«سفر راستین برای کشف کردن رفتن بہ جاهای تازه نیست بلکہ یافتن دیدگاهے تازه است» @Bookcofee **در تگ کانال بنابه محدودیتهای تلگرام حرف «f» حذف شده است
⏰📗
خصلت آدمیزاد این است:
به دنبال آنچه ندارد می دود و آنچه دارد را اصلا نمی بیند و به داشتنش مثل یک حق طبیعی عادت میکند.
مثل دستش، مثل نفس کشیدن، مثل چشمهایش و مثل همه واقعیتهای زندگی؛ که چون همراه آدمند برایش عادی میشوند و بی ارزش، مگر اینکه از دستشان بدهد.
📕 #دالان_بهشت
🖌 #نازی_صفوی
@bookcofee
📋📋📋📋📋
بدشانسی های احساسیام بیشتر ناشی از خودم بود تا او. زیرا او را طوری دوست داشتم که او هرگز قادر نبود همانطور دوستم بدارد.
📒 #دختری_از_پرو
✍ #ماریو_بارگاس_یوسا
@bookcofee
📚📚📚📚📚
📖 #معرفی_کتاب
📚دختری از پرو
✍ماریو بارگاس یوسا
@bookcofee
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
📕 انسان روح است نه جسد (جلد اول)
✍🏻 رئوف عبید
📝 زین العابدین کاظمی خلخالی
💫 @bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
کاوشی در دانش جدید روح شناسی
مطالب این کتاب تنها بحث فلسفی مبتنی بر منطق ساده نیست، بلکه روشهای علمی و تجربی است که با منتهای دقت با دقیقترین تجهیزات پیشرفته مادی، در ظرف سالیان درازی انجام شده تا حقیقت روح و تجلیات آن را پس از مرگ طبیعی محرز و مسلم بدارند.
نتیجۀ مهمی که من از بحثهای علمی و بررسیهای خود بدست آوردم این است که انسان روح است نه جسد ، این همان عنوانی است که آن را برای این کتاب انتخاب کردم ، تا در تحت این عنوان ، آنچه را که از نتایج ثابت مهم در جستجوی خود در مورد قضایای جاودانگی روح و همچنین مسایلی که در روشنایی علم جدید مربوط بروح میشود ، بدست آورده ام،برای خوانندگان بیان کنم.
بعضی بدون اینکه به متن کتاب توجه کنند به این عنوان اعتراض کرده چنین گفته اند: چرا نمی گویی انسان از روح و بدن تشکیل شده؟ تا به حقیقت نزدیکتر باشد. لکن بنظر من حقیقت این است که در علم معرفت الروح ، انسان فقط روح است.
زیرا جسد خاکی فقط به منزله یک ردای کهنه ای است که روح بخود پیچیده تا روز معین روز مرگ ضمن اینکه برای حفظ خود از آن استفاده میکند ، آن را هم با خود بهر کجا میخواهد میبرد . آیا سزاوار است ما کسی را که ردا پوشیده ، ولو اینکه این ردا از بهترین پارچه ها باشد ، بنام ردا بشناسیم؟ بازهم شایسته نیست ما دُر گرانبهایی را بنام آن صندوقی که محتوی آن دُر است ، بشناسیم و یا پرندۀ زیبایی را بنام قفسی که از استخوانهای پوسیده در ست شده ، تا راه آزادی پرنده را موقتاً سد کند ، بشناسیم.
بنظر من آنچه که مقرون به واقعیت میباشد ، این است که ، انسانی که ذات ناطقۀ ما را مجسم میکند ، تنها روح است. اما جسد مادی نشان دهندۀ نمو ما در طبیعت میباشد ، و تا دم مرگ قالب روح میباشد، رابطه ای با انسان بودن ما ندارد. اگر ما بخواهیم در بیان این مفهوم از مفاهیم ریاضی استفاده کنیم ، باید بگوییم ، روح جسد نیست. بلکه همان چیزی است که به آدمی شخصیت میدهد. و حقیقت عقل و اخلاق وی را هم تحقق می بخشد.
