cafeagaahi | Unsorted

Telegram-канал cafeagaahi - کافه آگاهی Cafe Agaahi

1768

موسسه بین المللی پنجره آگاهی و خرد مرکز توسعه روانشناسی مثبت‌نگر علمی تحت نظر سيد پيمان رحيمی‌نژاد درمانگر و پژوهشگر روان‌شناسی مثبت‌ اگزیستانسیال

Subscribe to a channel

کافه آگاهی Cafe Agaahi

یک کارگر ماهر یا یک دانشمند قابل و پرتلاش، فرقی نمی‌کند، هرکدام از آن‌ها تنها زمانی می‌توانند برازندگی و ارزش واقعی خود را نشان دهد که به هنر خود بنازد و از کار خویش احساس سربلندی کند و با بسندگی و خشنودی بر زندگی خود نِگرد.

هیچ چیز بدتر و تأسف‌برانگیزتر از آن نیست که کفاش یا آموزگاری با چهره‌ای رنجور بخواهد بفهماند که برای کاری بهتر زاییده شده است!


اراده معطوف به قدرت
نیچه

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

از نظر ایوان ایلیچ، مشکل ما در داشتن گزینه‌های کافی نیست، بلکه دقیق‌تر آن که در داشتن گزینه‌های بیش از حد است.

او دریافته بود که تا وقتی خود را وقف چیزی نکنید عملاً از آن لذت نمی‌برید.

اگر گزینه‌های بیش از حد در کار باشند می‌توانید کل زندگی‌تان را از یک گزینه به گزینه‌ای دیگر بپرید.

شاید وقتی موضوع صبحانه خوردن در میان باشد چندان مهم نباشد، اما اگر موضوع بر سر انسان‌ها باشد چه؟

واقعیت این است که مشکل اصلی انتخاب نیست، بلکه تعهد است.


مارک ورنون

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

کودکی (نابالغی) یعنی ناتوانی از به کار گرفتن فهم خود بدون راهنمایی دیگران. اگر علت این نابالغی نه فقدان فهم، که نبود عزم شجاعت در به کار گیری فهم خود بدون راهنمایی دیگران باشد، گناه آن به گردن خود انسان است.

شعار روشنگری این است Sapere aude! جسارت آن را داشته باش که فهم خود را به کار گیری!
این که بخشی بدین بزرگی از انسان‌ها، با آن که دیریست طبیعت آنان را به بلوغ طبیعی رسانده، باز به دلخواه تا دم مرگ کودک می‌مانند و دیگران چنین به سادگی خود را سرپرست ایشان می‌کنند، علتی جز کاهلی و بزدلی ندارد.
راستی که کودک بودن چه آسان است! اگر کتابی داشته باشم که جای فهمم را بگیرد و مرشدی که کار وجدانم را انجام دهد و پزشکی که خوراک مناسبی برایم معین کند و...، دیگر لازم نیست خود را به زحمت بیندازم.

روشنگری چیست؟
ایمانوئل کانت

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

آبراهام مزلو، مارتین سلیگمن، و اسکات بری کافمن می‌گویند انسان خودشکوفا، کسی است که در جست‌وجوی تحقق درونی‌ترین ظرفیت‌های خود زندگی می‌کند، نه برای تایید بیرونی، بلکه برای زیست اصیل و معنادار.
استاد شجریان دقیقاً همین مسیر را طی کرد:
• اصالت (Authenticity): صدایش، موسیقی‌اش و حتی سکوتش، بیان‌گر صداقت بود. او هیچ‌گاه برای رضایت ساختارهای رسمی یا فشارهای سیاسی از مسیر هنری و اخلاقی‌اش عدول نکرد.
• تعالی (Transcendence): به‌جای آن‌که صرفاً یک “صدای فنی” باشد، به‌ دنبال نوعی تجربه‌ی عمیق و تعالی‌بخش برای مخاطب و خود بود؛ تجربه‌ای که در آن موسیقی، از تکنیک به معنا گذر می‌کرد.
• معنا (Meaning): شجریان نه‌ تنها هنرمند بود، بلکه یک «راوی معنا» بود؛ با استفاده از شعرهایی که پر از پرسش‌های فلسفی و عرفانی‌اند، شنونده را به تأمل در هستی، رنج، عشق، و زیستن دعوت می‌کرد.

در شاخه‌های نوین روان‌شناسی، مانند روان‌شناسی مثبت فرهنگی و روان‌شناسی اجتماعی اگزیستانسیال و‌ موج سوم روان‌شناسی مثبت ، به این نکته پرداخته می‌شود که انسان در خلاء شکوفا نمی‌شود. بلکه:
خودشکوفایی و معنا، در دل فرهنگ، تاریخ و روابط اجتماعی شکل می‌گیرد.
در این منظر، شجریان تنها یک فرد موفق نیست؛ بلکه پدیده‌ای فرهنگی-روانی است که:
• وجدان تاریخی یک ملت را به صدا درآورد؛
• حافظه‌ی جمعی را در برابر فراموشی، دست‌کاری و تحریف محافظت کرد؛
• و نقشی فعال در سلامت روانی اجتماعی ایفا کرد.
از نگاه روان‌شناسی مثبت، موسیقیِ معنادار یکی از ابزارهای مهم تاب‌آوری روانی و اجتماعی است.

پیمان رحیمی نژاد
روان‌شناس و‌ پژوهشگر روان‌شناسی مثبت اگزیستانسیال

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

رنج ماهیتا یکی از خلاق‌ترین نیروهای بالقوه است.
مرتبط ساختن بزرگی شخصیت‌ها به میزان رنج‌های آن‌ها، یک قضاوت احساسی نیست.
همان گونه که تشکیل مروارید حاصل تلاش صدف در سازگار کردن خود با آزردگی ناشی از ذرات شن و ماسه است، آثار بزرگ هنرمندانی چون ادگار آلن پو، شلی، ون گوگ و داستایفسکی، تنها در رابطه با رنج‌هایی که تجربه کرده‌اند، قابل درک است.

رولو می

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

اگر دیوهای‌مان را به‌دور افکنیم، باید خودمان را برای وداع با فرشته‌هایمان هم آماده کنیم.
سرزندگی ما و ظرفیت گشودن آغوش‌مان بر روی قدرت اِروس، در دیوآسایی نهفته است.
دیوآسایی را باید هدایت کرد و برایش بستر ساخت، این همان جایی است که خودآگاهی انسان بسیار اهمیت می‌یابد.

