caf_e_ein | Unsorted

Telegram-канал caf_e_ein - یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

1288

ترجیح من این است که مطلب ها را سرقت نکنند. لینک برای ارسال نظر ناشناس: https://telegram.me/harfbemanbot?start=MTYyODAyMDgy

Subscribe to a channel

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

درباره‌ی استعاره‌ی نبرد در گفتمان رسمی فرهنگی

۱. نه تصادفی است و نه بی اثر که موساد کوچک از کارآمدترین نهادهای اطلاعاتی امنیتی جهان است.
۲. استاکس نت نه خیال است و نه بی‌اهمیت. بنا داشتتند بی شلیک حتی ۱گلوله ما را با انفجار هسته‌ای مواجه کنند.
۳. جنگ روانی ظاهر نظامی ندارد.
۴. جنگ روانی بی چهره‌ی نظامی تحریک‌کننده نیست، پس خطرناک‌تر است.
۵. دفاع در برابر جنگ روانی با دقت در فرهنگ و سبک زندگی ممکن است.
۶. مسئول طراحی کلان دفاع فرهنگی طبق قانون اساسی رهبر انقلاب است.
۷. دوری از واژگان نظامی در این دفاع کمکی به برانگیختن حساسیت‌ها نمی‌کند.
۸. طراح قانونی دفاع نه تنها از عملکرد مسئولان قانونی دفاع ناراضی است که آن‌ها را پرت می‌بیند. در این شرایط استراتژی کارسپاری به نیروهای مردمی را به عنوان راه حل جای‌گزین انتخاب کرده.
حالا کجای به کار بردن استعاره‌ی نبرد نظامی و گفتن آتش به اختیار این همه عجیب است؟

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

تندی و دشنام

پیش‌تر مفصل جاهایی در مورد انتخابی و ابزاری بودن لحن و زبان نوشته‌ام و از این که دشنام نه از زبان حذف شدنی است و نه اگر کسی ازش پرهیز مطلق کند لطفی به خودش و دیگران کرده است. الان خیلی طول و تفصیلش نمی‌دهم. فقط دعوت می‌کنم اولا دقت کنید که زبان تند و خشن و حتی دشنام از ابزارهای در دست شما است و کنار گذاشتن یک ابزار به شکل مطلق عملا ایجاد محدودیت است.
دوم این که بسیاری از آنان که زبان زرورق‌پیچیده برمی‌گزینند در عمل و در خفا چنان از این محدودیت آسیب می‌بینند که ذهنشان آکنده از پلشتی دشنام‌های نداده است.
سوم این که در این مورد پژوهش‌های علمی خوبی انجام شده از جمله این کتاب که خواندنش مفید است:
https://www.amazon.com/What-Swearing-Reveals-Language-Ourselves/dp/0465060919
چهارم این که با برآورد شخصی من جامعه‌ی ایرانی بیش از یک قرن است که دارد هزینه‌های بسیار زیاد و پنهان بابت زبان آکنده از تعارف و مهربانی و ملوسی می‌دهد که در انتقال مفهوم و بحث و مقابله و گفت‌وگو همگی ناتوان است؛ زبان متنوع کمک می‌کند از این هزینه‌ها بکاهیم.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

چند کلمه با مردی پنج ساله

آقای محمد بن سلمان
چون پدرت کارها را به تو سپرده که در عنفوان پنج‌سالگی عقلی هستی، مجبور ام به تو بگویم. ما با شما رفتار غیر انسانی نداشته‌ایم. به حرمین و کاخ‌هاتان حمله نکرده‌ایم. شما به حرمی امن و به نماد دموکراسی ما حمله کردید.
ما برای گفت‌وگو با آن‌ها که وانمود می‌کنند زبان آدم می‌فهمند، جواد ظریف داریم، اما برای مقابله با شبه‌نظامیان تروریست هم قاسم سلیمانی داریم، از پیرتر ها که زمان جنگ ما با صدام را یادشان هست بپرس، ما علاوه بر این‌ها «گم‌نام» و تیر غیب هم برای مقابله با دشمنان در کاخ نشسته داریم. این‌ها بخش‌های مختلف و هم‌آهنگ نیروی دفاعی ما هستند. خودتان سطح بازی را عوض کردید.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

Muslim children forced to drop 'religious' names in western China
https://www.theguardian.com/world/2017/jun/03/muslim-children-forced-to-drop-religious-names-in-western-china

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

کتاب‌های فلسفی‌ای که به خواندن بیرزند (۲)
راز آگاهی، جان سرل

جان سرل از فیلسوف‌هایی است که حجت من برای یک‌سره باطل نینگاشتن کارهای فیلسوفان است. ۸۵ ساله است و هنوز مشغول پژوهش واقعا جدی و دقیق و مفید و انقلابی است. راز آگاهی را در ۱۹۹۷ نوشته، یعنی در ۶۵ سالگی و به گمان من با این حال اگر این عددها را ندانی و ندیده باشی گمان می‌کنی نویسنده جوانی است هم بانشاط و هم بسیاردان.
آگاهی یک دغدغه‌ی همیشه‌ی سرل بوده و هست و احتمالا - دیر بماند - خواهد بود. سرل در این کتاب نظرهای رایج درباره‌ی پدیده‌ی آگاهی و چه بودنش را می‌کاود و نظر خودش را هم به ما معرفی می‌کند. من هر چند سخت با سرل در غیر قابل کاهش بودن موضوع به موضوعی علمی مخالف ام، اما وقت نگاه به کتاب و خواندنش چنان از دیدن هوش مفید و پرتلاش و توان او به وجد می‌آیم که کودک مالوف از پفک نمکی.
به گمان من ترجمه - خصوصا ترجمه‌ی فلسفه - مهارت و پختگی‌ای می‌خواهد که مترجم تا هر جا ممکن باشد و بلکه بعضی جاهای ناممکن حتی جلوی افاضات ادبیات‌محور خودش را در متن بگیرد. از اختراع معادل شدیدا پرهیز کند و هر چه کم‌تر دیده شود. مترجم کتاب را نمی‌شناسم. اگر شناسنامه‌ی کتاب درست باشد او هم‌نسل پدرم است و با این حال انگار این پختگی را ندارد. (مدعی نیستم خودم دارم).
به گمان من هر کس بخواهد بداند آگاهی چی است از خواندن کتاب‌هایی از جمله این کتاب سرل بی‌نیاز نیست. هر کس بخواهد بداند جامعه و نهادهای اجتماعی چه هستند نیز باید کارهای اخیر او را بخواند و هر کس بخواهد کتاب‌هایی مفید دور خودش داشته باشد بعید است در کارهای سرل خیر بسیار نیابد.
«راز آگاهی» را اگر در کنار نام جان سرل بجویید مشخصات ترجمه‌ی فارسی را می‌یابید. لینک نسخه‌ی انگلیسی را هم می‌گذارم:
https://www.amazon.com/Mystery-Consciousness-John-R-Searle/dp/0940322064

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

کتاب‌های فلسفی‌ای که به خواندن بیرزند (۱)
درآمدی تاریخی به فلسفه‌ی علم، جان لازی

فلسفه همان طور که پیش تر اشاره کردم بنا است چشم‌ها را باز کند و فکرها را روشن کند، اما با افتادن به دام حیات فرهنگی پایا و صلب و تسلیم به وسوسه‌ی «تثبیت» گور خود را کنده است. به همین دلیل است که خواندن هر چیزی که تاریخ‌مندی فکر و دیگر فرآورده‌های فرهنگی انسان را آشکار کند کمکی است به رهایی از دام این جزم‌گروی. و چه خوب و خوش‌آیند می‌بود اگر تاریخ فلسفه‌ها واقعا تاریخ فلسفه می‌بودند و تاریخ‌مندی را آشکار می‌کردند، که نیستند و نمی‌کنند.
زیاد دیده‌ام که کسانی که می‌خواهند فلسفه‌ی علم بخوانند یا کتاب چیستی علم چالمرز را دست می‌گیرند یا یکی از رونویسی‌های آن را. کتاب چالمرز شاید کتاب بدی نباشد، اما بیش از آن که فلسفه‌ی علم یا هر چیز دیگری باشد، یک دفاعیه‌ی پاپری از دیدگاه‌هایی پاپری در فلسفه‌ی علم است. (بالاخره این یارو را پاپر صدا کنیم یا پوپر؟ لهجه‌ی انگلیسی یا لهجه‌ی فارسی؟)
چالمرز آدم بی طرفی نیست و نباید هم باشد، اما از این گذشته، کتابش هم کتاب مساله‌های فلسفه‌ی علم نیست، کتابش دل‌داری‌ای است به مخاطب که «بفرما! همه‌ی مساله‌ها حل شده است، مگر آن‌ها که حل نشده است» و چنین روی‌کردی نه تنها شور فکر و هیجان اندیشه نمی‌آورد که سکون و سنگوارگی فلسفی می‌آورد.
در برابر، کتاب لازی چنین نیست. کتاب لازی هر کار نکند خوب نشان می‌دهد که فکر کردن به علم نه موضوع نوی است و نه جواب یک‌باره‌ای دارد. مردم چندین قرن است از خودشان می‌پرسند علم چی است و هر بار به این سوال جوابی می‌دهند هنوز چشم بر هم نگذاشته‌اند اتفاق‌های تازه‌ای رخ می‌دهد و شرایط عوض می‌شود و سوال با صدایی بلندتر به گوش می‌آید و جوابی نوتر برایش می‌یابند و داستان باز ادامه دارد.
کتاب لازی نه تنها در نشان دادن ریزه‌کاری‌های فلسفه‌ی علم از کتاب چالمرز تواناتر و بی‌ادعاتر است، که در دادن گزارشی از این که فکر امری است بی پایان بسیار موفق‌تر از چالمرز است. و این دلیل دارد. لازی افسانه‌ی «تقرب به حقیقت» را نه باور کرده و نه ترویج می‌کند. لازی خود را گزارش‌گر دیده، گزارش‌گر یک روند تاریخی.
پ‌ن: کتاب را دکتر علی پایا (که کاش تنها نپاید که کار هم کند) به فارسی ترجمه کرده و راحت می‌یابیدش. این هم لینک نسخه‌ی انگلیسیش:
https://www.amazon.com/Historical-Introduction-Philosophy-Science-4th/dp/0198700555

