chengor | Unsorted

Telegram-канал chengor - آوای چنـگُــر

1867

سلسلہ موی دوسٺ حلقہ دام بلاسٺ هر ڪہ در این حلقہ نیسٺ فارغ از این ماجراسٺ آی دی شخصی مدیریت کانال برای ارسال مطالب ↙️ 🆔 @Chengor_village لینک کانال ↙️ https://t.me/joinchat/AAAAAD7C2igw_RjiE3Ktvg

Subscribe to a channel

آوای چنـگُــر

عزیزِ نادیده‌ی من!
دنیا مطلقا سیاه و مطلقا سفید نیست!
آدم‌ها مطلقا خوب و مطلقا بد نیستند!
در هرکدام از ما آنقدر بدی هست که کاملا خوب نباشیم و همچنین در هرکدام از ما آنقدر خوبی هست که مطلقا بد نباشیم.
در جهان آنقدر امید هست که ناامید نباشیم و آنقدر ناکامی، که تمام طول زیستنمان به شادی و عیش و نوش نگذرد!
عزیزِ نادیده‌ی من! بعد از این، هر غروب که دلت گرفت و اندوه جهان روی سرت آوار شد، به طلوع هم فکر کن، خزان را که دیدی، به بهار هم فکر کن. و از آدم‌ها که به تو رنجی و اندوهی رسید و به بد بودنشان که فکر کردی؛ به این هم فکر کن که همان آدم‌ها جایی و برای کسی، آدمِ خوبِ داستان‌اند.
نه همیشه ناامید و نه همیشه امیدوار باش؛ چرا که هر شرایط و هر موقعیتی، احساسات متفاوتی را ایجاب می‌کند و همه چیز نسبی‌ست، حتی خوب یا بد بودنِ آدم‌ها و حتی سیاه یا سفید بودنِ جهان...
روی هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌توان مطلقا حساب کرد، اما تو زندگی کن و فراموش نکن که تو باید بتوانی از میان اینهمه انسان، روی خودت حساب کنی...

#نرگس_صرافیان_طوفان

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

📚 #داستانک

پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.
پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.
وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.
فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟
شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!" عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.
گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.
اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت.
حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

زندگینامه #نادرشاه افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش41

نادر که از توطئه شاه تهماسب به بهانه اجرای مراسم پیشواز هنگام ورود او به پایتخت آگاه شده بود. ابتدا چندین هزار نفر از سربازان خود را با لباس مبدل وارد شهر نمود و سپس بدون اعلام‌ قبلی و انجام هیچ گونه مراسم رسمی، بەطور ناگهانی و با شتاب، بەهمراه سه هزار تن از یارانش به اصفهان آمد و مستقیماً به قصر پادشاه رفت.
افسران مورد اعتماد شاه که مامور قتل نادر بودند، پس از اطلاع از آمدن نادر در محل های تعیین شده، کمین کردند، ولی نادر قبل از حضور آنان به قصر پادشاه رسیده بود و ناکام ماندند.
شاه تهماسب با دیدن نادر که اینک به نشانه احترام روبروی او ایستاده بود. دریافت نقشه اش نقش بر آب شده، لذا با چهره ای خندان به پیشواز نادر آمد و او را به نشستن در کنار خود دعوت کرد. همه حاضران در تالار قصر خاموش بودند تا چه پیش آید.
در این اثناء شاه تهماسب برای نشان دادن حسن نیت خود در حضور بزرگان، کاتب دربار را احضار و نادر را به صدارت عظما (نخست وزیری) منصوب کرد.
نادر که اینک صدراعظم ایران شده بود از شاه تهماسب درخواست کرد، برای دیدن رژه ارتش ایران به بیرون شهر اصفهان تشریف ببرد. اندکی بعد شاه به اردوی نادری رفت و با دیدن سپاه منظم و صدهزار نفری با تجهیزات به روز و توپخانه و ساز و برگ کامل، غرق شادی و حیرت شده بود. او تا کنون چنین سپاه منظمی را به چشم خود ندیده بود.
شاه تهماسب پس از بازگشت به اصفهان، با دعوت از بزرگان شهر، دستور برگزاری میهمانی شاهانه ای صادر کرد. در حین برگزاری مراسم، پیک شاه تهماسب را که در بیرون شهر اصفهان از بیراهه به سوی شیراز  دستگیر شده بود را به همراه نامه ای به حضور نادر آوردند، در نامه کشف شده، به خط و مهر پادشاه از حکمران شیراز و فرماندار کهکیلویه خواسته شده بود.
به محض رویت نامه به فوریت با سپاه موجود و هر قدر که ممکن است با همه وسائل برای درهم کوبیدن نادر یاغی و متمرد و کمک به سپاهیان موجود ، به اصفهان عزیمت کنید.
نادر مجدداً سر درگم شده بود و مانند شیری که در قفس گرفتار شده به این طرف و آن طرف می رفت و به زمین و زمان ناسزا می گفت. در این احوال، چند تن از سرداران نادر به نزد وی آمده و هر کدام پیشنهادی دادند. در آخر یکی از آنها که جهاندیده تر از دیگران بود. توصیه کرد. بزرگان و روحانیون برجسته کشور که اینک در اصفهان گرد هم آمده اند را احضار نموده و نامه شاه تهماسب را به رویت آنان برسانند، پیشنهاد سردار مورد موافقت جمع قرار گرفت.
یکی دیگر از مشاوران کهنه کار نادر نیز، نقشه ای طرح کرد، که هر چند جوانمردانه نبود. ولی به نادر کمک می کرد، که بدون ایجاد تنش و درگیری ناشی از دودستگی عمومی نظر خود را پیاده کند.
شاه تهماسب علاوه بر اینکه فردی عیاش و خوشگذران و زن باره بود. متاسفانه به همجنس بازی نیز دلبستگی داشت. در کتاب مجمل التواریخ درباره یکی از مجالس بزم های شاه تهماسب آمده،
در مجلس خاقانی، پادشاه با اَمرُدان گل رخسار (نوجوانان ۱۲ الی ۱۴ ساله) ماه رو و هلال ابروی و چشم جادوی، با مطربان نغمه پرداز، روز و شب به هم درآمیزند و باده ای بی غَش (شراب ناب) و دلپذیر و خوشگوار می نوشند.
بەدستور نادر، جلسه ای با بزرگان و روحانیون بلند پایه اصفهان شکل گرفت. نادر نامه شاه را به رویت آنان رسانید و همچنین با دستگیری و اعتراف دو افسر بلندپایه و افراد زیر دستشان که قصد ترور او را داشتند. خطاب به آنان گفت:
در این هنگامه ای که مردم شهرهای مختلف کشور در زیر چکمه های بیگانه در حال دست و پا زدنند. پادشاه این کشور با امضای ننگین ترین پیمان نامه ها، بجای این که فکری به حال رعیت (مردم) کند. شب و روز در حال باده نوشی و هم آغوشی با زنان و کنیزان و از همه بدتر با اَمرُدان و مفعولان خود تا پاسی از شب مشغول است. بزرگان گفتند ما تا کنون شاهدی بر این مدعا نداشته ایم و دامان شاه از این تهمت ها بَری (دور) است.
در این حال مشاور نادر با اجازه نادر لب به سخن گشود و همگان را به مشاهده افعال و حرکات شاه در خیمه و خرگاه وی دعوت نمود، بزرگان و روحانیون اصفهان، ده نفر را از میان خود برگزیدند و بەهمراه ماموران نادر به خیمه شاه تهماسب فرستادند.
در کتاب رستم التورایخ مولف کتاب بنام محمد هاشم آصف وضع شرم آور آن شب را این چنین توصیف می کند، که نگارنده ناگزیر از آوردن آن بی کم و کاست می گردد.
چون قبله عالم، شاه جم جاه، از باده (شراب) گلرنگ (قرمز) و خوشگوار، مخمور و مست شد. دین و دانشش از دست برفت و از جای خود برجست (بلند شدن عجولانه) و برهنه شد و غلامان اَمرُد (نوجوانان کم سن و سال) را دستور فرمود تا همه، برهنه شوند...

