شعر، داستان، متن های ادبی و نقیضه پردازی و......
خوشبخت کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد؛
یا کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند.
"ویکتور هوگو”
روز جهانی کتاب بر دوستداران کتاب مبارک
🪷🪷
می خواهمت چنانکه
شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه
لب تشنه آب را
محو توام چنانکه
ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده
دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه
درختان برای باد
با کودکان خفته
به گهواره تاب را
بایسته ای
چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه
بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی،
می آفرینمت
چونانکه
التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که
خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی
چه نیازی جواب را
#دکترقیصرامینپور
🪷🪷
۲ اردیبهشت، زادروزدکتر قیصر امینپور، گرامی باد!
در سال ِ صرفهجویی ِ لبخند
پروانههای رنگپریده
روی لبان ِ ما
پَرپَر زدند
لبخند ِ ما
به زخم بدل شد
و زخمهایمان
تا استخوان رسید
و بوسههایمان
پوسید
ما
لبخند ِ استخوانی ِ خود را
در لابهلای زخم، نهان کردیم
صدسال ِ آزگار
ماندیم
و زخمهای خشک ِ ترکخورده را
در متن ِ لایههای نمک
خواباندیم
اما
در روزهای ریخت و پاش ِ لبخند
قصابکان ِ پروار
و کاسبان ِ رسمی ِ پروانهدار
لبخندهای یخزدهی خویش را
بر پیشخان ِ خود
به تماشا گذاشتند!
#دکترقیصرامینپور
(آینههای ناگهان: گزیدهشعرهای ۶۴-۷۱. «دفتر ِ اول: از سرودههای ۶۷-۷۱». تهران: افق. ۱۳۸۰. چاپ ِ ۳. صفحهی ۲۵-۲۶.)
🪷🪷
سعدیا خوشتر از حدیث تو نیست
تحفه روزگار اهل شناخت
آفرین بر زبان شیرینت
کاین همه شور در جهان انداخت
نخستین روز اردیبهشت روز بزرگداشت استاد سخن سعدی گرامی باد
شناسه ویدیو:
ابیاتی از سعدی با صدای استادان:
بنان، شجریان، پوران، داریوش رفیعی، عبدالوهاب شهیدی، ایرج، هایده، محمودی خوانساری و گلپا
🪷🪷
دلا رمز حیات از غنچه دریاب
حقیقت در مجازش بیحجاب است
ز خاک تیره میروید ولیکن
نگاهش بر شعاع آفتاب است
اقبال لاهوری
*سالگرد درگذشت اقبال لاهوری
🪷🪷
چندان بنشینم
که برآید نفس صبح
کان وقت به دل
میرسد از دوست پیامی ...
#سعدی
پاسداشتیکم اردیبهشت، بزرگداشت استاد مُسَلم سخن، سعدی شیرازی فرخنده باد.
🪷🪷
🎁فولدری پراز ویدئو و فایلهای آموزشی در حوزههای مختلف روانشناسی.زبان و ادبیات داره و کلی اطلاعات مفید و فرصتهای شغلی بهتون میده
✅فقط کافیه دکمهی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید:
🔽⬇️🔽⬇️🔽⬇️🔽⬇️
/channel/addlist/D4duFpEgmx5iMDRk
✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️
📣معرفی کانال ویژه امشب:
✅همه ترازهای دعوت به مصاحبه کنکور دکتری
@RavanTajj
كدام عید و كدامین بهار؟ با چه امید؟
كه با نبود تو نومیدم از رسیدن عید
تو نرگس و گل سرخ و بنفشهای ورنه
اگر تو باغ نباشی گلی نخواهم چید...
نه هر مخاطب و هر حرف و هر حدیث خوش است
كه جز تو با دگرم نیست ذوق گفتوشنید...