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

اعتماد قضایی

شماها اگه دزد بیاد خونه‌تون بگیریدش چه کار می‌کنید؟ به‌ش می‌گید شمعدون‌ها رو هم ببره؟ یا زنگ می‌زنید پلیس و فردا می‌رید دادسرا؟ کسی هست که بگه من به قوه‌ی قضائیه اعتماد ندارم و دزد رو ول کنه یا مثلا خودش با ساطور دزد رو بزنه که تنبیهش کنه؟
برای یک جامعه این که مردم به نظام قضائیشون بدبین شوند و اعتماد نکنند سم است. اتفاقا همه این را شمّی می‌دانیم و برای همین هر وقت مشکلی داشته باشیم تمام آن بدبینی‌ها را یک جایی پارک می‌کنیم و می‌رویم دادسرا.
بله. من هم داستان‌های زیادی درباره‌ی قاضی‌های خطاکار و قضاوت‌های خطا یا مغرضانه شنیده‌ام. اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟ حتی یکی دو تا هم دیده‌ام. اما باز هم به نظرم ترویج بی اعتمادی به قوه‌ی قضائیه کمکی به مردم نمی‌کند. این یک طرف ماجرا.
طرف دوم این که خیلی خیلی کم پیش می‌آید که مجرمی چه قبل از دادگاه و چه بعد از آن جرمش را بپذیرد. یادم هست یک شب دیر وقت آن زمانی که صندلی جلو دو مسافر سوار می‌شدند سوار تاکسی شدم و جلو نشستم و یکی هم که بد خمار بود و توی چرت کنارم نشست. نمی‌دانم جنس گیرش نیامده بود یا دیگر کارش از دوز معمول گذشته بود، هر چه بود خواب خواب بود و هی هیکلش یله می‌شد روی من. آخر محکم با دست روی پایش زدم و گفتم «روی خودت بشین». گفت «با من این جوری صحبت نکنا. من خودم با ریجیم همکاری می‌کنم».
بقیه هم همین طور اند. انکار این یکی کمدی بود، انکار خیلی‌ها تراژدی است. دست طرف را توی جیبت می‌گیری شروع می‌کند به داد و فریاد که «به شخصیت من توهین کردی».
گمان می‌کنید جرم سیاسی غیر از این است؟ گمان می‌کنید هیچ کس ترور نمیکند و بمب نمی‌گذارد و جاسوسی نمی‌کند؟ یا گمان می‌کنید وقتی طرف را بگیرند اگر از خودش یا کس و کارش بپرسید چه کرده می‌گویند جاسوسی؟ ترور؟ بمب‌گذاری؟ نه طبیعتا. می‌گپیند به جرم دفاع از حقیقت مثلا. به جرم دفاع از حقوق فلان گروه. گاهی سند هم دارند. طرف واقعا آن کارها را هم می‌کرده، به فلان اقلیت کمک می‌کرده یا از حقوقشان دفاع می‌کرده. این‌ها گاهی کارهای پوششی است و گاهی اصلا ضمیمه‌ی ایدئولوژیک همان ترور و بمب‌گذاری است.
بله. من هم می‌دانم و نه تنها می‌دانم که در نزدیکان خودم دیده‌ام که اتهام سیاسی را خیلی راحت به آدم می‌چسبانند، اما این معنیش این نیست که کلا باید بساط قوه‌ی قضائیه را جمع کرد و باور کرد اصلا کسی علیه این کشور و این مردم کاری نمی‌کند.
در همین فضای مجازی از یک نفر بخواهید برایتان در مورد بلوغ سیاسی صحبت کند. بعد یک ساعت باید با دست چانه‌ی اغلبشان را بگیرید تا ساکت شوند. خب این چه بلوغ سیاسی‌ای است که تا یک نفر را در دادگاه محکوم می‌کنند همه داد و فریاد می‌کنند و کمپین راه می‌اندازند که ولش کنید بی‌گناه است؟ از کجا از بی‌گناهیش خبر دارید؟ وکیلش بوده‌اید؟ قاضی پرونده بوده‌اید؟ مسئول بایگانی بوده‌اید وپرونده را دیده‌اید؟ بالاخره بدون دیدن پرونده که نمی‌شود حکم قاضی را نقض کرد. این شکلی که سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.
بله. عمری شارون را هم وقتی گرفتند انداختند زندان آریل شارون برایش از جگر آه می‌کشید. پدر و مادر و همسر و نزدیکان و دوستان هر کسی دوستش دارند. اما این دوست داشتن هیچ دلیل کافی‌ای برای اعتراض بی شرط و بی حد به قوه‌ی قضائیه نیست.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

در مورد مستند بی‌بی‌سی درباره‌ی سروش

خود سروش که به گمان من نه تنها یک خطا که یک خطاساز در تاریخ اندیشه‌ی ایران است. یک قدرت‌طلب سیاسی که هم خود باور کرده بود و هم به بسیاری باورانده بود که فیلسوف است؛ فیلسوفی با کارنامه‌ی آکادمیکی خالی‌تر از جیب پاره‌ی ورشکستگان. اما گفتند بی‌بی‌سی مستندی درباره‌ی او ساخته که به دیدن می‌ارزد. حق این بود که بگویم چه طور می‌توان در مورد چیزی که خودش نمی‌ارزد مستند باارزش ساخت. نگفتم. گفتم ندیده نظر ندهم. نشستم وقت گذاشتم و دیدم. مستند؟ من مستندی ندیدم. یک رپرتاژ آگهی خام رسوا بود برای بالا بردن پرچمی سوخته و زمین افتاده بر میله‌ای پوسیده. سوالم فقط این است که کسی که می‌کوشد سروش را احیا کند دنبال بخاری فروختن به کدام استوایی و یخچال انداختن به کدام قطبی است؟
پ‌ن: شاید بسیاری از مردم در معقول بودن قضاوت من درباره‌ی سروش تردید داشته باشند. مثالی می‌زنم و رد می‌شوم. این همه کاغذ سیاه کرد و وقت جوان و پیر را از میان برد تا یک نظریه‌ی قرن هفدهمی را از شلایرماخر برباید و بی یال و دم و اشکم کند و به نام قبض و بسط تئوریک شریعت به مردم قالب کند. آن همه بحث فیلسوف‌مآبانه کردند بر سر واضحاتی که اصلا بحث درباره‌شان به آن شیوه نشان هر چه بود نشان عقلانیت نبود. چه شد؟ عده‌ای به نان رسیدند، عده‌ای به آب. اما نه اثری از قبض و بسط به جا است نه از نقدهایش. همه خاک شدند و بادشان برد. و اتفاقا حالا نگاه‌ها چه قدر عقلانی‌تر شده است.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