رولو‌‌ می

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

از برگ پرسیدم…
حالا که پاییز شده و برگ‌ریزان است آیا ترسیده‌ای؟
‎برگ به من گفت: نه، طی بهار و تابستان من کاملاً زنده بودم.
به‌سختی کارکردم تا به تغذیه درخت کمک کنم و اکنون بیشترِ من در درخت است.
من محدود به این فرم نیستم.
من تمام درخت هستم و وقتی هم که به خاک برگردم به تغذیه درخت کمک خواهم کرد.
پس اصلاً نگران نیستم.
‎همان روز بادی وزید و پس از مدتی دیدم که همان برگ، شاخه را ترک کرد و رقصان و شادمان به‌سوی خاک راهی شد.
خیلی خوشحال بود.
تعظیمی به او کردم، میدانم که چیزهای زیادی برای یادگیری از برگ دارم.

‎پس لطفاً نگاه کنید و آنگاه خواهید دید که شما همیشه اینجا بوده‌اید.
بیایید تا باهم نگاه کنیم و به زندگی این برگ وارد شویم؛ ممکن است تا با برگ یکی شویم.
بیایید تا نفوذ کنیم و با همه‌چیز یکی شویم تا ماهیت خودمان را درک کنیم و از ترس رها شویم.
‎اگر خیلی عمیق نگاه کنیم به فراسوی مرگ و زندگی خواهیم رفت.
فردا (پس‌ از این زندگی) من ادامه پیدا می‌کنم. اما تو باید خیلی دقیق و هشیار باشی تا مرا ببینی.
گلی خواهم بود یا برگی. در قالب این فرم‌ها به تو سلام خواهم گفت.
اگر به اندازه کافی دقیق و هشیار باشی مرا خواهی شناخت و به من سلامی می‌فرستی و من بسیار خوشحال خواهم شد.

‎ تیک نات هان

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

همواره خود را عليه خود بر می‌انگيختم.
چه می‌توان کرد؟ گاهی به آنجا می‌رسيم که خود را شديداً رنجيده خاطر حس کنيم.
در تمام مدت عمر به همين ترتيب خود را آزار می‌دادم. اين آخری‌ها طوری شد که ديگر قادر نبودم بر خودم مسلط شوم.
يک بار ميل می‌کردم که به شدت عاشق کسی بشوم. دو بار اين ميل را کردم. و حتی لغزش‌های اوليه، که لازمه اين کار است، نيز اتفاق افتاد.
آقايان من! باور کنيد. مطمئن باشيد. به شما قول می‌دهم که گاهی در عميق‌ترين مغاک‌های روحِ خود نيز باور نمی‌داريم که رنج می‌بریم. زيرا ريشخند کردنِ همه اين‌ها در زوايای روح پنهان شده است.
اما با وجود اين رنج می‌بریم؛ مرتباً، منظماً، و حقيقتاً رنج می‌بريم.
از عشق می‌گفتم. حسود شدم؛ از کوره به در رفتم؛ تمام کارهاي لازم را کردم، ولي همه‌اش از بی‌حوصلگی و خستگی بود و اصلاً واقعيت نداشت.
آقايان من، همه‌اش از بی‌حوصلگی بود. بی‌فايدگی و بی‌اثری مرا در هم می‌فشرد. زيرا ثمره مستقيم و بلا واسطه قانونی و منطقیِ شناسایی و دانايی همين است. همين بی‌فايدگی و بی‌اثری و لااُبالی‌گری.
يعنی دست روی دست گذاشتن و بيکار نشستن.
دانسته و متعمداً.

یادداشت‌های زیرزمینی
فیودور داستایوفسکی

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

همه بسان رود روان اند….

پس در آن کس که دوستش می‌داری، آن که به تو زندگی می‌دهد، آن گرانبهاترین چیز تو، که چون مردمك چشم توست: پسرت، برادرت، شوهرت، دوستت، دلدارت، معشوقه‌ات ، کودکانت یا بزرگترانت، نیک‌نظر کن!
بنگر که در او چه چیز را دوست داری؟ شکل او را، آنچه را که مانند موج در گریز است؟...
خط و خال چهره اش را، تن و اندامش را؟ آنچه امروز می‌بینی، فردا بازش نخواهی یافت. باد وزان روزها ابرها را مچاله می‌کند، پارچه را به جنبش در می‌آورد. گذشت سال‌ها فرسوده‌اش می‌کند. آیا از دوست داشتنش دست نگه می‌داری؟ آیا جان اوست که دوست می‌داری؟ آن نیز می‌گذرد...
همه بسان رود روان‌اند. میان انگشتانت نگاهش نمی‌توانی داشت. در می‌رود. دگرگون می‌شود و طعم دیگر می‌گیرد. آیا از او دست خواهی کشید؟

رومن رولان، سفر درونی، ترجمه به آذین

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

رسالت تو در زندگی چیست؟

کسی که رسالت خود را یافته است، در برابر بی‌معنایی جهان مقاومت نمی‌کند، بلکه آن را می‌پذیرد.
زندگی، بی‌رحم و بی‌ثبات است؛ هیچ معنا یا هدف ذاتی به خودی خود وجود ندارد. این واقعیتی‌ست که اغلب از آن گریزانیم، اما کسی که راه خود را یافته، آن را به چشم فرصتی می‌بیند، نه تهدیدی.

او می‌داند که جهان، سکوت سرد و بی‌جان است، و تنها اوست که می‌تواند با انتخاب‌های آگاهانه‌اش، نقطه‌ای از معنا را در این سکوت بیافریند.
او فهمیده است که زندگی، نه بازی شانس است و نه میدان نبردی بی‌هدف، بلکه مسیری است که هر لحظه‌اش فرصتی است برای تحقق آن جوهره‌ی وجودی که در نهادش نهفته است.
رسالت او همچون ستاره‌ای است که در آسمان هستی می‌درخشد و از ورای ابرهای شک و تردید، او را به سوی فراسوی مادیات و لحظه‌های زودگذر هدایت می‌کند.
اما این خلق معنا، نه از سر اجبار یا انتظارات بیرونی، که ناشی از بار سنگین آزادی و مسئولیتی‌ست که بر دوش خود نهاده است.

این آزادی، هم رهایی‌بخش است و هم ترسناک.
او هر لحظه در برابر خلأیی قرار می‌گیرد که ممکن است او را به سقوط در ناامیدی بکشد؛ اما می‌داند که فرار از این اضطراب وجودی، فرار از خودِ واقعی است.

رسالت او چیزی جز قبول این اضطراب و ادامه دادن نیست؛
ادامه دادن به خلق معنایی که فقط به دست خود او شکل می‌گیرد، بدون تضمین موفقیت یا رضایت، بدون وعده‌ی آرامش همیشگی.

