@ciliK
زن مغازه دار.
هر روز در کافه منتظر دوستم می نشستم تا بیاید، گاهی اوقات هم او زودتر از من می آمد ولی این خیلی کم اتفاق می افتاد.
ما هم در کارمان نیاز به استراحت داشتیم، لازم بود بعضی وقتها برای خودمان باشیم، بستنی بخوریم، در پارک ساحلی قدم بزنیم و آنطور که عادت زنهاست از دیگران غیبت کنیم، یا اینکه اتفاقات مدت زمان کوتاهی که یکدیگر را ندیده ایم را برای هم بازگو نمائیم.
اوایل که کارم را شروع کرده بودم هیچ فرصتی را از دست نمی دادم، اما طولی نکشید که فهمیدم اگر بخواهم به این روش ادامه دهم مثل گوساله ای بیمار به زودی ریخت و قیافه ام را از دست خواهم داد، چیزی که رونق کارم به شدت به آن وابسته بود. از این رو هر گاه لازم میدانستیم کارمان را تعطیل می کردیم، و در همین تعطیلی ها بود که زندگی مان رنگ و بویی به خود می گرفت.
کار و استراحت بین کار را با دوستم هماهنگ کرده بودم و او تنها کسی بود که تنهایی ام را پر می کرد.
صاحب کافه ما را می شناخت و رفتارش محترمانه بود، با اینکه حتم دارم از کار و بار ما خبر داشت اما چشمش پاک بود، در گرمای سوزان تابستان کافه اش خنک بود و برای ما حکم بهشت را داشت، هر چقدر هم آنجا می نشستیم معترض نمی شد، حتی بارها اتفاق افتاده بود به خاطر من و دوستم آنجا را دیرتر از همیشه تعطیل می کرد.
از درب شیشه ای یکپارچه کافه می توانستیم آن سوی خیابان را ببینیم، و در شیشه گسترده بانک روبرو ورودی بازار امام پیدا بود، جایی که دلار فروشها یک سو و کارگرها در سوی دیگر هر یک منتظر آمدن یک مشتری بودند.
هم ما هم کارگرها و هم دلارفروشها شغلمان خیابانی بود، شغلی که همه از روی فلاکت تن به آن داده بودیم.
بین ما و کارگرها اما وجه تشابه بیشتری وجود داشت، معیار انتخاب کارگرها زور بازو، جوانی و چابکی شان بود فقط گاهی اوقات ممکن بود شخصی برای کارهای سبک از روی ترحم کارگر پیر و نیازمندی را با خود ببرد.
کارگرها طرز نگاه مشتری را می شناختند، اگر ماشینی انجا توقف می کرد کرکر خنده و شوخی ها و لودگی هایشان به یک باره خاموش می شد و همه به چشم سرنشینان ماشین نگاه می کردند، گویی بو می کشیدند و متوجه می شدند کدام ماشین برای بردن کارگر توقف کرده است.
اولین کسی که زودتر متوجه می شد به چابکی یک پلنگ به سمت آن ماشین می شتافت و بقیه نیز پشت سر او هجوم می آوردند، و مثل زنبور اتومبیل را احاطه می کردند، اگر درهای ماشین باز بود تا میتوانستند خود را در آن می چپاندند و اگر کسی که دنبال کارگر می رفت تجربه اش را نداشت به سختی می توانست از مهلکه بگریزد.
اما آنان که با تجربه تر بودند درب ها را قفل نموده و آرام حرکت می کردند، کارگرهای چابک زودتر به اتومبیل رسیده و سوار می شدند، سپس اتومبیل غرش می کرد و با سرعت دور می شد و کارگرهای بر جای مانده مانند گربه سانی که شکارش از چنگش گریخته باشد آرام آرام می ایستادند و به جای خود بر می گشتند و روی جدول کنار پیاده رو منتظر آمدن ماشین بعدی می نشستند.
