1260
@bidaademooriyanehaa ارتباط با ادمین @farhoudnegin1360
داری که حیرت تماشاگران
شگفتآورش کرده است
چون دودی از بارویی برمیخیزد
مایی که در انتهای قبرها شبایم
درون پرندهای عظیم
که باید از قلبش به بیرون میخزید
شکلی از خویش را رها میکرد روی دریا
و در پلکهایی ناپدید میوزید
ما
که با چوبها و شلاق خویش را میپاییم
و از کلماتمان شهرهایی پدید میآمد
نیاسوده از وطنی
که چون هیچ
از قربانی میچکید
لانهای که روز و فردای بهتر بود به نفع خانهای؟
پس بیایید تا شب آخر آن خشخاش را بجَویم
بیایید همه با هم در آن طناب زیبا شویم
با آن دلایل و لغات
که تجربهمان را از مرگ با آنها کامل کردهایم
بیایید
ای که عناوین یکدیگر شدهایم
حالا کلماتمان یکی است
حالا همه در یک گلو میمیریم
بیایید چهارپایه را بچکانیم
حالا همه
از یک ریسمان رهاییم
#آتفه_چهار_محالیان
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
نه تفتیِ اهل شدم
نه اهلیِ تفت
دست خودم نبود پای خودم
در تقاطع زرتشت، شاهولی، حافظ، نیچه، مثنوی
کوهِ مرتضی علی
از خدا که پنهان نیست
رفت...
از شما نباشد
نه اهلیِ شعر شدم
نه شاعرِ اهل
بلکه نااهلی سرنوشت من است
تا وقتی گریست پابهپایش گریسته بودم؟
من که همخانهی اهلی برای جنون مادرزادیام هم نبودم
نااهلی نکند سرشت من است؟!
حریفِ سایه بودم و کولی
رفتن تنها نشانی دقیقم بود
پوزخند نشانی دقیقترم شد
گیرم که مثل کوه
کوهِ عقاب
پر میکشم توی تنم
و فکر کن چه میآورد سر راه
چه میآورد سر شهر
چه میآورد سر خود
اگر که اوج
اگر که ببالد
اگر که بگیرد
#رؤیا_تفتی
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
سال نو، بهار نو، بهمبارکی.
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
صد سال بعد، زنان دیگر جنسیت تحت حمایت نخواهند بود. به طور منطقی، در کل فعالیتها و کارهایی که سابقاً از آنها محروم بودهاند شرکت خواهند کرد.
ویرجینیا وولف
گرامیبادِ هشت مارس
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود
آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد...
۲۴ بهمنماه است و سالمرگ خانم فرخزاد؛
یادش گرامی است!
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
ماه را دوباره روشن کن
ترانهی تاریک
پس باد
ترانهی تاریک زمین بود
که بر گوش زمین شنی
میخواند
و بر خاک زرد
خط مینوشت
تا به یاد بماند
آنچه ویران کرد
و باد بود
دست تاریکی
که ابر روشن را
به هم میریخت
مباد ببارد
پاک شود
دستنوشتهی شومش
و باد بود
به جستوجوی کوچهی ویران
که بیهوا
تکسو چراغ پشت پنجره را
میکشت
#نازنین_نظام_شهیدی
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
دعوت از شاعران زن فارسیزبان؛
آه ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها
بیداد موریانهها در ادامهی سنت دیرین خود ویژهنامهی نوسال شعر زنان را تقدیم خواهد کرد.
لطفاً، دوستان شاعر از تاریخ یکم بهمن تا سیام بهمن دو شعر در فایل word، فقطوفقط، به ایمیلآدرس درزیرآمده ارسال کنند.
