دو سال پیش وقتی رسیدم بندرعباس، موبایلم رو توی تاکسیای که از فرودگاه من رو برد اسکله، جا گذاشتم. یه پسر جوون که با پرایدخستهش کار میکرد، فهمید و سوارم کرد و بیش از یک ساعت من رو توی بندر چرخوند تا بالاخره خونهی رانندهی فرودگاه رو پیدا کردیم و موبایلم رو پس گرفتم. اسم پسر ناصر بود و هنوز رفیقیم و امشب عزاداره.
توی بندر، هرکی میفهمید چی شده میگفت غمت نباشه، "اینجا چیزی گم نمیشه." و من امشب فهمیدم توی بندر بیش از ۸۰۰ نفر مجروح شدن، هشتنفر کشته شدن، و شش نفر مفقود... خدا میدونه چقدر امید و خیال و رویا و آرزو امروز توی بندر گم شد.
چه اهمیتی داره آخر این متن چی بنویسم؟ بذار دست مردم بندر رو ببوسم که واسه کمک قیامت کردن.
رخت عزا به تن ما مث پوست مادرزاد همیشگیه.
غمت کم باشه بندر. غمت کم باشه...
#بندرعباس
@hamid59salimi
با آرزوی سلامتی برای مردم مهربان بندرعباس، و با امیدی واهی به روشنشدن حقیقت این انفجار مهیب، و با اندوهی به وسعت غم خانهی ما، ایران.
اصلاح:
آمار غیررسمی بسیار هولناکتر است...
صَنِم ، خوابیده بودم و خُنک خُنک باد آمد...
صَنِم ، بیدار شدم و عِشقِ صَنِم یاد آمد...
صَنِم ، عِشقِ صَنِم مِرا ، نه شب قرار است و نه روز...
صَنِم ، باریک شدم و مثالِ سوزنِ مخمل دوز...
صَنِم ، سوزن را بگیر ، هردو چشمانم بدوز...
صَنِم ، تا چشم نبیند دِل نمیخورد اَفسوس...
صَنِم💔
وكُلنا من حينٍ لآخر
نحتاج كتفًا للاتكاء
دون أن تكون ثقيلة...
«و همهیِ ما هر از گاهی
به شانهای نیاز داریم که به آن تکیه کنیم،
بدونِ اینکه سنگینی داشته باشیم...»
نيره_أشرف
@bluers
درد، گاه عمیق است، گاه دقیق. دردِ عمیق گستردهتر و مبهمتر از آن است که به واقعهای خاص آویخته باشد؛ مثل دردِ وطن یا دردِ غربت. اما دردِ دقیق روی واقعهای خاص متمرکز است؛ مثل دردِ پایی که به میز خورده یا دردِ دستی که به چیزی تیز خورده. دردهای عمیق میمانند. دردهای دقیق میآیند و غالباً میروند.
ابراهیم _سلطانی
@bluers
زیر باران کوهستان با اسب و قاطر و گوسفند و سگ و گربه معاشرت کردم.
بعد در راه خانه به این فکر کردم آیا اگر حیوانی سرخوش بودم یا لااقل انسانی نامرئی بودم همهچیز بهتر نبود؟ حتما بهتر بود. یا لااقل آسانتر.
اما آنوقت چهکسی حوصله داشت این حرفها را بنویسد؟
و شب بخیر ❤️
حمید_سلیمی
@bluers
من دیگر آفتابِ لبِ بامم،
امّا ازين پیرمرد بشنو جانم،
درین دنیا همهچیز دست خودِ آدم است،
حتّى عشق، حتّى جنون، حتّى ترس.
سیمین _ دانشور
@bluers
بر روی صندلی خواهم نشست
سیگاری خواهم کشید
به میخهایی فکر خواهم کرد
که روزی به این دیوار کوبیدیم...
و به آن چیزهایی که هرگز به میخها نیاویختم...
قابِ عکسی
که تو در آن باشی
و آینهای
که من در آن...!
یانیس_ریتسوس
@bluers
نوشته بود:
"گیسِ دختر به درازای صبر وجودش است"..
گویا دخترک صبر ایوب داشت..
یگانه_سادات_حسینی
@bluers
ای کاش میتوانستم بگویم که با من چه میکنی
تو جانی در جانم می آفرینی
تو تنها سببی هستی که به خاطر آن
روزهای بیشتر، شبهای بیشتر
و سهم بیشتری از زندگی می خواهم…!
