اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
يادداشت روزشنبه شرق
پدیدهی بهروز
آن روز صبح سهشنبه، سالن کنفرانس بیمارستان پارس غوغایی بود. بیمارستان میزبان کسانی شده بود که معمولاً گذارشان به بیمارستان نمیافتد: موسیقیدانان، هنرمندان سینما، سیاستمداران، روزنامهنگاران، و بسیاری دیگر. و البته از جامعهی پزشکی، از همهی رشتهها و تخصصها. بسیاری از آنان نه بهعنوان طبیب، که باز هم بهعنوان یک ایرانی آمده بودند.
همه و همه آمده بودند تا تألم بزرگی را که بر چهرهی استاد، پدر، برادر و دوست بزرگ خود باور نمیکردند، به او تسلیت بگویند.
بهروز برومند تنها طبیب بیماران کلیوی و بنیانگذار درمانهای مدرن کلیه در ایران نبوده است؛ اگرچه تنها همین، در بزرگداشت او کفایت میکرد.
او تنها مدتی کوتاه رئیس یک دانشگاه بود، اما بخش عمدهی جامعهی پزشکی خود را شاگردان او میدانند—شاگردان مستقیم، و بیش از آن، شاگردان غیرمستقیم و دورادور؛ طبیبانی که او را الگو و مراد خود میدانند.
در دانش طب هم خود را شاگرد او میدانند، اما بیش از آن، در منش و سلوک و حکمت، شاگردی میکنند!
او بهدرستی یادآور و پیرو حکمای بزرگ ایرانی است.
عجیبتر از همه آنکه این جمعیت بزرگ پزشک، دانشجو، بیمار و مردم عادی، در عین حال او را دوست نزدیک و رفیق شفیق خود میدانند—رفاقتی که اختلاف سن، تحصیلات، و موقعیت اجتماعی، هیچ نقشی در آن ندارد.
گویی نود میلیون دوست نزدیک دارد!
او نمونهی بیهمتای تلفیق دانش و اخلاق است.
برای بسیاری از ما، بهروز برومند با آن چهرهی همیشه خندان اما جدی، قدی متوسط اما جانی رشید، پیراهن سفید و کراوات با نشانی از ایران که همواره بر تن دارد، و کلامی پاک و منزه، نماد واقعی ایران و ایرانی است.
او عصارهی تاریخ معاصر این کشور است؛ با تراژدیای که در طول زمان بر او گذشت، نماد مردمی است که مرارتهای بیشمار، هرگز نتوانست امید به آینده را در آنها نابود کند—مردمی که هیچچیز نتوانست آنها را از عقلانیت و آرامش، تحمل و مدارا، و استمرار باز بدارد.
این «یولیسیز خندان»، پس از دههها رنج و مرارت، تلاش برای کشوری بهتر، عبور از دریاهای متلاطم، زندانها و محرومیتها—که همه را «اوليس وار» پشت سر گذاشت—حالا در سوگی عمیق نشسته است؛
سوگِ همراه و همسفری که از دریاها و طوفانها، دست در دست او عبور کرده بود.
چهرهی خندان او، علیرغم این اندوه بزرگ، تنها نشان از روحی بزرگ دارد—روحی اساطیری که از اساطیر پهلوانی این میهن بزرگ سرچشمه میگیرد.
بهروز برومند پدیدهی ایران است.
آیندهی ایران است؛ نبض پرطپش زندگی است—درخشان، سرفراز، و معقول!
با تمام مصائبی که بر سرش آمد، از دیرباز تا همین چند روز پيش !
/channel/bzyad
از دیگر معضلات نشر
حسین سناپور
☑️بالارفتن تعداد عناوین کتابهای منتشرشده از چند هزار در اوایل انقلاب به بالای صد هزار در سال گذشته، و همزمان کاهش مداوم شمارهگان هر چاپ کتابها از پنج هزار و بیشتر به پانصد (یا حتا کمتر) در یکی دو سال اخیر، چیزی نیست که توجه اهل کتاب را جلب نکرده و دربارهاش حرف نزده و گزارش تهیه نکرده باشند. اما این معضل (اگر به عنوان معضل قبولش داشته باشیم) همچنان به حال خود باقی است و تشدیدشونده هم هست و گویا نه از مسئولان رسمی فرهنگی کاری برمیآید، نه از ناشران و نه کسی دیگر. البته کسانی هم شاید هستند که از تعداد بالای عناوین راضیاند و به شمارهگان کتابها اهمیت نمیدهند، مثلاً خوانندهگان کتابها، چون هر سال تعداد کتابهای چاپ اول بیشتری در دسترس میبینند (منهای گرانشدن مدام کتابها و نایابشدن و نادیدهماندن تعداد زیادی از همان کتابها).
☑️این میان، مسئولان رسمی فرهنگی لابد این افزایش تعداد عناوین را جزو افتخارات دستگاه متبوع خود برمیشمارند و ناشران هم درآمد کم از هر کتاب (به دلیل شمارهگان کم) را با چاپ عناوین بیشتر و گرانتر کردن کتابها جبران میکنند. میماند نویسنده و مترجم که زحمات چند ساله یا چند ماههشان با مبلغی ناچیز جبران میشود و اگر حرفهیی هستند، مجبورند بیشتر و بیشتر کار کنند تا کتابهای بیشتری تولید کنند، و اگر حرفهیی نیستند، از دور خارج شوند یا دلشان را فقط به انتشار کتابشان خوش کنند، بی دریافت پولی که بتواند حتا تا حدودی هزینههای زندهگیشان را جبران کند.
☑️اما این همهی ماجرا نیست و همه چیز در همینها خلاصه نمیشود. نویسنده و مترجمی که باید به جای هر یکی دو سال یک کتاب بنویسد، یا هر سه چهار ماه کتابی ترجمه کند، حالا با شمارهگان اندک، مجبور است دو یا سه چهار برابر قبل کتاب به بازار نشر بدهد تا همان درآمدِ معمولا اندک قبلی را داشته باشد. این یعنی عجلهی بیشتر و دقت کمتر، تحقیق کمتر و پرگویی بیشتر. از طرفی رفتن همه به سوی ترجمه (چون وقت بسیار کمتری میگیرد) به جای تألیف. یعنی واگذاشتن مسائل خودمان و شنیدن مسائل دیگران، چه این مسائل مسائل ما هم باشد چه نباشد. یعنی تحقیق منحصر بماند در مراکز پژوهشی رسمی که توانایی پرداخت هزینهی ماهها کارکردن روی یک موضوع را دارند. بقیه هم یا کارشان را رها کنند یا زیرمجموعهی همان نهادهای رسمی تحقیق کنند و به خواست آنها.
☑️آیا با پذیرش این نکتهها، هنوز میشود خوشحال بود که تعداد عناوین کتابهای هر سالهی نشرمان از چند هزار به بالای صد هزار رسیده؟ آیا نگران از دسترفتن بسیاری از نویسندهگان و محققانمان نیستیم؟ آیا همچنان خوشحالیم که کتابهای خارجی منتشر میکنیم، آنهم بیقاعده و بیاجازهی نویسندهگان و ناشران خارجیشان؟ اصلاً آیا میخواهیم بدانیم و بفهمیم در زیست کشورمان چه میگذرد؟ یا فقط دوست داریم بخوانیم و اتفاقاً از اینجا و زندهگی اینجایی هر چه دورتر شویم و با مسائل بیرون از کشورمان آشنا شویم و با همان فرهنگها حشرونشر داشته باشیم؟
☑️ظاهراً این هم جزو مسائل بیشماری است که به حال خود رها شدهاند و روزبهروز هم بدتر میشوند. با این فرق که این مسئلهی عموم مردم نیست تا سروصدای همهگانی را دربیاورد. اهل کتاب و فرهنگ هم گویا ناگزیرند آن را بسپرند به دست تقدیر و حلشدن مشکلات اقتصادی.
31 تیر 1404
#حسین_سناپور
#شمارهگان_کتاب
@sanapourhossein
*🔵 دکتر رضا ملکزاده وزیر اسبق بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در اولین نشست از سلسله نشستهای شناخت شبه علم و اثرات مخرب آن در حوزه سلامت:*
🔹 یکی از خطرناکترین اتفاقاتی که در حوزه آموزش پزشکی ایران رخ داد، نفوذ گسترده شبهعلم به دانشگاهها بود. این جریان با حمایت رسمی، بهویژه در دوران دولت نهم، موجب شد طب سنتی تحت عنوان "طب ایرانی" وارد ساختار دانشگاهی کشور شود؛ اقدامی که از نظر بسیاری از متخصصان خیانتی آشکار به پزشکی علمی محسوب میشود.
🔹 ایجاد دانشکدههای طب سنتی، سلامتکدهها، و ترویج روشهایی مانند حجامت، بادکش، زالو درمانی و ماساژ سنتی، بدون داشتن حتی یک سند علمی معتبر، نه تنها به عقبماندگی علمی انجامید، بلکه اعتبار دانشگاههایی مانند شیراز را زیر سؤال برد. در مواردی نیز افرادی بدون دانش پزشکی، با تکیه بر ادعاهای غیرعلمی و عنوانهایی چون "مشاور طب سنتی"، به حیطه درمان وارد شدند.
🔹 در نقطه مقابل، پیشرفتهای واقعی علم پزشکی با قدرت ادامه دارد. یکی از مهمترین آنها، راهاندازی پروژه "ژنوم ایرانیان" بود که به شناسایی توالی ژنتیکی اقوام مختلف ایرانی پرداخت؛ بستری حیاتی برای ورود به حوزه درمانهای نوین ژنتیکی. امروزه با کشف و توسعه روشهایی مانند RNA درمانی (RNAi)، که توانایی خاموشسازی ژنهای بیماریزا را دارد، انقلابی در درمان بیماریهای مزمن آغاز شده است. این تکنولوژی جدید، که ابتدا در قالب واکسنهای mRNA برای کرونا مطرح شد، اکنون به درمانهای طولانیمدت برای بیماریهایی مانند فشار خون و چربی خون تبدیل شده؛ درمانهایی که با یک تزریق ششماهه، نیاز به داروی روزانه را حذف میکنند. تمرکز نظام آموزش عالی کشور باید روی چنین پیشرفتهایی باشد؛ نه روی احیای روشهایی که قرنها پیش، بدون تکیه بر علم، رایج بودند و امروز جایی در درمان علمی ندارند.
🔹 الان حدود بیست و پنج دارو از این خانواده وجود دارد که برای بیماریهایی مثل کوری مادرزادی، کری مادرزادی، دیستروفی عضلانی و انواع دیگر بیماریها موثرند. متأسفانه این داروها بسیار گران هستند و ما چارهای نداریم جز اینکه وقت، انرژی، دانشگاهها و جوانانمان را روی این حوزههای علمی متمرکز کنیم، نه اینکه به گذشتههای دور و معجونهای غیرعلمی برگردیم که اثری مشخص ندارند و در واقع علیه سلامت مردم عمل میکنند.
🔹 متأسفانه جوی که در دانشگاهها ایجاد شده، بسیار مخرب بوده؛ بسیاری از نخبگان مهاجرت کردهاند و همچنان در حال مهاجرت هستند، زیرا میبینند که مطالبی کاملاً خلاف عقل و علم وارد دانشگاهها شده است. امیدواریم نظام پزشکی بتواند این وضعیت را اصلاح کند، حتی شنیدهام که پیشنهادهایی برای ایجاد نظام پزشکی جدید مطرح شده است. ما باید باور کنیم که پیشرفت فقط با علم واقعی و تحقیق ممکن است؛ ادعاهای بیپایه هرگز باعث پیشرفت نخواهد شد.
🔹 به عنوان مثال، جامعه یهودیان با جمعیت حدود ۱۴ میلیون نفر در دنیا، در تمام ابعاد علمی پیشرفت کردهاند و در حوزههایی مانند فناوری، اینترنت، اقتصاد و پزشکی پیشرو هستند. آنها تاکنون حدود ۱۰۰ جایزه نوبل گرفتهاند، در حالی که در جمعیت ۱.۵ میلیارد نفری مسلمانان، تنها یک نفر نوبل گرفته است.
🔹 این پیشرفت و قدرت یهودیان نتیجه تسلط آنها بر علم و تکنولوژی است؛ آنها کنترل منابع مالی و سیاسی کشورهای پیشرفته را در دست دارند. بنابراین اگر بخواهیم حتی با اسرائیل مقابله کنیم، باید بر علم و تکنولوژی جدید مسلط شویم. ورود شبهعلم به دانشگاههای علوم پزشکی کشور اثرات مخربی داشته و در درازمدت میتواند باعث عقبماندگی علمی و پزشکی ایران شود.
🔹 خوشبختانه ایران استعدادهای بسیار خوبی دارد که میتوانند با امکانات موجود، پیشرفتهای علمی قابل توجهی داشته باشند. پیشنهاد میشود نظام پزشکی با همکاران طب سنتی وارد گفتوگو شود تا آنها را قانع کند از تبلیغ طب غیرعلمی دست بردارند، واحدهای آموزشی بدون پشتوانه علمی تعطیل شوند و مسیر بازگشت به علم واقعی و مبتنی بر شواهد طی شود. این راه تنها مسیر پیشرفت در همه حوزههای زندگی خواهد بود.
*پایگاه خبری پزشکان و قانون (پالنا)*
@pezeshkanghanon
يادداشت روز دوشنبه شرق
جنگ و ايرانيان خارج
از آثار جنگ دوازده روزه اسراييل وايران يكي هم اين بود كه تصويري واقعي از آنچه " ايراني " ميخوانيم برملا كرد و بي ترديد بر آنچه كه اين تصوير خواهد شد هم تاثير خواهد گذاشت . ايران آشكارا مورد تجاوز يكي از بيرحم ترين و أساطيري ترين ارتش ها قرار گرفت ارتشي كه شدت بيرحمي خود را همين اواخر در غزه به دنيا نشان داده بود . ارتش بنيادگراترين دولت تاريخ . دولتي كه چونان المان نازي عقده ها و انتقام ها و كشورگشايي هاي چند هزار ساله را پي ميگيرد . اين حقيقت عريان باعث نشد بسياري از ايرانيان خارج از كشور حتي ذره اي در جهان بيني سياه و سفيد خود تغيير ايجاد كنند . خانم ها و آقاياني كه بسياري از آنها در آكادميك ترين بخش هاي علمي دنيا تحصيل كرده يا كار ميكنند قادر نبودند در برابر جو و پارادايمي كه در ميان ايرانيان خارج از كشور غالب است و بديهي ترين حقايق را ناديده ميگيرد مقاومت كنند و در عمل كوچكترين حركتي انجام ندادند . اشكار است كه بمباران شهر ها و مناطق مسكوني جان هاي بيشمار ميگيرد و رنج هاي بي پايان به بار مي آورد مرگ ها و رنج ها و شري در امروز كه تاريخ گواهي ميدهد هيچ گاه تضمين كننده خيري در آينده نبوده است . اشكار است كه تغيير ناگهاني يك حكومت مستقر -كه بخش مهمي از كارهايش در بدترين حكومت ها هم خدمات عمومي است - آن هم بدون الترناتيو فرآوري شده اي در داخل اگر هم ممكن باشد كه نيست فاجعه اي بزرگ خواهد بود . فاجعه اي كه در ابعادي كوچك تر سالها پيش باعث اصلي مهاجرت اين خانم ها و آقايان و سپس از خودبيگانگي ملي ايشان شد .
