یوریک کریم مسیحی در صفحه شخصی خود در فیس بود اینگونه برای این دو عکس تاریخی نوشت:
وقتی پاندورا درِ جعبه را با دستپاچگی بست دیگر دیر شده بود و همهی شرارتها از آن بیرون آمده و در جهان پراکنده شده بودند. اما، گوش که تیز کرد صدایی از توی جعبه شنید. پاندورا پرسید:
ـ کیستی؟
پاسخ آمد:
ـ منم، امید!
.
سزای گرانفروش نخریدن است و سزای نومیدکننده امیدوار بودن!
.
عکسها:
یک. شریفه لوتا، زن آلبانیایی، و دختر ششماههاش، بسیانا، در حال فرار از کوزوو به طرف مقدونیه، 1999
دو. شریفه لوتا و دختر 21 سالهاش، بسیانا، جلوی «دیوارِ یادبود»ی که از عکس پیشین و آن دورهی فاجعهبار به دیت فاتوس کاباشی ساخته شده است. 2021.
یه. مادر مهاجر، فلورِنس اُونز تامسون، ۳۲ ساله، با بچههایش، ۱۹۳۶ عکس از دروتیا لانگ
دو. فلورنس و بچههایش سالها بعد.
سه. یکی از بچه های فلورانس که در
عکس اصلی سر بر روی شانهی مادر گذاشته است، 2001
فراخوان سومین دوره از جایزه سالانه عکاسی مینیمالیست منتشر شد.
جایزه عکاسی مینیمالیست یک رویداد بین المللی سالیانه است که توسط مجله
'مینیمالیسم سیاه و سفید'
با هدف کشف استعدادهای جدید و حمایت از عکاسان سراسر جهان و همچنین معرفی انها به جامعه بین المللی عکاسی شروع به فعالیت کرده است.
شرکت در این مسابقه برای همه عکاسان از سراسر دنیا آزاد است.
جوایز:
۱- ۲ هزار دلار جایزه نقدی.
۲- حضور در نمایشگاه آثار برتر.
۳- انتشار در کتاب سالانه.
۴- گواهی شرکت در سومین دوره از جایزه عکاسی مینیمالیست.
پوشش خبری در معتبر ترین وبسایت های مرتبط با عکاسی.
هزینه ثبت نام:
پس از ثبت نام در سایت رسمی مسابقه، در بخش پروفایل شخصی تنها کافی است کشور ایران را از بین لیست کشور های مختلف انتخاب کرده
تا هزینه ورودی یا ارسال اثر برای ایران با احتساب تخفیف ویژه:
هر دلار معادل چهار هزار تومان محاسبه
و
امکان پرداخت از طریق کارت های عضو شتاب فراهم آمده است.
تک عکس: ۶۰ هزار تومان
مجموعه عکس: ۱۰۰ هزار تومان
موضوع:
۱. آبستره
۲. عکس هوایی
۳. معماری
۴. فآین آرت
۵. مفهومی
۶. آزاد
۷. نوردهی بلند مدت
۸. فتومونتاژ
۹. پرتره
۱۰. عکاسی در شب
۱۱. عکاسی خیابانی
۱۲. منظره
داوران:
تیم داوری جایزه عکاسی مینیمالیست از مجرب ترین و سرشناس ترین کیوریتور ها، ادیتورها و صاحبان گالری تشکیل شده است که اسامی آنها عبارت اند از:
- Mick Moore
- Paula Tognarelli
- Peter Ibsen
- Craig Whitehead
- Milad Safabakhsh
مهلت نهایی ارسال آثار:
۴ خرداد ۱۴۰۰
ایمیل مسابقه جهت پاسخگویی
به سوالات فارسی یا انگلیسی شما:
Info@Minimalistphotographyawards.com
پیج اینستاگرام:
@minimalistphotographyawards
The 3rd edition of Minimalist Photography Awards is now open for entries.
Minimalist Photography Awards is a non profit association, powered by
black & white Minimalism magazine
which aims to recognize, reward and expose talented minimalist photographers all around the world and introduce them to the professional photography industry.