#انسان_روح_است_نه_جسد (جلد اول)
#رئوف_عبید
#زین_العابدین_کاظمی_خلخالی
💫 @bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
🛡 #تصویر_روز
🌐 تصویری زیبا از «دیوچشمه» که در منطقه کوهستانی «کجور» در نزدیکی شهرستان نوشهر در استان مازندران قرار دارد و آبی بسیار گوارا و زلال از آن جاری میشود.
✨🆔 @bookcofee
🔊 #قصه_شب 🌙
📚 چرم ساغری
🖍 اونوره دو بالزاک
⏰ 30 قسمت
@bookcofee
☕️☕️☕️☕️☕️
همه چیز، مطلقا همه چیز را در پشت سرها میتوان دید. غم و اندوه حقیقی، سبکباری حقیقی، خشم حقیقی، مهربانی حقیقی.
پشت سرها چهره های واقعی آدم ها هستند، چهره هایی که آدم ها به فکر پنهان کردنشان نمی افتند، وقتی آنها ما را ترک میکنند، وقتی از ما دور میشوند، همین چهره را دارند.
📓 #ایزابل_بروژ
✍ #کریستین_بوبن
@bookcofee
⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️
📓📓
چه قدر خوب است که برای تاسف خوردن به حال خودمان نیز زمان مشخص و محدودی در نظر بگیریم.
چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به استقبال روزی برویم که در پیش رو داریم...
آنچه را میتوانیم انجام دهیم و آنچه را نمیتوانیم بپذیریم. بپذیریم گذشته هر چه بوده گذشته، گذشته را انکار نکنیم. یاد بگیریم خود و دیگران را ببخشیم. هیچوقت خیال نکنیم فرصتی از دست رفته.
📗 #سه_شنبه_ها_با_موری
✍ #میچ_آلبوم
@bookcofee
⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️
⚜️🖤🖤🖤🖤🖤🖤⚜️
در سوگ سرنشینان کشتی نفت کش سانچی با قلبی مملو از غرور و عشق می نشینیم و یاد آن ها را همیشه در دل خود زنده نگاه خواهیم داشت.
بعد از “تو”…
تمام ایران
به یکباره
فرو ریخت
و بیشتر از این کشتی
قلب مردم سرزمینت سوخت!!
این شعله ها بالاخره خاموش می شوند
اما مطمئن باش
چراغ قهرمانی ات
تا ابد روشن است!
راستی...
شعله های قلب مادرت را
چگونه خاموش کنیم؟؟
ملوانان سرزمین من قهرمانان آب های آزاد
روحتان شاد، یادتان همیشه در قلب های ما نقش خواهد بست.
💫 @bookcofee
⚜️🖤🖤🖤🖤🖤🖤⚜️
📕 در مکانی خلوت
✍🏻 دورتی هاکس
🎼 صوتی 🎤
💫 @bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
دیکس استیل، فیلمنامهنویس مشهور که مدتها دست به قلم نبرده، شبانه با اتومبیلش در خیابانهای خلوت شهر در حرکت است. از عکسالعملهای دیکس با رادیوی اتومبیلش پیداست که او فردی تندخود و عصبی است.
عصبی بودن دیکس شاید به دلیل ناتوانی در نوشتن باشد و شاید برعکس، به علت عصبی بودن نتوانسته دست به قلم ببرد.
دیکس پشت چراغ قرمز توقف میکند؛ زنی در اتومبیل دیگر دیکس را شناخته و با او شروع به صحبت میکند. اما همسرش با عصبانیت از دیکس میخواهد جلوتر، بعد از چراغ راهنما، نگه دارد تا حقش را کف دستش بگذارد.
