بُکا؛ [(ب)(_ )ُ].[ بکاء ].گریه.(ناظم الاطباء).گریه.(مهذب الاسماء). اشك و زاري.به معني گریه که اشك ریختن باشد.(غیاث).گریه.
آیدای من..!
آیدای یگانه، آیدای بی همتای من!
قلب من فقط به این امید می تپد که تو هستی، تویی وجود دارد که من می توانم آن را ببینم، او را ببویم، اورا ببوسم، او را در آغوش خود بفشارم و او را احساس کنم.
•احمد شاملو
یه روزی که چندان دور نیست قطعا زندگیمون رنگ و بوی معمولی و نرمال به خودش میگیره✨
@Bockaa
پس چشم به راهت خواهم ماند
چونان خانه ای متروک
که بیایی و در من زندگی کنی
که بیایی و پنجره هایم درد بگیرد...
•پابلو نرودا
مناسب سوز پاییزی، شب های طولانی، چای دارچینی و رد اشک🍂
@Bockaa
بَاید باهات حَرف بزنم...
دَستم و گرفت و نشوندَم روی مبل، گفت: چرا آستینت خیسه؟
گفتم: صورتًم و شستَم!
گفت: عین بچههایی چرا؟
گفتم: چی شده مگه؟
گفت: آستینت و خیس میکنی!
نگاش کردم، گفتم: چیزی میخوای بگی؟
گفت: رَفت، تمام شد. حَواست نیست یا خودت و زَدی به کوچه علی چپ، گفتم یه وقتایی باید وایساد کنار تا یه کسایی برن.
راه رو باید باز کرد، وگرنه بَعد میان سراغت غر میزَنَن که نذاشتی و نخواستی و ندیدی و...
نگام کرد، طولانی!
رفتنی موندَنی نیست، نباید نگهش داشت.
گفت بادلت چیکار میکنی؟
گفتم اگه تو سراغَم نیای، آستینام و خیس میکنم که حواسم از دلم پرت شه!
بچه میشم،
اونا راحت از خیلی چیزا میگذارن...
•صابرابر
این آهنگ ویدیوعه
Baby i don't understand this
You are changing,
I can't stand this :')
@bockaa
مردان واقعی عطر دیور و لالیک نمیزنند، و مارک های گران گوچی و ورساچه نمیپوشند...
مردان واقعی، عطر مردانگی و محبتشان را به کل عطرهای گرانقیمت دنیا ترجیح میدهند...
مردانی که شاید ساده بپوشند، اما متین حرف میزنند و نجیبانه رفتار میکنند.
مردان واقعی، برای زنان جامعه، نماد امنیت و آرامش هستند نه نماد ناامنی و وحشت.
مردانی که "غیرت" را در لبخند و آسایش بانویشان میبینند و اگر روزی آب توی دلش تکان خورد به مردانگیشان بر میخورد.
مردان واقعی ادعای پوشالی ندارند و برای ارضای روحیهی والای مردانهشان نیاز دارند "مردانگی" کنند نه برای جلب توجه!
مردانی بزرگ که به حرمت آفرینششان "وفادارند".
مردانی که قدرت را به زور بازو نمیبینند و "زن" را سوای از جنسیت و تفاوتها، قابل ستایش میدانند...
اینقدر سخت و پر هزینهاش نکنید،
مردانگی به رفتار مردانه است،
نه به ته ریش و مدل مو و عطرتلخ و لباس های مارکدار ...
• نرگس صرافیان طوفان
کاش من هم اشک داشتم و جای امنی گیر میآوردم و برای همهی غریبها و غربتزدههای دنیا گریه میکردم. برای همهی آنها که به تیر ناحق کشته شدهاند و شبانه دزدکی به خاک سپرده میشوند.
•سیمین دانشور
بیکلام کلاسیک
میشنوید صدای گرمای نور در سرما زمستان است.
@bockaa
یه جا تو کتاب جزء از کل میگه:
از آن آدمهایی بود که حتی اگر فقط دربارهی آبوهوا هم با او حرف میزدی، باز هم با لبخند از او جدا میشدی.
فقط دارم فک میکنم چقدر اون آدم جذابه
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم؛
کافهها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم بیهدف با تو پرسه بزنم؛
خیابانها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم بیهراس نامت را در گلو
بگردانم کلمات به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم فریاد بزنم "دوستت دارم"
دهانم به چه کار میآید؟
•سعاد الصباح
تنهایی ؛ هزار بار بهتر است از بودن باکسی که حواسش هم باتو نیست و فقط در آن هنگام باتوست که کسی را درکنارش ندارد....
•آلن بوليو
گروهی فریاد میزنند
دوستم داشته باش و گروهی دیگر: دوستم نداشته باش.
ولی گروهی هم هستند که جز بدترینها و بدبخت ترینهایند،
آنها فریاد می زنند: دوستم نداشته باش اما وفادار باش!