در این مسیر، هر گام نه فقط پیشروی به سمت هدف، که بازسازی و تعریف دوباره‌ی وجود است؛
هر انتخاب، هر تصمیم، هر ایستادگی در برابر بی‌معنایی، اعلامیه‌ای است بر اصالت و استقلال او.

او، با وجود همه تناقض‌ها و ترس‌ها، به راه خود ادامه می‌دهد، چون می‌داند که تنها در این انتخاب آگاهانه و مسئولانه است که وجودش واقعی می‌شود؛
و این، رسالت حقیقی اوست: زندگی کردن در مواجهه با بی‌معنایی، ساختن معنا در دل خلاء، و ایستادن پای وجود خود، حتی وقتی همه چیز درهم می‌ریزد.

پیمان رحیمی نژاد
روان‌شناس و‌ پژوهشگر روان‌شناسی مثبت اگزیستانسیال

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

در مصاحبه‌ای از آدام فیلیپس پرسیده‌می‌شود که آیا خودت رو مدافع نااُمیدی می‌دونی؟

او پاسخ‌ می‌دهد: «من دقیقاً طرفدار نااُمیدی نیستم، بلکه بیشتر به این ایده معتقدم که برای رسیدن به رضایتی واقعی، باید نااُمیدی را تاب بیاوریم. چیزی که برایم جالب است، این است که چگونه فرهنگ‌های‌ مصرف‌گرا بر این‌ تصور بنا شده است که‌ ما قادر به تاب آوردن نااُمیدی نیستیم؛
به‌طوری که هر بار احساس بی‌قراری، کسالت یا کلافگی می‌کنیم، فوراً به سراغ غذا‌خوردن یا خریدکردن می‌رویم.»

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

جویبار زندگی
جاریست در جهان
چون همیشه
با تپشی موزون
در تار و پود شب‌ها و روزهای من.
همان زندگی که می‌پراکند شادی را
در غبار زمین
میان بی‌شمار علف‌ها
در پیچ و تاب و هیاهوی برگ‌ها و شکوفه‌ها.
همان زندگی
که می‌جنبد
در فراز و فرودش
گهواره‌ی تولد و مرگ.
احساس می‌کنم
زندگی به شکوهمندی
در جانم می‌نشیند.
سرشار از غرورم
از تپش ضربان زندگی
که در این لحظه
در رگ‌های من می‌تپد.

گیتاتجالی
رابیندرانات تاگور

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

"دوره روبرو "

▫️ناکامی؛ گاه آغاز سفری درونی است به سوی خِرد، معنا و بازسازی خود. این دوره، دعوتی‌ست به بازنگری در تجربه‌های شکست، از منظر فلسفه اگزیستانسیال، معنادرمانی و روان‌شناسی مثبت گرا
در این دوره می‌آموزیم که چگونه ناکامی می‌تواند ما را از سطح بگذرانَد و به ژرفای خویشتن رهنمون شود؛ جایی که رنج، معنا می‌یابد و شکست، آموزگار بلوغ می‌شود.

⏰ 8 جلسه 3 ساعته |شنبه ها 18:30 الی 21:30
📆 از 18 مرداد
📍خانه زیمانا ، خیابان دولت حد فاصل اختیاریه و دیباجی

برای ثبت‌نام ، لطفا نام و نام خانوادگی به همراه شماره تماس خود را به ایدی زیر ارسال کنید. 👇🏻
@khanezimana

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

جان کابات زین در کتاب ذهن آگاهی برای آغازگران ‌میگوید؛ ذهن‌آگاهی (Mindfulness) به معنای حضور کامل در لحظه‌ی اکنون و مشاهده‌ی تجربیات بدون قضاوت است. این مهارت به ما امکان می‌دهد تا با آگاهی بیشتری به افکار، احساسات و محیط پیرامون خود توجه کنیم و از واکنش‌های خودکار و ناآگاهانه پرهیز نماییم.

این مفهوم ریشه در آموزه‌های بودایی دارد، اما در دهه‌های اخیر به‌عنوان یک رویکرد مؤثر در روان‌شناسی و بهبود سلامت روان مورد توجه قرار گرفته است.MBSR & MBCT دوره‌های تخصصی کاهش استرس بر مبنای ذهن‌آگاهی یا توجه‌آگاهی در دنیا هستند.

تعریف ذهن‌آگاهی:

کریس میس (Chris Mace) در کتاب «ذهن‌آگاهی و سلامت روان: درمان، نظریه و علم» (Mindfulness and Mental Health: Therapy, Theory and Science) ذهن‌آگاهی را به‌عنوان حالتی از آگاهی تعریف می‌کند که در آن فرد به تجربیات درونی و بیرونی خود در لحظه حاضر توجه می‌کند، بدون آنکه آن‌ها را قضاوت یا سرکوب نماید. او تأکید می‌کند که این آگاهی می‌تواند به کاهش رنج روانی و بهبود سلامت روان منجر شود.

فواید ذهن‌آگاهی:

پژوهش‌های متعددی نشان داده‌اند که تمرین ذهن‌آگاهی می‌تواند تأثیرات مثبتی بر سلامت روان داشته باشد. به‌عنوان مثال، مطالعه‌ای که در مجله تحقیقات روان‌تنی (Journal of Psychosomatic Research) منتشر شده است، نشان می‌دهد که مداخلات مبتنی بر ذهن‌آگاهی می‌توانند به کاهش استرس، اضطراب و افسردگی کمک کنند. این پژوهش همچنین به بهبود کیفیت زندگی و افزایش رضایت از زندگی در افرادی که به‌طور منظم تمرینات ذهن‌آگاهی انجام می‌دهند، اشاره می‌کند.

تکنیک‌های تقویت ذهن‌آگاهی:
• مراقبه‌های ذهن‌آگاهانه: تمرکز بر تنفس و مشاهده افکار و احساسات بدون درگیر شدن با آن‌ها.
• اسکن بدن: توجه به احساسات فیزیکی در قسمت‌های مختلف بدن و پذیرش آن‌ها بدون قضاوت.
• تمرکز بر فعالیت‌های روزمره با آگاهی: حضور کامل در فعالیت‌هایی مانند خوردن، راه رفتن یا شست‌وشو، با توجه به جزئیات و تجربیات حسی مرتبط با آن‌ها.

با پرورش ذهن‌آگاهی، می‌توان کیفیت زندگی را بهبود بخشید و با آرامش بیشتری با چالش‌های روزمره مواجه شد.