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

با عقده‌های خونه پدری ازدواج نکنید!

▫️ یک کاربر در توییتر نوشت:
یکی از دوستام یک ساله ازدواج کرده خودش یه خانواده کاملا معمولی داشت و پسری که اومد خواستگاریش هم از یه خانواده معمولی بود با حقوق کارمندی، تو یه خونه ۸۰ متری اجاره‌ای زندگی میکنن، چند وقت پیش زنگ زد مشورت می‌خواست می‌خواد گوشی ایفون بخره و کدوم مدل بهتره و فرداش زنگ زد گفت: یه گوشی ایفون ۱۳پرو قسطی با چک خریده، این گذشت تا اول تابستون تماس گرفت می‌خواد بره ترکیه و خوش می‌گذره بیا هم بریم، ازش هزینه و تور و این‌ چیزا رو پرسیدم گفت: که شوهرش قسطی می‌خواد بفرسته خانمشو سفر و‌ قسطی با تور ترکیه رفت، دیشب توی اینستا استوری گذاشته نوشته معلومه که آدم فقیر نباید ازدواج کنه و بچه‌دار بشه منم دلو زدم به دریا گفتم: فلانی توی زندگیت چیزی مهمتر از گوشی و سفر خارج از کشور قسطی هم هست بخدا، نوشت پسری که نمی‌تونه بهترین گوشی رو بخره یا بهترین سفر ببره زنشو نباید زن بگیره.

دوستان؛ پسر مردم غول چراغ جادوی شما نیستند! چیزایی که پدرتون بعداز ۵۰ سال زندگی بهش نرسیده رو از یه جوون با حقوق معمولی تو این وضع اقتصادی نخوایین! یاد بگیرین زندگی مشترک ساختنی هستش!

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

زندگینامه #نادرشاه افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش 40

نادر سپس در پایانِ نامه با اعتماد به نفس کامل و بدون واهمه، به سلطان عثمانی اولیتیماتوم داده و به مضمون ذیل، اتمام حجت کرد.
" در صورتی که به دو پیشنهاد من عمل کنید. پیوند برادری میان ایران و عثمانی استوار خواهد ماند و دو کشور نیرومند آسیائی می توانند، در نهایت دوستی و مهربانی در کنار هم زندگی کنند و خاری در چشم دُوَل اروپائی باشند.
ولی اگر غیر از این تصمیمی بگیرید با شمشیر سرباز جان بر کف ایرانی، که طعم تلخ آنرا پیش از این نیز چشیده اید. مجبور به قبول هر دو پیشنهاد بالا خواهید شد."
نادر پس از آن از شمال ایران به سمت ری و اصفهان به راه افتاد و در بیرون دروازه اصفهان اردو زد.
شاه تهماسب و اطرافیانش که برابر پیمان نامه بغداد، متعهد به مرخص کردن سربازان و انحلال بیشتر نفرات ارتش ایران شده بودند. در این زمان متوجه شدند. دست به چه بلاهت و حماقت بزرگی زده اند.
شاه تهماسب کم کم داشت متوجه می شد. کدخدای یک روستا درک و شعورش از مشاوران نالایق و چاپلوس و فالگیرش که تنها هنرشان خوردن و لمیدن بر تشک های پرِ قوست، بیشتر است.
لذا سراسیمه پیک هائی به ولایات مختلف ایران فرستاد و درخواست اعزام نیرو به اصفهان کرد.
استانداران مختلف ایران که از شاه تهماسب و حلقه مشاوران تاجر مسلکش، که تمامی منافع ملی کشور را در حیطه قدرت خود و خانواده هایشان گرفته بودند. دل خوشی نداشتند. بجای اعزام نیرو به اصفهان، سربازان خود را به اردوی نادر می فرستادند. بەطوری که در بیرون از اصفهان یکصد هزار مرد جنگی در اردوی نادر منتظر صدور فرمان وی بود
حتی سرداران پایتخت نشین شاه تهماسب نیز از دستور وی سرپیچی کرده و به اردوی نادر پیوستند و عده ای دیگر از آنان به باغات و املاک خود در اطراف اصفهان رفته منتظر عاقبت کار شدند. تنها عده بسیار کمی در کنار شاه تهماسب ماندند و با نگرانی منتظر حوادث پیش بینی نشده ماندند.
نادر که در این سفر، همسرش رضیه بیگم که خواهر شاه تهماسب بود را بەهمراه خود آورده بود. از وی خواست نزد برادرش رفته و به او بگوید، نادر برای جان نثاری به پایتخت آمده و نه شورش و یاغی گری. رضیه بیگم‌ قبول زحمت نموده و راهی شد.
پیام نادر توسط خواهرش به شاه تهماسب رسید. شاه تهماسب که اینک توسط خواهرش، از شورش ترکمانان و سرکوبی یک روزه آنان توسط نادر و همچنین عقب نشینی روسها با یک مانور کوچک نادر آگاه شده بود به خواهرش گفت: حق با نادر بوده مملکتی که ارتش قوی ندارد محبور است در زیر چکمه های دشمنان ریز و درشتش دست و پا بزند.
وی که تا این لحظه تصور می کرد سرنوشتی بهتر از پدرش که توسط محمود افغان غلجائی با آن فلاکت به قتل رسید. نخواهد داشت. جانی دوباره یافته و از فرط خوشحالی بدون احضار منشی و بیان القاب دهان پرکن نامه ای به نادر نوشت. و وی را به دربار دعوت کرد و گفت. شخصاً برای استقبال سپهسالار عزیزمان خواهم آمد.
فردای آن روز درباریان مجدداً گِرد شاه را گرفته و شاه را از ملاقات با نادر منع کردند و اظهار نظر کردند. قطعاً حیله ای در کار نادر است و او پس از آمدن به اصفهان، اعلی حضرت را از سلطنت خلع و زندانی و یا بقتل خواهد رسانید، آنها پیشنهاد کردند سریعاً پیکی به شیراز و ایلات و عشایر بختیاری که سرسپرده شاه هستند. فرستاده تا حساب نادر را یکسره کنند. چند نفز از افسران شاه تهماسب نیز پس از اتمام جلسه، پنهانی نزد وی آمدند و پیشنهاد کردند که نادر را به اصفهان دعوت کند و آنها با عوامل خود با شلیک دو گلوله به حیات این مرد یاغی خاتمه دهند.
کشته شدن نادر و آمدن سپاه شیراز و عشایر، تماماً به سود شاه تهماسب تمام می شد. شاه سرانجام موافقت خود را اعلام کرد. ولی متوجه نشد خواهرش توسط خواجه حرمسرا که از کودکی در دامان وی بزرگ شده بود همه چیز را شنیده و محرمانه به گوش نادر رسانیده است.
نادر واقعاً سردرگم شده بود. نمی دانست چکار کند؟ از یک سو چنانچه میخواست می توانست در یک روز شهر اصفهان را تصرف کند. ولی بخود نهیب می زد. تکلیف کوچک و بزرگ شهر که خونشان پایمال سم اسبان هموطنان خود می شوند، چه خواهد شد؟ و از طرفی با خود می گفت، شاه تهماسب هر چه باشد. نماد و سمبل یکپارچگی مردم این سرزمین است.
نادر واقعاً گیج و سر در گریبان در گوشه ای از اردوگاه خویش نشسته بود و با خود کلنجار می رفت که چه بکند.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

🥀هو اول و آخر یار🥀

با نهایت تاسف و تاثر درگذشت مادری دلسوز و مهربان شادروان مرحومه «عصمت مرادی»

را به اطلاع دوستان، آشنایان و همشهریان محترم می رساند.

