caf_e_ein | Unsorted

Telegram-канал caf_e_ein - یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

1288

ترجیح من این است که مطلب ها را سرقت نکنند. لینک برای ارسال نظر ناشناس: https://telegram.me/harfbemanbot?start=MTYyODAyMDgy

Subscribe to a channel

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

دقت کنیم عرصه‌ی اصلی را نبازیم

انتخابات عرصه‌ی یک رقابت حداکثر چهارساله است. چرا حداکثر؟ اگر توان کاری نداشته باشی؛ توی آن چهار سال چه کار می‌توانی کنی؟ هیچ. اما از انتخابات مهم‌تر کشور است که عرصه‌ی رفاقت است. رفاقت نه به معنای گل بدیم لبخند بستونیم. به معنای دقیقش که بدانیم دشمن هم نیستیم، رقیب هستیم و رفیق هستیم چون کشور کشور همه است.
این میان البته کسانی هستند که یا اهل این کشور نیستند (نه لزوما شناس‌نامه‌ای، بل که هویتی) و برای بیگانه و دشمن کار می‌کنند، یا ابله و ساده‌لوح و نادان اند که ندانسته می‌گذارند اولی‌ها هدایتشان کنند. این نه تخیل است نه توهم. برعکس، اگر گمان کنید کشورتان دشمن و بدخواه ندارد یا دشمن و بدخواهش خوابیده و کاری نمی‌کند دچار تخیل اید. یک بار یک استارت زده‌اند، شکاف را ایجاد کرده‌اند، چرا عمیق‌ترش نکنند؟
آن زمان که به اسم مناظره و رقابت انتخاباتی حمله به مسئولان آغاز شد، گفتم که نظر رهبر انقلاب در این مورد مشخص است و به صحبت‌های سال ۸۸ درباره‌ی حمله در مناظره‌ها به رئیس جمهور قانونی اشاره کردم. آن صحبت‌ها صریح نشان می‌دهد حمله به نظام به اسم رقابت انتخاباتی به دلیل تبعات مخربش خط قرمز است و نباید از آن گذشت. بعضی از در تمسخر درآمدند. من همچنان بر گمان خودم بودم که آشوبی در برنامه‌ریزی خط نفوذ و بنی تل‌آویو دیده شده است و نباید به بهانه‌ی رقابت به آشوب میدان داد.
صحبت‌های رهبر انقلاب در روز پنج‌شنبه نشان داد که چندان هم بی‌راه نرفته بودم. در این صحبت‌ها سه مرحله از اهداف دشمن بازیابی شده بود، ایجاد آشوب به بهانه‌ی انتخابات، اخلال در معیشت و اشتغال مردم، و تغییر نظام در پوشش تغییر رفتار نظام. همچنین این هشدار نیز در آن صحبت‌ها بود که هر که آشوب کند سیلی سختی می‌خورد. و من زبان‌شناسی خوانده خوب می‌فهمم که چرا در این صحبت‌ها آشوب کلیدواژه می‌شود نه فتنه که سابقه‌ای دارد. به ین دلیل که ما بفهمیم آشوب الزاما از آنجا که ما گمان می‌کنیم و بر مشی سیاسی خود حدس می‌زنیم کلید نخواهد خورد. ای بسا از جایی به کلی متفاوت بروز و ظهور کند. اگر سال ۸۸ پذیرفتن مانند این حرف‌ها برای بسیاری از مردم بی تجربه آسان نبود (من اولین آن بی تجربه‌ها) امروز دیگر چندان دشوار نیست. به همین دلیل هم عدول از آنچه موجب حفظ وحدت ملی و موجب پیروزی دشمن است نه خطا که جرم است؛ شما اگر دوست داشتید بگویید جنایت در حق ملت.
رییس گروهی از مجرمان که در پی آشوب ۴ اردیبهشت بودند و نتوانستند غلطی کنند در ۲۳ فروردین خودکشی سیاسی کرد و برای همیشه مرد، اما گروه قابل توجهی از آنان هنوز هستند و برای ادامه‌ی پروژه‌ی آشوبگری تلاش می‌کنند. که هستند؟ کجا هستند؟ میکرب سراغ نان می‌رود یا شیر؟ هر دو. در کدام رشد می‌کند؟ در شیر. ببینید ستاد کدام نامزدها شیری برای رشد میکروب آشوبگری بوده است. آن ستادها ستاد دشمن نیستند، اما ناآگاه اند و به دشمنی که لباس خودی پوشیده اطمینان کرده‌اند. مراقبت کنید.
بسا که در خیابان از ستاد یک نماینده یا با عکس و نماد او به شما حمله کنند. ممکن است از ستاد آمده باشند یا دروغی باشند. مهم نیست. مهم این است که به دنبال درگیری و آشوب هستند. پرهیز کنید. به هر قیمت پرهیز کنید. هزار بازی پیچیده روی شما اجرا می‌کنند که شما را چه اصول‌گرا چه اصلاح‌طلب به خشم بیاورند و به آشوبگری وادار کنند. جان بدهید، تن به خواسته‌ی دشمنان ندهید. کشور کشور همه‌ی ما است و هر کس رئیس جمهور شود رئیس جمهور همه‌ی ما و احترامش بر همه‌ی ما بایسته است. بعد از رقابت، همه در خدمت رییس جمهور و مهم‌تر از آن در خدمت مردم و آبادانی کشور برای مردم خواهیم بود. و پیش از آن نیز نگذاریم کسی آشوبی به پا کند. هیچ کس با هیچ ظاهری.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

توجه: خواهش می‌کنم این متن را به هیچ شکل منتشر نکنید. مخاطبش همین مخاطبان این کانال هستند.

برای آن‌ها که گوش و ذهنشان را رسوب نگرفته

به من می‌گویند با فلان آقا مشکل شخصی داری. چه مشکل شخصی‌ای؟ زمانی که شهردار تهران شد برای من به عنوان مشاور جوان حکم زد. بسیاری از یاران صدیق امروزش نمی‌شناختندش. اگر با او مانده بودم امروز حتی از درآمد حلال دست کم برای خودم یک خانه‌ی ویلایی خریده بودم. نماندم. وقتی در سال ۸۴ می‌خواست رییس جمهور شود، با این که در ستادش نبودم برایش بسیار کار کردم و بسیار تلاش کردم که رئیس جمهور شود. چرا؟ بنا بود من را به چیزی مهمان کند؟ سفره‌ی نفت و یخچال پر و این حرف‌ها در کار بود؟ نه. گمان می‌کردم شایستگی‌هایش بیش از ناشایستگی‌هایش به کار خواهند آمد. قدم به قدم رفت و ویران کرد. اولین چیزی که ویران کرد اعتماد بود. بعد از انتخابات ۸۴ برای من چند قطعه چک‌پول فرستادند که حق‌التحریر زندگی‌نامه‌ای است که برایش نوشتی. مگر من برای حق‌التحریر نوشته بودم؟ مبلغ را نمی‌گویم چون راستش مطمئن نیستم بین راه دچار ریزش نشده باشد.
پسرش زمانی من را صدا زد، چندصد برگه کپی از یک دست‌نویس به من داد، گفت این‌ها یادداشت‌های خصوصی فلان عضو خانواده‌ی ما است. این‌ها را کتاب کن. بعد آن رابطه را به هم زد. این قدر به من مطمئن بود که حتی پی یادداشت‌ها نفرستادند. تا امروز به کسی نگفته‌ام، اما حتی یک برگ از آن یادداشت‌ها را نخواندم و همه را سوزاندم مبادا دست کسی بیفتد و سوء استفاده‌ای کند. من اگر مشکل شخصی داشتم چه امکانی بهتر از این؟
اما این که گمان کنند من باید دست‌بوس و پابوس باشم و خودم را نان‌خورشان ببینم خیال خام است. چنین نیست. از آخرت حرف نمی‌زنم، همین دنیایم را هم به این‌ها نخواهم فروخت. بسیار باارزش‌تر از این است که بفروشمش. همین خواب آسوده که دارم بسیار باارزش‌تر از یک که هیچ، صدها خانه‌ی ویلایی است.
بله. صدق هزینه دارد. وقتی می‌بینی چه اتفاق‌هایی در شهر تهران می‌افتد اگر بتوانی بگویی و سکوت کنی مسئول ای. کما این که با این که به روحانی رای دادم و باز هم رای خواهم داد همیشه از کاستی‌هایش انتقاد کرده‌ام.
خب انتقاد از شهرداری کنی و کاری به کارت نداشته باشند؟ بعضی از شما کامنت‌های تهدید را که در وبلاگم در خبرآنلاین برایم گذاشته‌اند دیده‌اید. از طعمه‌ی کوسه شدن تا تودهنی خونین.
من کسی را متهم نمی‌کنم اما دو روز بعد از آن کامنت تودهنی خونین در یک دعوای عجیب و ظاهرا بی‌دلیل در خیابان من را جلوی یکی از نزدیکانم کتک زدند. فکر می‌کنید چه طور؟ توی دهانم زدند. به دلیل آسیب ایجاد شده دو بار جراحی در فک بالا برایم انجام دادند. گفتم که کسی را هم متهم نمی‌کنم. دنبال مسائل خصوصی و شخصی آدم‌ها هم برای افشاگری نرفته‌ام. اگر کسی گفته خانم فلانی (همسر این مرد) چنین است و چنان است، گوش نداده‌ام. گفته‌ام زندگی مردم به ما مربوط نیست.
اما این که بنشینم ببینم چه طور در پی این هستند که با تحمیل یک انتخاب خطا بر اساس فریب و دروغ بلایی را سر کشور بیاورند که سر تهران آورده‌اند، نه. نخواهم نشست. می‌خواهند چه کنند؟ این بار تصادفا ماشین می‌زند لهم می‌کند؟ بزند. بکند. دل‌بسته‌ی زندگی نیستم.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

