bzyad | Unsorted

Telegram-канал bzyad - یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

4158

اين كانال برای بازنشرِ يادداشت‌های منتشرشده‌ام تأسيس شده است.

Subscribe to a channel

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

در سالگرد مرگ مهسا اميني يادداشتي به يادم آمد كه در مورد دو خانم خبرنگار جواني كه به جرم "خبر" نگاري به زندان افتادند نوشته بودم

همه دختران ما


ميپرسد ؛دكتر با اين بيماري مزمن چند سال زندگي ميكند ؟
ميگويم بگو چند دختر دارد همانقدر!
ترديد نبايد كرد ايران كشور دختران ايران است . بوده و خواهد بود . دختران ما ،دختران من ،اين كشور سنگ خورده ،تحقير شده ، ترك شده را درباره ميسازند . كوه بِه سنگ ميماند وخانه بِه مردمش . آنكه استخوان خورد ميكند براي اين خانه دخترانش هستند .آمده اند بمانند ، استخوان خورد كنند ، بسازند ، آنقدر تميز و پاك كه از جا برخيزد و لياقت زندگي پيدا كند . آري دختران من زمين را پاكيزه ميخواهند براي زندگي .
آن يكي نيمه شب در بيمارستاني شلوغ آكنده از تنگدستي و تحقير ، بي حقوق و بي مواجب به بالين هر دردمندي ميشتابد و بي دريغ او را " مامان جان " و " باباجان " صدا ميكند ! راستي كه او دختر همين سرزمين است . آن ديگري درس تمام كرده روستايي را مثل آليس در سرزميني دور كشف ميكند تا از آنچه ميتوان انجام داد بِه وجد آيد و مي آيد . آن ديگري با كوله بار خاطرات پررنج اين سرزمين چونان فرشته اي بال ميزند ناپديد ميشود تا يك روز نام و چهره و گيسوان زيبا و ايراني او را بر تارك بهترين مقاله علمي در معتبر ترين كتاب پزشكي دنيا ببيني و روحت جوان شود . تا آن ديگري كه اين نوشته در اصل پيشكش اوست .آنكه در سياهچاله هم از حق وحقيقت كوتاه نمي آيد از حقيقت و فرشته نگهبان حقيقت كه خود اوست دفاع ميكند آنقدر جوان و پاك كه تصور حبس بودنش تو را مي آزارد اما او محبس را هم سفيد و نوراني ميكند . آنقدر شاد و خندان كه ذره اي اندوه و نااميدي در چهره اش نميخوانيد . حتم بدانيد آن " بند " ها هم با حضور اين فرشتگان ،الهه و نيلوفر، " بند" هاي ديگري بودند . و در غيابشان هنوز آكنده از خنده هاي دخترانه شاد كه تا آن سوي ديوار هاي قطور هم شنيده ميشود . اميدوار ميشوي كه اينها ديگر نخواهند رفت . رنج را بهانه رفتن نخواهند كرد.
آري اين سرزمين نخواهد مرد اين سرزمين كه چونان مريض سالمند زمينگيري شده نخواهد مرد درباره سر پا خواهد شد و چون تيري كه تا انتها كشيده شده بزودي از كمان ميرهد و پيش خواهد رفت .دختر زياد دارد !

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

در ماههاي آخر ظاهرا شخصيت هاي ميانه رو دو طرف و شخص شاه اين ضرورت را دريافته بودند اما بسيار دير بود .
تحمل تظاهرات مسالمت آميز قيطريه كه با آرامش بي نظيري از هر دوسو انجام شده بود و بلافاصله آتش گشودن روي تظاهر كنندگاني كه بسياري از آنها خبر حكومت نظامي را كه صبح زود اعلام شده بود را نشنيده بودند از سوي مردم به عنوان فريبي جمايتكارانه در جهت قتل عام هرچه بيشتر و ارعاب ارزيابي ميشد الان كسي نميتواند تصوري از ارتش شاهنشاهي و هيمنه آن داشته باشد و حالا همه اين كشتار را بحران تصميم گيري در حكومت ارزيابي ميكنند نه سناريوي از پيش طراحي شده حكومت . نكته بعد استفاده از ارتش و سلاح سنگين در برابر مردم است . در سيستم اعليحضرت همايون اساسا چيزي به نام تظاهرات خياباني به عنوان حق مردم وجود نداشت كه مقابله با كمترين صدمات در برابر آن شكل بگيرد و در آن تجربه پيدا كنند يگان ويژه با ابزار هاي مخصوص ،ماشين آب پاش و …نظائر آن در سيستم هاي ديكتاتوري و رژيم شاه اساسا وجود خارجي ندارند . توجيهاتي مثل حضور چريك هاي فلسطيني و قتل مردم توسط آنها هم توجيهاتي است كه حداقل سي سال بعد از واقعه به اذهان توجيه كنندگان رسيد و نشان داد اينها هم حوصله و توان برخورد صادقانه وواقع بينانه را با اين واقعه تاريخي و بسياري وقايع ديگر ندارند .
رژيم حتي نتوانست علي رغم اين كشتار رعب بيافريند و تنها تخاصم و فاصله حكومت با مردم را بيشتر كرد . در دهه هاي بعد شاهد بوديم كه با استفاده از همين تجارب حكومت توانست با قتل كمتر ارعاب بيشتر والبته باز هم تخاصم وفاصله گذاري بيشتري بيافريند
.همه اين نكات تنها و تنها از زاويه ديد گذشته چراغ راه آينده است كه اهميت پيدا ميكنند درس هايي نه تنها براي حكومت ها كه براي مردم هم ، نه تنها براي زمان آرامش بلكه براي آن زمان كه بحران هاي سياسي اوج ميگيرند هم .

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

در مرداد ١٤٠٤ هم خبرهاىى از ردصلاحيت برخي از پزشكان در انتخابات پيش رو ميرسد وقايع مرداد ٤٠ سال پيش در سلب استقلال سازمان و يادداشت خودم در اين زمينه يادم آمد

نظام پزشکی، مرداد ۶۵

در تابستان سال ١٣۶۵ در چنین روزهایی، دولت وقت لایحه‌ای درباره اهداف و اختیارات سازمان نظام پزشکی به مجلس ارائه کرد که به‌طور تلویحی حقوق صنفی جامعه پزشکی را تحت‌الشعاع مصالح اجتماعی قرار می‌داد. در این لایحه درباره تعرفه‌های پزشکی تنها به سازمان این اختیار داده شده بود که بر تعرفه‌های وضع‌شده نظارت کند. از سویی نیز موضوع حمایت سازمان از حقوق جامعه پزشکی به چند کلمه در انتهای بندهای متعدد لایحه و مواردی مانند ارتقای شعائر و حقوق بیماران تقلیل داده شده بود. آشکار بود که ارتباط مصالح سلامت کشور با مسائل صنفی پزشکان درک نمی‌شود. به‌وضوح مشخص بود که وظایف سازمان و جامعه پزشکی بر اختیارات آنها پیشی می‌گیرد. سازمان نظام پزشکی که تا آن زمان به‌عنوان سازمان صنفی پزشکان مورد احترام حکومت و جامعه قرار داشت، از این لایحه عدم استقلال جامعه پزشکی را برداشت می‌کرد و به آن معترض بود. در جلسه‌ بررسی لایحه، «رهبری‌املشی» نماینده رودسر حتی به وجود کلمه استقلال نظام پزشکی معترض بود، اما «موحدی‌ساوجی» نماینده ساوه با او به مخالفت برخاست و صراحتا هشدار داد که اگر می‌خواهید سازمان را به دولت وابسته کنید با حذف این کلمه به مقصود خود نمی‌رسید. جو غالب ظاهرا به ضرر استقلال سازمان بود، اما حذف کلمه استقلال به تصویب نرسید. وزیر بهداشت وقت نیز گفت «ما با استقلال سازمان موافقیم ولی با خودمختاری آن مخالفیم». هیچ توضیحی هم درباره تفاوت معنای «استقلال» و «خودمختاری» ارائه نداد. حالا 35 سال است که مشکلات جامعه پزشکی همچنان به تعریف همین تفاوت‌ها وابسته شده است.
باید پذیرفت که نگرانی سازمان نظام پزشکی از دولتی‌شدن این سازمان و تأثیرات منفی آن بر سیستم سلامت کشور پربیراه نبوده است. از سویی نیز در بحبوحه جنگ تحمیلی، دولت روش اداره متمرکز و کنترل هر چیز در دست خود را مطمئن‌تر می‌دانست، به‌‌ویژه در موضوع مهمی مثل سلامت. شاید همان موقع مسئولان دولت و وزارت بهداشت در خواب هم نمی‌دیدند که 
30 سال پس از پایان جنگ همچنان همان مقررات جنگی و اردوگاهی در سیستم سلامت کشور ساری و جاری باشد.
سازمان نظام پزشکی در آن زمان در جامعه‌ای با مختصات محدودتر و بدون تغییرات سیاسی و اجتماعی قابل توجه پدید آمده و بالیده بود و مثل دیگر اقشار کشور دچار فقر سیاسی مزمنی بود که تاریخ نشان داد از رویداد‌ها هم درس نمی‌گیرد و هر روز از این حیث فقیرتر می‌شود. سازمان اعلام اعتصاب کرد و تبعات این اعتصاب و نحوه برخورد با آن منعی دائمی شد برای پیگیری درخواست «قانون اعتصاب» از جانب پزشکان. دولت که به‌دلیل شرایط جنگ خود را از نظر اخلاقی محق می‌دانست و به‌علاوه این موقعیت را فرصتی مناسب برای پیش‌بردن برنامه‌ریزی متمرکز (که ایده آن زمان مسئولان بود) و گرفتن ژستی پوپولیستی در مقابله با «این دکترها» در انظار عمومی می‌دید، به شدیدترین وجه ممکن واکنش نشان داد؛ واکنشی که پزشکان هم انتظار آن را نداشتند. دکتر حفیظی و بسیاری دیگر تبعید شدند. کادر وزارت بهداشت و سازمان نظام پزشکی تغییرات زیادی کردند و تأثیراتی عمیق به شکل بروز تابوهایی ناگفتنی بر جای گذاشته شد. اکثر اعضای جامعه پزشکی تا همان زمان هم در میانه بحران‌های متأثر از شرایط انقلاب و جنگ، مردم را تنها نگذاشته بودند، با میل و رضای خود طبق برنامه‌ای تنظیمی به‌طور مرتب و بدون دریافت وجهی در جبهه‌های جنگ حضور پیدا می‌کردند. حتی رئیس تبعیدی سازمان، دکتر حفیظی نیز فرزند بزرگ خود را در راه دفاع از میهن در آب‌های خلیج فارس از دست داده بود. گرچه برخی پزشکان منافع اقتصادی را هم دنبال می‌کردند اما استادان بزرگی مثل دکتر حفیظی و بسیاری دیگر تنها و تنها دغدغه‌شان خطرات عدم استقلال جامعه پزشکی برای سیستم سلامت کشور بود. گویی آنچه را در سال‌های بعد رخ داد، در خشت خام می‌دیدند. گرچه نمی‌توان درباره واقعه‌‌ای تاریخی مانند ماجرای نظام پزشکی تابستان ١٣۶۵ به‌سادگی وبه أجمال قضاوت کرد اما آنچه بدیهی به نظر می‌رسد این نکته است که بدون واکاوی این واقعه و یک «نقطه سر خط» بزرگ و بدون نگاهی به گذشته به‌عنوان چراغ راه آینده، تغییرات در سازمان و هیئت‌مدیره آن در دوره‌های مختلف راه به جایی نخواهند برد.
 /channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روز دوشنبه شرق

‌‎بورد و موریانه مقررات
‌‎امتحانات بورد تخصصی امسال در پایان همین هفته برگزار خواهد شد.
‌‎امید جامعه پزشکی آن بود که اگر امکان تغییرات اساسی در این امتحان وجود ندارد، حداقل وزارت بهداشت جدید با چند کلامی اشراف خود را بر مشکلات و ایرادات این سیستم و دشواری تغییر آن به نمایش بگذارد؛ که نگذاشت.
‌‎شاید در هیچ رشته و در هیچ زمان دیگری امکان نداشته باشد که نوعی کارآیی عملی، علمی و اخلاقی نه توسط کسانی که آن را آموزش داده‌اند، بلکه توسط هیأتی که هر سال یک بار با معیارهایی اداری-دستوری برگزیده می‌شوند، مورد ارزیابی قرار گیرد!
‌‎استادانی که اگرچه ممکن است اعضای هیأت علمی گروه خودشان هم در انتخاب و اعزام ایشان نقش داشته باشند، اما نه برای ارزیابی دستیاران خود، بلکه برای ارزیابی همه دستیاران بخش‌های سراسر کشور می‌روند. بر چه اساسی؟ بر اساس نوعی کارآیی عملی؟ خیر؛ بر اساس آخرین كتاب هاي مرجعي که تنها به مدد قانونی بودن سرقت معنوی، به بهایی ناچیز در دسترس همه هستند و در انزوای بین‌المللی با توهم دانایی باعث گسترش دانشگاه در کشور شده‌اند.
‌‎از طریق سؤالات چهارگزینه‌ای و البته ایستگاه‌هایی که تلاش می‌کنند کار واقعی بالینی را بازسازی کنند. اما ملاک همه آنها کتاب مرجع است، نه توان افراد در پرکتیس واقعی. ناگهان آنچه در این چهار سال کرده‌اند فراموش می‌شود و در رستاخیزی فارغ از نامه اعمال، محفوظاتشان مورد ارزیابی قرار می‌گیرد.
‌‎هیأت ممتحنه هم نه بر اساس کارآیی عملی بالینی، نه بر اساس تبحر و سابقه در طرح سؤال، نه بر اساس نوعی تحصیلات همزمان در آموزش پزشکی؛ تنها و تنها بر اساس دو معیار برگزیده می‌شوند: محل خدمت و درجه استادی. و البته گزینشی که نهایتاً از بالا صورت می‌گیرد و گاه حتی تمایلات سیاسی نیز در این گزنش یا اخراج بی‌تأثیر نبوده است!
‌‎معیار اول به دنبال عدالت بین بخش‌هاست؛ بخش‌هایی که برخی از آنها اخیراً تأسیس شده و برخی هم سال‌ها قدمت آموزشی دارند. این نوع عدالت دفترچه بسیج قدیم را به یاد می‌آورد. معیار دوم یعنی درجه استادی هم، می‌دانیم عمدتاً بر اساس میزان مقالاتی داده می‌شد که هیچ‌کس نمی‌تواند از صحت آنها مطمئن باشد. کارآیی آموزشی و بالینی هم نقش چندانی در این ارتقای علمی ندارند.
‌‎در کشوری که کپی کردن دانش بدون اجازه قانونی است، در دانشگاه‌هایی که هیچ‌کدام از استانداردهای آموزشیِ نسبت هیأت علمی به دستیار و دانشجو و هیچ معیار بین‌المللی دیگری رعایت نمی‌شود، و در شرایطی که ده‌ها دانشگاه برای شبه‌علم تأسیس شده، این شیوه امتحان و این هیأت‌های برگزیده و این ریزبینی و تکیه صرف بر جزئیات و جداول، تمثیل قدیمی «دروازه و سوزن» را تداعی می‌کند. نوعی وسواس را به ذهن می‌آورد؛ وسواس دسته موزیک کشتی تایتانیک در اجرای دقیق نت‌ها در حالی که کشتی در حال غرق شدن است.
‌‎مقررات در بخش «سوزن» آنقدر دست‌وپاگیر است که حتی کلمات و جملات و ترتیب سؤال را هم در حین طراحی کنترل کرده، سؤالات اساسی و مهمی را که قابل گنجاندن در این قالب‌ها نیستند، از اذهان دور می‌کند.
‌‎چند نکته بدیهی
• بی‌تردید هر دولت و حکومتی حق دارد یک امتحان سراسری بگیرد تا از کارآیی عملی پزشکانی که دانشگاه‌هایش تربیت کرده‌اند اطمینان یابد. در همه جای دنیا امکان ندارد با طی دوره چهارساله در این امتحان قبول نشوید. معمولاً نیازی به مطالعه سنگین ندارد.
• بخش‌های آموزشی باید کارآیی دستیارانشان را بعد از اتمام دوره آموزشی مورد امتحان قرار دهند. این مهم‌ترین بازخوردی است که بخش‌ها برای رفع معایب و اعتلای بیشتر خود نیاز دارند.
• دانشگاه‌ها حق دارند متخصصانی را که متقاضی استخدام به‌عنوان هیأت علمی هستند، مورد امتحان و ارزیابی قرار دهند و بهترین‌ها را برگزینند.
‌‎بله، همه اینها تک‌تک از الزامات اساسی سیستم درمان و آموزش پزشکی است و هر سه باید تحت نظارت مستقیم و با اجرای ضوابط وزارت بهداشت صورت بگیرند. اما ترکیب همه اینها با هم در یک امتحان سراسری با هزینه سنگین و صرف نیروی فراوان برای انجام آن (کاری که نهایتاً هوش مصنوعی در چند ثانیه به رایگان انجام می‌دهد)، بی‌تردید نقض غرض در هر سه مورد خواهد بود.
‌‎-چنین امتحانی، شاهدیم، مدت‌های طولانی بخش‌ها را از کار می‌اندازد. سال چهارم در بسیاری از رشته‌ها تحت تأثیر استرس این امتحان که تعیین‌کننده آینده پزشکان است، به شکل فرصت مطالعاتی درمی‌آید و کار و کشیک‌هایی که حقوق و اضافه‌حقوق ندارند، روی یک سرسره به پایین‌ترین سطوح آموزشی سُر می‌خورد.
‌‎-امتحان سنگین حافظه‌محور، توسط کسانی که با دستیاران کار نکرده‌اند، نمی‌تواند کارآیی عملی این متخصصین را ارزیابی کند (البته برجسته‌ترین‌ها در هر شکل امتحانی نمره بالاتری می‌آورند). تجربه بسیاری از هیأت علمی آن است که در سال چهارم، کارآیی عملی دستیاران کاهش و حجم محفوظات آنها افزایش می‌یابد.