▪️مراسم تشییع، تدفین و ختم مردانه و زنانه همزمان در روز دوشنبه ۱۴۰۲/۵/۲ از ساعت ۱۵:۳۰ بعدازظهر از باغ رضوان اسلام آباد غرب بطرف مزارستان پنج سواره چنگرجلیلوند برگزار می گردد

روحش شاد و یادش گرامی 🌹
و تسلیت خدمت خانواده های داغدار مرادی، سلیمی، رمضانی و سایر بستگان روستای چنگرجلیلوند


🆔 @Avayetasliat ڪانال #آوای_تسلیت▪️

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

📚 ۶ درس بزرگ در مورد ثروت که پدرت هیچ‌وقت یادت نداد!

1⃣ درس اول | افراد معمولی از تلویزیون الگو میگیرند، افراد ثروتمند از کتاب

درخانه افراد معمولی همیشه تلویزیون روشن است. پس آنها شبانه روز تحت تاثیر چیزهایی هستند که تلویزیون به صورت تنظیم شده به آنها میخوراند. اخبار، فیلم و بحث های گوناگون مانند آینه هایی برای افراد معمولی است که از خدای تلویزیون بیرون می آید.
اما ثروتمندان این اشتباه را نمیکنند.
آنها بجای دریافت مطالب دیکته شده دولتی از تلویزیون به کتاب خواندن روی می آورند. یک ثروتمند میداند که قدرت اصلی در دانش و آگاهی است. برای همین شروع به خواندن کتاب می کند

2⃣ درس دوم | افراد معمولی حقوق میگیرند، افراد ثروتمند حقوق می‌دهند

همه ما کار را از سطوح پایین شروع کرده ایم. کار در رستوران، شرکت ها و یا ادارات دولتی. این اشکالی ندارد.
اما مشکل اصلی زمانی رخ میدهد که خودمان یک محدودیت برای درآمدمان تعیین میکنیم.

3⃣ درس سوم | افراد معمولی دیگران را مقصر میدانند، افراد ثروتمند خودشان را

اگر نگاه کنید افراد معمولی از همان صبح زود که بیدار میشوند در تاکسی، اتوبوس، محل کار و هر جای دیگری در حال گله و شکایت کردن از دولتها هستند. آنها همه وضعیت زندگی خود را تقصیر دولت میدانند اما اگر اینطور است چطور کسانی در همین کشور زندگی میکنند که ثروتمند هستند؟
درواقع مسئله اصلی عدم مسئولیت پذیری است. افراد معمولی مشکلات را به گردن دیگران می اندازند تا نیازنباشد برای رفع آن تلاش کنند.

4⃣ درس چهارم | افراد معمولی پس انداز میکنند؛ افراد ثروتمند سرمایه گذاری

کسانی که درآمد های پایین دارند معمولا سعی میکنند در زندگی پس انداز کنند. آنها از تفریحاتشان میگذرند، لباسهای گران نمی پوشند و به رستوران های خوب نمیروند تا بتواند در پایان سال چند میلیون تومان پول پس انداز کنند. اگر شما هم جز این دسته هستید آیا تا بحال فکر کرده اید که چرا با این وجود نمیتوانید ثروتمند شوید؟

5⃣ درس پنجم | افراد معمولی همه چیز را میدانند، افراد ثروتمند همه چیز را یاد میگیرند

این بار که در شرکت و یا تاکسی یا حتی جمع دوستان و خانواده خود نشستید خوب به حرفها دقت کنید.
افراد معمولی ظرف یک ساعت درمورد ۱۰ موضوع مختلف تخصصی نظر میدهند و طوری وانمود میکنند که همه چیز را میدانند.
گاهی برخی از آنها طوری درباره مسائل اقتصادی نظر میدهند که گویی وارن بافت هستند
اما افراد ثروتمند اینگونه نیستند. آنها بیشتر گوش میدهند و سعی میکنند چیزی یادبگیرند.

6⃣ درس ششم | افراد معمولی اعتقاد دارند که ثروتمندان همه دزد هستد، اما ثروتمندان واقعی اعتقاد دارند که فقر ریشه مشکلات است و دوست دارند کمک کنند تا فقر ریشه کن شود

در فقر هیچ شرافتی نیست. برعکس اتفاقا این فقر است که سبب ایجاد مشکل میشود. کافی است یک آمار تحلیلی از نیرو انتظامی شهر خود بگیرید. خواهید دید که بیشتر مشکلات اجتماعی از قبیل دزدی، مواد مخدر، قتل و… در محله های فقیر نشین رخ میدهد.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

🌸 پیشاپیش فرارسیدن اولین روز پاییز کُردی (دوم مردادماه) را خدمت همه عزیزان تبریک و شاد باش می‌گوییم، امیدواریم در سایه پر مهر سلطان حقیقت، سلامت و تندرست باشید

۱. اولین روز تابستان کُردی : سه‌شنبه ۵ / ۲ /۱۴۰۲

۲. اولین روز #پاییز کُردی : دوشنبه ۲ / ۵ /۱۴۰۲

۳. اولین روز زمستان کُردی : یکشنبه ۳۰ / ۷ /۱۴۰۲

۴. اولین روز بهار کُردی : شنبه ۳۰ / ۱۰ /۱۴۰۲


🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر💐

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

فەڵەک ، کام تیر بی نەدات نە دەروون
جە کام زامانت شکایەت کەروون

چون بێ حەدەن زام دەسی تۆ کەردە
ڕوو کەروون ئەو لای دۆسی ویەردە

ئازیز ، تۆ هەرچەند بێ مەیلی کەردی
وە بێ من تەشریف ئەو حزوور بەردی

من تەنیایی تۆ مدۆ ئازارم
جا نامایی وێم خەجاڵەت بارم

ئای بێ وەفا وێم من ڕاحەت وەش ڕەنگ
تۆ دڵ تەنگ ، بێ رەنگ ، نە سای سەرد سەنگ

ئەی جەستەی خەستەم ڕەویەش نەفاما
دڵ وە زیارەت مەزارت ئاما

دەروون وە سۆزش ئایر نماوە
زوان پەی تەئریخ پڕ جە دۆعاوە

بە ئامین جە شەڕ دۆزەخ ئازاد بی 
وە سەیر ڕەحمەت ئەبەدی شاد بی

#مەولەوی

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

زندگینامەی #نادرشاە افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش38

خبر این قراردادهای ننگین به نادر رسید. نادر که می دید تمام رنج ها و جانبازی های خود و یارانش، بازیچه دست عده ای راحت طلب و تاجر مسلک قرار گرفته، با شنیدن این خبر چنان نعره ای سر داد که تمام محافظانش بەداخل دویدند. گویی کوه دماوند را بر سر او کوبیده بودند.
نادر منشی خود بنام میرزا مهدی استرآبادی را برای نوشتن نامه به شاه احضار کرد و این گونه نوشت:
" اعلیحضرتا، من بی درنگ با نیروهای خود به یاری آن حضرت خواهم آمد و اجازه نخواهم داد. یک وجب از خاک مقدس ایران به اجنبی واگذار شود و از حضرت سلطان می خواهم که ایالت های از دست رفته را پس بخواهند و در بازگرفتن آنها پافشاری کنند. اگر پذیرفتند که چه بهتر و گرنه تسویه حساب با آنها را به این بنده جان نثار واگذارند و هرگز این دو قرارداد را امضاء نفرمایند."
این نامه با پیکی تندرو به اصفهان فرستاده شد و نادر دستور داد، پیک همان جا بایستد و پاسخ نامه را بگیرد و بازگردد.
پیک نادر به اصفهان رسید و نامه را به حضور شاه تهماسب رسانید. اطرافیان چاپلوس و تن پرور شاه گفتند: ما چاکران دربار هرگز اجازه چنین گستاخی به یک پابرهنه بیسواد و روستائی نمی دهیم! اجازه دهید به خراسان رفته و سر این یاغی نمک نشناس را برای قبله عالم بیاوریم، وزیر دَواب (طویله پادشاهی) نیز پیشنهاد کرد نادر به اصفهان فراخوانده شود و بلافاصله به جلاد سپرده شود.
شاه تهماسب که طبق معمول، تحت تاثیر این گونه سخنان پوچ و ریاکارانه واقع می شد با تندی رو به پیک نادر کرد و پاسخ نامه نادر را به شرح ذیل به وی داد:

" رعیت (مردم) از جنگ خسته شده اند اراده ما به پایان گرفتن جنگ و ستیز واقع شده، ما که به یاری خدا بر تخت سلطنت ایران تکیه زده ایم. صلاح دانستیم که با همسایگان خود پیمان صلح ببندیم و بحمدالله از شمال و غرب ایران آسوده خاطر شدیم. سربازان خود را نیز مرخص کردیم تا به کارهای خود بازگردند و حالا به تو که سپهسالار ما هستی ابلاغ می کنم، که سپاهیان خراسان را مرخص و خود نیز با رسیدن دست خط ما به اصفهان حرکت، تا در ترتیباتی که برای رفاه حال مردم داده خواهد شد. شریک باشی. ضمناً یک نسخه از پیمان آشتی با همسایگان نیز ضمیمه است تا چاکر آستان بر مفاد آن آگاه باشند و آنچه اراده کرده ایم را نصب العین خود قرار دهند."

نامه به مُهر شاه مزیّن شده، ولی به پیک نادر تحویل نشد و شاه تهماسب آنرا به پیک خود تحویل داد و گفت همانجا بایست و پاسخ نامه را بگیر و بیاور، نادر که با دیدن نامه شاه، مانند کوهی منفجر شده و بسان مار زخمی بر خود می پیچید. در حالی که از خشم به خود می لرزید، بر سر پیک شاه تهماسب فریاد زد. به شاه تهماسب بگو:
نادر از مادر، فرمانده، زاده شده،
نه فرمانبر. فراموش نکن!

مردم اصفهان و دیگر شهرهای ایران رفته رفته از مفاد پیمان نامه ننگین شاه آگاه شدند و با وجودی که از سوی عوامل دولتی به آنان گفته می شد. بخاطر این موفقیت بزرگ (تسلیم نامه ننگین) شاه تهماسب چراغانی کنند و جشن بگیرند. کمتر کسی حاضر می شد جشن بگیرد.
از این طرف نیز سرداران نادر، وی را به سرکشی و طغیان و جنگ با شاه تهماسب فرا می خواندند، ولی نادر به آنان می گفت: اگر من علیه پادشاه قیام کنم در کشور دو دستگی بوجود خواهد آمد و برادر، دستش بەخون برادر آغشته خواهد شد. در حقیقت نادر در بُن بست عجیبی گرفتار شده بود. از طرفی فکر می کرد و مطمئن بود، اگر ارتش خراسان را منحل کند. دوباره بایستی منتظر حملات ازبکان و یاغیان ریز و درشت و فروش دختران و پسران جوان ایرانی بەعنوان برده، در بازارهای ازبکستان و عثمانی باشد و اگر اطاعت نکند. روشن نبود. چه پیش خواهد آمد؟
نادر مغموم و افسرده به دژ کلات رفت تا قدری بیندیشد، تا چه کند که کشور دچار دودستگی و از هم گسیختگی نشود؟

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

✅ ۱۶ راهکار برای اینکه انگیزه داشته باشیم:

۱- یک هدف واضح و دقیق برای خودتون انتخاب کنید.

۲- روی پیشرفت و حرکت خودتون تمرکز کنید و خودتون رو با بقیه مقایسه نکنید.

۳- خودتون رو با دوستانی مثبت که بهتون انگیزه و انرژی میدن احاطه کنید و افراد منفی و هرچیز بهتون انرژی منفی میده رو از  زندگیتون دور بندازید.

۴- برای چیزی که نمی تونید کنترلش کنید استرس نگیرید و اگه گرفتید سرتون رو با بازی توی موبایل یا کتاب خوندن یا نقاشی کشیدن پرت کنید.

۵- یادتون باشه در روز حدقل یکبار برای خودتون وقت بگذارید. هرچیزی که میدونید حالتونو خوب میکنه رو  انجام بدید و ازش لذت ببرید.

۶- در روز حدقل یک دونه متن انگیزشی بخونید یا موزیک های انگیزشی گوش بدید.

۷- کارهای هرروزتونو خیلی کوتاه و کلی طبقه‌بندی کنید.

۸- برای خودتون جایزه‌های کوچیک در‌نظر بگیرید و بعد از انجام دادن سخت ترین کار فهرستتون اونارو به خودتون تقدیم کنید. (جایزه می تونه یکم استراحت یا انجام دادن یک‌کار لذت بخش بعد تموم شدن کارتون هم باشه.)

۹- جنب و جوش داشته باشید. بی تحرکی قاتل همه چیزه.

۱۰- فضای کارتون رو مرتب و همینطور به جایی تبدیل کنید که برای رفتن بهش هیجان زده‌اید و از بودن داخلش لذت می برید.

۱۱- از شبکه‌های اجتماعی به مدت یک یا دوروز فاصله بگیرید و ببینید چقدر بازدهیتون افزایش پیدا می کنه.

۱۲- کسی رو پیدا کنید که هدفش با شما یکیه و میتونه همراهتون باشه و باهاش هم مسیر بشید.

۱۳- آب زیاد بخورید.

۱۴- بخندید و جک بخونید.

۱۵- در پایان هرروز نکته ی مثبت اون روز و همچنین چیزی که مشتاقید فردا اتفاق بیوفته رو یادداشت کنید.

۱۶- یادتون نره که هیچوقت برای شروع با انگیزه دیر نیست.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