#در_مکانی_خلوت
#دورتی_هاکس
#رمان #نمایشنامه رادیویی پلیسی - جنایی
💫 @bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
📕 تربیت آزاد اندیشان
✍🏻 دیل مک گاون
📝 بهمنیار
@bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
📕 تربیت آزاد اندیشان
✍🏻 دیل مک گاون
📝 بهمنیار
@bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
☕️ #قصه_شب 🌙
📚 چرم ساغری
🎙 خوانش: شیرین بانو صالحیان
🌷 قسمت ۶
@bookcofee
🍷🍷🍷🍷🍷
✨ رباعیات خیام ( ۵۰ )
دی "کوزهگری" بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل بزبان حال با او میگفت
من همچو تو بودهام مرا نیکودار
@bookcofee
💠💠💠💠💠
خود معمولیت را پیدا کن، خود معمولیت را نشان بده، به دنبال بهترین و برترین نباش تا از زندگیت و از هر آنچه داری لذت ببری.
📚 #شیر_سیاه
✍ #الیف_شافاک
@bookcofee
📋📋📋📋📋📋
📑 #داستان_نیمروزی
📕 #شعروستاره
✍🏻 #مریم_امیراصلانی
@bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
#قسمت_نوزدهم (بخش دوم)
گفتم:نرو نسترن, بمون. می خوام باهات حرف بزنم. خواست چراغ رو روشن کنه, گفتم:نه خواهش می کنم. بذار تاریک باشه. این طوری راحت تر می تونم حرف بزنم. نشست مقابلم. تو روشنایی آتیش شومینه, نگاش کردم. خوب نگاش کردم. به موهای بلند و قشنگش, به صورت مهربونش, به اندام ظریفش. نگاشو به آتیش شومینه دوخته بود. دستاش با یه گوشه از دامنش بازی می کرد. فنجونو از رو میز برداشتم و تو سکوت جرعه جرعه اش رو نوشیدم. نگام یه لحظه هم رهاش نمی کرد. بالاخره سکوت رو شکستم: می خوام بدونی که گفتن این حرفا برام آسون نیست. خواهش می کنم تا حرفام تموم نشده, همین طور ساکت بشین و چیزی نگو. بذار امشب همه حرفامو بزنم. چشمای پر از سوالشو بهم دوخت. نگامو ازش دزدیدم. تو تاریکی زل زدم به نقطه ای نامعلوم و شروع کردم به حرف زدن: می دونم که حرفامو درک می کنی چون خودتم یه روزی عاشق شدی. راستش... منم... منم عاشق شدم. سالها پیش, وقتی تازه دانشگاه رفته بودم, عاشق شدم. عاشق دختری به اسم ستاره. نمی دونم چرا عاشقش شدم. به خاطر اینکه خیلی زیبا بود؟ به خاطر متانت و رفتار شایستهاش؟ یا همین طوری بی دلیل. فقط می دونم که در حضورش قلبم تندتر می تپید و وقتی نبود, همه اش بهش فکر می کردم. البته اون خبر نداشت. چون این فقط یه حس بود تو قلبم و در موردش چیزی به کسی نمی گفتم. سال آخر دانشکده بودیم. براش شعر می گفتم. شعرایی که هیچ وقت بهش ندادم. شعرایی که باعث بدبختیش شد. یه بار که تو کلاس داشتم براش شعر می گفتم, دوستم متوجه شد و راز دلم پیشش لو رفت. ازش خواستم که چیزی به کسی نگه. به قولش عمل کرد اما یواشکی شعرای منو به دست ستاره می رسوند, البته به اسم خودش. بالاخره هم با ستاره ازدواج کرد. از اون موقع دیگه ستاره رو ندیدم تا چند هفته پیش...
#ادامه_دارد
@bookcofee
☕️☕️☕️☕️☕️
📝📝📝
📒 #دختری_از_پرو
✍ #ماریو_بارگاس_یوسا
🎖برنده جایزه نوبل ادبیات 2010
☕️انتشارات: کتاب پارسه
🔮داستان در مورد 4 دهه از زندگی مردی به نام ریکاردو و عشق عجیب او به یک دختر اهل پرو میباشد.