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی


‎یادداشت من در مورد مقاله‌ی اندیشه پویا پیرامون برادران شام‌اسبی در سازمان فداییان، نوشته‌ی علی ملیحی
‎دانه، جوانه و سایه‌ دیگري
‎به نظر می‌رسد زمان آن رسیده باشد که بتوان دربارهٔ وقایع و گروه‌های سیاسی در سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷، بدون احساسات و فارغ از غیرت، نفرت یا شیفتگی اظهار نظر کرد. آنچه تاکنون در این زمینه نوشته یا گفته شده، اغلب تحت تأثیر دو نوع نگاه بوده است:
‎گروهی، آنچه رخ داده را ایدئالیزه می‌کنند، زیرا قادر به دیدن خطاهای گذشتهٔ خود نیستند و پذیرش هر نقدی به رفتارهای تند آن دوران را نوعی نفی گذشتهٔ خویش می‌دانند. در مقابل، گروهی دیگر هر آنچه منجر به تغییرات سیاسی سال ۵۷ شد، یکسره تقبیح می‌کنند و اساساً منکر وجود بحران‌هایی هستند که به انقلاب انجامید.
‎اما دلیل اصلی این وضعیت آن است که معادلات و تناقضاتی که به انقلاب ۵۷ منجر شد، هنوز هم برای بسیاری حل‌نشده باقی مانده است. به گمان بسیاری از صاحبان این دیدگاه‌ها، هنوز نقطهٔ پایان داستان نرسیده است. با همهٔ این‌ها، بررسی تاریخی افراد و وقایع آن دوران برای شناخت رفتارهای ملی ما و تأثیرشان بر حوادث امروز و فردا اهمیت حیاتی دارد.
‎یادداشت علی ملیحی در اندیشه پویا دربارهٔ برادران شام‌اسبی و موضوع مرگ «دانه و جوانه»، خود جوانه‌ای است از چنین رویکردی. بی‌تردید این پرسش که آیا آخرین شلیک منجر به مرگ دانه و جوانه را حمید اشرف، رهبر سازمان فداییان، انجام داده یا نه، شاید هیچ‌گاه پاسخی قطعی نیابد. اما ماجرای دانه و جوانه و پیامدهای درازمدت آن، حاوی نکاتی است که اهمیتشان کمتر از خود واقعهٔ مرگ این دو کودک به دست رهبر سازمان نیست.
‎اساساً چرا سازمان فداییان پذیرفت که دو کودک را در خانه‌های تیمیِ پرخطر خود اسکان دهد؟ آیا حضور در چنین خانه‌هایی جز به معنای نوعی عضویت در سازمان بود؟ احساسی‌گری، کمبود اطلاعات یا هر علت دیگر باعث شد که در آن زمان قباحت این عمل، به‌عنوان نقض آشکار حقوق بشر، به روشنی دیده نشود. با این همه، آیا سال‌ها مهاجرت، مطالعه و تجربهٔ مستقیم زندگی، هنوز نتوانسته برخوردی صادقانه، قاطع و انتقادی با این رفتارها – از سوی همان جوانانی که امروز سالمندان ما هستند – به وجود آورد؟
‎از همه عجیب‌تر، رویکرد مادر دانه و جوانه است. او تا همین اواخر در قید حیات بود و هیچ‌گاه حمید اشرف را در قتل فرزندانش مقصر ندانست. اما تکلیف اسکان دادن دو کودک در خطرناک‌ترین خانه‌های مخفی کشور چه می‌شود؟ آن را چگونه می‌توان توجیه کرد؟ چه روحياتي است كه بر عميق ترين احساسات انساني سايه مي اندازد ؟
‎کشف بزرگ یادداشت ملیحی، وجود فرزند سوم خانواده شام‌اسبی است. کودکی که او نیز مدتی در چنین آشیانه‌های پرمخاطره حضور داشته، اما بعدها به نوعی مسکوت مانده است. فرزندی که احتمالاً هنوز زنده است و شاید حتی با ساواک همکاری کرده باشد. کودکی كه بطور طبیعی‌ به دنبال بازی و زندگی بود . همین واقعیت، تصورات بسیاری از رفقای آن دوران را دربارهٔ جوانی خودشان بر هم می‌زند؛ بنابراین در حافظهٔ جمعی، او بیشتر نادیده گرفته شده است.
‎به‌هرحال، نوعی افسانه‌باوری تاکنون مانع شناخت و فراروی ما از اسطوره‌هایی شده است که شخصیت، روح و رفتار ایرانیان در دهه‌های اخیر را شکل داده‌اند. پرسش اساسی این است: چگونه روحیات و شرایط آن روزگار، تحصیلکرده‌ترین جوانان – که عمدتاً از خانواده‌های مرفه بودند – را بر آن داشت تا در خانه‌های تیمی اقامت کنند و به مبارزه‌ای بپیوندند که متوسط عمر در آن‌ها کمتر از شش ماه بود؟
‎آنان نه از جایی پولی دریافت می‌کردند و نه سودای قدرت داشتند، بلکه صرفاً بر اساس باورهایی که داشتند می‌خواستند فردای بهتری برای مردم بیافرینند. اینکه حتی در همان زمان هم قابل پیش‌بینی بود که این تلاش‌ها به فجایعی منجر خواهد شد، برای آن‌ها بی‌اهمیت بود؛ زیرا تنها وظایفی را می‌دیدند که خود را ملزم به انجامشان می‌دانستند، حتی به قیمت فدا کردن جان.
‎اما ایدئالیزه کردن این رفتارها – و در عین حال انکار بُعد خشن و غیرانسانی‌شان – بزرگ‌ترین مانع در فهم جوهرهٔ اصلی آن‌هاست: روحیهٔ ازخودگذشتگی در میان ایرانیان. امروزه، در میان جوانانی که در تقابل با مشکلات راه مهاجرت را برمی‌گزینند، پدران و مادرانشان همچون موجوداتی از سیاره‌ای دیگر به نظر می‌رسند. پدران و مادرانی که با وجود همهٔ خطاها، ناپختگی‌ها و حتی جنایاتشان، برای فرزندان خویش کشوری بهتر می‌خواستند؛ در حالی که فرزندان امروز، آیندهٔ خود را اساساً در کشوری دیگر جست‌وجو می‌کنند.
‎اندیشیدن در این ریشه‌ها می‌تواند ما را بر روحیات خودمان آگاه‌تر کند و بی‌تردید بر آینده‌ای که در انتظارمان است اثر بگذارد.

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

تنها روز پزشك
امسال بِه اين نتيجه رسيدم كه اين يك روز كه بِه نام پزشك نامگذاري شده بسيار عالي أست و بايد شكر گزار آن بود .
چرا ؟ چون ظاهرا تنها همين يك روز أست كه از پزشك حداقل بِه زبان قدرداني ميشود .تمام آن ٣٦٤ روز ديگر آكنده أست از جفاهايي كه نه تنها به زبان كه در عمل، با قانون و بي قانون ، بِه صراحت يا بِه تلويح ، در فضاي مجازي يا واقعي ، در محل درماني يا غير درماني ، بر جامعه پزشكي روا داشته ميشود و تنها در اين يك مورد بخصوص أست كه بنظر ميرسد دولت و ملت در اتحادي تاريخي بِه سر ميبرند .
از يك سو پزشكان مجبور ميشوند با حقوقي كه كفاف زندگي نميكند در مراكز دولتي و آموزشي كار كنند ، آموزش ببينند و آموزش بدهند ، بِه آن مراكز هم بودجه كافي براي گذران امور اختصاص نميدهند . مردم هم در مراجعه بِه اين مراكز بجاي آنكه خواستار يك سيستم سلامت روزآمد باشند در همه حال پزشكان را كه اولين قربانيان اين سيستم هستند مقصر ميدانند
دولت تعرفه هاي خصوصي در كارهاي داخلي را با اجبار چند دهم تعرفه دنيا قرار ميدهند. مردم هم وقتي بِه محل درماني شلوغي ميروند كه هنوز مهاجرت نكرده ، بِه كارهاي بدون اولويت مثل زيبايي و …نميپردازد و تنها و تنها بِه بيماران آن هم دشوار ترين آنها ميپردازد و براي ماندگاري مجبور به ويزيت انبوهي از چنين بيماراني أست زبان بِه شكوه و شكايت ميگشايند و ذره اي بِه ريشه مشكلات نمي انديشند . اكثريت بردبار هم تنها بِه مدد بزرگواري بي حد خود ساكت ميمانند نه توجه بِه ريشه مشكلات .
تنها اين نيست كه ، وقتي با جامعه اي روبرو شدند كه نرخ خدماتش را بدون كوچكترين نظر خواهي از خود او تعيين ميكنند هر كار ديگر هم بخواهند ميكنند .يك روز از خواب كه برخاستند تصميم ميگيرند با همان تعرفه اندك كه موجب آن همه ويزيت انبوه أست نسخه الكترونيك هم بنويسد . روز ديگر حتي كليشه ام ار اي را هم چاپ نميكنند تا اوروا درگير سي دي منسوخ شده و لينك محدود به اينترنت محدود تر كنند
وقتي بنابر مسيوليت اجتماعي ات در طي مناقشات اجتماعي ميكوشي از اصول ابتدائي طب در برابر طرفين متخاصم حمايت كني يا وقتي كه ميكوشي از پايه هاي اكادمي پزشكي در برابر اخراج و استعفاي غير علمي دفاع كني كسي متوجه نيست كه اين هم جزو وطائفي أست كه براي آن سوگند خورده اي .
بعد در همه حال مراقبند تا يك وقت مورد اعتماد مردم قرار نگيري ! در يك متابعت ساده بيمار از دستور دارويي هم اخلال ميكنند اندكي سرگيجه يا حالت تهوّع كه براي هر دارويي پديد مي آيد منجر بِه قطع " اين داروي شيميايي اعتياد آور مسموم كننده كبد " ميگردد تا مجبور باشي دوباره و دوباره درباره آنچه در گوگل نوشته شده توضيح بدهي و درست مثل كسي كه جرمي مرتكب شده باشد علت ارتكاب جرم و نوشتن دارو را توضيح دهي تا دقيقا معلوم شود نقش اين دارو چيست ؟ تا بعد ها آن دارو بخشي از وجود بيمار شود به كمك آن راه برود يا ديگر تشنج نكند و البته باز هم از مصيبت خوردن آن شكايت كند و هر بار از عوارض شروع كند نه اثرات ! البته كه حق بيمار أست بداند ! حتي اگر تمام وجودت و تمام ديوار هاي اتاقت را با تصاوير مختلف صرف توضيح و تفسير كني تا معلوم شود آنچه در گزارش ام آر آي نوشته (نامه خصوصي اي كه خطاب بِه توست اما قبل از آنكه آن را باز كني در شهر منتشر شده و اصلا پاكتي براي باز كردن ندارد ) چيست . گاه تصور ميكني كارت دويدن روي تريد ميل أست و اصلا قرار نيست بِه جايي برسد . اما تو كه قبل از اكتشاف گوگل و قبل از تاسيس اين همه دانشكده سنتي هم طبيب بودّي در ياد مي اوري اعتمادي را كه مردم با همان دانش عمومي بِه تو داشتند و چگونه كار را بِه تو ميسپاردند .
خيل خب بس أست ديگر ، گراميداشت روز پزشك با اين همه گله گزاري نا متعارف ؟ ! روزهاي ديگر كه گله گزاري نميكنم اجازه بدهيد تنها در روز پزشك اجازه اندكي شكوه و شكايت آن هم در اين شرايط نامتعارف داشته باشم .
روز پزشك را بِه همه همكاران جوانم همه فرزندانم كه عليرغم تمام اين مشكلات باز هم اين حرفه را بر ميگزينند و در هر حال چه در خارج و چه در داخل تنها خط دانش را پي ميگيرند و "طب ايراني "را بِه معناي مطلق كلمه تعريف ميكنند تبريك ميگويم .پذيرش اين حرفه با اين همه مشكلات بِه معناي درك بالاتري از اصلاح و درمان أست كه تنها بِه نسخه و دوا نمي انديشد تمام معايب پيش گفته را هم بيماري و وجهه همت خود ميبيند .
از همه كساني كه روز پزشك را بِه من تبريك ميگويند پزشك و غير پزشك از صميم قلب تشكر ميكنم ولي هر سال دقت ميكنم ببينم چند غير پزشك هم سواي مسيوليت اداري شان روز پزشك را بِه پزشكان تبريك ميگويند .

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

باز هم ٢٨ مرداد فرا رسيد . به اين مناسبت بادي كردم از ٢٨ مرداد ٣٢ و حسرت هايي كه اگر وقايع جور ديگري پيش ميرفت شايد وضعيت ما بهتر از اين بود . پنجاه سال ديگر چه حسرت هايي در باره رفتار بازيگران اصلي امروز وجود خواهد داشت
گذشته چراغ راه اينده است اما چراغي كه كسي دوست ندارد
٢٨ مرداد

در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ وقايعي رخ داد كه بي‌ترديد از مهم‌ترين رويدادهاي تاريخ معاصر ايران است. تنها در اين مورد اهميت اين رويداد است كه گروه‌هاي مختلف اجتماعي با یک‌دیگر توافق کامل دارند در مورد علت اين اهميت همين الان تفاسير بسيار متنوعي وجود دارد كه گاه صددرصد با هم در تضاد است. بنابراين ٢٨ مرداد هم چنان در ميان ما زنده است و به تاريخ نپيوسته .هنوز زنده است و درباره آن مي انديشيم جدل ميكنيم . هنوز تمام نشده . گاه آرزو ميكنيم كاش وقايع آنطور كه رخ داد نميبود و مسير ديگري ميپيمودتد .و البته انچه كه هيچكس هيچگاه نتوانسته مانع ان شود خيال است و آرزو بنابر اين ؛
- ممكن بود دكتر محمد مصدق به افراد تندرو پيرامون خود پروبال ندهد تا دربار به‌واسطه ناسزاهاي روزنامه‌هاي آن‌روز، به‌خصوص روزنامه دكترحسين فاطمي(باختر امروز)، در هراس از پيروزي راديكال‌ها ، به دامان تندروهاي راست نيفتد. ممكن بود مصدق با عدم تعطيل مجلس شورا ، پايگاه أصلي قدرت خود را برخلاف نظر سران جبهه ملي ، تخريب نكند و سنت " رفتن ميان توده ها " -كه در واقع همان چند صد يا چند هزار نَفَر أطراف مجلس هستند -را به جاي صندوق رأي نمينشاند و إز تجزيه جبهه ملي پيرامون اين مسئله جلوگيري ميكرد . سرباز فداكار وطن را با وزير خارجه روزنامه نگار رودررو نميكرد . ممكن بود با اقدامات عملي نشان دهد اتحاد حزب توده و جبهه ملي شايعه است و از اين طريق بهانه روي كار آمدن كمونيست‌ها را كه ترغيب‌كننده اصلي آمریکا براي شركت در كودتا بود مرتفع سازد ( آن هم در حالي كه بريتانيا هيچ مقصودي بجز نفت نداشت و خطر كمونيسم تنها براي اغواي امريكا و تحريك او به شركت در كودتا بود و او بيش از هر نيروي ديگري پوچ بودن خطر كمونيسم را درك ميكرد ) در اين صورت ادامه حكومت ملي ممكن بود به توسعه سياسي بيانجامد و از بسياري از عواقب بعدي جلوگيري كند.
ممكن بود رهبران جبهه ملي اهميت موقعيتي را در يك لحظه تاريخي و تكرار ناپذير با دولت مصدق بِه دست آورده بودند درك ميكردند و بِه هيچ عنوان تن به تجزيه جبهه ملي نميدادند حتي آن كساني كه سوداي رياست داشتند و دست خود را به خون رييس شهرباني مصدق آلودند شايد درمييافتند كه در جبهه روبرو آبي براي ايشان گرم نميشود كاش با نگاهي بِه تاريخ درمييافتند كه موقعيت بِه دست آمده تا دهها سال قابل تكرار نخواهد بود كاش درمييافتند كه بدون نيرويي ملي و تحول خواه كه ادعايش را داشتند فئوداليسم حاكم و اپوزيسيون نيرومندش حزب توده امكان ادامه حيات و حكومت ندارند و در صورت تثبيت در قدرت يا كسب قدرت هم نامش فرار از واقعيت بوده سرنوشت بدي براي كشور رقم خواهد زد
- ممكن بود حزب توده ايران در يك تحول داخلي مانند حزب كمونيست مجارستان و بعدتر يوگوسلاوي و چك با منويات حزب برادر بزرگ در شوروي زاويه پيدا كند و مصالح داخلي را مقدم بر اردوگاه سوسياليستي بپندارد، از تحريكات علني خود براي بزرگ‌نمايي بيش از حدش (كه به‌واسطه نوعي رقابت بين‌المللي دو اردوگاه و به‌ضرر منافع ملي ما صورت مي‌گرفت) بپرهيزد تا كمپاني نفت انگليس نتواند به بهانه خطر كمونيسم آمريكا را به طرفداري از منافعش وارد مناقشه كودتا كند. خود ٢٨ مرداد نشان داد كه خطر كمونيسم علي‌رغم سازمان گسترده نظامي حزب توده خطر بزرگي نبود يا هنوز اجازه‌اي از برادرِ بزرگ براي مداخله جدي‌تر سياسي دريافت نكرده بود. شايد هم ژئو پلتيك بين المللي اقتضا نميكرد .و بنابر اين حزب تنها به شكل مهره‌اي براي شانتاژ سياسي در چانه‌زني‌هاي اردوگاه شوروي با اردوگاه آمریکا به‌كار مي‌رفت نه براي كسب قدرت سياسي! كه معادلات زيادي را بر هم ميزد
- ممكن بود محمدرضا پهلوي دريچه تضادهاي ملي كشور را به سوي بيگانه نمي‌گشود و بر اين ايده در ذهن خود كه عامل خارجي را مهم‌تر از عوامل داخلي كشور فرض مي‌كرد (همان ايده‌اي كه بيست‌وپنج سال بعد سامان حكومت و زندگي او را در هم پيچيد) غلبه كند. به‌جاي طرفداري از اشرافيت و فئوداليسم فاسد قدرت مقابله با آن‌ها را درخود يافته و آن تصميمي را كه ده سال بعد براي مدرنيزه كردن ساختار اقتصادي كشور در پيش گرفت زودتر شروع ميكرد ، شايد ميتوانست روحيه و درخواست تغيير را كه حتي در اشراف سالخورده كشور نظير مصدق موج ميزد را دريابد و به‌جاي سوق دادن آن‌ها به‌جانب حزب توده ولو به ظاهر يا در اضطرار ( كه تركيبي به‌شدت غيرعادي به‌دست مي‌داد) از انها و اين روحيه به‌جهت تحكيم توسعه سياسي سود ببرد.