میزان صدق اهل ولا

امر پوشیده‌ای نیست که جبهه‌ای از گروه‌های سیاسی می‌کوشید با هر ابزاری که می‌تواند و در دست دارد وانمود کند که به رهبر انقلاب نزدیک‌تر است. این قطعا زاییده‌ی هوشمندی سیاسی این گروه است؛ اما هوشمندی سیاسی چیزی است و صداقت چیزی دیگر.
دیروز رهبر انقلاب هشدارهایی را در مورد انتخابات مطرح کرد. این گروه‌ها برای نشان دادن صدق خود باید نشان بدهند که این هشدارها را جدی گرفته‌اند. رهبر انقلاب از تلاش برای آشوب در زمان انتخابات گفت. نگاه کنند و ببینند در ستاد کدام نامزد یا نامزدها است که کوبیدن رقیب تنها هدف است و برای این کار از هیچ ضربه‌ای به مصالح کشور و امنیت ملی هم خودداری نمی‌کنند. ببینند آن‌ها که پروژه‌ی شکست‌خورده‌ی آشوب در چهارم اردیبهشت را دنبال می‌کردند الان در آغوش گشاده‌ی کدام ستاد حس خوب در خانه بودن را دارند.
رهبر انقلاب نه تنها در این صحبت که در پیام نوروزیشان از تاکید بر معیشت و اشتغال گفتند. ببینند کدام نامزد یا نامزدها هستند که می‌کوشند این دو را جدا از هم طرح کنند و راه بهبود معیشت را نه در اشتغال که در داستان‌هایی دیگر بجویند.
رهبر انقلاب همچنین از تلاش دشمن برای تغییر رفتار نظام که همان تغییر نظام است گفت. ببینند کدام نامزدها هستند که دنبال درو کردن رای مستضعفان هستند اما به هیچ رو نمی‌پذیرند که مستضعفان را مستضعف بنامند بلکه می‌کوشند آن‌ها را خلاف رفتار انقلاب و دیدگاه انقلابی صدقه‌خور و یارانه‌بگیر و تحت کنترل نگاه دارند.
رهبر انقلاب همچنین در مورد پررنگ نکردن اختلافات و عمیق نکردن گسل‌های قومیتی هشدار دادند. ببینید رسانه‌های کدام کاندیدا از الاهواز سخن گفته است؟
اعلام برائت از این رفتارها ملاک صدق اهل ولا خواهد بود.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

کلیدمان را گم نکنیم

فارغ از نام‌ها دیروز در نشست شورای پاک در دانشگاه علامه طباطبایی اتفاقی افتاد. یکی از اصلاح‌طلبان حاضر از زهرا مشیر (همسر قالیباف) نام برد و تلاش کرد پرونده‌ای علیه او بسازد، حاضران نیز با سوت و کف استقبال کردند. یکی دیگر از اصلاح‌طلبان حاضر در نشست در نوبت صحبتش گفت اگر بنا باشد ما برای همسر شهردار پرونده بسازیم، کارمان چه فرقی با او و حامیانش دارد که برای دختر وزیر آموزش و پرورش پرونده می‌سازند تا به پدرش و به روحانی حمله کنند؟
برای من این جدی بودن تفاوت روش برخورد بسیار کلیدی است.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

---> ادامه از مطلب قبل
ماجرا همان نبرد قدیمی است. نبرد عقل سرد و هیاهوی داغ و سوزان. اهل هیاهو اید؟ من نیستم. من همیشه (و الان بیش از همیشه) اولین اولویتم برای مدیریت و تقنینْ عقل است نه هیجان. و آرزویم دیدن روزی است که بساط عقل رونقمند و بساط زنجیر پاره‌کنی بی رونق باشد.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

ادامه از متن قبلی--->
جنایتی که فرهنگ ما بی توجه به امکان‌های نوین همچنان ما را به آن فرا می‌خواند.
ما با چه مواجه ایم؟ با تمهید فرهنگی کهنه‌ای که ما را در همه احوال به مقدم دانستن آدمیان و احوالشان و انکار رنج‌ها و بیماری‌های روانیشان، بر هر چیز و هر موضوع دیگری فرا می‌خواند. آنچه مهم است انکار دردمندی و آسیب‌دیدگی آدمیان است، نه آنچه بنا است آدمیان به آن بپردازند. این ناکارآمدی ریشه‌دار و دست کم چندقرنه‌ای است که در تمام گوشه‌های فرهنگ ما فارسی‌زبانان خاصه ایرانیان نفوذ کرده است، باعث شده وقت کار آخرین اولویت‌ها برایمان اولویت کاری باشد و اولینش نهان کردن و گستردن کمپلکس‌ها و تروماها، وقت آموزش آخرین اولویتمان آموزش باشد و اولینش نهان کردن و گستردن کمپلکس‌ها و تروماها، وقت معاشرت آخرین اولویتمان هم‌افزایی باشد و اولینش نهان کردن و گستردن کمپلکس‌ها و تروماها، وقت پدر و مادری کردن برای فرزند، وقت همسری کردن برای همسر، وقت معاشقه، وقت تدریس، وقت مناظره و وقت هر کار دیگری اولین اولویتمان نهان کردن و گستردن کمپلکس‌ها و تروماها باشد و آخرینش آن که باید اولین باشد. چنین است که راندمان ما در تمام شئون زندگی بسیار پایین است، و این پایین بودن را نه تنها عیب نمی‌بینیم که با جعل نام‌هایی مانند شان و ادب و اخلاق و امثالهم برای پدیده‌ای که نه به شان ربط دارد و نه ادب و نه اخلاق پاسش نیز می‌داریم. آن پدیده چی است؟ تعارف. تعارفی که خود پوشاننده‌ی تنبلی، خودخواهی و باقی خلل‌های اجتماعی-روانی‌ای است که اکنون گروهی از بنیان‌های فرهنگ غالب ما شده‌اند.
آنچه نیاز است نخست یک درک عام است و سپس یک عزم عام برای گذر از این وضع و کنار گذاشتن تعارف و پرداختن به زندگی چنان که شایسته است. نخستین نشانه‌های این درک و عزم می‌تواند این باشد که در برخورد با هر سخنی، ارزیابیمان از صورتش را با ارزیابیمان از محتوایش از هم دور نگه داریم، دیگر این که اگر اهل ادب و اخلاق ایم، دریابیم که ادب و اخلاق از فرد به جامعه می‌آید نه برعکس. کاری که می‌توانیم کنیم رعایت ادب و اخلاق است نه گزمگی ادب و اخلاق را در احوال دیگران کردن.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

