سلسلہ موی دوسٺ حلقہ دام بلاسٺ هر ڪہ در این حلقہ نیسٺ فارغ از این ماجراسٺ آی دی شخصی مدیریت کانال برای ارسال مطالب ↙️ 🆔 @Chengor_village لینک کانال ↙️ https://t.me/joinchat/AAAAAD7C2igw_RjiE3Ktvg
📚 #داستانک
گناهکاری را نزد حاکم بردند. حاکم گفت:
یکی از این سه مجازات را انتخاب کن:
«یا یک من پیاز بخور یا ۱۰۰ سکه بده یا ۵۰ چوب بخور!»
مرد با خودش گفت: «وقتی میشود پیاز خورد کدام عاقلی چوب میخورد یا پول میدهد؟»
برایش پیاز آوردند. دو پیاز که خورد، دهانش سوخت. گفت: «درد چوب از پیاز کمتر است. چوب بزنید!» هنوز ده چوب نزده بودند که اشکش درآمد
و با خودش فکر کرد: «آدم عاقل تا پول دارد چرا چوب بخورد؟»
۱۰۰ سکه داد و آزاد شد.
حاکم گفت: «کار آخر را اگر اول انجام میدادی لازم نبود هم چوب را بخوری هم پیاز را و در آخر سکه هم بدهی!»
حالا این داستان خلاصهی بسیاری از تصمیم گیریهای ماست.
در آخر کار و بعد از صرف هزینه بسیار همان کاری را انجام میدهیم که باید اول انجام میدادیم...
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
هَرَس، برای درخت، رشد است
و برای شاخه، ویرانی...
نه خودت را با کسی مقایسه کن،
نه کسی را با خودت،
نه اهدافت را از روی دست دیگران بردار،
نه مسیر موفقیتت را از کسی ایده بگیر...
یک دنیاست و میلیاردها آدم و
میلیاردها مسیر...
یک دنیاست و میلیاردها استعداد،
میلیاردها علاقه و میلیاردها مقصد...
چرا فکر میکنی فقط راه فلان بازیگر
و فلان خواننده و فلان نویسنده و
فلان فوتبالیست و فلان ثروتمند و فلان دوست و فلان همکار یا صمیمی ترین رفیق بهترین راه است؟
یک بار برای همیشه خودت را از چرخهی
باطل مقایسه بیرون بکش و مطابق توان
و استعداد و علاقهی خودت هدفگذاری کن.
هرکس با روش متفاوت و
منحصر به خودش رشد میکند
تو نیز توانایی هایی داری که دیگران از آن بی بهره اند
و این را بدان که مسیر پروازِ دیگران شاید پرتگاهِ سقوطِ تو باشد
پس مسیر خودت را برو
خودت را با کسی مقایسه نکن
تو نیز به نوبه ی خودت بهترینی.
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
📚جنگل سوزی تهدید جدی برای همهی ماست
✍🏼به قلم : رضا موزونی
این یادداشت را با اندوه و پریشانحالی مینویسم.
بارها نوشتهایم، گفتهایم و گریستهایم که بلوط زینت زاگرس است. کوهها و جنگلهای ما با درختانش به ویژه بلوط زندهاند و زندگی بلوطها با زندگی ما مردم این سامان بیسامان، گره خورده است.
با گرمای نفسگیر و خوفانگیز این روزها پیشبینی آتش در جنگلهای زاگرس چندان سخت نبود و نیست.
متاسفانه در اوج گرمای این روزها، جنگلهای دالاهو طعمهی آتش شدند و این تهدید برای مناطق دیگر هم وجود دارد.
بیشک بیاحتیاطیهای گردشگران در افروختن و خاموش کردن آتش و یا انداختن سهوی تهماندههای سیگار در کنار جادههای جنگلی از دلایل اصلی آتشسوزیهای اخیر است.
و حتی برخی تحلیلگران، اندکی از آتشسوزیها را عمدی و به نیت جمع آوری بیدردسر ذغال بلوط میدانند.
به نظر میرسد باید علاوه بر احساس مسئولیت مردم و ساکنان روستاهای مجاور جنگلها، مسوولین مربوطه هم در این خصوص جدیت بیشتری داشته باشند.
نهادهای نظارتی و بویژه دادستان کرماشان هم باید به این موضوع ورود جدیتری داشته باشد و با سوداگران اصلی ذغال برخورد قاطع کرده و ریشه تاجران تن بلوط را بخشکاند.
بارها گفتهایم و بازهم میگوییم، بلوط نام خانوادگی نانوشتهی ما در کارتهای ملی است. بلوط اعتبار طبیعی زاگرس است. ما بیجنگلهای بلوط آوارگان سالهای آینده هستیم.
تجربه ثابت کرده است که نباید چندان از مسئولین خستهی مرتبط با این موضوع انتظار داشت. ما از خودمان باید شروع کنیم. همه ما باید از این سرمایه سبز زاگرس مراقبت کنیم. همانگونه که ماههای بهار را در آغوششان میگذرانیم ، ماههای تابستان هم نگران بودنشان باشیم.
ما شرمندهی همیشهی محبتهای درختان بلوط هستیم.
#بلوط_برادر_من_است
#بلوط_نام_خانوادگی_ماست
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
زندگینامە #نادرشاە افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش58
نادر پس از عقد پیمان با عثمانی و بازگرداندن شهرهای اشغالی ایران به سمت اصفهان در حرکت بود که به وی خبر دادند، که سردار محمد بلوچ به طرفداری از شاه تهماسب دوم و سلسله صفویه دست به شورش زده و با پشتیبانی استانداران شوشتر و بندرعباس و کرمان و بلوچستان و عشایر بختیاری و قشقائی، لشگری چهل هزار نفرەای آراسته و عنقریب قرار است که به اصفهان تاخته و پایتخت را از سلطه استاندارش خارج و مجددا شاه تهماسب دوم را که اینک در مشهد تحت نظر بود را به تخت سلطنت ایران بنشاند.
نادر ، مستقیماً از بغداد با راهپیمائی سریع، ابتدا خود را به شوشتر که استاندار آن با سردار محمد خان بلوچ بر علیه نادر متحد شده بود رسانید.
سرعت عمل و آمدن نادر به شوشتر چنان برق آسا و غیر منتظره بود که مدافعان شهر و حاکم هوادار آن بدون هرگونه عکس العملی تسلیم نادر و سپاهیانش شده و دل به قضاء و قدر سپردند. بەدستور نادر تمامی سرداران و حاکم شوشتر در میدان بزرگ شهر به دژخیم سپرده شده و اعدام شدند.