اگر ميليون ها ايراني ساكن در اروپا و امريكا نبودند شايد انتظاري هم نميرفت اگر اين همه محقق و دانشمتد بخصوص در رشته هاي تاريخ و علوم انساني نبود ،كساني كه در مطالعات سرآمد هستند و تجربه اي طولاني از طوفان هاي كشور خود و پس از آن در مهاجرت دارند ،وجود ننيداشت انتظاري هم نميرفت اما حضور اين همه افرادي كه خود را ايراني ميخوانند و بنظر ميرسد همه جا مناصب نه چندان بي اهميتي داشته باشند ميتوانست و هنوز هم ميتواند در جلوگيري از جنگ و خرابي بيشتر ميهن رنج ديده پدريشان بسيار موثر باشد . آيا اينان نميتوانستند يا نميتوانند روي مقابله با تجاوز نظامي كه يك فعل غير قانوني در تمام قوانين بين المللي است توافق كنند و در كشور هاي خود سياستمداراني را كه محتاج راي برآمده از عواطف عمومي هستند با انواع وسايل دموكراتيك موجود تظاهرات ،سخنراني ، بست نشستن و …تحت تاثير قراربدهند ؟
همين الان مگر رفتار و انديشه هاي اين سياستمداران تحت تاثير جو ي كه ميدانيم وجود دارد و برخي ايرانيان مقيم خارج در پيدايش آن بي تاثير نبوده اند نيست ؟
آيا سياستمدار اروپايي كه اسراييل را "دست "خود براي قتل خانواده من ،همسايه من ،بيمار من به شمار مي آورد باز هم از ايراني تباران و ايران دوستان آن كشور راي خواهد گرفت ؟ آيا شكايت خانم فروهر از اين سياستمدار كمترين وظيفه اي نبود كه اين خانم عليرغم رنج هاي بزرگي كه كشيده بود بر دوش خود احساس ميكرد ؟ در كدام شهر آلمان ايرانيان بطور گسترده براي دفاع از اين شكايت تجمع كردند ؟ در كدام شهر اروپايي ايرانيان اروپا جمع شدند تا وحشيانه ترين نقض قوانين بين المللي به شكل هجوم نظامي به مام ميهنشان را محكوم كنند ؟ در وين پايتخت فرهنگي اروپا روبروي سازمان ملل ؟ در پاريس جشن بيكران شعر و هنر زير برج ايفل ؟ در برلين زادگاه " اتو" تنها آلماني اي كه در برابر هيتلر سرفرود نياورد ؟ ( آيا اين وزير آلماني با آن دست كثيفش خود را خلف گوبلز ميداند يا " اتو " ؟ ) يا در هايد پارك جايي كه از همه چيز سخن گفته شد جز از بيمار ناتواني كه لحظه بمباران جلوي من نشسته بود و چون بيد ميلرزيد .از امريكا چيزي نميگويم گويا روح ساواك دوباره در اسمان آنجا ظاهر شده رفتار و تفكرات را نظارت ميكند و مقابله با آن از قبل ٥٧ هم دشوار تر شده است . در ضمن ديپورت هم ميكنند .
آيا اين همه سال زندگي در اروپا نتوانسته است تجربه تلخ اروپايي در مهندسي اجتماعي و مهندسي تاريخ را به اينان بياموزد ؟آيا بلشويك ها و نازي ها توانستند با مهندسي خونين خود جامعه اي مطابق ايده آل خود در كشور خود بيافرينند كه اينها از ارتش بيرحم و اساطيري بيگانه انتظار دارند ؟
خير .مهندسي اجتماعي ، اگر اين نام محلي از اعراب داشته باشد ، تنها از طريق جنبش هاي مدني ، تغييرات محتوايي جزئي ،طولاني و دشوار و ذره ذره بدون خستگي و با ملايمت امكان پذير است و لا غير .اين است تجربه و پيام اسطوره اي مردم اين فلات باستاني كه بارها و بارها مورد هجوم قرار گرفت .مردمي كه همه چيز را در مورد شيوه هاي مدرن حكمراني ميدانند اما تنها براي تغيير به صلح و دوستي و ارامش واثرات آن ايمان دارند .
خون سیاوش
وقتیکه در سالهای اسطورهای خون شاهزاده معصوم ایرانی سیاوش در دفاع از حق و به جفا توسط تورانیان بر زمین ریخته شد، از آن پر سیاووشان رویید و ایرانیان که نتوانسته بودند به یاری او بشتابند از سالهای دور هرسال سووشون میگرفتند و بر این مصیبت میگریستند.
وقتیکه در تاريخ شاهزاده عرب، حسینبنعلی هم در دفاع از حقیقت مظلومانه خونش بر زمین ریخته شد سالهاست کسانی که نتوانستند «هل من ناصر» او را پاسخ دهند یاد حقیقت و تلاش در راه حقیقت را گرامی میدارند.
حسین و سیاوش دو نام پرطرفدار در میان ایرانیان است.
این نشانه جایگاهی است که دفاع از حقیقت و تلاش تا حد مرگ در راه آنچه صواب است در ذهن این تمدن دارد. با شباهتهایی ناگزیر و بسیار زیاد از تنهایی و معصومیت و صداقت گرفته تا جوانی و زیبایی و خیانت و پشت کردن نامردان روزگار.
اما دورادور دو ره پيداست ؛
ایرانیان و مردم آزاده دنیا که با برخی یادگارهای این فلات باستانی مشترکات یا همدلی دارند همواره در برابر اين سؤال قرار ميگيرند که آیا ترجیح میدهند در وقت مناسب آنچه در توان دارند به میدان آورند و تجربه عاشورا را به اوضاع روز ترجمه كنند جانب حق را بگيرند و حسين ها و سياوش ها را در روز واقعه ياري رسانند یا زنجير و زنار* و قمه را بر تن و بدن خود در عزا و عبرتی چند هزارساله بیشتر میپسندند
/channel/bzyad
يادداشت روز دوشنبه شرق
باز هم شائبه تقلب !
همين ابتدا بگويم اين يادداشت ادعاي تاييد يا تكذيب تقلب در امتحانات دستياري را ندارد نگارنده نه تنها در اين زمينه اطلاعاتي ندارد و نميتواند داشته باشد اختصاص يادداشت خود به اين تاييد يا تكذيب را هم دون شان ميداند . مقصود اين يادداشت اشاره به شرايط به شدت غير عادي ايست كه برحسب عادت و تكرار در پيش چشم هستند اما ديده نميشوند اما تا زماني كه وجود دارند بحث هايي ابن چنيني خواهند آفريد .
واقعيت آن است كه هيچكدام از دوره هاي مختلف وزارت قادر نبوده اند تغييري در گفتمان هاي به شدت غير عادي به وجود آورند .نگاهي شسته و بدون پيش فرص وجود نداشته است كه بتواند غرابت سيستم را ببيند . هيج كدام قادر نبوده اند برفراه هاي كوبيده قديم را وابگذارند و راههاي جديد نكوبيده اما مستقيم و منطقي را بيازمايند .
دستياري پزشكي يك آموزش حين خدمت به معناي واقعي است .در كشورهايي كه بيشترين امكانات آموزشي را دارند هم همبنطور است چه برسد به شرايط ما كه بيشترين نقش دستياران درماني است و فراتر از آن اساسا بدون دستياران حياتي ترين مسايل درماني كشور زمين ميماند .در بحران كرونا بيشترين نقش را دستياران بازي كردند . اين آموزش حين خدمت مثل همه جاي دنيا بايد بخشي متصل به كار و آموزش هاي قبل و بعد باشد نه اينكه ديوار چين قبل و بعد از دستياري تخصصي را از هم جدا كند . پزشك عمومي اي كه در سيستم در حال كاراست براساس تجارب و احيانا تحقيقات خود به يك رشته تخصصي علاقمند ميگردد و توسط اساتيدي كه او را ميشناسند و از نحوه كار و شخصيت او اطلاع دارند تا اخذ تخصص تحت كار و آموزش قرار ميگيرد در صورت وجود داوطلباني با پيش زمينه هاي مشترك ممكن است مصاحبه و حتي امتحان كتبي هم گرفته شود اما عمرا اينطور باشد كه يك امتحان سراسري كلي گرفته شود پزشكاني را انتخاب و براي كار به بخش ارسال كنند و استادان و دستياراني كه چهار سال بايد نزديك ترين روابط انساني را با هم داشته باشند براي اول بار با هم ملاقات كنند . كار و اموزش در كار پزشكي از حساس ترين روابط انساني است كه مستلزم شناخت و امادگي قبلي است مثل هر رابطه انساني ديگري مستلزم آن است كه طرفين يكديگر را بشناسند . ميگويند شاعر ايراني ابولقاسم لاهوتي كه به حزب كمونيست شوروي پيوسته بود روزي رسما اطلاع داد ميخواهد ازدواج كند رفيقي را براي ازدواج معرفي كردند گفت من شاعرم بايد ابتدا عاشق شوم گفتند مشكلي نيست عاشق همان رفيقي كه معرفي كرديم بشو ! پزشكان جواني كه در امتحانات شركت ميكنند حتي اگر شاغل بوده اند هم براي آن امتحان دشوار مدتهاست كار را تعطيل كرده اند اكثرا هم كه اساسا شغلي نداشته اند تنها انقطاعي در اموزش عمومي و تخصصي شان پديد آمده .كلاس هاي كنكور براي امتحان دستياري پديد إمده و گرو هي براي تدريس در اين كلاس ها تخصص پيدا كرده اند .پزشكاني كه اخيرا شماره نظام پزشكي گرفته اند و اجازه طبابت و استقلال پيدا كرده اند بلافاصله پس از قبولي در امتحان دستياري تمام حقوق خود به عنوان طبيب و حتي يك انسان را از دست ميدهند و تبديل به يك دانش آموز ميگردند دانش آموزي كه لطف ميكنيم اندكي كمك هزينه تحصيلي به او ميدهيم اما تبديل به تنها شاغلي ميشود كه از بديهي ترين حقوق انساني مثل بيمه و حق اضافه كاري هم محروم است . د. همه جاي دنيا بخصوص در جاهايي كه امكانات اموزشي شان چندين برابر بيشتر از ما و مسيوليت درماني دستياران بارها كمتر از ماست هر پزشكي چه در دوران عمومي چه در دوران اموزش و چه در دوران تخصص حداقلي از حقوق و مزايا را دريافت ميكند و تفاوت هاي دريافت ها -كه البته وجود دارند - از زمين تا آسمان نيست .ريشه هاي اين سيستم نامعقول البته در إجبارها و كوته بيني هاي ساليان بوده است و به سادگي قابل ترميم نيست اما عجيب تراز همه آنكه غرابت موضوع هم از اذهان به دور است كسي از مسئولين جديد هم نميخواهد به برفراه هاي كوبيده بين المللي كه حالا راههايي پهناور و مطمئن هستند قدم بگذارد و كوره راههايي را كه مسئولين قبلي رفته اند ميپسندند . بي ترديد يك امتحان سراسري كه داستان هاي تخيلي كارخانه هاي ادم سازي را به ذهن مي آورد تبعات بسيار مثل همين شايبه تقلب پديد مي آورد . شايبه اي كه با انواع و أقسام روش هاي امنيتي مثل عبور طراحان سوال از يك تونل امنيتي سنگين مشكلي را حل نميكند هركدام از انها فقط از پنج تا ده سوال ممكن است اطلاع پيدا كنند . مسئولين وزارت بهداشت كه همه انسان هايي شريف و متخصصاني متبحر هستند گويا متوجه نيستند كه ناخواسته با ادامه اين سيستم خود را در معرض چه مسئوليت ها وخطرات بزرگي قرار ميدهند . شكستن جهان خيالي عجيب و خلق الساعه ،اين امتحان سراسري آخرالزماني حتي با ظرفيت هاي خالي هم كاري به غايت دشوار است اما دستخوش راحتكده اين سيستم شدن هم خالي از خطر نيست
/channel/bzyad
نقد دكتر غلامعلي شهيدي استاد پيش كسوت نورولوژي و از بنيانگذاران نورولوژي مدرن ايران به نقد دكتر آيتي بر يادداشت " تعرفه زالو و وزارت…" نوشته اينجانب
پاسخی به پاسخ دکتر محمدحسین آیتی:
پاسخ دکتر محمد حسین آیتی به دکتر بابک زمانی اگرچه از نظر ظاهری رنگوبوی علمی و آراسته به ارجاعاتی به منابع بینالمللی دارد، اما از چند جهت قابل نقد جدی است و بخشی از آن بیشتر رنگ دفاع ایدئولوژیک دارد تا تحلیل علمی بیطرفانه. در ادامه، به بررسی ادعاهای اصلی ایشان میپردازیم:
۱. ارجاع به مقالات PubMed درباره زالودرمانی
بله، واقعیت این است که زالودرمانی (leech therapy) در برخی موارد خاص پزشکی، مثل congested venous flaps، نجات بافت پیوندی و موارد نادر مانند خونرسانی موضعی پس از جراحی پلاستیک، کاربردهایی دارد. اما:
این موارد بسیار محدود، تخصصی، و ناظر به کاربرد کنترلشده در شرایط خاص هستند.
بسیاری از مقالات ارجاعشده، در چارچوب «درمانهای مکمل» (CAM) منتشر شدهاند، که خودشان معمولاً با محدودیتهای روششناسی، نبود کنترل مناسب، و نمونههای کوچک همراهاند.
بهکارگیری زالو در Mayo Clinic یا Johns Hopkins به معنای تایید آن به عنوان روش درمانی فراگیر نیست؛ بلکه در قالب موارد خاص و محدود، توسط تیمهای تخصصی استفاده میشود و هیچگاه به عنوان بخشی از طب عمومی یا تعرفه عمومی درمان وارد ساختار سلامت آن کشورها نشده است.
استفاده از این مطالعات برای توجیه گسترش زالودرمانی در قالب «طب سنتی» با کارکرد وسیع، تحریف دامنه و مفهوم استفادههای پزشکی از زالوست.
۲. ادعای "ترس از سنت" یا "هراس روشنفکران"
این استدلال، بار احساسی و روانشناسانه دارد و هدفش بیشتر بیاعتبارسازی منتقد است تا پاسخ دادن به استدلالهایش.
نقد علمی باید با داده و استدلال تجربی انجام شود، نه نسبتدادن ترس، تعصب یا انحصارطلبی به منتقدان.
بسیاری از پزشکان و پژوهشگران، از جمله منتقدان طب سنتی، خود از پیشینه فرهنگی و علمی همین کشور هستند و مشکلشان با «سنت» نیست، بلکه با علمنمایی، شبهعلم و نهادینهسازی خرافات در قالب نظام سلامت رسمی است.