بمب را عاشق باش

فکر کن توی یک سالن دربسته با جماعتی زندگی می‌کنی و درست وسط سالن یک بمب ده تُنی دارد تیک‌تاک می‌کند و هر چه فریاد می‌زنی بمب کسی نمی‌داند چه می‌گویی، چون همه خوش‌بخت‌تر از آن بوده‌اند که بدانند بمب چی [ا]ست و چه می‌کند. کدام بیش‌تر دیوانه‌ات می‌کند؟ تیک‌تاک بمب یا آسودگی قربانیانش؟

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

کارگر آن ۱۰۰٪ فراموش شده است

نگاهی به قانون کار بیندازید. همه‌ی آن‌ها که کاری می‌کنند و از کارفرمایی بابت زحمتشان پول می‌گیرند از نگاه قانون کار «کارگر» هستند. تفاوتی میان معلم، پزشک، روزنامه‌نگار، آتش‌نشان، مدرس دانشگاه و راننده‌ی اتوبوس شرکت واحد نیست. همه‌ی ما قربانی دو چیز هستیم آش شله قلم‌کار، پیچیده و بی‌معنایی به نام قانون کار و روابط مافیایی باندهای قدرت که در جایگاه کارفرما نشسته‌اند.
اما همه مساوی نیستیم. من که در تهران و جلوی چشم نشسته‌ام یا جایی به قدر همین فضای مجازی برای جیغ زدن یا فریاد کشیدن دارم، کم‌تر مورد تجاوز کارفرما هستم تا معدن‌کار معدن یورت که سالی شش ماه برایش بیمه می‌ریزند و روزی ۱۶ ساعت کار در عمق ۱۷۰۰ متری را برایش تحت عنوان کتابدار و سلمانی ثبت می‌کنند.
در تمام این حدود ۴ دهه‌ی اخیر همه‌ی ما دلقک‌های استثمارشده‌ای که تحت این ظلم شدید بوده‌ایم اما کمی فقط کمی و به قدر یک سر سوزن وضعمان بهتر بوده گمان کرده‌ایم این اندکی بهتر بودن وضعمان یعنی این که طبقه‌ی کارفرما حاضر است ما را غسل تعمید بدهد و یکی از خودشان فرض کند. هر روز ریش‌هامان را تراشیدیم، کت و شلوار پوشیدیم، مودب حرف زدیم، رفتیم کافه نشستیم و موسیقی گوش کردیم و شکم‌های گرسنه‌مان را چنگ زدیم تا پول اندکی پس‌انداز کنیم و برویم تا ترکیه یا دبی که خارج رفته باشیم. به گمانمان تمام این‌ها آیینی بود که ما را مستعد حضور در طبقه‌ی کارفرما می‌کرد و خب چنین نبود.
ما در این کشور کارگر ایم. ما در این کشور تقسیم شده به ۹۶ و ۴ یا ۴۹ و ۵۱ نیستیم، ما ۱۰۰٪ هستیم، ۱۰۰٪ ِ غارت شده. ۱۰۰٪ی که با ما بازی کرده‌اند، علیه هم بسیجمان کرده‌اند، به جان هم انداخته‌اندمان و در نهایت به ما باورانده‌اند با نادیده گرفتن آن دیگران می‌توانیم وارد جمع اشراف شویم.
این لحظه‌ای است که ساده‌ترین راه این است که بگوییم جمهوری اسلامی مقصر است و دست‌های ما پاکیزه است. چنین نیست. دست‌های ما پر از لکه‌های خون و چرک است و جمهوری اسلامی نیز چیزی جز ما و رای ما نیست. یک بار برای همیشه باید یادمان باشد که جمهوری اسلامی ما هستیم، رای دهنده ما هستیم، نماینده و رییس جمهور ما هستیم و کارگر نیز ما هستیم. یک بار برای همیشه دندان لق آقا شدن را بکشیم و به فکر بهبود وضع خودمان باشیم؛ خود ما کارگرها.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

تقلیل سطح به حجم

از آثار آن هشت سال سیاه یکی هم این بود که سطح دید همه‌ی ما را از هر گروه و نگاهی پایین آورد. ما کم‌کم عادت کردیم به جای نگریستن کلان به مساله‌ها، به مسائل پیش پا افتاده و در حد مسائل روزمره مشغول شویم. دیگر برایمان اعتلای کشور مهم نباشد. حتی اگر می‌گفتیم انرژی هسته‌ای حق مسلم ما است به این فکر نکرده‌بودیم که می‌خواهیم چه بهره‌ها از آن در فردایمان ببریم؛ تنها فریادمان و تلاشمان برای جا انداختن همین دو کلمه بود.
حالا آن دار و دسته‌ی پلشت رفته‌اند و سردسته‌شان در ۲۳ فروردین سَقَط شده، اما داستان همچنان بر جا است. ما همچنان دیدمان پایین و دم دستی است. اگر به پلاسکو فکر می‌کنیم در عمیق‌ترین نگاهمان می‌خواهیم مقصر پیدا و لابد تنبیه شود و اگر به معدن نگاه می‌کنیم نیز همین و اگر به یارانه نگاه می‌کنیم تمام گرفت و گیرمان سر «بدهند یا ندهند» یا نهایتا «چند بدهند» است.
چنین است که بسیاری از کسانی که از نامزدی حمایت می‌کنند چنان به اندک‌بینی عادت کرده‌اند و به اندک قانع اند که وقتی با آنان حرف می‌زنی گمان می‌کنی غایت قصواشان همین نامزد است و نه کسی دیگر. تلاش شخصی من این است که چنین نباشم. من به روحانی رای می‌دهم نه به عنوان کنترات‌کار پروژه‌ی بهشت برین که به عنوان پرفایده‌ترین و کم آسیب‌ترین نامزد موجود. اما حاشا و کلا که او نامزد آرمانی من برای این پست باشد. به کلان‌نگری بازگردیم. عادت کنیم که پشت پلاسکو اگر فرد یا افرادی را «هم» مسئول می‌بینیم، بیش از آن به این فکر کنیم که چه می‌توان کرد که چنین فاجعه‌ای تکرار نشود و در مواردی دیگر نیز. عادت کنیم که اگر به یارانه فکر می‌کنیم، به این فکر کنیم که چرا باید افزایش ماهانه ۱۰۰ هزار تومن به درآمد یک نفر رای او را تغییر بدهد. اگر کسی از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرد به این فکر کنیم که چرا آب گل‌آلود است و اگر کسی در شب تاریک زمین می‌خورد به این فکر کنیم که با چه چراغی شب را روز کنیم.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

توضیحات جدید دکتر علیرضا بازارگان پیرامون سرقت علمی یا plagiarism
فایل صوتی قبلی به علت تهمت‌ها و تهدیدهای رسیده به ایشان حذف شد...
@drbazargan
@RouhaniThesis 📚🔎

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

🎥 سخنرانی کامل امشب اسحاق جهانگیری در شبک یک سیما /سه شنبه - ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶

🆔 @Booloor

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

حسین دهباشی اینجا یک چیز را به صراحت می‌گوید و آن دروغگویی خودش است. اگر این مدعا که می‌گوید درست باشد، یعنی فیلمی ساخته با محتوای دروغ و اگر درست نباشد، یعنی دروغگو است که چنین مدعایی دارد. هیچ کس بهتر از خودش نمی‌توانست این را نشان بدهد.
👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

جایگاه دقیق آکادمیک آقای دکتر بازارگان چنان که گفته‌اند استادیار است نه استاد. آن کسی که برآشفته شده است من هستم و برای ایشان عجیب است که چرا من از جعل عنوان برآشفته می‌شوم، اما برایشان عادی است که خودشان از جعل علمی‌ای که ثابت نشده برآشفته شوند.
👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