جبران_خلیل_جبران
@bluers
«دلیلش را نمیدانم
امّا هر چه هست
فکر کردن به تو
حال مرا خوب میکند»
احمد_عارف
@bluers
فکر کردم اگر اصلا چیزی نگفتهبودم بهتر نبود؟ اگر میگذاشتم همهچیز از یاد برود، اگر دلم را دور میانداختم، اگر باز هم ساکت میماندم بهتر نبود؟
یاد انگشتانش افتادم وقتی سعی میکرد خندهاش را پنهان کند. نه، بهتر نبود. حق داشت بداند چه بیاندازه دلرباست. عیبی ندارد که دلش خواست برود.
همه دلشان میخواهد بروند آدم ساده.
@bluers
عادت ناجوان مردانه ترین بیماریست، زیرا هر بد اقبالی را به ما می قبولاند، هر دردی را و هر مرگی را.
در اثر عادت، در کنار افراد نفرت انگیز زندگی میکنیم ، به تحمل زنجیرها، رضا میدهیم، بی عدالتی ها و رنجها را تحمل میکنیم.
به درد، به تنهایی و به همه چیز تسلیم میشویم.
عادت، بی رحمترین زهر زندگیست. زیرا آهسته وارد میشود، در سکوت، کم کم رشد میکند و وقتی کشف میکنیم که چطور مسموم آن شدهایم، میبینیم که هر ذره بدن مان با آن عجین شده است، میبینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست و هیچ دارویی هم درمانش نمیکند.
📘یک_مرد
اوریانا_فالاچی
@bluers
گفتی که از نهانِ دلت با خبر نیم؛
تو در دلی، کدام نهان بر تو فاش نیست
طالب_آملی
@bluers
بگو مگه میشه
تو انقدر خوبی که کم میارن همه پیشت..✨🩵
@bluers
سلام عزیزان من و روزتون بخیر ✨
با تلاش ها و همراهی های شما و لطف خداوند تونستیم این مبلغی که کسری بود برای روند درمان این عزیز رو تهیه کنیم و حتی بیشتر از اون مبلغ جمع شد که کلش در این مسیر برای مصارف دارویی این عزیز استفاده میشه 🤍
هرچقدر از مهربونی و بزرگواری شما عزیزانم بگم کلمات برای توصیف چنین دریادلانی عاجزند.
الهی که پر روزی و پر برکت باشید تک تک شما دوستان و نور بباره به زندگیتون 🥹
🙏🏻
آنوریسم
صورتم درد می کند
کمی کمتر می شنوم
گاهی ضربانی را در سرم احساس می کنم و گهگاه کوه یخی در سرم آب می شود
انگار که قطب شمال باشم زیر تیغ آفتاب
به آینه می نگرم
به زخم های عمیق روی صورتم
چهره سوخته مردی را می بینم که ترک برداشته است
چون زمینی بایر که به خشکسالی لبخند می زند
خون در رگهای سرم طغیان کرده
یک سونامی مغزی
حالا قرار است کدام بخش خاطراتم به مرز نابودی کشیده شود
این شورش خون به دالان رگ های سرم
برگرفته از کدام انقلاب، کدام ظلم و کدام تباهی من به من است؟
در سرم ایستاده ام
با آغوش باز
روبروی آنوریسم
این ویرانگر تمام عیار
چه کسی می داند در پس چنین تباهی چه از آدم ها برجای می داند
چای ام را می نوشم
شاید این آخرین تکه از خاطره ای باشد که قرار است در پس این سونامی از من به جای بماند...
مرتضا_رنجبران
@bluers
ما دست به دست...با زمان میرفتیم
در بود و نبودِ آسمان... میرفتیم
دیدند مرا که در خیابان، هر شب،
تنهایی و من قدمزنان میرفتیم!
امیرحسین_پناهنده
@bluers
آدمی گاهی چنان دلتنگ کسی میشود
که اگر او از این دلتنگی باخبر شود
شرمسار خواهد شد...
عزیز_نسین
@bluers
از دور اندوه او را تماشا میکنم، اندوهی که در تنهایی بزرگش زیباترش کرده.
کاش میشد نوازشش کنم، و وقتی وسط جاده باران میبارد، با او بلند آواز بخوانم، بدون اینکه بدانم فقط دارم خواب میبینم.