زندگینامه #نادرشاه افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش37

ترک های عثمانی که در چند جنگ قبلی، طعم شکست های حقارت آمیزی از نادر چشیده بودند. با توجه به غیبت نادر در جبهه جنگ، روحیه بهتری یافته و موقعیت را مناسب دیدند که با شکست سپاه شاه تهماسب جوان، شهرهائی را که از دست داده بودند، باز پس بگیرند.
جنگ بین احمدپاشا و سپاه ایران به رهبری شاه تهماسب شروع شد. نخستین اقدام احمدپاشا فلج کردن توپخانه ایران بود. وی که سرداری کارکشته و جنگ دیده بود از جناح چپ به سپاه ایران یورش آورد و نظر فرمانده سپاه ایران را به آن سو جلب کرد و سپس با جنگ و گریز ساختگی عمده نیروهای ایران را از محل استقرار توپخانه دور کرد و بدنبال خود کشاندند. در این هنگام سواره نظام ترکها، به یکباره به سوی توپها تاختند و هر چند تلفات زیادی دادند ولی در نهایت توانستند. توپچی های ایران را کشته و لوله توپخانه ایران را بسوی نیروهای خودی گرفته و بی محابا شروع به گلوله باران سپاه ایران نمایند.
سپاه ایران از دو سو، زیر باران گلوله های توپخانه خود و دشمن قرار گرفت. بەطوری که در همان روز اول پنج هزار نفر از جوانان رشید این مرز و بوم، قربانی بی لیاقتی و بی تجربگی پادشاه و فرماندهان بی لیاقت تر از خودش شدند. شاه تهماسب که متوجه این شکست بزرگ شده بود. نمی دانست چکار کند!
درست در همین زمان علی پاشا حکیم اوغلو که تا این زمان، در شهر ایروان به درون دژ شهر پناه برده بود از قلعه ایروان بیرون آمد و به کمک احمدپاشا، متفقاً به سپاه در هم شکسته ایران تاختند. شاه تهماسب در نهایت بیچارگی دستور عقب نشینی داد. فرار شاه تهماسب چنان با سرعت انجام می شد که احمدپاشا تا ابهر و زنجان هرچه کرد تا به آنها برسد، موفق نشد و فقط از بیم آنکه مبادا در عمق خاک ایران در دام حمله غافگیرانه ای بیفتد. دست از تعقیب شاه تهماسب برداشت. در این جنگ تمامی توپخانه و تجهیزات بسیاری بەعنوان غنیمت جنگی نصیب عثمانیان شد و عثمانیان بلافاصله شهرهای سنندج، بانه، میانه، تبریز، ارومیه، خوی، ماکو، کرمانشاه، کردستان، همدان را اشغال و سرزمین های فوق مجدداً از خاک ایران جدا شدند.
شاه تهماسب که با ذلت و خواری تمام به اصفهان بازگشته بود. از ترس اینکه مبادا ترک ها به اصفهان حمله کنند، پیکی نزد احمدپاشا فرستاد و درخواست متارکه جنگ را کرد. احمدپاشا از زنجان و ابهر، پیکی به دربار سلطان عثمانی فرستاد و کسب تکلیف کرد.
پس از چندی نمایندگان برگزیده دربار های ایران و عثمانی در بغداد که در آن زمان تحت تسلط عثمانی بود، برای مذاکره، رو در روی هم قرار گرفتند. نادر هنوز از این جلسات شرم آور آگاه نبود.
نمایندگان شاه تهماسب در نهایت خواری تمام، همه استانها و شهرهائی را که نادر با نثار خون جوانان ایرانی بدست آورده بود را طیّ معاهده ننگینی به عثمانی ها واگذار کردند. نمایندگان شاه ایران چنان برای امضای قرارداد آشتی، دستپاچه بودند که فراموش کردند در این قرارداد، ماده ای را بگنجانند تا تکلیف اسرای ایرانی که گرفتار عثمانیان بودند، مشخص شود.
امضای این قرارداد ننگین و شرم آور که به پیمان نامه تسلیم شبیه بود، به گوش روس ها هم رسید. لذا آنها هم موقعیت را مناسب دیدند به هوس افتادند تا از این نمد مفت و ارزان، کلاهی برای خود بدوزند. بەهمین انگیزه آنها هم در قفقاز (قفقاز در قدیم که هزاران سال جزء ایران بوده شامل کشورهای گرجستان، کشور فعلی آذربایجان، ارمنستان، چچن) دست به تجاوز زدند. درباریان بی خاصیت و خائن و بیکاره و مفت خور که جز سود خود و انباشتن جیب خود به چیزی فکر نمی کردند. در اینجا گِرد شاه را گرفته و در گوش شاه زمزمه کردند که خود را به دردسر نیندازد و با روس ها هم پیمانی مانند عثمانیان ببندد. شاه تهماسب، ابتدا مخالفت کرد ولی آنقدر در گوش وی خواندند که در نهایت به روس ها پاسخ مثبت داد و نماینده ای را جهت بستن قرار ننگین دیگری به رشت فرستاد.
به موجب این قرارداد شرم آور:
بادکوبه، تفلیس (پایتخت کنونی گرجستان)، داغستان و کشور فعلی آذربایجان و کناره های غربی دریای خزر ، یکجا به روس واگذار گردید. به این ترتیب خاطر خطیر ملوکانه و درباریان مفت خور و بیکاره از شمال و شمال غرب و شهرهای غربی ایران راحت شده بود، یعنی دیگر از ایران چیزی باقی نمانده بود که به روس ها و ترکها نداده باشند.
هر دو قرار داد برای توشیح (امضاء) ملوکانه به اصفهان آورده شد تا شاه تهماسب جوان که بیشتر اوقاتش، به شرابخواری و زن بارگی می گذشت، آنرا تائید و به مهر پادشاهی ایران مزین نماید.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

☀️ کرمانشاه دوباره گرم می‌شود.

رئیس مرکز پیش‌بینی هواشناسی استان:

♦️روند افزایشی دمای هوا که به تدریج آغاز شده و تا یکشنبه هفته آینده (اول مرداد) ادامه خواهد داشت. پیک روزهای گرم را شنبه و یکشنبه هفته آینده داریم.

♦️پیش‌بینی می‌شود دمای هوای شهر کرمانشاه به 40 تا 42 درجه و دمای مناطق گرمسیر استان به 47 تا 48 درجه سانتی گراد برسد.

🆔 @CHENGOR | آوای چنگر ☀️

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

عبور ، بهترین اتفاقِ این روزهاست ،
و "جاده" ، زیباترین حالتِ فراموشی...
انگار در حالِ عبور که باشی ، دلواپسی ها فراموشت می شود ،
فراموش می کنی کجایِ جهان ایستاده ای ،
و بی رحمی هایِ زمانه ، از یادت می رود...
"جاده" فرصتی ست برایِ بی خیالی ، فرصتی برایِ فراغت ، فرصتی برای پرواز...
فرصتی ست تا برای دقایقی هم که شده ، مزه ی خوشبختی را بچشی!
من دلم که می گیرد ؛
غصه هایم را رویِ دوشِ اتوبان می اندازم ،
عبور می کنم ،
آنقدر که تمامِ بغض هایِ ته گرفته ام ، لبخند شوند ،
آنقدر که بشوم بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین ...
به عقیده ی من ؛
"جاده" بزرگترین اکتشافِ بشریت بود!
یک آرامشِ خط کشی شده ،
یک بی خیالیِ طولانی!

#نرگس_صرافیان_طوفان

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

اگر میخواید واقعا یه آدم موفق باشید؛ این ۸ ویژگی رو تو خودتون حفظ کنید

1. عمل گرا باشید. (اگر تصمیمی می‌گیرید بهش عمل کنید، روش وایسید.)

2. بی‌ سر و صدا زندگی کنید و برای هر موفقیت یا شکست کوچیک دادار دودور راه نندازید.

3. دائم در حال یادگیری چیزای جدید باشید.

4. هیچوقت خودتون و با کسی که سه قدم از شما عقب تر یا جلوتره مقایسه نکنید.

5. انعطاف پذیر باشید؛ یعنی برنامه ریزی داشته باشید ولی برده برنامتون نباشید.

6. سعی کنید همیشه خوشبین باشید.

7. دنبال افراد و‌ موقعیت هایی باشید که راه رو برای رسیدن به هدف های شما هموار می‌کنن.

8. یک گوشتون رو در کنید و اون یکی رو دروازه، در مقابل کسایی که زیر گوشتون آیه یأس میخونن.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

✅دفترچه راهنمای استخدام بنیاد مسکن انقلاب اسلامی

مهلت ثبت نام: تا 10/مرداد/1402
دریافت کارت آزمون: 31/مرداد/1402
زمان برگزاری آزمون: 3/شهریور/1402

🆔 @CHENGOR
ڪانال #آوای_چنگر
https://t.me/joinchat/AAAAAD7C2igw_RjiE3Ktvg

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

🥀« هو اول و آخر یار »🥀

یاران مزگانی چیم و راگه حق
ترک کردم بازار فانی بی رونق
چون اهل حق بیم و حق بیم ملحق
پریم طلوع کرد ستاره شفق

با نهایت ادب و احترام و تکریم محضر تمامی بزرگواران، که با سیل خروشان مهرشان، مرحم دلهایمان شدند.
بدینوسیله مراتب تشکر و قدردانی خود را از تشریف فرمایی یکایک شما سروران، دوستان، آشنایان، بزرگان، همشهریان وتمامی عزیزانی که با حضور گرم و صمیمیشان، در مراسم تشییع، خاکسپاری و مجلس ختم ، شادروان مرحومه بانو « عصمت مرادی» شرکت نموده و یا با تماس تلفنی و پیام تسلیت در فضای مجازی ابراز همدردی و موجب تسلی خاطرمان شدند، صمیمانه تقدیر و سپاسگزاری می‌نماییم و دست یکایک عزیزان را به پاس ادب و احترام می بوسیم.