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روز دوشنبه شرق
نظام پزشكى
انتخاب كنندگان انتخاب شوندگان

بالاخره انتخابات نظام پزشكي پس از مدتي تاخير دوباره به جريان افتاد .اين در حالي است كه پس از جنگ دوازده روزه همه در مورد ضرورت تقويت نهاد هاي مدني و خودسامان صحبت ميكنند . تقويت قدرت هايي سواي قدرت سياسي كه گاه نفوذي بيش از قدرت سياسي دارند . قدرت هايي علمي فرهنگي و از همه مهم تر اخلاقي ! آري در هيچ شرايطي قدرت محدود به قدرت سياسي نبوده است همين حالا هم اين قدرت هاي بالقوه در ميان مردم وجود دارند اما قدرت سياسي بنا بر ماهيت خود همواره در صدد دردست گرفتن عنان آن قدرت هاي ديگر است . كاري كه در صورت عدم مقابله جدي به تضعيف هر چه بيشتر بنيان كشور مي انجامد كه انجاميده . اما تقويت ، تشكل و استقلال قدرت هاي غير سياسي خيلي كلي است أصلا يعني چه و چگونه بايد به انجام برسد ؟ چگونه اقشار مختلف جامعه ميتوانند به نوعي خود آگاهي اجتماعي در اين زمينه برسند و راه هاي عملي براي آن را پيدا كنند ؟ آن هم در حالي كه قدرت سياسي در چند ده سال گذشته قدرت اعمال سياست بر چنين جامعه متكثري را در خود نديده اعتماد به نفس براي چنين كاري را نداشته و هم چنان ترجيح داده راه هاي مطمئن تر كنترل مستقيم اردوگاهي و تعطيل جامعه مدني را در پيش بگيرد . بنابراين كار بر جامعه مدني در مرحله بود و نبود و برزمين زدن اولين ميخ هايي كه چادر بايد بر آنها مستقر شود درجا زده است . هر چه هست همين است . ايده آل و آرزو تنها ميتواند انگيزه اي براي شروع و پوييدن همين راه باشد و نه توجيهي براي نيهيليسمي تقدير گرايانه كه انفعال را به عنوان رفتاري افتخار آفرين تقديس ميكند . و از آنجا كه اين انفعال غرور آميز بر آن فعاليت مدني اما مبهم غلبه پيدا كرده پيدا كردن مصداق ها و معنا كردن فعاليت مدني در عمل اهميت زيادي پيدا ميكند
انتخابات سازمان نظام پزشكي شايد نمونه اي پيش پا باشد . در مواجهه با اين انتخابات دقيقا چه بايد كرد ؟
امسال هم مثل سالهاي قبل تعداد بسيار قليلي از پزشكان در اين انتخابات چه به عنوان انتخاب كننده و چه به عنوان انتخاب شونده اعلام آمادگي ميكنند . چرا كه شاهدند اين سازمان بنا بر ساختار خود نه تنها سنديكاي پرشكان نيست بلكه يكي ديگر از ارگان هاي متعدد حكومتي به شمار ميرود .اما مهم تر همه اين است كه اكثريت مطلق پزشكان به اين باور رسيده اند كه اين سازمان امكان تغيير هم ندارد . و اين برداشت " با نكرش هاي موجود "صحيح هم هست اما به نظر ميرسد يك نكته كوچك همواره مغفول ميماند و آن هم اينكه فعاليت هاي مدني هيچگاه بر بسترهايي آماده و با دعوت نامه هايي رسمي از جانب حكومت ها پديد نيامده اند و اساسا جنبش مدني براي مقابله با شرايطي است كه گفتم قدرت سياسي ميل ذاتي براي غلبه بر همه بسترهاي مدني دارد . جنبش هاي مدني هيچگاه كاملا بي هزينه و راحت نبوده اند .اما استفاده از نهادهاي قانوني موجود و منافذي مثل انتخابات اين نهادها يكي از اصول جنبش هاي مدنيست . انتخاب كنندگان در چنين انتخاباتي از انتخاب شوندگان اهميت بيشتري دارند كم و كيف راي انتخاب كنندگان است كه بر رفتار انتخاب شدگان تاثير ميگذارد . إعلام روشن درخواست ها و درخواست تعهد و سوگند دارطلبان به اين درخواست ها نه تنها رفتار سازمان را تعيين ميكند بلكه خود نقطه اتصال مهمي خواهد شد بين همه آنها كه آنطور مي اتديشند . تبديل سازمان نظام پزشكي از يك سازمان نيمه دولتي به سازماني كه مسئولانه سنديكاي پزشكان در تخصص هاي مختلف هم باشد بي ترديد با فرمان هيچ دولتي ولو دولت پزشكيان كه به نوعي دولت پزشكان است رخ نخواهد داد و چنين فرماني نقض غرض است و سازمان هم چنان دولتي خواهد ماند . جامعه پزشكي ايران كه به شكل اجتناب ناپذير به دليل عدم وجود بستر مناسب تر فعاليت "صنفي "خود را هم در أنجمن هاي " علمي " پي گرفته است چاره ندارد جز آنكه اين بستر استيجاري خود را با تمام تجاربي كه در آن در اين زمينه اندوخته به سنديكاي قانوني خود منتقل كند انبوه پزشكاني كه با أنجمن هاي خود بيش از نظام پزشكي در ارتباط هستند ميتوانند از همين حالا با همين تعداد قليلي كه كانديد شده اند براي تحقق آمال صنفي خود كه در نهايت چيزي بجز روزإمد كردن سيستم سلامت كشور نيست وارد گفتگو شده به كساني كه متعهد به تغيير ماهيت و رفتار سازمان هستند و آن را اولويت اصلي خود ميدانند راي بدهند . تغيير ماهيت سازمان بيش از هر چيز اولا در تلاش براي تصويب قانون حق فروشنده در نفروختن خدمات ، طبق قانون متبلور ميشود و ثانيا در توان نظارت اخلاقي آن بررفتار كليه پزشكان ، شامل پزشكاني كه از اموزش استاندارد خود فراتر رفته بر شبه علم فتوا ميدهند و مسئولين پزشكي كه قوانين ضد مصالح سلامت و حقوق انساني پزشكان را تصويب و /يا اجرا ميكنند .

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

اوليس مرده

🔹عصر روز گذشته (شنبه- ١١ تير ١٤٠٤) یک راننده حین یک سفر از فرودگاه امام خمینی  به تهران، بر اثر گرمازدگی دچار مشکل می‌شود که با اعلام حال بد خود در ابتدای سفر، از مسافر می‌خواهد تا پشت فرمان نشسته و رانندگی کند.

🔹با رسیدن اورژانس  نیم ساعت پس از تماس مسافر، نبض به مرور از کار می‌افتد که پس از تلاش تیم اورژانس به مدت سی دقیقه و انجام  عملیات CPR، نهایتاً  راننده جان خود را از دست می‌دهد./ ایلنا
با خواندن اين خبر ياد يادداشت چند سال پيش خود افتادم كه در آن يادداشت اوليس از بيمارستان مرخص و به زندگي بازگشته بود

اوديسه تهران

تقديم به م.ب همانكه ديروز مرخص شد

٧٢ ساله است از ٢٥ سال پيش كه پس از بيست وپنج سال خدمت بازنشسته شد راننده تاكسي است .اين كار گويا ديگر بازنشستگي ندارد .ان روز هم از ٧ صبح تا ٧ شب در شهر تهران به رانندگي اشتغال داشت تا اقساط عقب افتاده يك صندوق قرض الحسنه را كه تسهيلاتش به مصرف يك جهيزيه رسيده بود بپردازد . روز اخر با سردردي شديد كار را شروع كرد غروب در حالي كه سردرد بسيار شديد تر شده بود گيج ومنگ به خانه رسيد تشنج كرد ودر اغما در بيمارستان بستري شد گفتند رگ هايي كه خون را از مغز خارج ميكرده به دليل غلظت ناشي از كم ابي انسداد پيدا كرده مغز متورم شده و خونريزي اتفاق افتاده ، يعني ترومبوزوریدی- سینوسی-پيدا كرده .
در هر دقیقه میزان قابل توجهی خون به طور مداوم وارد مغز میشود و بعد از استفاده توسط مغز، همین میزان خون باید از مغز خارج گردد . مسیر ورود و خروج خون از مغز جداست. خونی که با فشار و با ضربان قلب از طریق شریان ها وارد میشود باید به طور مداوم از طریق وریدها یا سینوس ها خارج گردد . هر اختلالی در تخلیه خون مغز باعث پرخونی در مغز و تورم ان میگردد . برای جلوگیری از این انسداد –یا همان ترومبوز – خداوند مکانیسم های متعدد و بیشماری تعبیه کرده که ما تا کنون فقط تعداد کمی از انها را شناخته ایم . مواد متعددی این مایع غلیظ را بران سطح چسبنده لغزان میکنند و مواد متعددی از لخته شدن خون درداخل رگ ها جلوگيري ميكنند . بنابراین برای بروز انسداد در این سیستم تنها یک عامل کفایت نمیکند و معمولا عوامل متعددی بايد دست به دست هم د هند تا این انسداد ایجاد گردد . مگر اینکه یکی از این عوامل انقدر قوی باشد که علل دیگر را تحت الشعاع قرار دهد . این بیماری در خانم هاي چاق شایع تر است . قرص عای ضد حاملگی هم احتمال این ترومبوز را افزایش ميدهند . . از همه اینها مهمتر اینکه افراد مختلف استعدادهای مختلفی به پدیده ترومبوز دارند . میزان فاکتورهای ضد انعقاد در افراد مختلف یکسان نيست . فاکتور مهم دیگر وجود عفونت در اطراف مغز مثل گوش و سینوسهای بینی است .وجود این عفونت ها انعقاد خون را در قسمت های مجاور افزایش میدهد و باعث افزایش پدیده ترومبوز میگردد .پيشرفت هاي اخير طب نه تنها تشخيص اين بيماري را متحول كرده بلكه روش هاي درماني موثري پديد اورده .
بنابراين شايد بتوان در مرد ٧٢ ساله اي كه سابقه هيچ حادثه عروقي مغز نداشته است عفونت گوش نداشته چاق نيست و قرص ضد حاملگي هم مصرف نكرده ابعاداساطيري فشارهايي را كه توانسته تمام مكانيسم هاي حفاظتي را مغلوب كند در نظر اورد
اوليس قهرمان اديسه هومر فرزند لايرتس و پدرتلماكوس به ادعاي هومر هزار سال پيش از ميلاد ميزيسته او كه زيرك ترين و مقاوم ترين قهرمان تروا بود بعد از جنگ ها و مصايبي نمونه وار زنده ماند تا پس از ده سال پر حادثه چون مرده اي متحرك به خانه باز گردد اما باز هم زنده ماند وزندگي كرد تا سه هزار سال بعد يك بار ديگر در ١٩٠٤ اين بار به فرمان جيمز جويس #به شهر دوبلين بيايد و يك روز را در قالب استيفن ددالوس زندگي كند او كه از يك سو سمبول مصايب بشر و از سوي ديگر سمبول مقاومت او شناخته ميشد اين بار هم در رمان جويس -اين برترين رمان قرن گذشته- مصايب انسان را در مقابله با ترواي مدرنيسم به نمايش گذاشته بود .
حالا گويي يك بار ديگر پشت فرمان ان پرايد دست دوم و بي كولر و در برابر لهيب اتشي كه از داشبورد ان برميخيزد و تنوره گرمايي كه از ان لوله هاي اهريمني اگزوز بيرون ميزند ،در تن ان پير مرد با ان موهاي يكدست سپيد ،هيكل تنومند و چشم هاي ابي اين اوليس است كه يك با رديگر براي ازمودن رنج هاي بشر و ميزان تحمل او به ميان ما امده تا اين بار اديسه اي ايراني را رقم بزند.

پير مرد ديروز در حالي كه مثل هميشه با چش م هايش ميخنديد با حال عمومي خوب مرخص شد!!
.-----------------------------------------------------------------
#رمان اوليس كه به عنوان بهترين رمان قرن بيستم شناخته شده سال هاست توسط مترجم فرزانه منوچهر بديعي كه از جان خود در اين ترجمه دميده به فارسي ترجمه شده است اما هنوز به زيور طبع اراسته نشده
/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روز شنبه هم ميهن
نقد فيلم Vitoria (پيروزي )
٢٠٢٥ برزيل
براساس كتاب جواناي صلح
اثر فابيو گوسمايو
بر اساس يك رخداد واقعي

داستان يك پيروزي نمادين

داستان پيروزي پير زني هشتاد و چند ساله بر مافياي مسلح ريودوژانيرو داستاني اميد بخش در دنيايي است كه از هر سو نااميدي و ياس ميبارد .داستاني نمادين كه از زاغه هاي ريو دو ژانيرو و قاچاقچيان بسيار خشن اين شهر نقبي به عميق ترين زواياي روح بشر ميزند داستان از واقعيت محض سرچشمه ميگيرد اما تا ناب ترين ايده ها ، خير و شر ، اوج ميگيرد پيرزن با چشماني پف الود و قرنيه اي تار كه گويا نميبيند با سلاح دوربين كه نمادي از آگاهي است به جنگ شري ميرود كه زندگي او و مردم شهر را پايمال ميكند . آري شهر آنقدر آلوده و بي خوصله و گرفتار است كه تنها پيرزني با غيرت بايد به داد آن برسد . مادر شهر ، مادر بزرگ همه ، روح شهر آنكه شهر را زاد ، بزرگ كرد حالا هنوز هم دست از مراقبت از اين طفل رنجور اما شرور نكشيده .اين بره هاي گمشده اي كه يكي از آنها هم پسر خوانده خود اوست . او در هشتاد و چند سالگي باز هم كار ميكند با دست هاي ناتوان ماساژ ميدهد چند سكه اي كه ميگبرد گذران زندگي اوست حاضر نيست در خطرناك ترين شرايط هم خانه كوچك خود را ترك كند .شايد براي همين درآمد مختصر .مثل بسياري از ما كه به ميهن خود به جايي كه در آن زندگي ميكنيم به عنوان رزاق خود هم مي انديشيم جايي كه اگر از دست بدهيم رزقي نخواهيم داشت .فنجان شكسته اي كه از هوا و هراس ميشكند اما او دوباره با هزار اميد آن را چسب ميزند . باز ميشكند . باز چسب ميزند .داستان نميگويد كه باز هم نخواهد شكست .
كلبه محقر او كلبه محبت در تپه شر و شرارت است . و بسيار نماد هاي ديگر .
ويتوريا داستان اميد بخش پيروزي مقاومت و مبارزه مدني با حداقل هاي قانوني در شرايطي است كه فساد تاروپود همه چيز را درهم نوردديده است . نمايشگر مغاك دهشتناكي است كه در آن هيچ راهي بجز همين مقابله مدني با تمام خطراتش وجود ندارد روياي نابودي همه چيز و برآمدن فردايي روشن رويايي نيهيليستي است كه معمولا راه به جايي نميبرد .
نام فيلم Vitoria ( پيروزي ) هم نويدي است خوش بينانه به اين راه عليرغم تمام سياهي ها و پليدي هايي كه در فيلم نشان داده ميشود

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

اين روزها همه از بحران آب صحبت ميكنند
اين موضوع يادداشت شش سال پيشم را يادم آورد كه به مناسبت آمدن و رفتن كاوه مدني نوشته بودم
ميتوان تصور كرد كه اگر كاوه مدني به عنوان معاون سازمان محيط زيست اين شش سال در كشور مشغول خدمت بود شايد اين بحران تا اين حد جدي نميشد
راستي كساني كه باعث رفتنش شدند و كساني كه در نگهداري او جديت نكردند الان چه فكر ميكنند ؟
يادداشت روز سه شنبه ١٧ ارديبهشت صفحه اخر شرق

كاوه،

كاوه مدني تنها استاد بين المللي‌اي بود كه در سال‌هاي اخير بعد از طي مدارج علمي در مقياس بين‌المللي، به كشور برگشت تا يك پست دولتي را پذيرفته و به حل يكي از بزرگ ترين معضلات ملتي كه نام و نام فاميل او با اسطوره‌هاي كهن و مدرن آن اغشته است كمك كند. معلوم نشد به چه دليل چند روزي دستگير شد و معلوم نشد چرا تعدادي از فعالان محيط زيست همكار او هم دستگير شدند. به خاطر سماع شادمانه‌اي كه هيچ نكته غير شرعي يا غير عرفي‌اي در آن نبود مورد شماتت و اتهام قرارگرفت و ناگهان خبر آمد كه استعفا داده و رفته است و استعفاي او هم به دليل نگراني والدينش مورد پذيرش قرار گرفت!

