❇️ دانشگاه در چه افقی می تواند حامی واقعی طبیعت باشد؟!
✍️ بیت الله محمودی - عضو هیات علمی دانشگاه شهرکرد- ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
🔹مدتی است به این موضوع فکر می کنم که چگونه دانشگاه های ما در مقیاس رشته های منابع طبیعی در حوزه آموزش، پژوهش و فناوری می توانند در خدمت کمک به طبیعت، محیط زیست و عناصر آن باشند؟. این سوال از آنجا در ذهنم نشأت می گیرد که تا حدود زیادی بر اساس تجربه زیست دانشگاهی مطمئن هستم رشته های منابع طبیعی که در همه مقاطع دانشجو می پذیرند و در همه سطوح پژوهش می کنند؛ چندان در امر خدمت رسانی به طبیعت نه تنها موفق نبوده اند بلکه حتی چنین جهت گیری و چشم اندازی نیز در دستور کار آنها نبوده است.
🔹در واقع جهت گیری محوری و رسالت رشته های منابع طبیعی در بهره گیری از مواهب طبیعت و خدمت رسانی به منافع انسان متمرکز بوده است. رشته جنگلداری برای بهره گیری از چوب جنگل، مرتع داری برای بهره گیری از علوفه مراتع، آبخیزداری برای بهره گیری از منابع آبی و شیلات برای بهره گیری از منابع شیلاتی طراحی و به اجرا درآمدند.
رشته محیط زیست به عنوان جوانترین رشته منابع طبیعی، اگر چه حفاظت از عرصه های طبیعی را در کالبد خود داشته است، اما در روح این حفاظت نیز بهره گیری از طبیعت با رویکرد استفاده پایدار را یدک می کشد و آنچه اهمیت دارد باز منفعت انسان و جوامع انسانی است.
🔹هر چند همسو با تحولات زیست محیطی جهانی، به مرور و با تغییر نگرش ها در رشته های مذکور، بهره برداری مستقیم و تمامیت خواه از طبیعت به نوعی بهره برداری غیر مستقیم و تعاملی بین طبیعت و انسان گسیل پیدا کرده است؛ اما بی تردید نگاه آموزشی و پژوهشی رشته های دانشگاهی به طبیعت همانطور که از تلقی شان با کاربست عنوان "منابع طبیعی" محرز است، یک منبع برای رفع نیازهای بشری شناخته و مطرح می شود.
🔹در چنین اقلیم فکری و دانشگاهی، عناصر و جلوه های طبیعی که نمود خلقت بی همتای سازه های طبیعت از سوی خداوند متعال هستند؛ محصور در سیطره توسعه زیست سرمایه داری و مصرف گرایی، از بین رفته اند و یا آنچنان در ورطه انحطاط اکوسیستمی قرار گرفته اند که بازگشت آنها به فرم متوازن طبیعی خود دیگر امکانپذیر نیست.
🔹در نگاهی واقع بینانه، معتقدم امروز و آینده نیز به دلیل وابستگی تاریخی منافع زیستی انسان به طبیعت، بخشی از فعالیت های علمی و دانشگاهی آنچنان که فرانسیس بیکن شارع انقلاب علمی اشاره داشت به تسلط انسان بر طبیعت از طریق علم، به چگونگی بهره گیری از مواهب طبیعت در کنار حفظ پایداری آن معطوف خواهد بود. اما اینکه همچنان و مستمرا تمام کارکرد دانشگاه در این فضای فکری هزینه شود؛ منطقی نیست و ضروری است فضای آموزش عالی منابع طبیعی، تجربه جدیدی از نوع نگاه به طبیعت اینبار خارج از چارچوب های متعارف آکادمیک را زیست کند. تجربه ای که در آن ارزش های وجودی و معنوی عناصر طبیعت مورد بحث و بررسی باشد.
🔹 یکسویه نگری به طبیعت به عنوان منبعی برای بهره گیری مادی و مصرفی، درهم تنیدگی پیوند ارگانیک و معنوی انسان با طبیعت را بسیار سست و بی رمق کرده است. به گونه ای که حتی حضور و وجود چنین پیوندی در زیست معنوی انسان هم به طور کلی زیر سوال است. برای شناخت ابعاد این پیوند و چگونگی تأثیرگذاری آن در زیست معنوی انسان لازم است نگاه کل گرایانه و وجودی به طبیعت داشت. خلق و توسعه چنین رویکردی به طبیعت نیازمند چشم اندازی فرا رشته ای است که در آن علوم منابع طبیعی باید به شکل محسوسی در علوم انسانی ترکیب شوند.
✅ در سایه چنین نگاهی به طبیعت است که دانشگاه هم در نظر و هم در عمل می تواند یاری گر واقعی طبیعت باشد که به نوعی یاری رسان به موجودیت و زیست معنوی خویش نیز هست.
@beytollahmoudi
❇️ ناممکنی آموزش دانشگاهی منابع طبیعی
✍️ بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد- ۱۵ شهریور ۱۴۰۳
🔹در آستانه سال تحصیلی جدید و شروع کلاس های دانشگاهی، احساس خوبی از نزدیک شدن به مهر و تدریس ندارم. این احساس ماحصل تلقی ام از فایده مندی، ناکارآمدی و ناممکنی آموزش در حوزه منابع طبیعی است. فایده مندی که اثری ملموس از کارکرد آن در کمک و حمایت از عناصر طبیعی ندیدم و نمی بینم.
🔹سال ۹۸ در یادداشتی در همین کانال از مسله مندی آموزش منابع طبیعی در خلق بحران های زیست محیطی نوشتم. از نقش آموزش و پژوهش منابع طبیعی بعنوان یکی بسترهای خلق بحران در مدیریت منابع طبیعی کشور یاد کردم. اما امروز تصورم این است که خود آموزش عالی منابع طبیعی وارد بحران شده و این بحران به عمیق ترین لایه های شکل گیری و موجودیت آن رسوخ کرده است. به نظر می رسد ناکارآمدی آموزش دانشگاهی در این حوزه، فرایندهای آموزشی را از دورن سست، گسسته و بی رمق ساخته به نحوی که هم یاددهی برای استادان و هم یادگیری این علوم برای دانشجویان به مرز ناممکنی رسیده است.
🔹تکرار پیوسته تکرار شده های سرفصل های درسی در کلاس های دانشگاهی در کنار عدم مشاهده نتیجه آن در کمک و حمایت از عرصه های منابع طبیعی، به مرور نوعی سرخوردگی و ملال تدریس برای استادان مهیا ساخته است. داستان ملال تدریس زمانی بغرنج تر می شود که استادان بعد از سالها آموزش متوجه می شوند آنجه آموزش می دادند نه تنها جایی کاربردی ندارد بلکه مهمتر از آن در بسیاری از موارد آسیب زا نیز بوده و خلق بحران هم کرده است.