این ویژهنامه
با احترام تقدیم میشود به #بتول_عزیزپور
bidaad403@gmail.com
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
زنی که آمد مرا بپوشد
حتی شبیه دریایی
با قایقهای پیر
زیباتر نشد زنی که آمد مرا بپوشد
ترسها در خطوط آبی لو میروند
از ما یکی میخواست
خود را به شعر بیاویزد
دومی منقار خونی تو را
در زخم چرخاند و رفت
ملال زاییدن را کند کرده بود
و خستگی
روی دویدن دهان اسب میکشید
شراب را چکیدم
و پاییز دیگری انگورها را نوشت
تمام روزهایی که پاره کردهای
در حروف غایب فشارم میدهد
درد را لیسیدهای
و چشمان سیاه
اعتنایی به زوزهها نداشت
شعر قدمهای آهستهای بود
از تقلید پرنده در گودی زمین...
#آزیتا_قهرمان
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
نرگس فریاد زد
خیابان خندید:
«این سگ غماز است...»*
نبودی
آزادی ارزان شده
خیابان
محل سقوط آزاد
از طبقهی چهارم به بالا!
خیابان
محل دهنهای دوخته،
محل شروینهای سرگردان
که برای غزه آواز میخوانند!
با جلق فکری متمدن شدیم
خیابان قانون دارد!
تار مویی چند؟
توماج متمدنانه در تبعید
با دست خودش
که دست از خیابان بردارد!
تمام مغزها و بیمغزهای فراری آزاد
با پدرهای پیر دخیلبسته به پای صندوق آرا
مادرهای آلزایمر
هی بگو
هی بخند
واتساپ آزاد…
حقالسکوت!
تا مراسم تاجگذاری خدا روی زمین
دولت کریمه
دولت مقتدره
خیابان امن است.
صندوقتان مبارک!
نرگس فریاد زد
خیابان خندید: «ما را به بانگ خود فضیحه کند…»
خیابان، دشنام خاموش، بخواب…
*قصهی اصحاب کهف
#پریسا_کرد
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
هر بار که برمیگردم به تنهایی
هر بار که برگردم
چیزی موجودی
در خود بجویم
که باز نیابد تنهایی
هر بار باز به خود برمیگردم
که برنگردم از بیگانگی
برنگردم از سیگار ناشتا
از تلخیِ قهوه تا تلخیِ عرق
طعم لورازپام ۲ تا کجا؟
نا کجا
نفس میکشم و نمیآید به تنهایی
نفس میکشم و میآیم به تنهایی
خوش آمدی!
بگذار ببینم تو را،
ای تنهایی برآمده از تن
از روزهای کودکی آیا؟!
گوشت را بگیرم بر تن
و گلولهها بشمارم
یکبهیک به تن
من تمام گلولهها را
- تمام آنهایی که تا به امروز جمعشان کردم ـ
خواستم
خواستم
بتکانم
آیا شد؟
نمیشود
چون تو پیش از من مردهای.
برنگردم به جهان اول
به لحظهی تولد
در دمادم مرگ
کش میآید به تنهایی
از تنهایی.
#افروز_کاظمزاده
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
مرگ خواب میماند
ساعت ۱۰ صبح
پیرزنی رو به پنجره
روزهایش در شلواری سیاه
شبهایش
هزار و یک شب بیحرف
مرگ پیر میشود مثل چرخدستی
گوشهی حیاط زوزه میکشد
دهانش از اینهمه خرتوپرت
لقوه میگیرد
بیخیال پاهایش را
به گوشهای پرت میکند
دستها کنار پنجره
زیر چانهای که نیست
به افق خیره میشود
از افق سنگ میبارد
از چشمهاش سنگ میبارد
سنگ میبارد
سنگ میبارد در آواز و سوت
پیرزن به رقص مینشیند
مرگ در آغوش مرگ
در ریتم قدمهایش میخزد
مرگ خواب میماند
ساعت ۱۰ صبح
#آنا_رضایی
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
هشتم دیماه بود و صدای کاشتهی فروغ در همهجا رشد کرده بود.