وقتي خبر رسيد كاوه مدني، يك استاد جوان بين‌المللي، معاون سازمان محيط زيست شده، موجي از شادي و اميدواري بسياري از متخصصين وكارشناسان رشته‌هاي مختلف را فراگرفت. من شخصا تصور كردم این امر مي‌تواند آغازي باشد برحضور ده‌ها متخصص مغزواعصاب و سكته مغزي شاغل در بهترين بخش‌هاي اروپا و امريكا در داخل كشور، متخصصيني كه تخصص هاي مشابه ايشان را كم تر از انگشت‌هاي يك دست در داخل كشور داريم. اما بازگشت کاوه مدنی آب سردي بود كه بذر نا اميدي را در اذهان كساني كه زخم‌هاي جدايي روز افزون از سيستم‌هاي علمي بين‌المللي را با پوست و گوشت خود احساس مي‌كردند پاشيد. به اين نکته كه چرا جامعه ما و مسئولين نتوانستند از حضور او استفاده كنند- و حتي به اين موضوع كه چرا رجعت كشور به دوراني كه محتاج مستشار خارجي است درك نمي‌شود- بارها و بارها اشاره شده است و مستقيم وغير مستقيم مسئولين مورد خطاب قرار گرفته اند.

بنده از جزییات آمدن و رفتن کاوه اطلاعی ندارم و دلیل آن را نمی دانم و به شایعات هم نمی توان تکیه کرد. قطعا کاوه مدنی هم می دانسته که آنگاه که به ایران بیاید دسته گل و فرش قرمز در انتظار او نخواهد بود و با مشکلات عدیده ای روبرو خواهد شد. اما تاکید من در اینجا بر آن است که رفتن او و امثال او چه اثر ناگواری برای کشور و مردم دارد. واقعيت آن است كه مهاجرت دائمي و روزافزون بسياري از مردم، روشنفكران و تكنوكرات‌ها معدل هم‌فكرانشان در داخل كشور را در برابر تفكرات ديگر هر چه بيشتر و بيشتر تنزل داده است. شيوه رايج و مرسوم زندگي هم به‌طرزي اجتناب ناپذير به سوي شيوه زندگي كساني تمايل پيدا مي‌كند كه عزم واراده‌اي جدي‌تر در دفاع از شيوه زندگي خود داشته‌اند وبراي اين غلبه استفاده از هر ابزاري منجمله ابزار قدرت دولتي را هم غير اخلاقي نمي‌دانند.

خروج سيل‌آساي گروهي كه برشمردم گويا دیگر حساسيت چنداني هم بر نمي‌انگيزد، ممانعت يا تبليغي صورت نمي‌گيرد و حتي به‌نظر نمي‌رسد اتفاق مهمي باشد. انگار گروهي را خوشحال هم مي‌كند.كليه مسافرت‌هاي علمي كه بطور طبيعي در همه جاي دنيا صورت مي‌گيرد در ایران دائماً به مهاجرت‌هاي اجتماعي تبديل مي‌شود. در حالي كه براي بسياري از مسايل و مشكلات راه حل‌هاي بين المللي وجود دارد، كشور ما در انزواي علمي خود و بدتر از آن در تقديس راه حل‌هاي بومي خود دارد آهسته ‌آهسته رنگ مي‌بازد. اقتصاد و سياست و محيط زيست حيطه‌هايي نيستند كه خوب و بد ‌آن و نياز آنها به ارتباط بين المللي بدون میانجی در برابر چشمان همه آشكار شود . فوتبال از همه مشخص‌تر است، بی‌واسطه تغییرات آن‌را مشاهده و درك كرديم و از مزاياي مربي خارجي سود مي‌بريم. دانش طب هم البته نه به مشخصی فوتبال، اما نتايجي زودرس دارد. در اينجا نياز به ارتباطات بين‌المللي و كارشناسان مديريت بهداشتي با پوست و گوشت احساس شده و نتايجي اشكار دارد.

تمام بخش هاي پيشرفته پزشكي دنيا آكنده از جواناني است كه كم‌كم دارند نام و خاطره اين كشور را هم در ذهن خود پاك مي كنند . اما از ياد نبريم که چند دهه پيش دانشكده‌هاي فني‌ ما بيش از دانشکده های پزشكي‌ اكنده شده بود از جواناني كه تصميم گرفته بودند از همه چيز خود در راه اين كشور بگذرند و گذشتند. تازه آن موقع راه درستي هم براي اين فداكاري وجود نداشت اتفاقا گويا اين را هم مي‌دانستند يا احساس مي‌كردند اما اين موضوع مسئوليت اخلاقي آن‌ها را زائل نمي‌كرد .اما اکنون همه پیوسته در کار بستن چمدانند. کاوه مدنی هم رفت ( اگرچه رفتن او دلايل مشخص تري داشت ) پس چه کسی باید بماند؟!
/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

بِه مناسبت سالگرد بازداشت تاج زاده
بازهم اين يادداشت يادم آمد

تاج زاده

تازه کارم را شروع کرده بودم هنوز در آمد چندانی نداشتم از فروشگاه هایی خرید میکردیم که به ارزانی معروف بودند.شبی در اتوموبیل منتظر خانمم بودم تا از مغازه روسری فروشی خیابان گاندی که ارزان بود ولی صف داشت بیاید. در ماشین کنار ی خودم در تاریکی متوجه آقایی شدم که او هم انتظار همسر و فرزندانش را می‌کشید به همین دلیل! سرش شلوغ بود در همین فرصت کوتاه هم لحظه ای به اطراف نگاه نمی‌کرد . تند تند مشغول خواندن نامه هایی بود و برخی را امضا می‌کرد وقتی که خوب دقت کردم تردید نماند او مصطفی تاج زاده معاون سیاسی وزارت کشور در همان زمان بود.خوب به یاد می آوردم که بیست و چند سال قبل از آن تاريخ راننده همسر پرویز ثابتی که مسئولیتی در همین سطوح در رژیم سابق داشت به هنگام خرید خانم ثابتي در خیابان ولیعصر فروشنده ای را با شلیک گلوله به قتل رساند. در فیلم های سینمایی هم مسئولینی در این سطوح همواره در صندلی عقب یک لیموزین سیاه نشسته اند.تجربيات ما در همين حد است مشاهدات میکروسکوپی حقیر در این زمینه ها هنوز هم از این حدود فراتر نمی‌رود بنابراین رانندگی یک ماشين پراید ( که البته آن موقع مختصر ارج و قربی داشت) به همراه خانواده و انتطار صف برای روسری ارزان توسط معاون سیاسی وزارت کشور برای من بسیار عجیب بود . بخصوص که در آن زمان خيلي ها در مورد هرکس که هرگونه مسئولیتی در کشور داشت نگاه و نظر مثبتی نداشتند و این محدود به بعد از انقلاب هم نمیشد. بعد از این ملاقات مفصل! دیگر هیچ گاه سعادت دیدار ایشان دست نداد اما همواره دورادور پیگیر ایشان بودم .شاید خاطره روسری ارزان در این پی گیری بی تاثیر نبود.ده سال در سخت ترین شرایط در زندان بود همه ما در حال کار و بار روزانه خود بودیم . از آن پس در حالی که بسیاری از دوستان و همفکرانش سر به کار خود گرفته بودند او ول نمی‌کرد. آشكار بود كه اندكي انعطاف ميتوانست بالاترين مناصب را براي او به ارمغان بياورد . قدرت وقتي در دسترس است رد كردنش دشوار و بارزش است نه وقتي كه به رويا هم نمي آيد .از سوي ديگر برخلاف بسیاری که شعارهای غیر عملی غیر واقع بینانه و گاه خشونت آمیز می‌دادند او هیچگاه از جاده عقل وواقعیات کاملا ملموس و تغييرات مقدور منحرف نشد. در حالی که خود او ذره ای احتمال تایید صلاحیتش را نمی‌داد کاندیدای ریاست جمهوری شد تا حداقل تا زمان اعلام نتایج صحبت کند حرف بزند و فرهنگ درخواست گری و فعالیت مدنی را راه بیندازد.
چگونه می‌توان این همه شور و این همه پی گیری را ندید چگونه می‌شد به چنین انسان صادقی در صورت تایید رای نداد؟
آن زمان مصطفی تاج زاده را باور کردم . راه و روش او را ، تایید ميشد يا نميشد ، انتخاب ميشد یا نميشد، بعد از انتخاب ميتوانست کاری بکند یا نکند ، راهی به سوی برون رفت از بحران دامن گیر فعلی در کشور میدانستم . تاج زاده به خودی خود هنوز می‌تواند پیشنهاد معقولی باشد برای يك گفتگویی ملی. زندان كردن او تلاشي است در خلاف اين جهت . تاج زاده از خود و آبروی خود پلی ساخت برای یک گفتگوی ملی تا اگر کسی خواست عبور کند راهی آماده وجود داشته باشد. تردید نباید کرد که قطعا پل فدای این عبور خواهد شد چرا كه تند خويان از دو سو ، اميد آينده خود را تنها در تندي و گرداب جستجو ميكنند . هم كساني كه تندي او در جواني را برنميتابند وًهم كساني كه مصلحت انديشي ميانه سالي را نمبخشند. هيچ كدام در نمييابند كه مهم ترين ارزش ادمي تغيير كردن ،پيله دريدن و از گفتمان معهود و سودبخش فراتر رفتن است .
هر سال اين يادداشت را به مناسبت سالگرد مردي كه هيچ از نزديك نميشناسم اما دوادور به صداقتش ايمان آورده ام در كانال يادداشت هايم ميگذارم .امسال بلافاصله بعد از جنگ ووتلاطمي هولناك كه هست و نيست كشور را نشانه كرفته بود ضرورت حضور تاج زاده در عرصه عموم بيشتر از گذشته احساس ميشود .نماد تعقل ،ملايمت اصلاح و خوش اخلاقي و البته تغيير .اي كاش بسياري ديگر هم به اين روش بپيوندند به گوهر تغيير دست پيدا كنند و تاج زاده و تاج زاده ها را آزاد كنند . بدانند كه عرصه عموم ، مردمي كه خانه هايشان زير بمباران بود و مقاومت كردند . مردمي كه به پيكار كار روزانه زير اتش و خون ادامه دادند در مورد اين زندان توجيه نيستند با آن مخالفند و آزادي او را قدمي در راه همبستگي ملي ميدانند .

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

خلاف آن را با پوست و گوشت خود در همين زندگي چند ده ساله خود تجربه كرده اند .
اگر ذره اي ترديد در تاثير اين نوع تغييرات داريد سري به خيابان هاي تهران همين امروز بزنيد و آن را با آن زمان كه تركش كرديد مقايسه كنيد !

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روز دوشنبه شرق
علم ، شبه علم و جنگ
يكي گفت " آقاي دكتر توي اين هير ووير جنگ چه حوصله اي دارين اينقدر راجع به شبه علم در كار پزشكي صحبت ميكنين "
يكي دبگر گفت :"اين همه شبكه ها در اختيار پزشكانه حالا يكي بياد يك ساعت به نظر شما جفنگ بگه چه اهميتي داره ؟ اينها همه جاي دنيا هستند "
واقعا ! چرا با اين همه مشكلات و بحران ها چرا ما اين چندقلم روغن بنفشه و زالو و بادكش را ول نميكنيم ؟
راستي اگر تنها هدف ، مقابله و جلوگيري از فعاليت چند عطار ورمال بود اين همه تلاش و يادداشت و جلسات بحث ضرورت داشت؟
همه جاي دنيا اينها هستند .
در پاسخ بايد گفت مهم ترين نكته اي كه اين موضوع را در كشور ما برجسته و از ساير كشورها متمايز ميكند نه تنها رسميت بلكه حقانيتي است كه مراجع رسمي و قانوني به اين روش ها ميدهند . به عبارت ديگر وجود مراكز ووافرادي است كه حتي از ذرات امكانات قانوني هم براي مشروعيت بخشيدن به اين روش ها استفاده ميكنند . مشروعيتي كه بايد از نهاد علم بيايد از نهاد قانون مي آيد . اينها همه باعث تزلزل در مرزها و صيانت از حدود و صغور دانش ميگردد . در چنين شرايطي مخالفت شما هم مخالفت علمي نيست مخالف قانون قلمداد ميشويد . وقتي كه مرزهاي دانش در يك حيطه خاص شكسته شد مقدمه اي ميشود بر بي اعتنائي به آن در تمام حيطه ها و مفري براي سو استفاده كساني كه دانش را سد راه منافع خود ميبينند . وقتي اشباح خرافات از گورهاي طب يكي يكي سر بر آرند دليلي ندارد اين اشباح در ساير شئون هم در آرامگاه خود آرام بگيرند .و از آنجا كه حفظ محيط زيست ، تامين امنيت كشور، امنيت سياسي ، اجتماعي و پزشكي همه نيازمند معيارهاي علمي و سختگيري در حدود و صغور اين معيارها هستند كم بها دادن به دانش يا اعتقاد به نوعي شبه علم و تاثير عواملي كه با روش هاي علمي قابل اثبات نيست بي ترديد بر تمام حيطه هاي زندگي در صلح و بخصوص در جنگ تاثير ميگذارد .ترديد نبايد كرد كه ترديد در حقانيت و صحت دانش آنسان كه به مدرن ترين شكل خود را نشان ميدهد به همان اندازه و به همان نسبت به افت امنيت و دفاع ، آنگاه كه لازم ميشود هم مي انجامد . اعتقادات متعالي معنوي تنها و تنها از طريق بيشترين تلاش صادقانه براي استفاده از آنچه كه خداوند از طريق دانش براي بشر دست يافتني كرده است معنا مييابد .
ظاهرا دانش طب سست ترين حلقه به نظر ميرسيده است . در طب و سلامتي است كه انسان ها بيشترين اعتقادات ذاتي وونيازموده را در مورد سلامت خود را دارند و گفته هاي موافق آن را ميپذيرند و در برابر هر نظر علمي مقاومت ميكنند . بسياري از درمان ها و مداخلات طبي هم نتايج زودرس و خوشايند ندارند .بسياري از بيماري ها عليرغم درمان و موفقيت درمان همچنان پيشرفت ميكنند . بسياري بيماران هم خود بخود خوب ميشوند ، بنابراين شبه علم اين جارا ضعيف ترين حلقه براي ورود و كسب مشروعيت مييابد . در ساير حيطه ها به اين اساني نيست . عدول از معيارهاي علمي با سرعت خود را نشان ميدهند چراغ روشن نميشود يا يخچال با سرعت ميسوزد . اما ترديد نبايد كرد كه خدشه در بنيان دانش يك روز در روز مبادا آثار خود را نشان خواهد داد حضور رسمي و قانوني شبه علم نه تنها بنيان دانش در اذهان را مختل كرده انواع و أقسام روش هاي درماني اثبات نشده ، مضر يا بي نتيجه را در كار پزشكي مدرن رواج ميدهد بلكه تا پيچيده ترين كارهاي غير پزشكي هم تاثير گذار ميگردد . از قديم گفته اند " توپچي را براي يك روز نان ميدهند " واگر آن يك روز توپ كار نكند تمام سال كه توپ را برق مي انداخته و تعمير ميكرده اند بي معنا ميشود . براي قضاوت در مورد حضور رگه هاي شبه علم در بسياري از حيطه ها بايد منتظر آن روز ماند و كارايي هرچيز را كه مستقيما وابسته به رعايت اصول دانش در آن حيطه است را در آن روز قضاوت كرد. از آنجا كه همه چيز از دفاع و مقابله تا تامين پشت جبهه و پيش از آن مباحثات سياسي در جلوگيري از جنگ همه وهمه در اصل موضوعات علمي هستند زمان جنگ است كه به خوبي ميتوان رعايت اصول دانش و تخطي از آن و احيانا انحراف به سمت رگه هاي خرافات را قضاوت كرد و مورد مقايسه قرار داد .در جنگ با لشكر افغان و سپاه روس است كه ميتوان خرافات را با سنگ سخت واقعيات محك زد .
بله هدف مقابله با چند عطار و رمال نيست هدف دفاع از اصول علم است كه ميزان پايبندي به آن مثل هوايي كه در هر نفس فرو ميبريم در همه جا نافذ وتأثير گذار ميباشد .
اگر موضوع دفاع از مباني دانش و نگراني از سست شدن آن وتأثير بر همه شئونات زندگي نبود تحويز چند تا زالو و بادكش انداختن به جان مردم و كسب حيثيت كاذب اكادميك توسط گروهي از افراد هم اين قدر مهم نميشد .