🔹اما نمود واقعی این نارکارآمدی آموزشی و ناممکنی یاددهی-یادگیری، در عدم ایجاد پیوند بین استاد، دانشجو و کلاس درس رخ می دهد. جایی که قریب به اتفاق دانشجویان منابع طبیعی هیچ ارتباط موضوعی و حتی فیزیکی با محیط کلاس و آنچه استاد بیان می دارد برقرار نمی کنند. از این رو یادگیری نیز برای دانشجویان به مرز ناممکنی رسیده است و عملا چیز ماندگاری در محیط کلاس فرا نمی گیرند.
🔹از دیگر نمودهای این ناکارآمدی که بسیار هم مخرب است؛ بی تفاوتی و سردی عمده دانشگاهیان منابع طبیعی نسبت به آنچه در عرصه های منابع طبیعی کشور می گذرد است. آنها حتی معمولا کوچکترین واکنشی نسبت به مسائل منابع طبیعی پیرامون دانشگاه و دانشکده های خود نشان نمی دهند چه برسد به اینکه بخواهند برای کلیت منابع طبیعی کشور دلی بسوزانند. اگر نبود کنش های کنشگران خود جوش و غیر متخصص منابع طبیعی و محیط زیست، حال روز عرصه های طبیعی به مراتب وخیم تر از شرایط فعلی بود.
🔹ساختار آموزشی و فرهنگ رشته ای هم اتفاقا در تحقق هر چه بیشتر این ناممکنی فرایندهای یاددهی و یادگیری تلاش می کند. عدم بازنگری موثر دروس و سرفصل ها، ناهمگونی و عدم ارتباط سیستمی واحدهای درسی، تمرکز سبک تدریس جزوه خوانی، از رده خارج نشدن کهنه جزوه ها، حذف شدن غالب بازدیدهای علمی و ضعف مفرط تجهیزات آزمایشگاهی از جمله مواردی است که در عمل کار یاددهی و یادگیری را نه تنها تسهیل نمی کند؛ بلکه آن را پیچیده و ناممکن هم ساخته است.
🔹در چنین ساختار آموزشی، انفعال و فرسودگی آموزشی استادان به خوبی مشهود است. آنها برای بقای زیست دانشگاهی خود ناچارند به انجام فعالیت های پژوهشی بی اثر برای منابع طبیعی اما امتیاز آور برای دانشگاه روی آورند. البته که این شرایط مختص به دانشکده های منابع طبیعی نیست و در همه دانشکده ها ساری و جاری است و آموزش و تدریس در کنج آئین نامه ها و مقررات پر طمطراق آموزشی رها گشته است.
✅ اگر چه برنامه تحولی برای بازنگری رشته های منابع طبیعی در سطح وزارت علوم برای مدتی طرح بحث بوده است و سرانجامی هم نداشته است؛ اما به نظرم تغییر موثر در وضع موجود را ابتدا باید در سطح پایین و در بازاندیشی کارکرد یاددهی استادان و یادگیری دانشجویان در نسبت با نیازهای شناختی و مدیریت منابع طبیعی، جستجو کرد. این کارکرد نباید برای همه دانشکده ها، گروه های آموزشی و حتی استادان و دانشجویان مشابه فرض شود و رویه های یکسان و اجباری را تحمیل نماید.
@beytollahmahmoudi
❇️ عده ای از دانشجویان فرهیخته و دغدغه مند در دانشگاه شهرکرد، خیریه دانشجویی(طبیعت محبوب) تأسیس کردند و چند ماهی است برنامه های متنوع یاری رسانی به اقشار نیازمند را در قالب ایفای نقش مسئولیت اجتماعی دانش و دانشگاه پیگیری می کنند. مشوق خیراندیشی آنها باشیم.
🔸آدرس کانال و اینستاگرام کانون خیریه دانشجویی: @sku_charity
@beytollahmahmoudi
❇️ واگرایی زیست علمی از
زیست معنوی
✍️ بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد/۱۰ شهریور ۱۴۰۲
🔹همواره یکی از چالش های بنیادین دانشگاه و فرایند علم ورزی در جهان و به خصوص ایران، همبسته یا ناهمبستگی زیستی علم و معنویت بوده است. چالشی مستمر که از یک طرف پیوند این دو را ممکن و لازم و از طرف دیگر ناممکن و غیرضروری تلقی می کند.
🔹تردیدی نیست که برای اغلب زیست مندان علمی غوطه ور در اتمسفر پوزیتیویسم، صحبت از زیست معنوی در فضای عمومی علم، چندان محلی از اعراب ندارد و آن را به لفاظی های ایدئولوژیک منتسب می دانند. اما در کنه فضای خصوصی و وجدانی همین زیست مندان، تلاطم درگیرهای شدید ذهنی در مورد چیستی و چرایی زیستن، همیشه در جریان و البته پیوسته در حال سرکوب شدن است.
🔹از آنجاکه دست علم تجربی، برای پاسخ به سوالات محوری و اساسی زیست معنوی خالی است و یا با پاسخ های بسیار سطحی و اجمالی پر شده است؛ زیست مندان علم چاره ای ندارند که دیواری سترگ بین زیست علمی و زیست معنوی خویش بنا نهند، به گونه ای که این دیوار حصار مهجوریت زیست معنوی را تضمین کند. در چنین شرایطی است که پیوند زیست علمی و زیست معنوی کاملا گسسته و حضور جدی در اقلیم هر یک به نفی دیگری منتهی شده است.
🔹اگرچه در مقیاس جهانی، زیست معنوی در سایه و زیر چتر زیست علمی نهادینه شده است و در لایه های پیدا و عموما پنهان زیستن های علمی جای خود را تثبیت کرده است؛ اما در ایران زیست معنوی با تعبیر مشخص تری به نام زیست مذهبی در تلاش است که جای خود را نه در سایه زیست علمی، بلکه هم عرض و حتی بالاتر از آن تثبیت سازد.
🔹فضای علم زدگی در اکوسیستم شبه علمی دانشگاههای ایران، عاملی تعیین کننده در جداسازی علم و معنویت است. هنگامی که رشد علمی با اصول آفرینی و خدشه ناپذیری گزاره های شبه علمی همراه می شود و فرصت تأمل و بازاندیشی علمی در این گزاره ها فراهم نیست؛ به مرور دیوار بین زیست علمی و زیست معنوی بلندتر خواهد شد. زیرا در چنین فضایی، زیستمندان علمی پاسخ به هر سوالی حتی از جنس معنویت را در همان گزاره های سفت و سخت شده خویش پیدا می کنند و به آنها باورمند می شوند. باوری سست بنیان و لغزنده که آشوب درونی پایداری را نصیب ما کرده است.
🔹علاوه بر علم زدگی، آنچه که به زیست معنوی زیست مندان علمی لطمه جدی وارد ساخته است، فضای سطحی نگری دینی است. خلاصه و تقلیل نمودن دینداری در اجرای صوری و عادات وار احکام مذهبی، موجب شده تأمل و اندیشه ورزی عمیق دینی و مذهبی به حاشیه رانده شود و فرصت چندانی برای اندیشه در مورد چرایی ها و چیستی های زیستن از منظر دین که در هر برهه زمانی نیازمند تأمل به روز است فراهم نگردد.
