بُکا؛ [(ب)(_ )ُ].[ بکاء ].گریه.(ناظم الاطباء).گریه.(مهذب الاسماء). اشك و زاري.به معني گریه که اشك ریختن باشد.(غیاث).گریه.
فقط کافیست چشمان خود را ببندید و زیبایی را تصور کنید✨
@Bockaa
در خلوت روشن با تو گریسته ام، برای خاطر زندگان، و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را. زیرا که مردگان این سال، عاشق ترین زندگان بوده اند!
•احمد شاملو
گفت : چاییت رو نصفه خوردی ، سیگارت هم نصفه خاموش کردی کلا کاری هست که کامل انجامش بدی؟
گفتم : آره ببین تمام کمال دوست دارمت حتی الان که خیلی وقته از پیشم رفتی.
•راحلیسم
در مقابل او قوی نبودم، او اجازه میداد آزادانه بغض کنم، حرف بزنم، پیراهن جسارتم را کنار بزنم و کبودیها و زخمهام را به او نشان بدهم و او -انگار که کودکی را- مرا محکم در آغوش بگیرد تا خوب شوم. که تمام گریههای به تعویق افتادهام را در حصار امن بازوهاش هِقهقانه ببارم و با هر نوازشش مسیحوار بر من بدمد و من جانی تازه بگیرم برای جنگیدن با جهان بیانصاف آدمها.
او مرا با تمام ضعفها و سادگیهام دوست داشت و همیشه مرا همان کودک منحصر بفردی میدید که هربار بزرگتر از سنش رفتار میکرد و عاقلانه حرف میزد و جسورانه قدم بر میداشت و جوری تحسینم میکرد که در دلم هزار هزار پروانه به یکباره میرقصیدند.
او امنترینِ من بود و نبودنش با من همان کاری را کرد که گازهای گلخانهای با زمین و با آسمان و با ابرها... مدتهاست که هیچ اشکی نریختهام و کودکانه به کسی پناه نبردهام و ضعیف نبودهام و از پا در خواهد آورد مرا اینهمه قوی بودن!
•نرگس صرافیان طوفان
نه اشتباه نکن!
نه زیبایی تو، نه محبوبیت تو مرا مجذوب خود نکرد.
تو روح زخمی مرا بوسیدی
و من عاشقت شدم.
•شمس لنگرودی ♡
ميدونى، من به دست ها خيلى نگاه ميكنم. غريبهان اين دست ها. همه چى رو زود لو ميدن. پيرى اول از همه روى دست ها ميشينه. ترس روى دست ها ميشينه. وقتى عاشق ميشى، دست هات اول از همه عاشق ميشن.
• بخشى از نامه هاى ونسان ونگوگ به معشوقهش
احتمالاً وقتی دردا حمله میکنن بهت
من خیلی دور از توام،
زیر دردایِ خودم.
@Bockaa
پدربزرگ همیشه میگفت: «اگه میخوای غصه نخوری، به عقب برنگرد. چیزی که توی گذشته جا گذاشتی، به درد فردات نمیخوره. میگفت هرکدوم از ماها، گذشتهی کسی هستیم که سالها قبل فراموشمون کرده.»
اگه پدربزرگ زنده بود، دلم میخواست بهش بگم که من هنوزم میرم به گذشته، هنوز با گذشته قدم میزنم، هنوز با گذشته میخندم، هنوز با گذشته گریه میکنم. به پدربزرگ میگفتم دلم میخواد به گذشته بگم که فراموشش نکردم.
همیشه یه نفر هست که بتونه خودش رو انقدر بهت نزدیک کنه، که برای شکستنت به نشونهگیری احتیاج نداشته باشه.
یه لحظههایی بیشتر از اینکه از بقیه دلگیر باشی، برای خودت غمگینی. آدما بی رحمند، این رو از ابراز علاقههاشون میشه فهمید.