#حسینمنزوی
🪷🪷
تا مرا عشق تو با دیوانگان زنجیر کرد
فارغم از خدمت استاد و جور پیر کرد
آب حیوان در لب لعل تو و ما خشک لب
حسرت آن لب مرا از جان شیرین سیر کرد
روز اول بر وصالت دل نمیبایست بست
کار چون از دست رفت کی میتوان تدبیر کرد
من ندانستم که خونریز است عشقت های های
بهر قتل من قضا دیدی چها تدبیر کرد
عاقبت صبح وصال دوست رو خواهد نمود
گرچه این شام فراق او مرا دلگیر کرد
دو بدم آید نسیمی آورد بوئی ز دوست
اهل دلرا، اهل دل اینرا چنین تقریر کرد
یک نشانهای وصالش میرسد هر دم بدل
این نشانها پای دل در حلقهٔ زنجیر کرد
روز وصل او نیابم جز بآه نیم شب
عاشقانرا رهنمائی نالهٔ شبگیر کرد
گفت هان رو مینمایم جان فشان ای فیض نیز
زین بشارت جان فشاندم من ولی او دیر کرد
فیض کاشانی
غزل ۲۶۸
دیروز ۲۷ فروردین ۱۴۰۴ مجسمهی استاد محمد رضا شفیعی کدکنی در شهر کدکن رونمایی شد.
🪷🪷
نمیتوانید برخلاف قوانین جهان
هستی عمل کنیدوانتظارداشته
باشیدخداوندشمارا به خواسته تان
برساند
#جول_اوستین
در وسط اتفاقهای مهآلود
حافظه من پر است
از گل سوسن
#دکترسیروسشمیسا
مجموعه شعر: «زندگانی قدیمیست»
صبح تان پر از عطر اقاقی
لحظههایتان پر از اتفاقهای قشنگ
🪷🪷
ای نسیم صبح،
خوشبو میرسی
از کدامین منزل و کو میرسی؟
#شیخبهایی
#نکوداشتشیخبهایی
🪷🪷
هر که خار آرزو در دیده دل بشکند
بی تردد پای در دامان منزل بشکند
از هجوم آرزو جای نفس در سینه نیست
سخت می ترسم که آخر شهپر دل بشکند
با دوصد بند گران عالم زما پرشور شد
آه اگر زور جنون ما سلاسل بشکند
از مروت نیست حرف سخت با عاشق زدن
سنگدل آن کس که بال مرغ بسمل بشکند
هر که بیش از ظرف می بخشد به ارباب سؤال
کاسه در یوزه را بر فرق سایل بشکند
دست مجنون از حجاب عشق بر دل نقش بست
شوخی لیلی مگر دامان محمل بشکند
سنگ گردد شیشه چون راجع به اصل خویش شد
دل زعصیان سخت چون گردید مشکل بشکند
خویش را بشکن، که برگردد به دریا زودتر
موج را بر یکدگر چندان که ساحل بشکند
به که از سر گیرد احرام حریم کعبه را
راهرو را زیر پا گر خار غافل بشکند
تشنه دریا به هر موجی تسلی کی شود؟
کی خمار من به آب تیغ قاتل بشکند؟
تار و پود موج این دریا بهم پیوسته است
می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند
نیست در طالع دل بی حاصل ما را قبول
کیست صائب گوشه این فرد باطل بشکند
#صائب_تبریزی
صبح ازسفر سخت زمان می آید
زآنسوی زمین وآسمان می آید
شب را به فراسوی زمین رانده به خشم
صبحی که نفس نفس زنان می آید
#دکترقیصرامینپور
#زادروزدکترقیصرامینپور
🪷🪷
«جهان را نوازش کن.
دریچه را بگشا.
و پیچک را ببین.
بر روشنی بپیچ.»
(هنوز در سفرم: شعرها و یادداشتهای منتشرنشده از سهراب سپهری، نشر فرزان روز، ص۱۰۱)
**
بیا آب شو مثل یک واژه
در سطر خاموشی ام.
بیا ذوب کن در کف دست من
جِرم نورانی عشق را
مرا گرم کن...
#سهرابسپهری
شاعرترین شاعر معاصر ایران
🪷🪷
«عشق در چشم سپید مرگ عریان میگردد
دست ِ هم را میگیریم سطر به سطر
مرگ را آرام میتکانیم از شانه
میتکانیم از چشم.»