از بکوب‌بکوب تا فکر راهی هست؟

امروز دوستی نادیده در توییتر گفته بود حیف است که مردم نام فرزندانشان را مِرِنا نمی‌گذارند. مرنا سرداری ایرانی بود که در نبردهای ایران و روم در قرن چهارم نقش موثری داشت. فاتح نبرد تیسفون بود و در نبرد سامرا کشته شد. به نوعی مرنا شخصیت نمادین مقاومت ایرانیان در برابر رومیان است.
چه طور مردم مرنا را نمی‌شناسند؟ چون مرنا در شبکه‌ی ارزش‌های باستان‌گراها جایی ندارد. مرنا نماد مقاومت در برابر روم است و مقاومت ایران در برابر غربیان موضوعی است که ۴۰ سال پیش مد بود و آن هم نه در میان باستان‌گرایان که در میان انقلابی‌های در حال پیروزی. شبکه‌های ارزشی خیزش‌های فرهنگی اجتماعی ساده اند. معمولا یک «خود» و «خودی» خوب دارند که وصف کوتاهش «هر چه آن خسرو کند شیرین بود» است و یک «دشمن» بد و اهریمنی که بدیش نهادینه و «ذاتی» است و تنها به سبب مخالفت و دشمنی با ما نیست. دشمنی که چنان پلشت است که حتما حتما حتما اگر پرونده‌ی روابط جنسیش را هم ورق بزنیم پر از پلشتی است.
چنین شبکه‌ی ارزشی آسانی کار راه انداز است. شما را بر سر دوراهی‌های تصمیم رها نمی‌کند. هر بار برای شما تصمیمی از پیش آماده دارد که از شر بلاتکلیفی خلاصتان می‌کند. و به همین سیاق، هرگز در این شبکه جایی برای پرسش باقی نمانده است. پرسنده یا دشمن است و می‌خواهد شبکه‌ی ارزشی کارگشای ما را از چنگمان درآورد و بلاتکلیفی و رنج را به ما تحمیل کند، یا بی‌لیاقت و کفران‌کننده‌ی نعمت است. هر چه و هر که هست باید حذفش کرد. به بیان دیگر، شبکه‌های ارزشی این خیزش‌ها شبکه‌هایی هستند مبتنی بر بکوب بکوب و دور از هر امکانی برای اندیشیدن. اندیشه و پرسش در این شبکه‌ها کفر است و ارتداد. نه تنها عجیب نیست که کسی نام فرزندش را «مرنا» نمی‌گذارد که عجیب نیست و البته دردناک است که کسی نام فرزندش را «محمد ابراهیم» و «حمید» و «مهدی» و «حسین» و «حسن» نمی‌گذارد به یاد همت و باکری‌ها و خرازی و باقری.
امید را ناامید نباید کرد، اما اگر میان بکوب‌بکوب و فکر راهی هم باشد، راهی است طولانی و پر پیچ و خم و سخت.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

از یاد رفته‌اند

توی کتاب‌فروشی منتظر بودم کتابی برایم بیاورند. از اتاق پشت در گوشه‌ای از چهره‌ی دو نفر پیدا بود که گمان کنم آن که از من جوان‌تر بود داشت با آن که از من پیرتر بود مصاحبه می‌کرد. صداشان را هم واضح می‌شنیدم. پیرتر می‌گفت «پیش از انقلاب تلاش کردیم با دو گروه ارتباط بگیریم، یکیش این‌ها بودند، دومیش هم فدایی‌ها».
جوان‌تر پرسید «این فدایی‌ها گروه اسلامی بودند؟»
پیرتر با تعجب و رنجیدگی گفت «نه. چپ بودند. چریک بودند.»
جوان‌تر که متوجه رنجش صدای مخاطبش نبود گفت «خب اسلامی نبودند؟»
پیرتر تلخ‌تر گفت «نه».
جوان‌تر که تازه تلخی را دریافته بود، عذرخواهانه گفت «اسمشان چی بود؟»
پیرتر گفت «سازمان فداییان خلق ایران».
۳۹ سال پیش کی باور می‌کرد مردم اسم «سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران» را یادشان برود یا اشتباه بگویند؟ روزگار مثل سیم ظرف‌شویی خاطره‌ها و یادها را می‌ساید و پاک می‌کند، چنان که انگار هرگز نبوده‌اند.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

ادامه از مطلب قبل —->
قابل سنجش عددی، نه یک مشت انشای بچه دبیرستانی. لیست را با اسم و فرد تضمین نمی‌کنند، با برنامه تضمین می‌کنند.
و کی چنین می‌شود؟ وقتی که یک ذره در حد دست کم چند سانتیمتر نوک دماغ‌هامان را از کودکستانی که زندانیش هستیم بیرون بیاوریم. الان یک عده عربده‌شان به هوا بلند است که شهردار زن می‌خواهیم. به جان خودم اگر من با شهردار زن مشکلی داشته باشم، اما با شهردار زن شکست‌خورده‌ای که تا سال‌ها ما را وقت طرفداری از حقوق زنان بابت خطاهایش متلک‌باران و حذف کنند بله مشکل دارم و شدید هم دارم. یک عده عربده‌شان به هوا بلند است که علی مطهری فلان و بهمان. اولا تنها شما به روحانی رای ندادید. من هم که ۱۰۰٪ مطهری را آدم مضری می‌دانم رای داده‌ام. چرا خودتان را نماینده‌ی همه می‌بینید؟ دوم این که گیرم مطهری خیلی هم آدم مفیدی باشد. وحی آمده که بهترین کارکردش در معاونت ریاست مجلس است؟ یا چون آدم خوبی است (به تشخیص شما) باید این جایگاه را به‌ش جایزه داد؟ چه فکری پیش خودتان کرده‌اید درباره‌ی مجلسی که نتواند با رای‌گیری معاونش و اعضای هیئت رئیسه‌اش را عوض کند؟ این مجلس مستقل است؟ یا اگر شما جبر کنید خوب است دیگران جبر کنند بد است؟ یا همین ماجرای توییت آشنا. خجالت‌آور نیست؟ حرف حسابتان چی است؟ حرفتان این است که تنها روایت معتبر از آن واقعه‌ی تاریخی سال ۸۸ روایتی است که شما درست می‌دانیدش و اگر کسی در آن روایت با شما موافق نبود حق ندارد در دولت منتخب شما باشد؟ قدسی کردن یک روایت تاریخی از یک حرکت اجتماعی یک آیین، فرقه، دین، کیش یا چنین چیزی می‌سازد. این را دوست دارید؟ مدافع موسوی هم هستید؟ یک بار آن پیام کذاییش را بخوانید در مورد روز تولدش. همان جا نگفته شایسته نیست این حرکت به «کیش» شخصیت آلوده شود؟ شما که دارید بدتر از کیش شخصیت روان‌شناختی، کیش آیینی شخصیت می‌سازید. دنبال امامزاده می‌گشتید، هلش دادید تا برود توی حصر و روی استخوان‌های ایده‌هایش لگد کنید و وانمود کنید مدافعش هستید، الحمدلله چیزی هم که این امامزاده زیاد دارد متولی. اولش اهل خانواده‌اش. مثل آن مرادی که مریدانش گفتند معجزه می‌کند. مردم از خودش پرسیدند گفت حاشا. هرگز معجزه نمی‌کنم. به مریدان گفتند، مریدان گفتند ایشان غلط کرده. حرف همان است که ما گفتیم.
باید بفهمیم توافق حداقلی چی است و بر سر چه شکل می‌گیرد. باید یاد بگیریم که ماجرا افراد نیستند، حاصل کار افراد است. باید یاد بگیریم که به آدم‌ها رای نمی‌دهیم که بروند بشوند اکانت توییتر شما و جیغ و دادهایی را کند که دوست دارید بکنید اما جرات ندارید. برای این کار کسی با توان و درک سیاسی آدم ساده‌ای در حد ستار بهشتی کافی بود. آن هم یک امام‌زاده‌ی مسروقه‌ی دیگر با یک عده متولی دیگر. باید بدانیم که بر سر «کجا رفتن» توافق می‌کنیم نه بر سر «با که رفتن» یا «چه طور رفتن». شما یک تور می‌گیرید هزار جزئیات تور را تورمنیجر شخصا انتخاب می‌کند. یارو را می‌کنید نماینده‌ی شورای شهر، نماینده‌ی مجلس، رئیس جمهور بعد انتظار دارید دقیقه به دقیقه برای فین کردنش هم از شما کسب تکلیف کند؟ این عقل است؟ من که در این عقلی نمی‌بینم.
نهایتا، چهار سال فرصت داریم تا اولا توانمند شویم، در این حد که بتوانیم در رقابت‌های بعدی مجلس و ریاست جمهوری حضور جدیمان را حفظ کنیم. و درست همین چهار سال وقت داریم که اعتماد مردم و نیز اعتماد رقیبانمان را جلب کنیم. آن‌ها ۸۸ به ما اعتماد نکردند، بسیاری از ما هم ۸۸ بی تجربه بودیم و نهایتا رسیدیم به شکاف سیاسی امروز. نباید بگذاریم این بی اعتمادی از سوی دیگر تکرار شود. یک کشور با شکاف سیاسی‌ای که طرفینش وجود آن طرف دیگر را باور نداشته باشند عاقبت خوشی نخواهد داشت. و دقیقا چهار سال فرصت داریم تا دولت را کمک کنیم تا اوضاع زیربناهایی را که در آن ۸ سال سیاه از میان بردند کمی بهتر کند. این یعنی اگر در ۲۴ ساعت پلک هم نزنیم وقت کم خواهیم داشت.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