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روز شنبه شرق
طب زير آسمان كبود

جامعه پزشكي ايران يك بار ديگر در يكي از سخت ترين آزمون ها ،زير بمباران زير دود و انفجار پايبندي خود به سوگند در ايفاي وظايف اجتماعي اش را به اثبات رساند . جامعه ما پايمردي پزشكان ايراني در جنگ ايران و عراق را هنوز در ياد دارد . فراموش نكرده است كه در بحران كرونا چگونه با كمترين امكانات و عليرغم مغاك دهشتناكي كه شبه علم گسترده بود چگونه به رهايي كشور از اين بحران ياري رساند . به همين ترتيب جامعه پايمردي جامعه پزشكي إيران در جنگ دوازده روزه را هم از ياد نخواهد برد . روزهايي كه نه تنها آسمان از دودهاي جنگ و بلا پرشده بود بلكه اذهان هم اكنده بود از تصوراتي كه جز ترديد و ياس نميپراكندند . ترديد در چيزهايي كه بديهي بود و ياس از آينده اي كه پيش از آن هم اميدي به آن نميرفت .
در روزهايي كه كار روزانه ،راند بخش ،ويزيت بيماران سرپايي ، حضور در اتاق عمل و…پيكاري بزرگ شده بود جامعه پزشكي ايران جا خالي نداد . پزشكان جوانى كه حساس ترين " مشاغل "به شكل آموزش حين خدمت را عهده دار هستند ، جوانان دستياري كه جامعه ووزارت بهداشت هنوز موفق به رعايت حقوق انساني حداقلي ايشان نشده است و حتي به عنوان شغل هم به رسميت شناخته نميشوند بي ريا شبانه روز در خدمت بيماران بودند . و چه خانواده هايي كه بخاطر همين مسيوليت فرزندان جوانشان با هراس بمباران در خانه هاي خود مانده بودند و هر وحشتي را تحمل ميكردند تا فرزند از ايفاي مسيوليت اجتماعي خود باز نماند .
آن بخش از جامعه پزشكي كه هنوز بر كار اصلي خود درمان مردم استوار مانده بود ؛پزشكان عمومي ، متخصصين داخلي ،عفوني ،قلب ،اطفال ،زنان ، جراحان ارتوپدها ، پرستاران …همه و همه آن كساني كه به بيماري و تروما به معناي مطلق آن ميپردازند همان ها كه با كمترين تعرفه ها و بيشترين تحقير ي كه شبه علم و ضد علمً با عث آن ميشود روزگار ميگذرانند . آنها كه ذره اي به جانب " زيبايي " و كارهاي غير ضروري منحرف نشده بودند همان ها هستند كه با حضور فعال خود در سخت ترين شرايط چراغ اميد را روشن نگه داشتند . مگر نه اينكه درمان مثل ارزاق عمومي از مهم ترين احتياجات و دغدغه مردم است ؟ در اين دوران نه تنها جامعه پزشكي اجازه نداد وقفه اي در درمان بيماري هاي معمول و روز مره پديد آيد ، درمان بيماران پيچيده و نادر هم متوقف نشد . همه اينها در حالي بود كه رسانه رسمي از بحران و تنگنايي كه مردم در آن دچار شده بودند براي جا انداختن روايت و تلقي خود كه تنها اقليتي تماما به آن معتقدند استفاده ميكرد . روايتي كه نميتوانست توجيه كننده همبستگي ميليوني و ملي مردم در دفاع از كشور باشد و بالطبع نميتوانست آن را تقويت كند .حتي در دوران جنگ هم از اشاعه شبه علم دست برنداشت و مثلا براي كاهش استرس بجاي يك روانپزشك مورد اعتماد مردم ، تريبون خود را در اختيار اصحاب روغن بنفشه قرار داد .
از سوي ديگر رسانه هاي خارجي كه به طرز شگفت آوري عليرغم قطع ارتباط مردم با يكديگر در دسترس بودند اخبار را به قيمت تحليل و روايت گاهي خائنانه خود در اختيار ميگذاشتند .تحليل هايي كه در كمال پررويي ميخواست ثابت كند لازم است ما بميريم و نابود شويم تا اوضاع درست شود .آن هم با تهاجم ارتشي كه همين اواخر بيشترين درجات بيرحمي خود را با كشتار مردم بيگناه در صف نان در غزه به نمايش گذاشته بود . ارتشي كه بيرحمي اش احتمالا از نوعي خشونت مقدس و اساطيرى ريشه ميگيرد . مردم ما مدتهاست خشونت مقدس و ريشه هاي آن را ميشناسند و به راحتي قريب نميخورند .
در چنين فضاي تيره و تاري كه از در و ديوار فريب و نيرنگ و دروغ ميبارد ، جاي خالي خدمات پزشكي ميتواتست دردي مضاعف ايجاد كند كه نكرد .

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روز يكشنبه شرق

صلاحیت طبابت

بالاخره مسئله تأیید صلاحیت کاندیداها برای انتخابات نظام پزشکی پیش رو هم علنی شد.
حالا برخی از کاندیداها خود علناً بیان کرده‌اند که صلاحیت ایشان تأیید نشده است.

تأیید یا رد صلاحیت پزشکان برای انتخابات نظام پزشکی مسائل و سؤالات مهمی را مطرح می‌کند:
پزشکی که در حال حاضر در حال طبابت و در ارتباط مستقیم با درمان مردم قرار دارد، چگونه است که برای این کار صلاحیت دارد، اما در مورد اداره سیستم سلامت در کل صلاحیت ندارد؟ وظایف فردی و اجتماعی پزشکان را کدام خط و مرز از هم جدا می‌کند؟ چه کسی با چه نیروی اخلاقی جرات می‌کند مانع انجام وظایف اخلاقی ـ اجتماعی پزشکان بشود؟ و آیا عواقب این مداخله را، که می‌تواند ممانعت از اداره بهینه سیستم سلامت باشد، می‌شناسند یا فراتر از نوک بینی مسافتی طولانی است؟

صلاحیت فردی پزشکان در درمان بیماران را طبق استانداردهای مدون وزارت بهداشت و دانشگاه‌های علوم پزشکی تأیید و نهایتاً شماره نظام پزشکی صادر می‌شود. اگر مسئولیت اجتماعی پزشکان روند دیگری دارد، کدام سازمان‌ها مسئولیت آن را داشته‌اند و چگونه است که این مسئولیت اخلاقی و وجدانی بخشی از سوگند نظام پزشکی نیست؟ نکند مقصود تنها «پا در گلیم نگه داشتن» بوده است؟

چه کسانی، بر اساس چه معیارهایی دارند برای صلاحیت پزشکان تصمیم می‌گیرند و آیا این معیارها پیش‌تر اعلام شده؟ حیثیت تعدادی پزشک که برخی از آنان از برجسته‌ترین پزشکان کشور هستند، بازیچه کوچکی نیست که در زرورق ابهام به باد زمان سپرده شود. اعتماد به سلامت در کشور در گروی اعتماد به جامعه پزشکی است.

با این ترتیب، در رد صلاحیت کاندیداها نه کمیت بلکه کیفیت و نفس تأیید یا رد صلاحیت است که اهمیت پیدا می‌کند، حتی اگر برای یک نفر باشد ( كه البته ظاهرا تعداد خيلي بيشتر است ) رد صلاحیت این دوره سازمان نظام پزشکی در حالی صورت می‌گیرد که جامعه پزشکی ایران به این نهاد اعتماد لازم را نداشت و در نتیجه تعداد کسانی که کاندیدا شدند و کسانی که شرکت خواهند کرد بسیار کمتر از کسانی است که بالقوه می‌توانستند برای این وظیفه اجتماعی مهم کاندیدا شوند.

بسیاری از کاندیداها تنها با اصرار دیگران حاضر به این کار شدند و هنوز بحث بین کسانی که موافق و مخالف شرکت در انتخابات هستند بسیار داغ است. تنها شایعه رد صلاحیت‌ها می‌تواند برگ برنده قاطعی در دست کسانی باشد که معتقد به عدم شرکت بودند و بنابراین گامی فعال در جهت انفعال باشد!

در بهترین شرایط هم در کاری مثل پزشکی، تعداد کسانی که علاقمندی و توان فعالیت اجتماعی را هم داشته باشند، در بهترین شرایط زیاد نیست. بنابراین رد صلاحیت تعدادی از این فعالان که کاندیدا شده بودند چیزی جز ترویج انفعال ـ آن هم از بالا ـ معنا ندارد.

آخرین نکته این‌که سیستم سلامت ایران دچار بحران‌های عمیقی است که مقابله با آن‌ها همیاری همه جامعه پزشکی را می‌طلبد. مداخله این جامعه در حل این بحران در گرو حداقل امیدواری به تغییر است؛ امیدواری‌ای که بتواند ماندگاری جوانان را باعث شود. جامعه جوان و فرهیخته پزشکی ایران به هیچ وجه انتظار سفره آماده ندارد، اما اطمینان دارد بدون مداخله خود او و جز با دست‌ها و تلاش‌های خود او این بحران بهبود نخواهد یافت. بنابراین دست‌هایی که مداخله مستقیم یا غیرمستقیم او را محدود می‌سازند، مستقیماً در جهت ناامیدی و انفعال کار می‌کنند.

در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، انتخاب یک پزشک متخصص دردآشنا از آن گروه اندک که دغدغه اجتماعی هم دارند به ریاست جمهوری، گامی در جهت تقویت این امیدواری بود. انتخاب وزیری پاک‌نهاد که خود رد صلاحیت را چشیده بود، این امیدواری را بیشتر می‌کرد. اما ادامه روش‌ها و مسیرهای دیرین که یادآور رنج‌ها و ناکارآمدی‌های چند ده‌ساله هستند، پیامی جز تغییر نکردن و درجا زدن ندارد.

پزشکان جوان این را نمی‌خواهند. نمی‌پذیرند. حق دارند نپذیرند. وقتی همه درها بسته شود، وقتی امید به تغییر ولو در آینده‌ای دور ناپدید شود، وقتی احساس کنند بر تردمیل می‌دوند، وقتی خود را سیزیفی *با محكوميتي ابدی می‌بینند، از آن پس بی‌تردید توان و تلاش خود را در اختیار ارتقای دانش بین‌المللی طب و ارتقای سهم طب ایرانی در دانش بین‌الملل خواهند نهاد. ميروند . این حق آن‌ها و حق بین‌الملل دانش است.

بنابراین تلاش ریاست‌جمهور طبیب در مقابله با «مینِ صلاحیت‌ها» و سایر «خندق‌ها» و موانعی که دارند بر سر راه او آماده می‌کنند، تلاشی در جهت منافع خود او و جمهوری‌ای است که او مسئولیتش را دارد.


* سیزیف محکوم شده بود به زندگی ابدی که تا ابد سنگی بزرگ را تا بالای کوه ببرد؛ سنگ فرو بغلتد و او دوباره بالا ببرد… تا ابد.

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

هفده شهريور

روز قبل از هفده شهريور ٥٧ ، تظاهرات در تپه هاي قيطريه با مسالمت و تعداد خيلي زياد بر گزار شده بود .تظاهر كننده گان وعده خود را براي ميدان ژاله گذاشته بودند كه روز جمعه باشد .
من و دوست و همكلاسي ام " ش "( كه انشالله همواره سالم و تندرست باشند ) از اينكه نتوانسته بوديم در اين تظاهرات شركت كنيم خود را سرزنش ميكرديم بخصوص كه حالا معلوم شده بود تظاهرات تقريبا بي خطر أست ! بنابراين قرار شد شب دوستم منزل من بخوابد تا صبح از تظاهرات جا نمانيم .آن موقع من دانشجوي سال سوم پزشكي و ٢١ ساله بودم منزل من در مجيديه با ميدان ژاله فاصله نزديك تري داشت تا منزل دوستم در خيابان فاطمي كه گمان كنم ان موقع نامش آريامهر بود .
تحمل تظاهرات مسالمت آميز و بسيار گسترده اميدواري نسبت بِه تغييرات مسالمت آميز را در ميان مردم بسيار زياد كرده بود . من ودوستم تا پاسي از شب را بِه بحث در مورد اوضاع انقلاب گذرانديم .آنچه آن زمان بحث ميكرديم واطلاعاتي كه آن زمان داشتيم الان بنظرم از سادگي و بلاهت باور نكردني ميرسد . اما ابهت حكومت شاهنشاهي بِه قدري سنگين بود كه بِه هيچ وجه سقوط حكومت در اذهان مردم متصور نبود ولي تحمل تظاهرات بِه رهبري آيت الله مفتح اميد به برخي اصلاحات دموكراتيك را بيشتر ميكرد . آنقدر بحث هاي ما طول كشيد كه صبح خواب مانديم .وقتي با عجله بيدار شديم و لباس پوشيديم و خواستيم از منزل بيرون بزنيم آقاي مهندس همسايه ما با آشفتگي از راه رسيد وخبر داد كه تظاهرات ژاله بِه شدت سركوب شده أست عده زيادي كشته شده اند و اصطلاحي كه او بِه كار برد جاري شدن خون در جويها بود .باز ميخواستيم راه بيفتيم كه آقاي مهندس بِه شدت مانع شد و حتي ميخواست بِه پدرم در اهواز زنگ بزند كه بالاخره ما منصرف شديم . دوستان من كه در تظاهرات شركت كردند و هنوز در قيد حيات هستند خشونت بي سابقه اي را اظهار ميكردند كه براي تجارب محدود ما آن زمان بسيار فجيع بود .يكي از دوستانم كه اكنون در هلند متخصص گوش و خلق و بيني أست مورد اصابت گلوله گاز اشك آور قرار گرفت . يكي ديگر از دوستانم از شجاعت تظاهر كنندگاني كه از دانشجويان نبودند تعريف ميكرد و اينكه حضور افرادي از مردم عادي فاز جديدي از انقلاب أست كه متوقف نخواهد شد .
واقعا معلوم نيست كه چند نفر در آن روز كشته شدند بسياري از آمارها آشكارا اغراق آميز أست اما بي ترديد اين تظاهرات و نحوه مقابله با آن بسيار تكان دهنده و شوك آور بود بعلاوه كسي در انتظار چنين سبعيتي نبود و تا روز قبل هم تظاهرات مسالمت آميز برگزار شده بود .
اگر سياست آن بود كه نوعي خشونت وارعاب بِه نمايش گذاشته شود قطعا مسيولين موفق شده بودند ووبنابراين از اعلام تعداد كشته هاي بيشتر از واقعيت هم ابائي نداشتند از آن سود ميبردند و خود از آن استقبال ميكردند تا تاثير بيشتري داشته باشد . اما اين ارعاب اولا در زماني نامناسب ثانيا بِه شيوه اي نامناسب و ثالثا توسط افرادي نابلد انجام شد و در نتيجه عواقبي بسيار وخيم در پيش داشت . بسياري از مردم سياست حكومت ،مماشات و سپس برخورد سنگين را نشانه اي از تزوير براي كشتار بيشتر ارزيابي ميكردند . كسي انتظار چنين برخورد خشونت آميزي را ولو با هر ميزان كشته نداشت . آن زمان كسي باور نميكرد اين ها نشانه هاي تزلزل در اركان حكومت باشد .سالها محروميت از آموزش سياسي اجازه استفاده از تضادهاي درون حكومت رانميداد . فاصله و ديوار بي اعتمادي بين حكومت و مردم كه سالهاي طولاني وضعيت خوبي نداشت و حكومت ادعا ميكرد قصد ترميم آن را دارد يكسره تخريب شد و جو بي اعتمادي بين مردم و حكومت پديد آمد .بنظر ميرسد هفده شهريور آخرين فرصت براي ترميم يا تخريب كامل اين ديوار بود .
دور از انتظار نبود اگر بجاي روي كار آمدن يك حكومت نظامي آن هم از نوع متزلزل و مرعوب آن (كه بِه جاي يك خونتاي نظامي جوان و پرانگيزه از يك گروه نظامي وسياسي سالخورده تشكيل شده بود) يك حكومت نسبتا دموكراتيك روي كار مي آمد اوضاع با سير متغاوتي پيش ميرفت و همه از آن سود ميبردند . ميتوان تصور كرد اگر در هفده شهريور ٥٧ بجاي برخوردي كه (با هر تعداد كشته )شهر و كشور را در بهت وخوف فروبرد چهره هايي از حكومت در تظاهرات شركت ميكردند و همه مردم تلاش براي دموكراتيزه كردن حكومت را ميديدند ( تلاشي كه مذبوحانه چند ماه بعد شروع كرد ) و باور ميكردند . اگر اپوزيسيون هم مسيوليت هاي پذيرش قدرت بعد از يك فروپاشي را عميقا درك ميكرد وًتنها بِه كسب قدرت سياسي نمي انديشيد .اگر حكومت مستقر توسعه سياسي و گذار و تغييرات را با كمك ابوزيسيون مديريت ميكرد . اگر حكومت مسيوليت خود نه تنها در حكومت كردن و ادامه حكومت كردن بلكه در نحوه رفتن را هم درك ميكرد ، بي ترديد آينده ديگري براي كشور رقم ميخورد .