#محمدمختاری
#زادروزمحمدمختاری
🪷🪷
**اول اردیبهشتماه جلالی، در تقویم ادبی و فرهنگی ما برابر است با:
*روز بزرگداشت سعدی
*درگذشت علامه اقبال لاهوری (۱۳۱۷)
)درگذشت استاد ملکالشعرا بهار (۱۳۳۰)
*درگذشت سهراب سپهری (۱۳۵۹)
*درگذشت دکتر اسماعیل حاکمی والا (۱۳۹۶)
*زادروز محمد مختاری (۱۳۲۱)
یادشان گرامی باد!
🪷🪷
به احترام زاد روز #محمدتقی_دانش_پژوه، کتابشناس و عضو پیوستهٔ فرهنگستان
یادی از محمدتقی دانشپژوه
#دکتر_میلاد_عظیمی
دوست عزیز آقای دکتر رسول جعفریان کتاب جالبی منتشر کرده است به اسم «محمدتقی دانشپژوه در دانشگاه تهران» (کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ۱۳۹۸). این کتاب اسناد اداری سالهای خدمت استاد دانشپژوه در دانشگاه تهران است؛ یعنی سالهای میان ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۵. دانشپژوه یکی از دانشمندان برجسته ایران معاصر بود. با کارنامهای درخشان. او کتابشناسی بزرگ و فهرستنگاری کمنظیر بود. متون بسیاری را تصحیح و منتشر کرد. مقالات بسیار نوشت. آثارش مورد استناد ایرانشناسان بود و هست. نامش در مجامع ایرانشناسی بلند بود و هست. او اعتبار دانشگاه تهران بود و هست.ایرج افشار برآورد کرده که دانشپژوه قریب به صدهزار نسخه خطی و سند را در کتابخانههای ایران و جهان دیده و فهرست کرده است. همو دانشپژوه را فهرستنگاری جهانی نامیده است. دانشپژوه مردی خاموش و بیهیاهو بود. به پیش چشمها نمیکشید خود را. سرش به کارش بود. مستغرق بود. افشار نوشته با دانشپژوه و اللهیار صالح به سفر کاشان میرفتند تا چند نسخه خطی ببینند. در کویر میان آران و کاشان به شب افتادند و طوفان شن شد. چشم چشم را نمیدید. از ماشین پیاده شدند و افشار مقداری شاخه و بوته کند تا زیر لاستیک بگذارد که ماشین راه بیفتد.دانشپژوه در آن مخمصه به افشار گفت اگر نتوانیم به راهمان ادامه بدهیم سرنوشت آن نسخهها و فهرست کردنشان چه میشود. افشار پرخاش میکند که مرد حسابی داریم زیر شن دفن میشویم تو به فکر نسخه هستی. صالح به او گفت شما به این فکر باشید که اگر ماشین راه نیفتد امشب در این کویر چه باید بکنیم؟
هر سفری که میرفت برای این بود کتاب خطی ببیند و فهرست کند. افشار نوشته که دانش به میزبانان میگفت که مرا صرفا به کتابخانه و مسجد و گورستان ببرید. برای دیدن کتاب و کتیبه. از اروپا و شوروی و آمریکا به افشار نامه مینوشت و نسخههایی را که دیده بود معرفی می کرد و افشار نامههایش را در مجلهاش چاپ می کرد. دانشپژوه نماد تحقیق درست و اصیل و سودمند بود. آثارش مبنای پژوهش درست است. او اعتبار ایران و دانشگاه تهران بود.
دانشپژوه دکتر نبوده و مدارج دانشگاهی را طی نکرده بود. برخی از این سندها نشان میدهد اوضاع مالی پریشانی داشته و با حقوقی اندک سرمیکرده است. همچنین این سندها نشان میدهد که دوستان دانش مثل افشار و زریاب و زرین کوب چقدر دلسوزش بودهاند. چند نامه از افشار به اولیای دانشگاه هست که در آنها مقام علمی دانشپژوه را توضیح داده است.