۳. قیاس نادرست میان کاربرد علمی محدود زالو در طب نوین با گسترش بیضابطه آن در طب سنتی ایرانی
اگر زالودرمانی به عنوان بخشی از درمانهای مکمل، با ضوابط دقیق علمی، آزمونهای کارآزمایی بالینی معتبر، پروتکل درمانی مشخص، و نظارت دانشگاهی مستقل معرفی شود، کمتر کسی با آن مخالفت خواهد داشت.
اما آنچه در قالب "تعرفه زالو" در نظام سلامت ایران وارد میشود، نه بر پایه مطالعات علمی معتبر و چندمرکزی، بلکه بیشتر بر اساس فشارهای نهادهای ترویج طب سنتی، جریانهای شبهعلمی و بعضاً نهادهای غیرپزشکی وارد شده است.
وقتی طب سنتی به شکل سازمانیافته در قالب دانشکده و با فشارهای سیاسی و ایدئولوژیک در نظام سلامت جا باز میکند، خطر آنجاست که مرز میان علم و شبهعلم مخدوش شود.
۴. پوشاندن نقدهای واقعی با عنوان «تمسخر» یا «تحقیر»
نوشتار دکتر زمانی – حتی اگر لحنی گزنده داشته باشد – حاوی یک نقد بنیادی است: عدم تناسب سیاستگذاری نظام سلامت با شواهد علمی. اگر کسی نقد تعرفه زالو را «تحقیر طب سنتی» بنامد، در واقع تلاش دارد صورتمسأله را عوض کند.
۵. ادعای اینکه وزارت بهداشت با نخبگان علمی اداره میشود و سیاستهایش قابل دفاع است
این ادعا محل مناقشه جدی است:
بسیاری از سیاستهای وزارت بهداشت، از جمله گسترش رسمی طب سنتی و درمانهایی مانند حجامت و زالو، با واکنش منفی گستردهی جامعه علمی، انجمنهای تخصصی پزشکی، و استادان دانشگاه مواجه شدهاند.
به صرف اینکه مدیران وزارت بهداشت پزشکاند، تصمیمات آنان علمی محسوب نمیشود. سیاستگذاری سلامت باید مبتنی بر شواهد باشد، نه ایدئولوژی یا مصلحتسنجی فرهنگی.
پاسخ دکتر آیتی بیشتر از آنکه دفاعی علمی از زالودرمانی باشد، پاسخی سیاسی و روانشناسانه به منتقدان است. او به جای ارائه یک مرور نظاممند از شواهد، با ارجاعاتی پراکنده و محدود، و با برچسبزدن به منتقد، تلاش دارد گسترش طب سنتی را موجه جلوه دهد.
بنابراین، ادعاهای ایشان فقط در موارد خاصی که بهخوبی مستند شدهاند (مثل استفاده موضعی در جراحی پلاستیک)، قابل تأییدند، اما نمیتوان آنها را بهصورت گسترده و بدون شواهد فراگیر به نظام سلامت تعمیم داد.
دکتر غلامعلی شهیدی
/channel/bzyad
يادداشت روز دوشنبه شرق
انتخابات نظام پزشكى ١٤٠٤
يك بار ديگر موعد انتخابات سازمان نظام پزشكي فرا ميرسد .سازماني كه قرار بوده در عين حال كه سازمان صنفي پزشكان است حافظ سلامت مردم و در ارتباط با حكومت باشد . اما از سالها پيش كه استقلال سازمان بطور كامل از دست رفت ( دقيقا از سال ١٣٦٥ ) تا همين امروز به عنوان بخشي از حاكميت كه در فكر تسهيلاتي براي جامعه پزشكي هم هست درآمد .سازماني كه در بهترين حالت پيگير برخي منافع جامعه پزشكي است اما از آنجا كه استقلال و اقتداري ندارد در ايفاي اين هدف هم در بهترين حالت تنها ناصحي است كه مسئولين را تصبحت ميكند نه نيرويي كه تصميم سازان مجبور باشند به حساب آورند . مسئولين سازمان در طول دوره هاي گذشته بجاي تكيه بر جامعه پزشكي و تهديد مسئولان به واكنش اين جامعه ، واكنشي كه قاعدتا خودش بايد هماهنگ كند تا قانوني باشد تنها به پيگيري مسايل و استفاده از لابي و روش هايي نظير آن مشغول شده اند يا بهتر است بگوييم عادت كرده اند و برفراه هاي كوبيده از گذشته را ترجيح داده اند هر چه لابي قوي تر و پيگيرانه تر افتخار آميز تر .خود سازمان هم گويا ريشه هاي اقتدار خود را نميشناسد يا در طي طريقي چند ساله در بيراهه فراموش كرده يا اعتقادي به آن ندارد . از همين روست كه هر بار همه از مشاركت پايين جامعه پزشكي نگران ميشوند و تلاش ميكنند آن را افزايش دهند و به اين نكته اساسي توجه نميكنند كه جامعه پزشكي سازمان نظام پزشكي ايران را تشكل صنفي اي كه فعاليت صنفي او را متشكل و با ساير اعضا اين جامعه هماهنگ سازد نميبيند و بدين لحاظ كانديدا ها را هم أشخاصي ميبيند كه براي پيوستن به بخشي از حاكميت كانديدا ميشوند و نه به عنوان نماينده جامعه پزشكي كه قرار است براي به دست آوردن نوعي اقتدار صنفي منكي بر حمايت و كنش اجتماعي پزشكان فعاليت كنند . و تا وقتي اين رويكرد اساسي در پارادايم يا گفتمان سازمان تغيير نكند هر كه باشد در بر همان پاشنه خواهد چرخيد بخصوص در ارتباط با جامعه پزشكي اي كه سياست نياموخته و اصول فعاليت مدني را به شكلي سنتي و ناخود آگاه زير پا ميگذارد .
استفاده از نهاد هاي قانوني و رسمي آنجا كه اندك منفذي ولو تنها به عنوان يك تريبون باز ميشود يك اصل اساسي در جنبش و فعاليت مدني است حتي اگر آن نهاد به شكل سنتي بخشي از حاكميت شده استقلال خود را از دست داده باشد ، حتي اگر آن نهاد در طي ساليان در تار عنكبوتي از شورا ها و كميسيون ها پيچ در پيج و ناكار امد شده باشد . بنابراين جامعه پزشكي إيران وظيفه دارد در جهت مسيوليت هاي اجتماعي خود تلاش كند وظيفه دارد سازمان قانوني نظام پرشكي موجود را به محملي طبيعي براي اهداف صنفي خود كه چيزي جز ارتقا كيفيت سلامت در كشور نيست تبديل كند. دولت و جامعه ضرورت حضور يك سازمان صنفي مستقل را براي تامين سلامت مردم درك نميكنند . نميفهمد كه كيفيت سلامت در كشور بيش از هر چيز به استقلال و خودسامان بودن نهاد هاي پزشكي ارتباط دارد ولي پزشكان كه ميفهمند ! از اين روست كه جامعه پزشكي نميتواند به انتخابات سازمان بي تفاوت باشد و چنين منفذي را كه چند سال يك بار باز ميشود ناديده بگذارد
/channel/bzyad
به مناسبت سالگرد دوم خرداد
دوم خرداد
دوم خرداد ٧٦ اولين تلنگر جامعه مدني ايران بِه حكومت بود . تلنگري سياسي كه بعدها معلوم شد از مردمي ناآشنا با سياست بعيد بوده است . جامعه مدني ايران به مجرد مشاهده كوچكترين شكاف در هيات حاكمه بِه شكلي خود جوش و سراسري اقدام بِه حمايت از جناحي كرد كه بنظر ميرسيد - ابتدا تنها بِه نظر ميرسيد - با سياست هاي هسته قدرت در تضاد يا تخالف است و سمت و سوي مخالفتش حداقلي از رويكرد عقل گرايانه دارد و تنها اندكي مطابق اميال مردم است . جامعه مدني ايران ناخودآگاه دست بِه صحيح ترين تاكتيك سياسي زِد. در حالي كه شانزده سال جنگ و سكوت سياسي اعمال سياست توسط بخش هاي مختلف مردم را به قهقرا بوده بود و مردم عملا هيچ تشكل و نماينده اي در مقابل حكومت نداشتند . در حالي كه سيستم ليمبيك *كشور در رخوت و سكوتي عميق فرو رفته بود ضمير ناخودآگاه جامعه ارزش اين لحظه طلايي را در يافت و موثر ترين ضربه را در زماني كه "تاب " ** به بالاترين ارتفاع خود رسيده بود وارد كرد . تاثير عميق اين حركت با بيست ميليون جمعيتي كه سيل آسا بِه صندوق هاي راي شتافتند يك انتخابات فرمايشي را تبديل بِه يك رفراندم ملي كرد . ضربه ملي چنان سنگين بود كه شكاف در ميان طبقه حاكمه در همان ماه هاي اول عميق وعميق ترشد . زاويه جناحي كه تنها اندكي با حكومت تغيير گفتمان داشت بر اثر اين ضربه هرچه بيشتر شد . بسياري از كارگزاراني كه تا ديروز چرخ هاي سيستم را اداره ميكردند تحت تاثير هسته هاي صادقانه وجودشان هرروز تغيير بيشتري در خود احساس ميكردند . به نظر ميرسيد متوجه مسيوليت اخلاقي خود شده اند . بعلاوه لكه عسل قدرت هر روز مورچگان بيشتر ي را جذب خود ميكرد . تركيبي از قدرت طلبي و اصلاح طلبي البته شايع تر بود .كارگزاران كمپين انتخاباتي اي كه تحت اقبالي سيل آسا قرار گرفته بودند هيچگاه قادر بِه درك اين واكنش تاريخي ملت و ريشه هاي دگرديسي درون خود نشدند . برخي خود را مبتكر اين تغيير تصور ميكردند . نميدانستند بر زورقي سست دستخوش امواج خروشان اقيانوس سوارند . اما در هر حال انها ديگر ادم هاي قبلي نبودند و نميتوانستند باشند . اين شروع يك دگر ديسي چند ده ساله بود كه تا امروز در درون آن افراد و تعداد هرچه بيشتري از افرادي كه از حكومت فرو ميريزند رخ ميدهد . مثل هميشه تاريخ . رهبر اصلاحات و دستيارانش چند سال بعد ديگر همان افراد قبل از دوم خرداد نبودند نماد پوسته ريزي كشور از ارمانگرايي چند ده ساله شده بودند و با صداقت تغييرات درون خود را بِه نمايش ميگذاشتند . اما اين صداقت در برابر سرسختي و حذاقت قدرت تنها سنگفرش جهنمي بود كه بِه دنبال و با نقاب بلاهت رخ نمود .
بِه سرعت معلوم شد كار سياست تكنولوژي اي بسيار پيچيده تر از يك واكنش ملي ميليوني است . هسته قدرت كه مدت كوتاهي كنترل و اراده خود را از دست داده بود توانست با تدبير و اعتماد بِه نفس كم نظيري بتدريج خود را احيا كند و نه تنها اين حتي توانست بحران پيش آمده را به بيان خود تبديل بِه فرصت كند . گروه مقابل كه تنها ميوه چين يكً حركت ملي ناخودآگاه شده بود و نه بهره مند از يك سياستمداري هوشمندانه ، بدون شناخت از ساختار قدرت واقعي كشور و با تكيه بر نتيجه انتخابات كه تنها يكي از اركان قدرت در كشور است به تركتازي سرمستانه اي پرداخت كه بِه تخريب نيروي سياسي اش منجر شد . هسته قدرت آهسته آهسته و با هوشياري توانست ابتدا اعتماد بِه نفس خود و متحدين نزديكش را احيا كند و مانع ريزش حياتي ترين حلقه پيرامون خود گردد . اولين كار اين بود كه در پاسخ ملتي كه با استفاده از يك انتخابات گفته بود " ما هستيم " بر در و ديوار نوشت "ما هم هستيم " و بلافاصله بعد از آن در محدود ترين ، هوشيارانه ترين تحسين آميز ترين و حساب شده ترين "ترميدور "تاريخ ، كشور و سياستمداران متكي بِه ناخودآگاهي را در نوعي فلج سياسي فرو بود . انها را وادار كرد بِه كنشي غير قانوني با ساختار هايي كه توان رفتار قانوني نداشتند پاسخ قانوني بدهد و با افشا و بحث پيرامون اين ترميدور اهداف اين ترميدور را كه تنها ترور وسيع اجتماعي است و نه چيز ديگر فراگير تر كند . آنگاه با سياست ماهرانه مين و خندق خيل عظيم افراد صادق يا محاسبه گري را كه هرروز بِه خَيل اصلاح طلبان افزوده ميشدند در گير مسايل انحرافي مين ها و خندق هاي اطراف قلعه و درگير نزاع با يكديگر كرد تا قلعه از گزند مصون بماند .
جامعه مدني نوپاي ايران كه با آن واكنش ناخودآگاه توانسته بود شاهكاري سياسي را بِه نمايش بگذارد خودآگاهي نياموخته ، بي تدبير و عجول داشت . توان و ساختار لازم براي نقد و حمايت از گروهي كه خود بِه قدرت رسانده بود را نداشت و بِه يكباره طرد و نفي كرده بِه سياست قهر واجتناب رو مي آورد .قادر نبود بِه اجماعي ملي بر سر درخواست هايي جزيي دست يابد .
مذاكرات و روياهاى خوابگردان
هيچ كس نميداند مذاكرات ميان ايران و امريكا به نتيجه خواهد رسيد يا نه و تاچه حد ؟ اما مگر ما همه تحليل گريم ؟ تاريخ و رخداد هاي سياسي چون طبيعت تنها راوي و تحليل گر نيازمندند يا چون پيكاري سهمگين فعال و پويش گر هم ميخواهند ؟
از عجايب روزگار يكي هم اينكه آنان كه افكار فناتيك ( از هر دو سوي طيف ) دارند و راه برضدمنافع ملي ميپيمايند فعال و پويشگرند اما نخبگان و مردماني كه پوست و گوشت آنان در بازي است تنها مشاهده گر وتحليل گر و شاهد ! حتي همين حالا هم اين فعالان با اختلافات عميقي كه ظاهرا با هم دارند در برابر مذاكراتي كه بارقه اميد در اذهان مردم به وجود آورده درعمل دست اتحاد به هم داده اند . حرف اين يادداشت اين است كه تيره هاي گوناگون اين فعالان هم تنها خوابگرداني هستند با روياهايي در سر كه تنها دست آوردشان خاك درچشم منافع مردم خواهد بود .