🔹دین همواره از مراجع اصلی سامان بخشی زیست معنوی بوده است. نقش شکاف و گسست بین علم و دین، در دنیای امروز در گسست پیش آمده بین زیست علمی و زیست معنوی غیر قابل انکار است. هر چند به تعبیری علم فرزند و پرورش یافته دین است و عمده دانشمندان و اندیشمندان بانیان علم دیندار بوده اند؛ اما رشد و جهش سریع و سلطه همه جانبه آن در کلیه ارکان زندگی، باعث شد تا قیمومیت خویش را از مخلوق خود به رسمیت نشناسد.
✅ آنچه موجب پیوند ارگانیک زیست علمی و زیست معنوی در جامعه ما که معنویت با دینداری همزاد است می شود؛ ورود نقادانه و اندیشه ورزانه زیست مندان علمی به گزاره های علمی خلق شده توسط خویش در فضای پسا پوزیتیویسم از یک طرف و ورود تأمل گرایانه به بنیان های معرفتی دین از طرف دیگر است. بازاندیشی هستی شناسانه علم و دین می تواند مرزهای پوشالی بین این دو مرجع معرفت شناسی را در خود حل و زیست علمی در زیست معنوی ترکیب
شود.
@beytollahmahmoudi
❇️نقدی بر مواجهه انتقادی دانشگاهیان با برنامه یک میلیارد کاشت درخت
🖊بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد- 22 اسفند 1401
🔻از علایق شخصی من توجه و تمرکز به نوع نگاه و چشم انداز جامعه دانشگاهی به رخدادهای اجتماعی جامعه است. اینکه دریچه نگاه این نهاد به مسائل مختلف از چه زاویه و دامنه ای نشأت می گیرد و در کدام پایگاه و موقعیت هستی شناختی خویش واقع است که بر اساس آن پایگاه معرفتی، توجه خود را به مسائل نمود عینی و عمومی می بخشند.
🔻یکی از موضوعات پر حاشیه این روزهای جامعه علمی منابع طبیعی و محیط زیست کشور، نقد و نظر در مورد برنامه یک میلیارد کاشت درخت در فاصله 4 سال آتی است. به طور خلاصه و در مجموع بر اساس آنچه در رسانه ها، شبکه ها و اظهارنظرها قابل مشاهده است؛ عموم جامعه دانشگاهی ما از مخالفین این برنامه به شمار می روند و آن را یک رخداد منفی و مخرب برای منابع طبیعی کشور می دانند. اصلی ترین نقد آنها نیز این است که این برنامه، پشتوانه کارشناسی و علمی، مالی، فنی و زیرساختی قابل استنادی ندارد و در نتیجه علاوه بر شکست، صدمات جبران ناپذیری هم بر عرصه های طبیعی کشور وارد خواهد ساخت.
🔻در این یادداشت قصد ندارم در مورد رد یا اثبات این گزاره دانشگاهیان اظهارنظر کنم و صرفا بنا دارم بیان کنم که این گزاره از چگونه محفل و پایگاهی سرچشمه می گیرد و این پایگاه خود در شکل گیری این برنامه و برنامه های شبیه به آن چقدر موثر بوده است.
🔻در جامعه شناسی شناخت کارل مانهایم: "آنچه یک شخص در زمانی مشخص می بیند صرفا یک چشم انداز فردی نیست؛ بلکه محصول رخدادهای گذشته و کنش های متقابل فعلی اوست". بر این پایه تصمیم یک فرد و حتی تصمیم یک سازمان و نهاد، برگرفته شده از مجموع اتفاقاتی است که آن فرد یا سازمان در ارتباط با پدیده های ماقبل خود و پدیده ها و کنش های متقابل بزرگتری که در آن واقع و محصور شده است؛ خلق و عمومیت می یابند.
🔻جامعه دانشگاهی منابع طبیعی و محیط زیست همیشه دیوار بزرگی بین خود و سازمان های اجرایی منابع طبیعی و محیط زیست کشور قائل بوده است. این تلقی حتی با حضور دانشگاهیان بر مسند مدیریت این سازمان ها نیز کم رنگ نمی شود. به طور اجمالی نقد اصلی آنها به علمکرد این دو سازمان این است که تصمیمات علمی و مبتنی بر آموزه های دانشگاهی گرفته نمی شود.
🔻این نقد بنظرم کاملا درست است؛ اما چیزی که این نقد را کاملا بی اثر و بی معنا می کند آن است که رفتار مدیران سازمانی دقیقا منطبق بر نوع رفتار و عملکرد دانشگاهیان در محیط های دانشگاهی است. به این معنی که اگر نقد می شود مدیران سازمان های اجرایی منابع طبیعی و محیط زیست، علمی تصمیم سازی و تصمیم گیری نمی کنند، به این دلیل است که دانشگاهیان نیز عموما در امورات آکادمیک خویش چنین کاربستی ندارند و لذا نمی توان انتظار داشت افراد دانشگاهی وقتی تجربه زیست علمی- اجتماعی در امور دانشگاه را ندارند؛ وقتی بر مسند دستگاه دیگری قرار می گیرند، خالق معجزات علمی باشند.
🔻برنامه کاشت یک میلیارد درخت در کشور، مانند بسیاری از برنامه های اجرایی کشور نه یک برنامه علمی بلکه یک تصمیم و برنامه مدیریتی است. برنامه مدیریتی می تواند پشتوانه علمی هم داشته باشد اما الزاما و حداقل در کشور ما ضرورت چندانی برای آن لحاظ نمی شود و اگر هم می شود جنبه صوری و نمایشی دارد.
🔻دانشگاهیان منابع طبیعی و محیط زیست تلاش می کنند برنامه مدیریتی کاشت یک میلیارد درخت را با رویکردهای علمی تجربه نشده در محیط خویش مورد قضاوت قرار دهند. آنها ناخودآگاه فراموش می کنند که هرگز تجربه تدوین و اجرای یک برنامه علمی در محیط دانشگاهی خود را حتی در مورد علمی ترین اموری که انجام می دهند ندارند.
🔻کدام دانشگاه و گروه آموزشی منابع طبیعی و محیط زیست سراغ داریم که بر پایه یک برنامه علمی و مطالعه مصوب از قبل، امور خویش را برنامه ریزی و مدیریت می کند؟ مگر نه این است که همگی در اتمسفر روزمرگی دانشگاهی و محصور در برنامه های مدیریتی از بالا یا پایین تحمیل شده، زیست می کنیم؟ وقتی ما در یک فضای پوپولیستی آکادمیک خود ساخته سیر می کنیم چگونه انتظار داریم برنامه های کلان کشوری مصون از این فضا نباشند؟!
🔻در همین راستا معتقدم نقدهای جامعه علمی از اوضاع اجتماعی نه تنها کارگر نیست بلکه به تشدید و توسعه دوگانگی حرف و عمل حتی در خود محیط دانشگاه منجر می شود و دانشگاه روز به روز جایگاه خود را حاشیه ای تر در فرایند تبیین مسائل کشور خواهد دید و در عمق افسردگی آکادمیک بیشتر دست و پا می زند.