نادر بلافاصله لشگر سی هزار نفره خود را به دو قسمت تقسیم کرد و ده هزار نفر از آنان را به سرپرستی سردار تهماسب خان جلایر به سوی سردار محمدخان بلوچ اعزام کرد و خود نیز در راس بیست هزار نفر با فاصله چند ساعت راه، بدنبال سردار جلایر به سوی سردار محمدخان بلوچ شتافت.
سپاه ده هزار نفره تهماسب خان جلایر در محلی بنام دو گنبدان به محمدخان بلوچ رسید.
محمدخان بلوچ که دریافت تعداد نیروهایش چهار برابر نیروهای تهماسب خان است، با خیالی آسوده با تمام نیرو به تهماسب خان تاخت. جنگ سختی درگرفت و سردار جلایر ضربات سختی را تحمل می کرد ولی بدستور نادر که سپرده بود تا رسیدن او پایداری کند بەشدت و با سختی زیاد مقاومت می کرد.
در گرماگرم نبرد که نیروهای سردار جلایر در حال از هم پاشیدن بود سپاه بیست هزار نفره نادر با آوای بوق و کرنا به میدان جنگ رسیدند و نادر طبق معمول با تبرزین و فریادهای رعد آسا، پیشاپیش لشگریانش به قلب سپاهیان غافلگیر شده محمد خان بلوچ تاخت.
محمدخان بلوج، سردارِ یکه سوار و محبوب نادر، که سالیان دراز همراه و دوشادوش او در یک جبهه جنگیده بود، تا این لحظه تصور می کرد نادر هنوز از بغداد به ایران بازنگشته، لذا با دیدن نادر و تبرزینش پی برد که چنانچه در این جنگ شکست بخورد با شدیدترین مجازات ها روبرو خواهد بود. لذا به نیروهایش دستور داد با تمام قوا حمله کنند و کار نادر را یکسره کنند.
سپاه محمدخان بلوچ به مرور از حالت حمله به دفاع پرداخته و در نهایت، آثار شکست در سپاه وی پدید آمد و بەناچار اندک اندک دست به عقب نشینی زده و در نهایت از میدان نادر گریخت و پس از اینکه شهرهای شیراز و جهرم و لار و شوشتر از پذیرفتن وی خودداری کردند به ناچار با باقیمانده سپاه خود به جزیزه قیس (جزیزه کیش فعلی) عقب نشست. نادر سردار جلایر را به تعقیب وی گماشت و خود به اصفهان بازگشت.
نادر دستور داد که به هر طریقی محمدخان بلوچ را زنده به نزدش بیاورند.
سردار جلایر در نهایت توانست باقیمانده نیروهای محمدخان را در جزیره کیش، تار و مار و او را زنده دستگیر و به نزد نادر بیاورد. به نادر خبر دادند محمدخان با التماس می گوید: مرا بکشید چون توان دیدن روی نادر را ندارم.
نادر دستور داد بر چشمان وی میل بکشند (او را کور کنند) و سپس او را به نزدش بیاورند. دستور نادر اجراء و هنگامی که محمدخان را به نزد نادر می آوردند در یک فرصت مناسب خنجر نگهبان همراه خود را کشیده و با فرو کردن آن در قلبش، خود را از خجالت و شرم روبرو شدن با نادر خلاص کرد. نادر از شنیدن مرگ سردار محبوبش بسیار متاثر شد و دستور داد او را با احترام بەخاک بسپارند و به خانواده وی نیز مبلغ قابل توجهی برای گذران یک زندگی آبرومند پرداخت نمایند.
نادر پس از ورود به اصفهان توسط عبداله پاشا و عبدالکریم افندی نمایندگان دولت عثمانی، دریافت امپراطوری عثمانی که طبق پیمان نامه بغداد متعهد شده بود شهرهای ایروان (ارمنستان) و تفلیس (گرجستان) و باکو (دولت آذربایجان) را تخلیه و به نماینده دولت ایران تحویل نماید از واگذاری شهرهای یاد شده خودداری کرده و اعلام نموده چون در این هشت سالی که شهرهای موصوف را در اشغال داشته و سازندگی هایی داشته بایستی دولت ایران تماما خسارات وارده را پرداخت تا آنها بازگردند. ضمن اینکه دولت عثمانی اضافه کرده بود با وجود دریافت خسارت، در دو سال بعد از آن به اشغال شهرهای ایران خاتمه خواهد داد، نادر با فریاد بر سر عبداله پاشا نماینده عثمانیان گفت:
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
✅ #اطلاعیه
با سلام خدمت اهالی محترم روستای چنگرسیمینوند و چنگرجلیلوند
لطفا هرگونه علائم مسمومیت (اسهال ، دل درد و دلپیچه ، تهوع و استفراغ) تب و بثورات پوستی در فرد یا خانواده ای وجود داشت به خانه بهداشت روستا اعلام نمایید
با تشکر🌹
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر🌐
📚 #داستانک
بلدرچینی در مزرعۀ گندم لانه ساخته بود.
او همیشه نگران این بود که مبادا صاحب مزرعه محصولاتش را درو کند.
هر روز از بچه هایش می خواست که خوب به صحبت آدمهایی که از آنجا عبور می کنند، گوش دهند و شب به او بگویند که چه شنیده اند.
یک روز که بلدرچین به لانه برگشت، جوجه ها به او گفتند: اتفاق خیلی بدی افتاده است. امروز صاحب مزرعه و پسرش به اینجا آمدند و گفتند: همۀ گندمهای مزرعه رسیده است. دیگر وقت درو کردن است. پیش همسایه ها و دوستان برویم و از آن ها بخواهیم که در درو کردن محصول کمک کنند. مادر، ما را از اینجا ببر چون آنها می خواهند مزرعه را درو کنند... بلدرچین گفت: نترسید فردا کسی این مزرعه را درو نخواهد کرد.
روز بعد بلدرچین از لانه بیرون رفت و شب که آمد، جوجه ها به مادرشان گفتند: صاحب مزرعه باز هم به اینجا آمده بود. او مدت زیادی منتظر ماند. ولی هیچکس نیامد. بعد به پسرش گفت: برو به عموها و دایی ها و پسر خاله هایت بگو پدرم گفته است فردا حتما به اینجا بیایید و در درو کردن مزرعه به ما کمک کنید... بلدرچین گفت: نترسید فردا هم این مزرعه را کسی درو نمی کند.