تغييرات ناگهاني ووانقلابي آنطور كه در بهمن ٥٧ رخ داد احتمال وقوع ندارد. به شرط وقوع هم تاثيراتي بسيار مخرب تر از بهمن ٥٧ خواهد داشت . عجيب آنكه آنان كه بيش از همه وقايع ٥٧ را تقبيح ميكنند و پنجاه و هفتي را تبديل به ناسزايي بدتر از ناسزاي ناموسي كرده اند ، خود شيفته تغييراتي به همين شيوه هستند خود مهم ترين رهروان ٥٧ و خطرناك ترين نوع "پنجاه وهفتي "ميباشند عدم وجود زمينه هاي آن رخداد نادر و دلايل خطرناك تر بودن اين رخداد در زمان حاضر را نه ميبينند و نه قادرند به آن بينديشند .اينها خوابگرداني هستند رويا زده كه با رويايي كه ميفروشند انفعال تبليغ ميكنند و از اين رو نقشي فعال در سپهر سياسي كشور بازي ميكنند ! نميبينند كه در وحشت از مرگ در حال خودكشيند ! چگونه ميتوان از خرابي كشور نالان بود اما عواقب فاجعه آمير تخريب زير ساخت هاي كشور به واسطه جنگ را با اين همه نمونه هاي زنده نديد و در جهت بهبود اوضاع خواستار تخريب كامل تر آن شد ؟ آيا باور به اينكه "خرابي چو از حد بگذرد آباد ميگردد" يك باور خرافي نيست ؟ كدام نابودي به خودي خود موجب زندگاني شد ؟ آنچه در روياي ايشان است نه به خواست اين و آن كه به دليل عينيات ملموس تنها يك روياست رويايي كه در صورت بروز هم بزرگترين كابوس تاريخ كشور خواهد شد .
خوابگرد هاي ديگر كساني هستند كه دهها سال با استفاده از تمامي امكانات سياسي و نظامي خود قادر نشدند ايده آل هاي ذهني خود را در كشور محقق سازند و حالا خود را در حال حذف كامل از تاريخ ميبينند مذاكره ووضعيت متعارف بر مبناي عقل را آخرين ميخ تابوت اين روند مييابند در نتيجه به شدت "پايداري" ميكنند و از هيچ اقدامي فروگذار نميكنند . كسي كه بر لبه پرتگاه سقوط قرار گرفته از هيچ اقدامي براي به تاخير انداختن آن كوتاهي نميكند سير وقايع نشان خواهد داد اين خوابگردان تاچه حد به روياي خود ( بخوان كابوس ديگران ) پايبندند و تاچه حد در مواجهه با واقعيات تغيير پيدا ميكنند اما آنجه كه اكنون در اين رويا ميبينند جايي در واقعيت ندارند . در ابتدا گفتم عجيب آنكه اين خوابگردان هم از تمام ابزار هاي سياسي كارآمد استفاده ميكنند .مجلس ، تظاهرات خياباني ،بست نشيني و هر كار مخفي و اشكار ديگر
در كنار اين فعالان، توده مردمي هستند كه سالهاست به انفعال عادت كرده يا عادت داده شده اند .از فعاليت اجتماعي و سياسي خاطرات و تحربيات تلخي دارند كه تا اعماق وجود و سيستم ليمبيك مغزشان نفوذ كرده است . نقش خود و فعاليت سياسي منسجم را به واسطه اين تجربيات به هيچ مي انگارند و جبر را كه در برابر اختيار واقعا غالب تر است تنها عامل تعيين كننده ميپندارند . از دنياي واقعي بريده سلحشوران دنياي مجازي شده اند . دنياي مجازي كه عرصه تركتازي و شهسواري كساني است كه سواي آن در تارعنكبوت روزمرگي گرفتار آمده اند همچون مسدد رقابتي از هر فعاليت مدني جلوگيري ميكند . ميليونها مردمي كه بجاي كوچكترين تلاش براي ابراز خواسته هايشان تنها و تنها به رويا و آرزو پناه آورده اند و در اعماق وجودشان باور به رويا بودن آن رويا هم ريشه دارد و هيچ تلاش مدني و اجتماعي براي ابراز وجود نميكنند . همه هر لحظه در حال تحليل و پيشگويي وقايع هستند "راستي چه خواهد شد" هيچ كس نميپرسد براي آنكه بر آنچه خواهد شد تاثير بگذاريم چه فعاليتي ميبايد داشته باشيم !! سازمان هاي اجتماعي و سياسي هم تنها عرصه موجود را عرصه دولت و اقتدار دولتي ميبينند و تنها و تنها به روزي مي انديشند كه آن سكان را در دست بگيرند .حتي به مخيله آنها هم خطور نميكند كه اتفاقا وظيفه آن ها شكل دادن به اقتدار مردمي در برابر اقتدار دولتي است .در معدود بيانيه هاي نهاد هاي اجتماعي هم تنها و تنها زاويه ديد حكومتي است و تنها مخاطب هم حكومتگرانند و نه توده مردمي كه بايد در برابر هر سياست دولتي نوعي برخورد متفاوت و درخواست هاي مشخص داشته باشند تا بر حكومت تاثير گذار باشد .
يادداشت روز دوشنبه شرق
روز معلم
روز دفاع از علم
روز معلم را بيش از هر كس به معلماني بايد تبريك گفت كه نه تنها به شاگردان خود علم و دانش آموختند بلكه دفاع از دانش و حساسيت به مرزهاي دانش ، آنجا كه علم با شبه علم مخدوش ميگردد را در عمل آموزش داده اند . خود به پيكار با شبه علم برخاستند رگه هاي ناپيداي شبه علم را كه در دانش تنيده شده است يك به يك شناختند رسوا كردند و از كار انداختند .
باور به دانش مقدم بر دانش آموزي است . مهم آن است كه ببينيم پيش از آموزش ، دانشكده و دانشگاه باور به دانش و اعتماد به يافته هاي آن را با تمام وجود در خود پديد آورده يا خير ؟
لاادري گري ، ملاحظه كاري و اين تصور كه “حالا شايد يك چيزي هم بود ! “حتي از خود شبه علم هم خطرناك تر است . راه نفوذ و تداوم شبه علم همين نوع تفكرات ظاهرا ليبرالي لاادري گرايانه است . تحت پوشش چنين تفكراتي است كه شبه علم و ضد علم اهسته اهسته زير پوستي به حيات خود ادامه ميدهد تا در فرصت مناسب گسترش يافته دانش مدرن را تحت سيطره خود گرفته باعث تحقير دانش گردد
مسيله ديگر گستره دانش است. امروزه هيچ چيز فارغ از بنيادها و اصول علمي نيست . محدود كردن دانش به دانستن اين يا ان فرمول اين يا آن دستگاه پيشرفته نشانه غلبه تكنولوژي بر دانش است تكنولوژي اي كه فارغ از دانش بايد بر آن لوياتان مدرن نام نهاد . غولي كه بر همه چيز سيطره پيدا ميكند . ارتباطات انساني ، اخلاقيات ، نحوه تعامل با مدرنيته ووتكنولوژي همه و همه حيطه هاي گوناگون دانش هستند .كه بدون باور عميق به مباني دانش هيچكدام از اينها به نتيجه مطلوب نخواهند رسيد . بنابراين دانشكده ها و دانشگاه هايي كه به وسعت در هر شهر وروستا پراكنده ابتدا بايد ايمان و اعتماد را به دانش بياموزند و بعد ان دانش خاص را ! ايمان به راستي دانش آسان نيست بخصوص آن زمان كه شايبه هاي بسيار به انحا مختلف روح و جان را ميفريبند و ميفرسايند . در اين ميان معلماني كه دفاع از دانش در سخت ترين شرايط را وجهه همت خود ميسازند و بدون كوچكتربن شايبه و ترديد دانش را از هر الودگي پيرايش ميكنند هم اين معبد را نگهباني ميكنند و هم دفاع از دانش را اموزش ميدهند هم افكار عمومي را به راستي انچه دانش ميگويد هر چه بيشتر متقاعد ميكنند .
در سال هاي گذشته هجوم شبه علم با اسامي مختلف برعليه دانش طب رشد بيمانندي داشت رشدي كه بطور مستقيم توسط دولت تبليغ و تقويت ميشد .در اين شرايط دشوار نقش استاداني كه با قلم يا زبان و بيانيه از مقابله با شبه علم به اسامي طب ايراني طب سنتي و امثال آن كوتاه نيامدند و در برابر اخراج علم از دانشگاه ساكت ننشستند فراموش نشدني است .
روز معلم بر دانشوران جوان اما بزرگي كه در آينده سپر دفاع از دانش را پايين نخواهند اورد مبارك باشد .
ثبت است بر جريده عالم دوام ما !
/channel/bzyad
در مرگ یوسا
یوسا نویسندهی متفاوتی برای خوانندهها و نویسندههای ایرانی بود، متفاوت با همهی نویسندههای آمریکای لاتین و آمریکا و اروپا. درگیریاش با سیاست و نگاه عمیقش به تاریخ مردم آمریکای لاتین و نقش دیکتاتورها و آنچه آنها را تا به آن جا و جایگاه میکشاند، بخش مهمی از آن چیزی بود که رمانها و نگاه او را به ما نزدیک میکرد و میتوانستیم خودمان و کشورمان را در پرتو کارهاش میدیدیم. از "گفتوگو در کاتدرال" گرفته تا "جنگ آخرالزمان" و "سور بز" و اغلب کارهاش، ما تصویر خودمان را در آینهی روابط پر از خشونت و نقش مذهب و سنت در شکلگیری روابط قدرت میدیدیم.
اما فقط نزدیکی تاریخی و فرهنگی نیست که کارهای او را برای ما آشنا میکرد، مدرنبودنش هم بود؛ توجه همزمان به وضعیت اجتماع و نقش فرد و بهخصوص درون فرد هم بود. شگردهایی از رماننویسی که اجازه میداد درونیترین و حسیترین احساسات فرد را هم در همانزمان که مهمترین تحولات سیاسی اتفاق میافتد ببینیم و نقش فرد را در هر غائلهی کوچک و بزرگی بدانیم.
انتخاب بزنگاههای مهم سیاسی ـ که تاریخ معاصر کشورهایی مثل پرو و برزیل و دومینیکن را رقم میزدند ـ و نقش چهرههایی از طبقات و قشرهای مختلف اجتماع در آن بزنگاه، تصویری سراسری و کامل میداد از آنچه در آن بزنگاهها گذشته بود، چه کشتن تروخیلو بود و تغییر قدرت در دومینیکن، چه در پرو، چه رویارویی مذهب و آریستوکراسی بود در برزیل.
دیکتاتوری و جنگ قدرت، گرچه موضوع اغلب رمانهاش بود، اما نقطهی عزیمتش فرهنگ بود و آنچه بسترسازِ جنگ قدرت و شکلگیری و تغییر قدرت در این کشورها میشد. فرهنگِ برآمده از تاریخی پرخشونت همان چیزی بود که، باوجود تمام تغییرات سیاسی، دیکتاتوری را با دیکتاتوری دیگر عوض میکرد، یا دستکم اجازهی برقراری دموکراسی را نمیداد.
رمانهای یوسا همزمان تجسم تاریخ بود و سیاست، اهمیت فرد بود و جامعه، نمایش درون بود و بیرون. او جزو نویسندهگان استثنایی بود که توانست همزمان تصویری همهجانبه و شاید بینقص از جوامع آمریکای لاتین بدهد و درعینحال درونیترین احساسهای بشر گرفتار در اجتماعِ دیکتاتورپرور را نشان بدهد. نشان بدهد که چهطور تاریخ خود را در سرنوشت امروز بازسازی میکند و چهطور خشونتهای سیاسی راه به خشونتهای فردی باز میکنند و چهطور کلنجار مداوم نیروهای سیاسی با قدرتْ تابعی از فرهنگ و سنتهای آن کشور میشود. همهی آنچه باعث شد کتابهاش، باوجود سختخوانبودن، در کشور ما هم خوانندهی زیادی داشته باشند و ما بتوانیم خودمان را در آثار او ببینیم و او را نویسندهیی بدانیم از خودمان.
۲۵ فروردین ۱۴۰۴
#ماریو_بارگاس_یوسا
#حسین_سناپور
@sanapourhossein
*سيستم برده داري در كار پزشكي را متوقف كنيد
*براي درمان مردم متخصص #استخدام#كنيد
فوت دکتر نرگس محمدپور رزیدنت سال چهارم
۱۳ فروردین ۱۴۰۴
🔴یکی از پستهای آخر خانم دکتر محمد پور!
🔸اینجا رنج و خستگی معنا ندار. من مدت ها سکوت کرده بودم اما اکنون مینویسم ب یاد تمامی آنانی که دوستان ما بودند و دیگر تاب نیاوردند و جهانشان را عوض کردند. اینجا تا سر حد مرگ کار میکنی شیفتها سی وشش ساعته است که گاهی سه چهارم تایم یا بیشتر از روز را پای میز جراحی هستیم و در اتاق عمل بر بالین مریض مونیتورها را چک میکنیم و یا چشمان نگرانمان در دل دعا میکنیم بیهوشی هر چه سریعتر مريض را اسپاینال کند تا من تیغ جراحی را بردارم ..... خانم دکتر بدو پرولاپس بند ناف...... دکتر بدو دکولمان...... بدو افت قلب طول کشیده.... و ... و ... و و در حین هر دویدن نیمی از وجود تو نیز ترک میخورد گاهی اصلا یادت نمیاید ناهار خورده ای ؟ پوستت ترک برداشته وزیر چشم ها گود رفته است. چون حتی وقت نمیکنی چاییت را که یک ساعت پیش ریخته بودی و روی میز گذاشتی بخوری و همیشه تو متهم ردیف اول هستی ... در کوچکترین عارضه همه انگشتها تو را نشانه میگیرد و همیشه همراهی خشمگین در کمین است که دق دلیش از زندگی را سر ما مرفهین بی درد جامعه خالی کند و اخر سر هم حقوقی که سر ماه میگیری ب زور کفاف اجاره خانه و خورد و خوراکت را میرساند. ماهمه با عشق و چهره های جوان بشاش آمده بودیم آمده بودیم نجات دهنده باشیم دستان خدا شویم بر زمین...... اما اکنون خود دنبال راه نجاتی از این طوفان سهمگین هستیم که جوانی و جان ما را بلعیده است...... ما بی پناهیم و خسته
منبع: کانال خبری پرستاران ایران
/channel/bzyad
دكتر جمشيد لطفي
شب از نيمه گذشته بود .همه در هواپيما خواب بودند. خوابي دشوار تنگ و ترش ! ما با گروهي از متخصصين مغز و اعصاب از يك كنگره اروپايي بر ميگشتيم بسياري از ما در يكي دو رديف جلو و دو سه نفر ته هواپيما . برخي از ما كه خوابشان نميبرد ناگاه متوجه خانمي در همان نزديكي شديم كه سرش روي سينه افتاد بيهوش شد . اندكي بعد دست هايش با يك انقباض هماهنك بالا آمد .از ميان ما متخصصين يكي فرياد زد "ديازپام بيارين تشنج كرد "ديگري گفت "انتوبه انتوبه "، ديگري داد زد "بخوابونينش بخوابونبن" ديگري گفت "ماساژ ماساژ بدين" مهماندار درمانده ما را نگاه ميكرد .ديازپام كجا بوده كي رگ بگيره ؟ كجا بخوابونيم ؟
در هول وولا بوديم كه ديدم استاد كه ته هواپيما نشسته بود تازه از جايش بلند شده و با اشاره ميپرسد " چي شده ؟"
وقتي توضيح داديم ، مكث نكرد گفت :
"ببينين تو كيفش انسولين داره ؟"
كيف را باز كرديم إنسولين با سوزن تزريق در كيف بود .در تاريكي شب إنسولين را اشتباه حساب كرده ريادي تزريق كرده بود
سوم فروردين زادروز دكتر جمشيد لطفي طبيب بزرگ ايراني
و بنيانگذار نورولوژي مدرن در ايران گرامي باد
/channel/bzyad
كوه و موش
در آستانه تحويل سال و چرخش طبيعت هيچ چيز به قدر تغيير اميد و انرژي نمي آفريد اما اعلام زودرس تعرفه هاي خدمات پزشكي حتي پيش از سال نو هيچ تغييري را نويد نميداد. كوه با زايمان زودرس موش زاييد .اما به دلايلي كه موضوع اين يادداشت است اين موضوع ميتواند خود نقطه چرخشي جديد باشد .