Earlybird deadline:
20 April, 2021.
سایت مسابقه:
www.minimalistphotographyawards.com
⭕️📣📣 اطلاعیه انجمن عکاسان خراسان رضوی🔉🔉
اعضای محترم و دوستداران هنر عکاسی
سلام علیکم ،
با آرزوی سالی خوب و تندرستی برای همه ، مخصوصا هنرمندان بزرگ ایران زمین ، در طی چند ماه گذشته ، مشاهده شده که فرد یا افرادی معلوم الحال ، با اشکال مضحک و مغرضانه و با برنامه ریزی قبلی ، از نام و جایگاه این انجمن ، سواستفاده و اقدام به شایعه پراکنی در شبکه های اجتماعی نموده اند که واقعیت نداشته و به طور کامل تکذیب می گردد . لذا مجددا به استحضار جامعه فرهیخته هنر عکاسی استان می رسانیم که در تاریخ 22 آذرماه 1399 استاد گرانقدر ، جناب آقای شرمین نصیری ، مدرس خوشنام و با سابقه دانشگاه های هنر شهر مقدس مشهد از سوی اعضای محترم هیات مدیره به عنوان مدیر عامل منتخب ، منصوب شدند و هم اکنون در این پست قبول مسئولیت نموده و با تمام توان در کنار شما همراهان همیشگی انجمن و اعضای محترم هیات مدیره و بازرس و مسئولین ذیربط فعالیت می نمایند . هم چنین اعلام می نماییم که این انجمن ، صرفا با نام کامل " انجمن عکاسان خراسان رضوی " هیچ شعبه ای در شهر مقدس مشهد نداشته و ندارد و محل پاسخگویی انجمن نیز صرفا از بدو تاسیس در محل دفتر انجمن واقع در مجتمع فرهنگی و هنری امام رضا علیه السلام در بوستان ملت می باشد و هر نوع سواستفاده از این نام و یا نام های ساختگی مشابه و یا جایگاه حقوقی این انجمن جعل عنوان محسوب شده و تحت پیگرد قانونی قرار خواهد گرفت .
این اطلاعیه ، صرفا به منظور شفاف سازی اذهان و افکار عمومی صادر شده و ما اعضای هیات مدیره انجمن ، هم چنان بر شعار اعلام شده گذشته پافشاری نموده و بر عکس مسئولین قبلی ، خود را وامدار و خادم همه اعضای جامعه هنر عکاسی ، پیشکسوتان ، دانشجویان و دانشگاهیان می دانیم ، زیرا : شفاهیت در همه امور و پاسخگویی به شما عزیزان و صیانت و نگاهبانی از رای شما بزرگواران ، آساس اعتقاد ماست .
علیرضا عطاریانی
رییس هیات مدیره انجمن عکاسان خراسان رضوی
فروردین سال ۱۴۰۰
@khorasan_photographers_2020
هدف من در این دوره از کارگاه فیلمسازی مستند، در کنار آموزش عملی تصویربرداری، نگارش فیلم نامه و تدوین؛ آموزش نحوه کارگردانی یک فیلم کوتاه است. تلاش خواهم کرد هنرجو بعد از اتمام این دوره بتواند به تنهایی ساخت یک فیلم کوتاه را مدیریت کند.
با توجه به شرایط حاضر و گرایش و علاقمندی تولیدکنندگان و فروشندگان به ایجاد و گسترش کسب و کارهای مبتنی بر پلتفرمهای اینترنتی، هنرجوها میتوانند بعد از گذراندن این دوره وارد فضای کار شده و محصولات تصویری برای صاحبان مشاغل، تولیدکنندگان و فروشندهها تولید کنند.
ظرفیت این دوره حداکثر 4 نفر خواهد بود.
کارگاه از 5 فروردین آغاز و تا 15 فروردین ادامه خواهد داشت.
هنرجو در طول 10 روز باید در محیط استودیو و فضاهایی که برای ضبط در نظر گرفته شده است، حضور داشته باشد.