روز سوم وقتی بلدرچین به لانه برگشت، دوباره بچه ها گفتند: صاحب مزرعه امروز به اینجا آمد، اما هرچه منتظر ماند هیچ کس نیامد. بعد به پسرش گفت: انگار کسی در درو کردن مزرعه به ما کمک نمی کند. پسرم، گندم ها رسیده اند. نمی توان بیش از این منتظر ماند. برو داس هایمان را بیاور تا برای فردا آماده شان کنیم. فردا خودمان می آییم و گندم ها را درو می کنیم... بلدرچین گفت: بچه ها، دیگر باید از اینجا برویم.
چون وقتی انسان، بدون منتظر ماندن برای کمک، تصمیم بگیرد کاری را انجام دهد، حتما آن کار را انجام می دهد...
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
هو اول آخر یار
#چهلمین_روز درگذشت پدری دلسوز مهربان شادروان مرحوم قهرمان نجفی،
روز جمعه 1402/05/20 از ساعت 17 الی 18 در منزل شخصی واقع در شهرستانی، خیابان ابومسلم خراسانی، نبش کوچه شهدای دهم، برگزار می گردد.
🆔 @Avayetasliat ڪانال #آوای_تسلیت🥀
🥀« هو اول و آخر یار »🥀
با عرض ادب و احترام محضر تمامی بزرگواران، که با سیل خروشان مهرشان، مرهم دلهایمان شدند.
بدینوسیله مراتب تشکر و قدردانی خود را از تشریف فرمایی یکایک شما سروران، دوستان، آشنایان، بزرگان، همشهریان و تمامی عزیزانی که با حضور گرم و صمیمی خود، در مراسم تشییع، خاکسپاری و مجلس ختم شادروان مرحوم «رحمان باستان» شرکت نموده و یا با تماس تلفنی و پیام تسلیت در فضای مجازی ابراز همدردی نموده و موجب تسلی خاطرمان شدند، صمیمانه تقدیر و سپاسگزاری مینماییم و به رسم ادب، دست یکایک عزیزان را می بوسیم.
امیدواریم به درگاه حق، جوابگوی زحمات همگی بزرگواران و سروران گرامی در مراسم شادی باشیم.
✍🏽از طرف خانواده های داغدار باستان، مهتابی و پرتوی فر
🆔 @Avayetasliat ڪانال #آوای_تسلیت🥀
📚 علی آباد هم شهر شده!
هر گاه بخواهند کسی را از لحاظ مقام و فضل و ثروت و جز اینها تحقیر یا تخفیف کنند از باب تعریض و کنایه به عبارت مثلی بالا استنادکرده و می گویند: علی آباد هم شهر شده! یا به اصطلاح دیگر " خیال می کنه علی آباد هم شهری شده."
علی آباد در ابتدا قهوه خانه بزرگی بود که اطاقهای متعدد برای مسافرین و چندین اصطبل و طویله برای چهار پایان داشت.
ساکنان مناطق شرقی مازندران محصولات صادراتی خویش از قبیل برنج و پنبه و کنف و کارهای دستی مانند شمد و شیر و پنیر و تافته را از طریق علی آباد و دره سوداکوه به تهران و شهر تاریخی ری و فلات مرکزی و جنوبی ایران حمل می کردند.
قهوه خانه علی آباد در واقع شب منزل کاروانها و چهار پایان بود و به علت اهمیت موقع تدریجا توسعه پیدا کرده مسکن و مسافرخانه های زیادی در اطراف آن ساخته شده است به قسمی که پس از چندی به صورت یک بلده کوچک در آمد منتها چون صورت شهری نداشت به علت رطوبت هوا و ریزش بارانهای متوالی مخصوصا عبور و مرور هزاران راس اسب و قاطر و الاغ که شبانه روز ادامه داشت هوای آن همیشه کثیف و آلوده و راهها و کوچه های تنگ و باریک آن همواره پر از گل و لجن بوده که عبور از داخل بلده را مشکل می کرده است، به همین جهات و ملاحظات اگر کسی در آن عصر و زمان خود را علی آباد معرفی می کرد و یا از مناظر و یا زیبایی های آن سخنی می گفت از آنجا که علی آباد قهوه خانه ای بیش نبوده است از باب طنز و کنایه می گفتند: علی آباد هم شهر شده!
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
اتفاقات ٤٠ تا٩٠ سالگي
🔺در چهل سالگی افراد با تحصیلات کم و زیاد مثل همند
(حتی افراد با تحصیلات کمتر پول بیشتری در می آوردند.)
🔺در ۵۰ سالگی زشت و زیبا مثل همند
( مهم نیست چقدر زیبا باشین. توی این سن چروکها و لکهای تیره رو نمیشه مخفی کرد.)
🔺در ۶۰ سالگی مقام بالا و پایین مثل همند
🔺در ۷۰ سالگی خونه ی بزرگ و کوچک مثل همند
(تحلیل مفاصل، سختی حرکت، فقط یه محیط کوچیک برای نشستن لازمه)
🔺در ۸۰ سالگی پول داشتن و نداشتن مثل همند
(حتی موقعی که بخواین پول خرج کنین نمی دونین کجا خرجش کنین)
🔺در ۹۰ سالگی خواب و بیداری مثل همند.
(بعد از بیداری نمیدونین چیکار بکنین)
زندگی رو آسون بگیر.
هیچ معمایی نیست که بخواید حلش کنین.
در طولانی مدت همه ی ما مثل همیم. از همین لحظه هات استفاده کن چون فرصت ابدی نداریم هیچکدوممون 🤍
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر🌐
سالها پیش وقتی یکی از دانشجویان انسانشناسی از "مارگارت مید" پرسید که نخستین نشانهی تمدن در یک فرهنگ چیست؟
دانشجو انتظار داشت تا "مید" دربارهی قلابهای ماهیگیری، کاسههای سفالین یا سنگهای آسیاب حرف بزند.
ولی نه... "مید" گفت: نخستین نشانهی تمدن در یک فرهنگ باستانی، استخوان رانی بوده که شکسته شده و سپس جوش خورده است.
"مید" توضیح داد که چنانچه پای شما در یک قلمرو حیوانی بشکند، شما میمیرید. شما نمیتوانید از خطر بگریزید، برای نوشیدن به رودخانه بزنید یا برای غذا شکار کنید. شما خوراکی هستید برای جانوران پرسهزن. هیچ حیوانی با پای شکسته آنقدر دوام نمیآورد تا استخوانش جوش بخورد.
