگر صرفا یک حق معمولی نیست، بلکه یک رسالت و وظیفه ذاتی در ماهیت شغل اوست که موظف است در مواقع لزوم و نیاز جامعه و دانشگاه در مورد مسائل گوناگون جامعه اظهارنظر و نقادی کند.
🔹اما به وضوح پیداست که سیستم آکادمیک ما بر خلاف رسالت خویش، آمادگی و ظرفیت چندانی برای کاربست کنشگری از طریق توصیف، تحلیل، واکاوی و بازاندیشی مسائل جامعه توسط اعضای هیأت علمی خود را ندارد. عدم کاربست این کنشگری زمانی دردناکتر می شود که این قابلیت حتی برای پرداخت به مسائل و معضلات درونی خود دانشگاه هم فراهم نیست چه برسد به اینکه از این طریق قادر باشد به جامعه سرویس مناسبی دهد.
🔹نقد افشاگرایانه جدی ترین نوع نقدی است که استادان دانشگاه در مورد رخدادهای دانشگاه و بیرون از آن
می توانند داشته باشند. در این نقد کژکارکردها و نارسایی های پنهان شده در پشت ساختارهای معیوب و انباشت فساد آکادمیک فریاد زده می شود. تا دانشگاه با استفاده از پایش ساختارهای معیوب خود، از غوطه ور شدن در منجلاب بروکراتیک خویش ساخته دور شود. کمبود چنین نقدهایی موجب شده است تا دانشگاه با بهره گیری از سیستم استقلال هیأت امنایی و جلوگیری از نظارت های عمومی، در ورطه نوعی تقدسی مخرب قرار گیرد که متوجه کج روی های به رسمیت شناخته شده خود هم نیست.
🔹قانون و مقررات تخلفات اعضای هیأت علمی، یکی از این نمونه ساختارهای حقوقی معیوبی است که آشکارا و در عمل ابزاری دست مسئولان دانشگاه می دهد تا بتوانند از طریق سرکوب نقد افشاگرایانه یا هر نقدی که مسئولان را خوش نیاید، با سرهم نمودن بهانه های واهی و غیر حقوقی، سکوت و بی تفاوتی و در بسیاری مواقع مجیزگویی را بین استادان ترویج دهد.
🔹تبصره ماده ۸ این قانون به روسای دانشگاهها و موسسات آموزش عالی اجازه داده است تا بدون هیچ چگونه نیازی به تشکیل پرونده و بررسی حقوقی، نسبت به صدور رأی برای هر عضو هیأت علمی که تشخیص دهند حکم صادر کنند. این تبصره به صراحت به رئیس دانشگاه اجازه می دهد هر گونه اظهارنظر، نقد و افشاگری علیه خود و عواملش را سرکوب و مجازات کند.
🔹مطابق ماده ۲ این قانون، اعضای هیأت رسیدگی به تخلفات اعضای هیأت علمی توسط رئیس دانشگاه انتخاب می شوند، لذا بسیار بدیهی است عضوی که توسط رئیس انتخاب می شود نمی تواند قاضی عادلی برای بررسی پرونده ای باشد که خود رئیس یا عوامل آن یک طرف ماجرا باشند. عجیب تر آنکه در این قانون الزامی برای حضور افرادی آشنا با مسائل حقوقی و قضایی در ترکیب اعضای هیأت رسیدگی دیده نشده است!.
🔹کیفیت گنگ و چند پهلوی بسیاری از مفاد این قانون، از جمله اینکه در بسیاری از پرونده های تشکیل شده علیه استادان، شاکی، قاضی و مجری حکم عملا یکی می شوند، دستاویز خوبی برای مسئولان دانشگاه فراهم می کند تا تحت لوای الفاظی چون "رعایت شئون شغلی" هر صدای منتقدی را خاموش کنند. اما آگاهانه یا ناآگاهانه غافلند از اینکه شأن شغلی هیأت علمی با آزاد منشی، آزاد اندیشی، شهامت و شفافیت معنا پیدا می کند، نه سکوت و مجیزگویی که چیزی جز سیطره مصلحت اندیشی، عافیت طلبی استادان را به همراه ندارد. استادی که قادر نباشد در محیط آکادمیک کاری خویش، نارسایی ها را فریاد بزند چگونه می توان از او اننظار داشت که چالش های جامعه را فریاد کند.
