بُکا؛ [(ب)(_ )ُ].[ بکاء ].گریه.(ناظم الاطباء).گریه.(مهذب الاسماء). اشك و زاري.به معني گریه که اشك ریختن باشد.(غیاث).گریه.
مدتی هست به دلسوزیِ خود مشغولم
که دلم بند نفس های کسی هست که نیست...
•فریدون مشیری
مرگ با دشنه دوست؟
دوستان این درد است
نه هراسی نیست
پیش ما ساده ترین مسئله ای مرگ است
مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است
من به این باغ می اندیشم
که یکی پشت درش با تبری نیز کمین کرده ست
دوستان گوش کنید
مرگ من مرگ شماست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من بار دگر
در شما کشته شوم
•بخشی از دیباچه خون اثر هوشنگ ابتهاج
گفتم دور شدی از من، خندید گفت من روبروی تو ایستادم چجوری دور شدم؟ بغضم گرفت گفتم دوری و نزدیکی به فاصله نیست به عشق و روح آدمهاست، روحت از من دور شده چشم هات دیگه هیچ عشقی برام نداره حتی دستات دیگه گرمایی برای روح سردم نداره میبینی چقدر از من دور شدی. شاید از وقتی که آدم های دیگه اومدن وسطمون دور شدی و منو پرت کردی وسط ناکجا آباد. چقدر زندگی ساخته بودم با عشقت ولی حالا ببین منو، روحم رو نگاه کن دیگه هیچی ازش نمونده. دوست داشتم، عاشقت بودم ولی تو نزاشتی انقدر حواست رفت پی این و اون که یادت رفت چقدر عشقمون قشنگ بود و روحمون نزدیک. بغض توی گلوم اشک شد روی گونه هام گفتم ببین حالا چیکار کردی ببین دیگه حتی دوست ندارم، نمیخوام حتی بغلت کنم ببین چقدر ازم دور شدی انقدر که حتی دیگه روحم تورو نمیشناسه. گفت منو ببخش بیا دوباره شروع کنیم از نو بسازیم. خندم گرفت سیگارم رو روشن کردم اشک هام بیشتر شد، گفتم ایندفعه تو منو ببخش دیگه نمیتونم دوست داشته باشم و با خودم زمزمه کردم میبینی دیگه دور شدی از من...
•راحلیسم
اگر بدانم که شعرها از کجا می آیند، به آن جا خواهم رفت☘
@Bockaa
ای سرزمین من ،
ای خوب جاودانهی برهنه
قلبت کجای زمین است
که بادهای همهمه را
اینک صدا زنم
در حجرههای ساکت تپیدن آن ؟
•خسرو گلسرخی
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار،
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید..؟
•بُکاء
به کسی عشق بورز که لایق عشق تو باشد، نه تشنه به عشق. چون تشنهء به عشق روزی سیراب می شود.
•ویکتور هوگو
یه جوری غرقش شدم که هیچوقت درگیر یهاهنگ نشده بودم
امیدوارم لذت ببرین🫧
@Bockaa
خواب میبینم زنی که موهاش بلند و قرمزه، تو ظهر داغ ساحل داره پا میکوبه روی شنها. یه مرد که موهای بلند داره، براش ساز میزنه. بعد زن از لای موهاش یه سنگ درمیاره و میده به مرد. مرد سنگ رو میذاره توی جیبش و میره توی آب. زن بلند میگه وقتی داری غرق میشی اسمم رو صدا بزن. بعد، دوباره میرقصه. مرد میره جلو. آب رسیده به گردنش. برمیگرده به ساحل نگاه میکنه ولی اسم زن رو یادش نمیاد. خندهش میگیره. گریهش میگیره. آب از سرش رد میشه. میره کف آب. تاریکه. یه تیکه نور میبینه، میره سمتش. یه زن که موهاش سفیده داره ته دریا میرقصه. یه ماهی بزرگ مرده داره براش ساز میزنه. مرد سنگ رو از جیبش در میاره و میده به زن. زن میخنده، بعد گریه میکنه. مرد میگه من اسمش رو یادم نیومد. زن میگه اون اسمم رو یادش نیومد. ماهی مرده میگه من اسم نداشتم هیچوقت.
از خواب میپرم. با موهای سیاهت کنارم خوابت برده. اسمت رو یادم نمیاد. چشمات رو میبوسم و میگم وقتی میرقصی اسمم رو صدا کن. لبخند میزنی. از پنجره یه راهه به ساحل. روی شنها میشینم برات ساز میزنم، موهات قرمزه، میرقصی، یه سنگ از لای موهات میدی به من. میگی اسمم روشه، وقتی داری غرق میشی صدام کن. بعد من رو میبوسی.
میپرم از خواب. برف اومده همهجا. دماغ هویجیم یخ زده. یه دختربچه داره با شاخههای خشک برام دست درست میکنه. وسط سینهام یه سنگ گذاشته جای قلب. یه اسم روشه. به تار سفید لای موهای سیاهت فکر میکنم. دختربچه با زغال برام لبخند میکشه. آفتابیه هوا. خیلی زود از من فقط دل سنگیم میمونه، که روش اسم توئه.