استخوان شکستهی رانی که جوش خورده است گواهیست براینکه: کسی زمان صرف کرده تا با شخص پاشکسته همراهی کند، محلِ جراحت رابسته است، شخص را نگهداری و تیمار کرده تا سلامت و بهبودی پیدا کند.
"مید" گفت: "کمک به دیگری درعینِ دشواری، همانجاییست که تمدن آغاز میشود."
پ.ن:
مارگارت مید استاد برجستهی انسانشناس آمریکاییست که در حوزهی تخصصش کتابهای مطرح و ماندگاری دارد.
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
چراغ وەنەوشە چنوور چەنی گوڵ
عەزم ڕای ویساڵ تۆشان ها نە دڵ
چنوور جە سەرکۆ وەنەوشە جە چەم
گوڵ جە گوڵستان وەهەم بیەن جەم
واتشان بە من بەندەی فڵانی
چوون حاڵ زانەنی بە حاڵ مەزانی
بۆ نە ڕای ئەڵڵا بکەرە کارێ
بیاومێ بە وەسڵ ئەو دڵبەر جارێ
چراغ ها هەر سێم بەستەن بە دەستە
چ دەستە؟ دەستەی زگاران بەستە
هەر سێم ئاوەردەن چون خاکساران
هەر یەک وایەی وێ وە چەم مەداران
چنوور پەی زوڵفت پەشێو حاڵشەن
وەنەوشە سەودای خاڵ خەیاڵشەن
گوڵ پەی جەمینت مەسۆچۆ چون شەم
جە دووریت نیشتەن نە پای خاری خەم
✍🏼مامۆسا بێسارانی
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
بقامختص ذات اوست
با قلبی آکنده از غم و درد #چهلمین_روز درگذشت پدری دلسوز و مهربان شادروان《فرمان محمدی شعار》
فرزند گرامی شادروان هادی خان محمدی شعار،
دامادگرامی شادروان کدخدا امین اقابییگی،
پدر گرامی اقایان حمیدرضا،غلام رضا،علیرضا و دختران داغدارش،
برادرگرامی اقایان محمدوحشمت محمدی شعار
پدرهمسرگرامی اقای فریبرزاقابیگی،
را به اطلاع دوستان، آشنایان و همشهریان محترم میرساند.
به همین مناسبت مراسم یادبود مردانه و زنانه در روز پنج شنبه ۱۴۰۲/۵/۱۹ از ساعت ۳ الی ۴ بعدازظهر در منزل شخصی واقع در میدان مرتضی علی، خیابان شهید حمزه جهانبیگی، کوی آهو پورحسن برگزار می گردد.
🆔 @Avayetasliat ڪانال #آوای_تسلیت🥀
زندگینامه #نادرشاه افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش54
" برادران مسلمان من، ما چه ایرانی و چه ترک، نباید خون یکدیگر را می ریختیم. چون هر دو مسلمانیم، اما افسوس که سلطان شما قسمتی از سرزمین آباء و اجدادی ما را گرفته و ما به حکم اسلام باید از حریم خانه و خاک خود دفاع می کردیم" .
پس از این سخنان کوتاه، همه به اتفاق هم بر جنازه کشته شدگان دو طرف نماز خواندند و سپس آئین نیایش بدرگاه پروردگار بعمل آمد. تمام میدان، از سرباز ایرانی و ترک، همه و همه، بلند و آرام می گریستند.
نادر مجدداً بر بلندی قرار گرفت و گفت:
" همه اسرای جنگی از فردا آزادند که پیکر فرمانده بزرگ و دلاورشان را به بغداد برده و در جائی که شایسته مقام والای اوست، بخاک بسپارند.
زخمی های شما که قدرت حرکت ندارند تا بهبودی کامل، میهمان ما خواهند بود."
با اتمام صحبت های نادر، غریو شادی از حلقوم اسرای ترک به هوا برخاست و برای سلامتی سردار جوانمردی که آنان را از اسارت رهائی بخشیده، دست به دعا برداشتند.
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
هو اول آخر یار
#چهلمین_روز درگذشت پدری دلسوز مهربان شادروان مرحوم حسین باستی،
روز چهارشنبه 1402/05/18 از ساعت 16:30 الی 18 بعداظهر در منزل شخصی واقع در شهرستانی انتهای خیابان ابومسلم خراسانی برگزار می گردد.
روحش شاد و یادش گرامی 🥀
🆔 @Avayetasliat ڪانال #آوای_تسلیت▪️
اول آخر یار
بنا به درخواست اهالی محترم و هیات مدیره جمخانه روستای چنگرجلیلوند سنجابی ، پیرو نامه مورخه ۱۳۹۳/۱۲/۱۰ تکیه مبارک حیدری مبنی بر محدود کردن هزینه های مراسم پرسه و صرف بخشی از آن در جهت کمک به نیازمندان یا کارهای عام المنفعه ، اعلام می دارد از این پس انجام هرگونه تشریفات غیر ضروری از قبیل پخش شیرینی ، خرما ، حلوا و سایر اقلام خوراکی (بجز آب آشامیدنی) در محل جمخانه روستای چنگرجلیلوند سنجابی ممنوع می باشد.
اخیراً در بدعتی نو توسط برخی از صاحبان عزا با پخش انواع مواد خوراکی در جمخانه بخصوص طبقه مربوط به بخش زنان علاوه بر هنجار شکنی عرف محل با تجملاتی و تشریفاتی کردن مراسمات خود و پذیرایی با انواع خوراکی ها ، موجب شده سایر اقشار کم درآمد هم بناچار برای مراسمات خود متحمل صرف هزینه های اضافی شوند و از طرف دیگر ریخت و پاش های بی رویه و پسماندهای مواد خوراکی پخش شده در داخل جمخانه باعث آلودگی تمام اسباب اساسیه ها و تجهیزات داخلی جمخانه از جمله فرش و موکت و سایر گستردنی ها که از محل کردارهای عمومی تامین شده است می گردد
شرایط موجود در حدی است که طی هفته های اخیر جمعی از بانوان باکردار و غیرتمند محل بصورت خودجوش با حرکتی نمادین و تحسین برانگیز ضمن پاکسازی کامل محیط جمخانه ، اقدام به شستشوی تمام وسایل و تجیزات و محتویات آن نمودند
در این اقدام خداپسندانه نیز تیمی فنی و فعال از آقایان با بازسازی و مرمت بخش های نیمه کاره ساختمان ، به ساخت سرویسهای بهداشتی و رفاهی و تاسیسات زیربنایی همت گماردند.