عجيب ترين نكته در تعيين تعرفه هاي پزشكي خود "تعيين تعرفه "است . اينكه هر ساله در يك زمان خاص دولت براي كارهاي مختلفي كه توسط پزشكاني انجام ميشود كه تفاوت ويزيت هايشان از شباهت هاي آنها به مراتب بيشتر است يك تعرفه سراسري نه به عنوان حداقل و نه به عنوان حداكثر بلكه به صورت عدد ثابت تعيين ميكند و پزشكان بجاي ديدن اين غرابت با دولت بر همان اساس به معامله ميپردازند خود از هر چيز ديگري عجيب و غريب تر است ! ويزيت يك جا تنها قرار ملاقاتي است براي يك كار مهم تر گاه ملاقاتي است براي تمديد درمان گاه انجام معاينات و شرح حالي است براي ارجاع بيمار و گاه ملاقاتي است براي يك معاينه و شرح حال دقيق كه ممكن است نتيجه اش سلامت فرد يا بيماري اي باشد كه تمام عمر بيمار را محدود خواهد كرد در جريان ويزيت و معاينه است كه ميتوان براي ارجاع به جراح براي اعمال جراحي پرخطر و پر هزينه تصميم گرفت ويزيت ممكن است در يك شهر دور با حداقل امكانات انجام شود يا ممكن است در شهري بزرگ با هزينه هايي سنگين تر .ممكن است توسط كسي با سالها تجربه انجام شود يك كسي كه سالها در اين زمينه تجربه و مطالعه كرده است يا توسط كسي كه تجارب اندكي در اين زمينه دارد يا تجاربش در زمينه هاي ديگريست .چگونه ممكن است يك فرد يك كميته يا يك نهاد به خود اجازه دهد با يك چرخش قلم براي خدمتي كه اساس سلامت كشور وابسته به كيفيات متفاوت آن است يك تعرفه ثابت تعيين كرده آن را ابلاغ كند ؟
تغيير در چرخش سال و طبيعت ميتوانست بجاي تعجيل در ابلاغ تعرفه ها قبل از تحويل سال، به همان سبك و سياق سابق ، تغييري در نحوه نظارت بر كار درمان از كميت به كيفيت باشد به ترتيبي كه جامعه پزشكي دريابد بادي جديد وزيده غرابت موضوع درك شده ، اگرنه در كوتاه مدت اما به هر حال اميدي به تغييرات هست .
همه درك ميكنند كه اصلاح امور توسط وزارت بهداشت كاري به غايت دشوار است . چگونه ميتوان عرصه عمومي اي را كه مبادلات آزاد سلامت در آن جريان داشت و دولت ميتوانست بر آن نظارت كند بعد از چند ده سال يكشبه دوباره پديد آورد ؟عرصه اي كه سالها پيش زير پاي عقايد ظاهرا انقلابي و ساده لوحانه له شد . جامعه مدني پزشكي منهدم شده ، گريخته يا به كاري مشغول است كه كيفيت پايين آن براي خود او هم به مرض عادت ناپيداست . و بجاي حساسيت همزمان روي كيفيت خدماتي كه ارائه ميدهد تنها به نرخ اين خدمات مي انديشد .حساسيتي كه اگر وجود ميداشت كيفيت كار را به قيمت تحمل هزينه هايش ارتقا ميداد . براي ما هم كار دشواري بود اما بجاي يافتن راههايي كه چون ظروف مرتبطه همه چيز -الي سلامت بهتر -را محقق ميكنند مثل افزودن به كميت به قيمت جان و ميل به هر كار ديگري كه تنها درآمد را حفظ ميكند بايد تلاش ميكرديم كيفيت كار خود ،مهم ترين سرمايه وجودي مان ،را حفظ كنيم و اگر اينكار مستلزم اقدامي گروهي براي افزايش تعرفه ها بود چه باك ! حتي اگر توان چنين اقدامي نبود هم اشراف به موضوع و تلاش براي اندك مداخله جامعه پزشكي در نرخ گذاري ميتوانست اندك اميدواري اي ايجاد كند .همه جهت را درك ميكردند و به تلاش هاي خود اميدوار ميشدند اگر اين امكان هم نبود حداقل اگر جوامع پزشكي اندك تغييرات و اعلام زودرس آن را افتخاري به حساب نمي آوردتد شايد نااميدي از اين همه يكنواختي و روزمرگي عمق كمتري ميداشت .
هيچ كس بهتر از جامعه پزشكي نميفهمد كه تمايل به سمت بازار ازاد و سهيم كردن فروشندگان در تعيين نرخ درمان به هيچ وجه اقدامي در جهت خلاف منافع محرومان نيست اولا آزاد كردن تعرفه ها ضرورتا به معناي افزايش پرداخت در همه شرايط نيست همين الان هم بسياري از پزشكان همين مبالغ اندكي افزايش يافته را مخالف منافع خود ديده حاضر به افزايش تعرفه هايشان نيستند سالها تحقير اجباري ويزيت كيفيت را آنقدر پايين اورده كه بهبود آن از ابتدا آسان نيست ثانيا هيچ كس بيش از نسخه نويسان به آلام مردم نزديك نيست در برابر فقر و ومحروميت از همه اقشار حساس ترند ووتنها كار ويزيت است با يك "ندارم "راه ميفتد . با اين همه بي اعتمادي و با وجود تنگدستي تحميلي به جامعه پزشكي هم هيچگاه پرشكان از حمايت مردم محروم دست بر تداشتند چه برسد به آنكه بي اعتمادي به اعتماد و تنگدستي تبديل به گشاده دستي گردد .سوم ؛ مردم فقير آنقدر ثروتمند نيستند كه بتوانند هزينه هاي سرسام آور مالي و عاطفي اي كه تعرفه هاي پايين به بار مي آورد بپردازند!
اين روزها همه از بحران آب صحبت ميكنند
اين موضوع يادداشت شش سال پيشم را يادم آورد كه به مناسبت آمدن و رفتن كاوه مدني نوشته بودم
ميتوان تصور كرد كه اگر كاوه مدني به عنوان معاون سازمان محيط زيست اين شش سال در كشور مشغول خدمت بود شايد اين بحران تا اين حد جدي نميشد
راستي كساني كه باعث رفتنش شدند و كساني كه در نگهداري او جديت نكردند الان چه فكر ميكنند ؟
يادداشت روز سه شنبه ١٧ ارديبهشت صفحه اخر شرق
كاوه،
كاوه مدني تنها استاد بين المللياي بود كه در سالهاي اخير بعد از طي مدارج علمي در مقياس بينالمللي، به كشور برگشت تا يك پست دولتي را پذيرفته و به حل يكي از بزرگ ترين معضلات ملتي كه نام و نام فاميل او با اسطورههاي كهن و مدرن آن اغشته است كمك كند. معلوم نشد به چه دليل چند روزي دستگير شد و معلوم نشد چرا تعدادي از فعالان محيط زيست همكار او هم دستگير شدند. به خاطر سماع شادمانهاي كه هيچ نكته غير شرعي يا غير عرفياي در آن نبود مورد شماتت و اتهام قرارگرفت و ناگهان خبر آمد كه استعفا داده و رفته است و استعفاي او هم به دليل نگراني والدينش مورد پذيرش قرار گرفت!
وقتي خبر رسيد كاوه مدني، يك استاد جوان بينالمللي، معاون سازمان محيط زيست شده، موجي از شادي و اميدواري بسياري از متخصصين وكارشناسان رشتههاي مختلف را فراگرفت. من شخصا تصور كردم این امر ميتواند آغازي باشد برحضور دهها متخصص مغزواعصاب و سكته مغزي شاغل در بهترين بخشهاي اروپا و امريكا در داخل كشور، متخصصيني كه تخصص هاي مشابه ايشان را كم تر از انگشتهاي يك دست در داخل كشور داريم. اما بازگشت کاوه مدنی آب سردي بود كه بذر نا اميدي را در اذهان كساني كه زخمهاي جدايي روز افزون از سيستمهاي علمي بينالمللي را با پوست و گوشت خود احساس ميكردند پاشيد. به اين نکته كه چرا جامعه ما و مسئولين نتوانستند از حضور او استفاده كنند- و حتي به اين موضوع كه چرا رجعت كشور به دوراني كه محتاج مستشار خارجي است درك نميشود- بارها و بارها اشاره شده است و مستقيم وغير مستقيم مسئولين مورد خطاب قرار گرفته اند.
بنده از جزییات آمدن و رفتن کاوه اطلاعی ندارم و دلیل آن را نمی دانم و به شایعات هم نمی توان تکیه کرد. قطعا کاوه مدنی هم می دانسته که آنگاه که به ایران بیاید دسته گل و فرش قرمز در انتظار او نخواهد بود و با مشکلات عدیده ای روبرو خواهد شد. اما تاکید من در اینجا بر آن است که رفتن او و امثال او چه اثر ناگواری برای کشور و مردم دارد. واقعيت آن است كه مهاجرت دائمي و روزافزون بسياري از مردم، روشنفكران و تكنوكراتها معدل همفكرانشان در داخل كشور را در برابر تفكرات ديگر هر چه بيشتر و بيشتر تنزل داده است. شيوه رايج و مرسوم زندگي هم بهطرزي اجتناب ناپذير به سوي شيوه زندگي كساني تمايل پيدا ميكند كه عزم وارادهاي جديتر در دفاع از شيوه زندگي خود داشتهاند وبراي اين غلبه استفاده از هر ابزاري منجمله ابزار قدرت دولتي را هم غير اخلاقي نميدانند.
خروج سيلآساي گروهي كه برشمردم گويا دیگر حساسيت چنداني هم بر نميانگيزد، ممانعت يا تبليغي صورت نميگيرد و حتي بهنظر نميرسد اتفاق مهمي باشد. انگار گروهي را خوشحال هم ميكند.كليه مسافرتهاي علمي كه بطور طبيعي در همه جاي دنيا صورت ميگيرد در ایران دائماً به مهاجرتهاي اجتماعي تبديل ميشود. در حالي كه براي بسياري از مسايل و مشكلات راه حلهاي بين المللي وجود دارد، كشور ما در انزواي علمي خود و بدتر از آن در تقديس راه حلهاي بومي خود دارد آهسته آهسته رنگ ميبازد. اقتصاد و سياست و محيط زيست حيطههايي نيستند كه خوب و بد آن و نياز آنها به ارتباط بين المللي بدون میانجی در برابر چشمان همه آشكار شود . فوتبال از همه مشخصتر است، بیواسطه تغییرات آنرا مشاهده و درك كرديم و از مزاياي مربي خارجي سود ميبريم. دانش طب هم البته نه به مشخصی فوتبال، اما نتايجي زودرس دارد. در اينجا نياز به ارتباطات بينالمللي و كارشناسان مديريت بهداشتي با پوست و گوشت احساس شده و نتايجي اشكار دارد.
تمام بخش هاي پيشرفته پزشكي دنيا آكنده از جواناني است كه كمكم دارند نام و خاطره اين كشور را هم در ذهن خود پاك مي كنند . اما از ياد نبريم که چند دهه پيش دانشكدههاي فني ما بيش از دانشکده های پزشكي اكنده شده بود از جواناني كه تصميم گرفته بودند از همه چيز خود در راه اين كشور بگذرند و گذشتند. تازه آن موقع راه درستي هم براي اين فداكاري وجود نداشت اتفاقا گويا اين را هم ميدانستند يا احساس ميكردند اما اين موضوع مسئوليت اخلاقي آنها را زائل نميكرد .اما اکنون همه پیوسته در کار بستن چمدانند. کاوه مدنی هم رفت ( اگرچه رفتن او دلايل مشخص تري داشت ) پس چه کسی باید بماند؟!
/channel/bzyad
بِه مناسبت سالگرد بازداشت تاج زاده
بازهم اين يادداشت يادم آمد
تاج زاده
تازه کارم را شروع کرده بودم هنوز در آمد چندانی نداشتم از فروشگاه هایی خرید میکردیم که به ارزانی معروف بودند.شبی در اتوموبیل منتظر خانمم بودم تا از مغازه روسری فروشی خیابان گاندی که ارزان بود ولی صف داشت بیاید. در ماشین کنار ی خودم در تاریکی متوجه آقایی شدم که او هم انتظار همسر و فرزندانش را میکشید به همین دلیل! سرش شلوغ بود در همین فرصت کوتاه هم لحظه ای به اطراف نگاه نمیکرد . تند تند مشغول خواندن نامه هایی بود و برخی را امضا میکرد وقتی که خوب دقت کردم تردید نماند او مصطفی تاج زاده معاون سیاسی وزارت کشور در همان زمان بود.خوب به یاد می آوردم که بیست و چند سال قبل از آن تاريخ راننده همسر پرویز ثابتی که مسئولیتی در همین سطوح در رژیم سابق داشت به هنگام خرید خانم ثابتي در خیابان ولیعصر فروشنده ای را با شلیک گلوله به قتل رساند. در فیلم های سینمایی هم مسئولینی در این سطوح همواره در صندلی عقب یک لیموزین سیاه نشسته اند.تجربيات ما در همين حد است مشاهدات میکروسکوپی حقیر در این زمینه ها هنوز هم از این حدود فراتر نمیرود بنابراین رانندگی یک ماشين پراید ( که البته آن موقع مختصر ارج و قربی داشت) به همراه خانواده و انتطار صف برای روسری ارزان توسط معاون سیاسی وزارت کشور برای من بسیار عجیب بود . بخصوص که در آن زمان خيلي ها در مورد هرکس که هرگونه مسئولیتی در کشور داشت نگاه و نظر مثبتی نداشتند و این محدود به بعد از انقلاب هم نمیشد. بعد از این ملاقات مفصل! دیگر هیچ گاه سعادت دیدار ایشان دست نداد اما همواره دورادور پیگیر ایشان بودم .شاید خاطره روسری ارزان در این پی گیری بی تاثیر نبود.ده سال در سخت ترین شرایط در زندان بود همه ما در حال کار و بار روزانه خود بودیم . از آن پس در حالی که بسیاری از دوستان و همفکرانش سر به کار خود گرفته بودند او ول نمیکرد. آشكار بود كه اندكي انعطاف ميتوانست بالاترين مناصب را براي او به ارمغان بياورد . قدرت وقتي در دسترس است رد كردنش دشوار و بارزش است نه وقتي كه به رويا هم نمي آيد .از سوي ديگر برخلاف بسیاری که شعارهای غیر عملی غیر واقع بینانه و گاه خشونت آمیز میدادند او هیچگاه از جاده عقل وواقعیات کاملا ملموس و تغييرات مقدور منحرف نشد. در حالی که خود او ذره ای احتمال تایید صلاحیتش را نمیداد کاندیدای ریاست جمهوری شد تا حداقل تا زمان اعلام نتایج صحبت کند حرف بزند و فرهنگ درخواست گری و فعالیت مدنی را راه بیندازد.