🔹روح این قانون نوعی مالکیت عرفی را به رئیس دانشگاه، مجموعه آن و حتی بالادستان او در وزارت علوم هدیه می دهد تا هنگامی که احساس کنند به عرف خیالی شان حمله می شود وارد عمل شوند و سرکوب کنند. لذا بر همین اساس قانون مذکور در برخی دانشگاهها منجر به شکل گیری نوعی فرهنگ دیکتاتوری آکادمیک شده است. این افراد چون معمولا پایگاهی در بدنه اجتماعی دانشگاهها ندارند تلاش می کنند با پرونده سازی های متعدد علیه همکاران هیأت علمی و کارکنان دانشگاه، به طور تصنعی عنان و اختیار دانشگاه را در دست گیرند. قانون یاد شده قانونی است قدیمی که اجحافی محرز و عیانی را به شأن استادی دانشگاه وارد می کند و لذا ضرورت دارد هر چه زودتر در دستور تجدیدنظر قرار گیرد.
@Beytollahmahmoudi
❇️نقدی بر بن بست کنش گفتاری دانشگاهیان
✍️بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد: ۲۸ مرداد ۱۴۰۰
🔹دکتر نعمت الله فاضلی انسان شناس و اندیشمند برجسته کشور، دیروز در یادداشتی با عنوان" حرفی برای گفتن نمانده"
/channel/DrNematallahFazeli/3091
اذعان داشته است اوضاع کشور هر سال و هر ماه بحرانی تر می شود و با اینکه برای تمام مسائل و بحران های کشور سال هاست دانش تولید شده است و متخصص و صاحب نظر تربیت کرده ایم اما دریغ از اندکی توجه به این دانش ها و متخصصان و بر این اساس نتیجه گیری می کند دیگر حرفی برای گفتن باقی نمانده است.
🔹من در کلام دکتر فاضلی نوعی استیصال در فرایند کنشگری دانشگاهی را حس کردم. البته دانشگاهیان زیادی را می بینم که واقعا معتقدند همه گفتنی ها را بارها گفتند و دیگر چیزی برای گفتن ندارند. این استیصال نشان از بن بست فکری و رسوب اندیشه ای دانشگاهیان دارد که تصور می کنند دیگر راه برون رفتی که بخواهد از مسیر اندیشه ورزی و تأمل گذر کند و عملیاتی شود وجود ندارد.
🔹به نظر حقیر این تلقی برخی دانشگاهیان ناامید کننده و هر آینه در این شرایط خطرناک است. ناامید کننده از این منظر که برخلاف رسالت آکادمیک که بر گفتگومحوری استوار است، دانشگاهیان ما احساس کنند همانا گفتگو با خود، با جامعه و با سیاست بیهوده است و باید از آن دست کشید و ادعا کنند همه گفتنی ها گفته شده است و خطرناک از این منظر که با ترویج سکوت و انسداد گفتگو مسیر خشونت ها هموارتر شود.
🔹گزاره "همه گفتنی ها گفته شده و گوش شنوایی نیست" از مغالطه های ما دانشگاهیان است که مدام هم ترویج می شود. گویا نسخه همه دردها و بحران ها سالهاست که آماده در دست دانشگاه است اما در بیرون از درب های دانشگاه کسی حاضر نیست از آن بهره برداری کند. این درحالی است که بخش اعظم سیاست مداران و دولت مردان از بدنه دانشگاه وارد عرصه تصمیم سازی و تصمیم گیری کشور شدند و می شوند، اما سوال اینجاست که پس چرا نسخه های نهاد خویش را اجرایی نکردند و نمی کنند؟ اتفاقا من فکر می کنم دانشگاهیان نسخه های خود را اجرا کردند و بخش زیادی از بحران های امروز کشور نتیجه اجرایی سازی همان به اصطلاح نسخه های شفابخش بوده است. با این تلقی باید گفت دانشگاه خود از بانیان وضع موجود است که از یک طرف همیشه سعی داشته است خویش را ناجی فراموش شده جامعه بداند اما از طرف دیگر همیشه در صدر تصمیم گیری های اجرایی کشور بسترساز و مسبب بحران ها بوده است.