و شب بخیر، و امیدوارم خواب خوبی ببینی
❤️
حمید_سلیمی
@bluers
من توو حاشیهی زندگیام
متن تویی
اصل تویی …
علی_سید_صالحی
@bluers
برایش نوشتم رفتن کمی مردن است. بعد پاک کردم. بعد ترکش کردم. بعد کمی مردم. وقتی رفتم، فهمیدم جای زیادی را از دنیایش گرفتهبودم. دیدم که نور تابید. دیدم که در شهر او باران میبارد. دیدم که میخندد. دیدم که با کسی ملاقات میکند. دیدم آهسته به آغوشی میرود. دیدم کسی لبانش را... چه چیزهایی دیدم. وقتی کسی را ترک میکنی، باید فورا از او بروی. اگر بمانی، و یکگوشه بایستی و سعی کنی خودت را با تماشای زیبایی از دست رفتهی او زنده نگه داری، مجیوری درد بکشی. درد از تو آدم خوبی نخواهدساخت.
برایش نوشتم کاش با هم رفتهبودیم سفر. بعد پاک کردم. بعد فکر کردم اگر با هم رفتهبودیم نوشهر، میبردمش به آن ساحل خلوت بچگیم و برایش تعریف میکردم روزی که بچههای محلی کودکیم را بازی ندادند چقدر تنها بودم. یا میبردمش روی صخرههای نزدیک رودخانه، تا ببیند ماهیهای ریز چطور در نور صبح روی صخرهها میپرند و بعد به آب برمیگردند. یا میبردمش میان درختهای سیسنگان و میبوسیدمش. چرا در خیالم هم باید او را دور از چشمها ببوسم؟ فکر کردم اگر با هم برویم اصفهان، وسط ناژوون میبوسمش. بعد یادم افتاد قرار نیست برویم سفر.
برایش نوشتم از تو موریانهای در چشمم جا مانده. بعد پاک کردم. بعد نشستم در تاریکی و صبر کردم تا موریانه به آهستگی از چشمم فرو برود تا قلبم و همهچیز را تهی کند. بعد موریانه را از لای پلکهایم برداشتم. گفت تقصیر من نبود، خودت خواستی. گفتم طبیعی است که موریانهها با آدمها حرف بزنند؟ گفت آدم؟ تو خودت هم یک موریانه بزرگی. نگاه کن چگونه دنیایت را از درون خالی کردهای. تو نگهبان اندوهت هستی، و یادت رفته همهچیز خیلی وقت است ترکت کرده.
برایش نوشتم در اولین برف امسال به یادم باش. بعد پاک کردم. بعد دستهایم را باز کردم و زیر برف ایستادم. آدمبرفی شدم. دختر کوچکی که مثل کودکی او شکننده و خواستنی بود، با زغال برایم لبخند کشید. پسر کوچکی که مثل کودکی من تنها و کلافه بود، شال قرمزش را دور گردنم پیچید. بعد دست هم را گرفتند و دویدند و رفتند. من تماشا کردم، و قطرهقطره آواز خواندم، تا بالاخره تمام شدم.
و این داستانی برای فراموشکردن است: یکی گفت سلام و رفت، یکی گفت خداحافظ و ماند. و ماندن در جایی که خوشحال نیستی، وقتی بیتاب رفتنی، فرقی با غرقشدن ندارد. حالا برقص ای غرقشده، اگرچه کسی به تماشای تو نمیآید.
همین.
حمید _ سلیمی
@bluers
امیدوارم شب با تو مهربان باشد، تو که روز در فرسودنت کم نگذاشت. تو، که از اندوه و خستگی حرف نزدی، تا خوشحالی عزیزانت را خراب نکنی ..✨
حمید_سلیمی
@bluers
میگویند: زیاد فحش میدهی!
یعنی چه؟
برای آنهایی که زندگیام را به گوه کشیدهاند،
شعر بنویسم؟
چارلز_بوکوفسکی
@bluers
اینکه هر وقت خودم را در آینه می بینم
یاد تو می افتم
یعنی چقدر عاشق توام؟
کجای تنم دنبالت بگردم، که نباشی؟
عباس_معروفی
@bluers
چشمهایت دلیلِ محکمی بود
دربِ موزهها تا ابد تخته شوند
و خدا ادامه ی سکوتش را
در قرنطینه ی آسمان سوت بزند
حالا که زیباییات را از تاریخ پس گرفتهای
روی همین صندلی لهستانی بنشین
و بهانههای ریز و درشتات را جدا کن
تا بلکه
گرهای از شعرهای نگفتهام
باز شود!
بی سبب نیست نامت دست به دست چرخیده است
خانه به خانه سر زده است
تا عاقبت
پای زنی زیبا به شعرهایم باز شود 🤍
بهرنگ_قاسمی
@bluers
اگه هنوز جوین نشدی
بزن وارد شو👇🏻
📍همستر کیف پولش رو هم وصل کرد تا لیست نشده وقت داری
/channel/hamsTer_kombat_bot/start?startapp=kentId1861943642