آقای دکتر بازارگان (راستی چرا همیشه خودش را بازرگان معرفی می‌کند؟) در این فایل خودش را دو بار «استاد دانشگاه» خطاب می‌کند. یک سوال ساده این است که او کی و چه‌طور و کجا «استاد» و نه «مدرس» دانشگاه شده؟ وقتی کسی واضح جایگاه دانشگاهی جعل می‌کند چه طور می‌توان به اظهار نظرش در مورد جعل علمی توجه کرد؟ بگذریم که اظهار نظر هم تقریبا هیچ حرف قطعی‌ای در خود ندارد و کمی درباره‌ی این که سرقت چی است حرف می‌زند و با به کار بردن مداوم واژه‌ی پلیجیریزم مخاطب را اغوا و ارعاب می‌کند.
👇🏽👇🏽👇🏽

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

چند کلمه درباره‌ی ذهن پارانویید من

من این روزها بی ملاحظه و در تنهایی کامل عبارت #بنی_تل‌آویو را در حرف و توییت‌هام به کار می‌برم. این از آن عبارت‌ها است که به کار بردنش همان و متهم به ذهنیت توطئه‌انگار شدن همان. و این امر واضحی است؛ دست کم امروز کشفش نکرده‌ام. پس چرا خودم را در این مصیبت انداخته‌ام؟ واقعا دچار توهم توطئه هستم؟ دلم فحش می‌خواهد؟ شهرت‌طلب ام؟ به قضاوت خودم نه و نه و نه. انگیزه‌ام بسیار عملی‌تر و قابل درک‌تر از این حرف‌ها است. سعی می‌کنم کم کم بازش کنم.
۱. این که گمان کنیم همه‌ی عالم و آدم یک شبکه‌ی منسجم در دست عده‌ای خبیث هوشمند است و همگی دارند توطئه‌ای منظم را علیه ما پیش می‌برند، تنها توهم توطئه نیست، حجم عظیمی از ناآشنایی با «اندازه»ها را هم در خود دارد. خودمان را این همه مهم می‌پنداریم و در عین حال دشمنانمان را این همه توانا. در این دنیای وانفسا هر دوی این تصورات اسمی جز بلاهت نمی‌توانند داشته باشند.
۲. این که گمان کنیم هیچ کس بدخواه ما نیست و اصلا همه چیز عالی است و آسمان آبی است و زمین سبز است و خدایا برای این روز قشنگ ازت مچّکّر ام هم همان قدر پرت و پلا است. اگر زنده ایم - که ظاهرا هستیم - حتما کسانی هستند که حس کنند نبودن ما یا آزاد نبودن ما به نفع آن‌ها است و با امکاناتی که در دست دارند و با توان محدودی که دارند تلاش کنند ما را معدوم یا دست کم محدود کنند. دنبال اوهام و تخیلات رفتن همان قدر خطا است که بی‌اعتنایی به نشانه‌ها در پیش گرفتن و سر زیر برف کردن.
۳. این تصور که دشمن بیاید و با ادب و احترام در بزند و بعد کارت شناساییش و پروپوزالی از شیوه‌ی حمله‌اش را نشان ما بدهد و در نهایت بپرسد اگر اجازه می‌دهیم حمله‌اش را آغاز کند خطا است. دشمن نه کارت شناسایی دارد و نه در گفتار و نوشتارش دشمنیش را اعلام می‌کند. خطرناک‌ترین دشمن‌ها همان‌ها هستند که چنان از خود ما خودی‌تر هستند که باعث می‌شوند به خودی بودن خودمان شک کنیم.
۴. دشمن را باید از کارنامه‌اش شناخت. کارنامه یک سیر دست کم خطی یا حتی چندبعدی است نه یک نقطه. یک رفتار خطا یا مضر نشانه‌ی دشمنی نیست. آنچه نشانه‌ی دشمنی است این است که ببینیم کارنامه‌ی یک نفر، گروه، یا نهاد به طرز و اندازه‌ای معنی‌دار در طول زمان درست به ضرر شدید ما و به سود شدید یک طرف خاص بیرون از ما است.
۵. دشمنی ملاک صفر و یک ندارد، اما بعضی مقطع‌های تاریخی می‌تواند جداکننده‌ی دشمن از نادشمن باشد. اگر کسی پس از به توپ بستن مجلس هنوز بگوید استبداد خیلی هم خوب و ناز است و مشروطه بد است دیگر نمی‌توان او را دشمن ندید. منظورم بهانه‌گیری نیست. منظورم این نیست که هر کس به مشروطه یا اهل مشروطه نقدی کرد اعدامش کنند. نه. اما اگر کسی جهت‌گیری کلیش به ضرر مشروطه و به نفع استبداد بود و بعد از واقعه‌ی لیاخوف هم عوض نشد دیگر جایی برای مدارا نیست.
۶. برای من روز ۲۳ فروردین ۱۳۹۶ یکی از آن مقطع‌های تاریخی است. تا پیش از ۲۳ فروردین طرفداران محمود احمدی‌نژاد می‌توانستند تمام خباثت‌های او را در یک نظریه‌ی یکتا و زیر یک روایت واحد اما بسیار پر پیچ و خم جمع و توجیه کنند. ممکن بود این روایت رنگی از نوعی تولای عجیب و نامنطبق با قانون اساسی داشته باشد، یا رنگی از عدالت‌جویی چپ یا هر چیز دیگری. اما در ۲۳ فروردین دیگر روایت منسجمی باقی نماند. یعنی پس از ۲۳ فروردین برای حمایت از این عامل دشمن تنها دو راه باقی مانده بود، تبعیت مطلق از او و او را معادل خیر مطلق انگاشتن، یا حرکت کردن به سمت توجیه با پاره روایت‌های غیرمنسجم و متضاد.
۷. کارنامه‌ی محمود احمدی‌نژاد تا حدی آشکار است. در داخل ایران تمام زیرساخت‌ها و بسیاری از نهادها و توان‌ها را از میان برد (مگر زیرساخت‌های دفاعی که دستش نمی‌رسید) و در خارج از کشور نیز یزرگ‌ترین یاری‌دهنده‌ی اسرائیل و خاص‌تر، نتانیاهو بود. عربده‌هایی علیه اسرائیل می‌کشید و با همین عربده‌ها منفعت اسرائیل را تضمین می‌کرد. در پراکندن خرافات بسیار کوشا و بی‌تردید بود و به طرز عجیبی خرافاتی که می‌پراکند
—-> ادامه در مطلب بعد

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

ماجرای بررسی رساله‌های اهل قدرت

در آن روزهای سیاه و پلشتی که برنگردند، وقتی نفس کشیدن جرم بود و با کامیون آدم‌های پلشت بی‌سواد نادان را به محیط آکادمیک این کشور به زور تحمیل می‌کردند، یکی دو بار در کمال احتیاط ماجرای آخرین سخنرانی دانشگاهی میگل اونامونو فیلسوف اسپانیایی را نوشتم، که در برابر ژنرال استرای فاشیست از قداست دانشگاه گفت و او را بیماری علیل خواند.
حرف اونامونو این بود که دانشگاه معبد روشنفکری است و او که کاهن بزرگ این معبد است، رخصت نمی‌دهد فاشیست‌ها این معبد مقدس را بیالایند.
من چه آن روز و چه امروز، پیرو اونامونو هستم و کاهنی از کاهنان معبد روشنفکری و به هیچ قیمتی با این که خواستی سیاسی باعث شود دامن دانشگاه را بیالایند کنار نخواهم آمد، ولو خود هوادار آن خواست سیاسی باشم.
آنچه من خواهان آن ام، عزمی جدی برای راستی‌آزمایی پایان‌نامه‌های صاحبان قدرت سیاسی است. بعد از انتخابات تلاشی را در این مورد سامان خواهم داد؛ هر که اهل معبد ما است، خود بی دعوت خواهد آمد.