🔹نهاد دانشگاهی که گفتگوهای جدی و نقادانه را در خود زیست نمی کند و کاریکارتوری از بازی علم ورزی را به نمایش می گذارد، طبیعی است که قادر نیست با جامعه و سیاست گفتگوی اثری بخشی را رقم بزند. دانشگاهی که امروز در فهم و حل ساده ترین مسائل و مشکلات درونی خویش عاجز است چگونه ادعا می کند کلید و نسخه مرتفع نمودن بحران های کشور در دستان اوست اما کسی توجهی به آن ندارد؟!. دستانی که البته خود در آفرینش همین بحران ها دخالت موثری داشتند.
🔹در سنت پساساختارگرایی مهمترین مشکل و معمای انسان، مسئله جدا افتادگی او و نبود ارتباط است. اگر چه سیطره گفتمان قدرت می تواند فرایند ارتباط را مسدود کند، اما انسان ناگزیر است برای خلق ارزش های جمعی ارتباطات خود را توسعه دهد. هابرماس کنش گفتاری (speech act) و اینکه چه چیزی آن را معنی دار می کند را کانون مسئله ارتباط می داند. حتی به فرض اینکه همه گفتنی ها را دانشگاهیان گفته باشند، باز برای پویایی مسئله ارتباط دانشگاه با خود، با جامعه و با سیاست نیازمند کنش گفتاری است. عدم گوش سپاری نهاد سیاست به کنش گفتاری نهاد دانشگاه دلیلی برای سکوت و توقف استمرار این کنش نیست.
🔹در همین فضای حزن آلود کرونایی، اقتصادی و زیست محیطی، صدها گروه، نهاد و محفل اجتماعی روزانه در حال گفتگو و بیان دیدگاه و تحلیل خویش از وقایع و بحران ها هستند. کمترین اثر و فایده مندی این فضاهای گفتگویی، همدردی، تشریک مساعی و زنده نگه داشتن کنش گفتاری برای حفظ ارتباطات است. اینکه دانشگاهیان خود و جامعه را بی نیاز به کنش گفتاری می ببینند، صرفا به تعمیق مهجوریت ارتباطی با خویش و جامعه دامن می زنند.
🔹اگر دانشگاه و دانشگاهیان به بن بست گفتگو با جامعه و سیاست و اثربخشی بر آن رسیده اند، باید توجه داشت که ریشه اصلی این بن بست در سالها توقف و بن بست گفتگویی در درون خود نهاد دانشگاه است. بسیاری از دستاوردهای علمی ما در دانشگاهها هنوز در خود بدنه دانشگاه درونی نشده اند. لذا بسیار سخت است در بدنه جامعه بخوبی تزریق شوند.
♦️امروز ما دانشگاهیان بیشتر از هر زمان دیگری به گفتگو نیازمندیم گفتگویی جدی و جسورانه که می تواند با بازاندیشی و نقد گفتگو با خود، با جامعه و با سیاست روح تازه ای به جان خسته ایران دهد. این موضوعی است که خود دکتر فاضلی سالها از مروجان اصلی آن در نهاد دانشگاه بوده است.
@Beytollahmahmoudi
❇️ تزریق واکسن با اولویت شأن افراد
✍️بیت الله محمودی- ۱۰ مرداد ۱۴۰۰
🔹امروز روابط عمومی دانشگاه اطلاعیه زده که فردا دوشنبه نوبت واکسناسیون اعضای هیأت علمی است. ظاهرا هفته بعد هم نوبت به کارمندان دانشگاه می رسد. متوجه منطق این اولویت بندی نمی شوم. یعنی اگر همه دانشگاهیان با برنامه زمانی بر اساس حروف الفبا فراخوانده می شدند، بر اجرای صحیح پروتکل ها خللی وارد بود یا بر پاسداشت شأن همکاران؟!
🔹مگر اینکه با تلقی رایج گفته شود که اعضای هیأت علمی به مثابه شهروندان درجه یک نباید با شهروندان درجه دو (کارمندان) و درجه سه (دانشجویان) یکجا واکسینه شوند!. خود شهروندان درجه یک دانشگاهی را هم می شود برای واکسناسیون تقسیم بندی کرد: استاد تمام ها اول، بعد دانشیاریان، بعد استادیاران و در آخر هم مربیان!