🏺ریکاردو در دوران کودکی با دختری زیبا و شاد به نام لیلی آشنا میشود. لیلی دختری شیطان است که خود را شیلیایی معرفی میکند و هرگز سایر بچه ها را به خانه دعوت نمی نماید.
⚱ریکاردو عاشق لیلی است ولی بعد از مدتی معلوم میشود حرف های دختر بچه دروغ بوده و لیلی از آن محل میرود. ریکاردو به تحصیلاتش ادامه میدهد و سرانجام مترجم یونسکو در پاریس میگردد.
⚱او در دوره های مختلف زندگی اش، دوباره با لیلی برخورد دارد و هم چنان عاشق اوست. دختر اهل پرو دختری زیباست که اولویت اول زندگیش خودش میباشد، او عاشق پول و تجملات است و برای رسیدن به آن ها هر کاری میکند.
🏺دخترک به دنبال مردهای پولدار و زندگی پرماجراست و خیلی راحت با پیدا کردن سوژه ثروتمندتر، سوژه قبلی را در اوج نامردی رها میکند...
@bookcofee
📋📋📋📋📋
📕 انسان روح است نه جسد (جلد اول)
✍🏻 رئوف عبید
📝 زین العابدین کاظمی خلخالی
💫 @bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
📕 انسان روح است نه جسد (جلد اول)
✍🏻 رئوف عبید
📝 زین العابدین کاظمی خلخالی
💫 @bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
☕️ #قصه_شب 🌙
📚 چرم ساغری
🎙 خوانش: شیرین بانو صالحیان
🌷 قسمت ۷
@bookcofee
🍷🍷🍷🍷🍷
✨ رباعیات خیام ( ۵۱ )
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور و رد مکن فاش مساز
اندک خوروگه گاه خور وپنهان خور
@bookcofee
💠💠💠💠💠
📑 #داستان_نیمروزی
📕 #شعروستاره
✍🏻 #مریم_امیراصلانی
@bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
#قسمت_نوزدهم (بخش اول)
سکوت خیابون با صدای قدمهای من شکسته می شد. همه شهر خواب بود فقط درختهای دو طرف خیابون با تعجب به سر تا پای خیس من نگاه می کردند. تموم راه با موسیقی بارون, قدم برداشتم و شعر گفتم. بعد از ده سال, دوباره شعر گفتم. بارون تازه بند اومده بود. دست باد چند تکه ابر باقی مونده تو آسمون رو کنار زد. نگامو گره زدم به زیبایی خیره کننده ماه. چه بی ادعا به دل سیاه شب نور می بخشید. چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم. هوای عاشقی, پیچید تو دلم, تو تموم وجودم. باد گندمزار موهامو, آشفته تر کرد. مثل فکرم که با نزدیک شدن به خونه, پریشون تر می شد. فقط چند قدم تا خونه مونده بود. چند قدم تا رو به رو شدن با نسترن, چند قدم تا گفتن حقیقت. وای! چقدر گفتن حقیقت سختِ اما باید بگم. بعدش من می مونم و عشق واقعی ام. من می مونم و یه دنیا خوشبختی. نسترن حتما درکم می کنه, حتما منو می فهمه, حتما منو می بخشه. رسیدم مقابل خونه, نگامو دوختم به چشمای منتظر پنجره. دسته کلید رو تو قفل چرخوندم. دستام می لرزید, مثل دلم. یه راست رفتم انباری, دفتر شعر قدیمی رو برداشتم. وارد آسانسور که شدم, نگام افتاد به خودم. گفتم:چی کار می کنی سپهر؟! مطمئنی که... توقف آسانسور منو به خودم آورد. هنوز کلید رو تو قفل در ننداخته بودم که نسترن در رو باز کرد. نگاه نگرانش که به من افتاد, نگران تر شد. تو چشماش پر از سوال بود اما چیزی نپرسید. از مقابل در کنار رفت و خیلی زود با یه حوله برگشت. کتم رو درآورد. وقتی که دکمه های پیرهنم رو بازمی کرد, چشم دوختم به صورت مهربونش. وای! چه طوری باهاش حرف بزنم؟ اگه دلش بشکنه... اگه... نه نباید تردید کنم. من تصمیم گرفتم. هیچی نباید مانعم بشه. باید بگم. باید از این برزخ خلاص شم... صدای نسترن منو به خودم آورد: عزیزم, بشین کنار شومینه. میرم یه نوشیدنی گرم برات بیارم. فنجون رو که گذاشت رو میز پرسید:چیز دیگه ای برات بیارم؟ گرسنه نیستی؟ با حرکت سر, بهش جواب دادم. رفت به طرف اتاق خواب, می دونستم که خواب از چشمای نگرانش پریده و فقط میخواد تنهام بذاره تا راحت باشم. مثل اون شبی که منو با دفتر شعرم تو انباری پیدا کرد. بهش گفتم:لطفا چراغها رو خاموش کن. می خواست از کنارم رد بشه که دستشو گرفتم. گرمای دستش دوید تو تموم وجودم.
#ادامه_دارد
@bookcofee
☕️☕️☕️☕️☕️
📕 در مکانی خلوت
✍🏻 دورتی هاکس
🎼 صوتی 🎤
💫 @bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
📕 در مکانی خلوت
✍🏻 دورتی هاکس
🎼 صوتی 🎤
💫 @bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
📕 تربیت آزاد اندیشان
✍🏻 دیل مک گاون
📝 بهمنیار
#ممنوعه
@bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
راهنمای کاربردی برای پرورش کودکان فارغ از اصول مذهبی
تربیت دینی و غیر دینی براستی همانند هم نیست. تفاوت های ژرفی در این دو زمینه وجود دارد، منظور فضایی است که تربیت دینی و تربیت غیر دینی در آن رخ میدهد. هم پدر و مادران سکولار و هم والدین مذهبی میتوانند کودکانی تربیت کنند که برای پرسشگری بدون ترس و واهمه، اندیشیدن انتقادی، زیر پرسش کشیدن مرجعیت، رد اندیشه گناه و همچنین رد بد شمردن شک ارزش قائل باشند. ولی بنیادهای اصلی آزاد اندیشی مشوق این ارزشها بوده و از آنها پشتیبانی میکند در حالیکه ریشه اصلی دین چنین ارزشهایی را نفی می نماید. یکی خودش را بر آن استوار میداند؛ دیگری با ابروهای در هم کشیده مخالف آن است. یکی از نقاط قوت تربیت غیر دینی این هست که میتواند بدون نیاز به پوزش خواهی چندین ارزش انسانی کلیدی را به کار بست، ارزشهایی که دین به طور سنتی از آنها در هراس بوده و آنها را سرکوب کرده است. پذیرش با میل این ارزشها به پدران و مادران اجازه میدهد که از ناسازگاری درون دینی دوری کرده، در پرتو دانش همراه با کودکان خویش کنکاش کرده و به عنوان بالاترین رسالت انسانی از پرسیدن و شک کردن لذت برده و تنها با محبت و عاشقانه رقابت کنند.
#تربیت_آزاد_اندیشان
#دیل_مک_گاون
#بهمنیار
@bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
🛡 #تصویر_روز
🌐 تصویری زیبا و تماشایی از جاده دیدنی «چالوس» در استان مازندران که تودهای از مه آن را فراگرفته و حالتی مسحور کننده و رویایی به آن بخشیده است.