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

‌‎بدیهی است شیوه امتحان بر کارآیی پزشکان تأثیر می‌گذارد، و کارآیی پزشکان مهم‌ترین وجه کیفیت سلامت در کشور است.
‌‎امسال انتظار می‌رفت وزارت بهداشت به ترتیبی عزم خود برای تغییرات جدی در این سیستم را به نمایش می‌گذاشت. اما گویا لم‌دادن بر شیوه‌های مدیریتی‌ای که از پیش به ارث می‌رسند، راحت‌تر است.
‌‎گویا فراموش شده که جلوگیری از سقوط کامل و تلقیح امید به جامعه جوانی که در حال مهاجرت است، تنها و تنها با نشان دادن بادهای تغییر امکان‌پذیر است؛ نه لشگر موریانه مقررات و بخشنامه‌های غیرقابل تغییری که با نظمی جهنمی همه چیز را می‌فرسایند.

/channel/bzyad

‌‎

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

ادامه يادداشت دانه و جوانه

عجیب آن‌که با وجود اهمیت همهٔ این‌ها، چنین وقایعی هنوز راهی به ادبیات داستانی، فیلم و سینمای ما نیافته‌اند و آنچه بوده یا نوشته شده، همچنان بیشتر برخوردی ایدئالیستی بوده است – یا در ستایش و یا در محکومیت.

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

بحران سلامت همچون بحران آب

✍🏽 علی ورامینی

❇️ با دوست پزشکی صحبت از نظام سلامت ایران بود. به‌واسطه نقل‌قول‌هایی که از رفقای ساکن اروپا (به‌خصوص اسپانیا، آلمان و...) و کانادا شنیده بودم و از دیگرانی هم خوانده بودم، گفتم که نظام سلامت ایران در قیاس با جهان یکی از سنگرهایی است که هنوز دچار فروپاشی نشده است و هنوز حتی بهتر از خیلی از جاهای دیگر دنیا جواب می‌دهد.

❇️ کمتر جایی در جهان می‌توانید یک روز صبح تعطیل با علائمی نگران‌کننده به بیمارستان بروید، تا ظهر پزشک متخصص شما را دیده، آزمایش و تصویربرداری انجام شده باشد و به مرحله‌ای رسیده باشید که بتوانید برای ادامه درمان یا متوقف کردن پیگیری تصمیم بگیرید. در ایران هنوز این میسر است، اگر هم بیمه پایه داشته باشید در بیمارستان‌های دولتی و آموزشی (که انباشت تجربه و پزشکان زبده‌اش بارها از بیمارستان خصوصی بیشتر است) این فرآیند چنان هزینه‌بر نیست که کسی از روند درمان محروم شود.

❇️ آن دوست پزشک کم‌وبیش با من در این موارد همدل بود ولی معتقد بود که نظام سلامت ایرانِ امروز همان‌جایی است که مسئله آب چندسال پیش‌تر بود. می‌گفت ما مثل آب، مشغول مصرف سفره‌های زیرزمینی‌ایم، بی‌آنکه جایگزینی برای آن مهیا کرده باشیم. بسیاری از رشته‌های مهم تخصصی، حتی در دانشگاه‌های علوم پزشکی تهران هم چند سالی است که متقاضی ندارد. مهاجرت پزشکان از سطح عمومی به سطح هیئت‌های علمی دانشگاه رسیده است. عمدۀ فارغ‌التحصیلان پزشکی عمومی یا مهاجرت می‌کنند یا ترجیح می‌دهند به‌جای کار در نظام سلامت و طبابت، وارد بازار زیبایی شوند.

❇️ از آن‌سو عمدۀ مردم چنان از خطر پیش روی نظام سلامت و فروپاشی نزدیک آن دورند که برای یک ساعت در انتظار ماندن در بیمارستانی بارها گلایه می‌کنند. فقط طی یک روز دو حمله به کادر درمان در کرج و ارومیه را دیدیم. کشته شدن جراح قلب در یاسوج را خاطرتان هست؟ مگر یاسوج چند متخصص مثل او داشت؟ آمار وحشتناک خودکشی دستیاران تخصصی پزشکی چرا برای مردم اهمیت چندانی نداشت؟ سوال کلان‌تر این است: چرا بحران پیش روی نظام سلامت، بحرانی که همۀ مردم ایران، حتی خارج‌نشینانی را که برای کارهای پزشکی‌شان به ایران می‌آیند، درگیر می‌کند، در سطح جامعه و حتی نخبگان مسئله نشده است؟

❇️ بخش عمدۀ این بحران‌نشدن برای این است که نظام سلامت همچنان دارد کار می‌کند و تا به مرز بسیار بحرانی نرسد، جامعه آن را درک نخواهد کرد. بخشی دیگر هم به‌دلیل انگارۀ غلطی است که در فهم عرفی از پزشک شکل گرفته است. مردم همه پزشکان را متخصصان پولداری می‌بینند که پول روی پول می‌گذارند. این خطای شناختی از آن‌جا ناشی می‌شود که همۀ مردم برای درمان می‌خواهند سراغ پزشکان شهیر و کارکشته بروند. پشت صف نوبت گرفتن از این پزشکان و دیدن مطب‌های شلوغ معدود پزشکان این‌چنینی باعث می‌شود گمان کنند که همۀ پزشکان همین وضعیت را دارند. انگارۀ غلط از پزشک ایرانی و جدا کردن آن‌ها از وضعیت اجتماعی، نقش و کارکرد نظام سلامت در کیفیت زندگی را ناچیز و مردم را نسبت به آن بی‌تفاوت می‌کند.

❇️ درست است که بازیگر اصلی و مهم در جلوگیری از فروپاشی نظام سلامت حاکمیت است، ولی نمی‌توان نقش مردم را به‌کل نادیده گرفت. مردمی که بخشی از آن‌ها به‌جای علم به بدیل‌هایش اعتماد می‌کنند و بخشی دیگر هم چت‌جی‌پی‌تی را کارآمدتر از پزشک می‌دانند. آن دوست درست می‌گفت: ما مشغول مصرف آخرین سفره‌های زیرزمینی پزشکی هستیم و سوال این است که تا تمام نشده، می‌توان کاری کرد؟

راستی، روز پزشک مبارکِ همۀ آنان که با همۀ تاریکی پیش رویشان چراغ بیمارستان‌ها را روشن نگاه می‌دارند و آدمی را در مستأصل‌ترین وضعیتش همراهی می‌کنند.


▫️▫️▫️
@parssssssseh

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

شايد ميتوانست دريابد تنها و تنها توسعه سياسي است كه راه كارِ برون‌رفت كشور از سياهه قرون است و اين خروج است كه پايه‌هاي سلطنت او را تحكيم می‌کند. اي كاش او سنگيني نبرد مدرنيزه كردن كشور را درك كرده و راه همكاري با تمام جريان‌هاي عقل‌گرا را در پيش مي‌گرفت.
- ممكن بود آمریکا وسوسه‌هاي محافظه‌كارانه و مداخله‌جويانه خود را سركوب مي‌كرد و تلاش‌هاي دموكرات مآبانه‌اي را كه ده سال بعد آغاز كرد، همان‌زمان در برابر جنبش ملي ايران پيش مي‌گرفت. شايد مي‌توانست دريابد كه تسليم اغواي بريتانيا شدن به بهانه خطر موهوم كمونيسم و كودتا عليه دولتي كه خود را مخالف آمریکا نمي‌دانست و از سوي توده‌اي‌ها عامل آمریکا ناميده شده بود، اگرچه قدرت صوري را چندده‌سالي در دست او نگه مي‌دارد، اما در نهايت هژموني ايدئولوژيك و اخلاقي اردوگاه شوروي را در اعماق ذهنيات ملي كشور ما مي‌گستراند.
آن هم از طريق حزبي كه اگر چه خود را حزب «توده» مردم مي‌خواند و مانع بزرگ در راه تشكيل يك حزب توده‌اي واقعي بود ، اما با دقيق‌ترين معاني دوران جنگ سرد، يك حزب وابسته به اردوگاه شوروي بود و كوچك‌ترين رفرمي از جنس مجارستان و يوگوسلاوي را هم نمي پذيرفت كه هيچ، جريان رويزيون كنگره بيستم شوروي و خروشچف هم هيچ انعكاسي در آن نيافته بود و قدمي هم در مقابله با جنايات استالين و محكوم كردن آن جنايات مثلا در قتل رهبران حزب كمونيست ايران برنداشته و هر جريان تجديدنظر طلبانه‌اي را هم از راديو مسكو پاسخ ميداد (ماجراي خليل ملكي ) ان هم در حالي كه بسياري از احزاب كمونيست برادر هم حداقل چنين مواضعي را اتخاذ كرده بودند ! خود كودتاي ٢٨ مرداد نشان داد كه خطر به قدرت رسيدن حزب، خيالي عبث و بهانه‌اي بيش نبوده است. چراكه آن همه تشكيلات نظامي كوچك‌ترين حركتي در مقابله با كودتا نكرد. يا دستور نداشت بكند . او در معاملات بين المللي دو اردوگاه جنگ سرد پيشاپيش تحويل داده شده بود (مثل پيشتر ها و بعد تر ها ) .به‌فرض واقعي بودن خطر كمونيسم هم، راه‌حل ترتيب دادن كودتا در يك كشور خارجي يا استفاده از محمل‌هاي قانوني براي تغيير يك حكومت ملي نبود. راه‌حل تقويت جبهه‌ملي و ترغيب شاه براي همكاري با آن و شروع مدرنيزاسيوني بود كه ده‌سال بعد توصيه كرد.اگر چه بيش از شصت سال از وقايع بيست و هشت مرداد ميگذرد شاهديم كه نه تنها ان رويا ها به وقوع نبيوست بلكه تك تك آن خطا ها هم به اشكال ديگري در حال تكرار هستند .
/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

ادامه يادداشت نظام پزشكي
چنين فعاليت مدني و چنين معاملات و معاهداتي در شرايط فعلي و روحيات موجود در جامعه پزشكي شايد به شكل وسيع رخ ندهند يا در صورت رخ دادن هم منجر به وفاي به عهد و تغيير ساختار اين سازمان پيچ درپيچ سنگين و ناكار آمد نشوند اما واقعيت آن است كه راهي بجز اين وجود ندارد و از انفعال بطور قطع هيچ چيز هيچ چيز پديد نخواهد آمد .
ترديد ندارم روزي فرا خواهد رسيد كه اين نسل پر جوش و خروش دريابد راهي بجز اصلاح ميهني كه پيشاپيش محكوم و مقيد به آن است ندارد .
ستاره او تنها بر آسمان همين كوير ميدرخشد .

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روز سه شنبه شرق

بحران كتاب و بحران آب در ايران
راستي در ميانه جنگ وومسايل سياسي مهم چه جايي براي بحران " كتاب " ميماند؟ وقتي كشور در بحران عميق بي آبي به سر ميبرد بحران كتاب ديكر چه صيغه ايست ؟
پاسخ دو تأست اول آنكه سالهاست دريك " برهه حساس " هستيم كه همه چيز را تحت الشعاع خود قرار ميدهد و با اين ترتيب هيچگاه در مورد هيچ چيز نبايد در اين " برهه حساس " حرف بزنيم دوم آنكه بحران كتاب قاعدتا بايد بر هر بحران ديگري مقدم تر و به عبارتي پيشيني تر باشد . براي هر كار بايد دانش اندوخت و دانش را بايد از كتاب ياد گرفت .البته كه الان از طريق اينترنت همه اطلاعات در دسترس هستند اما بايد امكان خريد اطلاعات از طريق اينترنت وجود داشته باشد كه متاسفانه به دليل تحريم و قطع ارتباطات بين المللي بانكي اين هم امكان پذير نميباشد .
اما بحران كتاب در كشور ما هيح چيز كم از ساير بحران ها ندارد . در كشور ما اگرچه زبان انگليسي يكي از ملزومات تحصيلات پايه است ولي شايد جزو معدود كشورهايي باشيم كه كتاب هاي روز دنيا به زبان انگليسي در آن بطور مداوم جريان ندارند .حتي در فرودگاه هم كسي نميتواند سراغ آخرين رمان پرهبجان نويسنده مورد علاقه اش را بگيرد . جايي در شهر تهران نيست كه " همه " كتاب هابي را كه در دنيا منتشر ميشوند ، حداقل پر فروشترين ها يا معروف ترين ها را در يك فاصله زماني معقول تهيه و به فروش برساند . جامعه روشنفكري ايران و مردم كتابخوان هيچ چاره اي ندارند جز آنكه صبر كنند تا بالاخره يك نفر كتاب را ترجمه كند و آن وقت انتشار پيدا كند . همين جا بگويم كه در رشته پزشكي و شايد رشته هاي فني به دليل قانوني بودن سرقت بين المللي انديشه در كشور ما ، بسياري از كتاب هاي روز هك و به سرعت در دسترس قرار ميگيرند و بعد از استفاده ، توهم دانشمند شدن "با كتابي چند بر پشت "دست داده بخش ها و دانشگاه ها گسترش پيدا ميكنند . كه اگر اين نبود نه تنها گسترش آموزش پزشكي بلكه درمان مردم هم در شرايط انزواي بين المللي غير ممكن ميشد.
در هر حال تعداد زيادي كتاب هرروز منتشر ميشود كه تيراژ محدودي دارند پانصد گاهي سيصد يعني ترجمه كتاب وتأليف كه تحت تاثير اين جو قرار مي گيرد سودي ندارد از اين طريق نميتوان زندگي كرد يا ساعاتي را به آن اختصاص داد .جامعه اي كه فرصت تفكر ايجاد نميكند تنها در خطر كم آبي نيست تمام بنيان هاي آن در خطر است . قيمت كتاب ترجمه به شكل باور نكردني اي با قيمت كتاب تأليف تفاوت اندكي دارد ووسعت ترجمه اين نرخ را پايين تر هم مي آورد در نتيجه كتابت ، زندگي از راه كتابت يا صرف أوقاتي از زندگي به كتابت نازل و نازل تر و در نتيجه تعطيل ميشود .جامعه اي با كتابت تعطيل شده تنها مشكل آب نخواهد داشت جامعه اي كه كتاب نميخواند حوصله تفكر در زمان و مقياس گسترده تر را ندارد عنان خود را به فضاي مجازي در دقايق كوتاه نتايج قطعي احساس اطمئنان و هيجان ميبازد .چنين جامعه اي از سطح فراتر نخواهد رفت . مطالعه در فضاي مجازي حتي براي تقويت كاركرد هاي مغزي هم ارزش چنداني ندارد . بنده و بسياري نورولوژيست هاي ديگر به كساني كه ميخواهند الزايمر نگيرند توصيه ميكنيم رمان بخوانند . هيچ چيز مثل يك زيست موازي ولو در زمان محدود در رمان ، مغز را تقويت نميكند .براي تقويت مطالعه -وقت گذاري براي مطالعه - حتي كتاب هاي خواتدني پرهيجان عشقي جنايي هم اهميت دارند . توليد چنين كتاب هايي هم در فرهنگ بومي ما ،در حالي كه فضاي مجازي تمام وقت را ربوده ، باعث غناي فرهنگ و گسترش مطالعه ميشوند . نويسندگاني كه در همين فضا داستان همه خوان عشقي و جنابي و جنگي بنويسند و با تيراژ بالا به فروش برسانند زيربناي كتاب و كتابخواني و يك كلام غناي فرهنگي به شمار ميروند . صحنه هايي از كاميون هايي كه بسته هاي بزرگ حاوي كتاب هاي قطور هري پاتر و گيم او ترونز را جلوي كتابفروشي ها خالي ميكردند بسيار گوياست بسته هايي كه داخل مغازه جا نميشد و جلوي مغازه و با سرعت فروش ميرفت . يا عكس هايي از زمستان پربرف مسكو و صف طولاني اي كه در انتظار انتشار رمان پايوستوفسكي ، الكسي تولستوي يا فادايف بودند . در إيران هم همه ما چنين نويسندگاني را از سالها پيش به ياد مي أوريم و همين ذوق كتابخواني مختصر را هم به درجاتي مديون آنها هستيم . مستعان ، ر اعتمادي ، قاضي سعيد ، ذبيح الله منصوري ……..در حال حاضر چنين نام هايي از زندگان به زحمت به ذهن مي آيند . در چنين فضائي است كه اديو بوك هم جاي خود را باز ميكند .تيراژ سيصد تايي كتاب معناي ديگري هم دارد اگر فكر ميكنيد اين كتاب را ممكن است روزي بخوانيد بايد در همان لحظه بخريد وگرنه ديگر آن را روي پيشخوان كتابفروشي نخواهيد ديد .كتابخانه هاي بزرگ در خانه ها و كتابخوان هايي كه چند ده يا چند صد برابر كتابدار هستند هم پديده نوظهوري است كه به تيراژ كمتر كتاب و تمام شدن زودتر يك چاپ مي انجامد