@AMIRNARIMANII
توجه: این فیلم شامل صحنه های است که ممکن است برای همه مناسب نباشد
اگر اشتباه نکرده باشم اوایل دهه 70 بود که مدارس غیرانتفاعی در کشور راه افتاد، در شهر کوچکی که من زندگی میکردم به واسطه حضور یکی از معلمین با سابقه و البته بسیار با نفوذ اولین مدرسه غیرانتفاعی دخترانه به نام «هدف» و بعد از آن غیرانتفاعی پسرانهای بنام «راهدانش» راهاندازی و اقدام به جذب دانش آموز کرد. جمعیت زیاد مدارس دولتی، محدودیتهای آموزشی به لحاظ سطح علمی معلمین، فضای آموزشی استاندارد و البته سخت گیریهای عجیب مدارس دولتی در رنگ لباس و حتی اصلاح موی سر دانش اموزان پسر و حتی ممنوعیت استفاده از عینک فتوکرومیک باعث شد که والدین نهایت تلاش خود را به خرج دهند تا فرزندانشان مقطع دبیرستان را در این مدارس جدید که حالا مشکلی با رنگ لباس و موی سر نداشتند و اتفاقا معلمین رنگها و پوششهای جذابتری برای حضور در مدرسه انتخاب میکردند، ادامه تحصیل دهند. شهریهای که شاید 70 هزار تومان بود ولی باعث میشد که دانش آموز به دور از هیاهوی کلاسهای 40-50 نفره و فضاهای فرسوده با معلمین اکثر سیاه پوش بداخلاق و بد دهن، در کلاس های زیر 10 نفر و با محیط تازه و آزمایشگاهها و کارگاههایی با ابزارهای نو و جدید و البته معلمینی که دیگر شلینگ و چوب کف دست دانش آموز نمیزدند و می خندیدند و بیشتر برای آموزش تلاش میکردند، به تحصیل علم پرداخته و آماده شرکت در کنکور سراسری شوند. اما آنچه آن روزها به خاطرهها پیوست آموزش رایگانی بود که به فراموشی سپرده شد. آموزشی که از سویی بوجه دولتی داشت و موظف بود بهترین شرایط را برای آموزش فراهم کند و از دیگر سو درآمدی هنگفت به واسطه راه اندازی این مدارس به جیب می زدند و نفرتی که همان روزها میشد در چشمان نوجوانانی که به واسطه عدم استطاعت مالی والدین مجبور بودن در مدارس دولتی درس بخوانند، به وضوح دید.
تا اینکه با موضوعی به نام صدا و سیمای ملی جمهوری اسلامی ایران مواجه میشویم. طبق قانون و بر اساس بودجهای که از محل درآمد کشور به این سازمان عریض و طویل از محل سهم یکایک مردم ایران تعلق میگیرد، وظیفه تولید و پخش برنامههای آموزشی، سرگرمی، مناسبتی و اخبار را برعهده دارد و باید تمام تلاش خود را در جهت بهتر کردن کیفیت این وظایف به کار گیرد. طبق قانون نوشته یا نانوشته صدا و سیما حضور در برنامهها یا حتی در محیط این سازمان مستلزم رعایت خیلی از موارد از جمله نوع پوشش، آرایش، عقیده و نظر است و برنامهها در هر سطحی، از پخش ادوات موسیقی و نام افراد و چهرهها منع شدهاند و چه بسا افراد زیادی به خاطر ظاهر، نوع آرایش مو و پوشش و حتی عقیده و نظر و در بیشتر موارد بی دلیل از حضور در این رسانه ملی که متعلق به تک تک ایرانیها است منع و با بدترین برخوردها مواجه شدهاند.
