وقتی بعضی آدمهارو بعد مدتی میبینم؛ ته دلم میگم «همینه عشق. همین نگاهای یواشکی که خیره میشی بهش. همینکه میخنده لبخند میزنی؛ همینکه نمیدونی اما حالا صدپله قویتری، همینکه دستای ظریفش و میگیری شونههات محکمتره. همینه زندگی.یکبار نه، چند بار نفس بکش هرلحظه رو…»
Читать полностью…و در آخر اینکه قطعا من آگاهیم و علمم نسبت به خیلی چیزها صد نیست. قطعا من و همهی ما مشکلاتی درون خودمون داریم که برای بالا بردن کیفیت زندگیمون باید حلش کنیم. و قطعا «رابطه» مراقبت میخواد.
Читать полностью…درمورد غم و رنج هم چیزیه که از ابتدای خلقت بوده و خواهد بود.چیز عجیبی نیست. هیچکس در جهان بدون غم زندگی نمیکنه عزیزم.
Читать полностью…اینکه دونفر به هرحال با دوفرهنگ متفاوت، دو خانواده ی متفاوت، دوتا روحیه و دو نگرش حالا باهمن؛ چیز بزرگیه که «عشق» نمیتونه جواب کافیای برای تموم سوالها باشه. اینکه تراپی میرم و اینکه دارم تلاش میکنم، دقیقا بهخاطر نگهداشتن چیزیه که راحت به دست نیومده.
Читать полностью…سلام عزیزم، اولا ممنونم از محبت ولطفت نسبت به من و علی.
اینکه ما عاشق هم بودیم و خداروشکر این عشق به ازدواج ختم شد وحالا داریم باهم زندگی میکنیم، قطعا امید و انگیزه ماست. قطعا خوشحال کنندهست و رضایتبخش.
امروز به تراپیستم گفتم «خیلی برام عجیبه، یادته گفته بودم فوبیا گربه دارم؟ این هفته تونستم با یه بچهگربه ارتباط بگیرم. باهاش بازی کردم و بعد اومد توی بغلم و خوابید.»
گفت «نه عجیب نیست زهره؛ خیلی از آدمها وقتی یه رنج و غم بزرگی براشون پیش میاد، نسبت به خیلیچیزهایی که شاید قبلا نمیتونستن باهاشون مواجه شن بیتفاوت میشن. انگار میفهمن اونقدرها هم مهم نیست؛ دیدی وقتی یه عزیزی از دست میره خیلیها بعد از مرگ اون فرد باهم آشتی میکنن و دیگه دیتیل و جزئیات دلخوریها مهم نیست؟»
گفتم: «دقیقا همینه تا هفتهی پیش دنیا برام ناامن بود ولی من انگار تو خونهم قایم شده بودم و میگفتم مهم نیست، یه جای امنی دارم. بعد دیدم خونه هم میتونه امن نباشه، و توی کوچه دووم آوردم.»
گفت «نه! نباید توی کوچه دووم بیاری. تو باید توی خونه باشی. ولی خونهای که اسمش زهرهست. تو خودتی و خودت. باشه؟»
میدونستم درست میگه، اما دلم نیومد بگم باشه.
-#روزمرگی
@chizhaeihast
این عکس برای روزیه که ما چهارتا، بدون هیچ برنامهی خاصی، رفتیم تور. و بعد شدیم یه اکیپ و توی تموم این سالها، شده گاهی از هم دور باشیم، ولی همیشه کنارهم موندیم. مثل همین عکس!
Читать полностью…پنجسال پیش، اولین مکالمهمون درمورد این دوربین بود. عکسش رو فرستاد و درموردش ازم پرسید. حالا ما باهم زندگی میکنیم، و راستش رو بخواید نمیدونم این دوربین کجاست!
Читать полностью…از نوشتههایخودم هم گریزانم، برای همین گاهیمینویسم و بعد چندین ماه نیستم! حوصلهی خواندن دوبارهشان را هم ندارم. پرتشان میکنم گوشهای و در را به رویشان میبندم. بعد با خودم میخندم و فکر میکنم «چطور بعضیها نوشتههایشان را جمع میکنند و کتاب مینویسند؟»؛ من حتا برای «خودم» هم هیچگاه قابل قبول نبودهام.