پیمان رحیمی نژاد
روان‌شناس و‌ پژوهشگر روان‌شناسی مثبت اگزیستانسیال

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

https://cafeagaahi.org/رسالت-زندگی-وظیفه-درونی/

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

در این جهان بی‌قرار، که هر لحظه‌اش در عبور است و هر نفَسش بر لبۀ نیستی می‌گذرد، آن‌چه بیش از همه بر دل می‌نشیند، نه وعدۀ فردایی روشن است و نه تصویر آرمان‌شهری که هرگز نخواهد آمد؛ بلکه همین لحظات کوتاهِ زیستن است، همین لحظه‌هایی که زنده‌ایم ــ با تمام سنگینی‌شان، با تمام زخم‌های عمیق‌شان.

و در این میان، گویی صدایی از پس قرن‌ها، از ژرفای حکمت و خاک از زبان سعدی بزرگ و عزیز ما را به هُشیاری فرامی‌خواند:

«حیات زنده غنیمت شمر که باقی عمر
چو برف بر سر کوه است، روی در نقصان»

زندگی، نه وعده‌ای در آینده، که همین اکنون است؛ همین اکنونِ لغزان، همین دمِ موقتِ بودن. باقی‌ماندۀ عمر ما، مانند برفی بر قله‌ی کوه، دیر یا زود خواهد آب شد. از ما تنها ردّی می‌ماند، خیس و گاه ناپیدا بر سنگ‌فرش روزگاران.

اما آیا بودن ما در این جهان، جز رنج و بی‌قراری، ثمر دیگری دارد؟ شاید نه. شاید حقیقت، همان رنجی‌ست که از نخستین گریه‌ی نوزاد آغاز می‌شود و تا واپسین نفَسِ پیری امتداد می‌یابد. اما در همین رنج نیز، امکانی نهفته است: امکانی برای معنا دادن، برای شکل‌ دادن به رنج، برای مقاومت، برای خلق، و شاید برای بخشش.

مهم این نیست که پایان چگونه است؛ که مرگ، بی‌درنگ یا آهسته، ما را در آغوش خواهد گرفت. مهم این است که در همین فرصت محدود، من و تو، هر دو، بتوانیم از حجم این تجربۀ نازیسته، از این سکوت‌های بلعیده‌شده، از این فرصت‌های هدررفته، بکاهیم. که از دلِ خاکسترمان، اگر نه شهری آباد، دست‌کم قلعه‌ای سوخته بر جای بماند؛ گواهی بر آن‌که ما زیستیم، ما جنگیدیم، ما با خویشتن خود روبه‌رو شدیم.

و آنگاه که کار تمام شد، بی‌هیاهو، بی‌انتظار نام و نشان، از این کره‌ی خاکی عبور کنیم و در جایی دورتر، جایی آن‌سوتر از روز و شب،
«پشت حوصلۀ نورها»
دراز بکشیم؛
آرام، رها، بی‌نیاز.

پیمان رحیمی نژاد
روان‌شناس و‌ پژوهشگر روان‌شناسی مثبت اگزیستانسیال

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

«ما؛ همه فرزندان عصر پوچی هستیم.»

هایدگر در آثارش (به‌ویژه در آمدی بر متافیزیک و هستی و زمان) از مفهومی سخن می‌گوید که می‌توان آن را «عصر غیبت معنا» یا فراموشی وجود (Seinsvergessenheit) نامید:

در این عصر، ما همه‌چیز را می‌فهمیم، اندازه می‌گیریم، تحلیل می‌کنیم—اما از پرسش بنیادین “بودن چیست؟” غافل مانده‌ایم.
او این وضعیت را به‌عنوان نشانه‌ی یک بحران هستی‌شناختی عمیق می‌بیند.
ما دیگر نمی‌دانیم «چرا هستیم»، «برای چه زندگی می‌کنیم»، و مهم‌تر از آن، «چگونه با بودن خود روبه‌رو شویم». ما فرزندان عصر پوچی هستیم.
ما وارثان این فروپاشی‌ایم:
• دوران ما دیگر باورهای جهان‌شمول ندارد.(دین، ایدئولوژی، پیشرفت مطلق، عقلانیت و میل به خردورزی)
• دوران ما با اضطراب بنیادین درگیر است: نه صرفاً ترس از مرگ، بلکه ناتوانی در یافتن معنا را بسیاری از افراد تجربه می‌کنند.
• فناوری، مصرف‌گرایی، سرعت، و رسانه‌ها—به‌جای حل مسئله‌ی معنا، آن را می‌پوشانند.

ما کودکانی هستیم که در جهانی بی‌پدر مانده‌ایم. پدر، نماد نظم، معنا، غایت بود. حالا که پدر رفته، ما باید خودمان معنا را بسازیم—و این نه آسان است، نه بی‌خطر.

ما فرزندان این وضعیت هستیم:
• در جهانی تکنولوژیک، پر از اطلاعات، اما تهی از معنا زندگی می‌کنیم.
• در دورانی که مفاهیم سنتی (خدا، حقیقت، پیشرفت، جامعه و ارزش های اصیل) فروریخته‌اند.
• و در شرایطی که دیگر «هیچ مرکز معنایی» وجود ندارد که بتوان به آن تکیه کرد و دچار ابتذال معنایی هم شده‌ایم.
در این عصر پوچی «بودن» را چطور باید معنا کرد و چه نسبتی با امید دارد؟
هایدگر از ما می‌خواهد به جای پنهان‌شدن در سرگرمی، مصرف زدگی، یا علم‌گرایی افراطی، نمایش‌گری و دستاوردگرایی زیاد، با بودن خود روبه‌رو شویم:
• “بودن” یعنی زیستن با آگاهی از مرگ، از محدودیت، از پایان.
• یعنی پذیرفتن این‌که “من” در جهانی هستم که هیچ‌کس پاسخ نهایی نمی‌دهد، پس من باید مسئولانه انتخاب کنم.
• امید در این وضعیت، یک تصمیم است نه صرفاً یک احساس و هیجان مثبت.

امید در عصر پوچی؟ یا امکان زیستن اصیل؟

هایدگر به‌جای دعوت به خوش‌بینی، انسان را به زیستن اصیل (Eigentlichkeit) دعوت می‌کند:
• زندگی اصیل یعنی زندگی‌کردن با آگاهی از مرگ
• یعنی دست‌کشیدن از انکار، از روزمرگی، از «سقوط در توده و رفتارهای گله‌ای»
• و بازگشت به پرسش از بودن: این‌‌‌ که من کیستم؟ چه نسبتی با وجود دارم؟ به تعبیری اگر ما فرزندان عصر پوچی هستیم، پس امید ما نه در بازگشت به قطعیت، بلکه در زیستن آگاهانه با بی‌قطعیتیِ بنیادین هستی است. هایدگر از ما نمی‌خواهد که دلداری ببینیم «او از ما می‌خواهد که بیدار شویم».
امید، نه در انکار پوچی، بلکه در مواجهه‌ی اصیل با آن ممکن می‌شود.