👇👇👇👇

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

🎥 حضور پرشور در انتخابات

#اينستالايوروحاني٩٦
#احمد_مسجدجامعی

✅ کد انتخاباتی: 8661

کانال اطلاع‌رسانی #احمد_مسجد_جامعی

🆔 @a_masjedjamei

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

درایفوس هم مرد، فلسفه هم می‌میرد

۱۸ روز پیش هوبرت درایفوس از دنیا رفت و من امروز متوجه شدم. یکی از دلیل‌های این دیر فهمیدن این است که هر چند درایفوس از منظر اهل فلسفه آدم مهمی بود، اما در دنیای بی رحم کنونی اهمیتی نداشت. ساده‌دلانه این است که با بازمانده‌های رو به اضمحلال فلسفه هم‌آوا شویم و از قدرنشناسی جهان بنالیم. اما - و هر چه هست در همین اما است - مردم اگر ناخنگیر به کارشان می‌آید فراموشش نمی‌کنند؛ چرا درایفوس را فراموش کرده‌اند؟ جزاین که به کارشان نمی‌آید؟
درایفوس البته هر چند از مرتجعان بود، از بسیاری از اهل فلسفه شجاع‌تر بود. پا پیش نهاد تا بفهمد که شبکه و کامپیوتر و هوش مصنوعی چی است اما نفهمید چون ابزارهایش همان فکرهای کهنه و اسلوب‌های زنگ‌زده و ناتوان فلسفی بودند. حالا یکی از سرداران لشکر شکست‌خورده‌ی فلسفه مرده است. کسی جای او را خواهد گرفت؟ در افق که رد غبار سم اسبی پیدا نیست.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

فداتون شم

من آن زمان که هنوز نمی‌دانستم در دانشگاه چه غلطی می‌کنم، گزارش‌هایی از ابوریحان می‌دیدم که نشان می‌داد هم از منظر متدولوژی هم از منظر موضوع یک ساینتیست ناب است، اما در خودش خشکیده و پس از او هیچ کس توجهی به راهی که او رفت نکرده.
بعدها که رفتم سراغ منظم زبان‌شناسی خواندن در تاریخ زبان‌شناسی کشورهای اسلامی به ابن جنی برخوردم که همان تعریف دوسطریش از زبان می‌توانست او را هم‌پای سوسور بنشاند، چه رسد به باقی کارهاش، اما او هم مثل بیرونی در خود خشکیده بود و امتداددهنده‌ای برای راهش نبود که نبود.
مدتی گمان می‌کردم که مشکل در پیچیدگی ذهن این‌ها برای آن دیگران است. امانگاهی به چرندیات در حد فصوص الحکم و امثالهم (بله بله نظرتان در مورد فصوص متفاوت است. اشکال ندارد. خودتان را کنترل کنید.) نشان داد که اتفاقا با فکر پیچیده مشکل نداشته‌اند. پس مشکل چه بوده؟
برای من یک چهره‌ی دیگر زبان‌شناسی ممالک مسلمان یعنی سیبویه مشکل را حل کرد. سیبویه در چهل سالگی مرد و پیش از مرگش یک کتاب در نحو زبان عربی نوشت که حتی نام هم نداشت؛ همین طور دور همی «کتاب» صدایش می‌کنند. کتاب سیبویه ۱۰۰۰ مساله‌ی نحوی را رده‌بندی کرده. احتمالا نام مکتب کوفه و بصره را به عنوان اولین و مهم‌ترین مکتب‌های نحوی شنیده‌اید. الان بیش از پنج مکتب نحوی در زبان عربی وجود دارد و حتی اگر دو تای اول از سیبویه قدیم‌تر باشند در عمل هر پنج مکتب شرح‌ها و ذیل‌هایی بر کتاب سیبویه هستند.
عجیب نیست؟ سیبویه جوان که در چهل‌سالگی مرد (و به گزارش من شهید راه گسترش دانش بشری شد) چه نبوغی داشت که این همه قرن نگذاشت دیگران از او بگذرند؟
راستش هیچ نبوغی. فرق سیبویه با دیگران در این بود که سیبویه روشمند و جدی بود. حوصله‌ی نشستن و داستان از کرامات خود تعریف کردن نداشت. هر روز با مساله‌ای نو و با روشی استاندارد سر و کله می‌زد. بله. واقعا هم نحو یک زبان نباید بیش از بیست سال کار جدی یک دانشمند را بطلبد. باقیش چرند بافتن و دور هم نشستن و قربان هم رفتن است. چیزی که قرن‌ها است ما را به فنا داده و هنوز هم هییییییچ علاقه‌ای نداریم ازش دل بکنیم.

‌‌

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

جذابیت انکارناپذیر زنجیرپاره‌کن‌ها

در خیابان بودم که فهرست اصلاح‌طلبان برای شورای شهر تهران منتشر شد. همان لحظه دیدم چه رد زخم‌های سهم‌خواهی و باج‌خواهی‌ای روی تن فهرست هست و باز همان لحظه دیدم حمله‌های بی‌فکر و هیجان‌زده و مهلک را به این فهرست. من اگر می‌خواستم فهرست ببندم، قطعا چنین فهرستی نمی‌بستم، اما دقیقا به همین فهرست رای می‌دهم تا من آن کسی نباشم که با گسستن پیوندها راه را برای اراذل و اوباشی مثل آن‌ها که هنوز جای شکنجه‌های عضویتشان در شورای شهر بر تن شهر هست باز کنم.
درد من چی است؟ این فهرست بسیار ناتوان و بی‌فکر است. درد این حمله‌کننده‌ها چی است؟ این‌ها فکر نمی‌خواهند، همین اندکی فکر هم که در این لیست هست آزارشان می‌دهد، این‌ها زنجیرپاره‌کن می‌خواهند.
به محبوبیت محمود صادقی نگاه کنید. چرا محمود صادقی محبوب است؟ محمود صادقی حقوقدان است. استاد دانشگاه است. نماینده‌ی مجلس است. مجلس کارش نظارت و وضع قانون است. ما این همه مشکلات و خلا قانونی در زمینه‌ی قانون کار، تبعیض نژادی، تبعیض جنسیتی، تبعیض قومیتی، آموزش و زمینه‌های دیگر داریم. محمود صادقی به این‌ها پرداخته؟ نه. چه کرده؟ یک بار به رییس قوه‌ی قضائیه پریده و بعد هم تا سفت گرفته‌اند متوجه شده که «ببخشید غلط کردم» آسان‌تر است، آن هم با آن مدعای نادقیقی که او داشت و خیلی راحت گفت ببخشید. نتیجه؟ تک‌تک روزنامه‌نگارهایی که به امید و با تحریک او وارد این بازی شدند، تنها و در معرض بازداشت ماندند و او خیلی راحت کوله‌اش را برداشت و گفت «خب بچه‌ها! کار ندارین؟ خدافز». و الان باز دوباره همین مسخرگی را به شکلی دیگر شروع کرده است. یعنی بیش‌ترین حد هدر دادن رای من شهروند. اما بسیار هم محبوب است. چرا؟ به همان دلیل که برای پدربزرگ‌ها و آبا و اجدادمان زنجیرپاره‌کن‌هایی که توی میدان ده بساط می‌کردند جذاب بودند. آن‌ها کارهایی می‌کردند (ولو با کلک و حقه‌بازی) که این‌ها تمام عمر دلشان می‌خواسته بکنند و نمی‌توانستند.
شورای شهر هم همین وضع را دارد. چرا امثال حافظی و انصاری در شورای شهر جذاب اند؟ چون دائم دارند همان کاری را می‌کنند که هیچ فایده‌ای ندارد، اما همه دوست دارند بکنند و نمی‌توانند. زنجیر پاره می‌کنند، عربده می‌کشند و نطق آتشین می‌کنند. نتیجه؟ هیچ. چرا مسجدجامعی را دائم معرض حمله و توهین و تهمت قرار می‌دهند و محبوب هم نیست؟ چون بهینه کار می‌کند. هر آن لشکرکشی راه نمی‌اندازد. هر آن عربده‌کشی راه نمی‌اندازد. هفته‌ها ساکت یک پرونده را بررسی می‌کندو بعد از هفته‌ها می‌آید و یک پیشنهاد اصلاحی بی سر و صدا می‌دهد که اتفاقا اگر تصویب شود بساط بسیاری از غارت‌گری‌ها جمع خواهد شد. نتیجه؟ همین زنجیرپاره‌کن‌ها هم به آن پیشنهاد رای نخواهند داد. چرا؟ اگر بساط غارت نباشد این‌ها دیگر به چه بهانه عربده بکشند و محبوب شوند؟
الان همه فریادشان هوا است: چرا عبدالله مومنی نیست.
- چرا باشد؟
- عبدالله مومنی جامعه‌شناس است.
- خب بهاره آروین هم جامعه شناس است.
- نه. مومنی شجاع است.
نه خیر. اتفاقا آروین صد برابر مومنی شجاع است. گیر از شجاعت نیست. شما زنجیر پاره‌کن می‌خواهید و مومنی چنین هست و آروین نیست.
فریادشان هوا است که چرا لیلا ارشد توی لیست نیست. همین‌ها اگر لیلا ارشد در لیست باشد و فردا با رای همین یک لیلا ارشد (عین ماجرای الهه راستگو) شهرداری از دست دیگری به دست قالیباف بیفتد مسئولیت قبول می‌کنند؟ نه. یکیشان رفته ببیند لیلا ارشد با که بسته و به سمت که چراغ می‌زند؟ نه. اسمش را شنیده‌اند که «آدم خوبی است» و به گمانشان آدم خوب بودن چیز محصّلی است و کافی هم هست. عکسش را هم که می‌بینند زن است و چشمش رنگی است و سن و سالی هم که دارد و آخی.
فریادشان هوا است که چرا ترانه یلدا نیست. ترانه یلدا کسی است که مدرک دیپلم دارد و در تبلیغاتش خود را دکتر نامیده است. شما با این حد از تقلب و وقاحت مشکل ندارید؟ خب هر چه باشید اصلاح‌طلب نیستید.
یک بار دیگر هم گفتم این شهر حدود چند صد (دست کم دویست) تخصص برای اداره‌اش لازم دارد و شورای شهرش ۲۱ عضو دارد. رفتن متخصصان یک وجهی به شورا عین اشتباه است. این‌ها اگر متخصصان خوبی هم هستند باید مشاوران خوب اعضای شورای شهر باشند. که نیستند. که نه اعضا دنبال مشاور می‌گردند نه این‌ها دنبال کمک به اعضا هستند.
یکیش همین یاشار سلطانی. یک نفر - تنها یک نفر - تی شرت با تصویر چهره‌ی سلطانی تنش کرد و رفت توی نمایشگاه مطبوعات به حمایت از آزادی او. آن یک نفر هم من بودم. همین من مطمئنا به او رای نمی‌دهم. من خودم روزنامه‌نگار ام و به قطع و یقین می‌گویم این شهر مصیبت‌زده به تنها چیزی که در شورایش نیاز ندارد روزنامه‌نگار است.
ادامه در مطلب بعد —->