🔻اگر امروز جامعه اجرایی منابع طبیعی و محیط زیست از جامعه علمی بخواهد تبینی مبتنی بر آنچه دانشگاهیان پشتوانه علمی عنوان می کنند از وضعیت درختکاری کشور در طول سالیان گذشته ارائه دهد، بی تردید دست او بسیار تهی است.
❇️نقدی بر خوانش دکتر داریوش خانلری از شناخت و مدیریت جنگل های شمال ایران
🖊بیت الله محمودی- 28 دی 1401
🔶در کتاب "خود مردم نگاری آموزش دانشگاهی در ایران، تجربه تحصیل در جنگلداری" اشاره کرده ام که جنگلداری در ایران با بن بست علمی و عملی روبرو شده است و برای برون رفت از این وضعیت چاره ای جز بازاندیشی انتقادی و ایجاد بستری میان/فرارشته ای برای پیدایش و بازیابی مجدد خویش باقی نمانده است. خوشبختانه چند نفری البته خارج از محدوده های آکادمیک در کشور هستند که به این بازاندیشی و تأمل رو آورده اند.
🔶یکی از آنها دکتر داریوش خانلری کارشناس بازنشسته سازمان جنگل ها و مراتع است. که طی دو سال اخیر به طور مستمری در نقد جنگلداری به مثابه یک علم دانشگاهی در فضای مجازی مشغول به فعالیت است. وی تلاش دارد خوانشی انتقادی از جنگلداری و جنگل شناسی را به مخاطب عرضه کند که به برپایه تجارب زیسته او در امر جنگلداری در جنگلهای هیرکانی است. در این خوانش او از مفهومی به نام "دانش بومی جنگل" استفاده می کند و بیان می دارد که دانش آکادمیک جنگلداری در ایران مخرب جنگلهای هیرکانی بوده و امروزه چیزی جز تکرار و بازتولید مفاهیم استادانی که در غرب تحصیل کرده اند و معنای علم را به درستی درک نکرده اند نیست.
🔶دکتر خانلری برای نقد دانش آکادمیک جنگلداری در ایران گریزی هم به مفهوم علم می زند تا کج فهمی جنگلداران دانشگاهی را از این مفهوم به نمایش بگذارد تا جایی که بیان می دارد اساسا واژه علم با قطع درخت منافات دارد. او در همین فضای نقادی خود تغییر اقلیم را یک القای موهوم و بیگانه می داند که اساسا در جنگل های ایران محلی از اعراب ندارد و به جای آن از تنوع اقلیم در شمال صحبت به میان می آورد.
🔶همانطور که اشاره شد روحیه نقادی دکتر خانلری به جنگلداری در ایران و آسیب هایی که به جنگل های کشور زده است ستودنی است، اما منطق تحلیل های انتقادی ایشان به شدت مخدوش است تا جایی که اساسا نقدهای بحق ایشان را زیر سوال و محاق برده است.
🔶او می گوید "علم مخالف قطع درخت است"، چون قطع درخت به منزله از بین رفتن یک سیکل زندگی گیاهی و حذف جزئی از اکوسیستم جنگلی است. در این گزاره ایشان برای علم قداست خاصی قائل است که با از بین رفتن هر موجود زنده ای مخالف است. اما در واقعیت علم نه تنها چنین معصومیتی ندارد بلکه حتی برعکس ابزاری برای تسلط انسان بر طبیعت و ویرانی آن بوده است. از منظر فرانسیس بیکن از بانیان انقلاب علمی "علم بر انسان و جهان تسلط دارد و بر طبیعت نمیتوان مسلط گشت مگر آنکه از قوانین آن آگاهی یابیم". لذا بر خلاف تلقی خانلری، علم نه تنها با قطع درخت مخالف نیست بلکه اتفاقا روش های قطع آن را هم به انسان آموزش داده است. قطعی بهینه که تأمین کننده مستمر نیازهای چوبی او باشد.
🔶خانلری از دانش بومی جنگل های هیرکانی سخن می گوید و آن را در مقابل علم آکادمیک جنگلداری قرار می دهد. تلقی و استفاده ایشان از واژه "دانش بومی" با مفهوم واقعی این واژه همخوانی ندارد. Indigenous knowledge یا دانش بومی به مجموعه تکنیک های محلی برای سازگاری مطلوب با زیستن در محیط های روستایی و طبیعی اطلاق می شود. به همین دلیل کاربست آن در شناخت خرده ویژگی های اکولوژیک جنگل های شمال که مدنظر وی است صحیح نیست.
🔶درست است که در جنگل های هیرکانی با تنوع کلان و خرد اقلیمی روبرو هستیم که شناخت و مستندسازی آن هم ضرورت دارد، اما تلقی اینکه چیزی به نام تغییر اقلیم وجود ندارد و این موضوع زائیده علم غرب و نظام سرمایه داری است، بیشتر به داستان توهم توطئه شبیه است. تغییر اقلیم بیش از یک دهه است که نقل محافل علمی در دنیاست و پیامدهای آن در تحقیقات متنوع در رشته های مختلف به اثبات رسیده است، لذا خیلی عجیب است که ما بخواهیم آن را حتی دروغ بپنداریم.
🔶دکتر خانلری برای اینکه قادر باشد نقدهای بحق خویش از علم جنگلداری و اجرای آن در ایران را به خوبی تبیین کند، ناگریز است از ابزارهای علمی، تحلیلی و تفسیری مبتنی بر تجربه و آزمایش در بستر تحقیقات محلی، منطقه ای و ملی بهره گیرد. اینکه سراسر بر طبل نفی بی تحلیل دانشگاهیان کوبیده شود، جز جزم اندیشی ایشان چیزی را به ذهن مخاطب دانشگاهی متبادر نمی کند. برای ایشان آرزوی تداوم فعالیت نقادی جنگلداری در ایران را آرزومندم.
@Beytollahmahmoudi
🖤به یاد دانشجو- جنگلبان فقید محمد عسگری
🖊بیت الله محمودی ۱۰ اذر ۱۴۰۱
-در چند سال اخیر جامعه علمی جنگلبانی ایران در سوگ چهره های بی بدیل و فاخری چون دکتر محمدرضا مروی مهاجر، دکتر هدایت غضنفری، دکتر محمد پیرصوفی، دکتر مرتضی شریفی و مهندس محمدرضا گنجی نشسته است. منش علمی و عملی این فرهیختگان در لایه لایه نظام جنگلداری ایران به طور عمیقی گسترش یافته بود که درگذشت هر یک، تنفس در اتمسفر کم فروغ فرهیختگی علمی جنگلداری کشور را سخت و سخت تر می کند.
-گلچین نیستی اینبار سراغ یک جنگلبان دیگر از همین تبار اما از نسل دانشجویی اش رفته است تا محمد عسگری دانشجوی دکتری جنگلداری دانشگاه تهران را مسافر خود کند.