اما داستان مدارس غیرانتفاعی که یک نمونه از نمونههای بیشمار است درباره صدا و سیما تکرار شده است. روند غیرانتفاعی شدن صدا و سیما دقیقا از همه گیر شدن اینترنت و افزایش پهنای باند شروع و با ایجاد پلتفرمهایی چون نماوا، فیلیمو به اوج خود رسیده است. تولید و پخش برنامهها در این پلتفرمها دیگر سختگیریهای سازمان را ندارند. زنها با لباسهای شیکتر و با آرایشهای جذاب، مردها با ظاهری متفاوتتر که دیگر ممیزی در نوع آرایش مو و ریش و لباسشان وجود ندارد در این برنامهها حاضر میشوند و در محتوای تولید شده هم تولیدکنندگان قادر هستند هر آنچه که سالها در سازمان صدا و سیما ممنوع بود و به خاطر رعایت ممنوع بودنش پول میگرفتند حالا در این بسترهای جدید و با انتشار آنها پول بیشتری از جیب مردم عمدتا گرفتار با هزاران مشکل مالی و اجتماعی به یغما میبرند. نمایش ادوات موسیقی آزاد. رژ لب و موی مش شده و لباس رنگی و ذکر اسامی افراد به راحتی قابل مشاهده و ذکر کردن است و مجری بارها این جمله رو تکرار میکند که «ایجا تلویزیون نیست و راحت باشید». وظیفهای که طبق قانون و با توجه به بودجه هنگفت سالیانهای که صدا و سیما دریافت میکند موظف به انجام آن است و وقتی ناتوان از اقناع مخاطب وطنی است اختصاص این بودجهها توجیهی نه شرعی و نه عرفی و قانونی ندارد. این در حالی است که با وجود ارتزاق از پول بیت المال و عدم موفقیت در تولید برنامههای تاثیرگذار و مخاطب پسند، همیشه از کمبود بودجه شکایت میکند تا جایی که این اواخر قرار بر این شده است که هزینه افزایش تعرفه اینترنت هم به جیب آنها واریز شود سازمانی که سیری ندارد و مشخص نیست این مبالغ برای چه منظوری هزینه میشود در حالی که مطالعه شبکههای تازه تاسیس «آن طرف آبی» به خوبی نشان داده که با حداقل 100 نفر نیروی ماهر و متخصص میتوان یک سازمان با چندین هزار نفر نیرو را زمین گیر کرد و خنده آور تر خواهد بود اگر بگویند که مجوز پلت فرم ها در اختیار سازمان نیست چرا که سازمانی که توانسته انحصار خیلی از م
از او پیدا میکنم، خانمیست روی گرفته با چادر، با لبخند موقرانه تلخی بر لب که چشمهایش از تماشای مستقیم توی دوربین ابا دارد. احتمالا در نقشی در یکی از فیلمها و سریالهای پس از انقلابش، در نقش مادر. پیدایش میکنم، و صدایش را از تهران میشنوم:
«این عکس را قبلا دیده بودم. در یک مجله خارجی هم چاپ شده بود. کسی دیده بود و برایم آورده بود. آن پالتو را به یاد میآورم. کرم رنگ بود. آن روز، دقیقا یادم نمیآید کی بود اما، میدانم که تظاهرات، نزدیک دانشگاه تهران برپا شد. ما در خیابان مشتاق زندگی میکردیم و نزدیک دانشگاه تهران بودیم. از چند روز قبلش اراذل و اوباش ریخته بودند در خیابانها و شعار «یا روسری، یا توسری» سر میدادند. پونز توی پیشانی دختران جوان میکوبیدند. هنوز حجاب قانونی و اجباری نشده بود اما، درگیری بود میان زنان و چماقداران. من حافظهام خوب کار نمیکند. مثل پاها و چشمهایم از کار افتاده. یادم نمیآید روی مینیبوس چه میگفتم.»
- ازتان یک چند عکس با حجاب دیدم در اینترنت…
آنها عکسهای فیلم است. حجاب در این مملکت قانون است. قانون را رعایت کردم. مثل همه. مجبور بودم. اگر به خودم بود، مثل همیشه بودم. مثل قبلها. موهام را میبستم. ساده. ساده حرکت میکردم. من قبل از انقلاب کارمند بودم. همینطور سر کار میرفتم.