امیدواریم به ذات حق مجالی باشد، که جوابگوی زحمات همگی بزرگواران و سروران گرامی در مراسمات شادی باشیم، تا شاید گوشهٔ کوچکی از الطاف کریمانهٔ شما سروران گرامی را جبران بنماییم.

✍🏽 از طرف خانواده های داغدار سلیمی، مرادی، رمضانی

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر🥀

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

☑️ کابینت و دکوراسیون راش


🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر🌐

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

📚 #تلنگر

یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت... گلی شد .
و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود
ولی نشد...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛
حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت!!
آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :
"این لباس چِرک مرده شده!"
گفت :
"بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛ باید تا زنده اند پاک شوند !"
چرک مُرده شد...
و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت!
بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید!
حواست که نباشد لکه می شود ؛
وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری ، می شود چرک...

به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد"

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

#مقام ساروخانی و دواله

سید حکمت حسینی


🆔 @CHENGOR
ڪانال #آوای_چنگر
https://t.me/joinchat/AAAAAD7C2igw_RjiE3Ktvg

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

🥀« هو اول و آخر یار »🥀

با تسلیم در برابر مشیت و خواست خداوند سبحان و با نهایت تاسف و تاثر درگذشت مادری دلسوز و مهربان شادروان مرحومه بانو « عصمت مرادی »

فرزند گرامی مرحوم الفت مرادی،
همسر گرامی آقای علیمردان سلیمی،
مادر گرامی آقایان علی خان، عبدالرضا و امید سلیمی،
خواهر گرامی مرحومان رستم و عباس و آقای سهراب مرادی،

را به اطلاع دوستان، آشنایان و همشهریان محترم می‌رساند.

مراسم تشییع و خاکسپاری و ختم آن مرحومه،
متعاقبا اعلام می گردد.

روحش شاد و یادش گرامی🌹
و عرض تسلیت خدمت خانواده های داغدار سلیمی، مرادی، رمضانی و سایر بستگان

🆔 @Avayetasliat ڪانال #آوای_تسلیت▪️

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

زندگینامه #نادرشاه افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش39

در این بین سرداران نادر که می دانستند اگر نادر بەدستور شاه تهماسب سپاه خراسان را منحل و خود بەفرمان شاه به تنهائی، به اصفهان برود، مرگش حتمی خواهد بود، با نگرانی بسیار منتظر بودند تا فرمانده دلاورشان از کُنج انزوا و عزلت بیرون آمده و نگرانی های عمیق همگان را برطرف نماید. یک هفته گذشت. ولی از نادر خبری نشد و هیچ کس نیز جرات نمی کرد. پادر میانی کند. لذا چند تن از سرداران نادر که می دانستند وی به حسینقلی خان زنگنه، فرمانده سپاه لرستان، علاقه وافری دارد. از او خواهش کردند به کلات رفته و نادر را از گوشه نشینی بەدرآوَرَد. حسینقلی خان با اصرار دیگر هم رزمانش، با تشویش و دلهره از عتاب و خطاب نادر، عاقبت راضی شد به دیدار نادر در دژ کلات برود.
حسینقلی خان به دژ کلات رسید و مستقیماً نزد نادر رفت. نادر با گرمی او را در آغوش گرفت و به اندرون دعوت کرد. حسینقلی خان مراتب جان نثاری خود و دیگر سرداران را بەعرض نادر رسانید و اطمینان داد تا آخرین لحظه و در هر شرایطی گوش به فرمان نادر خواهند بود و از نادر درخواست کرد به مشهد بیاید.
از سخنانی که بین این دو سردار ‌گذشت کسی اطلاع چندانی ندارد. ولی هر چه بود. نتیجه اش، آمدن نادر به مشهد گردید. مردم مشهد که از پیمان نامه ننگین شاه و دستور وی مبنی بر انحلال ارتش خراسان آگاهی یافته بودند، با فریادهای زنده باد نادر زنده باد سپهسالار، مرده باد شاه تهماسب به پیشواز نادر آمدند و از او خواستند با حمله به اصفهان، شاه تهماسب را که مانند پدرش شاه سلطان حسین، کشور را به مرز نیستی و نابودی کشانده، از سلطنت خلع و خود بر تخت سلطنت ایران تکیه زند.
در این حال، نادر بر بالای بلندی ایستاد. پیکر رشید و نیرومند و چهره آفتاب سوخته اش، با آن چشمان نافذ و گیرایش که کمتر کسی جرات نگاه کردن مستقیم به آن را داشت. مردم را وادار به سکوت کرده و با قدردانی از ابراز احساسات مردم این چنین گفت:
من داماد شاه تهماسب هستم و برای یکپارچگی ایران عزیز، ارزش زیادی قائلم، آیا فکر نمی کنید بر اثر جنگ میان من و پادشاه، بخش های دیگری از کشور به زیر سلطه بیگانگان برود و یاغیان و سرکشان شرور ریز و درشت دیگری از گوشه و کنار این آب و خاک، سربلند کنند. از آن گذشته آیا شرم آور نیست که سربازی کوچکی مثل من، علیه پادشاه کشورش قد علم کند؟ از آن گذشته سلسله صفویه قبل از اینکه اسیر دست عده ای راحت طلب و سودجو و رمال و فالگیر شود. دویست و بیست سال برای این مرز و بوم، افتخار و سربلندی و رفاه به ارمغان آورده و جمعیت پنج میلیونی و پراکنده ایران را به شصت میلیون نفر رسانیده، لذا به هر ترتیبی که هست نباید به احترام و اقتدار این خاندان که باعث یکپارچگی ایران است، خدشه ای وارد شود.
مردم‌ از نادر خواستند بەهیچ وجه ارتش خراسان را منحل نکند و به ترتیبی که خود می داند عمل کند.
پس از این سخنرانی نادر و سردارانش به شَور نشستند. سرداران نادر که پی برده بودند. نادر بەعلت ملاحظات ببن المللی و منطقه ای، حاضر به برانداختن سلطنت صفویان نیست. چاره را در قدرت نمایی محدود سپهسالار در مقابل شاه تهماسب دیدند. نادر به شرط در محفوظ بودن مقام شامخ سلطنت شاه تهماسب، پیشنهاد آنان را پذیرفت و سپاه خراسان به فرماندهی نادر برای اعتراض به قطعنامه ننگین بغداد و انحلال ارتش به سوی پایتخت حرکت کرد.
نادر برای اینکه شائبه و توهم شورش ایجاد نشود. سپاه شصت هزار نفره خود را به ده قسمت تقسیم کرد و به آنها دستور داد. هر کدام از مسیری جداگانه و آهسته ظرف یک ماه به سوی پایتخت حرکت کنند و در موعد مقرر در بیرون دروازه های اصفهان به یکدیگر ملحق شوند.
نادر مسیر حرکت خود را از ناحیه ترکمنستان و گرگان و مازندران و گیلان برگزید و در ابتدا به ترکمانان که از انحلال ارتش ایران آگاه شده بودند و سر به شورش برداشته بودند تاخت و در جنگی یک روزه آنان را شکست داد و در خاتمه، هزار نفر از آنان به خدمت در سپاه نادر درآمدند.
خبر حرکت نیروهای نادر به گرگان و مازندران و گیلان رسید.
روسها تصور کردند نادر با سپاهی گران برای سرکوبی آنان به سمت رشت در حرکت است. لذا بەدستور تزار روس، سراسیمه نیروهای خود را واپس کشیده و شهرهای ایران را که طی پیمان نامه ای سراسر حقارت آمیز اشغال کرده بودند را وانهاده به آن سوی مرزها عقب نشستند. خبر عقب نشینی روسها به نادر رسید.
لذا دستور داد نامه ای به دربار عثمانی به شرح ذیل ارسال کنند.
به نام خدا
پیمانی که از سوی شاه تهماسب با شما بسته شده، هیچ گونه مشروعیتی ندارد. ملت سرافراز ایران حاضر نیست. حتی یک وجب از خاک کشورش را در دست بیگانگان بببند. صلاح شما در آن است که بلافاصله شهرهائی را که اشغال کرده اید را بی درنگ تخلیه کنید و بدون فوت وقت نیز، اسیران ایرانی را آزاد نمائید.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