-از ترم سه کارشناسی اش در پاییز 1391 که مصادف با ترم یک دکتری من و شکل گیری دوره جدید انجمن علمی- دانشجویی جنگلداری بود تا همین چند روز پیش که از رفتنش باخبر شدم، متفاوت بودنش را مرتب احساس می کردم. صاف و ساده بودن اولین چیزی بود که من در وجودش دیده بودم. آنقدر از خود زلالیت رفتاری نشان می داد که گاهی متوهم می شدم و فکر می کردم نقش بازی می کند. اما هر چه می گذشت و همکاری و دوستیمان در انجمن و بعد از آن توسعه پیدا می کرد، بیشتر متوجه می شدم که سادگی ظاهر او در آراستگی وجودیش ریشه داشت نه در نقاب های رنگارنگ متعارف.
-علاوه بر کاراکترهای شخصیتی که او را به شدت برای دانشجویان و استادان دوست داشتنی می کرد، محمد یک الگوی بی نظیر در خلق منش دانشجویی در طول سه دوره تحصیلات دانشگاهی بود. در کنار پرداختن جدی به تکالیف معمول و معمولا کسل کننده کلاس های دانشگاهی، بر خلاف اکثر دانشجویان هرگز مشارکت در فعالیت های علمی- اجتماعی را از رسالت دانشجویی خود به دور نمی دانست و به طور مداوم و خستگی ناپذیری در فضای بی رمقی و ناامیدی حاکم بر اقلیم معاصر دانشجویی، عطر امید و کوشش را در محیط دانشجویی پیرامون خود می گستراند.
-در کار علمی- دانشجویی خویش خلاق و ایده مند بود و تلاش می کرد مشارکت بدنه دانشجویی، استادان، کارشناسان اجرایی و حتی بازنشستگان را به خصوص در ثبت دیدگاهها و تجربه های علمی مستندسازی کند. در کنار فعالیت های علمی، کنشگری اجتماعی و سیاسی تحول گرایانه ای هم داشت. به همین دلیل فردی چند بعدی بود که سعی داشت همه وجوه ساحت دانشجویی خود را توسعه دهد.
-محمد برای 10 سال به طور پیوسته در انجمن علمی جنگلداری دانشگاه تهران فعالیت داشت و این انجمن را نه تنها به بهترین انجمن دانشجویی کشور در این رشته، که به یکی از موفق ترین انجمن های دانشجویی در کل رشته های دانشگاهی ایران مبدل ساخت. بی تردید دو نشریه دانشجویی ساعی و سی سنگان که با مدیریت او در چند سال اخیر منتشر می شد، اثرگذاری به مراتب بیشتری از نشریات علمی- پژوهشی این رشته داشته است.
-محمد سرشار از انگیزه برای فعالیت و اثرگذاری بود و در این راه موانع زیادی را هم تحمل می کرد. موانعی که در چتر مناسبات مخرب آکادمیک جلوی پای هر دانشجوی دغدغه مندی دیوار می شوند. با تغییر رویه های نابسامان و بازبینی نقش اجتماعی دانشجو در دانشگاه، فرصت ظهور و بلوغ محمد عسگری های دیگری را فراهم کنیم.
-خوش باشی محمد عزیزم؛ وجودت به انسان بودن و دانشجو بودن طراوت فراموش نشدنی را هدیده داده است، به دکتر مهاجر، به دکتر غضنفری، به دکتر صوفی، به مهندس گنجی و همه جنگلبانان پیرامون: برسان سلام ما را.
@Beytollahmahmoudi
🔷 پیشگفتار کتاب خودمردم نگاری آموزش دانشگاهی در ایران:
✅ کتاب خودمردمنگاری آموزش دانشگاهی در ایران (رشته جنگلداری)، یکی از کمشمار نوشتهها و معدود کتابهایی است که با عبارت خودمردمنگاری در سالهای اخیر به زبان فارسی انتشار مییابد.
🔻روایت محمودی در این کتاب روایت تلاقیِ دو بحران در جامعۀ ما است: از یک سو، گسترش آموزش عالی و گسترش رشتههای دانشگاهی و، از سوی دیگر، گسترش چالشهای بزرگ زیستمحیطی.
🔻علوم جنگل، بهعنوان یکی از شاخههای آموزش عالی، بیانکنندۀ این است که این مطالعات، درست مانند خودِ جنگلها، برای جامعۀ ما مسألهساز شدهاند.
🔻نهاد علم و سازمان آموزش و ترویج و گسترش آن نیز درست مانند طبیعت، با بحرانهای بزرگی روبهرو است.
❇️ یه روزی تا همین چندسال پیش، وقتی کسی دکتری تخصصی قبول می شد؛ کلی خود و اطرافیان برای چنین موقعیت و موفقیت علمی ذوق و افتخار می کردند و سورها می دادند و بنرها می زدند. امروز یکی از دانشجویان ارشدم رو دیدم بش گفتم راستی دکتری آزمون دادی چی شد؟ گفت قبول شدم. گفتم خبر ندادی و کسی نمی دونه که!، گفت آخه چیز خاصی نیست هر که اومد مصاحبه قبول شد!!!
🔹در حیرتم که چه کردیم با جایگاه عناوین و القاب علمی و دانشگاهی که اینچنین قبولی و تحصیل در بالاترین مقطع دانشجویی سهل و بی اهمیت و بی ارزش شده!!
@beytollahmahmoudi
❇️ تصرف اراضی به مثابه تصرف کارکردهای دانشگاه
✍️ بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد/۱۲ آبان ۱۴۰۲
🔹ماجرای تعرض نیروهای حفاظت اداره راه و شهرسازی به اراضی جنگلی و در ادامه هتک حرمت به دانشگاهیان دانشگاه شهرکرد در تاریخ ۱۱ آبان ماه ۱۴۰۲، موجب جریحه دار شدن افکار عمومی جامعه و به خصوص جامعه دانشگاهی استان و کشور شده است. پوشش خبری و رسانه ای موضوع در ابعاد وسیع خود بیانگر دردناکی و اهمیت پرداختن به آن است. حقیر ریشه این موضوع را در دو مسئله اساسی و دو نگاه به کارکرد دانشگاه و منابع جنگلی می بینم.
🔹فرایند اجتماعی شدن دانش در جامعه ما سرعت خوبی داشته است و امروز نهاد یا وضعیتی را نمی توان در جامعه نام برد که از فواید دانش در امورات خویش بهره نگیرد. این در حالی است که دانشگاه چندان در اجتماعی سازی خود موفق نبوده است. به این معنی که نهاد دانشگاه نتوانسته است موجودیت خود را در لایه لایه نهادهای اداری، اجتماعی و مردمی نهادینه کند.
