#عکسواره
رو راست و غمگین
پرسه نیست نام رهرو بودنش
گام خشم رنج خفته است
واژه واژه وجودش
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
پس آنگه
شعر می شوی
از ژرفنای نبودن!
و هر لحظه ات
کلمه می شود
در زهدانش
هزار معنای عقیم...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
و عشق
افسانه ای بود
پرشور و بارانی!
دور و خاکستری!
...
در محاق خیانت
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
آزاد باش!
آزاده باش!
روزی
بی دلیل
در یکی از بزنگاههای زندگی
خواهی مرد!
بی آنکه
اندکی
تنها اندکی
نفس کشیده باشی...!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
تو جنگجوی تازه نفس من حریف خوب
من زورگوی قصه ام وتو ضعیف خوب
من مرد افتضاح خداوند در زمین
تو شاهکارخلقت وجنس لطیف خوب
توحرف های خوب ولی با زبان تلخ
من شعر های تلخ ولی با ردیف خوب
بین من و تو عشق به الودگی گذشت
گرچه کثیف بود ولی یک کثیف خوب
#حسن_قریبی
@chekamehsabz🍀
مرا تو
بی سببی
نیستی.
به راستی
صلت ِ کدام قصیده ای
ای غزل ؟
ستاره باران ِ جواب ِ کدام سلامی به آفتاب
از دریچه تاریک ؟
کلام از نگاه ِ تو شکل می بندد.
خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!
پس پشت مردمکان ات
فریاد کدام زندانی ست
که آزادی را
به لبان ِ بر آماسیده
گل سرخی پرتاب می کند؟ ــ
ورنه
این ستاره بازی
حاشا
چیزی بدهکار ِ آفتاب نیست.
نگاه از صدای تو ایمن می شود.
چه مؤمنانه نام مرا آواز می کنی!
و دلت
کبوتر آشتی ست،
در خون تپیده
به بام تلخ.
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز می کنی!
#احمدشاملو
@chekamehsabz🍀
در من می خزی
روحم را می مکی
و باران وار
بر جسم خالی ام
می باری
...
خشکسالی در راه است
روحم را
پس بده
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
موریانه ها در حال جویدن خاطرات
باد در تکاپوی شکستن شاخه های خشکیده
موهبتی ست فراموشی
در وانفسای حیرت و اندوه
آن هنگام که از رگ های خاکستری زمین
خون درون سُرنگهای سَرخوردگی
به شریان های فرسوده ی شهر تزریق میشود
آدمیانی خسته خواب طنابهای دار میبینند.....
#ترنم
@chekamehsabz🍀
از عمق زمان ،
یادهای تنیده در هم ،
مچاله و چروک .
می جویمت....
در آفتاب تابستان ،
عشقهای ناگفته ،
خنده های عطرآگین ،
آویخته بر ناشناخته ترین فردا
...
آه !
من
در آیینه های شکسته
وصله زده ام
آینده ام را
به لبخند پرشکوهت
مسیحوار
...
بی نام و نشان ترینم
در تنهایی آسمان بی ستاره
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست
بی حوصله تر از وزش باد خزانم
پاییزی محضم که به گلگشت وزانم
لبخند سپیدم بِبَرد بَرد زمستان
آتش زده ام جان و تنم،سرخ از آنم
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
ناله هامان بی اثر
از فرط فقر و وعده های بی ثمر
قصه هامان بی سر انجام
رنج هامان توامان
خانه هامان بی نشان .
عاقبت را گفته اند خاک است
اما !
این چنین هرگز نبود در گیر و دار زندگی
سردی این روزگار و سختی نان
بر جبین آدمی نقش و نگاری خورده باشد
#حسین_ابراهیم_نژاد
@chekamehsabz🍀
صدایت
از پشت توأمانِ بخار چای و
دود سیگار
می پیچد در فضا !
انگار گردآفرید
سپر انداخته است !
انگار سیاووش
میان آتش سوخته !
انگار آرش کمانش را
در خم محزون کوچه
گم کرده !
صدایت
خسته است
صدایت
وامدار فریادیست
فرو خورده ...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
مریم بانو (بیتا فرهی) به محمود (خسرو شکیبایی):
تو تنها کسی بودی تو زندگیم که فکر میکردم خیلی به من نزدیکی، از این که تونستم بهت تکیه بدم، احساس غرور میکردم! ولی تو هم دوام نیاوردی، مثل همه دیگه از این آدما خسته شدم باید بتونم تنهاییمو دربست قبول کنم. باهاش انس بگیرم...
بانو؛ کارگردان داریوش مهرجویی.
@chekamehsabz🍀
سازوکار یا سازِکار؟
«ساز» در فارسی کهن معنیهای متعددی داشته و یکی از آنها «ابزار» و «آلت» بوده است. معنی دیگر آن، «سامان» و «نظموترتیب» بوده است. از این کلمه واژههای مرکبی هم ساختهاند که بیشتر معنیِ «ابزار» در آن نهفته است؛ ازجمله «سازوُبرگ» و «سازوُیراق» و «سازوُبنه». احتمالاً این دسته از واژهها موجب ساختهشدن کلمۀ «سازوکار» نیز شده است؛ کلمهای که امروزه دربرابر «مکانیسم» به کار میرود.
اما «سازوکار» چندان دقیق و درست به نظر نمیآید. ناصر نیکوبخت در صفحۀ ۶۲ کتاب مبانی درستنویسی زبان فارسی معیار این واژه را در شمار ترکیبهای اضافیای ذکر کرده که بهغلط بهصورت ترکیب عطفی به کار میرود؛ مثل «دردودل» و «قوسوقزح» و «یدوبیضا» و «باقیات و صالحات» که همه بدون «و» و با کسرۀ اضافه صحیح است. بهعقیدۀ وی، «سازوکار» نیز در اصل «سازِکار» است؛ اما او دربارۀ چرایی این تجویز هیچ توضیحی نداده است.