لذا از عموم مردم خواهشمندیم ضمن پاس داشت نامه محبت آمیز تکیه مبارک حیدری ، و همچنین جهت رفاه حال عمومی و رعایت دستورالعمل های بهداشتی از آوردن هرگونه اقلام خوراکی در مراسمات جمخانه خودداری نموده و پس از اتمام مراسم ، به رسم امانت داری نسبت به نظافت و مرتب سازی متعلقات جمخانه اقدام نمائید.
ضمناً تقسیم (بش نیاز) در درب جمخانه هنگام خروج مشارکت کنندگان مراسم انجام گیرد.
کردارتان قبول درگاه حق
✍🏼سیروس کرمی
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر🌐
🔵🔴 جزئیات مرحله اول اعلام نتایج کنکور سراسری ۱۴۰۲
دکتر پورعباس، رئیس سازمان سنجش
مرحله اول شامل کارنامه داوطلبان شرکت کننده در نوبت دوم آزمون سراسری (تیر ماه) حاوی نمرات خام دروس گروههای آزمایشی که شرکت نموده، بیشترین نمرهکل آزمون اختصاصی (کنکور) مربوط به نوبت اول و دوم (ملاک عمل در نمرهکل نهایی) و نمره کل سابقه تحصیلی دریافتی از وزارت آموزش و پرورش است که با ورود به سامانه جامع آزمون سراسری، قابل مشاهده است.
کارنامه نهایی برای انتخاب رشته حاوی نمره کل نهایی، رتبه در سهمیه، رتبه کشوری، سهمیه، استان بومی و وضعیت مجاز یا غیرمجاز به انتخاب رشته، هفته آینده در سامانه جامع آزمون سراسری منتشر خواهد شد.
نمرات خام شرکتکنندگان نوبت اول در اسفند ماه ۱۴۰۱ اطلاع رسانی شد و مجدداً در سامانه جامع آزمون سراسری به آدرس https://my.sanjesh.org قابل مشاهده است.
برای داوطلبانی که فقط در نوبت اول در یک یا چند گروه آزمایشی شرکت کردهاند، نمرهکل آزمون اختصاصی و نمره کل سابقه تحصیلی آنان در کارنامه نوبت اول درج و از طریق سامانه فوق قابل ملاحظه است.
اطلاعیه تکمیلی درخصوص زمان انتشار دفترچههای راهنمای انتخاب رشته و همچنین زمان انتخاب رشته داوطلبان، هم زمان با انتشار کارنامه نهایی در هفته آینده منتشر خواهد شد. بر اساس مصوبات شورای سنجش و پذیرش دانشجو در صورت یکسان بودن گروه آزمایشی نوبتهای اول و دوم داوطلبانی که در هر دو نوبت آزمون اختصاصی (کنکور) شرکت کردهاند، بیشترین نمره کل آزمون اختصاصی در نمرهکل نهایی لحاظ میشود. لذا بیشترین نمره کل آزمون اختصاصی، در کارنامه مربوط به نوبت دوم درج شده است.
#اعلام_نتایج
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر🌐
✅ هفت روش ساده برای شاد بودن:
1⃣ گلکاری يا باغبانی کنيد.
2⃣ پولهای خود را خرج دلخوشی های کوچک و زياد کنيد و مدام به دنبال آرزوهای گران و دست نيافتنی نباشيد.
3⃣ در يک مهارت جديد، متخصص شويد. تشخيص اينکه چه مهارتی باشد به سليقه و توانايی خودتان بستگی دارد
4⃣ نگرانی هايتان درباره آينده را روی يک کاغذ بنويسيد، در يک پاکت نامه بگذاريد و به معنای واقعی مهر و مومش کنيد!
5⃣ اطرافتان را با افراد شاد شلوغ کنيد. گاهی در جمع خانواده تان جوک بگوييد و شوخ طبع باشيد.
6⃣ مقايسه خود با ديگران را متوقف کنيد. مهم نيست که اين مقايسه در زمينه مالی باشد يا تحصيلی یا...
7⃣ از هر فرصتی برای ورزش استفاده کنيد چراکه ورزش در افزايش روحيه و اعتماد به نفس، تاثير قابل توجهی دارد.
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
زندگینامە #نادرشاە افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش57
سید هاشم به نادر گفت: در این هنگام که این کلام را شنیدم بەدقت به سگی که قرار بود. دشمنان ایران را نابود کند. نگاه کردم، بسیار پر هیبت و خشمگین بود و از چشمان ترسناکش، شَرَر و وحشت می بارید. بەطوری که نگاه کردن در چشمان رُعب آور آن سگ، هر دلی را می لرزاند.
امروز که تو به دیدن من آمدی، وقتی چشمان نافذ و شرربار و اندام کوه پیکرت را دیدم تمام مشخصات و ظاهر ان سگ را عیناً در وجود تو دیدم و علی الخصوص چشمان آن سگ و نگاه کردنش، عیناً بدون کم و کاست، شبیه چشمان تو بود.
نادر که بەدقت به حرف های سید هاشم گوش می کرد، به فکر فرو رفت و به یاد خواب خود در اطراف قوچان و شمشیری که در خواب به وی داده شده افتاد، لذا ناگهان منشی خود میرزا مهدی استر آبادی را خطاب قرار داد و از وی خواست تا مُهر او را که بر آن
(نایب السلطنه ایران - نادر) حک شده بود را بیاورد و پس از گرفتن آن، در همان جا آن را شکست و به میرزا مهدی دستور داد که مُهری جدید بسازد که بر آن حک شده باشد.
"کلب آستان علی - نادر"
از آن پس تا زمان مرگ نادر، در پائین تمامی نامه ها و فرامین داخلی و خارجی که از دربار ایران صادر می شد. مهر پائین صفحه این عبارت بود.
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
من عقابی بودم که نگاه یک مار سخت آزارم داد ،
بال بگشودم و سمتش رفتم!
از زمینش کندم ، به هوا آوردم ، آخر عمرش بود ،
که فریب چشمش ، سخت جادویم کرد!
در نوک یک قله ، آشیانش دادم ، که همین دل رحمی ، چه بروزم آورد!
عشق جادویم کرد ، زهر خود بر من ریخت ، از نوک قله به زمین افتادم!
تازه آمد یادم که من عقابی بودم ، بر فراز یک کوه ، که آشیان خود را به نگاهی دادم!!!