Читать полностью…نه آنقدر خود را جنگجو میدانم که ادامه دهم، نه آنقدر شجاع که بتوانم ادامه ندهم. هیچوقت در چیزی کامل نبودهام. همیشه میلنگیدم. همیشه ترسیدهام. همیشه کنار کشیدهام. سالها قبل در تیمهایمختلفورزشی پذیرفته میشدم؛ حین بازی، دعا دعا میکردم تیم اصلی نباشم و روی نیمکت ذخیره بشینم. احمقانه بود! هیچکس اینطور نبود! بعدترها هرکاری که شروع کردم را نیمهرها کردم؛ چون به وضوح «خوب» بودم اما نه آنقدر که بتوانم ادامه دهم. حالا که بزرگتر شدم، حالا که زندگی هیچ «نیمکت ذخیره»ای ندارد. حالا گیجم؛ میان مسابقهای که در آن خوبم، اما نه آنقدر که بتوانم ادامه دهم!
-#روزمرگی
@chizhaeihast
فکر کنم آن دو دیگر بدون هم دیدنشان مزه نداشته باشد و این یعنی بحث فراتر از به هم آمدن است!
@hanouznemidanm
یاد این جملهی نادر ابراهیمی افتادم:
«احتیاط باید کرد.
همه چیز کهنه می شود، و اگر کمی کوتاهی کنیم،عشق نیز.»
برای زندگی باید همیشه تلاش کرد؛ همیشه درحرکت بود. اینکه آدم یه بت از ازدواج بسازه، از فرد مقابلش بسازه و از عشق، که انگار بعد از اون جهان شکل دیگهای به خودش میگیره و همهچیزگل و بلبله نه این نیست. اینطور نیست.
Читать полностью…همهیزوجها قطعا باهم بحث و اختلاف نظر دارن؛ ولی ما میاریمشمجازی؟ قطعا نه!
همهی زوجها توی زندگی به بحرانهایی میخورن که باید حل شه، که اگر نشه دقیقا همون عشق کمرنگ میشه.
اما درمورد سوالاتی که پرسیدی؛ زندگی واقعی مثل فیلمها و رمانها نیست که تا دونفر به هم برسن، تیتراژ بیاد بالا و همهچیز به خوشی پیش بره. تازه اول قصهست. نگهداشتن عشق خودش یه پروسهست.
Читать полностью…
زهره جان من یه آدم کاملا غریبه ام که شناختی ازت نداره و به دلیلی که خودشون نمیدونه از همینجا که میبینت و شناختت دوست داره
بخاطر همین نامیزون دیدنت اذیتم میکنه و عجیبه برام
همیشه وقتی کانال شما و همسرتونو میخوندم فک میکنم شما با وجود اینکه همو دارید دیگه غم ندارید و آرامشتون تکمیل شده؟
نه؟
برام عجیب شد با وجود همسر عاشقی مثل فلانی چرا تراپی؟ چرا غم و رنج؟!
البته اصلا قصد فضولی ندارم و امیدوارم حرفام اصلا اذیتت نکنه🤦♀
اومدیم جلوی آینه عکس بگیریم، همونموقع سرمو بوسیدی و رفتی! دوییدم اومدم پیشت. این عکس ولی همونجا موند.
Читать полностью…این عکس رو روزی گرفتم، که با خودم گفتم «دیگه نمیشه انکار کنم! گیر کردم، نمیتونم بگذرم ازش!». بارون میاومد و من از دانشگاه تا مترو هرروز و هرروز بهش فکر میکردم.
Читать полностью…«کافی نبودن» درونم رخنه کرده. تلخ است. خیلیها میگویند «طرد شدن» بدترین حسی است که میتوانیتجربه کنی. اما کسی که تو را نخواهد، حداقل تکلیفت با خودت مشخص است. اما اگر خودت، خود لعنتیات را نخواهی چه؟ حالا هزاری هم اگر بقیه ترا تحسینکنند؟
-#روزمرگی
@chizhaeihast
نمیدانم چرا هیچوقت تماما آرام نبودهام. انگار نافم را لحظهی آخر با بیقراری بریده باشند. احمقانهاست؛ خودم هم میدانم. ولی این آشوب چرا آرام نمیگیرد؟ دریا دریا بغض درون سینهام پنهان شده. چرا نمیتوانم از آن رها شوم؟ از روزهایی که یادم هست، از کودکی، همیشه دردی بوده که نه میدانم چیست و نه التیامی برایش پیدا میشود. انگار مجبور به ادامه دادنم، رویچرخی میدوم و این چرخ به هیچ سمت نمیرود. درونم تهی و پوچ است. اینروزها بیش از هر احساس دیگری، احساس خستگی دارم. خسته از «خودم» و چه غمانگیز است؛ که باید درنهایت خودت را تحمل کنی، و هیچکس پیدا نخواهد شد تا نجاتت دهد.
-#روزمرگی
@chizhaeihast