میپرم از خواب.
•حمید سلیمی
گفتم چشمها دریچه روح آدم هاست.
وقتی عاشق بشی چشمت میشه اقیانوس و روحت رو غرق میکنه توی خودش اونوقت هرکس نگاهت میکنه میتونه بفهمه تو عاشقی، روحت از عشق غرق شده. بغضم بیشتر شد و چشمهام پر از اشک شد گفت چیشده، لبخند زدم اشکم جاری شد گفتم آخرین بار که دیدمش چشم هاش کویر بود، خشک شده بود از هر احساسی، وقتی نگاهم میکرد فهمیدم دیگه دوسم نداره، دیگه عشقی نداشت بهم. وقتی دیدم فقط من دارم رابطه رو نگه میدارم خستگی توی روحم نفوذ کرد، بغض کردم سرم رو آوردم بالا گفتم میشه دیگه تمومش کنیم. نگاهش پر از ترحم بود ولی بازم عشقی ندیدم، روحم مچاله شد هنوزم اون نگاه رو یادمه اما چه میشه کرد وقتی دیگه نخوادت، کاش هیچوقت چشمها دریچه روح نبودن، کاش واقعا نمیدیدم تموم شدن آرزوهام رو.
گفت اما بین تمام این اشکهات من هنوزم میتونم عشق رو توی روحت ببینم، چشمهات دریچه روحت هستن قدرش رو بدون.
اشک هام سر خورد و عشق از روحم چکید روی گونه هام.
•راحلیسم
و بخاطر آور که عاشقت هستم
مگذار در این دنیای تاریک
بی تو گم شوم
موهای تو
این سوگواران سرگردان بافته
راه را نشانم خواهند داد
به شرط آنکه
دریغشان نکنی .
•پابلو نرودا
این بیکلام رو پلی کن. میدونم که خستهای، منم خستهام
ولی این بیکلام عالیه✨
@Bockaa
بهترین بیکلامی ک شنیدم و هیچوقت سیر نمیشممممم💕✨
صبحتون بخیر
@Bockaa
تو تنهاییت رو بزار رو دوش من♡
داریم بهتر از این آهنگ؟؟!
@Bockaa
من سالها جنگیدم تا فهمیدم، بی عشق نه گیسوان بلندم زیباست!
و نه چشمانِ سیاهم !
و نه مردی با دستانِ زمخت
و گونههای آفتاب سوخته ،
خوشبختیام را تضمین میکند !
•فروغ فرخزاد
کل الحب للذین من فرط احسانهم لنا
شعرنا ان الله یحبنا.
تمام عشق، تقدیم به کسانی که از شدت خوب بودنشان احساس کردیم خدا دوستمان دارد.
•بُکاء
اگر کسی را دوست داری باید او را آن طور که هست دوست داشته باشی نه آن جور که گمان میکنی باید باشد!
•آنا کارنینا
بابا لنگ درازِ عزیزم...
کسی که در زندگی اش کسی را از ته قلبش دوست دارد همیشه نگران است!
نگران غذا خوردنش...نگران ماشینهایی که به او نزدیک میشوند و بوق شان خراب است؛
نگران ویروسهایی که دور او میچرخند!
اما بابای عزیزم ...
اینها از شیرینترین نگرانیهای دنیا هستند!
از شیرینترین های آنها ...
•بخشی از کتاب بابا لنگ دراز
او همانند موسیقی بی کلام بود
حرفی نمیزد اما تأثیرش را میگذاشت.
•بُکاء
دلتنگی جزئی از این زندگیست، غم جزئی از این زندگیست، شادی، لبخند، اشک، جزئی از این زندگیست. باید تجربه کرد، باید قبل از رفتن، همهچیز را تجربه کرد. مانند مسافری که اینهمه راه آمده تا ببیند و بچشد و بشنود و لمس کند و برگردد. باید طعم و عصارهی همهچیز را چشید، باید تفاوت عمق اندوه و شادی را تشخیص داد، باید آرامشِ بعد از گریهها و لبخندهای طولانی را تجربه کرد، باید عاشق شد، دلتنگ بود، اشتیاق داشت، در آغوش کشید. باید تلاش کرد و به دست آورد و از دست داد. باید سفر کرد و باید آدمهای تازهای را ملاقات کرد و باید درودها و بدرودهای بسیاری گفت و باید طلوعها و غروبهای بسیاری را با احساسات متفاوتِ بسیاری به نظاره نشست.
باید دید و شنید و فهمید و خواند و دانست و آموخت و رشد یافت و آسیب دید و تجربه کرد، باید همهچیزِ این جهان را به قدر گنجایش فهم و درک و پذیرشِ گونهی انسان، تجربه کرد...
•نرگس صرافیان طوفان
نامهی عاشقانه ریچارد براتیگان از تیمارستان :
تنش انگار قالب دستم بود.
کاری برای من انجام بده،
کاری کن که احساس کنم در قلب تو هستم♡
•بُکاء
دلم میخواست چیز محکمی به او بگویم که بداند چقدر دوستش دارم، گفتم: تو مسیح منی!
بخشی از کتاب سمفونی مردگان