بهترین جای کتاب آنجاست که دانش قرار است بازنشسته شود و مقررات اجازه نمیدهد با رتبۀ استادی بازنشسته شود. همه به تکاپو میافتند. دانش مقاله به زبان انگلیسی ننوشته بود و به همین دلیل نمیتوانست استاد شود. منصوره اتحادیه، اشراقی، افشار ، باستانی ، رضوانی، ستوده و هما ناطق استادان گروه تاریخ به عزتالله نگهبان رئیس دانشکده ادبیات نوشتند که دانشپژوه در خلال تحقیقات خود هیچگاه درصدد برنیامد آثارش را با ضوابط اداری تطیبق دهد و ترفیع بگیرد. اگر مراد از مقاله به انگلیسی نوشتن این است که نام دانشگاه تهران در مجامع خارجی آوازه بیابد کتابهای دانشپژوه همه جا هست و فرنگی و ایرانی به کارهایش ارجاع میدهند.این نامه را باید افشار نوشته باشد. نامهای هم زریاب خویی به رئیس دانشگاه نوشته که خیلی نامۀ قشنگی است.به رئیس دانشگاه تذکر داده مقام و اعتبار علمی دانشپژوه فراتر از این مقررات عادی است و با احترام گذاشتن به مقام علمی دانش پژوه همه میفهمند که دانشگاه تهران درباره استادان بزرگ خود محبوس مقررات عادی نیست و زبان طاعنان هم بسته میشود که دانشگاه تهران به چنین دانشمندی مرتبۀ استادی نداد.نامۀ زریاب یکی از عالیترین ستایشها از مقام علمی دانشپژوه است. نامۀ لطیفی هم دکتر زرین کوب به رئیس دانشگاه نوشت. گفت استادان دانشکده ادیبات متأسف هستند که نمیتوانند از لحاظ عناوین مرسوم خود را هممرتبۀ دانشپژوه - که دانشیار بود-بیابند. میگوید افتخار این است که شبیه دانشپژوه باشیم. ادب را میبینید. بزرگواری و ظرافت را ملاحظه میکنید.
دانشگاه تهران و رئیس وقت آن دکتر هوشنگ نهاوندی هم این شعور و درایت را داشت که به این توصیهها و دلسوزیها توجه کند و سرانجام استاد دانشپژوه به عنوان اداری استادی ملقب و با این مرتبه بازنشسته شد.
این نامهها را که میخواندم با خودم میگفتم متحد جانهای مردان خداست یعنی این. چون بزرگ بودند و نجیب بودند و بلندنظر بودند، حرمت دوست و همراه بزرگ و نجیب و یگانه خود را پاس میداشتند. همه چیز فانی است. اینان که نام و یادشان در این کتاب آمده عموما رفتنهاند. همه چیز برگذشتنی است.افسانۀ نیک شو نه افسانۀ بد.
🪷🪷
گزیدهای کوتاه از شعر
«پرندهای در دوزخ»
نشست آنجاکه مرغی بودغمگین بردرختی لخت.
سری در زیر بال و جلوهای شوریده رنگ، اما،
چه داند تنگدل مرغک؟
عقابی پیر شاید بود و در خاطر خیال دیگری میپخت.
پرید آنجا، نشست اینجا، ولی هرجا که میگردد،
غبار و آتش و دود است.
نگفتندش کجا باید فرود آید.
همه درهای قصرِ قصههای شاد مسدود است.
دلش میترکد از شکوایِ آن گوهر که دارد چون
صدف با خویش.
دلش میترکد از این تنگنای شومِ پُر تشویش.
چه گوید، با که گوید، آه،
کز آن پرواز بیحاصل درین ویرانهٔ مسموم،
-چو دوزخ شش جهت را چار عنصر آتش و آتش-
همه پرهای پاکش سوخت.