چگونه میتوان این همه شور و این همه پی گیری را ندید چگونه میشد به چنین انسان صادقی در صورت تایید رای نداد؟
آن زمان مصطفی تاج زاده را باور کردم . راه و روش او را ، تایید ميشد يا نميشد ، انتخاب ميشد یا نميشد، بعد از انتخاب ميتوانست کاری بکند یا نکند ، راهی به سوی برون رفت از بحران دامن گیر فعلی در کشور میدانستم . تاج زاده به خودی خود هنوز میتواند پیشنهاد معقولی باشد برای يك گفتگویی ملی. زندان كردن او تلاشي است در خلاف اين جهت . تاج زاده از خود و آبروی خود پلی ساخت برای یک گفتگوی ملی تا اگر کسی خواست عبور کند راهی آماده وجود داشته باشد. تردید نباید کرد که قطعا پل فدای این عبور خواهد شد چرا كه تند خويان از دو سو ، اميد آينده خود را تنها در تندي و گرداب جستجو ميكنند . هم كساني كه تندي او در جواني را برنميتابند وًهم كساني كه مصلحت انديشي ميانه سالي را نمبخشند. هيچ كدام در نمييابند كه مهم ترين ارزش ادمي تغيير كردن ،پيله دريدن و از گفتمان معهود و سودبخش فراتر رفتن است .
هر سال اين يادداشت را به مناسبت سالگرد مردي كه هيچ از نزديك نميشناسم اما دوادور به صداقتش ايمان آورده ام در كانال يادداشت هايم ميگذارم .امسال بلافاصله بعد از جنگ ووتلاطمي هولناك كه هست و نيست كشور را نشانه كرفته بود ضرورت حضور تاج زاده در عرصه عموم بيشتر از گذشته احساس ميشود .نماد تعقل ،ملايمت اصلاح و خوش اخلاقي و البته تغيير .اي كاش بسياري ديگر هم به اين روش بپيوندند به گوهر تغيير دست پيدا كنند و تاج زاده و تاج زاده ها را آزاد كنند . بدانند كه عرصه عموم ، مردمي كه خانه هايشان زير بمباران بود و مقاومت كردند . مردمي كه به پيكار كار روزانه زير اتش و خون ادامه دادند در مورد اين زندان توجيه نيستند با آن مخالفند و آزادي او را قدمي در راه همبستگي ملي ميدانند .
/channel/bzyad
خلاف آن را با پوست و گوشت خود در همين زندگي چند ده ساله خود تجربه كرده اند .
اگر ذره اي ترديد در تاثير اين نوع تغييرات داريد سري به خيابان هاي تهران همين امروز بزنيد و آن را با آن زمان كه تركش كرديد مقايسه كنيد !
/channel/bzyad
يادداشت روز دوشنبه شرق
علم ، شبه علم و جنگ
يكي گفت " آقاي دكتر توي اين هير ووير جنگ چه حوصله اي دارين اينقدر راجع به شبه علم در كار پزشكي صحبت ميكنين "
يكي دبگر گفت :"اين همه شبكه ها در اختيار پزشكانه حالا يكي بياد يك ساعت به نظر شما جفنگ بگه چه اهميتي داره ؟ اينها همه جاي دنيا هستند "
واقعا ! چرا با اين همه مشكلات و بحران ها چرا ما اين چندقلم روغن بنفشه و زالو و بادكش را ول نميكنيم ؟
راستي اگر تنها هدف ، مقابله و جلوگيري از فعاليت چند عطار ورمال بود اين همه تلاش و يادداشت و جلسات بحث ضرورت داشت؟
همه جاي دنيا اينها هستند .
در پاسخ بايد گفت مهم ترين نكته اي كه اين موضوع را در كشور ما برجسته و از ساير كشورها متمايز ميكند نه تنها رسميت بلكه حقانيتي است كه مراجع رسمي و قانوني به اين روش ها ميدهند . به عبارت ديگر وجود مراكز ووافرادي است كه حتي از ذرات امكانات قانوني هم براي مشروعيت بخشيدن به اين روش ها استفاده ميكنند . مشروعيتي كه بايد از نهاد علم بيايد از نهاد قانون مي آيد . اينها همه باعث تزلزل در مرزها و صيانت از حدود و صغور دانش ميگردد . در چنين شرايطي مخالفت شما هم مخالفت علمي نيست مخالف قانون قلمداد ميشويد . وقتي كه مرزهاي دانش در يك حيطه خاص شكسته شد مقدمه اي ميشود بر بي اعتنائي به آن در تمام حيطه ها و مفري براي سو استفاده كساني كه دانش را سد راه منافع خود ميبينند . وقتي اشباح خرافات از گورهاي طب يكي يكي سر بر آرند دليلي ندارد اين اشباح در ساير شئون هم در آرامگاه خود آرام بگيرند .و از آنجا كه حفظ محيط زيست ، تامين امنيت كشور، امنيت سياسي ، اجتماعي و پزشكي همه نيازمند معيارهاي علمي و سختگيري در حدود و صغور اين معيارها هستند كم بها دادن به دانش يا اعتقاد به نوعي شبه علم و تاثير عواملي كه با روش هاي علمي قابل اثبات نيست بي ترديد بر تمام حيطه هاي زندگي در صلح و بخصوص در جنگ تاثير ميگذارد .ترديد نبايد كرد كه ترديد در حقانيت و صحت دانش آنسان كه به مدرن ترين شكل خود را نشان ميدهد به همان اندازه و به همان نسبت به افت امنيت و دفاع ، آنگاه كه لازم ميشود هم مي انجامد . اعتقادات متعالي معنوي تنها و تنها از طريق بيشترين تلاش صادقانه براي استفاده از آنچه كه خداوند از طريق دانش براي بشر دست يافتني كرده است معنا مييابد .
ظاهرا دانش طب سست ترين حلقه به نظر ميرسيده است . در طب و سلامتي است كه انسان ها بيشترين اعتقادات ذاتي وونيازموده را در مورد سلامت خود را دارند و گفته هاي موافق آن را ميپذيرند و در برابر هر نظر علمي مقاومت ميكنند . بسياري از درمان ها و مداخلات طبي هم نتايج زودرس و خوشايند ندارند .بسياري از بيماري ها عليرغم درمان و موفقيت درمان همچنان پيشرفت ميكنند . بسياري بيماران هم خود بخود خوب ميشوند ، بنابراين شبه علم اين جارا ضعيف ترين حلقه براي ورود و كسب مشروعيت مييابد . در ساير حيطه ها به اين اساني نيست . عدول از معيارهاي علمي با سرعت خود را نشان ميدهند چراغ روشن نميشود يا يخچال با سرعت ميسوزد . اما ترديد نبايد كرد كه خدشه در بنيان دانش يك روز در روز مبادا آثار خود را نشان خواهد داد حضور رسمي و قانوني شبه علم نه تنها بنيان دانش در اذهان را مختل كرده انواع و أقسام روش هاي درماني اثبات نشده ، مضر يا بي نتيجه را در كار پزشكي مدرن رواج ميدهد بلكه تا پيچيده ترين كارهاي غير پزشكي هم تاثير گذار ميگردد . از قديم گفته اند " توپچي را براي يك روز نان ميدهند " واگر آن يك روز توپ كار نكند تمام سال كه توپ را برق مي انداخته و تعمير ميكرده اند بي معنا ميشود . براي قضاوت در مورد حضور رگه هاي شبه علم در بسياري از حيطه ها بايد منتظر آن روز ماند و كارايي هرچيز را كه مستقيما وابسته به رعايت اصول دانش در آن حيطه است را در آن روز قضاوت كرد. از آنجا كه همه چيز از دفاع و مقابله تا تامين پشت جبهه و پيش از آن مباحثات سياسي در جلوگيري از جنگ همه وهمه در اصل موضوعات علمي هستند زمان جنگ است كه به خوبي ميتوان رعايت اصول دانش و تخطي از آن و احيانا انحراف به سمت رگه هاي خرافات را قضاوت كرد و مورد مقايسه قرار داد .در جنگ با لشكر افغان و سپاه روس است كه ميتوان خرافات را با سنگ سخت واقعيات محك زد .
بله هدف مقابله با چند عطار و رمال نيست هدف دفاع از اصول علم است كه ميزان پايبندي به آن مثل هوايي كه در هر نفس فرو ميبريم در همه جا نافذ وتأثير گذار ميباشد .
اگر موضوع دفاع از مباني دانش و نگراني از سست شدن آن وتأثير بر همه شئونات زندگي نبود تحويز چند تا زالو و بادكش انداختن به جان مردم و كسب حيثيت كاذب اكادميك توسط گروهي از افراد هم اين قدر مهم نميشد .
/channel/bzyad
يادداشت روز شنبه شرق
طب زير آسمان كبود
جامعه پزشكي ايران يك بار ديگر در يكي از سخت ترين آزمون ها ،زير بمباران زير دود و انفجار پايبندي خود به سوگند در ايفاي وظايف اجتماعي اش را به اثبات رساند . جامعه ما پايمردي پزشكان ايراني در جنگ ايران و عراق را هنوز در ياد دارد . فراموش نكرده است كه در بحران كرونا چگونه با كمترين امكانات و عليرغم مغاك دهشتناكي كه شبه علم گسترده بود چگونه به رهايي كشور از اين بحران ياري رساند . به همين ترتيب جامعه پايمردي جامعه پزشكي إيران در جنگ دوازده روزه را هم از ياد نخواهد برد . روزهايي كه نه تنها آسمان از دودهاي جنگ و بلا پرشده بود بلكه اذهان هم اكنده بود از تصوراتي كه جز ترديد و ياس نميپراكندند . ترديد در چيزهايي كه بديهي بود و ياس از آينده اي كه پيش از آن هم اميدي به آن نميرفت .
در روزهايي كه كار روزانه ،راند بخش ،ويزيت بيماران سرپايي ، حضور در اتاق عمل و…پيكاري بزرگ شده بود جامعه پزشكي ايران جا خالي نداد . پزشكان جوانى كه حساس ترين " مشاغل "به شكل آموزش حين خدمت را عهده دار هستند ، جوانان دستياري كه جامعه ووزارت بهداشت هنوز موفق به رعايت حقوق انساني حداقلي ايشان نشده است و حتي به عنوان شغل هم به رسميت شناخته نميشوند بي ريا شبانه روز در خدمت بيماران بودند . و چه خانواده هايي كه بخاطر همين مسيوليت فرزندان جوانشان با هراس بمباران در خانه هاي خود مانده بودند و هر وحشتي را تحمل ميكردند تا فرزند از ايفاي مسيوليت اجتماعي خود باز نماند .
آن بخش از جامعه پزشكي كه هنوز بر كار اصلي خود درمان مردم استوار مانده بود ؛پزشكان عمومي ، متخصصين داخلي ،عفوني ،قلب ،اطفال ،زنان ، جراحان ارتوپدها ، پرستاران …همه و همه آن كساني كه به بيماري و تروما به معناي مطلق آن ميپردازند همان ها كه با كمترين تعرفه ها و بيشترين تحقير ي كه شبه علم و ضد علمً با عث آن ميشود روزگار ميگذرانند . آنها كه ذره اي به جانب " زيبايي " و كارهاي غير ضروري منحرف نشده بودند همان ها هستند كه با حضور فعال خود در سخت ترين شرايط چراغ اميد را روشن نگه داشتند . مگر نه اينكه درمان مثل ارزاق عمومي از مهم ترين احتياجات و دغدغه مردم است ؟ در اين دوران نه تنها جامعه پزشكي اجازه نداد وقفه اي در درمان بيماري هاي معمول و روز مره پديد آيد ، درمان بيماران پيچيده و نادر هم متوقف نشد . همه اينها در حالي بود كه رسانه رسمي از بحران و تنگنايي كه مردم در آن دچار شده بودند براي جا انداختن روايت و تلقي خود كه تنها اقليتي تماما به آن معتقدند استفاده ميكرد . روايتي كه نميتوانست توجيه كننده همبستگي ميليوني و ملي مردم در دفاع از كشور باشد و بالطبع نميتوانست آن را تقويت كند .حتي در دوران جنگ هم از اشاعه شبه علم دست برنداشت و مثلا براي كاهش استرس بجاي يك روانپزشك مورد اعتماد مردم ، تريبون خود را در اختيار اصحاب روغن بنفشه قرار داد .
از سوي ديگر رسانه هاي خارجي كه به طرز شگفت آوري عليرغم قطع ارتباط مردم با يكديگر در دسترس بودند اخبار را به قيمت تحليل و روايت گاهي خائنانه خود در اختيار ميگذاشتند .تحليل هايي كه در كمال پررويي ميخواست ثابت كند لازم است ما بميريم و نابود شويم تا اوضاع درست شود .آن هم با تهاجم ارتشي كه همين اواخر بيشترين درجات بيرحمي خود را با كشتار مردم بيگناه در صف نان در غزه به نمايش گذاشته بود . ارتشي كه بيرحمي اش احتمالا از نوعي خشونت مقدس و اساطيرى ريشه ميگيرد . مردم ما مدتهاست خشونت مقدس و ريشه هاي آن را ميشناسند و به راحتي قريب نميخورند .
در چنين فضاي تيره و تاري كه از در و ديوار فريب و نيرنگ و دروغ ميبارد ، جاي خالي خدمات پزشكي ميتواتست دردي مضاعف ايجاد كند كه نكرد .
/channel/bzyad
https://telegra.ph/مسئله-زالو-نیست-شترمرغ-است-06-08
Читать полностью…نقد آقاي دكتر محمدحسين آيتي
متخصص طب سنتي از چين
رييس دانشكده طب ايراني
معاون بين الملل دانشگاه علوم پزشكي تهران بر يادداشت "زالو ووزارت دانشمندان "نوشته اينجانب
*طب سنتی، زالو و ترس روشنفکران از آنچه نمیفهمند*
پاسخی به یادداشت «تعرفه زالو» در روزنامه شرق
دکتر بابک زمانی در یادداشت اخیر خود در روزنامه شرق، با لحنی که بیشتر به طعن و تمسخر شبیه است تا نقد علمی، زالودرمانی را دستاویزی برای حمله به ساختار تعرفهگذاری نظام سلامت قرار دادهاند. نقد ساختار تعرفهها حق هر متخصصی است، اما آنچه در این یادداشت دیدیم، نه دغدغه سلامت مردم، بلکه هراس مزمن از هر آنچیزی بود که واژه «سنت» را یدک میکشد. هراسی که گویی برخی چهرههای پزشکی مدرن، سالهاست با آن خوش نشستهاند، و بلكه از اين هراسِ ساختگي و مخالفتِ ناآگاهانه ولي پر سر وصدا براي خود قبايي از شهرت دوختهاند.