🔹در واقع اگرچه امروزه در مقیاس بین المللی با دانشگاه نسل چهارم و پنجم که جامعه محوری را ملاک اصلی کارکرد خود می داند مواجهه داریم؛ اما دانشگاههای ما هنوز در نسل های اول و دوم دست و پا می زنند. از یک طرف در اندیشه دانشگاه در چنین نسل هایی هستیم و از طرف دیگر در کلان مسائل دانشگاه نسل اول و دوم غوطه وریم. همین تضاد بین اندیشه و عمل، موجب دور شدن نهاد های اداری از الزامات کارکردی دانشگاه و در نتیجه کم اثر بودن کارکرد دانشگاه در جامعه اداری شده است و لذا این نهادها تصور می کنند ساحت های زیادی از دانشگاه از جمله منابع فیزیکی آن چون زمین بلااستفاده است و باید به دیگر نهادها واگذار شود.
🔹مسئله دوم، نگاه به منابع طبیعی و جنگل در فضای برنامه ریزی و مدیریت سرزمینی ماست. معمولا در نظام برنامه ریزی کالبدی و منطقه ای که در نهاد شهرسازی ما رخته دارد؛ جنگل ها به مثابه اراضی رها شده ای هستند که برنامه ریزان می توانند در جانمایی کاربری های مختلف از آن بهره گیرند. در این نوع نگاه، ارزش وجودی، روانی، زیست محیطی و اجتماعی درخت، فضای سبز و کارکردهای آن نادیده گرفته می شود.
🔹این نادیده انگاری زمانی اسفناکتر می شود که زمینی برای همین کارکردها در قالب فضای سبز شهری، جنگلکاری می شود؛ اما بعد از سالها نگهداری دوباره در اولویت تغییر کاربری قرار می گیرد. این ناپایداری عرصه های جنگلکاری شده به خصوص در محدوده و حریم شهرها به وفور دیده می شود و اینگونه است که سرانه ۱۲ متر مربعی فضای سبز شهری در کشور که نصف استانداردهای جهانی است؛ هر روز کاهش پیدا می کند.
🔹نقش و کارکرد زیست محیطی در دانشگاه نسل پنجم کلیدی است. در واقع دانشگاه در این موقعیت به نیازهای زیست محیطی جامعه بسیار حساس است و لذا کارکردهای آموزشی، پژوهشی، فناورانه، فرهنگی و اجتماعی خود را به گونه ای برنامه ریزی می کند تا قادر به پاسخگویی بخشی از نیاز زیست محیطی جامعه باشد. در همین راستا تصرف اراضی جنگلی دانشگاه (که در حال تبدیل شدن به یک پارک جنگلی آموزشی، پژوهشی و تفرجی است)؛ به بهانه ساخت مسکن که اتفاقا مطابق تبصره ۲ ماده ۹ قانون جهش تولید مسکن چنین عملی ممکن نیست؛ با نقش آفرینی دانشگاه در خلق کارکردهای زیست محیطی منافات دارد.
✅ همت و یکدلی مسئولان، استادان، کارکنان و دانشجویان دانشگاه شهرکرد برای جلوگیری از تصرف و تغییر کاربری ۱۷.۵ هکتار از اراضی جنگلی شرق دانشگاه که متصل به یکی از محلات شهر است، مورد ستایش و تقدیر حوزه عمومی و دانشگاهیان سراسر کشور قرار گرفته است. امیدواریم وزارت عتف و دیگر وزارت خانه های مرتبط با اتخاد تدابیری، زمینه تعرض به اراضی و املاک دانشگاه ها به هر بهانه ای و توسط هر دستگاهی را مسدود نمایند.
@beytollahmahmoudi
🔺به همین دلیل نقد برنامه مدیریتی کاشت یک میلیارد درخت بدون پشتوانه علمی مکتوب، محلی از اعراب ندارد و اتفاقا دانشگاهیان خود مقصر اول خلق چنین برنامه هایی هستند زیرا زمینه شکل گیری آن را ناخواسته فراهم کرده اند و حالا طلبکارانه و باز بدون پشتوانه علمی (یعنی همان چیزی که از دیگران طلب می کنند) آن را نفی می کنند.
🔺دلسوزی واقعی برای منابع طبیعی کشور از طرف جامعه علمی زمانی برای عموم جامعه قابل درک و پذیرفته شده است که این دلسوزی در لایه لایه فعالیت های جمعی- آکادمیک دانشگاهیان رویت پذیر شود. چیزی که اکنون خبری از آن نیست و با این روند خبری از آن در آینده هم نخواهد بود.
@beytollahmahmoudi
سلام و تشکر جناب دکتر محمودی عزیز
نقد سازنده موجب میشود به واقعیت طبیعت پی ببریم.
با عرض پوزش جنابعالی هم برای رد عرایضم که حاصل یافته ها و دانسته ها از طبیعت است، از این و آن مدد گرفتید، و لذا در نوشته کوتاه خود به من میگویید هیچ دانش میدانی ندارید...
بهرحال بحث در مورد جنگل نیاز به شناخت بنیان شکل گیری جنگل است، یعنی
اقلیم ها و نقش آنرا در شناخت جوامع جنگلی بشناسیم و ارتباط آن با عرض جغرافیائی و تفاوت اقلیم ها تا حدی که قادر به شناسائی واحدهای مستقل طبیعی همان سازندگان اکوسیستم های جنگلی باشیم...
که طی نیم قرن خرج عمر در طبیعت ایران زمین ندیدم هیچیک از اساتید خارجی و ایرانی بداند...
به تبع جنابعالی وقتی میتوانی در این بحث بسیار گسترده وارد شوید حداقل موارد فوق را در طبیعت جنگل کسب کرده باشید، در غیر اینصورت شما هم همانند مرحوم ساعی ها و مهاجرها که خرج عمری در دانش میدانی نداشتند، در تداوم بدآموزی علوم جنگل شریک خواهید بود.
و اما علم آنچه گفتید نیست و اقلیم نیز آنچه فرمودید نیست.
بهرحال مشکل امثال جنابعالی با دانش دیکته شده تئوری محور لوث کردن واقعیت طبیعت است، که خوشبختانه مرحوم مهاجر بعد از ده سال به عرایضم توجه و باور کرد و شجاعانه اعلان تنفس جنگل شمال را داشته اند.
ارادتمند خانلری
❇️ فراخوان اعطای جایزه دانشجو- جنگلبان فقید محمد عسگری
دبیرخانه دائمی همایش ملی منابع طبیعی و توسعه پایدار در زاگرس در نظر دارد به منظور پاسداشت و ترویج منش علمی- اجتماعی مرحوم محمد عسگری دانشجوی دکتری جنگلداری دانشگاه تهران، جایزه ای را به صورت ثابت در هر همایش به فعالان دانشجویی حوزه منابع طبیعی و محیط زیست اعطا نماید. بدین منظور از کلیه دانشجویان فعال در انجمن های علمی و تشکل های مردم نهاد زیست محیطی در سراسر کشور دعوت می شود روزمه علمی- اجرایی خود را مطابق فرمت پیوست برای شرکت در این فراخوان ارسال نمایند. برگزیدگان اولین دوره این جایزه در سومین همایش ملی منابع طبیعی و توسعه پایدار که در تاریخ 15 و 16 اسفندماه جاری در دانشگاه شهرکرد برگزار می شود، مورد تقدیر قرار خواهند
گرفت.