کجا باید فرود آید، پریشان مرغک معصوم؟
#مهدیاخوانثالث
🪷🪷
شکایت کرد روزی دیده با دل
که کار من شد از جور تو مشکل
ترا دادست دست شوق بر باد
مرا کندست سیل اشک، بنیاد
ترا گردید جای آتش، مرا آب
تو زاسایش بری گشتی، من از خواب
ز بس کاندیشههای خام کردی
مرا و خویش را بدنام کردی
از آن روزی که گردیدی تو مفتون
مرا آرامگه شد چشمهٔ خون
تو اندر کشور تن، پادشاهی
زوال دولت خود، چندخواهی
چرا باید چنین خودکام بودن
اسیر دانهٔ هر دام بودن
شدن همصحبت دیوانهای چند
حقیقت جستن از افسانهای چند
ز بحر عشق، موج فتنه پیداست
هر آن کو دم ز جانان زد، ز جان کاست
بگفت ای دوست، تیر طعنه تا چند
من از دست تو افتادم درین بند
تو رفتی و مرا همراه بردی
به زندانخانهٔ عشقم سپردی
مرا کار تو کرد آلوده دامن
تو اول دیدی، آنگه خواستم من
به دست جور کندی پایهای را
در آتش سوختی همسایهای را
مرا در کودکی شوق دگر بود
خیالم زین حوادث بی خبر بود
نه میخوردم غم ننگی و نامی
نه بودم بستهٔ بندی و دامی
نه میپرسیدم از هجر و وصالی
نه آگه بودم از نقص و کمالی
ترا تا آسمان، صاحب نظر کرد
مرا مفتون و مست و بی خبر کرد
شما را قصه دیگرگون نوشتند
حساب کار ما، با خون نوشتند
ز عشق و وصل و هجر و عهد و پیوند
تو حرفی خواندی و من دفتری چند
هر آن گوهر که مژگان تو میسُفت
نهان با من، هزاران قصه میگفت
مرا سرمایه بردند و ترا سود
ترا کردند خاکستر، مرا دود
بساط من سیه، شام تو دیجور
مرا نیرو تبه گشت و تو را نور
تو، وارون بخت و حال من دگرگون
ترا روزی سرشک آمد، مرا خون
تو از دیروز گویی، من از امروز
تو استادی درین ره، من نوآموز
تو گفتی راه عشق از فتنه پاک است
چو دیدم، پرتگاهی خوفناک است
ترا کرد آرزوی وصل، خرسند
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
مرا شمشیر زد گیتی، ترا مشت
ترا رنجور کرد، اما مرا کشت
اگر سنگی ز کوی دلبر آمد
ترا بر پای و ما را بر سر آمد
بتی، گر تیر ز ابروی کمان زد
ترا بر جامه و ما را به جان زد
ترا یک سوز و ما را سوختنهاست
ترا یک نکته و ما را سخنهاست
تو بوسی آستین، ما آستان را
تو بینی ملک تن، ما ملک جان را
ترا فرسود گر روز سیاهی
مرا سوزاند عالم سوزِ آهی
پروین اعتصامی ، دیوان اشعار
مثنویات ، تمثیلات و مقطعات
شماره ۶۴، دیده و دل
دنبال یک بهانه برای جدایی است
این شهر سخت در پیِ آدمزدایی است
دلبستنم مقدّمهی طردگشتن است
اینجا که عاشقان_همهشان_انزوایی است
میبوسیام ولی چه کنم پیش من نیای
کَی هرکه کربلا برود، کربلایی است؟
تو سنگ بودی آه، تراشیدمت، ببین
معشوقهی زمینیام اکنون هوایی است!
گفتی که: «عشقورزیی» ما را چه کشته است؟
گفتم که: قاتلش به خدا «خودستایی» است!
دلداریات خلاص شد و کار من تمام
آخر که گفته عشق فقط دلربایی است!
***
«فقر و فراق و غربت و آوارگی و مرگ»
یارب بیار بر سر من، هربلایی است...
حمزه عابر
مدارس ترکیه😍
شاد بودن بچهها و یادگیری بدون استرس و پرورش خلاقیت
مدرسههایی که آینده میسازن، نه فقط مدرک!
در داشتن و به دست آوردن
به دنبال شادى نباشيد،
شادى فقط
در بخشيدن به ديگران به دست مىآيد!
📕عشق ورای ایمان
✍ #پائولو_كوئليو
عابدی را پادشاهی طلب کرد. اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم، مگر اعتقادی که دارد در حق من زیادت کند. آوردهاند که داروی قاتل بخورد و بمُرد.