نویسنده، ظاهراً از اینکه زالودرمانی در تعرفه رسمی وزارت بهداشت جایی یافته، چنان برآشفته شدهاند که فراموش کردهاند Hirudo medicinalis، گونهای از زالوهای طبی، دهههاست در معتبرترین مراکز پزشکی دنیا همچون Mayo Clinic و Johns Hopkins برای درمانهای مختلف بهکار گرفته میشود.
در PubMed، با جستجوی سادهای بیش از ۴۰۰ مقاله علمی peer-reviewed درباره Leech Therapy در درمان مشکلاتی مانند venous congestion, osteoarthritis, thrombophlebitis, chronic pain, skin graft viability و حتی peripheral artery disease یافت میشود.
آیا اینها هم «خرافه» هستند؟
شاید بد نباشد دکتر زمانی نگاهی به مقالهای در British Journal of Oral and Maxillofacial Surgery بیندازند (2011)، که در آن زالودرمانی برای نجات پیوندهای صورت موفقیتآمیز گزارش شده. یا مقالهای در Complementary Therapies in Medicine (2020)، که اثر مثبت زالو بر کاهش درد مفصل زانو را با طراحی بالینی دوسویه کور تأیید کرده است.
ظاهراً درد اصلی، نه تعرفه زالوست، نه ترس از شبهعلم؛ بلکه این است که پزشکی سنتی هنوز در ذهن برخی، رقیب ترسناکی برای انحصار فکری آنها باقی مانده است.
از قضا، نقدهای «در لفافه» بر وزارت بهداشت که خود پر از پزشکان و دانشمندان برجسته است، بیشتر به خودزنی شبیه است تا نقد ساختار. اگر وزیر و معاونان وزارت بهداشت، که از دل دانشگاههای علوم پزشکی آمدهاند، بهدرستی دریافتهاند که بخشی از جامعه هنوز به سنت و طب ایرانی دل بستهاند، و میخواهند آن را به شکلی علمی، نظاممند و قابل نظارت وارد ساختار سلامت کنند، باید آنان را تحسین کرد، نه تحقیر.
در نهایت، بنا نيست زالو جای آقای دکتر زمانی را تنگ کند، اما جامعه علمیای که نتواند حتی کاربرد یک روش درمانی را بدون توهین و طعنه بررسی کند، بیشتر به انجمن صنفی شومنها شباهت دارد تا محفل خردورزان.
طب سنتی را باید نقد کرد، اما با پژوهش مستند و دانش روز، نه با ترسهای قدیمی و طعنههای نخنما. زالودرمانی، چه در سنت ایرانی و چه در معتبرترین کلینیکهای پزشکی غربی، جایگاه علمی خود را یافته است. نادیدهگرفتن آن، نه دفاع از علم، که تنها چشمپوشیِ متعصبانه از واقعیات است.
دكتر محمد حسين آيتي
/channel/bzyad
اجماع ملي ميليوني بِه شكلي متشكل و خودآگاه حول خواسته هايي مشخص ، اساسي ولو بسيارمحدود همان رفتار ملي و ميليوني اي است كه ذره ذره باعث تغييرات واقعي شده پايه هاي قدرت لجام گسيخته را به نحوي ميلرزاند كه منجر بِه يك لجام گسيختگي ديگر نشود . اين اجماع و اين رفتار به عنوان طريقي كه هُم دستاورد دارد و هم تمريني است براي دستاوردهاي بيشتر همان چيزي است كه بيش از هر چيز ديگري قدرت را ميهراساند . او بِه لطائف الحيل مانع آن ميشود . او مقابله با افراط و خشونت را بيشتر ميپسندد . جامعه مدني ايران با اين همه شواهد هنوز نتوانسته اين واقعيت را دريابد كه انسانها و شخصيت ها محصول تاريخ و اوضاع هستند و نه بر عكس ! درك نميكند كه حركت هاي مدني ملي و ميليوني هستند كه تغييرات شگرف در افراد ايجاد ميكنند و با كمك اين تغييرات در افراد و شخصيت هااست كه ميتوانند ساختار و سازمان هاي لازم-با بيشترين بهره از نهاد هاي مدني وقانوني موجود - براي تغييرات اجتماعي بيشتر در آينده را رقم بزنند . اساسا جامعه مدني ايران ضرورت سازمان ، وً نه فرد را براي تغييرات درك نميكند . با عدم درك اين نكات ساده است كه افراد را بِه صرف گذشته اي طرد ميكنند و بدتر از آن ، در اجماع با يكديگر هم بِه دنبال خلوص و يكر نگي هستند . كوررنگي را بِه عنوان مزمن ترين سرطان سياسي تداوم ميبخشند . سال هاست كه جامعه مدني ايران نتوانسته خود آگاه بِه رفتاري كه ناخود آگاه در دوم خرداد دست زِد اقدام كند . شاهديم بيشترين اعتراضات براي بديهي ترين حقوق ،كه بِه شكل اسم رمز حكومت درآمده ، بِه دليل ناپختگي سياسي در جامعه مدني ايران بِه نتيجه نميرسد .حكومت ارزش نمادها وتغييرات نمادين آنها را در سياست واقتدار ميفهمد اما خود آگاه جامعه مدني خير ! در خيل عظيم جامعه مدني ايران هوشمندي راهبردي براي تلاش ميليوني در جهت تغييرات پلكاني بِه شدت واقعي اما جزيي و مشخص و كاملا مسالمت آميز كه بي ترديد بِه تغيير سپهر سياسي كشور خواهد انجاميد ، وجود ندارد .
يك بار ديگر سالگرد دوم خرداد باشكوه فرا رسيد آن هم در شرايطي كه به نظر ميرسد حكومت يا بخش هايي از حكومت لزوم تجديد نظر در بسياري از اصول خود را پذيرفته باشد . آيا جامعه ايراني ٢٨ سال بعد از آن دوم خرداد ضرورت ايستادن با پاي خود بر زمين سخت واقعيات و اهميت تغييرات تدريجي اما واقعي و جدي را خواهد آموخت ؟
/channel/bzyad
گاه اخباري ميرسد از خوابگرداني كه گاه به گاه در شهرهاي مختلف دنيا راه پيمايي كرده بر اساس روياهايشان كه كابوس بستگانشان در داخل كشور است خواستار عدم مذاكره و سقوط "رژيم " ميشوند كه راهي جز حمله نظامي به مام وطنشان ندارد
از سوي ديگر در حالي كه ميليونها مردم كورسوي اميدي در دلشان پيدا شده اقليتي در حكومت هم از هر تريبون و امكاني براي تخريب و تشكيك در مذاكرات استفاده ميكند . بحران و ووضعيت استثنائي بحراني را بر وضعيت متعارفي كه عقل حكومت كند ترجيح ميدهند در اولي فناي خود و در دومي بقاي خود را ميبينند
برعكس هيچگاه نميشنويد گروهي در دفاع از مذاكرات و در خواست صلح و ارامش در داخل كشور جايي تجمع كنند بست بنشينند يا به هر حال به نوعي در عمل درخواست خود را كه درخواست اكثريت عظيم مردم ماست بيان كنند .
آيا بلوغ سياسي در ميان ما آنقدر رشد خواهد كرد كه بتوانيم راههايي براي ابراز وجود و اعمال قدرت مردمي بيابيم؟
/channel/bzyad
يادداشت روز دوشنبه شرق
تعرفه زالو ووزارت دانشمندان
در تعرفه خدمات درماني إيران مصوب ١٤٠٤ با امضاي معاون اول رييس جمهور اگر طبيبي بيماري را ويزيت كند يعني شرح حال بگيرد معاينه كند و روش درمان را مشخص كند دستمزدش ١/٨ واحد ( هرچقدر هست ) ميباشد اما اگر يك زالو از قوطي در آورد به جان كسي بيندازد دستمزدش ٢/٢ واحد ( همان واحد ) است . تازه با هر زالوي جديد ٠/٨ اضافه تعلق ميگيرد و محدوديتى هم براي تعداد زالو وجود ندارد با عكس هايي كه از تعداد زالو هاي بكار رفته در سروصورت و حتي چشم مردم وجود دارد ميتوان نتيجه گرفت كه تعرفه زالو با تعرفه بسياري از خدمات درماني كشور ما برابري ميكند يا بسيار فراتر است .بطور مثال ؛دستمزد گرفتن مايع نخاع LP براي تشخيص مننژيت و بسياري بيماري هاي ديگر مغز با تمام دشواري و ذهنيت منفي اي كه بيماران در مورد آن دارند قطعا از يك جلسه زالو درماني با يكي دو تا زالو كمتر است ! كاهش آمار LP در كشور ما يك مسيله بهداشتي درماني جدي است . ترديد نبايد كرد با چنين سيستم تعرفه گذاري اي در سيستم سلامت كشور سنگ روي سنگ نخواهد ماند .
اين مصوبات در حاليست كه مسئولين وزارت بهداشت از خود وزير تا معاونين و مسئولين عاليرتبه در در دولت جديد عموما از برجسته ترين دانشمندان طب در كشور ما هستند .خود رييس جمهور نيز .كساني كه أصلا گمان نميبرم ذره اي عقيده به زالو داشته باشند يا در كار باليني خود از آن استفاده كرده باشند .
بخش مهمي از جامعه پزشكي ايران براي روي كار آمدن اين دولت جديد و اين تركيب از دانشمندان مسئول ، تلاش بسيار كرده است . اميد بسيار بسته و از شرف و آبروي خود مايه گذاشته است .به هيچ عنوان پشيمان نيست و كار اصلاح را هم سهل نميگيرد . اما نميتواند نگراني و بيقراري خود را تنها از جهت گيري اي كه در دور دست ممكن است به نتيجه نرسد پنهان كند .
آيا ساختار دولتي آن چنان " لوايتان " *مهيبي است كه اين همه دانشمنداني كه ظاهرا افسار اين هيولا را در دست دارند نميتوانند به هيح عنوان در ساخت و كار آن تغييري ايجاد كنند ؟ يا دست هايي تبهكار به شدت در حال تخريب در منافع ملي و سلامت مردم و اميد و آرزوي جامعه پزشكي هستند ؟ يا چرخ دنده ها و پيچ پيچ هاي متعدد اين قصر **مساحان را در تار عنكبوتي اهريمني گرفتار كرده است ؟
وزارت بهداشتي كه به اذعان مسئولين فعلي آن تنها بدهكاري هاي عظيم و ميلياردي به ارث برده است قادر نيست به يكباره تمام اين يدو بيضاي پرخرج و بي حاصل را از دفتر و معاونت گرفته تا دانشكده و درمانگاه و بيمارستان سنتي و إيراني با يك چرخش قلم تعطيل كند و هزينه هاي آنها را به خرج اساسي ترين درمان ها و گسترش شبكه هاي بهداشت و پزشك خانواده برساند .تنها يك "پژوهشكده " تنها براي "تحقيق "در مورد ذخاير طب سنتي ما شامل محققيني كه پيشاپيش " معتقد " به آن نيستند تاسيس كند
آيا دانشمندان مسئول، استاداني كه خود هزاران طبيب إموزش داده اند قادر نيستند تاثير چنين قانوني را در آفرينش اميد در دل هزاران جواني كه در مراحل مختلف مهاجرت هستند درك كنند ؟
بي ترديد ساختار ها و قوانين و دلايل پديد آمدن و تداومشان مقدم بر اراده افراد هستند .اما وقتي بهترين هاي يك جامعه به چنين مسيوليت هايي گمارده ميشوند و ميبيني مقهور سيستم شده به ناظري بيطرف تبديل ميشوند، حز نااميدي چه چيزي به دست مي آيد ؟
بايد نتيجه گرفت انتخاب بهترين افراد بدون درخواست عمومي و فشار از پايين كه بايد از طريق نهاد هاي مسئول اعمال گردد هيچگاه به نتيجه نخواهد رسيد .چنين فشار و درخواستي بي ترديد ميتواند بهترين حربه در دست مسئوليني باشد كه خود از ناتوانيشان در اصلاح ساختار ها در عذاب و در تعجبند !
*لويتان هابس
**اشاره به قصر كافكا
/channel/bzyad
يادداشت روز دوشنبه شرق
ظاهر وباطن در كار اصلاح
باز هم درباره وضعيت رزيدنتي
آيا با اصلاح ظواهر ميتوان باعث اصلاحات اساسي و تغيير شد ؟ جواب همه بي ترديد خير است . هيچ كس نميخواهد كاري ظاهري بخوان صوري بكند اما ساختاري ديدن يك اصلاح نيازمند نگاهي عميق تر و چشماني شسته تر است وگرنه چشمان معتاد به آنچه ديده اند ظواهر را بجاي ساختار ها ميبينند و در اين صورت در اصلاح همان ظواهر نيز باز ميمانند .ارتباط ارگانيك ظاهر وباطن يك معنايش آن است كه به هيچ كدام نميتوانيد بي اعتنا باشيد و اصلاح هركدام به تنهايي بي حاصل و به عبارتي حتي مضر است چون جلوي اصلاح اساسي را ميگيرد .
وقتي ميگوييم فرماسيون اقتصادي سيستم آموزش پزشكي ما در مرحله برده داري درجا ميزند تنها معناي آن اين نيست كه رزيدنت ها برده هستند و مشقت زيادي تحمل ميكنند و بايد امكانات رفاهي فراهم كرد .مقصود اصلي آن است كه اين فرماسيون اقتصادي است كه دليل بسياري از مشكلات سيستم سلامت به شمار ميرود چراكه با فرماسيون اقتصادي رابح و مدرن در تضاد قرار ميگيرد ، قرباني اصلي آن سيستم سلامت كشور و جامعه پزشكي است و اگر نااميدي اي هم در ميان پزشكان جوان ايجاد ميشود به واسطه عدم درك اين واقعيت بديهي است نه فقط مشكلات روزمره اي كه ممكن است پيدا كنند . سيستم برده داري در شرايط فعلي براي دستياران تنها واجد نكات منفي نيست . يكي دو سال بردگي در حالي كه ميداني در سالهاي بعد اهسته اهسته از برده به برده دار تبديل ميشويد خيلي هم بد نيست . در صورت وجود ايده ال مناسب براي كار پزشكي مشقات و تنگدستي در دوران دستياري قابل تحمل هستند .
نكته اصلي درك اين نكته توسط دولت و وزارت بهداشت است كه دانشجو خواندن كسي كه كار ميكند و عدم رعايت تمام حقوق كار در مورد او به بهانه آموزش ،آموزشي كه گاه حتي وجود ندارد ، باعث تقويت رابطه قدرت در محيط هاي درماني و آموزشي و رواج تمام ملزومات آن ، اف شدن دستياران سال بالا ، هيرارشي قدرت در بيمارستان هاي اموزشي و تبعات بسيار ديگري ميشود كه در كمبود هيات علمي يا حداقل كادرهاي متخصص درماني اولين قربانيش بيماران و سيستم سلامت كشور است و بعد دستياران ! در هر اداره ديگري هم پست ووتلگراف گرفته تا وزارت مسكن اگر رابطه استخدامي و كاري مدرن را بالاجبار حذف كنيد رابطه قدرت و ارتباطات پادگاني جايش را ميگيرند .بعلاوه عدم درك صحيح از نوع فرماسيون اقتصادي و رابطه قدرتي كه در حال حاضر در هر حال با همه اشكالات دارد كار ميكند ممكن است باعث تخريب بيشتر سيستم گردد.