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

فرهنگ ایرانی و مرداب خودآزاری تشدیدشونده

اگر نگاهی به مطلب‌هایی که درباره‌ی trigger point نوشته‌اند بیندازید، متوجه می‌شوید در بافت عضلانی بدن انسان نقطه‌هایی هست که از باقی نقطه‌ها حساس‌تر است و بر اثر فشار نابه‌جا و اتفاق‌های خارج از تحمل بدن به نقطه‌ای سفت و دردناک بدل می‌شوند. این نقطه‌های دردناک انباشتگی عضلانی را نمی‌توان با ناز و نوازش بهبود داد. باید نزد فیزیوتراپ بروید و او اغلب همان طور که از داروهای آرام‌بخش استفاده می‌کند با ماساژ دقیق و علمی انباشتگی را از هم باز می‌کند. اگر چنین نکنید، حتی پس از بهبود ظاهری به محض بروز کوچک‌ترین فشاری نقطه‌ی انباشتگی سفت و دردناک می‌شودو تا هر زمان که تصور کنید این داستان ادامه خواهد داشت.
استعاره‌ی تن و جان را به کار می‌گیرم تا یادآوری کنم که شبیه نقطه‌های دردناک انباشتگی عضلانی که در تن هست، نقطه‌های دردناک انباشتگی و آسیب روانی در جان نیز هست. این نقطه‌ها را اغلب با دو نام کلی تروما و کمپلکس می‌شناسیم. کمپلکس را - نمی‌دانم چرا - عقده ترجمه کرده‌اند که همین ترجمه‌ی بی سلیقه از مهم‌ترین عامل‌های کج‌فهمی و نشناختن کمپلکس است.
یادمان باشد که کم پیش می‌آید و تقریبا اصلا پیش نمی‌آید که کسی را بابت شکستن دستش یا سرما خوردگی یا ابتلا به سل مسخره کنند، اما این نقص فرهنگی در گوشه و کنار جهان و تا حد آزاردهنده و قابل توجهی در ایران هست که آدم‌ها را بابت تروما و کمپلکس مسخره و تحقیر کنند، حذف کنند، محروم کنند و رسما در معرض آزار فردی یا جمعی قرار دهند.
چه تروما و چه کمپلکس هیچ کدام نشان شایستگی دیگران برای چنین رفتارهایی نیست. آسیب یا بیماری است و قابل درمان است و باید درمانش کرد؛ چه با دارو و چه با تمرین و کمک مشاور. اما در جامعه‌ای که سابقه‌ی فرهنگی بدی که گفتیم دارد، ترس از ابراز این مشکلات بسیار است و آدم‌ها از گذشته‌های دور تا امروز اغلب ترجیح داده‌اند این مشکلات را بپوشانند و تنها با آن‌ها سر کنند.
در جامعه‌ای که چند قرن پیش داشته‌ایم، که درمان علمی در آن ممکن نبوده و همه کم یا بیش معرض آسیب‌ها و ناهنجاری‌های روانی بوده‌اند، شاید چاره‌ای جز همین پوشاندن و فرو بردن و درد کشیدن در تنهایی وجود نداشته است. به همین دلیل می‌بینیم که تمام نصیحت‌های فرهنگی که به ناروا جامه‌ی اخلاق، ادب، رعایت، مروت و مانند آن‌ها پوشیده‌اند به صراحت یا دلالت به این حکم می‌کنند که اولین اولویتمان در برخورد با هر موضوعی مراعات انسان‌ها باشد. چنین است که چیز عجیب، موثر، آن زمان کارآمد و اکنون از کار افتاده و مخربی به نام تعارف در فرهنگ ایرانی شکل می‌گیرد که تقریبا در هیچ جای دنیا به این شدت و تمایز سراغش نداریم.
تعارف به ما حکم می‌کند تا سر حد مرگ دیگری را مراعات کنیم. چنین است که ما عملا جدل بی جنگ نمی‌شناسیم. اگر کسی چنان عرصه را به ما تنگ نکند که به جان نیاییم مراعاتش می‌کنیم و با او جدل نمی‌کنیم، و وقتی عرصه را به ما تنگ کرد دیگر کار از جدل گذشته و صحبت از «جنگ و جدل» خواهد بود.
نگاهی به ادبیات قرن‌های پیشین کنید که امر با برکتی مانند گفت‌وگو را چه قدر ناپسند می‌داند. برای نمونه این بیت که:
گفت‌وگو آیین درویشی نبود
ار نه با تو ماجراها داشتیم
یا این بیت:
تن آزاد و آباد گیتی بروی
بر آسوده از داور و گفت‌وگوی
یا:
سکوت معنویان چی ست؟ عجز و خاموشی
لباس مدعیان چی ست؟ گفت‌وگوی دراز
یا ستایش سکوت و خموشی:
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
که این آخری واضح نشان می‌دهد که بیم از باز شدن سر درد دل بوده است.
این اگر در روزگار پیش از علم بهترین راه بود، امروز بدترین راه است. نهان داشتن زخم در بودن دارو و پزشک و آنتی‌بیوتیک، یعنی درمان نکردنش و اجازه دادن به گسترش زخم و عفونت. این نه تنها جنایت در حق خود است، که جنایت در حق جامعه نیز هست.
—-> ادامه در متن بعدی