یک مساله یا چند مساله؟

پیش از برگزاری انتخابات و حتی تا زمان اعلام نتایج تبلیغات رسمی و غیررسمی‌ای بودند که هر چند بر انتخاب من اثر نداشتند، نیارزهایی را به چشم من می‌آوردند. یکی نیاز به بررسی و شفافیت مضاعف در مورد مدرک تحصیلی، پایان‌نامه و مقاله‌های دانشگاهی کارگزاران نظام جمهوری اسلامی از سطحی بالاتر. دوم نیاز به اعتمادسازی به لیست نه بر اساس مرجعیت اجتماعی یک شخصیت خاص و ویژه که بر اساس اعلام برنامه و تعهدپذیری اعضای فهرست. سوم نیاز به تلاش برای بهبود و تصحیح قانون کار و نیز اجرای درست آن خصوصا در مورد تشکیل تشکل‌های صنفی. چهارم نیاز به برنامه‌ریزی برای معاش مردم بر اساس تعریف‌ها و قانون‌هایی که در آن‌ها «حقوق بگیر» بودن یا نبودن تغییری در میزان و شیوه‌ی حمایت دولت از فرد ایجاد نکند. دنجم نیاز به قانون‌های نو و دقیق برای شفافیت بانکی و اخذ به جا و دقیق مالیات. ششم نیاز به قانون‌هایی که تمام زیرساخت‌های لازم برای ارتباط دانشگاه با فراهم‌کنندگان تولید ناخالص ملی را فراهم کند تا بتوانیم تولید و خدماتمان را به سمت بازدهی بالا، بهای تمام شده‌ی پایین و دیرحذف بودن در بازار جهانی ببریم. هفتم نیاز به زدودن پسماندهای فرهنگی تبعیض‌آمیز در آموزش عمومی، جای‌گزین کردن این پسماندها با اجزای فرهنگی نوین و ضد تبعیض، و تصویب و اعمال قانون‌های ضد تبعیض.
این‌ها چندین مساله است یا یک مساله؟ می‌توان فهرستی جزئی‌تر از این هم فراهم کرد. اما در نهایت انگار مساله‌ی اصلی یک چیز است؛ عادت به شناخت دقیق، حل جزئی، صبورانه و عقلانی مساله‌هامان.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

---> ادامه از متن قبل
پ‌ن: علم را می‌توان با نگاهی به گمان من نسبتا دقیق‌تر و پیچیده‌تر بر اساس جامعه‌ی دانشمندان نیز تعریف کرد. آگاهانه از این امکان چشم پوشیده‌ام تا بحث را پیچیده نکنم. در نهایت آنجا نیز عملا فاصل علم و خرافه روش علمی است، و ملاک سنجش این روش نوعی ملاک شبه‌دموکراتیک و کمی مفصل‌تر از آنچه گفتیم است. اگر کسی علاقه داشت می‌تواند جامعه‌شناسی شناخت را خصوصا در کارهای کارل مانهایم و پس از او دنبال کند. کتاب «علم در جامعه: مقدمه‌ای بر مطالعات اجتماعی علم» نوشته‌ی ماسیمیانو بوکی نیز به فارسی ترجمه شده و خواندنش در این زمینه مفید است.


Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

مصاحبه با میرزا آقا، همون پیرمردی که تو سخنرانی روحانی در اردبیل اشک شوق میریخت
@rouhani96ir

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

موتلفه‌ی آشکار، موتلفه‌ی پنهان و چند خاطره‌ی مبهم از زمان جنگ

امروز که هر دو نامزد آشکار و پنهان موتلفه عملا با بی‌اقبالی مواجه شده‌اند و در معرض حذف اند، کمی خاطره‌هایم را زیر و رو کردم و محض کمک به حافظه‌ام با یکی دو نفر از آن‌ها که زمان جنگ دستی بر آتشی داشتند صحبت کردم.
آن زمان موتلفه نماینده‌ی نه تنها رسمی که درنده‌خوی بازار بود. از موضع‌گیری‌های آشکارشان این بود که «دولت چه کاره است؟ دولت را بازار تعیین می‌کند. اگر یک هفته حمایت‌های بازار نباشد دولت فرو می‌ریزد.»
و با کمال بی‌شرمی ناگهان کمک‌هایشان به جبهه‌ها را قطع کردند. طرح قلک‌ها واکنش سریع دولت موسوی بود به این بی‌شرمی. در مدرسه‌ها قلک‌های پلاستیکی به شکل نارنجک به بچه‌ها دادند و گفتند هر کس هر قدر دوست دارد و می‌تواند به جبهه‌ها کمک کند. طبیعتا عدد مهم نبود، مهم شوری بود که به جای رخوت آمد و نخوت آن بازاری‌های فرعون‌احوال را شکست. له شدند. کسی برای مذاکره سراغشان نرفت. سازمان اقتصاد اسلامیشان نتوانسته بود برایشان وجهه‌ی مردمی بخرد. ناچار پنجاه کامیون بار زدند و پس از دو هفته نمایش جلوی صندوق کوثر و نماز جمعه به جبهه‌ها فرستادند.
یکی از سران موتلفه که هنوز بسیار مشهور است از دولت مجوز گرفت و یک بار یخچال وارد کشور کرد. در گمرک فهمیدند در آن روزگار کمبود لبنیات یخچال‌ها را با بسته‌های کره‌ی قاچاق پر کرده‌اند. گفتند چرا؟ گفت بازار همین است. من نکنم کسی دیگر می‌کند.
بسیار جای شادی دارد که امروز پس از ۲۹ سال از پایان جنگ بالاخره گفتمان بازار له و ذلیل شده و جای خودش را به گفتمان کارگر و مستضعف داده. میرسلیم که نامزد نخودی موتلفه است با لباس کارگری برای ثبت نام می‌آید و بی هیچ حیایی از این که دوست نزدیک رییس اتاق بازرگانی ایران و چین است، به شکلی نمادین روی کالاهای چینی می‌ایستد و برای کارگران سخنرانی می‌کند.
تنها این نیست. نامزد واقعی موتلفه یا در واقع نماینده‌ی برندبازان نوکیسه که پایگاه اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی مصرف‌گرایی و برندبازی را در تهران فراهم کرده برای پیروزی‌ای که به‌ش دست نیافت خود را نماینده‌ی ۹۶٪ مردمی می‌داند که ۴٪ دیگر استثمارشان می‌کنند. آقایی که در هر یک از ستادهایش بیش از ۳۰ میلیون اقلام تبلیغاتی زیر دست و پا ریخته و مدعی است تنها حدود ۳۰ میلیون پول نقد دارد.
به هر حال موتلفه در این انتخابات در هر دو چهره‌ی آشکار و پنهانش شکست سخت خورد. رقابت نهایی میان حاکمیت دینی متکی به عقل و حاکمیت دینی متکی به احساسات است. جمعه مردم انتخاب خواهند کرد. اما پیش از آن به بازار و نوکیسه‌ها هم‌زمان «نه» درشتی گفته‌اند.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

فرق علم و شبه علم را اگر ندانیم

من نمی‌خواهم برای تشخیص علم و شبه علم ملاک بدهم. یک سرچ به قدر کافی مفید خواهد بود که نیازی به گفتن من نباشد. من می‌خواهم یک مثال ملموس را نشان بدهم. این تصویر را دیده‌اید؟ می‌گوید صحبت با گوشی همراه دمای جوارح ما را تغییر می‌دهد. از خودش هم نمی‌گوید. عکس دارد که ظاهرا عکس را هم با فناوری علمی گرفته‌اند. در متنی که من خواندم آمده «مراقب سلامتی خود باشید». علمی‌تر از این؟
راستش این علم نیست. علم چیزی نیست که ما را بدون دادن ملاک از صرف تغییر بترساند. بله. گرم می‌شود. گرما ضرر دارد؟ طبق کدام پژوهش؟ چند درجه گرم‌تر شدن؟ با استمرار در چه بازه‌ی زمانی‌ای؟ اگر گرم شدن صورت ضرر می‌داشت لابد اهل بوسه و نوازش همه سرطان می‌گرفتند.
تصویر را ببینید:
👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

تلخ در کامت چکانم تلخ نامم را ببر

اصلاح‌طلبی به معنای یک نگاه از چپ به معنای یک قبیله‌ی سیاسی در سیاست‌مداران ایران معاصر متفاوت است. من اصلاح‌طلب ام و برای اصلاح‌طلبی احساس خطر می‌کنم. تهدیدهای پیش روی اصلاح‌طلبان این‌ها است:
۱. برآورد غیر واقعی از امور. نشناختن اولویت‌ها. فراموش کردن معدن یورت و پرداختن به هشتگ فری عمرو و فری زید.
۲. ناتوانی‌های اجرایی احتمالی دولت کنونی به حساب اصلاح‌طلبی واریز شود.
۳. بالا رفتن غیر واقعی سطح توقع‌های خود اصلاح‌طلبان، رقیبانشان و دیگران از اصلاح‌طلبان.
۴. محو شدن مانیفست‌هایی مانند نامه‌ای برای فردا و هجده بیانیه و جای‌گزین‌شدنشان با مانیفست‌هایی که نوعی عوام‌زدگی و نابینایی را ترویج می‌کنند.
۵. گم شدن فاصله‌ی سه موقعیت حضور در حاکمیت، مطالبه‌گری خارج از حاکمیت، حضور براندازانه.
۶. پرداختن هزینه‌های گروه‌های غیر اصلاح‌طلب الحاقی و سود نبردن از این رابطه‌ی انگلی.
۷. گیر افتادن در شان نفی-ارشاد که ما را به مرشدان غرغروی ناتوان بدل می‌کند.
۸. احساس خودبسندگی و بی‌نیازی به نقد مخصوصا نقد جدی و بی‌رحمانه.
و...
برای نیفتادن به موقعیتی اجتماعی مانند ته دره، باید تلاش کرد، نقد کرد، بازنگری کرد، باز تعریف کرد و مانیفست امروز اصلاح‌طلبی را از نو نوشت.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