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
نخواهم گشود پنجره را
همچون پایانی خوش در هزار و یک شب طولانی
نخواهم گشود پنجره را
برای نشستن و گسستن بندهای زیر پیراهنم
خزیدم در تنوارهی سوزانم
گریختم به جایی که نمیشدم یافت
عصر عرقریزان گرمی بود
عشق رختهای راحتی بر تن نداشت
و آرزو نام دخترک تنهایی که مرا مادر صدا میکرد
دیوارها نزدیکتر
درها بستهتر
و کلید در جیب مردان محله صدای موحشی داشت
صدای دندان دو سنجاب در تاریکی
صدای چنگال دو گربه در راهپله
صدای رشد گلهای پیرزنی که دیروز مرده بود
صدای حفرهای در اعماق کویر
که مارانش را تیمار میکردم
و مورانش را به نام میخواندم
عصر عرقریزان گرمی بود
به خیابان زده بودم تا غروب را وارونه ببینم
آشیان کنم روی نزدیکترین درخت تناور
و جویباری بکشم تا هر کجا
اینجا دریاست
ما موجهای دیوانهایم
خستهایم و به روی خود نخواهیم آورد خستهایم
اینجا زمین است
ما گونهای در حال انقراضیم
ترسیدهایم و به روی خود نخواهیم آورد ترسیدهایم
اینجا کوهستان است
دامنهای شگفتانگیز از جبال پارینههای دور
ما دو تکه سنگ ناشادیم
مردهایم و به روی خود نخواهیم آورد مردهایم.
#فرزانه_قوامی
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
درگاههای باریکی هستند در تاریکی
که مرگ هر آن با تمام امکان
از آن درز میکند
مثل باریکههای نور در گور
که زائرانم را میتاباند
که تو را میتاباند که دیرتر میآیی و دورتر میمانی
دهان دفنشده
نام تو را بلند میخواند
نمیشنوی
بیگانهای برایم
بیگانهام برایت
من دیگر من نیست
تمام یادهام مثل شبنمهایی بر علفهای مزار بخار میشد
در طلوع بیمن روز
در شب بیمن
خاطرات روشنی
روزنی برای عبور نداشت
هیچ حلولی نبود
مرگ حلال تجربهها بود
و همهچیز در بیمنی
شکل دیگری گرفت
حالا دیگر حلال باد
حالهای حل شدن
در حرم بیحریم مرگ
که نمیدیدم وقتی بودم
و وقتی دیدم که نبودم
که در مرگ تنها خواب خودم بودم
#طلایه_رؤیایی
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
چه درهایی باید میبست و
بازشان کرده بود
و چه درها باید باز میکرد و
بسته بودشان.
یک لنگه مثل سلام
دو لنگه مثل سفر
درِ بلندِ باران که آرام میخواند
و درِ کوتاهِ ناودان که بلند
چه درها که کتیبهاش به نامِ او
و در بود و درگاه خالی
بازش کرده بودند
برده بودند.
نیاموخت
که عشق دریست
در اضطرابِ باز بستن
و هرگز نیاموخت
که آینه هم دریست
که باید از آستانهاش گذشت.
چهل درِ خواب و
یک درِ بیدار
با جاجیمی پلاسیده
مضطرب
به جای پرده
با نقشِ باغی باغچهای
که بود
باید میبود.
از جغرافیای من
عبدالعلی عظیمی به یاد:
#شیوا_ارسطویی
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
پروندههای باز
#آناهیتا_رضایی
نشر آفتاب
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
شعر و صدای #سولماز_نراقی
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
/channel/hadimohitpoems/11
کانال «شعر طوطی»
با من برقص ای شکوه ازدسترفته
ای وقاحت عاشقانه که هیچ مرگ از تو جان سالم به در نبرد
برقص میان ترس
ايمن به گرد دوزخ
نشانم بده چگونه بهآرامی ذوب میشوی در آن میانه که میرقصی
با آن تضعیف ناگهانیِ اتفاقافتاده در تن
میان بوسههای بلندشده هربار از کنارههای زبان
در باد وحشی حروف
برقص كه ما هر دو نيازمندیم
ما هر دو به این هولناکی
با دو تخطی مجاز
انگار دو ناتوانیِ کنشمنديم
كه هربار به فکر خودکشی میافتیم
هر زمان بر زمین بهآسودگی
میان موسيقی مردگان و شیپورهای فقیر
در هم میآميزيم.