در مورد ما قضیه بر عکس بود، با این تفاوت که این شانس را داشتیم تا مشتری مان را خود انتخاب نمائیم، وقت کار که می شد کنار خیابان می ایستادیم، طولی نمی کشید که مردانی سوار بر اتومببل هایشان با نگاه های حریص کنارمان ترمز می کردند و گاهی اوقات آنقدر ماشین می ایستاد که راهبندان می شد، بعضی ها چشمشان ما را نمی گرفت و می رفتند و بعضی ها شیشه ماشین را پائین می کشیدند و از ما می خواستند سوار شویم، عده ای هم از ماشین پیاده می شدند و رودر رو حرف می زدند، در نهایت یکی را انتخاب می کردیم و سوار می شدیم و غائله تمام می شد.
با این وجود در میزان فلاکت، با کارگرها و دلار فروشها همسان بودیم و این نقطه اشتراکمان بود.
دلار فروشها اما رونق کارشان به قیمت دلارشان مربوط می شد و آنکه گرانتر می خرید و ارزانتر می فروخت بیشتر میتوانست نظر مشتری ها را به خود جلب کند.
بیشتر مشتری های ما دانشجو ها بودند، چون هم مجرد بودند و پای زن دیگری در میان نبود و هم اینکه چند نفرشان در یک خانه جمع می شدند و می توانستیم یک جا به دفعات کاسبی کنیم. پول زیادی نمی دادند اما چون تعدادشان زیاد بود در مجموع رقم دندانگیری می شد.
ما هم مثل کارگرها از تن و جان مایه می گذاشتیم، احساسی در کار نبود و مدتها پیش آن را در درون خود کشته و ریشه اش را خشکانده بودیم، گاهی آن ریشه جوانه می زد و به اقتضای طبیعتش عزم بالیدن می کرد اما باز آن را با سمی از نفرت و نومیدی در نطفه خفه می کردیم و مجال قد افراشتن به او نمی دادیم. چرا که اگر احساسی بوجود می آمد مانع کارمان میشد و مفهوم خیانت و وفاداری را بار دیگر برایمان زنده می کرد. مفاهیمی که در این کار نمی توانستیم به آن اعتنا کنیم.
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
یک لحظه عصبانیت ، ۷ ساعت زمان میبره تا بدن دوباره هورمون هارو تنظیم کنه!
عصبانیت مکرر و کنترلنشده میتواند اثرات منفی جدی بر بدن داشته باشد، از جمله فشار خون بالا، مشکلات قلبی، ضعف سیستم ایمنی و مشکلات گوارشی. همچنین میتواند روابط اجتماعی و حرفهای ما را مختل کرده و استرس و اضطراب را افزایش دهد. برای کاهش این تأثیرات، استفاده از تکنیکهای مدیریت استرس مانند مدیتیشن، تمرینات تنفسی، ورزش و مشاوره میتواند مفید باشد…
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
به احترام این رقص
یک دقیقه سکوت...!!!
فوق العادس آخرش
محشره
.
. ༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
🌎 ورزشگاه آزادی چیزایی به خودش دیده که بازی کردن رونالدو توی این ورزشگاه اونقدرا هم مهم نیست،
مثلا بزرگترین درود هیتلری بعد از جنگ جهانی دوم توی ورزشگاه آزادی بوده!
این ویدئو مربوط به بازی دوستانهای که میان آلمان و ایران که در سال 1383 و در استاديوم آزادی برگزار شد است، ایران در این بازی با دو گل مغلوب ژرمنها شد ولی از آنجا این دیدار در یاد ماند که طرفداران ایرانی موقع پخش سرود آلمان، دسته جمعی سلام نازی دادند که تعجب آلمانها بسیار جالب است.
این سلام نازی بعد از شکست آلمان در جنگ، بزرگترين سلام نازی دسته جمعی از سال 1945 به بعد نام گرفت.
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
🔻ماجرای نیمه شب
ترور شهید هنیه در اتاق چهارم ساختمان زعفرانیه چگونه صورت گرفت؟
/انتخاب
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
🔻مردی که ادعا میکند میتواند رویدادهای جهان را پیشبینی کند، گفته است که جنگ جهانی سوم در راه است و با تاریخ شروع آن را پنجم اوت (۱۴ مرداد) پیشبینی کرده است.