🔹من در حیرت چگونه نگهداشت اون مثلا "شأن" هیأت علمی هستم که در حال نابودی اش هستیم! واکسن برای پیشگیری از ابتلا و حفظ جان است و جان هیچ انسانی با هر مرتبه و جایگاهی بر دیگری ارجحیت ندارد.
🔻در همین سیاست قطره چکانی واکسناسیون و متأسفانه عمومی نشدن آن، کارگران و بازاریان و مشاغل ازاد که دائما در معرض ابتلا هستند باید در اولویت تزریق واکسن کرونا باشند نه ما دانشگاهیان عمدتا دور کار!
@beytollahmahmoudi
❇️ از خود بیگانگی آکادمیک در بستر آئین نامه ارتقای اعضای هیأت علمی
✍️بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد: ۲۲ تیر ۱۴۰۰
🔹چند هفته ای است که اصلاح آئین نامه ارتقای اعضای هیأت علمی، موضوع بحث در محافل رسمی و غیر رسمی استادان مجموعه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری است. شورای انقلاب فرهنگی در اواسط خرداد امسال ابتدا پیش نویسی را در معرض دید عموم برای دریافت نظرات قرار داد و بعد از تنها یک هفته اعلام کرد به دلیل طی شدن فرایند نهایی سازی این پیش نویس توسط وزارت علوم، موضوع فراخوان جمع آوری نظرات کن لم یکن است!
🔹مبحث اصلاح این آئین نامه، فرصتی است تا به نقش و کارکرد آن در مدیریت اعضای هیأت علمی در موقعیت استادی دانشگاه پرداخته شود. اینکه چگونه آئین نامه مذکور قادر بوده است با در اختیار گرفتن افق فعالیتی استادان، آنها را به طور محسوس و نامحسوس در چنبره بروکراتیک اهداف آموزش عالی کشور سامان دهد. اهدافی را که در ذیل مفهومی به نام "ایدئولوژی تولید علم" می توان تجمیع کرد.
🔹در ساختار و نهادی که آئین نامه ارتقای اعضای هیأت علمی به ایدئولوژی تولید علم رسمیت می بخشد، استادان به مثابه ماشین های تولیدی هستند که وظیفه تولید علم را به عهده دارند. ماشین هایی که به پاس افزایش تولیدات، سیستم موجود به آنها پاداش ارتقاء به دانشیاری و استاد تمامی می دهد و بظاهر منزلت آکادمیک پیدا می کنند. ماشین وارگی استاد او را از کنشگری فعال علمی به کنش پذیری شبه علمی رهنمود می سازد تا جایی که این هویت را مطلوب خویش تصور و از آن بشدت حمایت می کند و حتی به پیچیده ترشدن آن می افزاید.
🔹مناسبت تولید علم با موقعیت استادی در قالب آئین نامه ارتقای اعضای هیأت علمی بی شباهت به آنچه کارل مارکس در باب موضوع "از خود بیگانگی" یاد می کند نیست. به نظر مارکس بیگانگی حالتی است که در آن بشر مقهور نیروهایی می شود که خود خلق کرده است. همانطور که نظام سرمایه داری کارگران را به متخصص شدن واداشت و این امر آنان را نه فقط از سرشت انسانی شان دور کرد بلکه به بیگانگی نیز کشاند، در نظام آموزش عالی نیز استادان لاجرم در چارچوب ارتقا به دانشیاری و پس از آن استادتمامی، هم از سرشت اصیل علمی و حتی گاها انسانی خود دور می شوند و هم مقهور ساختارها و تولیدات علمی خویش می شوند که در بهترین حالت "از خود بیگانگی آکادمیک" را تجربه می کنند.
🔹تحمیل و محصور نمودن فعالیت های علمی در قالب آئین نامه ها و بخش نامه ها، که ذاتا باید در بستر "آزادی آکادمیک" رشد و نمو یابند، مانع از بالفعل شدن قابلیت های بالقوه وجودی-علمی استادان می شود. آنها در چارچوب آئین نامه ارتقا که بوضوح قصد "همسان سازی فکری و فعالیتی" استادان را دارد، غالبا به انسان هایی خسته، فرسوده و بیگانه از خویش تبدیل می شوند. نمود اصلی بیگانگی ما از تولیدات علمی خویش زمانی است که این تولیدات به هیچ وجه قادر نیستند بین خود وجودی و عملکرد آکادمیک مان پیوندی ارگانیک برقرار سازند.