ای بطالت غیرواقعی
حد اعلای کلمات ناپسند
در آن لحظه که نمیبینمت به سرسختی نزدیکی
ای ابتذالِ زاری
با من در آغوشی که چنين به زیبایی نيست برقص!
كجاست جسارتی كه به چشم خیره شود بگوید: «احمق!»
آنچه از تو میخواهم عفیف است
من تنت را میخواهم در برخوردی جنسی
بگذار امور قبیح بیرون پرده اتفاق بیفتند كه عشق
آن دیو نورانی
سر درآورده از دوستت دارمهای عامیانه و تو خالی
بگذار اين جملهی آبکی در خفا
بیخيرگی به چشم اتفاق بیفتد
بگذار تو را برهنه برابر تماشاچیان کنم آرامآرام
آنگونه که ديوانه شوند از ابتدا
آنگاه به ذهنهای منزوی بپیوندم
آنجا که لمس بدن بیاندازه معمولیست
مثل شعرهای دوستانم که چون برای تو نیست بیاندازه شاعرانه معمولیست
مثل صلح نامهای که امضا میشود بیتوجه به خشونت پوستت پس بیاندازه انسان
دوستانه معمولیست
مثل بيماری که عشق برایش بیاندازه احمقانه معمولیست
فراتر از آنها برقص كه به دنبال ناممکناند در بیهوشیِ اخلاق و انبوه کتاب
ناتوان از رقصیدنی عاطفی
قهقهه بزن، فرمان بده، اندامت را قطعهقطعه کنم، ای خشونت عفيف!
محبوب من، کسی ما را آموزش نمیدهد
من همان اندازه نابلدم که تو
بگذار زیباییات به گریهام بیندازد
به این دشواری بیقیدوبند نمیشود با بلوغ پاسخ داد
اما زبانِ اشک همزاد واقعيت است
وقتي اویی که دوستش دارم
اویی که دوست دارم نيست
و اويي كه دوست داردم او نيست
این.جاست که نامش مقدس است
آنچنان که از نزدیک شدن به تنش هول میكنم
نامش فلجکننده است
شبحی که نمیشود نشانش داد
گذاشتهام هر چه میخواهند خطابم کنند اما همچنان بر خطای دیداریام اصرار میورزم
كه حال همواره در گذشتهی ساده
«عاشق شدم»
با اين اعترافِ روح پریشان
او را ازدسترفته میپندارند اما
تو هنوز نیامدهای و من شاهدت بودم آن زمان که خواهی آمد
و اين منتهای فراروی تخيل از تخیل من است.
بر خود بمالم كلمات را
چرا كه تو در آنها میرقصی و من
آنچه به لحاظ تجربی ناممکن در وهم مرتكب شدهام.
#سحر_بیانی
#بیداد_موریانه_ها
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
طالع لیلیست
در شوریدگیهاش
آواز ساربان
سرخ گونهاش
میپرد از رنگ
هنگام که ادای سفر بالغش میکند
کدام معجزه
شتاب خلخال از شانهی علف خواهد گرفت؟
مگر بداند
پی سایهاش
چیزی از ویرانه باقیست
که غروب را بر دست میبرد
و تنها تویی
که طلوع
از این منظومهی خیس میکنی
به نفسخوانیت
لبی که بوسه بر ریگ میداند و میپرهیزد
غبار
در مذاق قدم شور و
آه... بادیه!
هزار آهو بر خیزران تپید و تو
چه چشمهایی داشتی؟
سرخ __
لیلیست که خون میخورد از
جانسختترین موریانهها
دمی که
فسردنم از پوست پیش میرود
به فرمانی
بر خار پاشنه
اما دل به آواز نمیدهی ای باد!
بگو کدام جنون
گریه میرباید از من
تا راه خواب بپذیرم به جانبی روشن
اکنون
سهرهای پلکبسته
تکهخورشیدی به نُک میبرد
که نگرفتهای از روز.