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
📕 زندگی پرماجرای نادر شاه افشار
✍دکتر محمدحسین میمندی نژاد
#کتاب
🆔 @CHENGOR
ڪانال #آوای_چنگر
https://t.me/joinchat/AAAAAD7C2igw_RjiE3Ktvg
گاهی همان بهتر که نشود، که تا آخرین پله هم برسی و برگردی. گاهی صلاح کار در نشدن است، در با هزار مکافات و رنج تا پشت در رسیدن، در نزدن و بازگشتن!
گاهی تمام عمر آرزو میکنی بشود، تمام تلاشت را هم میکنی، به ورودیِ مقصد که رسیدی، میبینی ارزشش را ندارد و بر میگردی. منی که تمام مسیر را به عشق مقصدی دویدم و جنگیدم و از یک جایی به بعد خودم نخواستم برسم این را به تو میگویم! منی که خودم تمام راهی که با هزار اشتیاق و مصیبت رفته بودم، به میل خودم بازگشتم، منی که تازه فهمیدم با احساس که بروی، با منطقت پشیمان میشوی و بر میگردی!
هیچوقت در رسیدنت عجول نباش و به هر مقصدی تن نده و به هر قیمتی قانع نشو و نگذار پاهای خسته از دویدنت، تو را مجاب و ناگزیر به توقف کنند. به پلهی اولت برگرد و از نو تلاش کن، اما خودت را اسیر یک عمر پشیمانی و افسوسِ بینتیجه نکن!
این را از همانهایی بپرس که نیمی از عمرشان دویدند که برسند و نیم دیگر عمرشان را حسرت میخورند که ای کاش نرسیدهبودند و من معتقدم که : "نرسیدن" شرف دارد به " تاهمیشه حسرتِ بیفایده خوردن و راه به هیچ جایی نداشتن!"
#نرگس_صرافیان_طوفان
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
🥀« اول آخر یار »🥀
با تسلیم در برابر مشیت و خواست خداوند سبحان #چهلمین_روز درگذشت مرحومه مشهدی « شکر فرضی پور »
را به اطلاع دوستان، آشنایان و همشهریان محترم میرساند.
روحش شاد و یادش گرامی🌹
و عرض تسلیت خدمت خانواده های داغدار فرضی پور، صالحی، امینی، مرادی، بهرامی، فرخی پور، شهبازی، لطفی، سلیمانی و سایر بستگان
🆔 @Avayetasliat ڪانال #آوای_تسلیت▪️
زندگینامەی #نادرشاە افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش56
احمدپاشا که اینک با قحطی شدید خواربار مواجه شده و با شورش ها و اعتراضات کوچک و بزرگ مردم مواجه شده بود. عبدالکریم افندی را به نمایندگی از طرف خود با برافراشتن پرچم سفید بەسوی اردوی نادر فرستاد.
نادر فرستاده احمدپاشا را به گرمی پذیرفت، ولی متذکر شد. برای هرگونه مذاکره، فقط احمدپاشا شخصاً باید به حضور وی بیاید. احمدپاشا که چاره ای نداشت، به اردوی نادر آمد.
در مذاکره نادر و احمدپاشا بەعنوان نماینده تام الاختیار خلیفه عثمانی (امپراطوری عثمانی خود را خلیفه مسلمین می نامید.)، مرزهای ایران به مرزهای قبلی در ده سال پیش برگشت داده شد و امپراطوری عثمانی همچنین متعهد گردید. اسرای ایرانی را به ایران بازگرداند و وسایل رفاه و آسایش زوار ایرانی را تامین نماید و از آزار و اذیت آنان ممانعت و جلوگیری بعمل آورد.
پیمان آشتی بین دو دولت بسته شد و پیمان نامه ننگین شاه تهماسب، باطل و از میان رفت.
شهرهای شیروان و تفلیس (پایتخت فعلی گرجستان) و ایروان (پایتخت فعلی ارمنستان فعلی) و باکو (پایتخت فعلی دولت آذربایجان فعلی)
بدون جنگ تحویل دولت ایران گردید و احمدپاشا طیّ نامەای به حاکمان عثمانی شهرهای یاد شده، دستور تخلیه آنها را صادر و تحویل شهرهای یاد شده را به نمایندگان نایب السلطنه ایران را خواستار شد.
به شکرانه این پیروزی های بزرگ، نادر به زیارت عتبات عالیات شتافت و پس از زیارت حرم های سامراء و کاظمین و کربلا، به نجف اشرف مشرف شد و بعد از زیارت مرقد علی ابن ابی طالب (ع) ، به ملاقات روحانیون شهر رفت.
در ملاقاتی که میان نادر و روحانیون شهر صورت گرفت، نادر متوجه شد بزرگ روحانیون شهر بنام سید هاشم معروف به سید هاشم خارکن در میان حاضرین نیست.
سید هاشم، بزرگ روحانیون شهر نجف بود که از راه خارکنی در بیابان و فروش آن، امورات زندگی بسیار ساده و محقر خود و خانواده اش را اداره می کرد.
نادر که متوجه بی اعتنائی سید هاشم به خود شده بود بر آن شد که شخصاً، به دیدار او برود.
در ملاقاتی که بین سید هاشم خار کن و نادر که بەهمراه میرزا مهدی استر آبادی بود و در منزل بسیار محقر سید هاشم بعمل آمد. نادر متوجه شد که سید هاشم، لحظه ای چشم از چشم وی بر نمی دارد و با تعجب بسیار و بەصورتی غیر عادی بصورت او خیره شده، بدون اینکه حتی به چپ و راست بنگرد و یا حرفی بزند.
نادر که چنین دید سکوت مجلس را شکست و رو به سید هاشم گفت، شما واقعا همت کرده اید که از دنیا گذشته اید، سید هاشم گفت، نه من همتی نکرده ام این شما هستید که همت کرده اید و از آخرت گذشته اید (سید هاشم از محاصره بغداد و گلوله باران و قحطی شهر ، که آسیب زیادی به مردم وارد کرده بود از نادر ناراضی و او را سرداری ستمگر می دانست).
نادر رو به سید هاشم گفت میدانم که شما از عابدان و زاهدان راستین هستید و همه شیعیان در اقصی نقاط ایران و عراق و شهرهای دور و نزدیک، مرید تقوی و پرهیزگاری شما هستند ولی میخواهم بدانم علت خیره شدن بیش از حد شما به من چیست.