⁦☝🏼⁩⁦☝🏼⁩⁦☝🏼⁩⁦☝🏼⁩⁦☝🏼⁩
کی می‌خوایم با این چینی‌ها جدی حرف بزنیم؟

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

چه خبر از شایعه‌ها؟

ببینید در همین چند روزی که از اعلام نتایج انتخابات گذشته چند شایعه به ما هجوم آورده‌اند؟ منظورم فقط شایعه‌های سیاسی است. آخرینش شایعه‌ای در مورد دخالت دولت در تیم پرسپولیس.
حجم شایعه‌ها به طرز بی‌سابقه‌ای بالا است و اغلب در سه خصوصیت مشترک اند:
⁦👈🏽⁩ ۱. از منبع موثق و مطمئن نقلشان می‌کنند.
⁦👈🏽⁩ ۲. وقتی دنبالشان می‌کنی به یک روزنامه‌نگار، فعال اجتماعی یا سیاسی موافق دولت می‌رسی.
⁦👈🏽⁩ ۳. علیه دولت و متحدانش هستند.
ماجرا چی است؟ با چه پدیده‌ای طرف هستیم؟ قبلاً هم ازش گفته بودم. آنچه یک بار رخ داده بود، باز دارد رخ می‌دهد. بالا رفتن سریع و غیر قابل پاسخ‌گویی سقف مطالبات. این وضع در کنار این عوامل باعث فاجعه خواهد شد:
💣 ۱. نبود روزنامه‌نگاران کارکشته و حرفه‌ای
💣 ۲. نبود نهادهای اطلاع‌رسانی حرفه‌ای و قابل اعتماد
💣 ۳. ماهی گرفتن از ما بهتران داخلی و خارجی از آب گل‌آلود.
نهایت این که اگر خیلی سریع و جدی در شیوه‌ی برخوردمان با شایعه‌ها تجدید نظر نکنیم، همه در کنار هم ضربه‌های شدیدی خواهیم خورد.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

عزیز جان! ما دشمن نیستیم، خیرخواه ایم

آدم‌هایی هم هستند مثل جرج لیکاف که واقعا تمام تلاش و حضوری که ازشان بروز کرده و پیدا است برکت است؛ به درد آدم‌ها و حیات فکریشان می‌خورد. یکی از مهم‌ترین چیزهایی که لیکاف توجه ما را به آن جلب کرد استعاره‌های شناختی است و باز از مهم‌ترین استعاره‌های شناختی‌ای که لیکاف درباره‌اش حرف زده، استعاره‌ای است که گفت‌وگو را نبرد می‌بیند. این استعاره در بسیاری زبان‌ها از جمله انگلیسی و فارسی هست و مردم اصلا بدیهی گمانش می‌کنند و از نتیجه‌های این بدهت‌انگاری این است که آدم‌ها از نقد می‌رنجند. نقدی که بهترین کمک و مهربانانه‌ترین لطف واقع‌انگارانه است را دشمنی می‌بینند.
من همیشه در مورد نقد گفته‌ام چراغی که به خانه روا است، به مسجد حرام است. تا می‌توان به خود و خودی نقد کرد، نقد کردن دیگری و دیگران تلف کردن انرژی است. انگار خودت گرسنه باشی و نان در سفره‌ی همسایه بگذاری. تا من و کسانم گرسنه ایم، نان گذاشتن در سفره‌ی دیگران یعنی چه؟
این چهار سال دوران دومین ریاست جمهوری روحانی برای همه فرصت نقد درونی است. چه برای اعتدالی چه برای اصلاح‌طلب و چه برای اصول‌گرا. بعد این چهار سال باید این جایگاه را به کسی دیگر سپرد و کسی که چهار سال یا بیش‌تر از دیدن و شناختن عیب و نقص و خطا به خودش نداده باشد، نسبتی با عقل و عقلانیت و در نتیجه نسبتی با توانایی ندارد و کار را خراب خواهد کرد.
این حس لزج و چرند پیروزی که ما رای‌دهنده‌های به روحانی داریم، اولین چیزی است که به وقتش زیر پایمان پوست موز خواهد شد و با سر زمینمان خواهد زد. همین طور که اصول‌گراها این روزها با نشان دادن کودک‌صفتی‌هایی عجیب نشان می‌دهند که وضعی به از ما ندارند. این ناله‌ی «تقلب تقلب» که بلند کرده‌اند ناله‌ی نوی نیست. بیایند دست کم از ما تجربه‌هامان را بپرسند. بی هیچ هزینه‌ای در اختیارشان خواهیم گذاشت. ۱۲ سال به این موضوع فکر کرده‌ایم. کم نیست. هی می‌نشینند و غر می‌زنند که «ما سطل آشغال آتش نزدیم» یا «نامزد ما رفتار غیر قانونی نکرد». واقعا؟ واقعا دلتان لک زده برای سطل آتش زدن؟ اول این که سطل را وقتی - به خطا البته - آتش می‌زنند که دیگر آتش سیگار و روزنامه از پس گاز اشک‌آور برنیاید. البته عقلانیش این است که وقتی چنین شد آدم‌ها رعایت مصلحت کشور را کنند و برگردند خانه‌شان. اگر ۸۸ هم چنین نکردند از بی‌تجربگی و خامیشان بود. اما الان که شما نه با گاز اشک‌آور رو به رو اید و نه مثل ۸۸ی‌ها بی‌تجربه اید. پس گیرتان چی است؟ واقعا دلتان لک زده برای آتش زدن سطل آشغال؟ کار سختی نیست. یکی از این حساب‌های مثل احمدی‌نژاد افتتاح می‌کنیم پول جمع می‌کنیم سطل‌های از رده خارج شهرداری‌ها را می‌خریم در هر شهری یک روز یک پارک را از شهرداری اجاره یا چیزی شبیه این می‌کنیم بروید سطل آتش بزنید بلکه ولعتان بخوابد و بتوانید از این حرف‌های کودکانه فرا بروید.
یا مثلا نامزدتان کار فراقانونی نکرد؟ اولا که خیلی هم مطمئن نباشید. دوم این که واقعا زحمت کشید. یعنی بعد از تجربه‌ی ۸۸ و بعد از حکم دادن علیه موسوی و کروبی بنا بوده حالا خودش کار آن‌ها را تکرار کند؟ الان موسوی را هم بیاوری بیرون و به‌ش اجازه بدهی نامزد ریاست جمهوری شود حتی اگر دوباره با همان وضع روبه‌رو شود دیگر همان رفتار را نخواهد کرد. یک بار نتیجه‌اش را دیده و در این تجربه‌ی ناخوش‌آیند ملی شرکت داشته. برای رئیسی هنری نیست که طرفدارانش را به خیابان نکشانده. هر چند ازش بابت همین هم ممنون ایم.
اما اگر زمانی این کودک‌صفتی‌ها گذاشت، چه ما چه اصول‌گراها کمی نقد درونی را جدی بگیریم و به فکر این کشور باشیم. این مردم گناهی نکرده‌اند که آدم‌های فعال اجتماعی و سیاسیشان این همه از فعالیت می‌ترسند.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

من از علی مطهری می‌ترسم

علی مطهری آدمی است که خیلی خوب بلد است چه طور از رانت فرزند مرتضی مطهری بودن استفاده کند و بر خلاف برادرش محمد از این کار ابایی ندارد و خیلی حساب‌شده و موثر انجامش می‌دهد. او خوب بلد است از یک طرف با تذکر ساپورت و حجاب دل گروه ساده‌دلان اصول‌گرا را به دست بیاورد و از طرف دیگر با تذکر حصر دل هیجان‌زده‌ی آن‌ها را که از نماینده‌شان در مجلس انتظار دارند ستار بهشتی باشد. او اتصال‌بدنه‌های قدرت را خوب می‌شناسد و بلد است شب شام خانه‌ی خواهرش مهمان باشد و صبح با همکارش کله‌پاچه بزند و به این شکل هم مدار گردشش را با علی لاریجانی تنظیم کند هم با پزشکیان.
علی مطهری خیلی خوب بلد است از حمله‌ای که هر ماه ممکن است علیه هر فعال سیاسی یا اجتماعی رخ بدهد حماسه‌ای برای خودش بسازد و خودش را در چشم‌هایی که صاحبانشان جز صداقت چیزی نمی‌شناسند عزیز کند.
من سریال خانه‌ی پوشالی را ندیده‌ام، آن‌ها که دیده‌اند باید بگویند چرا من هر وقت به علی مطهری فکر می‌کنم یاد این سریال می‌افتم و می‌ترسم.
علی مطهری آدم جاه‌طلبی است و خوب بلد است جاه‌طلبیش را چنان مخفی کند که بشود فریاد و داوطلبانه از حلق کسانی بیرون بزند که او را اسطوره‌ی صداقت می‌پندارند. نمونه‌اش این غوغای اراجیفی که به پا کردند که دولت می‌خواهد او را از هیئت رئیسه‌ی مجلس حذف کند. یادتان هست چه قدر خبر موثق از منبع‌های قابل اطمینان یک هو ریخت وسط کاسه‌ی سر ما؟ خوب که هیجان‌ها را تحریک کردند و خون همه‌تان را به جوش آوردند بعد واعظی که خودش متهم ردیف اول بود ناگهان پرید وسط گود و گفت اصلا همه به مطهری رای بدهند تا با رای بالا بماند. نهایتا چه شد؟ مطهری رایی بالاتر از دور پیش گرفت و هیچ کس نگفت بازی چه بود و چه طور شد؟ همه خیلی ساده حس کردند برای تیم پیروز تخمه می‌شکسته و عربده می‌کشیده‌اند و حالا که پیروز شده چه چیزی بهتر از این.
من از علی مطهری می‌ترسم. از من می‌شنوید شما هم بترسید.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