بیت الله محمودی دبیر همایش
@beytollahmahmoudi
❇️ تکمیل دانش گریزی در تحصیلات تکمیلی
✍️بیت الله محمودی- عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد: ۱۳ خرداد ۱۴۰۱
🔹خردادماه که معمولا فصل برگزاری جلسات مصاحبه پذیرش داوطلبین دوره دکتری در دانشگاههای کشور است؛ حداقل برای یکبار در سال به طور جدی مسئله پذیرش دانشجوی دکتری و کمیت و کیفیت تحصیل در مقاطع تحصیلات تکمیلی برای اغلب استادان از ذهنها می گذرد.
🔹اگر چه اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ جنب و جوشی فراگیر در اکثر گروه ها، دانشکده ها و دانشگاههای کشور برای راه اندازی، توسعه گرایش های دکتری و افزایش ظرفیت پذیرش دانشجو دیده می شد؛ اما در چند سال گذشته این شور و شوق به یأس و فرسودگی ذهنی استادان تبدیل شده است. به طوریکه حتی حوصله چندانی برای برگزاری مصاحبه پذیرش دانشجو دیده نمی شود و اگر ناچاری ها و الزامات شغلی نبود، چه بسا اکثریت تمایلی به داشتن دانشجوی دکتری هم نمی داشتند.
🔹امسال نیز همانند پارسال در دو جلسه آزمون مصاحبه دکتری به عنوان ناظر و ممتحن شرکت داشتم؛ علاوه بر این با چندتن از همکاران درگیر این مصاحبه ها نیز صحبت کردم. بی تردید اوضاع کیفیت مصاحبه ها سال به سال وخیم تر می شود. شاید باورپذیر نباشد اما سخت ترین قسمت مصاحبه برای داوطلبین، زمانی است که می خواهند انگیزه خود را از ورود به دوره دکتری بیان کنند. جایی که پاسخ های سطحی و کلیشه ای با ترکیبی از خودسانسوری بیان می گردد.
🔹با تحلیل چرایی طرح موضوع "انگیزه ورود به دوره دکتری" توسط مصاحبه کنندگان و چگونگی پاسخ به آن توسط مصاحبه شوندگان، می توان فهم واقع بینانه تری از مختصات تحصیلات تکمیلی در دانشگاههای ایران را ادارک کرد. استادان منتظر پاسخی هستند که خود بندرت آن را چه در دوران دانشجویی و چه در دوران کاری تجربه کرده اند.آنان می خواهند بشوند که داوطلب تنها و تنها به سبب علاقه به دانش و تعمیق دانش ورزی خویش، وارد مقطع دکتری می شود. داوطلبین اگر چه به خوبی می دانند استادان منتظر شنیدن چه گزاره هایی هستند، اما هرگز در این نمایش نقش خود را به خوبی بازی نمی کنند. اینطرف میز مصاحبه کسی منتظر شنیدن رویا و آنطرف کسی ناتوان از بیان آن.
🔹در چنین فضایی داوطلب به طور عریان از دلایلی برای ورود به دوره دکتری صحبت می کند؛ که با ماهیت ذاتی این دوره جهت تحقق چنین مقاصدی همنوا و سازگار نیست. او می خواهد دکتر شود تا دیده شود و منزلتی پیدا کند و دکتر خطاب شود، تا شانس شغل و درآمد بهتری را امتحان کند، تا از دیگران عقب نماند، تا ... . انگیزه او هر چه باشد با اصالت و رسالت دانشجو بودن فرسنگ ها فاصله دارد. انگیزه ای ساخته و پرداخته از دانشگاهی که حالا محصولات خویش را در مقابل اهداف ذاتی خود قد علم کرده نظاره گر و علنا به ترویج ضد دانشگاه در محیط دانشگاه مشغول است.
🔹ناتوانی داوطلبین در پاسخ به برخی سوالات پیش پا افتاده و عدم درک کلیتی از ماهیت رشته تحصیلی، بسیار حیرت انگیز است. درک اینکه چگونه کارشناس ارشد رشته ای که اتفاقا ممکن است تجربه کار در همان زمینه را هم داشته باشد، از بیان کلیات رشته تخصصی خود عاجز می ماند. در چنین فرصتی است که استاد عدم یادگیری عمیق و عدم درونی و شخصی سازی دانش را به وضوح در دانشجویان خود تجربه می کند و در بهتی یأس آلوده فرو می رود.
🔹استادان به ناچار نگاه تلخ و واقع بینانه ای به ماجرای پذیرش دانشجوی دکتری و در مجموع فعالیت در تحصیلات تکمیلی دارند. آنها به خوبی دریافته اند که باید از رویکرد دانش ورزی که حالا تبدیل به رویایی دست نیافتنی شده است به رویکرد معیشت ورزی که حالا دغدغه ای اصلی و امروزی آنها شده است؛ تغییر مسیر دهند.
🔹اغلب استادان جوان، روزی به تنهایی و یا با حداقل مشارکت استادانشان پروپزال، پایان نامه و رساله خود را تدوین و دفاع می کردند و در نهایت مقاله ها می نوشتند. اما امروز آنها باید برای دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری خود همه این کارها را انجام دهند. برای او مجبورند موضوع انتخاب کنند، پروپزال بنویسند، پایان نامه و رساله تدوین و او را آماده دفاع از چیزی کنند که به آن تعلقی ندارند و در نهایت برای دانشجو مقاله هم بنویسند. آنها دیروز خدمت رسان استادان و امروز در چنبره خدمات دهی به دانشجویان خود گرفتارند.
✅نظام آموزش عالی ما به شدت تحت تأثیر متغیرهای خرد و کلان جهش های ناپایدارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه قرار گرفته است. به گونه ای که از وضعیت آموزش عالی "بازاری" در چند سال اخیر، امروزه به آموزش عالی "معیشتی" بدل شده است. به این معنی که مواجهه جدی دانشجو و استاد با دانش و همه ظواهر آئینی دانشگاه، حول محور تأمین نیازهای معیشتی در حال سامان یافتن است و این یعنی دانشگاه در حال تبدیل شدن به "معیشتگاهی" است که هرگز قادر نخواهد بود با دیگر فضاهای معیشتی رقابت کند و هر روز درمانده تر از گذشته بازیگران واقعی خود را از دست می دهد.