زن، در عکسی که چهره او از نزدیک، قاب بسته شده، در حال مجادله با روحانیست و حالت تدافعی دارد. بدنش به عقب متمایل است و با اشاره انگشتش به سمت آسمان، انگار دارد از چیزی مهم و اصولی میگوید. حالت دستهای روحانی اما، او را در وضعیت توجیه نشان میدهد؛ دستهایش در وضعیت آسودهتریست، حالت بدناش هم. شبیه کسی که میخواهد بگوید این جنجالها بیثمر است، یا بیاساس است، یا لااقل بیفایده. شاید زن دارد درباره حکم حجاب حرف میزند. حالت بدن و دستهایش شبیه کسیست که میخواهد به یک بیعدالتی اعتراض کند و تلاشش برای قانع کردن روحانی در خطوط صورتش پیداست. روحانی نزدیکتر است، حجم بیشتری از قاب را پر کرده و سایه مرد پشت سر روحانی، توازن را به نفع او برهم ریخته است. خطوط، شاخ و برگ درختان در پس زمینه بر تنش و عدم تعادل تصویر افزوده است. از عکس دیگر در لحظه قبلتر یا بعدتر میدانیم روی سقف مینیبوس ایستادهاند، آیا زن از روی سقف ماشین پایین میافتد؟ آیا این زن است که باید قاب را ترک کند؟زنان آن روزها و آن تظاهرات علیه حجاب، بعدها به اقتضای حکم قانون حجاب و جبر زمان و موقعیت، روی گرفتند و موقرانه لبخند زدند. اما، آن هالههای سیاه و سفید در عکسها، آن زنان مشت گره کرده آن روزها، که در خیابانهای حوالی دانشگاه تهران شعار میدادند و «آزادی زنانه»شان را طلب میکردند، زنان معمولی روزگار ما بودند. آن زنان موقر شنلپوش، هنوز میان ما هستند، قهرمانان خاموشی که هزار هزار قناری در گلویشان خواب است. مثل شیده، که سالهاست بازیگر نقش مادران مهربان و آرام است.
مثل آن زنی که هر روز، ساکت و سنگین و صبور، از خیابان مشتاق میگذرد.
فراخوان سیزدهمین نمایشگاه عکسهای برترسال دوربین.نت
دوربین.نت؛ سایت تخصصی عکس و عکاسی سیزدهمین نمایشگاه عکسهای برتر سال خود را برگزار میکند. این نمایشگاه غیر رقابتی بوده و نهایت ۳۰۰ فریم از عکسهای ارسالی و از هر عکاس یک فریم عکس در نمایشگاهی در تهران و شهرهای منتخب روی دیوار می رود و بعد از آن در سایت و کتاب نمایشگاه منتشر خواهد شد.
متن کامل فراخوان | yun.ir/peke12
doorbin.net
@doorbinet
عکس متفاوت از مهدی طارمی بازیکن تیم پورتو پرتغال که طارمی در این بازی موفق شد یک گل به ثمر برساند.
دیدن این عکس خاطره عکاسی از بازی فولاد خوزستان با استقلال تهران را برایم زنده کرد. شاید بیش از 10 سال پیش دو تیم استقلال و فولاد در استادیوم آزادی تهران با هم دیدار داشتند که پیام پارسایی از عکاسان با سابقه و خوش فکر آن روزهای روزنامه ایران ورزشی عکسی شبیه به این فریم از صحنه گل گرفت و سردبیر وقت روزنامه ایران به عنوان عکس یک روزنامه ایران ورزشی از آن استفاده کرد.
جسارتی که هیچ کدام از سردبیرهای روزنامه های ورزشی شاید تا کنون هم در مواجه با همچین عکسی نداشته و ندارند.
امیرنریمانی
ده» استفاده کنند. کامران عدل یکی از عکاسان بنام ایرانی است که در حدود یک سال پیش اولین بار تصاویری از کتی یا همان کاترین عدل که دختر عموی ایشان است، منتشر کردهاست و بر خلاف ادعای سازنده مستند که کتی را ظارب سرهنگ میداند، معتقد است که کتی با وجود اینکه تیرانداز قابلی بوده ولی سرهنگ را او نکشته است. با وجود اینکه عکسهای اینستاگرامی «کامران عدل» در این مستند استفاده شده است ولی نگارنده و سازنده تلاشی در جهت پاسخ دادن به این ادعای ایشان نداشته است. کمترین کاری که سازنده می توانست برای این ادعا انجام دهد، داشتن گفتگویی با آقای عدل است حتی اگر ایشان قبول نمیکردند که گفتگویی در مورد کتی داشته باشند، مستند ساز باید به این مورد اشاره میکرد. مرور چند باره محتوای مستند این مورد را کاملا آشکار میکند که بخش عمده متن این مستند حاصل ویکی پدیا است در حالی که با توجه به اهمیت موضوع نیاز بود که اطلاعات از منابع بیشتری کسب و استفاده می شود. «بچه ها همه سالم ماندند. دختر خود کتی الان در پاریس زندگی می کند و مثل مادرش عاشق سواری است. مادرش هم در آن دوران زنده بود. ولی بعد از انقلاب به فرانسه رفت و در آن جا فوت کرد. یک خبر خوب هم بدهم که برادر او هم که چند سال پیش از دنیا رفت، دو روز پیش پدر بزرگ شد و دخترش دختری به دنیا آورد. در کانادا» این چند جمله برای مخاطبینی که شاید علاقمند باشند بدانند دختر کتی چه آینده داشت بسیار مهم است که آقای کامران عدل در صفحه فیس بوک خودشان نوشته اند.