راه حل بسيار ساده و قانوني است هر پزشك داراي شماره نظام پزشكي در هر موقعيت يا مسئوليتي كه قرار بگيرد بايد به ازاي ساعات كار خود بخصوص با احتساب كشيك ها حقوق بگيرد حق صعوبت كار بخصوص براي رشته هاي دشوار در نظر گرفته شود و از تمامي حقوق كار شامل بيمه و بازنشستگي بر خوردار گردد. در آن صورت شاهد خواهيم بود رابطه قدرت شكسته شده دستياران سال بالا نيز در كشيك ها حضور خواهند داشت .بعلاوه دولت ووزارت بهداشت از مسيوليت سنگيني كه در سيستم برده داري بر عهده برده دار است خلاص ميشوند . پزشكان دستيار در قراردادي عادلانه با دانشگاه ها رابطه كاري و استخدامي برقرار خواهند كرد .
نكته بسيار مهم آنكه نبايد فراموش كرد لفظ "دستيار "
تنها يك معنايش دستياري آموزشي است معناي دبگر ، دستياري و همكاري در كارهاي پزشكي اي است كه هرروز پيجيده تر شده و انجام آنها نيازمند حضور " دستيار " ميباشد . تعريف دوره رزيدنتي به عنوان يك دوره كاري دستياري بايد جاذبه اي براي پزشكان عمومي باشد تا حتي بدون دغدغه تخصص به كار "دستياري " بپردازند . بجاي انكه به كشورهايي مهاجرت كنند كه رابطه كاري را براي شهروندان خود به رسميت ميشناسند اما مهاجرين تا مدتها برده هاي كاري و تحقيقاتي هستند .
تعيين اضافه كار بطور كلي " براي نيروهاي اموزشي دانشجو و دستيار " ، اميد دادن به چنين افزايشي و دستورات غلاظ و شداد براي مقابله با سلسله مراتب پادگاني در ميان دستياران بدون اصلاح ساختار و فرماسيون اقتصادي تنها به تشديد مشكلات و نااميدي بيشتر خواهد انجاميد . البته پس از برداشتن گام هايي براي اصلاح ساختار ضرورت پيدا خواهد كرد . اينكار مصداق پرداختن به ظاهر مستقل از باطن است كه در ابتدا گفته شد
/channel/bzyad
يادداشت روز دوشنبه شرق
شرم
سال كارى ١٤٠٤ با يك خبر تاسف آور شروع شد
خانم دكتر جوان دستيار سال آخر رشته زنان در شهر تبريز مشكلات را طاقت نياورد و به زندگي پشت كرد .
آخرين نوشته اي كه از او در فضاي مجازي باقي مانده شرح دردهاي عميقي است كه يك انسان حساس با روحي لطيف را به شدت مي آزارد . انسان با شعوري كه عاقلانه مي انديشد و عاقلانه آرزو ميكند اما رويايي دست نيافتني از كار در مي آيد . انسان كوشايي كه هيج از تلاش فرو نميگذارد در شهري ديگر ، اگرنه متخاصم بلكه حداقل رقيب شهر خود ، ادامه تحصيل ميدهد . اما احساس ميكند تلاش هايش چون تلاش هاي انساني است كه در خواب ميدود اما هيچ گاه نميرسد . سرانجام تن او توان تحمل باري را كه حاصل تناقضات و مشكلات متعدد اجتماعي است از دست ميدهد .
دستياري هم ابتدا نوعي طبابت از نوع بهتر آن ،علمي و آموزشي ،بنظر ميرسيد اما اينطور نبود . بيگاري دشواري بود در شرايطي دشوار تر با روابط كاري اي كه بيشتر روابط بين افسران و درجه داران را به ذهن مي آورد تا روابط بين همكاراني كه حين كار آموزش هم ميدهند . با مسيوليت هايي سنگين براي كارهاي درماني دشواري كه معيارهاي اخلاقي و قانوني آنها هم هنوز در كشور جا نيفتاده .ابهامات و تنازعات پيرامون اجازه وتصميم بين سزارين يا زايمان طبيعي در كشور به شدت ادامه دارد . موازين علمي گاه با موازين قانوني در تضاد قرار ميگيرند . غربالگري براي جنين ناقص ممنوع شده .از اين رو نوزادان ناقص بيشتري متولد ميشوند كه ممكن است حادثه زايماني باشد يا نقص جنيني ! گاه تا بزرگسالي هم تفاوت اينده معلوم نميشود . محدود كردن سزارين برخلاف نظر متخصصين ممكن است عوارضي را حين زايمان طبيعي باعث شود كه اگر رخ داد و كودكي ناقص به دنيا آمد نه آنكه در جايگاه چنين تصميمات مهمي است بلكه دستياري كه تازه سال دوم آموزش را آغاز كرده مسئول است او كه به عنوان دانشجو از حداقل حقوق كارگران هم برخوردار نيست به عنوان طبيب ، مسئول است . به كاري مشغول است كه توانايي طبابت و شماره نظام پزشكي ميخواهد . دادگاه هم او را به عنوان طبيب مسئول ميشناسد ، حتي زماني كه آشكارا سيستم مسئول است . او كه اخيرا به هنگام تعهد دستياري براي اولين بار با سفته و چك و محضر و اعداد و ارقام آشنا شده خانواده اي را زير بار تعهدات سنگين برده حالا يك بارديگر با مبالغي هنگفت روبرو ميشود كه بايد با دست خالي يا از خانواده اي كه تنها اميدشان همين دختر تحصيلكرده است فراهم كند . وراي مسايل مادي چه دشوار و خرد كننده است تحمل نااميدي زماني كه اين روح لطيف را مسئول نقص عضو انساني براي تمام عمر به حساب آوريم و بر اين اساس مجازات كنيم . چه درد عميقي بايد هر لحظه تا پنج سالگي كودك و بعد از آن تجربه كند و چه اشك ها كه حتي امكان فرو ريختن پيدا نكنند .اشك هاي روح پاك و بيگناهي كه در شهر گناهكاران فرو ميريزند . دختر جواني كه قرار شد با كار بي مزد سوراخ سنبه هاي سيستم بحران زده سلامت كشور را سامان دهد حالا بايد جور عوارضي كه هزاران عامل ديكر دارد را هم براي ما بكشد . حتي اگر دستيار ،آنكه آموزش ميبيند ، خطابي مرتكب شود آيا خود او مسئول است يا سيستم آموزشي اي كه اورا به كار گرفته ؟ بيمارستان هاي آموزشي در قطع كامل ارتباطات بين المللي كه باعث شده شيوه درست بكلي فراموش شود ، در منتهاي تنگدستي ، با كمبود هيات علمي و متخصص براي تمام ساعات شبانه روز ، با بخش هاي شلوغ ، كثيف ، خوابگاه هايي كه گويا تنها براي توليد خاطرات دردناك مهيا شده اند ، تعداد اندك پرستار و دارو و تجهيزات و …..و هزار مشكل ديگر كه محبطي دشوار براي طبيب و پر عارضه براي بيمار مي آفرينند .و آنكه در نهايت بايد ديه اين همه نابساماني را بپردازد دختر جواني است كه خود قرباني همين سيستم است . سيستمي كه قادر نيست حتي با اين همه تحارب تلخ تغييري بسيار كوچك اما اساسي در چارجوب ها و گفتمان خود ايجاد كند . و با تقليل موضوع به يك مسيله اداري و اقتصادي بر امواج نااميدي مي افزايد .
راستي آيا شرم ميدانيم چيست ؟
شرم گاه مايه اميدواري است !
/channel/bzyad
يادداشت بهاريه سال گذشته
براي نوروز ١٤٠٣ ( سال تغيير )
اما عجیبتر از هر چیز، اگر نیک بنگری، آن است که بهار باز هم مي آيد . قرنها افتادن سیب از درخت ما را به حیرت وانمیداشت. هنوز هم از رویش جوانهها و تلألوی آفتاب بر سبزهها حیرت نمیکنیم، اما برفها آب و برگها دوباره میرویند. حتی اگر زمستانی سخت بوده باشد، با کوههای برف، یا زمستان به وعدۀ خود عمل نکرده و اصلاً نیامده باشد. حتی اگر ناامیدی بر همه جا سايه انداخته باشد و هر راهي به دیواری سخت از سیمان سترگ منتهی شده باشد، باز هم زمین دوباره تغییر خواهد کرد.حتئ اگر هراس از حد گذشته باشد .مرز بودن يا نبودن ، هستي و نيستي در حال محو شدن باشند اضطراب مداوم جان و جهاني را به حمله اضطراب به اندك بهانه اي مبتلا كند باز هم بهار خواهد آمد .
تغییر فقط در طبیعت نیست. گوهر وجود انسان، آنچه از دسترس اراده هم خارج است و آنچه اجتنابناپذیر و ذاتی زندگی است، تغییر است. انسان خود نمیداند، اما تغییر میکند. انکار میکند، باور نمیکند؛ اما تغییر میکند. آنچه امروز میگویی آنی نیست که 20 سال پیش میگفتی، اگر همان را میگویی، دروغ میگویی یا تظاهر میکنی، یا هنوز که هنوز است قدر تغییر را نمیدانی آن را شکر نمیگذاري و حتی از آن شرم میکنی.
افراد را چون مهره، چون مجسمه برمیگمارند تا فقط فرامین را اجرا کنند، اما غافل از آنکه هیچکس، تأکید میکنم هیچکس، برای اطاعت صد درصدی از فرامین آفریده نشده است. روزی، جایی سنگ خارای واقعیت او را نشانه خواهد گرفت و اصابت خواهد کرد. وقتی فرامین از واقعیات دور افتند، هرچه دورتر، اصابت زودتر و سنگینتر! آن که امکان مواجهه با واقعیات را پیدا کند یا این فرصت را به او بدهند، آن که خود را در میان سیلاب واقعیات ببیند، زودتر و آن که سکون برگزیند، دیرتر؛ اما هر کس ایستگاهی دارد. جستوجوی بیپایان برای انتخاب سنگ كه تغيير نميكند به جای آدم كه تغيير ميكند فقط به انتخاب ابله خواهد انجامید که او هم بیتردید، تغییر خواهد کرد!
انسانها را تقبیح میکنند یا تقدیس که اینچنیناند یا آنچناناند، اما نمیبینند که نه اینچنین خواهند ماند، نه آنچنان. گاه با تقدیس انسانی عنان عقل از دست میدهند، به او میسپارند و بندگی اختیار میکنند، گویا نمیدانند آن که به حُسنی تقدیس شد این بار با همان تقدیس تغییر خواهد كرد! یا تقبیح میکنند به عیبی، او را نمیپذیرند، با او جمعيتي تشکیل نمیدهند،؛ غافل از آنکه او هم تغيير میکند يا مثبت به زعم تقبیحکنندکان و با درك واصرار ايشان يا به شکلی که مطلوب اینان نخواهد بود. در هر حال تغيير ميكند .
این زمان که اینها را مینویسم زمستان است، اما بهار خواهد آمد. در چهرۀ زمستان بهار را باید دید و زمین را که تغییر کرده، نفس کشیده و دیگرگون شده است
/channel/bzyad
اما اميد به تغيير آنجاست كه شايد تعرفه هايي كه ديگر به هيچ وجه تعرفه نيست و همه آشكارا اين موضوع را درك ميكنند منجر به عبور از اين نوع "تعيين " گرديده مثل بسياري از اقدامات پزشكي نه چندان ضروري درمان هاي پايه هم نجات پيدا كنند .
/channel/bzyad
تبریک نوروزي
سال ها پيش روزها قبل از نوروز يكي از كارهايي كه نبايد به تاخير ميافتاد سفارش كارت تبريك نوروزي بود . به همراه پدر با ان شاهين ٥٢ به چاپخانه اي واقع در يكي از كوچه هاي خيابان پهلوي اهواز ميرفتيم و هر سال متني ادبي به همراه بيتي از حافظ يا سعدي سفارش ميداديم .پاكتي زيبا و منقوش هم سفارش ميداديم . بعد كه حاضر شد بايد با خطي خوش و با خودنويس ، اسامي تمام ا فراد را با همكاري همه خانواده در يك شب روي پاكت ها مينوشتيم .خاطرم هست هربار كه نام يكي از اشنايان برده ميشد در جمع خانواده اشنايي با او و خاطره اي از او مرور ميشد
دنياي نت و فضاي مجازي در سال هاي اخير چون ساير ابعاد زندگي ما در تبريك عيد هم نقشي بي مانند بازي كرده است . حداقل فايده، ان بود است كه تبريك سال نو را تسهيل و دوباره مرسوم كرد . بسياري افراد كه هيچ گاه تبريك نميگفتند يعني حوصله چاپ كارت يا مكاتبات متعدد را تداشتند هم ترغيب شدند دوستان و اشنايان را ياد كنند .تا همين جا هم جاي خوشحالي بود . اما دنياي مجازي نقش هاي متفاوتي دارد .
ميتوان همانند كارت تبريك هاي قديم این بار به شکل يك متن يكنواخت همراه با تصاويري زيبا، رنگارنگ یا حتی متحرك، انتخاب كرد و براي همه دوستان و اشنايان با هر نسبتي ارسال كرد كه به مراتب از سيستم قديم اسان تر است . پاسخ را هم ميشود جواب نداد يا متن ديگري براي پاسخ كه راحت تر هم باشد بر گزيد .بسيار هم عاليست . اما در یاد داشته باشیم كه داریم از امکانات مدرن برای هر چه مختصر تر کردن یاد دوستان و برقراری ارتباطی سطحی (که باز هم از هیچ خیلی بهتر است) استفاده میکنیم.
اما كار ديگري هم ميتوان كرد اينكه ميتوان به مدد تلگرام و واتس آپ و ساير شبكه هاي اجتماعي هريك از دوستان را پيامي جداگانه، خصوصي با إشاراتي كاملا خاص تنها مربوط به همان مخاطب ، مربوط به نوع ارتباطی که داشتیم و عواطفی که میتواند وجود داشته باشد فرستاد ،پيامي كه او احساس كند بخشي هر چند كوتاه از وقت خود را به او اختصاص داده ايد ، به او مي انديشيد ، او را به ياد داريد و بناداريد يك بار ديگر در پايان سال خاطره خود را از او تجديد و مستحكم كنيد ولو این ارتباط خاص را تنها با نوشتن نام او در متن پیام برقرار سازیم. چنين پيامي به بيان قديمي ها اگر هم در ابتدا مستحب باشد در پاسخ قطعا واجب است .
شايد تعطيلات فرصت مناسبي باشد كه بِه اداب سطحي و روزمره فضاي مجازي در همان تحويل سال عمقي در خور ببخشيم با گلي بر گرفته از باغ درون! عجله اي هم نيست تا بازگشت سبزه ها به طبيعت وانسان ها به قفس ها فرصت هست
/channel/bzyad