✨🆔 @bookcofee
🔊 #قصه_شب 🌙
📚 چرم ساغری
🖍 اونوره دو بالزاک
⏰ 30 قسمت
@bookcofee
☕️☕️☕️☕️☕️
🗒🗒🗒
- خب یک سوال مهم.
چقدر طول میکشد آدم مرگ کسی را فراموش کند، منظورم کسی که تو از ته دل عاشقش بودی.
+ گمان نکنم هرگز فراموش کنم.
- چه نشاط انگیز!
+ نه...جدی نه...
من در موردش فکر کردم. آدم فقط یاد میگیرد که باهاش زندگی کند. باهاش کنار بیاید. چون در کنارت هستند. حتی اگر زنده نباشند. نفس نکشند.
غمی که احساس میکنی، دیگه مثل دفعه اولش کوبنده و مهلک نیست.
دیگر جوری نیست که از توانت خارج باشد و در جایی که نباید، دلت بخواهد گریه کنی از دست ابلهانی که هنوز زنده اند، در حالی که فرد محبوب تو مرده است.
📖📖📖📖📖📖📖
📕 #پس_از_تو
🖌 #جوجو_مویز
@bookcofee
📋📋📋📋📋
📑 #داستان_نیمروزی
📕 #شعروستاره
✍🏻 #مریم_امیراصلانی
@bookcofee
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
#قسمت_هجدهم (بخش دوم)
گفت:لازم نیست انکار کنی. من میدونم. میدونم که کار تو بوده. میدونم که اونا رو, همه اونا رو برای من گفتی. چند سال بعدِ جدایی از سهیل همه اون شعرا رو تو یه فلش دیدم. زیر همشون اسم تو بود و تاریخی که شعر رو برام گفته بودی. حتما سهیل از تو رایانه ات دزدیده بوده. سپهر, چرا خودت اون شعرا رو بهم ندادی؟ چرا گذاشتی سهیل اونا رو بدزده؟ چرا وقتی فهمیدی, چیزی نگفتی؟ چرا بهم نگفتی که سهیل یه دروغگویِ دزدِ؟ چرا اجازه دادی بدبختم کنه؟ چرا رفتی و خودتو گم و گور کردی؟ می دونی تو این سالها چقدر دنبالت گشتم؟ سپهر, چرا اون موقع سکوت کردی؟ تو دلم غوغایی بود. صدای رعد و برق, قلبمو از جا می کند. بارون شدیدتر می بارید. نگام رو برف پاک کن ماشینم متوقف شده بود و نگاه پر از سوال ستاره رو صورت من. گفتم:از اون روزا خیلی گذشته. من برای اتفاقای بدی که تو زندگیت داشتی, خیلی متاسفم . کاش می تونستم برات کاری بکنم. پیچیدم تو فرعی و مقابل در خونه اش نگه داشتم. دوباره نگاشو دوخت به من. سرم پایین بود. گفت:اینکه یهو بعد از ده سال به سرم زد که دوباره درس بخونم. اینکه تو دانشگاهی قبول شدم که تو تدریس می کنی. اینکه بالاخره پیدات کردم. اینا اتفاقی نیست. سپهر, تو می تونی, می تونی کمکم کنی. من خیلی تنهام, خیلی تنها. تو اون شعرا رو با دلت نوشتی. کلمه به کلمه اش رو با احساس کنار هم گذاشتی. سطر به سطرشو با عشق نوشتی. تو دوستم داشتی, سپهر. هنوزم دوستم داری. فهمیدنش سخت نیست. همین که نگام نمی کنی, همین که باهام راحت نیستی, همین که سعی می کنی ازم دور باشی, همه اینا نشون میده هنوزم دوستم داری. من حق دارم بعد از این همه سختی, طعم خوشبختی رو حس کنم. تو هم حق داری بعد از این همه سال به عشقت برسی. سپهر, باهام ازدواج کن. بذار هر دومون خوشبخت بشیم...
#ادامه_دارد
@bookcofee
☕️☕️☕️☕️☕️