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

آن که باید برایش فکری کرد

این انتخابات به زودی تمام می‌شود و راستش نتیجه‌اش هر چند از الان روشن است اما اگر روشن هم نبود اهمیتی نداشت. دموکراسی یعنی همین. چرخش حکومت در دست گروه‌ها و ایده‌های مختلف به خواست مردمی که همین گروه‌ها و ایده‌ها در نهانی خودشان آن‌ها را حتی عاقل هم نمی‌دانند.
آن که باید برایش فکری کرد وضع فجیع عقل‌گریزی‌ای است که کم و بیش در تمام این ایده‌ها و گروه‌ها مشترک است. عقل‌گریزی‌ای که نهادینه شده و در شکل فرهنگ قالب و غالب چنان به خورد ذهن تک‌تک ما رفته و در جانمان رسوب کرده که یک ثانیه به آن شک نمی‌کنیم. می‌خواهید به وضوح ببینیدش؟ نگاه کنید ببینید خلق گوینده را در ارزیابی گفته چه قدر تاثیر می‌دهید. این فاجعه است. این قتل عقل به دست تعارفات است. دست کم ۳۰۰ سال است این نطع پهن است و از عقل سر و دست و زبان می‌برند و ما هورا می‌کشیم و تشویق می‌کنیم. تا این بساط پهن است امید چه تحول سودمندی می‌توان داشت؟ هیچ.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

در مناظره‌ی دوم چه اتفاق‌های بامزه‌ای افتاد؟

در مناظره‌ی دوم اتفاق بانمکی افتاد و آن این که تقریبا تمام نامزدها به سبد سنتی رای خودشان بی اعتمادی نشان دادند. آقای میرسلیم را به عنوان یک مثال بررسی کنیم. او نماینده‌ی حزب موتلفه است. حزب موتلفه بنویس و بازار بخوان. حالا میرسلیم آمده و صحبت از کالاهای مصرفی و مصرف‌گرایی و حقوق فرودستان می‌کند. این یعنی میرسلیم به سبد رای حزبش بی اعتماد است. سبد رای فرهنگی میرسلیم کجا است؟ همان ها که حرف زمان وزارت ارشاد او را قبول دارند که مطبوعات شعور استفاده از آزادی را ندارند. یعنی هم در بند تعارفاتی مثل ادب نیستند و هم آزادی و مطبوعات برایشان کشک است. اما وقتی میرسلیم صحبت از آزادی نقد و صحبت از ادب و اخلاق می‌کند یعنی به این سبد رایش نیز بی اعتماد است.
همین را دست بگیرید و ببینید دیگران هر کدام چه مدعایی داشتند. کار به جایی رسید که روحانی و جهانگیری اگر حواسشان جمع بود باید مدعی غیرت درباره‌ی زنان و مدافع حقوق مدافعان حرم می‌شدند. قالیباف صحبت از ۴٪ی‌ها را ادامه داد و خودش را نماینده‌ی قشر موسیقی‌دوست هم معرفی کرد و هیچ کس نبود بگوید هی رئیس اون شهاب مرادی رو پس کی آورد که همه‌ی کلاس‌ها رو تعطیل کنه؟ و بعد هم مدعی سپردن کار فرهنگی مردم به مردم بود و باز مدعی اعتماد به مدیران جوان بود. خب همه‌ی این‌ها نشان از چه دارد؟ نشان از همان بی‌اعتمادی به پایگاه سنتی رای. همه احساس خطر می‌کنند. آیا می‌توان با این خطر مقابله کرد؟ حتما. چه طور؟ این راه حلی است که گفتنش باطل‌السحرش خواهد بود.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

یک داستان کوتاه که مثل استخر سرپوشیده است

گمان کنم دو سال پیش بود که متوجه شدم یک تغییر مدیریت ناگاه، عجیب، و بی‌دلیل (نشاندن فردی ناتوان و با سابقه‌ی افتضاح به جای فردی توانا و با سابقه‌ی خوب) در یک موسسه که با پول مردم می‌گردد، در واقع پوششی است برای نوعی فساد - تو بگو پول رساندن به نورچشمی‌های مفید شب انتخابات - و چون گمان می‌کردم می‌توان از بدنه‌ی سالم آن موسسه سود برد و جلوی این فساد را گرفت شروع به رایزنی‌هایی با افراد شاغل در آنجا کردم. از زمانی به بعد متوجه شدم مدیریت بسته و شبه نظامی هیچ راهی برای تاثیرگذاری افراد باقی نگذاشته است.
گمان کردم دست کم مدیران محض حفظ آبروی خودشان هم که شده وقتی ببینند پخمه‌ای مثل من هم ماجرا را فهمیده، آب رفته را برمی‌گردانند و جلوی فاجعه‌ی مدیریتی را می‌گیرند. کور خوانده بودم. حیا را خورده بودند و خجالت را بالا آورده بودند. به لایه‌ی بعدی که آشنایان این مدیران و مدیران بالاتر باشند متوسل شدم. باز هم بی فایده. در یکی از رایزنی‌ها کسی که با من صحبت می‌کرد گفت مطمئن نیست که بتواند کاری کند اما اگر من بتوانم اعداد و ارقام محرمانه‌ای که فساد این تصمیم را نشان می‌دهد به دست بیاورم و با آن اعداد گزارشی تنظیم کنم و به او بدهم او به بالاترین مسئول می‌رساند. در نیت خیر او شک نداشتم، اما در تله بودن این پیشنهاد که از زبان او پیش روی من می‌گذاشتند نیز شک نداشتم. خیلی ساده می‌خواستند ببینند من دانسته‌هایم را از چه کسی یا چه بخشی به دست آورده ام. چنین است ماجرای درخت کهنسال فساد در این کشور. و چنین است که در مبارزه با فساد هم باید دقت کنید چه بسیار اند مدعیان مبارزه با فساد که خود دستی سخت آلوده دارند و کارشان شناسایی منابع پاک و با وجدان آگاهی است.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

آقای دکتر بازارگان از یک سو حرف‌هایش را که شامل حجم عظیمی گفتار تحقیرآمیز نسبت به رییس جمهور بود حذف کرد و حرف‌های تازه‌ای زد، از سویی مدعی شد هدف تهمت و تهدید بوده که احتمالا منظورش گفت‌وگو با من است که تهمت و تهدیدی درش نبوده، ایشان عنوان «استاد» را تنها با داشتن سمت استادیار برای خودشان جعل کرده بودند که باید رسوا می‌شدند و با این حال به ایشان فرصت دادم که خودشان این را تصحیح کنند. گفت‌وگوها عینا موجود است.
در نهایت هنوز هم با رندی می‌کوشد عنوان استاد را در ترکیب «استاد درس» برای خودش جعل کند. به گمان شما به شهادت جاعل مُصِر به جعل می‌توان درباره‌ی جعل علمی استناد یا توجه کرد؟
👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

#حسین_دهباشی به افشای اسرار #ستادانتخاباتی #روحانی در دوره پیش رو آورده که خودش مسئول آن بود.

samadbeygi: t.co/cmpcryy2i8
#سرهنگ_حقوقدان #کلید #انتخابات #انتخابات۹۲

📡 @VahidOnline

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

یکی از مخاطبین کانال بسیار برآشفته شده است و برایش سوال شده است که چرا بنده خودم را استاد خطاب کرده ام. جواب بنده به ایشان:

من گفته ام استاد، به معنای عمومی کلمه که شامل کسی می شود که دارد در دانشگاه به عنوان هیات علمی کار می کند.
استاد فلان درس کیست؟ فلانی است.
آیا استاد کلاس را تشکیل داد؟ نه نداد.
استاد می شود میان ترم را 4 نمره کنید؟ بلی می شود.
به نظرم خیلی روشن است.
بلی مرتبه علمی من استادیار است. از اول هم گفته ام. هرگز هم نگفتم پروفسور هستم.
اگر به نظر شما استادیار شامل عنوان عمومی "استاد" نمی شود، عذر می خواهم.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