‍ ☑️ کاریکاتور پاول کوژینسکی درباره فقر

🔸انسان گرسنه در درجه نخست هدفی جز سیر شدن شکم ندارد.
غم نان اجازه نمی‌دهد که انسان به تماشای جهان بنشیند، در زندگی عمیق شود، کتاب بخواند، یاد بگیرد و آگاهی‌اش را بالا برده و به جهان اطراف خود بیاندیشند.

🔹آدمی در نتیجه زندگی فقیرانه پا را فراتر از جهل نمی‌گذارد!

چیزی که با فقر یکجا جمع نمی‌شود، آگاهی است!

#پاول_کوژینسکی

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

چقدر برای خودتان ارزش قائل هستید؟

اگر به جای آموختن، فقط روزهایتان را می گذرانید و هرساله فقط تولد می گیرید و سن تان را زیاد می کنید، بازنده محسوب می شوید.

اگر فقط برای داشتن آسایش، اتومبیل و خانه، زندگی می کنید، بازنده هستید.

اگر طولانی ترین مسافرت های شما، تا منزل خواهر و مادرتان است.

اگر هر روز و هرشب، سریال های بیشتری می بینید.

اگر هنوز نمی‌توانید روزی ده صفحه کتاب بخوانید.

و اگر نمی‌توانید روش زندگی تان را مثل همان هایی کنید که مدام از آنها مثال می زنید، بازنده محسوب می شوید.

اگر آموختن و ارتقای شخصیت خودتان را متوقف کرده اید.

اگر تمام عمر، فقط یک الگو را زندگی می کنید، جز بازنده ها محسوب می شوید.

اگر خوشحال بودن و شاد کردن دیگران‌ را نیاموخته اید.

اگر نمی‌توانید خود و دیگران را ببخشید.

اگر بازی و تفریح در برنامه ی شما نیست.
اگر شنا نمی کنید.

اگر نمی توانید یک روز از وقت تان را برای دیدن دریاچه ای در ۵۰ کیلومتری شهرتان آزاد کنید.
یا غروب آفتاب را در دشت و کویر ۲۰ کیلو متری تان تماشا کنید.

اگر خانواده، مهمانان و همه باید حتی در روزهای تعطیل، تا دیروقت منتظر شما بمانند تا با شما شام میل کنند، شما بازنده واقعی هستید.

اگر تاکنون آدم برفی نساخته اید.

اگر تاکنون به سالن تئاتر نرفته اید.

اگر گالری هنری یا مسابقه فوتبال یا والیبال را به صورت زنده ندیده اید.
شما بازنده اید.

اگر بعد از خواندن این متن می گویید: "ای بابا دلتان خوش است" شما زندگی را باخته اید.

برای خودتان احترام قایل شوید.
شما یک بار زندگی می‌کنید.

شادی و خوشبختی ذخیره کردنی نیستند!
قابل بازیافت هم نیستند.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

📚 #داستانک حضرت سليمان و جغد کوچولو

حضرت سليمان که فرمانرواى همه جانواران بود با زنى ازدواج کرد. روزى اين زن به حضرت سليمان گفت: ”يک قاليچه قشنگ و يک رختخواب نرم از پر پرندگان برايم درست کن“. در آن روزگار، جانوران مى‌توانستند صحبت کنند. از اين‌رو حضرت سليمان پيامى براى پرندگان فرستاد و از آنها خواست نزد وى بيايند. طى مدت کوتاهى پرندگان با شکل‌ها و رنگ‌هاى گوناگون پرواز کردند و پيرامون حضرت سليمان جمع شدند. او به پرندگان گفت: ”جغد کوچولو هنوز نيامده است، از اين‌رو منتظر او مى‌مانم تا بيايد و بعد از آن چيدن پرهايتان را آغاز مى‌کنم.
سرانجام جغد کوچولو آمد. حضرت سليمان از وى پرسيد: ”چرا اين‌قدر دير کردي؟“ جغد گفت: ”ارباب، علت دير کردنم، اين بود که مشغول مقايسه روز و شب، سنگ و گِل و مرد و زن در دنيا بودم.“
حضرت سليمان خنديد و پرسيد: ”تعداد کدام يک را بيشتر ديدي، روزها يا شب‌ها را؟“ جغد گفت: ”به‌نظر من تعداد روزها بيشتر از شب‌ها است زيرا وقتى که مهتاب باشد شب مثل روز روشن است.“
حضرت سليمان پرسيد: ”خب جغد کوچولو حالا بگو که سنگ در دنيا بيشتر است يا گِل؟“ جغد گفت: ”سنگ از گل بيشتر است زيرا يک کلوخ گل به محکمى سنگ نيست.“ حضرت سليمان گفت: ”حالا از مرد و زن برايم بگو، آيا تعداد مردها از زن‌ها بيشتر است؟“ جغد گفت: ”نه ارباب، زن‌ها خيلى بيشتر از مردها هستند. زيرا وقتى مردى تسليم خواسته‌هاى زن خود مى‌شود چيزى جز يک زن نيست؟“
حضرت سليمان پرسيد: ”بنابراين من که قصد دارم پرهاى همه پرندگان را بچينم تا يک قاليچه قشنگ و يک رختخواب نرم براى همسرم بسازم يک زن به‌شمار مى‌روم؟“ جغد گفت: ”همين‌طور است، شما مى‌توانستى دربارهٔ خواستهٔ همسرت چند و چون بکنى نه اينکه دستور او را اجراء کني“.
حضرت سليمان پرندگان را مخاطب قرار داد و گفت: ”فرزندان من برويد. هريک از شما هرجا بخواهد مى‌تواند پرواز کند!“ و بدين‌سان آنها را بار ديگر آزاد کرد و به همسر خود گفت: ”به زودى به شما اجازه مى‌دهم موهاى ريشم را بچينى اما ديگر اجازه نمى‌دهم يک کلمه راجع‌به چيدن پر پرندگان بگوئي.“ خدا همه ما و شما را شادکام کند.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

🔺 اقامت، اسکان و اشتغال اتباع افغانستانی در کرمانشاه ممنوع شد

🔹براساس دستور وزارت کشور اقامت، اسکان و اشتغال اتباع افغانستانی در همه نقاط استان کرمانشاه ممنوع است.

🔹طرح شناسایی اتباع افغانستانی از روز گذشته در استان کرمانشاه آغاز و تا 19 مردادماه ادامه دارد و کارفرمایان متخلفی که کارگران افغانستانی را به کار گیرند جریمه خواهند شد.

