#چالش_نقاشی_کودکان
( نقاشی هفتاد و پنجم)
سوگند نگهداری ۱۲ ساله از شهریار😍
@chenarestan_ir
#چالش_نقاشی_کودکان
( نقاشی هفتاد و سوم)
الینا وشاهی ۱۳ ساله از اهواز😍
@chenarestan_ir
گل کرد جنونم ز رگ و ریشه به صد رنگ
اینها همه از لطف تو ای باد بهار است!
#سلیم_تهرانی
#صبح_بخیر
@chenarestan_ir
#چالش_نقاشی_کودکان
( نقاشی هفتاد و دوم)
امیر سام محمدی ۶ ساله از اسدآباد😍
@chenarestan_ir
#با #سلام #خدمت #بچه #های #چرتیک #یه #ذره #از #اینا #کمتر #بذارین #خوندنش #سخته
#ممنون
#ارسالی #مخاطبین
"سلام چرتیک"
@chenarestan_ir
#پست_ویژه_چرتیک
عرض سلام و تبریک و شاد باش ویژه داریم خدمت عزیزان غیر چناری که منت می ذارین و همراه ما هستید🙏
عزیزانی که از روستاهای اطراف و شهر های مختلف افتخار دادین و در خدمتتون هستیم و مطالب رو دنبال می کنید.
به رسم مهمان نوازی چناری ها، وظیفه ی
خودمون می دونیم مجدد خوش آمد بگیم و از همه ی شما عزیزان تشکر کنیم🙏
نوروز ۱۴۰۳ رو بهتون تبریک میگیم و آرزوی بهترینها رو براتون داریم..
طی شانزده سال گذشته خیلی از شما عزیزان به واسطه ی رفاقت با بچه های چنار و وصلتی که با خانواده های چنار داشتید، با اتفاق های تلخ و شیرین چنار همراه هستید و از نقطه نظراتتون استفاده کردیم🙏
باعث افتخار ماست که شما عزیزان حوصله می کنید و همراه چرتیک هستید🌹
به دیار میهمان نواز چنار و کانال خودتون چرتیک خوش اومدین🙏
@chenarestan_ir
منو که برد به خاطرات کودکی، شما رو نمی دونم🥹🤍
#یادگاری
ارسالی از مخاطبین
@chenarestan_ir
درمان پوکی استخوان
صبح، شیرعسل
ظهر، شیر خرما
عصرانه، پودر سنجد+شیر
شب، مغز گردو با پنیر
خوردن مخلوط شیره توت، خرما و انگور
#نودرامات
@chenarestan_ir
بچه های عزیز سلام و بازم عیدتون مبارک☺️
بچه ها ؛ آخرین مهلت ارسال نقاشی، پنجشنبه است.
تعداد هدایای چرتیک به بچه ها، به ده نفر افزایش پیدا کرد😍
#سلام_بچه_ها
@chenarestan_ir
خاطر به باغ میرودم روز نوبهار
تا با درخت گل بنشینم به بوی دوست
#سعدی
#صبح_بخیر
@chenarestan_ir
#این_روزها_چنار
در این بخش تصاویر این روزهای کوچه و محله های چنار رو به تصویر می کشیم..
"تصویر آنلاین از سر اسل چشمه دامان"
📸 دلسا سمیعی
@chenarestan_ir
من گره خواهم زد،
چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق،
سایه ها را با آب، شاخه ها را با باد.
و بهم خواهم پیوست، خواب کودک را
با زمزمه ی زنجره ها
بادبادک ها، به هوا خواهم برد
گلدان ها، آب خواهم داد...