امید برای فرزندان عصر پوچی: چگونه ممکن است؟

اگر امید را نه خوش‌بینی، بلکه وفاداری به امکان بودن در دل نیستی بدانیم، آن‌گاه:
• امید یعنی «من هنوز می‌توانم پاسخ بدهم، حتی اگر جهان سکوت کرده باشد»
• امید یعنی زیستن با صداقت، با آگاهی، با پذیرش رنج اما بدون تسلیم و مواجهه شجاعانه با رنج های پاک و ناپاک زندگی
• امید یعنی: من بودن را جدی می‌گیرم، حتی اگر جهان هیچ معنایی پیشنهاد نکند.

فرزندان عصر پوچی بودن، یعنی زیستن در جهانی که معنا را به ما نمی‌دهد «اما ما هنوز می‌توانیم آن را بیافرینیم».
این نسل، نه در انتظار نجات، بلکه در تلاش برای بودن است.
امیدِ این نسل، نه خوش‌خیالی، بلکه ایستادگی است؛
امیدی که از دل پذیرش پوچی می‌جوشد، نه از انکار آن.
حالا پرسش مهم ما می تواند این باشد در عصر پوچی، ما چطور می توانیم امید را خلق کنیم؟!

پیمان رحیمی نژاد
روان‌شناس و‌ پژوهشگر روان‌شناسی مثبت اگزیستانسیال

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

آدام فیلیپس در عقل در برابر جنون چقدر زیبا می‌نویسد:

فروید می‌گوید؛ در میل ما به پول خشونتی افراطی وجود دارد؛ این شادی ما را با زیاده‌ روی و افراط در حواس‌ پرتی نابود می‌کند.
اما فروید از عشق به پول استفاده می‌کند تا نشان دهد در نفسِ رها کردن و انکار این واقعیت که ما زمانی کودک بوده‌ایم نوعی دیوانگی وجود دارد.

عشق به پول، ما را از عشق های کودکی‌مان منحرف می‌کند.
دیوانگیِ خواسته های انسان مدرن در این است که نمی‌خواهد درباره‌ی خواستنِ خودش بداند.
پول برای انسان مدرن نماد و نشانه‌ی ترس و هراس او از امیال خودش است.

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

آواز شجریان، پژواک روح ایرانی است.

نگاهی به اثرگذاری موسیقی ایرانی و استاد محمدرضا شجریان بر روان و هویت جمعی ما به بهانه زادروز تولد خسروی آواز ایران

موسیقی، تنها صدا نیست؛ حافظه‌ی جمعی ماست.
در هر نغمه‌ی آواز ایرانی، رگه‌هایی از تاریخ، اندوه، امید و ایستادگی نهفته است؛ گویی صدا، جان گرفته تا آن‌چه واژه‌ها قادر به گفتنش نیستند، به ما یادآوری کند.
در میان تمام چهره‌های موسیقی ایرانی، نام استاد محمدرضا شجریان چون پرچمی در اوج ایستاده است؛ نه‌ فقط به‌ خاطر توانایی بی‌بدیلش در اجرا و بازآفرینی ردیف‌ها، بلکه به‌سبب نقشی که در احیای فرهنگ جمعی و ارتقای سلیقه و شعور شنیداری جامعه ایرانی ایفا کرد.
صدای او، صدای زخمی بود که پنهان می‌ماند، صدای دعای جمعی، صدای نجیبِ رنج‌کشیده‌ای که با کرامت از درد عبور می‌کرد.
شجریان، تنها یک خواننده نبود؛ یک زبان بود.
زبانِ بی‌صدای هزاران انسانی که در تنهایی، با آوازی از حافظ یا مولانا، با بغضی فروخورده، معنایی می‌یافتند که در هیچ متن درسی نبود.
موسیقی او، در روان جمعی ما حک شده است:
از صدای ربنایش در رمضان تا مثنوی‌های حزن‌آلود در کنسرت‌های گل‌ها، از فریادهای بلند «مرغ سحر» تا سکوت‌های پرمعنای بین ابیات. یا زخمه‌های تار لطفی در عشق داند و صدای ملکوتی‌اش که از حافظ می‌خواند:
مگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار
‎ور نه مستوری و مستی همه کس نَتْوانند

او با آوایش، پلی زد میان روان فردی و وجدان جمعی.
در روان‌شناسی فرهنگی، «موسیقی» نه‌تنها ابزار بیان احساس، بلکه ابزاری برای تنظیم هیجان، بازسازی هویت، و هم‌دل شدن با دردهای تاریخی است. آواز شجریان، مثل صدای خاک است برای ایرانی که می‌خواهد فراموش نکند، اما می‌خواهد شفا بیابد. آنجا که با زیباترین حالت ممکن از فریدون مشیری می‌خواند؛
آه!
می‌خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما «خفته‌ی چند»!
چه کسی می‌آید با من فریاد کند؟

فرهنگ ما، با چنین صداهایی زنده مانده و اکنون، وظیفه‌ی ماست که این صداها را نه فقط بشنویم، که بفهمیم‌شان.
تا بتوانیم نه‌ فقط از نظر فردی، بلکه در سطح جمعی، رشد کنیم، ببالیم، و خِردمندانه‌تر زندگی کنیم.
موسیقی، تداومِ شنیداریِ تاریخ است؛ زبانِ نانوشته‌ای که فرهنگ‌ها به کمک آن، معنا می‌سازند، رنج‌ها را روایت می‌کنند، امیدها را بازآفرینی می‌کنند، و انسان را به درک عمیق‌تری از خویش و جامعه می‌رسانند.
در سنت ایرانی، موسیقی نه یک هنر تزئینی، که رسانه‌ای برای انتقال جهان‌بینی و ارزش‌های فرهنگی بوده است.
نوای تار شهناز، فرهنگ ظریف، لطفی و علیزاده تا شاهکارهای آسمانی سنتور مشکاتیان و نی استاد موسوی و کمانچه بهاری، و کیهان کلهر و اساتید ارزشمند و بزرگ موسیقی ایران زمین و شعرهای عطار و خیام و سعدی و حافظ یا مولوی و اخوان ثالث و مشیری بر بستر آواز، نه تنها زیبایی، بلکه آگاهی، بیداری و گفت‌وگو میان انسان و جهان پیرامونش را خلق می‌کند.
عالیجناب شجریان بر‌‌‌ تارک این خاک می‌درخشد نه‌ فقط به خاطر استادی‌اش در ذوق و‌ هنر و آواز ایرانی، بلکه تجسم یک فرهنگ، یک خاطره‌ی مشترک، و یک ایستادگی در برابر فراموشی است.
او صدایی علیه فراموشی و خاموشی ایران فرهنگی ماست.
آنجا که به زیباترین شیوه اخوان ثالث عزیز را در زمستان است برایمان جاودانه کرد و میخواند:
‎حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد
‎تگرگی نیست، مرگی نیست
‎صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
‎من امشب آمدستم وام بگزارم
‎حسابت را کنار جام بگذارم
‎چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!
‎فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