🔹آئین نامه ارتقا منجر شده تا سبک زندگی استادی که ماهیتا درآمیختگی وجودی با آموزش و پژوهش دارد به سبکی واسطه گرایانه برای منفعت جویی از آموزش و پژوهش تغییر یابد. در این سبک استادان صرفا واسطه ای هستند برای ارضای منفعت طلبی ایدئولوژی تولید علم. به واقع استادان و به تبع آن دانشجویان در سیطره ایدئولوژی تولید علم گرفتارند و در وضعیت استثمار علمی قرار گرفته اند. اگر چه این موضوع مسئله ای جهانی است و فقط به آموزش عالی ما مربوط نمی شود اما مثل همه مسائل دیگر، اینجا غلظت و تمرکز نابهنجاری ها چند برابر است.
🔹آئین نامه ارتقا در لوای ایدئولوژی تولید علم، علاوه بر از خود بیگانگی که به استادان تحمیل کرده است، به علم و علم ورزی در کشور نیز آسیب بسیار جدی وارد ساخته است. در این خصوص به مصداق عینی اشاره می کنم:
حدود ۷۰۰ عضو هیأت علمی در حوزه علوم منابع طبیعی و محیط زیست در کشور مشغول به فعالیت هستند که اکثرا به مراتب دانشیاری و استاد تمامی ارتقا یافته اند، مقاله ها نوشتند و پروژه ها کار کردند و دانشجوها پروراندند و ...، اما دریغ از حتی یک نظریه عمومی و دریغ از حتی یک ایده مشخص که در مقیاس ملی محیط زیست ما وجاهت علمی و کارکردی داشته باشد!
🔹مکانسیم ارتقای اعضای هیأت علمی، دانشگاه و استادان آن را از لزوم اندیشیدن، اندیشه ورزی و فعالیت های عمیق فکری بی نیاز کرده است و در عوض با "برده پروری آکادمیک" تلاش می کند تا محصولات شبه علمی خود را افزایش دهد و به آن ببالد! آنچه به عنوان اصلاح آئین نامه از آن یاد می شود، تمرکز بر بهره کشی بیشتر برای همین هدف برده پروری است.البته در فضای سالها اداری شده "امر استادی"، امروزه چاره ای جز کاربست مناسبات اداری برای رفع و رجوع امورات روزمره آن نیست!
@Beytollahmahmoudi
❇️ لزوم ابطال فراخوان آزمون استخدامی وزارت علوم
✍️بیت الله محمودی- ۳۱ خرداد ۱۴۰۰
🔹بعد از انتشار دفترچه راهنمای آزمون استخدامی پیمانی دانشگاهها و مراکز وابسته به وزارت علوم در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۰، مکاتبات غیررسمی و رسمی متعددی هم در سطح دانشگاه و هم در سطح وزارت برای اصلاح و رفع ابهامات مندرج در دفترچه در خصوص فراخوان مربوط به دانشگاه شهرکرد داشته ام. همچنین پیگیری های مکرر همکاران در دانشکده های مختلف برای اصلاح این فراخوان را نیز شاهد بودم. اما متأسفانه علی رغم تلاش ها، فراخوان با همان ابهامات تبعیض آمیز توسط سازمان سنجش اعلام نهایی شد.
🔹بدیهی است که اعلام سهمیه های شغلی و تعیین نوع رشته تحصیلی فارغ التحصیلانی که حائز شرایط شرکت در آزمون هستند، می بایست از طریق نیازسنجی واقعی و استعلام از گروه ها، دانشکده ها و حوزه های فعالیتی دانشگاه صورت می گرفت و وزارت علوم با نظارت بر رعایت چنین الزاماتی، موظف به نهایی سازی فراخوان و اعلان عمومی آن از طریق سازمان سنجش بود.
🔹اعلان چندباره اصلاحات دفترچه و تمدید مکرر فرصت ثبت نام، نشان می دهد گستره ابهامات این آزمون در دانشگاها و مراکز متعددی حکمفرماست. ابهاماتی روشنی چون: ۱- مبهم بودن چگونگی تعیین عناوین شغلی و فرایند اداری آن، ۲- چرایی متفاوت بودن شرایط احراز تحصیلی مشاغل در دانشگاههای مختلف در عین یکسان بودن عناوین شغلی، ۳- عدم ارتباط موضوعی مفاد آزمون با شرایط احراز تحصیلی در برخی مشاغل، ۴- نگهداشت معنی دار برخی رشته های تحصیلی و حذف دیگر رشته ها در شرایط احراز بسیاری از مشاغل. ۵- نگهداشت معنی دار برخی مقاطع تحصیلی و حذف دیگر مقاطع در شرایط احراز بسیاری از مشاغل.