به گزارش میرور، کوشال کومار که «نوستراداموس هندی» نام دارد، رویدادهای جهان را پیشبینی میکند و اخیرا گفته است که با افزایش تنشها بین اسرائیل و حماس، دو کشور کره شمالی و جنوبی، چین و تایوان و در آخر روسیه و ناتو، جهان با جنگ سراسری مواجه خواهدشد.
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
▪️بزمی کمیاب از بانو هایده
در تلویزیون آلمان، سال ۱۳۶٠
▪️اجرای زیبای ترانهٔ «دلم میخواد»
ساختهٔ محمد حیدری
و یک ترانهٔ محلی شیرازی
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
✧ ساز و آواز ماهور
✧ علیرضا قربانی
شــاعر: ســـعدی
آهنگساز: بهنام ابوالقاسم
نوازندهی پیانو: سامان صمیمی
نه رویِ رفتنم از
خاکِ آســتانهٔ دوســت
نه احتمالِ نشستن نه پایِ رفتارم
کجا روم؟!
که دلم پایبندِ مهرِ کسی ست
سفر کنید رفیقان که من گرفتارم
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
این ویدیو محشره!
توسط همراهان این خانم با گوشی موبایل در پارک ملی موزامبیک گرفته شده و به قیمت بسیار بالایی به نشنال جئوگرافیک فروخته شده است!
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
این دو نفر تنیس باز چک چند ماه پیش طلاق گرفتن ولی تیم دو نفرشون تو المپیک طلا گرفت.
حالا اگه ایرانی بودن بعد از طلاق تا دست و پای همو قطع نمیکردن بیخیال نمیشدن.
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
🎻 ساز بساز نه جنگافزار 🎻
#نیکولا_ماکورا مجسمهساز صربستانی هر هفته در انباری که حاوی ضایعات نظامی است سرگردان میشود و به جستجوی صداها میپردازد. او در جستجوی اسلحهها، کلاه ایمنی و موشکهای دور انداخته شده قطعاتی را پیدا میکند که بتواند آنها را به استودیوی خود برده و بتواند آنها را به آلات موسیقی تبدیل کند.
🎶 هدف او از این کار،
رساندن این پیام به گوش جهانیان است:
#موسیقی_بساز_نه_جنگ
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
سخت بگیری، سخت میگذره!
زندگی را تا آنجا که میتوانی، آسان بگیر ..
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
🌎 میدونید که ژاپنیها در ساخت لوازم تحریر یکی از بهترینهای جهاناند
شما ببین یه پاک کن ساده رو چجوری طراحی کردن و چقدر خلاقیت بخرج دادن!
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
همیشه حتما لازم نیست قدمهای عجیب و غریب و بزرگ برداری... بهتدریج تغییر میکنیم...
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
در روانشناسی اصطلاحی وجود داره به نام touch starved به معنای گرسنگی پوست به حالتی گفته میشه که احتیاج داریم یه نفر بغلمون کنه، چون باعث میشه استرس و اضطرابمون کاهش پیدا کنه و حس کنیم تنها نیستیم
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
ویدیویی کمتر دیدهشده از « هایده »
در استودیو در کنار آهنگساز، « فرید زلاند »
برای ضبط ترانهی « شانههایت »
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
✧ Alireza Ghorbani
✧ ساز و آواز ماهور
✧ علیرضا قربانی
شــاعر: ســـعدی
آهنگساز: بهنام ابوالقاسم
نوازندهی پیانو: سامان صمیمی
من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
و گر ز کینهی دشمن به جان رسد کارم
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡
من آن نیام که دل از مهرِ دوست بردارم
و گر ز کینهٔ دشمن به جان رسد کارم
نه رویِ رفتنم از خاکِ آستانهٔ دوست
نه احتمالِ نشستن، نه پایِ رفتارم
کجا روم که دلم پایبندِ مهرِ کسی ست
سفر کنید رفیقان که من گرفتارم
▪️سعدی
༻ @Cilik ༺
♡ #ڪانالڪیلیڪ♡