کتاب‌های فلسفی‌ای که به خواندن بیرزند (۰)

سال ۱۳۹۲ من در مقدمه‌ی کتابم به نام «ولگردی در کوچه‌های زبان» و در توضیح این که چرا پاره‌ی نخست نام کتاب «ولگردی» است به نقش دوگانه‌ی سقراط در تاریخ فلسفه اشاره کردم. گفتم سقراط وقتی وارد فضای اندیشه‌ی آتن شد که عنوان رسمی اندیشمندِ آتنی سوفیست (اندیشور) بود، و سوفیست‌ها چنان میان زبان و قدرت و اقتدار پل زده بودند و از آب گل‌آلود ماهی می‌گرفتند که امروزه نامشان را چون ننگ تاریخ اندیشه می‌شناسیم. در عوض سقراط خود را فیلسوف نامید؛ اندیشه‌دوست. او نظام پایگانی قدرت سوفیست‌ها را فرو ریخت، اما اتفاقی که بعد از آن افتاد کم‌تر سهمگین نبود. او که با «برابرتر» بودن سوفیست‌ها در عالم اندیشه جنگیده بود، حالا خود «برابرتر» شده بود. بعد از سقراط و ناخودآگاه فلسفه تا حد زیادی عملا بدل به تقدیس‌گاه سقراط و افلاطون و ارسطو شد.
امروز که من به ادبیات چاق و چرب و خسته و انبوهی نگاه می‌کنم که به نام فلسفه روی هم انباشته اند، بیش از هر چیز پوسیدگی و قدرت‌طلبی و بیماری در این پیکر بر هم انباشته می‌بینم. فلسفه که بنا بوده ابزاری برای فکر کردن تمام برهنه‌پایان آتنی باشد، عملا جواز ورود به فضای اجتماعی نخبگانی‌ای شده که بیش از هر ارزش عینی‌تری بر مدار داد و ستد و تولید و انباشت جایگاه اجتماعی می‌گردد. همه‌ی اهل فلسفه در تواضعی دروغین «استاد» اند. اما از این همه استاد چه برآمده؟ در بهترین وضعش موشکافی‌هایی بیمارگون در باب جزئیاتی که کمی نگاه تیزبین لازم است تا نشان بدهد اصلا در کار نیستند و تلاش برای پاسخ دادن به پرسشی از بنیاد خطا (و اغلب حاصل لغزشی زبانی) هستند. و در وضع بدش مافیاهای حقیر بی‌دست و پا و در آرزو مرده‌ای که آدم را یاد موش‌های کور گورکاو می‌اندازند.
امروز وضع فلسفه تنها در ایران چنین نیست، در جهان نیز جز اندکِ بسیار کوچکی از استثناها فلسفه‌ای که دستگیر فکر باشد نمی‌یابید. دگماها هستند که بر هم می‌انبارند تا استاد بپرورند و وجهه‌ی اجتماعی به کف آورند. آزمون را، سراغ یکی از آنان که می‌گوید فلسفه پژوهش وجود است بروید، از او بخواهید به شما - شمایی که فرض نخست می‌گود آدم اید نه دانشجوی فلسفه - حالی کند که این مدعا یعنی چه و از کجا می‌آید. با زنجیری بلند از تهدیدها و تطمیع‌های زبانی مواجه می‌شوید که هر چند در ظاهر شبیه توضیح آکادمیک هستند اما در پس پرده می‌کوشند شما را در موقعیتی روان‌شناختی گیر بیندازند که یا گمان کنید با نپذیرفتن این مدعا لطمه‌هایی به وجهه‌ی اجتماعی خود وارد می‌کنید یا با پذیرفتنش سودها و احترام‌ها می‌خرید. این شد فکر؟
در چنین فضایی کتاب فلسفی‌ای که برای آدم - نه کاسب فلسفه - به خواندن بیرزد سخت کم‌یاب است. نمی‌دانم این روزها چه شده که مردم دارند کتاب‌های فلسفی‌ای را که به گمان خودشان مفید است به دیگران معرفی می‌کنند. شاید از این موج‌های مجازی باشد. به من گفتند تو هم بکن. گفتم چشم. بعد از این چند باری با همین عنوان و با شماره‌هایی دیگر کتاب‌هایی را نام خواهم برد و شاید درباره‌شان حرف هم بزنم.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

پوپولیزم غیرمردمی

به گمان من هر کس آزاد است مطابق احوال و دیدگاه خودش پوپولیزم را نکوهش کند یا نه. آزاد است که رفتار کسی را با برچسب امنیتی «حرکات پوپولیستی» طبقه‌بندی کند یا نه. اما گمان نکنم یافتن نمونه‌ای آسان باشد که مدعی فکر و اندیشه باشد و همزمان در یک نشست هم کسی را متهم به «حرکات پوپولیستی» بکند و هم از «سیلی مردم» به صورت او به عنوان امری تعیین‌کننده و واجد حقانیت حرف بزند.
این که ما از این نمونه‌ها داریم می‌تواند بهانه‌ی تاختن و تمسخر شود. این نگاه نگاهی راهگشا نیست. نگاهی بدوی و بی‌توجه به غایات است. به گمانم دست کم خوب است که عامل چنین ملغمه‌ای را حدس بزنیم. به گمان من چنین ملغمه‌ای از گسست سنت فکر برمی‌آید. این که ما فرق سنت فکری و مکتب را نمی‌دانیم و گمان می‌کنیم به همان آسانی که می‌توان به مکتب‌ها التقاطی و دانه‌چینانه نگریست سنت‌های فکری هم قابل گزینش و ادغام اند.
ما نه می‌توانیم از سنت فکری پیشینی و بومی خود یکسره ببریم و آن را کنار بیندازیم و نه می‌توانیم بی سنت فکری جهانی، مدرن یا هر چه نامش را بگذارید زندگیمان را تمشیت کنیم. گذر از سنت به مدرنیته همان قدر عبارت ساده‌دلانه‌ای است که تلاش برای التقاط این دو با هم. باید دقیق‌تر نگاه کنیم.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

عجیب‌ها و غریب‌ها

مردم در مورد دین موضع‌های گوناگون و متنوعی دارند. اما دو گروه از کتاب‌خوان‌ها من را به تعجب می‌اندازند. یک گروه آن‌ها که متنی یا متن‌هایی در مورد باستان‌شناسی دینی خوانده‌اند و پس از این خواندن دریافته‌اند که دین امری تاریخمند و در نتیجه انسانی است و همین باعث شده یا از دین‌داری به بی‌دینی تغییر وضع بدهند یا اگر از اول بی‌دین بوده‌اند گمان کنند تاییدی قوی بر گمان خود یافته‌اند. سر بحث ندارم. اشاره می‌کنم و می‌گذرم. شما در هر جایی از طیف دین‌داری و بی‌دینی بایستید، نمی‌توانید دین را بدون انسان تصور کنید. دین (هر عقیده‌ای که داشته باشید) پس از انسان و برای او پدید آمده و امری انسانی است. تاریخمندی امر انسانی هم نه عجیب است و نه نشان از بطلانش.
گروه دوم آن‌ها هستند که به دین برای خودشان امید و ایمانی ندارند و در دلشان افسرده‌حال اند، اما خوب می‌دانند که دین برای مردم چه فایده‌های چشم نپوشیدنی‌ای دارد و بی چشم‌داشت و طمعی و فعالانه دین‌داری مردم را کمک و تشویق می‌کنند. ملحدان ایمان‌بخش. فانوس‌کشان تاریک.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

جهت غمباد نگرفتن

چند تا چیز کوچولو بگم، یکی این که
👈 صبح تا شب به هم و به دولت و مجلس ایراد می‌گیریم و دستور صادر می‌کنیم، نهایتاً انگار پخش ربنا شده یه مطالبه‌ی اساسی. رو گوشیتون نمی‌تونید گوش کنید؟
👈بعضی دوستان تذکر فرمودند که دکتر صادق زیباکلام چه‌ها در وصف علی مطهری گفته است. احتمالاً گمان می‌کنند زیباکلام مرجع تقلید سیاسی است. دست کم برای من نیست. و راستش برایم عجیب هم نیست که یک زنجیرپاره‌کن از یک زنجیرپاره‌کن دیگر حمایتی چنین اغراق‌آلود کند. و باز برایم عجیب نیست که مخاطبان برای این فتوای سیاسی اغراق‌آلود اهانت‌بار دست بزنند.
👈بحث بی‌ربط سوم این که غم‌انگیز است که هنوز حتی تحصیل‌کرده‌های دانشگاه دیده، گمان می‌کنند روزنامه‌نگاری یعنی فاجعه نگاری و روزنامه‌نگار خوب کسی است که فاجعه‌ی وحشتناک‌تری برای روایت بیابد یا حتی جعل کند.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