@beytollahmahmoudi
❇️ معرفی کتاب خودمردم نگاری آموزش دانشگاهی در ایران در خبرنامه موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی
@beytollahmamoudi
🔗پیوستن به کلاب خبرمازندران 👇
https://www.clubhouse.com/club/%D8%AE%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86?utm_medium=ch_club&utm_campaign=6IRbnO_9fHVvi2MSKsTQ8A-49499
@beytollahmahmoudi
❇️مواجهه مخرب سواد آکادمیک در مقابله با سواد بومی
✍️بیت الله محمودی- ۲۴ بهمن۱۴۰۰
🔹همیشه برایم بسیار عجیب و تأمل برانگیز بود که چگونه است با اینکه بیش از ۳۰ سال از درگیریم با مدرسه و دانشگاه، درس خواندن و درس دادن می گذرد؛ اما نه قدرت حافظه و به یادآوری رخدادها و نه درگیری ام با روابط و مسائل روزمره زیست محلی اجتماعی و فرهنگی، هرگز به گرد پای پدر و مادر بی سوادم نمی رسد!. براستی چرا اکثر ما تحصیل کرده ها، سواد بومی کمتری نسبت به بی سوادان آکادمیک داریم؟ چرا هر چه سواد آکادمیک تخصصی تر می شود، در اغلب موارد دایره سواد بومی ما بیشتر محدود می شود؟
🔹منظورم از سواد بومی شاخصه هایی چون: قابلیت حافظه شفاهی و بازنمایی زبانی کنش ها، حوصله و تمرکز گفت و شنودی در محاورات عمومی، ادراک و قدرت بازیگری در مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در چارچوب زیست جهان محلی است. کنش های آموزشی و پژوهشی و درگیری با فرایندها و خروجی هایی که به شکل رسمی در محیط های دانشگاهی جریان دارند را سواد آکادمیک گویند که در قالب مدارک دانشگاهی نمود پیدا می کند.
🔹نوع مواجهه سواد آکادمیک با سواد بومی چگونه است که موجب کم رنگ شدن و اضمحلال جلوه های آن در تحصیلکردگان می شود؟. اضمحلالی که کژکارکردهای اجتماعی و فرهنگی بسیاری را در عمل متوجه دانش آموختگان دانشگاهی کرده است. چراکه آنها علی رغم داشتن مدارک آکادمیک اما در خلق و توسعه عمیق روابط اجتماعی و مهمتر از آن ارتباط با ساختار و بافت فرهنگی و تاریخی خویش عاجزند. آنها به شکل معلق گونه ای در اتمسفر فرهنگی و اجتماعی خویش به زیستن مشغولند؛ بدون اینکه پیوندی وجودی با بنیان های زیستی خود برقرار کرده باشند و به همین دلیل در هویت آکادمیک آنها نشانی از ریشه های فرهنگ بومی دیده نمی شود.
🔹هانس ماگنوس مولف آلمانی می گوید: " من به بی سواد حسادت می کنم؛ به خاطر حافظه اش، ظرفیت تمرکزش، زیرکی اش، نوآوری اش، سرسختی اش و حس شنوایی اش". هر چند یکی از عناصر اصلی و محوری سواد آکادمیک مطالعه است؛ اما خوزه اورتگا فیلسوف اسپانیایی در این خصوص هشدار می دهد که: "عادت به خواندن که اکنون غریزه ثانویه مان شده است؛ چنان ابلهمان کرده است که از مزیتهای آشکار کلمات مکتوب لذت می بریم، اما اتلاف ها و خطراتی که به بار می آورد را نمی بینیم". او مهمترین تهدید چنین سوادی را مبارزه علیه جهان شفاهی و برجسته ترین اعجاز انسانی که گفت و شنود است می داند. سقراط نیز از سویه های منفی و مخرب سواد و گذر از فرهنگ شفاهی به فرهنگ نوشتار ابراز نگرانی می کرد (برگرفته شده از کتاب قدرت خواندن اثر فرانک فوردی).
🔹سواد آکادمیک علاوه بر اینکه اجازه ظهور و بروز سواد بومی را در خلال فرایندهای یاددهی و یادگیری نمی دهد، بلکه با نادیده انگاری آن فرصت درونی سازی کنش های آکادمیک را هم از دانشجویان سلب می کند. زیرا هیچ دانشجویی نمی تواند، تلقیات و سواد بومی خود را کاملا به کناری بگذارد و ذهن خویش را برای ورود منویات آموزش های رسمی دانشگاهی تهی سازد. به همین دلیل عدم توجه به دانش بومی و ضمنی دانشجو، خود مانعی بزرگ برای یادگیری عمیق در کلاس درس می شود.
🔹حذف سواد بومی توسط سواد آکادمیک، یکی از دلایل اصلی همگن سازی دانشجویان و پرورش فارغ التحصیلانی شبیه به هم است که چون در شرایط خلاء اجتماعی و فرهنگی و بدون ارتباط موثر با مناسبات جامعه آموزش دیده اند، کارایی چندانی برای فهم و حل مسائل جامعه در حوزه تحصیلی خویش را ندارند.
🔹فراگیری سواد بومی توسط مکانسیم های تدریجی پیدا و پنهان نهادهایی چون خانواده، گروه های اجتماعی و فرهنگی کوچک و بزرگ محلی، منطقه ای و ملی صورت می گیرد. این سواد به طور خودآگاه و ناخودآگاه بخشی از هویت فرهنگی یک فرد را می سازد. اما در محیط دانشگاه تحت لوای فرایندهای جامعه پذیری آکادمیک، او ناچار است مدام آن را پنهان و سرکوب نماید و آنقدر این فرایند به اصطلاح هنجارمند تکرار می شود که دانشجو نه تنها دیگر توجهی به تقویت و نقد سواد بومی خویش ندارد بلکه به طور کلی آن را نفی و از خود دور می سازد. به گونه ای که وقتی وارد بافت اجتماعی خویش می شود هم دیگران برای او و هم او برای دیگران غریبه به نظر می رسند.
🔻تنها با ورود جدی و همه جانبه به ساحت و فضای تفکر و گفتگوی انتقادی است که می توان انتظار داشت سویه های منفی و مخرب سواد آکادمیک در ارتباط با مهجور ساختن سواد بومی شناسایی و مورد بازبینی قرار گیرد.
@beytollahmahmoudi
❇️ انتشار کتاب " خودمردم نگاری آموزش دانشگاهی در ایران (تجربه تحصیل در رشته جنگلداری)"
✍️مولف: بیت الله محمودی عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد
✍️با پیشگفتار دکتر نعمت الله فاضلی استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
📗ناشر: موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری/ زمستان 1400
🔹معرفی کتاب:
خود مردم نگاری آموزش، رویکردی است که در بستر تجارب زیسته آموزشی سعی دارد لایه های پنهان مسئله آموزش را با زبان روایت نمایان سازد. این رویکرد قادر است فهم عمیق تری از رخدادهای رومزه آموزش دانشگاهی را نشان دهد. در این کتاب روایت آموزش جنگلداری در ایران در دوره دانشجویی در سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری و دوره استادی بیان شده است. چالش های یاددهی و یادگیری، کلاس درس، برنامه درسی، امتحانات، پایان نامه و رساله، فعالیت های دانشجویی و دانش آموختگی مورد بحث قرار گرفته است. کتاب ناکارآمدی دانشگاه و آموزش جنگلداری در حفاظت و پویایی جنگل های کشور را روایت می کند.
🔻تهیه کتاب: دفتر فروش انتشارات موسسه 02188896794
09108350375
@Beytollahmahmoudi