•پویا جمشیدی
آیا ممکن است که دو نفر ولو دو دقیقه هم باشد صاف و پوستکنده همه احساسات و افکار خودشان را بهم بگویند؟
•صادق هدایت
از لحاظ روحی به یک هفته دور شدن از همه ی آدما، آنلاین نشدن، درس نخوندن و کار نکردن، کسیو ندیدن و قطع رابطه ی محض با همه ام 🍂
@Bockaa
ببین،
چگونه تو را دوست دارم...
که آفتاب یخ زده در رگ هایم می خزد...
و در حرارت خونم پنهانی می جوید،
دوستت دارم ...
•شمس لنگرودی
آدم های خیالباف همیشه حال شان خوب است. با کسی که دوستش دارند، به میهمانی می روند، چای می نوشند و می رقصند. شادِ شادند. کسی را که دوستش دارند همیشه هست. نه می رود، نه می میرد و نه خیانت بلد است.
• بخشی از کتاب آنجلینا
پنج میلیارد آدم روی این کرهی خاکی زندگی میکنند ولی آدم فقط عاشق یکی از آنها میشود. یک انسان به خصوص . هیچ وقت هم دوست ندارد او را با کس دیگری عوض کند ...
بخشی از کتاب دنیای سوفی
رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست؟
ای ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟
•فروغ فرخزاد
عزیز جان
دیگر آمدنت مثل آب ریختن روی ماهی مردهست!
آنهمه اشک هایی که در انتظارت ریختم تمامش سیل شد روحم را غرق کرد. عشق لای آن فنجان چای گرم بود، آنقدر دیر آمدی که سرد شد؛ قلبم همان گلدان شمعدانی بود که از انتظار پوسید حال برای چه بازگشتی؟ آمدهای چه چیزرا ببینی؟ یک جسم بیروح؟ یک فنجان چای سرد؟ یا یک گلدان پوسیده؟ نه عزیز جان دیگر اینجا چیزی برای تو نمانده، مدتهاست که دیگر منی وجود ندارد.
•راحلیسم
وقتی به شرایط فعلی زندگیمون فکر میکنم، به معنای واقعی لال میشم و هیچ کلمهای برای توصیفش به ذهنم نمیرسه...
با یه بیکلام صبحتون بخیر🫧🍂
@Bockaa
تنها امید به زندگیم تو بودی
رفتی، از کنارم رد شدی، از تمام آرزوهایم رد شدی، له کردی تمام خنده هایم را، روحم زیر پاهایت مچاله شد، زانوهایم توان ایستادن نداشت، رفتی و من بر زمین افتادم یک رفتنت تمام من، آرزوهایم، احساسم و روحم بر زمین نشست. حال تنها امید به زندگیام یک مرگ آرام است.
•راحلیسم
لَن أُحاكِمَكَ لأنَّكَ أَخَذتَ
شَظايايَ وبَنَيتَ بِها وطَناً
فَيَكفي العُشّاقَ أَن تَكونَ
أَحزانُهُم مُدُناً لِلعَصافير...
بازخواستت نخواهم کرد
که چرا خردههای وجودم را گرفتی
و با آن وطنی ساختی.
عاشقان را همین بس
که غمهاشان
آشیان گنجشکها باشد...
•سعاد الصباح
کسی بیاید ما را دعوت کند؛ به رفتن.
به رفتن از تمامِ کسانی که رفته اند و ما هنوز درونِ آنها مانده ایم...
•راحلیسم
تو را دارم و از هیچچیز غمم نیست. از صفر که هیچ، از منهای بینهایت شروع خواهم کرد و از هیچچیز نمیترسم. من در آستانهی مرگی مأیوس، در آستانهی "عزیمتی نابهنگام" تو را یافتم؛ وقتی تو به من رسیدی من شکست مطلق بودم، من مرده بودم. پس حالا دیگر از چه چیز بترسم؟
•احمد شاملو
بیکلام
گوش کن صدای دلتنگی میدهد
بوی نارنج در سرمای پاییز ♡
@Bockaa