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روز دوشنبه هم ميهن

ناصحان از جان گذشته آبرومند
درروزهاي گذشته بيانيه ها و اظهار نظراتي از ميان بسياري از فعالين مدني داخل و خارج كشور منتشر شده است كه هر كدام حاوي نكات مهمي درارتباط با شرايط موجود در كشور ميباشند اما از نظر تاثير بر جريانات جاري بر كشور انسان را ياد سخنراناني مي اندازند كه سخنراني بسيار عاليشان تنها چند هدف را پي ميكيرد ١- موضوع مهم است ٢- سخنران به آن اشراف دارد و بسيار دانشمند است ٣- مخاطب عمرا بتواند موضوع را درك و به اين درجه از فهم برسد
در اينجا هم ببشتر از آنكه تاثير بر واقعيت اهميت داشته باشد حفظ آبروي امضا كنندگان ، صداقت و شجاعت ايشان در امضاي چنين بيانيه اي مورد نظر است .چرا كه عموما حاوي نصايحي به هيات حاكمه است . كه البته نصايح درستي هم هست اما هيات حاكمه يا توان برآوردن آنها را ندارد يا نميخواهد آنها را برآورده كند . در صورت اول اظهار اين نصايح دردي را دوا نميكند در حالت دوم هم تنها اگر اين بيانيه ها منجر به اعمال نوعي فشار برهيات حاكمه بشود موثر خواهد بود و در غير اينصورت خير !
مخاطب همه اين بيانيه ها اخطار ها و نصايح عموما حكومت است نه مردم .
اين قهرمانان آبرومند هيچ نميگويند كه مردم ، توده هايي كه بر اساس تئوري هايشان بي قدرتان صاحب قدرت هستند در مواجهه با شرايط دشوار براي حفظ حداقل هاي زندگيشان براي بهبود آن براي تغيير در شيوه حكمرانانشان براي تغيير در حكمرانانشان دقيقا چكار بايد بكنند . نميگويند آن قدرت بي قدرتان چگونه بايد متبلور بشود ؟
ناصحان آبرومند مدني امروز روزگاري نه چندان دور هريك فعالان سياسي قدري بودند كساني كه گروه هاي سياسي تشكيل ميدادند و فعاليت سياسي عملي ميكردند اينكه آن فعاليت سياسي در آن زمان چه نتايج عملي اي به بار آورد را من نبايد قضاوت بكنم اما قطعا بي فايده بودن فعاليت سياسي را در نزد ايشان ، در اعماق وجودشان به اثبات رساند كه آن را به يكباره كنار گذاشتند و فعاليت اجتماعي و مدني در نظرگاهشان يك سره تبديل به نصيحت و حفظ آبرو شد .
وقتي هر انتخاباتي مطرح ميشود تنها رهنمودشان انفعال و سپردن سكان هاي حداقلي به اقليت هاي اندك اجتماعي است تحريم ميكنند در حالي كه هيچ پيشنهاد ديگري هم براي فعاليت سياسي مدني در گروهها و احزاب قانوني غير قانوني نيمه قانوني ارائه نميدهند . رهنمودي نميدهند كه مردم در اعتراض به يك قانون يك حادثه يك رفتار جايي جمع شوند . خريد هيچ چيزي را تحريم نميكنند استفاده از هيچ نشانه يا سمبولي را توصيه نميكنند به مردم نميگويند اين را بخريد اين را نخريد صاحبان قدرت هاي سياسي را خطاب قرار نميدهند كه اگر اين كار را نكنيد مردم چنان خواهند كرد و…….مثال ها بيشمارند . بحث در كليات و كليت جامعه آسان تر است آبرو را بيشتر حفظ ميكند خطرات و مشكلات كمتري هم دارد

ميگويند از همه امكانات خود در محفل هاي خانوادگي و كاري بيانيه سخنراني و…..براي پيشبرد چيزي كه تنها در توان حاكميت است استفاده كنيد .بسيار خوب چشم . ولي آيا كليدي ترين نكته همين ها نيست ؟ آيا ضرورت تشكل و رفتار هماهنگ فراموش نشده ؟ آيا اين چگونگي ها اصل مسيله نيست ؟
بگذريم در هر حال در چند نكته نبايد ترديدكرد :
-جامعه در جزيئات خود و به تدريج تغيير مثبت پيدا ميكند نه در كليات آن و نه با سرعت .
-مردم به رهبر وتشكل سياسي نياز دارند نه ناصح .
-مسئولين سياسي تنها از قدرت هايي كه بر آنها وارد ميشود تاثير ميپذيرند و نه از نصايح
- در بسياري از موارد اينكه چه بايد كرد و راه حل چيست مهم تر از آن است كه چه كسي بايد آن را انجام دهد . همين

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روزشنبه شرق



پدیده‌ی بهروز

آن روز صبح سه‌شنبه، سالن کنفرانس بیمارستان پارس غوغایی بود. بیمارستان میزبان کسانی شده بود که معمولاً گذارشان به بیمارستان نمی‌افتد: موسیقی‌دانان، هنرمندان سینما، سیاست‌مداران، روزنامه‌نگاران، و بسیاری دیگر. و البته از جامعه‌ی پزشکی، از همه‌ی رشته‌ها و تخصص‌ها. بسیاری از آنان نه به‌عنوان طبیب، که باز هم به‌عنوان یک ایرانی آمده بودند.
همه و همه آمده بودند تا تألم بزرگی را که بر چهره‌ی استاد، پدر، برادر و دوست بزرگ خود باور نمی‌کردند، به او تسلیت بگویند.

بهروز برومند تنها طبیب بیماران کلیوی و بنیان‌گذار درمان‌های مدرن کلیه در ایران نبوده است؛ اگرچه تنها همین، در بزرگداشت او کفایت می‌کرد.
او تنها مدتی کوتاه رئیس یک دانشگاه بود، اما بخش عمده‌ی جامعه‌ی پزشکی خود را شاگردان او می‌دانند—شاگردان مستقیم، و بیش از آن، شاگردان غیرمستقیم و دورادور؛ طبیبانی که او را الگو و مراد خود می‌دانند.
در دانش طب هم خود را شاگرد او می‌دانند، اما بیش از آن، در منش و سلوک و حکمت، شاگردی می‌کنند!
او به‌درستی یادآور و پیرو حکمای بزرگ ایرانی است.

عجیب‌تر از همه آن‌که این جمعیت بزرگ پزشک، دانشجو، بیمار و مردم عادی، در عین حال او را دوست نزدیک و رفیق شفیق خود می‌دانند—رفاقتی که اختلاف سن، تحصیلات، و موقعیت اجتماعی، هیچ نقشی در آن ندارد.
گویی نود میلیون دوست نزدیک دارد!
او نمونه‌ی بی‌همتای تلفیق دانش و اخلاق است.

برای بسیاری از ما، بهروز برومند با آن چهره‌ی همیشه خندان اما جدی، قدی متوسط اما جانی رشید، پیراهن سفید و کراوات با نشانی از ایران که همواره بر تن دارد، و کلامی پاک و منزه، نماد واقعی ایران و ایرانی است.
او عصاره‌ی تاریخ معاصر این کشور است؛ با تراژدی‌ای که در طول زمان بر او گذشت، نماد مردمی است که مرارت‌های بی‌شمار، هرگز نتوانست امید به آینده را در آن‌ها نابود کند—مردمی که هیچ‌چیز نتوانست آن‌ها را از عقلانیت و آرامش، تحمل و مدارا، و استمرار باز بدارد.

این «یولیسیز خندان»، پس از دهه‌ها رنج و مرارت، تلاش برای کشوری بهتر، عبور از دریاهای متلاطم، زندان‌ها و محرومیت‌ها—که همه را «اوليس ‌وار» پشت سر گذاشت—حالا در سوگی عمیق نشسته است؛
سوگِ همراه و هم‌سفری که از دریاها و طوفان‌ها، دست در دست او عبور کرده بود.
چهره‌ی خندان او، علیرغم این اندوه بزرگ، تنها نشان از روحی بزرگ دارد—روحی اساطیری که از اساطیر پهلوانی این میهن بزرگ سرچشمه می‌گیرد.

بهروز برومند پدیده‌ی ایران است.
آینده‌ی ایران است؛ نبض پرطپش زندگی است—درخشان، سرفراز، و معقول!
با تمام مصائبی که بر سرش آمد، از دیرباز تا همین چند روز پيش !

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

از دیگر معضلات نشر
 
حسین سناپور

☑️بالارفتن تعداد عناوین کتاب‌های منتشرشده از چند هزار در اوایل انقلاب به بالای صد هزار در سال گذشته، و هم‌زمان کاهش مداوم شماره‌گان هر چاپ کتاب‌ها از پنج هزار و بیش‌تر به پانصد (یا حتا کم‌تر) در یکی دو سال اخیر، چیزی نیست که توجه اهل کتاب را جلب نکرده و درباره‌اش حرف نزده و گزارش تهیه نکرده باشند. اما این معضل (اگر به عنوان معضل قبولش داشته باشیم) هم‌چنان به حال خود باقی است و تشدیدشونده هم هست و گویا نه از مسئولان رسمی فرهنگی کاری برمی‌آید، نه از ناشران و نه کسی دیگر. البته کسانی هم شاید هستند که از تعداد بالای عناوین راضی‌اند و به شماره‌گان کتاب‌ها اهمیت نمی‌دهند، مثلاً خواننده‌گان کتاب‌ها، چون هر سال تعداد کتاب‌های چاپ اول بیش‌تری در دست‌رس می‌بینند (منهای گران‌شدن مدام کتاب‌ها و نایاب‌شدن و نادیده‌ماندن تعداد زیادی از همان کتاب‌ها).

☑️این میان، مسئولان رسمی فرهنگی لابد این افزایش تعداد عناوین را جزو افتخارات دستگاه متبوع خود برمی‌شمارند و ناشران هم درآمد کم از هر کتاب (به دلیل شماره‌گان کم) را با چاپ عناوین بیش‌تر و گران‌تر کردن کتاب‌ها جبران می‌کنند. می‌ماند نویسنده و مترجم که زحمات چند ساله یا چند ماهه‌شان با مبلغی ناچیز جبران می‌شود و اگر حرفه‌یی هستند، مجبورند بیش‌تر و بیش‌تر کار کنند تا کتاب‌های بیش‌تری تولید کنند، و اگر حرفه‌یی نیستند، از دور خارج شوند یا دل‌شان را فقط به انتشار کتاب‌شان خوش کنند، بی دریافت پولی که بتواند حتا تا حدودی هزینه‌های زنده‌گی‌شان را جبران کند.

☑️اما این همه‌ی ماجرا نیست و همه چیز در همین‌ها خلاصه نمی‌شود. نویسنده و مترجمی که باید به جای هر یکی دو سال یک کتاب بنویسد، یا هر سه چهار ماه کتابی ترجمه کند، حالا با شماره‌گان اندک، مجبور است دو یا سه چهار برابر قبل کتاب به بازار نشر بدهد تا همان درآمدِ معمولا اندک قبلی را داشته باشد. این یعنی عجله‌ی بیش‌تر و دقت کم‌تر، تحقیق کم‌تر و پرگویی بیش‌تر. از طرفی رفتن همه به سوی ترجمه (چون وقت بسیار کم‌تری می‌گیرد) به جای تألیف. یعنی واگذاشتن مسائل خودمان و شنیدن مسائل دیگران، چه این مسائل مسائل ما هم باشد چه نباشد. یعنی تحقیق منحصر بماند در مراکز پژوهشی رسمی که توانایی پرداخت هزینه‌ی ماه‌ها کارکردن روی یک موضوع را دارند. بقیه هم یا کارشان را رها کنند یا زیرمجموعه‌ی همان نهادهای رسمی تحقیق کنند و به خواست آن‌ها.

☑️آیا با پذیرش این نکته‌ها، هنوز می‌شود خوش‌حال بود که تعداد عناوین کتاب‌های هر ساله‌ی نشرمان از چند هزار به بالای صد هزار رسیده؟ آیا نگران از دست‌رفتن بسیاری از نویسنده‌گان و محققان‌مان نیستیم؟ آیا هم‌چنان خوش‌حالیم که کتاب‌های خارجی منتشر می‌کنیم، آن‌هم بی‌قاعده و بی‌اجازه‌ی نویسنده‌گان و ناشران‌ خارجی‌شان؟ اصلاً آیا می‌خواهیم بدانیم و بفهمیم در زیست کشور‌مان چه می‌گذرد؟ یا فقط دوست داریم بخوانیم و اتفاقاً از این‌جا و زنده‌گی این‌جایی هر چه دورتر شویم و با مسائل بیرون از کشورمان آشنا شویم و با همان فرهنگ‌ها حشرونشر داشته باشیم؟

☑️ظاهراً این هم جزو مسائل بی‌شماری است که به حال خود رها شده‌اند و روزبه‌روز هم بدتر می‌شوند. با این فرق که این مسئله‌ی عموم مردم نیست تا سروصدای همه‌گانی را دربیاورد. اهل کتاب و فرهنگ هم گویا ناگزیرند آن را بسپرند به دست تقدیر و حل‌شدن مشکلات اقتصادی.
31 تیر 1404

#حسین_سناپور
#شماره‌گان_کتاب

@sanapourhossein

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

*🔵 دکتر رضا ملک‌زاده وزیر اسبق بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در اولین نشست از سلسله نشست‌های شناخت شبه علم و اثرات مخرب آن در حوزه سلامت:*

🔹 یکی از خطرناک‌ترین اتفاقاتی که در حوزه آموزش پزشکی ایران رخ داد، نفوذ گسترده شبه‌علم به دانشگاه‌ها بود. این جریان با حمایت رسمی، به‌ویژه در دوران دولت نهم، موجب شد طب سنتی تحت عنوان "طب ایرانی" وارد ساختار دانشگاهی کشور شود؛ اقدامی که از نظر بسیاری از متخصصان خیانتی آشکار به پزشکی علمی محسوب می‌شود.

🔹 ایجاد دانشکده‌های طب سنتی، سلامتکده‌ها، و ترویج روش‌هایی مانند حجامت، بادکش، زالو درمانی و ماساژ سنتی، بدون داشتن حتی یک سند علمی معتبر، نه تنها به عقب‌ماندگی علمی انجامید، بلکه اعتبار دانشگاه‌هایی مانند شیراز را زیر سؤال برد. در مواردی نیز افرادی بدون دانش پزشکی، با تکیه بر ادعاهای غیرعلمی و عنوان‌هایی چون "مشاور طب سنتی"، به حیطه درمان وارد شدند.

🔹 در نقطه مقابل، پیشرفت‌های واقعی علم پزشکی با قدرت ادامه دارد. یکی از مهم‌ترین آن‌ها، راه‌اندازی پروژه "ژنوم ایرانیان" بود که به شناسایی توالی ژنتیکی اقوام مختلف ایرانی پرداخت؛ بستری حیاتی برای ورود به حوزه درمان‌های نوین ژنتیکی. امروزه با کشف و توسعه روش‌هایی مانند RNA درمانی (RNAi)، که توانایی خاموش‌سازی ژن‌های بیماری‌زا را دارد، انقلابی در درمان بیماری‌های مزمن آغاز شده است. این تکنولوژی جدید، که ابتدا در قالب واکسن‌های mRNA برای کرونا مطرح شد، اکنون به درمان‌های طولانی‌مدت برای بیماری‌هایی مانند فشار خون و چربی خون تبدیل شده؛ درمان‌هایی که با یک تزریق شش‌ماهه، نیاز به داروی روزانه را حذف می‌کنند. تمرکز نظام آموزش عالی کشور باید روی چنین پیشرفت‌هایی باشد؛ نه روی احیای روش‌هایی که قرن‌ها پیش، بدون تکیه بر علم، رایج بودند و امروز جایی در درمان علمی ندارند.