🔹اولویت "بومی بودن متقاضی در مقیاس شهرستانی" نشانه بازر تبعیض و بی عدالتی در این آزمون است. به این معنی متقاضیان شهرستان هایی که دانشگاه محل استخدام در ان واقع شده است نسبت به سایر شهرستان های یک استان در اولویت هستند! این درحالی است که اساسا موضوع اولویت داشتن بومیان،صراحتا با ماده ۴۱ قانون مدیریت خدمات کشوری که تعیین صلاحیت استخدامی را صرفا بر اساس مراتب شایستگی و برابری فرصتها عنوان می کند در تضاد است. آرای متعددی از سوی دیوان عدالت اداری اولویت بومی بودن در فرایندهای استخدامی را خلاف قانون تشخیص داده است!
🔹از آنجاکه فرصت استخدام پیمانی بسیار محدود و هر چند سال یکبار است، وزارت علوم و دانشگاهها باید حداکثر استفاده منطقی و قانونی را از این فرصت داشته باشند. تا مستعدترین فارغ التحصیلان در شرایط رقابتی عادلانه جذب مراکز آموزشی شوند.
✅دانشگاه باید الگوی جامعه در کنش عدالت ورزانه مبتنی بر دانش باشد نه اینکه منافع زودگذر خویش را بر مصالح عمومی خود و جامعه ارجح بداند. چگونه دم از لزوم کاربست دانش و تخصص در جامعه می زنید اما خود در عمل به آن وفادار نیستید؟! برای هزاران فارغ التحصیلی که خود دانش آموخته کرده اید و چشم امیدشان به رقابت سالم در اینگونه استخدامی هاست چه پاسخی دارید؟!
🔻امید است نهادهای نظارتی و دولت جدید که شعارش مبازره با فساد و رفع تبعیض است، جهت جلوگیری از تضییع حق، شان و مصلحت واقعی دانشگاهها، حقوق فارغ التحصیلان دانشگاهی و برقراری عدالت استخدامی، رسالت خویش را به انجام رسانند و با تجدیدنظر اساسی و ابطال فراخوان ثبت نامی فعلی، نظارت کافی در اعلام فراخوانی درخور را فراهم سازند.
@Beytollahmahmoudi
❇️ تقابل گفتمان روشنگری و تخریب در فضای انتخابات ریاست جمهوری
✍️بیت الله محمودی- ۱۷ خرداد ۱۴۰۰
🔹فهم و برداشت از واژه ها و اصطلاحات کاملا آغشته است به اینکه آن واژگان از چه بافت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سرچشمه می گیرند و بیان می شوند. در واقع امکان دریافتی واقع بینانه از معانی واژگان بدون در نظر گرفتن بستر فکری- عملیاتی که واژگان در آن خلق و ترویج می شوند ممکن نیست، همانطور که در آرای جورج هربرت مید اشاره می شود: "زبان در شکل گیری جامعه نقشی ایفا نمی کند، بلکه وجود جامعه است که باعث شکل گیری زبان است".
🔹با این خرده تحلیل است که حداقل برای من پاسخ به این سوال تا حدودی روشن می شود که: "چرا گروههای اجتماعی مختلف فهم متفاوتی از واژگان یکسان دارند؟". به همین دلیل است که باور به این روایت بسیار متداول: "آن فرد یا گروه درک درستی از معنی و مفهوم فلان واژه ندارد"، به چالش کشیده می شود. هر چند روایت مذکور به نظر کاربردی است و با استفاده از آن به سهولت می توانیم خود را قانع کنیم که دیگری اشتباه می فهمد، اما روایتی بسیار بسیار ساده انگارانه و البته مخربی است که تصور می کنیم چون دیگری برداشت متفاوت با ما دارد پس قطعا در فهم و کاربست واژگان دچار خطاست!