🔹در نشست دستگاه‌های مربوطه با متولیان امور اتباع و مهاجرین استان مقرر شد جهاد کشاورزی، اداره تعاون کار و رفاه اجتماعی، سازمان صمت، فرمانداری‌ها و بخشداری‌ها کارگران افغانستانی را شناسایی کنند و به امور اتباع و مهاجرین استان اطلاع دهند تا نیروی انتظامی با مجوز قضایی آنان را دستگیر و از استان اخراج کند.

🔹مدیرکل امور اتباع و مهاجرین خارجی از هم استانی‌ها خواست به کارگیری کارگران افغانستانی را در مزارع و گلخانه‌ها با شماره تلفن ۳۸۴۵۰۱۷۳ گزارش و یا به دهیاری‌ها و شورای روستا اطلاع دهند./فارس

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر🌐

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

خانم رامیار قبولی شما را در آزمون نظام مهندسی تبریک عرض مینماییم

از طرف دوستان

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر💐

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

چرت زدن خستگی را بیشتر می‌کند؟!

▫️خیلی وقت‌ها در میانه‌ی روز دلمان می‌خواهد چند دقیقه‌ای چرت بزنیم، اما شاید نگران این هستیم که مبادا شب خوابمان نبرد. چرت زدن جایگزین خواب شب نمی‌شود، اما شواهد مستدلی وجود دارند که نشان می‌دهند چرت زدن می‌تواند میزان هشیاری و عملکرد را بهبود دهد !

▫️مروری که در سال ۲۰۱۷ بر چند مطالعه انجام شد توضیح می‌دهد که شما هر چه مدت طولانی‌تری بیدار باشید، حافظه و سایر توانایی‌های ادراکی‌تان بیشتر دچار افت می‌شود؛ اما یک چُرت نیمروزی می‌تواند کمکتان کند با رفع کردن بخشی از احساس خواب‌آلودگی و خستگی‌تان، افت ادراکی را تا حدودی جبران نمایید.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر🍏

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

زندگینامه #نادرشاه افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش36

برادر الهیارخان که در فن شمشیرزنی و استفاده از سپر، مهارت ویژه ای داشت به سختی و با سرعت زیاد به سمت نادر حمله کرد و چند ضربه نثار نادر کرد که بهره ای نداشت. در کسری از دقیقه همگان دیدند، که کلاه خود و جمجمه برادر الهیارخان طعمه تبرزین نادر شد و با فرقی شکافته، نقش زمین شد و جنگ هرات به اتمام رسید. هیچ کس به نادر نگفت که هماورد و حریف او در آن مبارزه، برادر تنی الهیارخان بود، خود الهیارخان هم چیزی به نادر نگفت.
از آن طرف، سردار نادر که برای سرکوبی امیر حسین خان غلجائی، برادر محمود افغان رفته بود. پس از محاصره شهر فراه، امیر حسین خان که از بالای برج و باروی قلعه سپاهیان را دید به تصور اینکه نادر شخصاً به سراغ وی آمده، شبانه  بەهمراه یاران وفادارش به کوههای اطراف پناه برد. بامداد روز بعد که مردم شهر از گریختن امیر حسین خان مطلع شده بودند، پرچم سفید برافراشته و با دود کردن اسفند و هلهله و شادی به استقبال سردار نادر آمدند و شهر فراه، بدون جنگ و خونریزی به تصرف سپاه نادر درآمد.
نادر مجددا الهیارخان را به حکومت هرات و بخش های بزرگی از افغانستان گمارد و به سوی مشهد مراجعت کرد.
نادر به شکرانه این پیروزی، دستور داد ایوان عتیق آرامگاه امام رضا(ع) را زر اندود کرده و سنگ یکپارچه و بزرگ و گران قیمت مرمرینی را نیز از هرات به مشهد آورده و در سقاخانه اسماعیل طلائی نصب شد که هنوز پا برجاست.
بد نیست بدانید که قُطر این سنگ یکپارچه مرمر، بالغ بر 132 سانتی متر و طول و عرض آن نیز 140 سانتی متر بوده که انتقال آن از هرات به مشهد، بدون آنکه آسیبی به سنگ برسد از عجایب روزگار است.

نادر را در شهر مشهد رها می کنیم و به اصفهان می رویم.
شاه تهماسب که تا همین دو سال پیش فقط بر قزوین و ری مسلط بود و کسی او را بەعنوان شاه ایران نمی شناخت. اکنون به لطف نیروی شمشیر نادر، بر تمامی ایران فرمان‌می راند.
هنگامی که نادر، جنگ با عثمانیان را رها کرد و از آذربایجان، به جهت سرکوبی یاغیان افغان به مشهد رفت. اطرافیان شاه تهماسب که هنری بەجز چاپلوسی و مفت خوری نداشتند. شروع به بدگوئی از نادر کرده و او را یاغی قلمداد کرده و از شاه تهماسب خواستار مجازات و برکناری وی، از سپهسالاری سپاه ایران شدند.
اطرافیان بی خاصیت شاه تهماسب که می دیدند نادر، استانهای همدان و کرمانشاه و تبریز و ارومیه را از سلطان عثمانی بازپس گرفته، به او توصیه کردند شخصاً سپاهی آراسته و به عثمانی تاخته و خودی نشان دهد.
آنقدر در گوش شاه جوان زمزمه کردند که در نهایت وی را راضی کردند که به عثمانی بتازد و بقیه شهرهای ایران را از آنان، باز پس بگیرد.
اولین دستور و خطای بزرگ شاه تهماسب، برکناری بیستون بیگ سردار دلاور و جنگاور نادر از سپاه آذربایجان بود و بەجای وی سردار محمد بلوچ را به فرماندهی سپاه برگزید. سپس سربازان بیستون بیگ را نیز با خود برد و خود او را نیز از خدمت و فرماندهی برکنار کرد. نخستین هدف شاه تهماسب باز پس گیری ایروان (پایتخت فعلی ارمنستان) بود. سپاه ایران از رود ارس گذشته و شهر ایروان را به محاصره درآورد.
هنوز بیست روز از محاصره ایروان نگذشته بود که به شاه اطلاع دادند که ذخیره آذوقه لشگر در حال تمام شدن است. اطرافیان شاه، تازه یادشان آمده بود. باید آذوقه شش ماه را با خود می آوردند.
از آن طرف سلطان عثمانی که از عدم حضور نادر در سپاه ایران اطلاع یافته بود. احمدپاشا سردار خود را به جنگ شاه تهماسب فرستاد. سرداران بی لیاقت شاه تهماسب بی آنکه هیچ ارزیابی درستی از نیروهای دشمن داشته باشند. فوراً دستور حرکت دادند و به رو در روئی با احمد پاشا شتافتند.

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚

Читать полностью…

آوای چنـگُــر

به نام ایزد مهر و راستی
در پرتو عنایت پروردگار بزرگ و در سایه
مساعدت و یاری شما یاوران و بزرگواران ، مهربان
امروز بعد از مدتها صبر و انتظار ،
اشکان شفیعی تحت عمل جراحی موفقیت امیز
پیوند کلیه قرار گرفت .
بار دیگر به عنوان یک مادر از صمیم قلب و با تمام وجود قدر دان و سپاسگزار مهر و محبت و
یاری تک تک شما عزیزان همراه هستم .
و سلامتی و بقای عمر اشکان را مدیون لطف
پروردگار و همراهی شما می دانم .
برای تک تک شما عزیزان سلامتی و تندرستی و روزگار خوش و شادی آرزو دارم .

✍🏼سپاس از مهرتان، عزیزان
فریده آتش افروز مادر اشکان 🙏

🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر💐

Читать полностью…
Subscribe to a channel