سید هاشم کمی خاموش ماند و سپس گفت: زمانی که میر ویس، پدر محمودافغان به تحریک بعضی علمای ساکن در مکه حکم کافر بودن ما را گرفت و پسرش، محمود افغان بعنوان جهاد به اصفهان تاخت و از طرفی ازبکان و عثمانیان و در پی آن روس ها، هر کدام از طرفی به ایران حمله کردند و در پی آن، جوانان و دختران و زنان و نوامیس ملت ایران را، به بهانه مرتد بودن به اسارت برده و در بازارهای عشق آباد (پایتخت فعلی ازبکستان) و شهرهای عثمانی بعنوان کنیز و برده می فروختند و همه گونه تجاوز به آنان را تحت لوای دین روا می داشتند. دلم بەدرد آمده بود و همه روز بر غربت و بی پناهی مظلومان اشک می ریختم.
تا اینکه روزی در حالی که دلم از این همه ظلم و جنایت بدرد آمده و سینه ام تنگ شده بود به حرم حضرت علی(ع) پناه بردم و از عمق جانم از خدا خواستم به آبروی مولایمان، ایران را از این همه ظلم و جنایت و تباهی نجات بخشد و از بی پناهی و غربت برهاند که ناگهان خوابی بر من مسلط شد.
در خواب دیدم که حضرت علی در حالیکه سگی بسیار بزرگ و پر هیبت بەهمراه داشت نزد من آمد و گفت: سید هاشم، چرا سر در گریبانی و ناله میکنی، من رو به آن حضرت گفتم، مولای من، شما که بهتر میدانید چه بر سر ما آمده و جان و مال نوامیس آنها دستخوش چه نهب و غارتی قرار گرفته، حضرت علی بمن گفت، سید هاشم، نگران نباش، الساعه این سگ که همراه من است را به ایران میفرستم تا تمام غارتگران و متجاوزین به ایرانیان را با شدت تمام منکوب و سرکوب نماید و عزت و آبرو را به آنان بازگرداند.
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
🥀« هو اول و آخر یار »🥀
با تسلیم در برابر مشیت و خواست خداوند سبحان #هفتمین_روز درگذشت جوان ناکام « اشکان جوادی »
فرزند گرامی مرحوم ایاز جوادی،
برادر مرحوم جوانمرگ عباس، و آقایان پیمان، قدرت، کیوان و احسان جوادی،
را به اطلاع دوستان، آشنایان و همشهریان محترم میرساند.
روحش شاد و یادش گرامی🌹
و عرض تسلیت خدمت خانواده های داغدار جوادی، نجفی، سنجابی، برادران، براپور و سایر بستگان
🆔 @Avayetasliat ڪانال #آوای_تسلیت▪️
🥀« هو اول و آخر یار »🥀
با تسلیم در برابر مشیت و خواست خداوند سبحان و با نهایت تاسف و تاثر درگذشت شادروان جوانمرگ «رحمان باستان»
فرزند مرحوم هادی باستان،
برادر آقایان شاکر، جهانشاه و الفت باستان،
برادرزاده مرحومان مهدی و خیدان باستان،
را به اطلاع دوستان، آشنایان و همشهریان محترم میرساند.
▪️مراسم تشییع و خاکسپاری و ختم آن مرحوم، فردا چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۲ از ساعت ۴ بعدازظهر از باغ رضوان اسلام آباد غرب بطرف مزارستان روستای چشمه هلنگ سنجابی برگزار می گردد.
روحش شاد و یادش گرامی 🌹
و تسلیت خدمت خانواده های داغدار باستان، پرتویی، مهتابی، مرادی، درویشی و سایر بستگان
🆔 @Avayetasliat ڪانال #آوای_تسلیت▪️
ولی موهایت که شروع به سفید شدن کرد تازه میفهمی که زندگی شوخیبردار نیست و تو جدی جدی داری پیر میشوی!
در ذهنت هنوز یک کودک شادابی اما هربار مقابل آینه میایستی و چهرهی جاافتادهتری از خودت میبینی و مسئولیتهای بیشتری روی شانههای خودت حس میکنی، ناخواسته از کودک هیجانخواه درونت فاصله میگیری.
هرچه بیشتر پیش میروی، احساس میکنی باید با جهان و آدمها جدیتر برخورد کنی و لبخندهایت کوتاهتر میشود و سقف آرزوهایت بلندتر و در فکر فرو رفتنها و سکوتکردنهایت بیشتر...
گاهی از موهای سپیدت بیزار میشوی و گاهی دوستشان داری و گاهی دنبال راهی برای بازگشت به روزهایی میگردی که موهایت هنوز سیاه بود و لبخندهایت هنوز عمیق و شانههایت هنوز سبک!
میترسی از سی ساله شدن و میترسی از چهل ساله شدن و میترسی از پنجاه و شصت و هفتاد ساله شدن و به مرور میپذیری که از تو سن و سالی گذشته و باید رفتارهایت را با میزان تجربهای که از زیستن داری، تنظیم کنی.
تمام عمرت دلت میخواهد بازگردی به گذشتههای دور و کودکی کنی، ولی از یک جایی به بعد، منطقت به احساست پیروز میشود و با طبیعت جهان کنار میآیی و طبق قواعد نانوشته و گریزناپذیر جهان پیش میروی.
روزی همه چیز را میپذیری و متقاعد میشوی که فارغ از سالهای گذشته و سالهای باقیمانده و میزان موهای سیاه و سپیدت و شرایط و سن و سالت و هرچیز که هست، باید زندگی کنی، باید خوب زندگی کنی...
#نرگس_صرافیان_طوفان
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
زندگینامه #نادرشاه افشار
(پسر شمشیر)
👈 بخش55
فردای همان روز، در حالی که اسرای عثمانی با جنازه توپال عثمان پاشا بسوی بغداد در حرکت بودند. نادر به یکی از سردارانش بنام باباخان بیگلربیگی ماموریت داد، به کربلا و نجف رفته و نیروهای عثمانی را از آنجا بیرون کرده و این دو شهر را تصرف کند تا ارتباط امپراطوری عثمانی بەکلی با بغداد قطع شود.
بیگلربیگی نیز بی درنگ به کربلا و نجف رفته و سپاه عثمانی بدون درگیری، شهر را تخلیه و فرار کردند و هر دو شهر به تصرف ایران درآمد.
در این اثناء نادر به بغداد آمد و به احمد پاشا، حاکم عثمانی بغداد فقط تا بەخاک سپردن جنازه توپال عثمان پاشا مهلت داد تا خود را تسلیم نیروهای ایران نماید. جنازه توپال عثمان پاشا با احترام ویژه در گورستان ابوحنیفه بەخاک سپرده شد. نادر به محض آگاهی از بەخاک سپردن جنازه توپال عثمان پاشا دستور گلوله باران شهر را صادر کرد.