🔹 نمونه عینی این موضوع در گفتمان ها و تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری به شکل پر رنگ تری خود را عیان می سازد: در این ایام دو واژه "تخریب" و "روشنگری" را زیاد می شنویم. گروه های اجتماعی درگیر انتخابات از این دو واژه برداشت های کاملا متفاوت و متضادی دارند. به همین دلیل تلاش برای اینکه کدام یک از این گروه ها، استفاده "صحیحی" از این واژه ها دارند به باور حقیر کاری هم ناممکن و هم عبثی است.
🔹 این روزها طرفداران آقای رئیسی تحلیل شرایط موجود کشور از جانب خود را مصداق "روشنگری" و تحلیل مسائل و حواشی مربوط به ایشان که توسط طرفداران سایر کاندیداها یا مخالفان وی طرح می شود را مصداق "تخریب" می دانند. به همین نسبت این مصداق ها برای مخالفان آقای رئیسی دقیقا حالت عکس پیدا می کند. به این معنی که بیان نقاط ضعف رقیب مصداق "روشنگری" و ادعاهای طرح شده توسط رقیب مصداق "تخریب" تلقی می شود.
🔹 با این توصیف اگر گروه های اجتماعی را به رسمیت بشناسیم که وظیفه اجتماعی ماست که بشناسیم، لاجرم باید گفتمان و تفسیری که این گروه ها از واژگان دارند را هم به رسمیت بشناسیم. این رسمیت شناسی به معنی تأیید یا رد تفاسیر نیست، بلکه صرفا پذیرش "واقعیت های اجتماعی" در تلقی ها و ادراکات متنوع از واژگان مشترک است. واقعیت هایی تلخ که فرسایش هر چه بیشتر سرمایه های اجتماعی را نشانه رفته است.
@Beytollahmahmoudi
❇️ وبینار: تهدید منابع طبیعی در پی تلقی نادرست از شعار سال 1400
🔻برگزار کننده: بنیاد حامیان منابع طبیعی زاگرس
🎤سخنرانان:
بیت الله محمودی
هومان خاکپور
🔹تاریخ برگزاری: سه شنبه 28 اردیبهشت 1400
🔹ساعت برگزاری: 21 الی 22:30
✅لینک ورود به وبینار:
http://live.sku.ac.ir/ry3tld1kx15z/
@Beytollahmahmoudi
❇️ گونه شناسی سیاسی در خرده فرهنگ استادی دانشگاه
✍️ بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد- 24 اردیبهشت 1400
🔹اگر چه ناکارآمدی مستمر امر سیاسی در بهبود فضای اقتصادی و اجتماعی کشور، شور عمومی انتخابات این دوره ریاست جمهوری را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، اما بی تردید تغییر فضای سیاسی ناشی از حضور رئیس جمهور جدید برای نهادها و دستگاههای اجرایی فوق العاده پراهمیت و سرنوشت ساز است. دگرگونی های عمده مدیریتی متأثر از این تغییر، زلزله ای بنیادینی را در این دستگاهها بوجود خواهد آورد. به خصوص اگر تغییر رئیس جمهور با تغییر نگرش های سیاسی هم همراه باشد، این زلزله قطعا رخنمون اداری کاملا متحول شده ای را در سازمان های دولتی موجب خواهد شد.
🔹دانشگاه یکی از این نهادهاست که به طور اساسی با این تغییر مواجهه خواهد داشت. از آنجاکه مدیریت دانشگاه در قلمرو استادان است، لذا زلزله یاد شده در بدنه استادی معنا و مفهوم خاص خود را دارد. در همین راستا شناخت گونه کنشگری های سیاسی در خرده فرهنگ استادی دانشگاه، به فهم پذیر کردن پیامد تغییر فضای سیاسی کمک خواهد کرد. این موضوع زمانی اهمیت دوچندانی پیدا می کند که در نظر داشته باشیم طیف وسیعی از کنشگری سیاسی در سطوح مختلف استانی و ملی توسط استادان دانشگاه انجام می گیرد. کنشگرانی که عمدتا کنشگری سیاسی را در تصاحب پست های مدیریتی و اجرایی خلاصه می کنند.