این که رای می‌دهیم یعنی چند قرن از پایان برده‌داری گذشته

این روزها می‌بینم اتفاقی که یک بار افتاد انگار دارد بار دیگر و به شکلی دیگر می‌افتد. یک بار به خاتمی رای دادیم، یک بار هم رایمان را تثبیت کردیم و ۸ سال رئیس جمهور بود. هم به اقتصادمان رسید هم به جامعه و فرهنگ و سیاستمان. در نهایت اما همین حضور خاتمی باعث شده بود دیگر تراز کارهای او به چشممان نیاید و گروهی به او چنان بتازند که بگوید من می‌روم و بعد از من اهل عمل خواهند آمد و خواهید دید؛ و آمدند و دیدیم. تا همین روزها هزاران بار فرصت‌سوز خطابش کردند و مدعی شدند او شل جنبیده. چرا؟ چون آنچه او بی‌منت برایمان فراهم کرده بود به چشممان نمی‌آمد. همین جمع تقریبا با کمی کم و زیاد به میر حسین موسوی هم رای دادند. میرحسین الان نیست که از خودش دفاع کند و من بنا نداشتم تا زمانی که وضع چنین است به او انتقادی کنم، اما این یک انتقاد را با در نظر گرفتن همین شرایط (که نیست و اگر بود شاید پاسخی در خور داشت) می‌کنم و صدها انتقاد دیگرم را می‌گذارم برای همان زمان بیان عادلانه‌تر نقدها. میرحسین کم فرصت‌سوزی کرد؟ کم از نقش مذاکره در سیاست غفلت کرد؟ کم از مقابله به مثل با جانوری چون احمدی‌نژاد به این بهانه که در شان من نیست و... کوتاهی کرد؟ پس چرا هیچ کس به او نگفت فرصت‌سوز؟ فقط چون در حصر است؟ پیش از حصر هم کسی نگفت. نه. چون میرحسین آدم سکوت نبود. تا صدایش با آن بلندگو دستی می‌رسید داد می‌زد بعد هم روزی و دو روزی یک بیانیه می‌داد به اندازه‌ی سِفر پیدایش. کاری که خاتمی تنها یک بار در پایان هشت سال ریاست جمهوریش کرد و هیچ کس همان یک بار را هم جدی نگرفت. چون خاتمی اهل کار و سکوت بود. چون خاتمی هر قدمی که برمی‌داشت ده صفحه گزارش کار به ما نمی‌داد. اما میرحسین عکس او بود.
چند روز از انتخابات گذشته؟ از همان زمان که نتایج معلوم شد خواسته‌ها آغاز شد. روحانی از اینجا شروع کند. روحانی از آنجا شروع کند. روحانی باید چنین کند. روحانی باید چنان کند. کار به روحانی هم متوقف نماند. یک تشکیلات بی در و پیکر و بی حساب و کتاب یک لیستی داده شایعه‌ای هم هست که برای رفتن توی این لیست باید میثاقی امضا می‌کردند که یک بندش التزام به استعفا ندادن بوده است. هیچ کس هم بابت میثاق و فلان و بهمان به لیست رای نداده. به لیست رای دادیم چون به خاتمی اعتماد کردیم. حالا همه از هر طرف فریادشان به آسمان بلند است که چرا لیست شفاف نمی‌شود؟ چی شفاف شود؟ هیئت توپخونه بوده و آبگوشت داده‌اند و همه بعد آبگوشت رفته‌اند خونه. شتر مرد و حاجی خلاص. کسی التزامی به ما نداده. یا مثلا داد و بیداد و فلان که چرا مشاور روحانی فلان طور توییت کرده که ما خوشمان نیامده. خب خوشتان نیاید. طرف خودش هم رییس جمهورتان است نه برده‌ی زرخریدتان. این یکی که مستقیم هم به شما وصل نیست. کجای زین را می‌خواهید بچسبید که با مغز نیفتید پایین؟ هوا برتان داشته؟ احمدی‌نژاد را یادتان رفت؟ هنوز همان وضع است. هنوز من شهروند در یک ارتباط ساده با سازمان آب و سازمان برق دستم زیر ساطور این حضراتی است که اصلا حقوقشان از پول من است. فکر کردید یک شبه جامعه مدنی شد و جامعه‌ی مدنی سپهر مدنی شد و تمام؟ باور کردید که همه چی رو به راه شد و وقتش رسیده لنگمان را دراز کنیم و ارد بدهیم؟
واقعیتش این است که این میان تنها یک نفر به ما فکر می‌کند و مثل یک معلم صبور دارد مرحله به مرحله بدیهیات کار سیاسی را و مشارکت مدنی را به ما می‌آموزد و آن یک نفر هم خاتمی است. اول رفت دماوند رای داد تا فحش بخورد تا ما بالاخره بفهمیم با صندوق رای نمی‌شود قهر کرد. بعد لیست امید مجلس را داغ کرد تا بفهمیم می‌توان سر حداقل‌ها توافق کرد و قدرت صد درصدی رقیب را کاست. بعد آمد گفت این بار شما تکرار کنید تا بگوید خیلی جاها شما خودتان می‌توانید آن حداقل قابل توافق را بیابید و نیاز به آقا بالاسر و قطب‌نما و این چیزهایی که اسمش خاتمی باشد ندارید. در قدم‌های بعدی لابد به ما خواهد آموخت که اگر لیست شفاف می‌خواهیم باید تشکل شفاف ایجاد کنیم و آن تشکل رسمی و شفاف باید به بقا فکرکند نه به فانتزی‌های شخصی اعضایش و هوادارانش، و آن تشکل باید لیستش را با تعهد به اهدافش ضمانت کند. بگوید اگر این‌ها نماینده شوند این بهبودها را در تقنین و در نظارت ایجاد می‌کتیم یا اگر فلانی رئیس جمهور شود این برنامه‌ها را دارد. برنامه،
ادامه در مطلب بعد —->

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

وقتی نمی‌شناسی چه مطالبه‌ای؟

هیجان‌زدگی و سهل‌انگاری ناشی از آن از بزرگ‌ترین آفت‌های حرکت‌های اجتماعی است. در این چند روز پس از انتخابات هیجان‌ها به سمت این رفته و می‌رود که «نباید مشوق صرف باشیم، بلکه باید مطالبه‌گر باشیم». این حرف درستی است، اما مطالبه‌گر بودن لوازم و الزام‌هایی دارد. نمی‌شود بی این که بدانی در نانوایی چه می‌کنند بروی آنجا و سنگ پا بخواهی و نام رفتارت را مطالبه بگذاری. وقتی می‌توان از نهادی مطالبه‌ای کرد که دست کم به اجمال آن نهاد را بشناسیم. در همین دو روز دیده‌ام که یکی از دوستانم طرح کرده بود که اگر بشود مذاکرات جلسات شورای شهر تهران مستقیم پخش رادیویی یا رادیو-اینترنتی شود به شفافیت کمک زیادی می‌کند. یک آقایی هم گفته است که باید شورا را الزام کنیم که جلسه‌ی غیرعلنی نداشته باشد.
من روزنامه‌نگار هستم اما خبرنگار نیستم و سر و کارم با شورا نیز بسیار کم است اما در یکی دو سال گذشته به شورا، مشکلات و کارکردهایش علاقه‌مند شدم و اخبارش را دنبال می‌کردم. در همین پی‌گیری‌های ساده چیزهای اندکی در مورد شورا دانسته‌ام. مثلا این که شورا هر هفته روزهای یکشنبه و سه شنبه جلسه دارد. هر دو جلسه علنی هستند و شورا هیچ جلسه‌ی غیرعلنی ندارد. تفاوت در این است که جلسه‌ی سه‌شنبه‌ها با حضور خبرنگاران و پخش تصویری آنلاین روی سایت شورا برگزار می‌شود و جلسه‌ی یکشنبه نه. اما مصوبات و جزئیات مذاکرات محرمانه نیست و اولی کامل به اطلاع مردم می‌رسد و دومی را اگر عضوی به اطلاع مردم برساند خلاف مقررات عمل نکرده است.
به بیان دیگر، این دو مطالبه، بر اساس ناآگاهی از وضع فعلی شورا طرح شده‌اند و تصویب احتمالیشان نه یک قدم به جلو که یک قدم به عقب خواهد بود. دقت کنیم.

‌پ‌ن: این که در اشاره به فردی از واژه‌ی «آقایی» استفاده کردم در حالی که جنسیتش مربوط به بحث نبود کار خطایی بود. معذرت می‌خواهم.