توضیحات دکتر علیرضا بازارگان پیرامون سرقت علمی در رساله‌ی دکتری آقای روحانی
@drbazargan
@RouhaniThesis 📚🔎

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

---> ادامه از مطلب قبل
از جنس خرافاتی بود که در فرهنگ یهودی در کنار عنصرهای زنده و مفید این فرهنگ وجود دارند.
۸. در میان آنان که با نام‌های مستعار و اکانت‌های بسیار نوساخته از محمود احمدی‌نژاد حمایت می‌کنند، یا می‌کردند و اکنون به سمتی دیگر رفته‌اند، چیزهایی می‌بینم که به وضوح برای من فارغ‌التحصیل زبان‌شناسی (اگر انگلیسی زبان بودم راحت می‌گفتم می از ا لینگویست اما در زبان فارسی همه چیز درگیر تعارفاتی بلاهت‌بار است) نشانه‌هایی از تداخل زبانی است. گاه به طور آشکارتر آدم به زبان عبری و ساختارها یا واژگانش شک می‌برد و گاه فقط حس می‌کند فارسی زبان مادری نویسنده نیست یا با خط فارسی تمرین کافی نکرده است. من کدهای اصلی و ناب را عمومی نمی‌کنم تا همچنان بتوانم از آن‌ها استفاده کنم. اما یک مثال به قول معروف تابلو می‌زنم که نشان بدهد از فرودستی و فقر زبانی حرف نمی‌زنم. یکی از این حضرات در تمام توییت‌هایی که به عنوان پاسخ و سریع مینوشت «ا» و «آ» را درست برعکس استفاده می‌کرد. یعنی اول کلمه‌هایی مثل آن و آقا و آشنا و آزادی «ا» می‌گذاشت و وسط نادرست و مادر و دانش «آ» می‌گذاشت. این نه نقص فنی است و نه اشتباه لپی. یک اشتباه منظم است که الگویش ناآشنایی با نویسه‌های فارسی است.
۹. آیا تمام بنی تل‌آویو عبری‌زبان و مامور موساد هستند و از هرصلیا یا تل‌آویو یا قدس توییت می‌کنند؟ حاشا و کلا. این که خیلی احمقانه است. اگر دوست داشتید در نشریات اسرائیلی درباره‌ی برنامه‌های موساد و دیگر نهادهای اسرائیلی در تشکیل لشکر کامنت‌نویس‌ها درزمان وبلاگ‌ها بخوانید و مطمئن باشید که چنین کسانی وجود دارند. اما این آدم‌ها تعداد اندک و بسیار حرفه‌ای و توانایی هستند. این‌ها آموزش جنگ چریکی در فضای مجازی دیده‌اند. چریک نه بر اساس تعداد نفرات بلکه بر اساس امکانات دم دست فعالیت می‌کند و بسیاری از «مردم» از چشم او همین «امکانات دم دست» هستند که او می‌تواند هوشمندانه بعضی از آن‌ها را سوق بدهد و هدایت کند.
۱۰. آیا تشخیص این افراد ملاکی دارد؟ بله. دو دسته ملاک در کار هست:
الف. ملاک ۲۳ فروردین.
ب. ملاک‌های هویتی: کسی که آیدی مستعار دارد، معمولا بین دی ۹۵ تا اردیبهشت ۹۶ آیدیش را راه انداخته، پرشورتر و پرحرارت‌تر از طرف‌داران معمولی یک نامزد ازش دفاع می‌کند، پس از بررسی چند سلسله از بحث‌ها و توییت‌هایش می‌بینید الگوهایی مشخص، مستقیم و سریع به ایجاد درگیری بین طرفداران نامزدها را دنبال می‌کند، ۹۹٪ بعید است ریگی به کفش نداشته باشد.
۱۱. احتمال ندارد این تشخیص خطا باشد؟ حتما هر تشخیصی با بهترین ملاک‌ها هم که باشد باز در مصداق درصد اندکی خطا دارد. اما ماجرا میدان جنگ است. کسی که آن سو ایستاده و دشمن است، بدون دیدن کارت شناساییش دشمن است. اول او را می‌زنند، بعد اگر فرصتی بود و مدارک هویتی‌ای، آن‌ مدارک را بررسی می‌کنند.
۱۲. آیا واقعا این قدر که شلوغش می‌کنی مهم است؟ این خط نفوذ چیز جدیدی نیست. این همان خطی است که در سال ۸۸ هم می‌کوشید اصلاح‌طلب‌ها را با هدایت هیجان و با فاجعه‌نویسی و روایت‌های دردناک به اپوزسیون تبدیل کند. دست کم خود من در یک روز دو بار با این آدم‌ها - حیف آدم البته - در خیابان برخورد کردم. یک بار که گروهی و به شکلی سازمان یافته بودند با فرزند یکی از مسئولان که مدعی دوستی بود تماس گرفتم، او کمی لندید و نپذیرفت که راست بگویم و بعد از آن دیگر به تماس‌هایم پاسخ نداد. بار بعد که طرف تنها بود خودم با یکی دو ترفند ساده و در زمانی محدود جلوی جفتک‌اندازی‌هایش را گرفتم.
۱۳. چه کار کنیم؟ واقعیت این است که نفوذ در هر گروهی از گروه‌های جامعه طمع می‌کند. خیلی ساده تلاش می‌کند اختلاف مدنی و دموکراتیک را به جنگ داخلی بدل کند. اما به هر حال شرایط محیطی در هر زمانی گروهی را بیش از گروه‌های دیگر مستعد و هدف اصلی نفوذ می‌کند. در ۸۸ اصلاح‌طلب‌ها مستعد این نفوذ بودند. اصلاح‌طلب‌هایی که درصد کمیشان کوشیدند مرزشان را با نفوذی‌ها مشخص کنند و همان‌ها هم مورد اعتماد قرار نگرفتند و همه را به آتش آن عده‌ی قلیل کریه نفوذی سوزاندند. الان گروه دیگری هدف اصلی نفوذ هستند. گروهی که به دلیل دل‌بستگی شدید و بی حد و حصر نامزد مورد علاقه‌شان به قدرت و احوال ناپسند حلقه‌ی اطرافیانش در رقابت انتخاباتی هیچ سد و مرزی برای خود نمی‌شناسند و از به آشوب کشیدن کشور ابا ندارند. این گروه باید هر چه زودتر به عقلانیت برگردد و نفوذی‌ها را جدا کند و بیرون بیندازد. اتفاقا این بار بر خلاف ۸۸ ما به برادرانمان و خواهرانمان اعتماد خواهیم کرد. با آن‌ها رقابت می‌کنیم و با نفوذی‌ها دشمنی و ظالمانه حساب یکی را به پای دیگری نخواهیم نوشت. فقط به این شرط ساده که زودتر هشیار شوند و نفوذی‌ها را برانند و از آنان حمایت نکنند. این بار انتظار تشخیص بیش‌تر است چون همه‌ی ما تجربه‌ی ناخوش‌آیند ۸۸ را نیز داریم.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

آرامشی اگر باشد

این روزها که بیش از ماجرای انتخابات ریاست جمهوری وقاحت‌های جنب انتخابات و ترفندهای پلشتی که به کار می‌برند از یک سو و خط نفوذ از سویی دیگر سخت مشغولم کرده، پس ذهنم دارد ایده‌ای را می‌پرورد و کامل می‌کند که دغدغه‌ی شخصی خودم است و فرسنگ‌ها از این داستان‌ها دور است. آرامشی اگر باشد، من نهایتا (آن هم نهایتا) چیزی در حد یک آدم آکادمیک خواهم بود نه فعال اجتماعی یا سیاسی. اما آرامش نیست.
به گمانم خوب کردند که آکادمی را از قید و بند تفسیرهای غیر علمی و قراضه‌ی فرویدیزم و مکتب‌های دیگر روانکاوی درباره‌ی خواب دیدن آزاد کردند. خرافه خرافه است و مدرن بودنش دردی ازش دوا نمی‌کند. آنچه اکنون جایش خالی است توضیحی شناختی از مکانیزم خواب دیدن است. چیزی که من دنبالش هستم.

Читать полностью…
Subscribe to a channel