( سهراب_سپهری )
#شعر_کوتاه
#ادبیات
@chenarestan_ir
#چالش_نقاشی_کودکان
( نقاشی هفتاد و چهارم)
ابوالفضل ضحاکی ۱۶ ساله از حسام آباد😍
@chenarestan_ir
وه که جانم گشت چون از درد بی آرام دوست
ساقیا لطفی بکن جامی بده با نام دوست
مانده بر بادام چشمانش دهان پسته باز
همچو من افتاده مسکین چون کند بادام دوست
می کنم جان را نثار مقدم میمون او
گر به من پیک صبا آرد دمی پیغام دوست
هر زمان تیر خدنگ غمزه بر جانم زند
منت ایزد را که هردم می رسد پیغام دوست
جان اگر باشد مراد دوست ای پیک اجل
ریز در دم خون من تا خوش برآید کام دوست
از غبار آن زمین چشم مرا پر نور کن
ای صبا چون بگذری دامن کشان بر بام دوست
می رود «صوفی» زدنیا، وین تمنا در سرش
تا کند جان را نثار امروز بر اقدام دوست
(صوفی_محمد_هروی)
#شعر
@chenarestan_ir
#چالش_نقاشی_کودکان
( نقاشی هفتاد و یکم)
مرسانا محمدی ۹ ساله از اسدآباد😍
@chenarestan_ir
دلم گرفته پدر
برایم بهار بفرست…
زشهر کودکی ام یادگار بفرست
دلم گرفته مادر !
روزگار با من نیست…
دعای خیر و
صدای دوتار بفرست
اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار
برای کودک خود "قرار " بفرست
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را…
کمی ستاره دنباله دار بفرست
به اعتبار گذشته
دو خوشه لبخند
در این زمانه ی
بی اعتبار بفرست
تمام روز و شب من پر از زمستان است، دلم گرفته
برایم بهار بفرست…
"منیژه درتومیان"
ارسالی ؛ مهرابی
@chenarestan_ir
✍چرا با وجود اینکه نوجوان باید از والدین #تبعیت کند، ولی دوستانش تاثیر بیشتری روی او دارند؟؟
👈_فرصت اعلام وجود در بین دوستان
_ ایراد گیری والدین از نوجوان
_ عدم دوستی والدین با نوجوان
_سرزنش و ایرادگیری والدین
_دیده نشدن از سمت والدین
_عدم پذیرش از سمت والدین
_ پذیرفته شدن بی قید و شرط نوجوان توسط دوستان
_عدم عزت نفس
_فرصت خود نمایی در جمع دوستان
این ها از دلایل تمایل نوجوان به جمع دوستان و تبعیت کردن از دوستان است.
#نکته_مهم اینه که قبل از پدر و مادر بودن
باید #دوست_نوجوان باشید.
_برای این کار باید کمی به عقب تر و به زمان نوجوانی خود برگردید.
#کودکانه
@chenarestan_ir
با سلام و خسته نباشی خدمت ادمین چرتیک که زحمت زیادی برای چنار می کشن.
در ادامه ی مطلب خانم محمودی عزیز که خاطرات چشمه اسد را به زیبایی برای ما بازگو کردن؛ خاطراتی که ما از چشمه اسد داریم و به زبان خودمانی: وقتی که کوموش ها چشمه اسد کار می کردن آب چشمه لقین می شد! چند روز بعد هم باز آب گل آلود بود.
ما بچه بودیم ولی یادمه دو تا دبه شیش کیلو و چراغ برقی بر می داشتیم، با راحین چشمه می رفیتم، حمام رو رد می کردیم! از توی باغها هم رد می شدیم! به دو تا راحین می رسیدیم، یکیش آب گرم بود، یکیش آب سرد!
خدا شاهده این چشمه، چشمه ی عجیبی بود که ما می دیدیم.
شاید الان خیلی ها یادشونه این خاطره ها..
چندین بار ما این مسیر رو رفتیم و آب آوردیم.
مادرم خدابیامرز مي گفت آب چشمه اسد روغن خودمانیه، چشمه دامان روغن نباتی!
واقعاً آب چشمه اسد چیز دیگه ای بود.
ممنون که ما را به گذشته ها می برید.
چه روزگار خوبی داشتیم...
@chenarestan_ir
کیا دلشون برای چنار تنگ شده؟
کیا یاد وطن کردن!؟
این کلیپ قدیمی، اما دیدنی تقدیم به همه ی هم روستاییان عزیزمان در هر نقطه از دنیا که هستند❤️
👌کاری از دوست عزیز؛ فاضل هدایتی
@chenarestan_ir
🎧 شاهکار علیرضا قربانی
روزگار غریبیست نازنین...
#شب_بخیر
ارسالی از مخاطبین
@chenarestan_ir
به بهانه ی انتشار تصویر چشمه اسد!