نادر که از استحکام دژ بغداد آگاه بود و می دانست این شهر به این زودی ها تسلیم نخواهد شد. الهیارخان گرایلی سردار افغان خود را به فرماندهی سپاه خود در اطراف بغداد منصوب کرد و خود با نیمی از سپاهیان ایران از بغداد بەسوی تبریز بەراه افتاد. بدون حتی یک روز استراحت.
شهرهای تبریز و ارومیه و اردبیل و چند شهر دیگر ایران هنوز در تصرف عثمانیان بود. لذا نادر با سرعت تمام طی بیست روز سپاه خود را به آذربایجان رسانید. تیمورپاشا فرمانده سپاه عثمانی که قدرت ایستادگی در مقابل نادر را در خود نمی دید. بەسرعت از مقابل سپاهیان ایران گریخت و به سمت دریاچه وان (دریاچه ای در ترکیه امروزی) عقب نشینی کرد.
مردم تبریز صدها گاو و گوسفند در مقابل نادر و سپاهیانش قربانی کردند و در حالی که فریاد می زدند.
زنده باد نادر، زنده باد ایران.
ورود سپاهیان ایران را جشن گرفتند و در این حال گروهی بی شمار از جوانان و مردان تبریزی داوطلبانه به نیروهای نادر پیوستند تا در رکاب وی به سوی شهر و دریاچه وان حرکت کرده و انتقام هشت سال ستم ترکها و اسارت خود را از آنان بگیرند.
نادر بدون معطلی برای تعقیب تیمورپاشا به سمت دریاچه وان حرکت کرد. در طول مسیر دژها و پادگانهای متعددی سر راه نادر بود که همگی یا فرار کردند و یا طعم شمشیر سپاهیان ایران چشیده و به هلاکت رسیدند.
نادر پس از رسیدن به نزدیکی های دریاچه وان بی درنگ دستور حمله به نیروهای تیمورپاشا را صادر کرد که طی یک روز نیروهای ترک درهم شکسته و پس از تلفات زیاد و بجای گذاشتن غنائم فراوان، همگی فرار را بر قرار ترجیح دادند.
نادر سپس سپاهیان ایران را به سمت سلیمانیه، موصل، کرکوک و اربیل بەحرکت درآورد و با زد و خوردهای کوچک و بزرگ، تمامی شهرهای ایران را پس از سالها مجدداً به خاک ایران ضمیمه کرد. با آزاد شدن شهرهای یاد شده نادر بر بلندی قرار گرفت و رو به سپاهیانش گفت:
امروز تمامی خاک میهن ما از دست متجاوزین بیرون آورده شد و این روز بر همه شما دلاوران و برادران هموطن مبارک باد.
بلافاصله پس از آزاد سازی شهرهای شمالی و غربی ایران، نادر به سوی بغداد حرکت کرد. طبق معمول بدون حتی یک روز استراحت.
با رسیدن نادر به بغداد، احمدپاشا حاکم بغداد که از ورود نادر به جمع محاصره کنندگان آگاه شده بود و از طرفی اوضاع خواربار شهر نیز بحرانی شده بود.
مجدداً نامه ای به دربار امپراطوری عثمانی فرستاد و تقاضای کمک کرد و اضافه کرد. چنانچه محاصره ادامه یابد چاره ای بەجز تسلیم در مقابل سپاه ایران نخواهد داشت.
امپراطوری عثمانی که از اعزام نیروی کمکی به بغداد ناتوان بود لشگری بسوی شهرهای ماکو و اشنویه (شهرهائی در آذربایجان های شرقی و غربی فعلی) و اربیل و موصل (در کردستان عراق فعلی) فرستاد تا نادر را مجبور به خاتمه محاصره بغداد نماید. نادر بلافاصله پس از اطلاع از حرکت لشگر عثمانی به شهرهای یاد شده در حالی که بشدت خشمگین شده بود. بیدرنگ بدون لحظه ای استراحت مجدداً به سمت آذربایجان تاخت و قبل از اینکه لشگر عثمانی بتواند شهرهای یاد شده را تسخیر کند به آنان رسیده و چنان شکست های سختی به آنان وارد آورد که عثمانیان با دادن تلفات زیاد و کشته های بسیار، مجبور به عقب نشینی شدند.
حضور مجدد و دوباره نادر در آن مدت کوتاه در منطقه آذربایجان و اربیل و موصل باعث حیرت دربار عثمانی گردید و پی بردند با سردار نا آرامی روبرو هستند که خواب و آسایش را بر خود حرام کرده و لحظه ای از هیچ نقطه ای از خاک ایران غافل نیست، امپراطوری عثمانی از سر ناچاری پیکی به بغداد فرستاد و به احمد پاشا حاکم بغداد اجازه داد بعنوان نماینده تام الاختیار دربار خلافت عثمانی، با نادر پیمان نامه صلح امضاء کند.
نادر پس از شکست ترک ها در غرب و شمالغرب ایران، دو پادگان بزرگ و مجهز در آن سامان بنیاد نهاد و پس از آن بسرعت برای بار سوم به سمت بغداد عزیمت کرد.
🆔 @CHENGOR ڪانال #آوای_چنگر📚
#کلام دسته جمعی
زنده یاد سید احمد یادگاری
سال ۱۳۵۱
🆔 @CHENGOR
ڪانال #آوای_چنگر
https://t.me/joinchat/AAAAAD7C2igw_RjiE3Ktvg
🥀هو اول و آخر یار🥀
هانا صد افسوس آخر مردنن
فانی ناکامن حسرت بردنن
چین چین او سرای ابد مگیانو
فقط نیکنامی پی شخص ممانو...
با نهایت تاسف و تاثر #هفتمین_روز درگذشت شادروان مرحوم « علیمراد رضائی »
فرزند مرحوم خسرو رضائی،
برادر مرحوم میرزا رضائی و آقای موسی عادلی،
پدر گرامی جوانمرگ برزو و آقایان مصطفی و کاوه رضائی،
را به اطلاع دوستان، آشنایان و همشهریان محترم می رساند.
به همین مناسبت مجلس یادبود مردانه و زنانه همزمان در روز دوشنبه 16/ 1402/5 از ساعت 2 الی 3:30 بعدازظهر در منزل شخصی واقع در روستای چنگر جلیلوند برگزار می گردد.
از طرف خانوادههای رضائی و سایر بستگان
🆔 @Avayetasliat ڪانال #آوای_تسلیت🥀