#اشتباهات_متداول
#غلط_ننویسیم
@chekamehsabz🍀
.
«من دردمشترکم، مرا فریادکن»
اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق رازی ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...........
من درد مشترکم مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره باکهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافتهام
با لبانت برای همهی لبها سخن گفتهام
و دست هایت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریستهام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاریک با تو خواندهام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بودهاند.
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن میگویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من
ریشه های تو را دریافتهام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست
📆 ۲۱آذر ماه، زادروز #احمد_شاملو
@chekamehsabz🍀
بازار
واژهٔ فارسی بازار بازماندهٔ صورت ایرانی باستان است که ظاهراً از دو ریشه به معنی دادوستد کردن، و حرکتکردن و بدین سو و آن سو رفتن ساخته شدهاست. درمجموع میتوان گفت بازار یعنی محلی که بهمنظور دادوستد در آن حرکت میکنیم.
بها، به معنی قیمت و ارزش، با واژهٔ بازار مربوط است. بازار به زبانهای بسیاری ازقبیل فرانسه، انگلیسی، پرتغالی و عربی راه یافتهاست.
#ریشه_شناسی
@chekamehsabz🍀
الکی نگو!
الک ابزاری است که از سيمهای باريک بافته میشود، مانند غربال، ولی سوراخهای آن کوچکتر است. به همين جهت بيخته آن بسيار نرم است. سابقاً که الک سيمی معمول نبود و يا در مناطقی که الک سيمی نداشته اند، پارچه های بسيار نازک پنبهای را مانند الک سيمی به چوب وصل میکردند و آرد و ساير چيزهای نرم را به منظور بيختن از آن عبور میدادند. این نوع الک مانند سیمی آن داری دوام نبوده و پس ازمدتی از بین می رفت. بعدها با توجه به این عدم استحکام آن، نماد سستی و کم دوامی شد و واژه «الکی»شکل کنایه به خود گرفت.
#قصه_داشت.
@chekamehsabz🍀
هیچ چیز به اندازه ی راستی راهگشا نیست
کوتاهترین مسیر بین دو نقطه یک خط صاف است
#خودم
@chekamehsabz🍀
اینجا
میان چشمان خشک دیوار
سالهاست،
عقربه ها جامانده اند.
تنهایی می گریزد
به جان خانه،
و بغض این دلتنگی
می بلعد
خواب حضورت را.
بیا
که غنچه های عقیم بوسه را تن کنیم.
#شرفی
@chekamehsabz🍀
بگو
در آستانه ی کدامین بهار
زمستان شدی
که زمین یخزده
نرویاند
جز آه لاله های سرخ
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
( خاویار تاریخ گذشته )
اینگونه بود
زندگی..
بَعدی وجود نداشت
غنچههای عقیم بوسههای شب
غلتیده در طعم تردید،
سحرگاهان میمیرند..
همچون خاویاری که در یخچال خانهات
تاریخش بگذرد..
و عشق ورزی
میان توده بیحوصلگیها
تنگ و تنگتر میشود
مانند تپهای رنگارنگ
از لباسهای تنگِ شاد.
آن غنچه های سرخ چرب را
به سحرگاه تردید و حسرت نکشانید.
زشت ترین لباست را بگذار برای میهمانی .
و احیانا..
قوطی خالی خاویار را
برای آن میهمان محتمل
نگذارید ..او شام نمیماند
جای دیگر دعوت است..
هرچه بود همین است.
#افشین_د
آبان ۱۴۰۲
@chekamehsabz🍀
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
میدوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز
حمله میکند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفانزای، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
میتوان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل میکند در این محفل
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی
#فرخی_یزدی
@chekamehsabz🍀
او بسیار مهربان بود
مرا که می دید لبخند می زد
صمیمانه دستم را به دوستی می فشرد
از روزمرگی ها که می گفتم با دقت گوش می داد
اینترنت و شکلاتش را نصف می کرد
عکسهای کودکی اش را نشانم می داد
فلاسک چای اش همیشه به راه بود
مرا می خواند و می فهمید....
روزی رفت....
شازده کوچولو راست می گفت: " هیچ چیز کامل نیست "...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
غربت کسی نباش که تو را وطن دیده است.....
.
.نوعی بی خیالی هست که معمولا بعد از انتظار کشیدن های طولانی پیش می آید …
بعد از مدتها تلاش کردن
دویدن و به در و دیوار زدن
بعد از مدتها خواستن بی نتیجه!
یکدفعه احساس می کنی خسته ای،
بریده ای، دیگر توانش را نداری و هیچ چیز برایت مهم نیست …
به اینجا که میرسی فقط دلت میخواهد تماشا کنی
برایت فرقی نمیکند رسیدن یا نرسیدن …
آمدن یا نیامدن، ماندن یا رفتن …
به اینجا که میرسی
نه دلتنگ می شوی نه دلخوش …
می گویی بی خیال!
و این بی خیالی غمگین ترین حس دنیاست…!
#محمود_درویش
@chekamehsabz🍀
حرف !
کلمه های بیگانه !
لقمه ای در گلو مانده !
هر روز سیر میشویم
از حرفهای نگفته
...
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀
آدمها !
افسانه می بافند
در تارهای زندگی
با پود عشق !
و این ,
یگانه نقشی ست
که می ماند
بر گلیم هستی....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