دعوت می کنیم نوشته ی زیر را که چند سال قبل خانم محمودی نوشته و منتشر شده بخوانید :
کوزه هامان را برمی داشتیم و در پناه «چراغدستی» های هم ، پلّه های سنگی اش را که وقتی بچّه بودم بارها شمرده بودم و حالا یادم نیست و مادرم هم وقتی بچّه بود بارها شمرده بود امّا او هم یادش نیست و مادربزرگ هم … - پایین می رفتیم.
شبیه زمزمه ی بلندی بود که از قلب تنگ زمین می گذشت و برای شنیدنش باید می رفتی آن پایین و سر به سینهی زمین می گذاشتی.
«چشمه اسد» نامش را شاید از «اسد» گرفته باشد. مردی که اوّلین بار متوجّه وجود چشمه شده است. 🌹🌹🌹
امّا حتّی پیرترین های روستا هم چیزی از اسد نمی دانند و فقط نام او بر چشمه اش جاریست و امروز آرام آرام نام او هم با چشمه اش زیر آوار دفن می شود!
تولّد چشمه شاید به هزاران سال قبل بازمی گردد، امّا حدود سیصد سال پیش پلّه های سنگی اش را ساختند تا به آب زلالش در قلب زمین برسند.
سالهایی که آبش بیشتر بود حتّی تا یک دو پلّه ی اول چشمه هم بالا می آمد. در سال های کم آبی «کوموش»هایی (کسانی که مسیر آب چشمه را پاک می کردند) برای پاک کردن چشمه می آمدند.
قدیمی ترها می گویند: وقتی کوموشها از دهانه ی چشمه برای پاک کردن مسیر آب رفته بودند گفته اند که سرچشمه اش آبی است که در نزدیکی کوههای «طوله کریمخان» و «بایر» از بالای یک تخته سنگ خیلی بزرگ که در زیر زمین قرار دارد پایین می ریزد. اهالی می گویند شاید آنجا چیزی شبیه یک دریا وجود دارد که چشمه اسد فقط آبی است که از آن سرریز می شود.
چشمه اسد در مسیرش از محلّه ی «شیخ» تا «کخاون» (کدخداوند) چند شاخه می شد و توی چند حیاط جاری می شد ؛ حیاط «دای داراب» - خدابیامرز- ، «دای عبّاسعلی»، «دای غلامعباس» ، « دای محمّدعلی » ، حتّی حیاط «جهانشاه کلّاخانی» معروف به «قلعه ی خان» و حیاط «دای موسی خان بَدِر» در محلّه ی کخاون.
امّا امروز همه ی اینها جز یکی دو تا از بین رفته اند. و بالاخره آخرین و بزرگترین شاخه ی چشمه اسد در محلّه ی کخاون تقریبا به سطح زمین رسیده و شده «چشمه دامان».
چند وقت پیش باخبر شدیم که چشمه اسد زیر آوار ماند! و راه ورود به آن بسته شد ( یا آن را بستند! ) و ما چه کردیم جز سکوت !؟ و باز قانون ویران کننده ی « به ما چه بابا ولش کن! » . چشمه اسدی که زنده زنده زیر آوار دفنش کردیم فقط چند پلّه به زیر زمین و یک چشمه ی معمولی نبود ؛ شاید راهی بود به چشمه ای که نوید یک دریاست و شاید راهی به تاریخ فراموش شده ی چند هزار ساله ی چنار؛ یادگار قرن ها فرونشاندن عطش ما و اجدادمان بود.
تا کوزه هامان پر بود حقّ نان و نمک را نگه داشتیم و همین که کوزه ای برای پر کردن نداشتیم نمکدان شکستیم.
اگر چه ما زنده به گورش کردیم همه ی ما با سکوتمان، با فراموشی مان، دیروز حمام قدیمی را، امروز چشمه اسد و فردا ؟! امّا او هنوز در سینه ی زمین مثل یک ترانه ی غمگین آواز می شود. او هنوز زیر آوار نفس می کشد اگر چه دیگر دست ما به زلف درازش نرسد و این «گناه بخت پریشان و دست کوته ماست»!
《دکتر طاهره محمودی》
@chenarestan_ir