آنکه چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز
پارسایانِ روی در مخلوق
پشت بر قبله میکنند نماز
چون بنده خدایِ خویش خوانَد
باید که به جز خدا نداند
#سعدی
«ذاتاً آموزگار» (دربارهٔ استاد سیروسِ شمیسا، بهمناسبتِ زادروزشان)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
من این بخت را داشتهام که چندسال محضرِ استاد سیروسِ شمیسا را درککنم. شمیسا در زمرهٔ استادانی است که هم بر ادبِ گذشته تسلّطدارند، هم انگلیسی و عربی میدانند و درعینحال به ادبیاتِ و زبانِ روز نیز احاطه دارند. و ازهمه مهمتر آنکه، در نگاهشان ادبیّات بماهُوَ ادبیات و از منظرِ ادبیّت و بلاغت اهمیّت دارد. و ترکیبِ این ویژگیها، معیارِ مهمّی است که بهخصوص امروز، عیار و هنرِ هر استاد و آموزگاری را میتوان و باید بدان سنجید.
استادانی بزرگ و برجسته را در دیگر حوزههای پژوهشِ ادبی، بهویژه متنپژوهی میشناسم، اما آنان از مجموعهٔ مقدّماتی که استادی همچون شمیسا به آن آراستهاست، یعنی توجّه و تأکید بر نقد و تحلیلِ بلاغی و ادبیّتِ آثار، بیبهره اند.
بخشی از هنرِ استاد شمیسا و مزیّتِ آثارِ ایشان را ذیلِ این مولفهها میتوان برشمرد:
_ نیازسنجی در حیطهٔ مطالعاتِ ادبی و متنپژوهی.
_ داشتنِ زبانی روان و بیانی روشن.
_ طبقهبندیهای منسجم و تازه و روزآمد از مباحث و مفاهیمِ ادبی.
_ رعایتِ جانبِ اعتدال، در توجه به شیوههای سنتی، درکنارِ پسندِ روز و زمانه.
_ داشتنِ نگاهی جهانی و ایرانی.
استاد شمیسا گرچه آثاری متنوّع دربابِ شعرِ گذشته و امروز و نیز نقد و سبکشناسی نگاشتهاند اما همواره بررسیهای زیباشناسانه و بلاغتپژوهی در کانونِ توجهِ ایشان بودهاست. آثارِ گوناگونِ ایشان، ازجمله «عروض و قافیه»، «بدیع»، «معانی» و «بیان»، و نیز «فرهنگِ تلمیحات» و «فرهنگِ اشاراتِ ادبیاتِ فارسی»، چند دهه است که دستگیرِ پژوهشگران و دانشجویان است. از تألیف نخستین اثرِ استاد یعنی کتابِ «فرهنگِ عروضی» (۱۳۵۴) قریب به نیم قرن میگذرد. استاد شمیسا اغلب از همین رویکردِ بلاغی است اگر به سراغ شاعری (سهراب یا فروغ) یا نویسندهای (هدایت) رفته، و یا گزینهای از آثارِ شاعرانِ کهن (قصائدِ مسعودِ سعد، منطقالطیر، غزلیاتِ شمس و ...) فراهمآوردهاست.
استاد شمیسا چند داستان و مجموعهشعر نیز منتشرکردهاند. بهگمانم این آثار را بیشتر باید محصولِ ذوقورزیهای ادیبی بزرگ تلقیکرد که متأثّر از چنددهه مطالعهٔ مستمر و نقدونظر، خلوتِ خویش را بدانها خوشکرده و نه الزاماً آثاری دارای اصالت و خلاقیّت؛ هرچند قطعاتی از اشعارشان در مجلهای به مدیریّت شاملو چاپشده باشد یا داستانهایشان در بررسیهای آثارِ پستمدرن ارزیابی شدهباشد.
این یادداشتِ کوتاه، ادای دینی است از سوی شاگردی کوچک، در حقّ استادی بزرگ.
🪷🪷
دلتنگ توام
تا شادمانه مرا ببینند
شاخهها
به شکل نام تو سبز میشوند
پرنده کوچکی که نمیدانم نامش چیست
حروف نام تو را
بر کتابم میریزد
آفتاب
به شکل پروانهای از مس
گرد صدایم
بال میزند
و میدانم سکوت
فقط به خاطر من سکوت است
اما من
دلتنگ توام
شعر مینویسم
و واژههایم را کنار میزنم
که تو را ببینم
#استادشمسلنگرودی
🪷🪷