#عاطفه_انتظامی
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
آه ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها
بیداد موریانهها در ادامهی سنت دیرین خود ویژهنامهی نوسال شعر زنان را تقدیم خواهد کرد.
بهزودی، اطلاعات مربوط به این ویژهنامه از طریق کانال تلگرامی بیداد موریانهها در دسترس شما دوستان قرار خواهد گرفت.
این ویژهنامه، ضمن گرامیداشت نام و یاد #محمد_شعبانی و #بکتاش_آبتین،
با احترام تقدیم میشود به #بتول_عزیزپور
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
کوچک
چون چراغی سوسوزن
نمیر
در این تالار کهنسال
که سیاهی نطفهی هرروزهاش است
کوچک
چون گیاهی از دل سنگ
از انبوه لایههای مرده و انگار مومخورده
سر برمیآورد و میگوید سلام
کوچک چون سینهی پرنده
دم از ترس میگیرد و
بازدم به بالی که میکشد به آسمان
آسمانی با هفت لا قبا و
ابری روبند زیباییاش.
کوچک چون چکاوک که در کوچ خانه ندارد
بیامان بماند در سفر
بیم آن را نداشته باشد
جایی کنار دیوار قضاوت
بیفتد
از زبان
چشم بچراند و محو
تماشای عمر رفته را نوک بکوبد
و کوچک میشود پیر
و چروک میشود حافظه
بر پوست خط به خط
زمان نقش میبندد
چراغِ رو به خاموشی میشود و
گهواره در یاد تکان میخورد.
کوچکم که به زخم خندیدم
وقتی به معبر خون رسیدم
و از شانههای ناسورم پرسیدم
که مجبورم؟
هم از اهل قبورم
سنگی به انتظارِ سلام
شعری به سینه سپردهام و
از بندر داغِ بیزبانی
دلی در هوای شرجی سوزاندهام تا
شاعر دیوانهام
موجیِ این گاه شود
بنویسد سلام
از دست ردِ به سینه نترسد
جلوهگاهِ اختهی مردی
همین فرشِ چهلتکه
همین پامالشده
در خلوت خود خزیده و
چمبره بر شرع و سیاست
آوازِ دهل میشنود.
شاعر است و شیداییش
از قهرِ کبوتر هم میترسد
پس مینویسد سلام
اما به خواب میزند خودش را
تا مرا به حالِ فقری بدنی
به سوتِ یک تصمیم تا ستاره بفرستد.
واماندهام اینجا و
فسیلِ بینقشی شدهام
کاشف به عمل لال آمده
بیتن از هزار سال دوری برمیگردم
بارها و دوباره و هزارباره
نخلِ عقیمم،
خرمای خندههای شما
بر زخمهام.
چون کودکی به شوقِ شنیدنِ بوق قطار
نعشم را ریل میبینم،
سوت بزنید
سلام!
#نسترن_خزائی
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
و استخوانهام در انتظار نمیپوسند
و از حفرهی خالی قلبم
از هستهی هستن تو درختی میروید
اما میوههایش نرسیده میریزد
میوههایی که به رسیدن نمیرسند
میوههای نرسیدن...
مثل آن درخت هلو که خودش میوههایش را کال میریخت
وقتی به آن که هستهی قلبش را کاشته بود نمیرسید...
داستانش را در کودکیام خوانده بودم
شاید برای تو...
یادت هست؟
چهقدر کودکیام را دوست داشتی
وقتی هنوز به دنیا نیامده بودی
و از ماورای زمین نگاهم میکردی
که بر برکهای
خم شده بودم
و دیدم نگاه تو
از روی من افتاد
و بر آب لرزید
و من زیبا شدم
آنگاه از پهلوی خود
تو را نامیدم
حالا برو...
راستی،
میدانی صد سال دیگر در خاک چهقدر طول میکشد؟
#طلایه_رؤیایی
بیداد موریانهها (ویژهی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa