قسمت هایی از کتاب
اگر به موقع ملتفت شده بودند که حذر کردن از فجایع مهم زندگی زناشویی خیلی آسان تر از آزارهای کوچک زندگی روزانه است، ممکن بود زندگی برای هر دوی آن ها آسان تر شود
مرد به رغم چندین عشق طولانی و پرمخمصه، یک بند فقط به او فکر کرده بود و پنجاه و یک سال و نه ماه و چهار روز سپری شده بود. لزومی نداشت تا مثل زندانی ها روی دیوار سلول هر روز خط بکشد تا زمان را به خاطر داشته باشد و قاطی نکند.
فلورنتینو آریثا بدون این که به خود رحم کند هر شب نامه می نوشت. نامه ای پس از نامه دیگر در دود چراغ روغن نخل سوز در پستوی مغازه خرازی، و هر چه سعی می کرد نامه هایش بیش تر به مجموعه اشعار شعرای مورد علاقه اش در کتابخانه ملی که در همان زمان به هشتاد جلد می رسیدند، شباهت پیدا کنند، نامه ها طولانی تر و دیوانه وارتر می شدند. مادرش که در ابتدا در آن عذاب عشق تشویقش کرده بود، رفته رفته نگران سلامتی او می شد. وقتی از اتاق خواب صدای بانگ اولین خروس ها را می شنید به طرف او فریاد می کشید: ” داری عقلت را از دست می دهی، مغزت معیوب می شود، هیچ زنی در عالم وجود ندارد که لیاقت این همه عشق را داشته باشد
/channel/book_archives
.
کتاب عشق سالهای وبا یکی از عاشقانه های معروف جهان رمان است. فلورنتینو، جوانی لاغر اندام و نحیف از خانواده ای متوسط است. او فرزند نامشروع مردی است که صاحب یک شرکت کشتیرانی است. او در کودکی پدرش را از دست داده است و با مادرش که مغازه ای خرازی دارد زندگی می کند. در جوانی در تلگرافخانه مشغول کار می شود و وقتی برای رساندن یک تلگراف به خانه ای وارد می شود، با دیدن دختر خانواده (فرمینا) عاشق او می شود. فرمینا که مادرش را در کودکی از دست داده است با پدرش زندگی می کند و….
.
کتاب حلقه ای است، یک حلقه ی ماجرا را که می خوانی، حلقه باز می شود و با ماجرایی بزرگ تر، تکان دهنده تر، زیبا تر و غمگین تر رو در رو می شوی. شخصیت های اصلی رمان هر کدام داستان خود را تعریف می کنند و در کنار داستان خویش با داستان شخصیت دیگر داستان رو در رو می شویم، شخصیت دیگر راوی می شود و داستان پیش می رود تا همه چیز شکل بگیرد. داستانی از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم.
/channel/book_archives
رشت از اون شهرهاست كه ميشه برای ديگران تعريفش كرد
ميشه تو اون خاطره های خوش ساخت....
رشت پاى يه ديوار آجرى كه از سرخس پوشيده شده شروع ميشه وقتى بارون شروع به باريدن ميكنه،هر جاى شهر ي قاب تماشايى
ميشه و رشت تبديل ميشه به ی نقاشى دلفريب
كافيه سر بچرخونى و اطرافت رو ببينی
#۱۲دی_روز_رشت_مبارک
/channel/book_archives
.
یادگرفتم زندگی بدون”رنج”وجودنداره؛
اگه دنبال زندگی بدون رنجی
خیالت راحت که همون اندازه ممکنه که اژدهای دنریس ازفیلم بیاد بیرون!
بپذیر شکستو پیروزی،بخشی ازسیرطبیعی زندگیه
توزندگی واقعی همه شخصیتها درهمه عرصهها
عاقبتبخیر نمیشن
زندگی ذاتانمیتونه”سانتیمانتال”باشه
هیچ احدی درواقعیت”سلامتروان مطلق”نداره
بخشی از رواننژندیها ازبدو تولد باما هستن
فقط شدت وضعف داره و تحریک،فروکش میکنه
بهش به چشم نقص نگاه نکن
کاملاطبیعی هستی
زندگی،تلاش برای اینه که فردامون بهتراز امروزمون باشه
اصلا برای بهبودهمین کاستیها قراره عمرو سپری کنیم
حقیقت بطورمطلق درتمام موضوعات وجودنداره
اما اخلاقیات آری!
که بینیاز به استدلال،قابل شناساییه
مگردلمون بخواد چیز غیراخلاقیرو عامدا ماله بکشیم!
دوران عجیبی زندگی میکنیم
دنیایی که بایه بشکن زدن زیرورو شده
تکنولوژی
مدرنیته
مفاهیم پیچیده
جنگ
خون!
بپذیر بایدیفالت باتولد دراین دوران
قرارنبوده تجربهی ایدهآلی داشته باشی
مادرحال تجربه چیزهایی هستیم که
قبل ما هیچکس نچشیده تابتونه تجربهشرو
دراختیارمون قراربده؛
ماانسانیم و آسیبپذیر
درعینحال بطورعجیبی سگجون!
ازچیزهایی جون بدرمیبریم که باورمون نمیشه
بعدتهش باتلنگری احمقانه میمیریم
این ازخاصیتهای انسان بودنه!
ازهرچه ترس داریم،آخر یقهمونرو میگیره
ازمواجه نباید ترسید!
سفربه تاریکی به قصد فهم،کشف و رشد
بهتراز زندگی درروشنایی اما بیاندیشه،راکد و سمی!
به شانههای زمان تکیه کن
اجازه بده درآغوشت بکشه و تسلی بده!
آدمیزاد توانایی داره
ازپس غیرممکنترینها بربیاد ودر ابلهانهترین چیزها
مثل خرتوگل بمونه
تعجب نکن
فقط دست ازتقلا برندار!
تأمل
تأمل
“تأمل”گنجینهای که هرگزکسی نگفت حواسمون بهش باشه؛
ازفرصت و ازدست رفتنش زیادگفتن
ولی از ضرورت درنگ وتخصیص زمان به تأمل
کسی چیزی نگفت
من به شما میگم
ازاختصاص زمان برای درنگ
همراه باهشیاری و آگاهی
غافلنشو!
آنقدر شتابناک زندگی نکن
که آخر یجایی بنابه ذاتحیات
صبرکردن بزور بهت فروبشه؛
خودت آرامآرام ازمخزن صبرت بنوش
تایهو دریک نقطه
باانباشت”درنگهای خرجنشده”
احساس فروپاشی نکنی!
هرکاری و انتخابی کنی
فرق نداره چی باشه
تهش از تکتکشون احساس پشیمانی میکنی
ذاتا انسان لفیخسر متولدشده ولفیخسر میمیره!
پس جای صرف وقت برای چیزیکه ناگزیره
تلاش کن یادبگیری
بهترین ورقت رو بازی کنی
ملامت و فکروخیال،اون دست بازی و ورقهاشرو برنمیگردونه
شمابهترین بازیتونرو همون موقع روکردید
الان باید ورقهای حال حاضرتون رو بالاپایین کنیدو
ببینید بهترینش چیه!!
✍🏻 الهام افسر
/channel/book_archives
بنشین لحظه ای
رو در روی من
چایم را با عطرت هم بزن
بنشین تا شود
نقش فال ما
نقش هم فردا شدن
#دال_بند
#روز_جهانی_چایی
/channel/book_archives
همسری نیاز داشت که «نحیف، ضعیف، بیمقدار و خلاصه از هر نظر آدمی حقیر» نباشد. اِما قهرمان لازم داشت. آدمی محکم و قوی که بتواند او را از هر نظر ارضاء کند. پولدار باشد و امکانات مختلفی در اختیارش قرار دهد. ولی نمیدانست که شارل هیچکدام از این ویژگیها را ندارد و وقتی که مسیر خاص خودش را در پیش گرفت، نمیدانست که حالا جامعه در مقابل اوست.
اِما که هرلحظه مشتاق آینده و تشنه پول و ثروت بود، هرچه جلوتر میرود بیشتر و بیشتر به گذشته فکر میکند و وقتی که از پنجره به بیرون نگاه میکند، که اغلب هم همین کار را انجام میدهد، مدام در فکر نجات خودش است. اما همانطور که اشاره شد، رابطه زناشویی و انتظاراتی که جامعه مردسالار از زن دارد، راه بازگشت را میبندد. اِما حتی چندبار هم به شارل فرصت میدهد که دوباره او را به دست آورد اما این این کار از عهده فردی ضعیف خارج است.
تنها راه فرار اِما در این رابطه زناشویی کسلکننده کتابها است. او خود را در دنیای کتابها غرق میکند و وقتی هم که بیرون میآید دنبال همان چیزهایی است که در کتابها خوانده است. «ماریو بارگاس یوسا» در کتاب «چرا ادبیات» به زیبایی مادام بوواری را دن کیشوت مونث اهل عمل خطاب میکند.
مادام بوواری یا همان دن کیشوت مونث اهل عمل، مدام در پی عشقی خالص و زیبا که در کتابها خوانده است سرگردان است و از آغوش این مرد به آغوش دیگری پناه میبرد. میتوان گفت او در پی یافتن خودش و زندگی مستقلی که خواهان آن است، زندگیای که زیر سایه مرد تعریف نشده باشد، زندگیای که در آن از قوانین خودش پیروی کند، در مسیر اشتباهی قدم برمیدارد و همین مسیر او را به سمت تباهی میکشاند.
@book_archives
پیش از ازدواج پنداشته بود که به عشق رسیده است؛ اما از آنجا که به آن خوشبختی که باید از این عشق حاصل میشد دست نیافته بود پیش خود میگفت که پس باید اشتباه کرده باشد. و میکوشید بفهمد که در زندگی مفهوم واژههای سعادت، شور، سرمستی که در کتابها به نظرش بسیار زیبا آمده بود دقیقا چیست. (کتاب مادام بوواری – صفحه ۴۰)
اما به دنبال کشف سعادت، شور و سرمستی به واسطه یکی دیگر از بیمارانی که شارل معالجه کرده بود، همراه همسرش به مهمانی اشرافی وزیر مشاور، مارکی، دعوت میشود. مهمانیای که سراسر زرق و برق بود و عطش اِما را برای یک شب فرو مینشاند. آشنایی اِما با مردان اشرافی و سبک زندگی آنها او را برای همیشه تغییر میدهد. اِما میخواست با زندگیهای آنها آشنا شود و در آن رخنه کند. هیجان بسیار زیادی داشت ولی به جای راه یافتن به چنین محافلی همسر شارل شده بود! کسی که «نه شنا بلد بود، نه شمشیربازی و نه استفاده از تپانچه را» و حتی نمیتوانست درباره اصطلاحی از اسبسواری که اِما در رمانی خوانده توضیحی بدهد. در آن مهمانی مجلل و باشکوه شارل چه کار میکرد؟ -«شارل به دری تکیه داده بود و چرت میزد.»
این مهمانی نقطه عطفی در زندگی اِما محسوب میشد و پس از آن اِما مسیر خاص و متفاوتی پیش میگیرد که این رمان را به یک تراژدی ماندگار تبدیل کرده است.
@book_archives
مادام بوواری اثر برجسته، خیرهکننده و مهم از گوستاو فلوبر است که اولین بار در سال ۱۸۵۶ منتشر شد و در زمان انتشار افراد زیادی را بهتزده کرد. مسائل مطرح شده در این رمان در فرانسه آن زمان به هیچوجه عادی نبود. امروزه شخصیت اصلی رمان مادام بوواری یکی از مهمترین و شناختهشدهترین چهرههای دنیای ادبیات است.
@book_archives
تو را دوست دارم چون آخرین بسته ی سیگاری در تبعید.
#سیگار_سینما📽🚬
/channel/book_archives
قسمت هایی از کتاب
برای عده ای آمدن چاره ی کار است و برای عده ای دیگر رفتن چشم هایت را باز کن و خوب دقت کن و ببین که چاره ی کار تو رفتن است یا آمدن
ص۲۴۴
بشنو این نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
نی برای اینکه بتواند بخواند، باید بریده شود باید از نیستان جدا شود و این حال مایه ی رنج نی است .
می توانم به طور قطع بگویم که شاعر ، در وجود مولانا ، در لحظه ای زاده شد که شمس از آستانه در مدرسه گذشت و دیگر برنگشت
آیا شمس از این نکته آگاه بود که رفتن او موجب تولد شاعری در وجود مولانا میشد؟
ص ۲۴۰
شمس پاسخ داد:《 در عالم عشق ، هم چیز امکان دارد حتی نبود عشق》.
ص۲۴۹
شاید برای رنج بردن به دنبال بهانه میگشت
ص ۲۶۰
/channel/book_archives
مرده بُدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
گفت که ديوانه نه اي لايق اين خانه نه ای
رفتم ديوانه شدم سلسله بندنده شدم
.
راوی داستان، حسامالدین چلبی، از مریدان مولانا و همچنین کاتب مثنوی معنوی و گرد آورنده مقالات شمس، در این کتاب به روایت زندگی پر شور مولانا از موقع آشنایی با شمس تبریزی که باعث ایجاد تحولی عظیم در زندگی اون بود تا هنگام مرگ "خداوندگار" میپردازه.
• یک نکته مثبت این کتاب، اینه که به حضور و جایگاه دیگر مریدان محبوب و تاثیری که اونها بعد از ناپدید شدن شمس بر زندگی مولانا داشتند هم اشاره میکنه.
• علاوه بر اینکه به رویداد های تاریخی اون زمان هم میپردازه، شعر هایی رو که مولانا در موقعیت های مختلف سروده هم ذکر کرده.
• به گفته ی نویسنده، اتفاقات کتاب و گفتگو ها تماما واقعی هستند و از منابع معتبر استفاده شده، همچنین سعی کرده تا زندگی ، اخلاقیات و معرفت رفتاری مولانا و شمس رو از بُعد غیر معنوی و به عنوان یک انسان عادی در غالب داستان بررسی کنه. به همین دلیل شما ممکنه در این کتاب، با روایت هایی عجیب مثل رابطه مولانا با همسر محبوبش کراخاتون و باج گرفتن شمس برای دیدار مردم با خودش و مولانا روبرو بشید.(من هم اطلاعی از صحت این روایات ندارم.)
🌱 روزی کراخاتون گفت که دلش می خواهد بداند که ساکنان بهشت چگونه اند. مولانا چنین پاسخ داد : «آن ها ابلهند . اگر ابله نبودند، به بهشت و جوی هایش قناعت نمی کردند.» پس از آن این شعر را، که خود کراخاتون آن را به من داد سرود :
در دوزخ اگر زلف تو در چنگ آید
از حال بهشتیان مرا ننگ آید
ور بی تو به صحرای بهشتم خوانند
صحرای بهشت در دلم تنگ آید
/channel/book_archives
🎶 موزیک فیلم یکشنبه های غم انگیز
آهنگ ميخواد بگه هر آدمى براى خودش شان و غرور داره، آدم زخمى ميشه، بهش توهين ميشه با اين وجود همه ى اينا رو ميتونه تا
لحظه ى آخر تحمل كنه، ولى وقتى آدم پشت سر هم بد مياره، بهتر قيد اين دنيا رو بزنه و بره...
اما با غرور...
/channel/book_archives
🎞Gloomy Sunday .
یکشنبه غم انگیز فیلمی آلمانی و مجارستانی به کارگردانی رولف شوبل محصول سال ۱۹۹۹ .
گرچه فیلم بر روی یک مثلث عاشقانه با پیامدهای غم انگیز تمرکز دارد، اما دارای پس زمینه تاریخی قوی است که در مجارستان و جنگ جهانی دوم می گذرد
.
این فیلم بر اساس رمان نیک باروک است که توسط رولف شیبل نوشته و کارگردانی شده و به داستان آهنگ یکشنبه غم انگیز می پردازد.
/channel/book_archives
اگه قرار بود چيزي اين سالهای جهنميرو كه گذشت توصيف كنه، همين چند دقيقه صدا بوده. وسطاش كه بغض كرده بودم، از خودم ميپرسيدم چرا ما اين اندازه بايد بلا سرمون بياد و اين اندازه بدبخت باشيم؛ و خب جوابي هم به جز "نميدونم" به ذهنم نرسيد متاسفانه..
#آبان_۹۸
#سیل
#خوزستان
#پرواز_اوکراین
#کرونا
/channel/book_archives
عشق در روزگار وبا به معنای واقعی کلمه یک داستان عاشقانه خوب است که به جرات میتوان گفت هر خوانندهای از مطالعه آن لذت خواهد برد. شیوهی استفاده مارکز از زمان در این رمان بسیار زیبا است. مارکز ابتدا تصویری از حال را به شما نشان میدهد، بعد گذشته را مرور میکند و کمکم زمان را جلو میبرد تا دوباره به زمان حال برسد و بعد به سمت آینده حرکت کند.
شخصیتپردازیهای این رمان از جملهی بهترینهاست. توجه مارکز به شخصیتهای اصلی کتاب بسیار دقیق است و نوشتههای او از احساساتی که این شخصیتها را دربرمیگیرد بینظیر است. رفتار هیچ فردی را بیش از آنچه که باید شرح نمیدهد و به ماجراهای کتاب را درست و به اندازه تعریف میکند.
/channel/book_archives
تقریبا همهی ما گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی که در سال ۱۹۸۲ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد، میشناسیم. نویسندهای که سبکی واقع گرایانه و رئالیستی دارد. دو اثر بسیار مشهور و محبوب مارکز، صد سال تنهایی و عشق در روزگار وبا است که در ایران هم طرفداران بسیاری دارد
/channel/book_archives
نیامدی و نچیدی انار سرخی را...
که ماند بر سر این شاخه،
تا زمستان شد
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
یلدا یعنی یادتون باشه که زندگی اینقدر کوتاهه که یک دقیقه بیشتر باهم بودنمون رو باید جشن بگیریم
شبتون به زیبایی انار
لحظه هاتون عاشقونه
و عمرتون به بلندی یلدا
یلداتون مباررررررررک
/channel/book_archives
زیرنویس فیلم مادام بواری 2014👆👆
http://www.bfdlcloud.com/Movies/Madame-Bovary-2014-720p-BaranFilm.mkv
لینک دانلود فیلم مادام بواری 2014👆👆
📽کارگردان سوفی بارت
@book_archives
دوستان عزیز چندین نسخه فیلم از رمان مادام بواری ساخته شده
دوتا از این فیلمها رو با شما به اشتراک میزارم
درباره رمان مادام بوواری اثر فلوبر
علاوه بر مهم و شاهکار بودن این کتاب که دلیل کافی برای مطالعه آن را در اختیار مخاطب قرار میدهد، اگر کتاب مادام بوواری را نخوانید و با شخصیت اِما بوواری آشنا نباشید، بخش مهمی از ادبیات را از دست میدهید
درباره شخصیت مادام بوواری میتوان بسیار نوشت. شخصیتی که فلوبر به شکل بسیار دقیق و عالی در کتاب پیش روی ما قرار میدهد. اِما در روستا زندگی آرامی داشته است. سراسر آسوده با خیالی راحت. زندگیای که شاید آدم شهری در پی آن باشد تا شاید به همان آرامشی برسد که اِما از آن برخوردار است. اما میبینیم که اِما از قبل این آرامش و آسودگی را تجربه کرده و به دنبال چیز دیگری است. به همین دلیل است که با شارل ازدواج میکند و از محیط زندگیاش در روستا خارج میشود. او دیگر دریای آرام را دوست ندارد و «دریا را فقط به خاطر توفانهایش دوست میداشت». اِما لازم داشت خودش را رها کند و هیجان را تجربه کند.
@book_archives
خلاصه کتاب مادام بوواری
کتاب مادام بوواری با داستان زندگی شارل بوواری آغاز میشود. پیشینه خانوادگی، دوران کودکی و ماجرای ازدواج اول شارل به شکلی تند و سریع بیان میشود. گویی نویسنده فقط میخواهد تصویری از اتفاقات مهم و جایی که شارل از آن آمده است در اختیار خواننده قرار دهد.
شارل بوواری پزشکی بیاستعداد و ساده است که میتوان گفت از زندگی هیچچیز ویژهای نمیخواهد. شارل از زندگیاش راضی است. هنگامی که زن اولش را از دست میدهد، با وجود اینکه بسیار از او مسنتر بود و هیچ کششی میان آنها وجود نداشت، بعد از کارهای گورستان «به میز تحریر تکیه داد و تا غروب محو فکر و خیالی دردآلود باقی ماند.»
در این میان، شارل که شکستگی پای بابا روئو را معالجه کرده بود به او نزدیکتر میشود. بابا روئو نیز همسرش را از دست داده و خود را شریک غم شارل میداند. وقتی شارل به خانه آنها در روستا سری میزند با دختر بابا روئو یعنی اِما آشنا میشود. خیلی زود شارل و اِما با هم ازدواج میکنند و از این جا به بعد، کتاب روی شخصیت اِما که حال به مادام بوواری تبدیل شده است تمرکز میکند.
اِما زندگی مشترک با شور و علاقه خاصی آغاز می کند
@book_archives
.
وقتى مريض شدم توقع داشتم همه حواسشون فقط به من باشه. ولی بعد فهمیدم آدما باید زندگی خودشون رو بکنن و اگه شد و دوست داشتن گاهی کنارم باشن.. کنارم باشن و بیحوصله باشن.. کنارم باشن و دعوا کنن.. کنارم باشن و شادباشن.. کنارم باشن و زندگی معمولیشون رو بکنن..
کنارم باشن، همینکه گاهی باشن بسه!
جهان با من برقص فيلمى فوق العاده از سروش صحت كه نشون ميده
آدما بعد از هم بايد زندگى كنن ...
و زندگى بعد از همه ى ما ادامه داره...
اين فيلم علاوه بر اينكه بسيار پر مفهوم ساخته شده ، ديالوگ ها و
صحنه هاى طنز هم به همراه داره تا بيننده راحت تر مفهوم اين فيلم رو
درک كنه.
🖌پ ن: قدر با هم بودنامونو بدونيم كه زندگي به يك آه و دم بنده....
.
./channel/book_archives
آداب سماع:
كلاه نماد سنگ گور بود، و جامه سفيد كسانى كه در سماع به رقص چرخشى مى پرداختند تجسم كفن. به درآوردن عبا از تن، به معنى چشم پوشى از علايق مادى بود، چرخ زدن، پرواز به سوى حقيقت معنی میداد كف دست
راست، گشوده به آسمان، نشانه آمادگی برای پذيرش ملكوت و كف دست چپ برگشته به سوى زمين، انتقال خوبى ها را به مام پرورنده روزى ده نشان میداد
ص ۲۰۸
/channel/book_archives
معرفی کتاب عارف جان سوخته
نهال تجدد نویسنده ایرانی که آثار خود را به زبان فرانسه مینویسد در عین حال به زبان مادری خود هم تسلط دارد و می تواند از منابع و ماخذ فارسی به طور کامل استفاده کند
/channel/book_archives
تنها یک چیز را از تو بیشتر دوست دارم ، اینکه تو را دوست دارم !
میخواهی بمان ، میخواهی برو !
رفتنِ تو دل انگیزتر از آمدن دیگریست !
/channel/book_archives
.
بقول”ساموئلبکت”
یهوقتایی خودتوبه بیخیالی بزن
بیخیال آدمایی که دوستت ندارن
کارایی کـه میخواستی بشه امانشد
هرکس که واردزندگیات شدورفت
تلاشای بینتیجهات
دوستداشتن بیثمرهات
وقتی کسی دوستت نداره اصرارنکن
وقتی کسی برات وقت نداره
خودتوبزور توبرنامههاش جانده
شایدبرای همه وقت بگذاری
ولی قرارنیست همه دوستتداشتهباشن
وبرات وقت داشتهباشن
شایدبهانههاشون توروقانع نکنه
لبخندبزن وردشو
بگذارفکرکنن نفهمیدی
بجامیگه”مقیمی”
هیچ آزارگریرو نمیشناسم که ازدوستتدارم استفاده نکنه
که شروع رابطه،رمانتیک وعاشق نباشه
درطول رابطه کنترل،تحقیرنکنه
ودرانتهابدون تخریب وبیمهری رفتارنکنه
نقششو دررابطه ببینه
ازببخشیدو متاسفم استفاده بکنه
هیچوقت احساسگناه نمیکنه
درلحن کلامش بیمهری
وهمیشه شمامقصر وآدِم بد رابطهاید
و وظیفهی اونها نشون دادن این قصور به شماست
باقضاوت وسرزنش
ونگاه ازبالابهپایین
مدام گوشزدمیکنن که چقدرمشکلداریدو
اونهاچقدرعاشقن که میخوان
واسه خودِواقعیشدنِ شما تلاش کنن!
بارفتاراشون بهشما احساسناکافیودوستداشتنینبودن
وگناهکاربودن میدن
واگه رابطه کارنکنه وتمامشه
اونجاستکه معنای واقعی آزاردیدن رو
که مهمترین ویژگیِ آزارگرواقعیه،احساس میکنی
«نامهربان بودن درزمان درد»
شایدواردزندگیمون میشن
که ازخودمون بپرسیم
چی درونم وجودداره که عشق رواز آزارگرِطلب میکنم؟
واگرجواب این سوالِ دردناک روپیداکنی
سالهابعدلبخندمیزنی
وتودلت اززندگی وآزارگری که سرراهت قرارداد
تشکرمیکنی
که باعث شدبخودت نزدیکترشی
وبدونی آگاهانه وشجاعانه خودتودوستداشتهباشی
بدون گداییعشق ازیه آزارگر!
برای ازیادبردن دردورنج،به آینده پناه ببر
خطی را تصورکن كه فراسوی خط،دردورنجت پایان خواهدیافت
/channel/book_archives