•آلبر کامو
دلم می خواهد پا شوم بروم، بروم به جایی که در آن به راستی در جایِ خودم باشم، جایی که با آن جور در بیایم، اما جایِ من هیچ کجا نیست، من زیادی هستم!
•ژان پل سارتر
خوشا دمی که ما -من و تو- با موهای سپید، راضی از روزها و شبانی که پشت سر نهادهایم، این سطوری را که قلب من، در فاصلهی نهچندان کوتاهی از تو، در آرزوی بزرگ تو نوشتهاند، برای آخرینبار میخوانیم؛ گِرداگرد خود به فرزندان و نوادگان خود مینگریم و آنگاه چشمان ما با نگاهی خندان بر یکدیگر متوقف میشوند. آهی از روی رضایت میکشیم و میگوییم:
«افسوس!چه شیرین و چه کوتاه بود!»
•احمد شاملو
مهمه که صبحتون چجوری شروع بشه
پس براتون آهنگ طبیعت آوردم ♡
@Bockaa
طبیعت با همهی زیباییهایش قاعده و قوانین سخت خودش را دارد. و عجیبتر، اینکه هرکجا خواستیم در برابرش مقاومت کنیم، بازنده ما بودیم. هرگاه خواستیم لذتی مدام برای خودمان بسازیم در دام تکرار افتادیم. راز لذت در عدم پایداریست. بهشت هم که باشی لذتش ناپایدار خواهد بود، زیباییهایش کم کم رنگ خواهند باخت مثل بوی عطر که مشام آدمی به آن عادت میکند. مثل خود زندگی که فراموشش میکنیم مثل درد که همراهمان میشود و به آن خو میگیریم و دیگر حسش نمیکنیم. تنها یکچیز است که تمام قوانین طبیعت را در هم میشکند، " عشق " .
عشق اگر واقعی باشد نه تکراری میشود، نه در دام روزمرگی میافتد، نه فراموش میشود.
عزیزم، به هر رابطهای برچسب عشق نزن، اگر دوست داشتن امروزت با دیروز یکیست.
•حمیدرضاداودی
بیکلام
اگه قرار باشه تا آخر عمرم یه چیز گوش بدم اونم این بیکلامه =)
@bockaa
باید قوی بود ،
باید از سخت ترین ضربه ها ، پله ساخت و بالاتر رفت ،
باید از بی انصافی ها ، درسِ انصاف گرفت و رویِ تمامِ بی مهری ها ، چشم بست !
نمی توان جلویِ سازهایِ ناکوکِ زمانه را گرفت ،
اما می توان مسیرِ درست را ادامه داد و نگرانِ هیچ چیز نبود ...
می توان انعطاف پذیر شد و با هر ضربه ، حالتِ بهتری گرفت ،
نه اینکه دلسرد و نا امید شد ،
نه اینکه جا زد و کنار کشید ...
تا بوده ، همین بوده ؛
هرچه بالاتر بروی و نزدیک تر به قله باشی ، باد و طوفان و زمین و زمانه ، سخت تر می گیرد !
من برایِ عبور ، منتظر نمی نشینم تا تمامِ آب هایِ جهان ، خشک شود ...
دل را به دریا می زنم و شنا می کنم !
و برایِ پرواز ، در انتظارِ اثباتِ نظریه ی تکاملیِ داروین ، نمی مانم
آسمان را به خانه ام می برم !
کامل نیستم ، اما کامل می شوم ... !
• نرگس صرافیان طوفان
برایش کافی نبودم،
و برایش کافی بودند...
و این غم انگیزترین
پایانِ هر عاشقانه ایست!
• علی قاضینظام
خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان ابروهایم دوتا چین بزرگ در پوستم نشسته است.خوشحالم که دیگر خیالباف و رؤیایی نیستم، دیگر نزدیک است که سی و دو سالم بشود. هرچند که سی و دو ساله شدن یعنی سی و دو سال از سهم زندگی را پشت سرگذاشتن و به پایان رساندن.اما در عوض خودم را پیدا کردهام.
•قسمتی از نامه ی فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
هر روز صبح با عصبانیت بیدار میشد و دلش میخواست بمیرد. با اینهمه کمی برنج آب میکرد و همان گوشه کنار، جلوی کابینت، چای و بيسکوئيتی میخورد و همزمان به گلهای پشت پنجره آب میپاشید. چای که از گلویش پایین میرفت، قطرههای آب که از روی برگها شُره میکرد، زندگی دوباره زیر دندانهایش مزه میکرد.
تا شب که به رختخواب برگردد، بارها دلش میخواست بمیرد و بارها با جنونی زایدالوصف، به زندگی چنگ میزد. نمیفهمید این شوق زیستن و میل به مردن از کجا میآید.