شجریان، تنها یک استاد آواز توانمند نبود. بی شک او با تلمّذی که از محضر اساتید برجسته داشت صدایش یک تاریخ شنیداری بود و میراث‌دار همه هنرمندانی است که پیش از او نقش‌آفرینی عمیقی در فرهنگ و هنر ایران داشته اند.
آواز او، آوازی که در آن، قرن‌ها شعر، درد، عرفان و فریاد، با هم آمیخته می‌شدند تا وجدان جمعی ایرانیان را بیدار نگه دارند.
او صدای کسانی شد که در هیچ رسانه‌ای شنیده نمی‌شدند. صدای مردمی که با صدای او دعا کردند، اندوه خود را تاب آوردند، و در برابر ظلم، نجیب ماندند.
تک تک آثار ایشان خلوتی برای بیدار شدن است و‌ سرودی برای رهایی و امید؛ و هر گوشه‌ی آوازش، برشی از روح تاریخی مردمی که قرن‌ها کوشیدند صداقت، زیبایی و معنا را زنده نگه دارند.

شجریان؛ نمونه‌ای از خودشکوفایی در فرهنگ ایرانی


استاد شجریان یک نمونه‌ی نادر از تحقق ارزش‌های روان‌شناسی مثبت‌گرا در بستر فرهنگی ایران است با پیوندی تنگاتنگ به فلسفه‌ی وجودی، تاریخ و روان‌ جمعی یک ملت.

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

یک روز از سر بیکاری به بچه‌های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که فقر بهتر است یا عطر؟
قافیه ساختن از سرگرمی‌هایم بود.

چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می‌کردند.
نوشته بودند که:
فقر خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می‌کند و او را بیدار نگه می‌دارد، ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می‌کند. عادت کرده بودند مجيزِ فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.

فقط یکی از بچه ها نوشته بود “عطر"! انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.

نوشته بود: "عطر حس‌های آدم را بیدار می‌کند که فقر آن‌ها را خاموش کرده‌‌ است."

فریبا وفی
رویای تبت

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

گاهی تمام ذهن ما درگیر رسیدن است.
رسیدن به جایی بهتر، جایگاهی بالاتر، رابطه‌ای امن‌تر، معنایی روشن‌تر. اما در میانه‌ی این دویدن‌ها، یک پرسش اساسی گم می‌شود:
وقتی می‌روی، آیا واقعاً هستی؟ به کجا می‌روی؟
ما معمولاً مقصد را جدی می‌گیریم، اما خودِ مسافر را نه.
در حالی که اصلِ ماجرا نه در رسیدن، بلکه در چگونگی بودن در مسیر است.
و اینجاست که این جمله، مثل نوری در تاریکی ذهن می‌تابد:

مهم نیست به کجا می‌روی، مهم‌تر این است که هنگام رفتن، که هستی!
ویکتور فرانکل، کسی که در دل جهنم آشویتس زندگی کرد، می‌نویسد:
انسان حتی در رنج هم می‌تواند معنا بیافریند، اگر بداند که کیست.
نه مقصد، نه شرایط، بلکه نحوه‌ی مواجهه‌ی ما با زندگی است که ما را تعریف می‌کند.
در نگاه فلسفه‌ی اگزیستانسیال نیز، تو پیش از آنکه چیزی بشوی، هستی.
در نگاه اگزیستانسیالیستی نیز، مسئله‌ی اساسی نه مسیر است و نه مقصد، بلکه «شیوه‌ی بودن» است.
در جهانی که فاقد معنای پیشینی است، تو هستی که با انتخاب‌ها، مسئولیت و حضور آگاهانه‌ات، مسیر را معنا می‌کنی.
سارتر می‌گفت: «وجود مقدم بر ماهیت است» یعنی مهم نیست کجا هستی، بلکه چطور می‌باشی.
تو آزادی، و این آزادی، ترسناک اما مقدس است.
تو خودت را می‌سازی، نه با رسیدن، بلکه با چگونه رفتن.

اگر درونت پر از اضطراب، بی‌ثباتی یا تقلید باشد،
حتی اگر به خواسته‌ات برسی، چیزی درونت هنوز گم است.
اما اگر در مسیر، لحظه‌به‌لحظه آگاهانه باشی، خودت را ببینی، صدایت را بشنوی،
آنگاه هر قدم، خودش یک مقصد است.
چقدر از ما، تنها به امید فردا زندگی می‌کنیم؟
چقدر برای یک روز خاص، یک سفر نجات‌بخش، یک “بعداً” منتظریم؟
در حالی که فراموش کرده‌ایم:
آنچه زندگی را می‌سازد، نه جایی که می‌رویم، بلکه کسی‌ست که در حین رفتن هستیم.

اگر «بودن» تو تهی، ناآگاه، واکنشی یا سطحی باشد، حتی رسیدن به بالاترین قله‌ها نیز تو را راضی نخواهد کرد.
اما اگر در لحظه‌ی حرکت، درگیرِ عمق باشی یعنی خودت را زندگی کنی، آگاه باشی، و به انتخاب‌هایت پاسخگو آن‌گاه حتی راه رفتن در تاریکی هم معنا خواهد داشت.
یعنی معنای حضور، نه در مکان، که در کیفیتِ بودنِ تو نهفته است. فرقی نمی‌کند به کجا بروی اگر خودت را نشناسی، اگر بودنت تهی باشد، هر مقصدی هم پوچ خواهد بود.
اما اگر «بودن» را آگاهانه و عمیق زندگی کنی،
حتی ایستادن در دل یک بی‌راهه،
می‌تواند تبدیل به خانه شود.
مهم نیست به کجا می‌روی، مهم‌تر این است که هنگام رفتن، که هستی.

بگذار این جمله، مثل قطب‌نما، در سفر زندگی همراهت باشد.

پیمان رحیمی نژاد
روان‌شناس و‌ پژوهشگر روان‌شناسی مثبت اگزیستانسیال

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

🔹 پدیده اعتماد سازی در زندگی انسانی بر پایه آسیب‌پذیری روان‌شناختی، امنیت عاطفی و ارتباط شکل می‌گیرد.
اعتماد، فضای امنی برای افراد ایجاد می‌کند تا بتوانند بدون ترس، خود واقعی‌شان باشند. (Johnson, 2008)
مشکل اصلی در مهم بودن اعتماد زمانی پیش می‌آید که اعتماد دچار خدشه می‌شود.

🔹 وقتی دروغ و خیانت، اعتماد را از بین می‌برد، چه اتفاقی می‌افتد؟
احساس امنیت ما آسیب می‌بیند و توانایی ما برای بیان آزادانه افکار و احساساتمان متزلزل می‌شود. ترس جای راحتی را می‌گیرد و شک جای اطمینان را.

🔹 اعتماد، بازتابی از خودپنداره ماست.
شیوه‌ای که به دیگران اعتماد می‌کنیم، بازتابی از تصویری است که از خود داریم. اعتماد به دیگران نشان‌دهنده میزان اعتمادی است که به خودمان داریم. (Copley, 2023)

🔹 اعتماد در تمام تصمیمات ما نقش کلیدی دارد، باید پرسید آیا شما فردی هستید که برای رشد و تغییر، ریسک می‌کند؟
اعتماد به خود، نقش مهمی در نحوه تصمیم‌گیری‌های دشوار و مسیر زندگی ما دارد. اگر در تصمیم‌گیری‌های‌مان مدام دچار تردید می‌شویم این یعنی مساله ما، اعتماد است.

چگونه اعتماد دیگران را جلب کنیم؟

✅ اعتماد با حرکات بزرگ ساخته نمی‌شود؛ بلکه از طریق اقدامات کوچک و مداوم شکل می‌گیرد.
🔹 برای بررسی میزان قابل اعتماد بودن خود، به این ویژگی‌ها دقت کنید:

1️⃣ توانمندی – “آیا دیگران به توانایی شما در انجام کارها اعتماد دارند؟”
2️⃣ ثبات – “آیا دیگران مطمئن هستند که شما در طول زمان به تعهدات خود پایبند می‌مانید؟”
3️⃣ صداقت – “آیا دیگران باور دارند که شما در موقعیت‌های سخت، انتخاب درست را انجام می‌دهید؟”
4️⃣ همدلی – “آیا دیگران احساس می‌کنند که شما با دلسوزی و احترام با آن‌ها رفتار می‌کنید؟”

🔹 اعتماد، یک الگوی رفتاری است که با تمرین و تکرار در روابط شکل می‌گیرد.
🔹 حتی در زمان تعارض، اعتماد می‌تواند از طریق انتخاب‌های درست، قوی‌تر شود.

۶ نوع مختلف اعتماد در روابط

در روابط سالم، اعتماد به اشکال مختلفی وجود دارد. آیا شما این انواع اعتماد را در زندگی خود تجربه کرده‌اید؟

1️⃣ اعتماد عاطفی
آیا کسی را دارید که بتوانید احساساتتان را بدون ترس از قضاوت با او در میان بگذارید؟

2️⃣ اعتماد اجرایی
آیا فردی هست که همیشه به قول‌هایش عمل کند و مسئولیت‌هایش را بپذیرد؟

3️⃣ اعتماد اطلاعاتی
آیا به اطلاعاتی که از دیگران دریافت می‌کنید، اطمینان دارید؟ آیا احساس می‌کنید که با شما صادق هستند؟

4️⃣ اعتماد به خود
آیا به قضاوت، توانایی‌ها و استقامت خود اعتماد دارید؟ آیا به تصمیماتی که می‌گیرید اطمینان دارید؟

5️⃣ اعتماد موقعیتی
آیا در موقعیت‌های خاص، به برخی افراد اعتماد بیشتری دارید؟ مثلاً به تخصص یک پزشک یا مهارت خاص یک همکار؟

6️⃣ اعتماد فیزیکی
آیا در کنار فردی احساس امنیت می‌کنید و مطمئن هستید که به شما آسیبی نخواهد رساند؟

✅ اعتماد، اساس یک رابطه سالم است. چه در حال ایجاد یک رابطه جدید باشید، چه در حال ترمیم آن، آگاهانه برای تقویت اعتماد تلاش کنید.

📌 برای تقویت روابط خود، بر اساس اصول اعتمادسازی رفتار کنید. حتی در زمان تعارض، انتخاب‌های شما می‌تواند پایه‌های رابطه را مستحکم‌تر کند.

پیمان رحیمی نژاد
روان‌شناس و‌ پژوهشگر روان‌شناسی مثبت اگزیستانسیال

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

در دل جهان ابزورد، انسان در وضعیتی دوگانه ایستاده است:
از یک سو، میلِ بی‌پایان به معنا، تعلق، رهایی و عشق.
و از سوی دیگر، جهانی خاموش، بی‌پاسخ، بی‌تضمین.
انسان، به قول آلبر کامو، محکوم به جستجوست، اما بی‌هیچ ضمانتی برای یافتن.
او معنا را می‌خواهد، اما جهان بی‌معناست.
در این کشاکش، گاه به فراوانی برمی‌خوریم.
نعمت، رفاه، نزدیکیِ ظاهری به آنچه می‌خواستیم.
اما مسئله اینجاست:
وفور، ما را غافل می‌کند.
در وفور، معنا کمرنگ می‌شود.
چیزی که هست، اگر بی‌رنج به‌دست آمده باشد، در ما شوق یا درک عمیق نمی‌آفریند.
و اینجاست که سعدی، حقیقتی را بر زبان می‌آورد که فراتر از عرفان یا اخلاق، در دلِ فلسفه‌ی ابزورد می‌درخشد:

تو در کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال

در کنار فرات، آب هست، اما عطش نیست.
و بی‌عطش، آب دیگر آب نیست شیئی‌ست بی‌معنا.
مانند زندگی برای انسانی که هرگز طعمِ خالی بودن، تنهایی، و خواستن بی‌دست‌یابی را نچشیده است.
اما در بادیه، آب زلال به اسطوره بدل می‌شود. به چیزی که جهان با آن معنا می شود.
در دل بیابان است که معنا، هرچند خیالی، قدرت خود را نشان می‌دهد.
عطش، میل، خواستنِ بی‌پاسخ، ما را به آستانه‌ی آگاهی می‌رساند.
آگاهی از اینکه آب، شاید هیچ‌گاه نرسد، اما همین نرسیدن، عمیق‌تر از داشتن است.
در نگاه ابزورد، این همان وضعیت انسان است:
ما برای چیزی می‌دویم که شاید هرگز نرسد.
اما همین دویدن، این عطشِ بی‌پاسخ،
ما را زنده نگه می‌دارد.
معنا، نه در رسیدن، بلکه در حرکت بی‌پایانِ بادیه‌نشینی‌ست.
و شاید حقیقت عشق، ایمان، آزادی یا حقیقت، نه در “داشتن” که در “خواستنِ ناتمام” آن‌هاست.
سعدی، ناخواسته یا به الهام، حقیقتی ابزوردی را گفته است:
کسی که به آب رسیده، نمی‌فهمد که چیست.
اما آن‌که در عطش مانده، به راستی آن را زیسته است.