🔹 الان حدود بیست و پنج دارو از این خانواده وجود دارد که برای بیماری‌هایی مثل کوری مادرزادی، کری مادرزادی، دیستروفی عضلانی و انواع دیگر بیماری‌ها موثرند. متأسفانه این داروها بسیار گران هستند و ما چاره‌ای نداریم جز اینکه وقت، انرژی، دانشگاه‌ها و جوانان‌مان را روی این حوزه‌های علمی متمرکز کنیم، نه اینکه به گذشته‌های دور و معجون‌های غیرعلمی برگردیم که اثری مشخص ندارند و در واقع علیه سلامت مردم عمل می‌کنند.

🔹 متأسفانه جوی که در دانشگاه‌ها ایجاد شده، بسیار مخرب بوده؛ بسیاری از نخبگان مهاجرت کرده‌اند و همچنان در حال مهاجرت هستند، زیرا می‌بینند که مطالبی کاملاً خلاف عقل و علم وارد دانشگاه‌ها شده است. امیدواریم نظام پزشکی بتواند این وضعیت را اصلاح کند، حتی شنیده‌ام که پیشنهادهایی برای ایجاد نظام پزشکی جدید مطرح شده است. ما باید باور کنیم که پیشرفت فقط با علم واقعی و تحقیق ممکن است؛ ادعاهای بی‌پایه هرگز باعث پیشرفت نخواهد شد.

🔹 به عنوان مثال، جامعه یهودیان با جمعیت حدود ۱۴ میلیون نفر در دنیا، در تمام ابعاد علمی پیشرفت کرده‌اند و در حوزه‌هایی مانند فناوری، اینترنت، اقتصاد و پزشکی پیشرو هستند. آنها تاکنون حدود ۱۰۰ جایزه نوبل گرفته‌اند، در حالی که در جمعیت ۱.۵ میلیارد نفری مسلمانان، تنها یک نفر نوبل گرفته است.

🔹 این پیشرفت و قدرت یهودیان نتیجه تسلط آنها بر علم و تکنولوژی است؛ آنها کنترل منابع مالی و سیاسی کشورهای پیشرفته را در دست دارند. بنابراین اگر بخواهیم حتی با اسرائیل مقابله کنیم، باید بر علم و تکنولوژی جدید مسلط شویم. ورود شبه‌علم به دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور اثرات مخربی داشته و در درازمدت می‌تواند باعث عقب‌ماندگی علمی و پزشکی ایران شود.

🔹 خوشبختانه ایران استعدادهای بسیار خوبی دارد که می‌توانند با امکانات موجود، پیشرفت‌های علمی قابل توجهی داشته باشند. پیشنهاد می‌شود نظام پزشکی با همکاران طب سنتی وارد گفت‌وگو شود تا آنها را قانع کند از تبلیغ طب غیرعلمی دست بردارند، واحدهای آموزشی بدون پشتوانه علمی تعطیل شوند و مسیر بازگشت به علم واقعی و مبتنی بر شواهد طی شود. این راه تنها مسیر پیشرفت در همه حوزه‌های زندگی خواهد بود.

*پایگاه خبری پزشکان و قانون (پالنا)*
@pezeshkanghanon

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روز دوشنبه شرق
جنگ و ايرانيان خارج
از آثار جنگ دوازده روزه اسراييل وايران يكي هم اين بود كه تصويري واقعي از آنچه " ايراني " ميخوانيم برملا كرد و بي ترديد بر آنچه كه اين تصوير خواهد شد هم تاثير خواهد گذاشت . ايران آشكارا مورد تجاوز يكي از بيرحم ترين و أساطيري ترين ارتش ها قرار گرفت ارتشي كه شدت بيرحمي خود را همين اواخر در غزه به دنيا نشان داده بود . ارتش بنيادگراترين دولت تاريخ . دولتي كه چونان المان نازي عقده ها و انتقام ها و كشورگشايي هاي چند هزار ساله را پي ميگيرد . اين حقيقت عريان باعث نشد بسياري از ايرانيان خارج از كشور حتي ذره اي در جهان بيني سياه و سفيد خود تغيير ايجاد كنند . خانم ها و آقاياني كه بسياري از آنها در آكادميك ترين بخش هاي علمي دنيا تحصيل كرده يا كار ميكنند قادر نبودند در برابر جو و پارادايمي كه در ميان ايرانيان خارج از كشور غالب است و بديهي ترين حقايق را ناديده ميگيرد مقاومت كنند و در عمل كوچكترين حركتي انجام ندادند . اشكار است كه بمباران شهر ها و مناطق مسكوني جان هاي بيشمار ميگيرد و رنج هاي بي پايان به بار مي آورد مرگ ها و رنج ها و شري در امروز كه تاريخ گواهي ميدهد هيچ گاه تضمين كننده خيري در آينده نبوده است . اشكار است كه تغيير ناگهاني يك حكومت مستقر -كه بخش مهمي از كارهايش در بدترين حكومت ها هم خدمات عمومي است - آن هم بدون الترناتيو فرآوري شده اي در داخل اگر هم ممكن باشد كه نيست فاجعه اي بزرگ خواهد بود . فاجعه اي كه در ابعادي كوچك تر سالها پيش باعث اصلي مهاجرت اين خانم ها و آقايان و سپس از خودبيگانگي ملي ايشان شد .
اگر ميليون ها ايراني ساكن در اروپا و امريكا نبودند شايد انتظاري هم نميرفت اگر اين همه محقق و دانشمتد بخصوص در رشته هاي تاريخ و علوم انساني نبود ،كساني كه در مطالعات سرآمد هستند و تجربه اي طولاني از طوفان هاي كشور خود و پس از آن در مهاجرت دارند ،وجود ننيداشت انتظاري هم نميرفت اما حضور اين همه افرادي كه خود را ايراني ميخوانند و بنظر ميرسد همه جا مناصب نه چندان بي اهميتي داشته باشند ميتوانست و هنوز هم ميتواند در جلوگيري از جنگ و خرابي بيشتر ميهن رنج ديده پدريشان بسيار موثر باشد . آيا اينان نميتوانستند يا نميتوانند روي مقابله با تجاوز نظامي كه يك فعل غير قانوني در تمام قوانين بين المللي است توافق كنند و در كشور هاي خود سياستمداراني را كه محتاج راي برآمده از عواطف عمومي هستند با انواع وسايل دموكراتيك موجود تظاهرات ،سخنراني ، بست نشستن و …تحت تاثير قراربدهند ؟
همين الان مگر رفتار و انديشه هاي اين سياستمداران تحت تاثير جو ي كه ميدانيم وجود دارد و برخي ايرانيان مقيم خارج در پيدايش آن بي تاثير نبوده اند نيست ؟
آيا سياستمدار اروپايي كه اسراييل را "دست "خود براي قتل خانواده من ،همسايه من ،بيمار من به شمار مي آورد باز هم از ايراني تباران و ايران دوستان آن كشور راي خواهد گرفت ؟ آيا شكايت خانم فروهر از اين سياستمدار كمترين وظيفه اي نبود كه اين خانم عليرغم رنج هاي بزرگي كه كشيده بود بر دوش خود احساس ميكرد ؟ در كدام شهر آلمان ايرانيان بطور گسترده براي دفاع از اين شكايت تجمع كردند ؟ در كدام شهر اروپايي ايرانيان اروپا جمع شدند تا وحشيانه ترين نقض قوانين بين المللي به شكل هجوم نظامي به مام ميهنشان را محكوم كنند ؟ در وين پايتخت فرهنگي اروپا روبروي سازمان ملل ؟ در پاريس جشن بيكران شعر و هنر زير برج ايفل ؟ در برلين زادگاه " اتو" تنها آلماني اي كه در برابر هيتلر سرفرود نياورد ؟ ( آيا اين وزير آلماني با آن دست كثيفش خود را خلف گوبلز ميداند يا " اتو " ؟ ) يا در هايد پارك جايي كه از همه چيز سخن گفته شد جز از بيمار ناتواني كه لحظه بمباران جلوي من نشسته بود و چون بيد ميلرزيد .از امريكا چيزي نميگويم گويا روح ساواك دوباره در اسمان آنجا ظاهر شده رفتار و تفكرات را نظارت ميكند و مقابله با آن از قبل ٥٧ هم دشوار تر شده است . در ضمن ديپورت هم ميكنند .
آيا اين همه سال زندگي در اروپا نتوانسته است تجربه تلخ اروپايي در مهندسي اجتماعي و مهندسي تاريخ را به اينان بياموزد ؟آيا بلشويك ها و نازي ها توانستند با مهندسي خونين خود جامعه اي مطابق ايده آل خود در كشور خود بيافرينند كه اينها از ارتش بيرحم و اساطيري بيگانه انتظار دارند ؟
خير .مهندسي اجتماعي ، اگر اين نام محلي از اعراب داشته باشد ، تنها از طريق جنبش هاي مدني ، تغييرات محتوايي جزئي ،طولاني و دشوار و ذره ذره بدون خستگي و با ملايمت امكان پذير است و لا غير .اين است تجربه و پيام اسطوره اي مردم اين فلات باستاني كه بارها و بارها مورد هجوم قرار گرفت .مردمي كه همه چيز را در مورد شيوه هاي مدرن حكمراني ميدانند اما تنها براي تغيير به صلح و دوستي و ارامش واثرات آن ايمان دارند .

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

خون سیاوش
وقتی‌که در سال‌های اسطوره‌ای خون شاهزاده معصوم ایرانی سیاوش در دفاع از حق و به جفا توسط تورانیان بر زمین ریخته شد، از آن پر سیاووشان رویید و ایرانیان که نتوانسته بودند به یاری او بشتابند از سال‌های دور هرسال سووشون می‌گرفتند و بر این مصیبت می‌گریستند.
وقتی‌که در تاريخ شاهزاده عرب، حسین‌بن‌علی هم در دفاع از حقیقت مظلومانه خونش بر زمین ریخته شد سالهاست کسانی که نتوانستند «هل من ناصر» او را پاسخ دهند یاد حقیقت و تلاش در راه حقیقت را گرامی می‌دارند.
حسین و سیاوش دو نام پرطرفدار در میان ایرانیان است.
این نشانه جایگاهی است که دفاع از حقیقت و تلاش تا حد مرگ در راه آنچه صواب است در ذهن این تمدن دارد. با شباهت‌هایی ناگزیر و بسیار زیاد از تنهایی و معصومیت و صداقت گرفته تا جوانی و زیبایی و خیانت و پشت کردن نامردان روزگار.
اما دورادور دو ره پيداست ؛
ایرانیان و مردم آزاده‌ دنیا که با برخی یادگارهای این فلات باستانی مشترکات یا همدلی دارند همواره در برابر اين سؤال قرار ميگيرند که آیا ترجیح می‌دهند در وقت مناسب آنچه در توان دارند به میدان آورند و تجربه عاشورا را به اوضاع روز ترجمه كنند جانب حق را بگيرند و حسين ها و سياوش ها را در روز واقعه ياري رسانند یا زنجير و زنار* و قمه را بر تن و بدن خود در عزا و عبرتی چند هزارساله بیشتر می‌پسندند

/channel/bzyad

Читать полностью…

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

يادداشت روز دوشنبه شرق
باز هم شائبه تقلب !
همين ابتدا بگويم اين يادداشت ادعاي تاييد يا تكذيب تقلب در امتحانات دستياري را ندارد نگارنده نه تنها در اين زمينه اطلاعاتي ندارد و نميتواند داشته باشد اختصاص يادداشت خود به اين تاييد يا تكذيب را هم دون شان ميداند . مقصود اين يادداشت اشاره به شرايط به شدت غير عادي ايست كه برحسب عادت و تكرار در پيش چشم هستند اما ديده نميشوند اما تا زماني كه وجود دارند بحث هايي ابن چنيني خواهند آفريد .
واقعيت آن است كه هيچكدام از دوره هاي مختلف وزارت قادر نبوده اند تغييري در گفتمان هاي به شدت غير عادي به وجود آورند .نگاهي شسته و بدون پيش فرص وجود نداشته است كه بتواند غرابت سيستم را ببيند . هيج كدام قادر نبوده اند برفراه هاي كوبيده قديم را وابگذارند و راههاي جديد نكوبيده اما مستقيم و منطقي را بيازمايند .
دستياري پزشكي يك آموزش حين خدمت به معناي واقعي است .در كشورهايي كه بيشترين امكانات آموزشي را دارند هم همبنطور است چه برسد به شرايط ما كه بيشترين نقش دستياران درماني است و فراتر از آن اساسا بدون دستياران حياتي ترين مسايل درماني كشور زمين ميماند .در بحران كرونا بيشترين نقش را دستياران بازي كردند . اين آموزش حين خدمت مثل همه جاي دنيا بايد بخشي متصل به كار و آموزش هاي قبل و بعد باشد نه اينكه ديوار چين قبل و بعد از دستياري تخصصي را از هم جدا كند . پزشك عمومي اي كه در سيستم در حال كاراست براساس تجارب و احيانا تحقيقات خود به يك رشته تخصصي علاقمند ميگردد و توسط اساتيدي كه او را ميشناسند و از نحوه كار و شخصيت او اطلاع دارند تا اخذ تخصص تحت كار و آموزش قرار ميگيرد در صورت وجود داوطلباني با پيش زمينه هاي مشترك ممكن است مصاحبه و حتي امتحان كتبي هم گرفته شود اما عمرا اينطور باشد كه يك امتحان سراسري كلي گرفته شود پزشكاني را انتخاب و براي كار به بخش ارسال كنند و استادان و دستياراني كه چهار سال بايد نزديك ترين روابط انساني را با هم داشته باشند براي اول بار با هم ملاقات كنند . كار و اموزش در كار پزشكي از حساس ترين روابط انساني است كه مستلزم شناخت و امادگي قبلي است مثل هر رابطه انساني ديگري مستلزم آن است كه طرفين يكديگر را بشناسند . ميگويند شاعر ايراني ابولقاسم لاهوتي كه به حزب كمونيست شوروي پيوسته بود روزي رسما اطلاع داد ميخواهد ازدواج كند رفيقي را براي ازدواج معرفي كردند گفت من شاعرم بايد ابتدا عاشق شوم گفتند مشكلي نيست عاشق همان رفيقي كه معرفي كرديم بشو ! پزشكان جواني كه در امتحانات شركت ميكنند حتي اگر شاغل بوده اند هم براي آن امتحان دشوار مدتهاست كار را تعطيل كرده اند اكثرا هم كه اساسا شغلي نداشته اند تنها انقطاعي در اموزش عمومي و تخصصي شان پديد آمده .كلاس هاي كنكور براي امتحان دستياري پديد إمده و گرو هي براي تدريس در اين كلاس ها تخصص پيدا كرده اند .پزشكاني كه اخيرا شماره نظام پزشكي گرفته اند و اجازه طبابت و استقلال پيدا كرده اند بلافاصله پس از قبولي در امتحان دستياري تمام حقوق خود به عنوان طبيب و حتي يك انسان را از دست ميدهند و تبديل به يك دانش آموز ميگردند دانش آموزي كه لطف ميكنيم اندكي كمك هزينه تحصيلي به او ميدهيم اما تبديل به تنها شاغلي ميشود كه از بديهي ترين حقوق انساني مثل بيمه و حق اضافه كاري هم محروم است . د. همه جاي دنيا بخصوص در جاهايي كه امكانات اموزشي شان چندين برابر بيشتر از ما و مسيوليت درماني دستياران بارها كمتر از ماست هر پزشكي چه در دوران عمومي چه در دوران اموزش و چه در دوران تخصص حداقلي از حقوق و مزايا را دريافت ميكند و تفاوت هاي دريافت ها -كه البته وجود دارند - از زمين تا آسمان نيست .ريشه هاي اين سيستم نامعقول البته در إجبارها و كوته بيني هاي ساليان بوده است و به سادگي قابل ترميم نيست اما عجيب تراز همه آنكه غرابت موضوع هم از اذهان به دور است كسي از مسئولين جديد هم نميخواهد به برفراه هاي كوبيده بين المللي كه حالا راههايي پهناور و مطمئن هستند قدم بگذارد و كوره راههايي را كه مسئولين قبلي رفته اند ميپسندند . بي ترديد يك امتحان سراسري كه داستان هاي تخيلي كارخانه هاي ادم سازي را به ذهن مي آورد تبعات بسيار مثل همين شايبه تقلب پديد مي آورد . شايبه اي كه با انواع و أقسام روش هاي امنيتي مثل عبور طراحان سوال از يك تونل امنيتي سنگين مشكلي را حل نميكند هركدام از انها فقط از پنج تا ده سوال ممكن است اطلاع پيدا كنند . مسئولين وزارت بهداشت كه همه انسان هايي شريف و متخصصاني متبحر هستند گويا متوجه نيستند كه ناخواسته با ادامه اين سيستم خود را در معرض چه مسئوليت ها وخطرات بزرگي قرار ميدهند . شكستن جهان خيالي عجيب و خلق الساعه ،اين امتحان سراسري آخرالزماني حتي با ظرفيت هاي خالي هم كاري به غايت دشوار است اما دستخوش راحتكده اين سيستم شدن هم خالي از خطر نيست

/channel/bzyad

Читать полностью…
Subscribe to a channel