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

اشاره‌هایی به روش‌شناسی علم و بازنمایی علم از خرافه

علم یک انباشت ثابت و لاتغیر از داده‌ها نیست. کمیت و نیز محتوای داده‌هایی که علم را می‌سازند هر آن در حال تغییر است. هیچ گزاره‌ای نیست که از ازل تا ابد علمی باشد. در واقع حد فاصل علم (science) و خرافه (pseudo-science) خاستگاه روش‌شناختی گزاره است. گزاره از پژوهشی بر اساس روش‌شناسی علمی برآمده است یا از روشی دیگر.روش‌شناسی علمی دست کم در آغاز نه چندان پیچیده است و نه چندان غیر قابل درک. موضوع را - هر چه هست - مشاهده می‌کنیم؛ تلاش می‌کنیم چهارچوبی نظری (فرضیه) حدس بزنیم که هم این مشاهده‌ها را تبیین کند و هم قابل آزمون باشد، فرضیه را به آزمون می‌گذاریم، تا زمانی که آزمون فرضیه را تایید کند آن چهارچوب نظری (فرضیه) یک نظریه است و خود نظریه و نتایج برآمده از تخصیص کلی به جزئی آن علمی هستند.
به همین دلیل پیش از این که اینشتین نسبیت را تدوین کند این نظریه و جزئیاتش حتی اگر ابراز می‌شد خرافه بود. از زمان تدوین نسبیت (۱۹۱۵) تا زمان مشاهده‌ی کسوف ۱۹۱۹ نسبیت یک فرضیه بود و پس از آن نظریه‌ای است علمی، تا زمانی که آزمونی بیابند که نسبیت را تایید نکند.
چنان که می‌بینید، حدس و شهود (ساخت فرضیه) دومین مرحله از روش علمی است، اما آخرین آن نیست. اگر پژوهشی پس از تدوین فرضیه به آزمون گذاشته نشود، یا اگر در پژوهشی ساختار داده‌ای فرضیه چنان باشد که قابل به آزمون گذاشتن نباشد (مثلا ابطال‌ناپذیر باشد) حاصل آن پژوهش علم نیست، خرافه است.
الان کتابی روی میزم دارم که خواندنش مفید است. نه به این دلیل که محتوایش مفید است، بلکه به این دلیل که مثالی است از فاصله‌ی علم و خرافه. کتاب را فریتس ریمان نوشته است. ریمان از روانکاوان آلمانی‌ای است که حدودا دو نسل (۵ دهه) پس از فروید زندگی می‌کردند. ریمان در زمان خودش آدمی ذوفنون بوده و علاوه بر روانکاوی به تنجیم (طالع‌بینی بر اساس ستارگان) نیز علاقه داشته و در این مورد نیز مطالعه می‌کرده و کتاب نوشته. این شانس خوبی است. چون اگر من صاف سراغ فروید می‌رفتم و دست‌آوردهای باشکوه او را در روانکاوی خرافه می‌نامیدم، قطعا احتمال این که مخاطبم حرفم را شایسته‌ی توجه ببیند بسیار کم‌تر می‌بود، اما الان ریمان از یک سو شهرت فروید را ندارد و از سویی دیگر دستی نیمه‌آلوده به خرافات دارد.
کتاب ریمان درباره‌ی اضطراب را به فارسی «روان‌شناسی ترس و اشکال بنیادین آن» ترجمه کرده‌اند و همین نسخه است که من روی میزم دارم. اسم متن آلمانی «Grundformen der Angst: Eine tiefenpsychologische Studie» است که ریمان آن را در ۱۹۶۱ منتشر کرده. این سال نه تنها ۱۰ سال پیش از تولد من است، که در دورانی است که عملا ساخت آزمون برای تقریبا اغلب فرضیه‌های روان‌شناختی ناممکن بوده است. این را گفتم که بدانیم «خرافی بودن» فرضیه‌های او در آن زمان الزاما عیبی بر قامت او نیست.
اگر کتاب را بخوانید می‌بینید با متنی طرف هستید که گزارش مشاهده‌ها نیست، بلکه گزارش فرضیه‌هایی است که ریمان بر اساس مشاهده‌هایش ساخته، اما بر خلاف فروید مشاهده‌ها را با ما در میان نمی‌گذارد. ریمان فرضیه‌هایش را با زبانی قطعی و بی‌مماشات طرح می‌کند، چنان که گویی دارد از چیزهایی بدیهی حرف می‌زند. از این جهت ریمان و زبانش شبیه فیلسوفان قرون وسطا و زبان آن‌ها هستند. از نکته‌های بامزه این که همین شیوه‌ی زبانی ریمان می‌تواند به عنوان مشاهده‌ای خام جهت تکمیل یا تصحیح فرضیه‌های کتاب به کار رود. چه، نخستین حدس می‌تواند این باشد که این زبان قطعی و بی‌مماشات برآمده از چیزی مانند اضطراب است. به هر حال، نکته‌ی ساده و اصلی این است که نه متن کتاب به آزمونی برای سنجش فرضیه‌های ریمان اشاره می‌کند، نه گزارش دیگری هست که چنین آزمونی را ممکن نشان بدهد و نه اصلا ساختار داده‌ای بعضی از این فرضیه‌ها قابل آزمودن است. در واقع محتوای کتاب ریمان هر چند گاه بسیار درخشان و شورانگیز است، اما در سال انتشار کتاب همان قدر خرافه بوده که محتوای کتاب دیگر او درباره‌ی تنجیم و راستش را بخواهید هنوز هم وضع تغییر معنی‌داری نکرده است. تاکید می‌کنم که یک فرضیه می‌تواند بسیار درخشان و هوشمندانه و تحسین‌برانگیز باشد اما خرافه باشد نه علم.
تکرار گاه ناسودمند نیست، علم ربطی به موضوع گزاره‌ها ندارد، علم گزاره‌هایی است که از روش علمی برآمده‌اند.
ادامه در متن بعد —->

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

این آدم مستضعف است. مستضعف با چشمان باز. به فکر خودش نیست. به فکر کشور است. وقتی صحبت از مستضعف‌ها می‌شود و واژه‌های تحقیرآمیز به کار می‌برند، فقط حقارت خودشان را نشان می‌دهند.
👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽

Читать полностью…

یادداشت‌های کافِ عین 🇮🇷⌨

آن‌ها که صداقت برایشان ملاک است نه شعار

این روزها همه از ملاک‌های مختلفی حرف می‌زنند، اما این حرف زدن‌ها دو شکل نسبتا متفاوت دارند. بعضی از ملاکی (مثلا توان مدیریتی) حرف می‌زنند تا بسنجند ببینند واقعا که داردش یا بیش‌تر داردش، بعضی هم ملاکی را دست می‌گیرند تا کسی را از میدان به در کنند با این اتهام که نداردش.
این روزها زیاد از حامیان قالیباف در مورد صداقت شنیده‌ام؛ چه آن‌ها که حس می‌کنی صادقانه گفتنشان را و چه آن‌ها که می‌فهمی این برایشان حربه‌ی انتخاباتی است. برای من راستش صداقت شرط ریاست جمهوری نیست، بسیار پیش از آن، شرط انسان بودن است. در عین حال این را هم درک می‌کنم که صداقت در حیطه‌ی سیاست با صداقت در زندگی آدم یک لا قبایی مثل من یک جور تعریف نمی‌شود. یعنی رفتارهایی هست که برای من عین بی‌صداقتی و برای یک سیاستمدار اوج صداقت است. منظورم آن حرف مسخره که «سیاست همه‌ش دروغ اه» نیست. منظورم این است که یک سیاستمدار باید خلاف من هر بار که حرف می‌زند حساب ۱۰۰۱ چیز دیگر را هم بکند.
اما به هر حال اگر کسی هست که صداقتی در حد آدم‌های معمولی برایش ملاک ریاست جمهوری است، به این لیست اموال قالیباف نگاه کند.
قبلا گفته‌ام و اگر نمی‌گفتم هم چیز قابل پنهان کردنی نبود که من در سال ۸۴ با این که در ستاد قالیباف نبودم اما برای ریاست جمهوریش بسیار تلاش کردم. همان روزها و هفته‌ی آخر تبلیغات بود و ما حس می‌کردیم که او رای خوبی دارد که ناگهان با موج جدیدی از تبلیغات او مواجه شدیم. بنرهایی غول آسا با فیگورهای عجیب او. به قول یکی از دوستانم اندازه روس و محتوا آمریکایی. خیلی چیزهای عجیبی بودند و خیلی توی چشم بودند چون آن زمان واقعا هزینه‌ی زیادی پشتشان بود و این هزینه‌ی زیاد شدید توی چشم می‌زد. من هر روز با کسانی که در ستاد بودند تماس می‌گرفتم و می‌گفتم تو رو خدا بگید اینا رو جمع کنن. چون خودم چند بار دیدم مردمی رو که می‌گن من می‌خواستم به این رای بدم اما دیگه به‌ش رای نمی‌دم. از کجا آورده پول این تبلیغات این شکلی رو؟
خب البته آنچه به جایی نمی‌رسید التماس‌های ما بود. حالا دوازده سال گذشته. آقای قالیباف طبق لیستی که داده کم‌تر از ۵۰ میلیون پول دارد، خانه و ماشین هم ندارد. الان سوال ۱۲ سال پیش ۱۰۰ برابر پررنگ‌تر می‌شود. پول آن تبلیغات را از کجا داده؟ از جیب خودش؟ جیبش که فقط از من بهتر است نه از دیگران. کمکش کرده‌اند؟ کی محض رضای خدا همچه کمک‌هایی می‌کند؟ چرا جای کمک به او خرج جهیزیه‌ی چهار تا جوان و ایجاد اشتغال چهار مرد و زن سرفراز و آبرومند نکرد؟ چهار که می‌گویم شما بگو چهل، چهارصد، چهارهزار...

Читать полностью…
Subscribe to a channel