🔹نهاد استادی را از منظر چگونگی مواجهه با امر سیاست با بهره گیری از تجربه زیست دانشگاهی ام به طور کلی در سه طیف گروه بندی می کنم:1- استادانی که کاراکتر اصلی و معرف آنها در بدنه دانشگاه، کارکرد و کنشگری سیاسی آنهاست، 2- استادانی که کاراکتر اصلی و معرف آنها سیاسی نیست اما گوش بزنگ تحولات سیاسی هستند تا در صورت موقعیت یافتن همکاران نزدیک خود در طیف اول، به واسطه آنها وارد مسئولیت های اجرایی تصمیم گیر یا تصمیم ساز شوند و 3- استادانی که با سیاست به مفهوم رایج ان میانه ای ندارند و نسبت به امورات سیاسی بی تفاوت و حاشیه نشین هستند.
🔹طیف اول را استادان حامی و مروج دو جناج سیاسی کشور یعنی اصلاح طلب و اصولگرا تشکیل می دهد. استادان این طیف در قالب تشکل های سیاسی دانشگاهی کنش های مقطع ای دارند و در فصل انتخابات فعالیت آنها جلوه مشخص تری پیدا می کند و بعد انتخابات هم تعداد زیادی عهده دار مسئولیت های اجرایی در سطوح مختلف می شوند. نکته مهم در نوع فعالیت این طیف تأثیرپذیری شدید از فضای سیاسی بیرون دانشگاه است. در واقع می توان گفت این طیف به عنوان نمایندگان یا گماشته گان دانشگاهی دو جناح اصلی سیاسی کشور به شمار می روند، به این معنی که در شکل یابی و تحولات جناجی خویش نقش کلیدی و جریان سازی بر عهده ندارند. با قاطعیت می تواند گفت کنشگران این طیف هرگز قادر نبوده اند، هویت دانشگاهی خویش را با کنش سیاسی تلفیق نمایند.
🔹عملکرد طیف دوم، که بیشترین جمعیت استادی را در بر دارد و پیوسته نیز به تعداد آنها اضافه می شود، نوعی فرصت طلبی برای بهره مندی از خروجی یا دستاوردهای کنشگری های سیاسی است. آنها شبه کنشگرانی هستند که می خواهند بدون برچسب و تحمل هزینه سیاسی، از منافع تحولات سیاسی بهره مند شوند. آنها معمولا در نظر و بظاهر از سیاست بیزارند اما در عمل برای مواهب سیاست در تصدی امور مدیریتی از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند. بر خلاف طیف اول که بر اساس اعتقادات و تفکرات سیاسی وارد کنش های سیاسی می شوند، این طیف بر اساس انگیزه های موقعیت طلبانه و منفعت جویانه به کنشگران سیاسی نزدیک می شوند و به همین دلیل مسئله"سیاست و امر دانشگاهی" را بغرنج و پیچیده تر می کنند. آنها صرف استاد دانشگاه بودن را شایسته تصدی پست های مدیریتی تلقی می کنند و سیاست را موظف می دانند که مقدمات ورود آنها را در مجموعه های مدیریتی دورن و بیرون دانشگاه فراهم کند.
🔹طیف آخر یا از استادانی تشکیل می شود که اساسا تعریف خاصی از استادی دانشگاه دارند و این محیط را مبرا از کنشگری های عریان سیاسی می دانند، یا استادانی که روحیه محافظه کارانه ای در برخورد با مسائل سیاسی و اجتماعی دارند و یا هم استادانی که به هر دلیلی از دو طیف اول و دوم به سوی طیف سوم هجرت کرده اند و حالا از دور نظاره گر اتفاقات سیاسی هستند.
🔻بدیهی است که نهاد سیاست چتر عظیمی بر اسمان نهاد دانشگاه افراشته است و امروزه دانشگاه در اغلب ارکان کارکردی و ساختاری خویش وابسته به سیاست است. این وابستگی تا حدی گسترش یافته است که تصور زیست آکادمیک بدون توجه به پیوندهای عمیق آن با زیست سیاسی ناممکن است. در چنین فضایی لازم نیست کنشگران سیاسی خارج از دانشگاه نگران انفعال اوضاع سیاسی در درون این نهاد باشند و تلاش کنند تا سیاست دانشگاه جهت دهی شود، بلکه این دانشگاه است که دست به سوی کاسه سیاست دراز کرده تا سهم خویش را از آن طلب کرده باشد.
@Beytollahmahmoudi