در جهانِ بی‌پاسخ، آب زلال نه پاداش که وهمی امیدبخش است.
اما این وهم، برای انسانِ آگاه، کافی‌ست که راه بیافتد، طلب کند، و معنای زندگی را نه در مقصد، که در تجربه‌ی تشنگی و رنجِ نرسیدن بازیابد.

پیمان رحیمی نژاد
روان‌شناس و‌ پژوهشگر روان‌شناسی مثبت اگزیستانسیال

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

مردمِ طاعون‌زده بعد از آن‌ که جوابی از سوی مذهب نمی‌گیرند، دست به گریبان خرافات می‌شوند. چرا که دیگر مذهب هم نقطه اتکای خوبی برای آن‌ها نیست.

آن‌ها رفته رفته با پخش شدنِ هرچه بیشترِ طاعون، در دام عادت می‌افتند. مردم به طاعون و تمام تلخی‌‌ها و ناامیدی‌هایش خو می‌گیرند و این فاجعه‌بارترین اتفاق است. زیرا که:
"عادت به نومیدی، از خودِ نومیدی بدتر است."

طاعون؛ آلبر کامو

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

نیمی از نگرانی‌ها و اضطراب‌های ما مربوط به «نظر دیگران» است، ما باید این خار را از بدن خود بیرون بکشیم!
نظر دیگران، تصوری خام یا یک وهم است که هر لحظه می‌تواند تغییر کند. نظر دیگران به نخی بند است و ما را برده‌ی آنان می‌کند؛ برده‌ی نظراتشان و بدتر، برده‌ی آنچه وانمود می‌‌کنند به نظرشان می‌‌رسد!

اروین د.یالوم، درمان شوپنهاور

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

اگر متوجه شدی که برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران عمل می‌کنی، یا از ترس و گمانی که چه‌بسا درباره‌ی تو کنند از عملی خودداری می‌کنی، از راه دور افتاده‌ای.
خرسندی را در دنبال کردن فلسفه‌ی خود بیاب.
اگر می‌خواهی محترم باشی، از احترام به خودت شروع کن.

اپیکتیتوس

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

ما چنان زندگی می‌کنیم که گویی همواره در انتظار چیزی بهتر هستیم، حال آن‌ که اغلب آرزو می‌کنیم که ای کاش گذشته بازگردد و بر آن حسرت می‌خوریم.

ما به زمان بسان چیزی نظر می‌کنیم که باید درگذرد و در این رهگذر، ما را به اهداف و خواست‌هایمان برساند.

اکثر مردم هنگامی که به پایان کار می‌رسند و نظری بر گذشته می‌افکنند، در می‌یابند که سرتاسر زندگی را چون چیزی گذرا زیسته‌اند و با حیرت مشاهده می‌کنند که آنچه بی اعتنا از کنارش گذشته‌اند و لذتی از آن نبرده‌اند، همان زندگیشان بوده؛ یعنی همان چیزی که به خاطرش زندگی کرده‌اند.

انسان فریاد برمی‌آورد که امید و آرزو، او را فریفته‌اند تا این که عاقبت در آغوش مرگ به رقص درآید!
آه! چه مخلوق حریص و سیری‌ناپذیری است این انسان!

️در باب عبث بودن وجود، شوپنهاور

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

در ذهن‌های فلسفی‌نگر نوعی احساس ضمنی و پیش‌آگاهی هست که می‌گوید پنهان‌شده در پس این واقعیتی که ما در آن زندگی می‌کنیم و وجودمان را در آن ادراک می‌کنیم، واقعیت دوم [رازآمیزتر ولی واقعی‌تری] وجود دارد که [از این واقعیت آشنا] بسیار متفاوت است؛ به بیان دیگر، این واقعیت ما یک ظاهر/نمود/نمایش است.
شوپنهاور در جایی اظهار می‌کند که نشانه‌ی ظرفیت یک فرد در فلسفه‌ورزی داشتن این استعداد است که هر از چند گاهی احساس می‌کند که انگار آدم‌ها و همه‌ی چیزها[ی دیگر این دنیا] چیزی جز هاله‌ها و اشباح یا تصاویری از یک رویا نیستند.

فردریش نیچه، زایش تراژدی

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

انسان گاهی رنج را به طور وحشتناکی دوست دارد؛ تا سر حد عشق. این یک واقعیت است.
من طرفدار رنج نیستم اما طرفدار سعادت هم نیستم.
من‌، طرفدار امیالم هستم و آن هم به این سبب که به آن‌ها در همه حال دسترسی دارم.
رنج، تردید است، نفی است.
رنج، یگانه دلیل آگاهیست.
آگاهی به عقیده‌ی من، بدبختی بزرگ انسان است. این را هم می‌دانم که انسان آن‌ را دوست دارد و با هیچ رضایت‌مندی دیگری عوض نخواهد کرد.

یادداشت‌های زیرزمینی، داستایوفسکی

Читать полностью…

کافه آگاهی Cafe Agaahi

حتی وقتی دوستت تو را می‌رنجاند، باز هم دوستی‌تان می‌تواند نجات پیدا کند. سعی نکن دردت را مخفی کنی، در موردش حرف بزن؛ و از حس ناب آشتی کردن، لذت ببر.


دوستی‌تان را پرورش دهید. در خاک حاصل‌خیز احترام، شناور در نور حقیقت و همراه با چاشنی شفقت، زندگی همچون یک درخت رشد می‌کند و میوه‌های عشق می‌دهد.

کتاب دوست درمانی،کاس پی دوترویچ و جان دی پری، ترجمه صدف شجیعی

Читать полностью…
Subscribe to a channel