مورد مهمی که در پیامهای بازدیدکنندگان فیلم در سایت عصر ایران دیده می شود که خواسته اند بدانند سرنوشت 3 بچه خردسال که در غار همراه «کتی» بودند چه شده است؟ الان در چه حالی هستند؟ ایران هستند یا مهاجرت کردهاند و چندین و چند سوال مهم و اساسی که توجه به آنها میتوانست به جذابیت این سوژه مهم و جذاب تاریخ کشور کمک شایانی داشته باشد و شاید اندک تحقیق بیشتر نگارنده و سازنده و دیدن صفحههای مجازی اطرافیان «کتی» پاسخ این پرسش و کنجکاوی مخاطبین این مستند را ارائه میکردند. و اما نقل قولی از آقای سیف الله صمدیان عزیز که در مواجه با همچین مواردی تاکید دارند که به چشم مخاطب احترام بگذاریم آنچه که علارغم تلاش سازنده مستند صورت نگرفته و به نظر میرسد تلاش برای اتمام هر چه زودتر مستند و نمایش آن لطمه بزرگی به روایت این رخداد وارد کرده است.
عکس: #کامران_عدل
دبیرخانه پنجمین دوره نشان عکس سال مطبوعاتی ایران به اطلاع آن دسته از عکاسان محترمی که تاکنون موفق به ارسال آثار خود جهت شرکت در این دوره از نشان عکس سال مطبوعاتی ایران نشده اند، می رساند با توجه به درخواست همکاران عکاس و همچنین در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری و با در نظر گرفتن شرایط عکاسان خبری که درگیر پوشش تصویری این رخداد هستند، مهلت ارسال آثار به مدت یک هفته و تا ساعت 24 جمعه 31 اردیبهشت ماه تمدید میگردد. لازم به توضیح است که این مهلت تمدید نخواهد شد.
https://award.ipja.ir/
بهیاد عباس عطار
روز سوم اردیبهشت در سومین سالگرد درگذشت «عباس عطار» یک پیام صوتی از «کاظم موسوی» دریافت کردم.
این پیام، پاسخ عاطفی او به لینک مستند Abbas by Abbas ساخته «کامی پاکدل» که در واتساپ برایش فرستاده بودم.
کاظم موسوی که سالهاست در پاریس زندگی میکند، بیش از دو دهه بهعنوان خبرنگار و نویسنده سینمایی با نشریات داخل ایران همکاری داشت و اکثر سینماگران ایرانی در رویدادها و پروژههای سینمایی ایران در فرانسه از دوستی و مهماننوازی بینظیر او بهرهمند شدهاند.
آنچه در این یادواره کوتاه خواهید دید
جواب تصویری من به او
و شاید تاریخ عکاسی ایران و جهان است.
سیفاله صمدیان
اردیبهشت ١۴٠٠
انجمن صنفی عکاسان مطبوعاتی ایران در راستای وظایف صنفی خود و در جهت حمایت از اعضا و فعالان حوزه عکس در رسانههای کشور، طبق دو سال گذشته اقدام به نظرسنجی از فعالان این حوزه در جهت ارایه تعرفه رسمي و پايهاي توليد و فروش عكسهاي مطبوعاتي، تصويربرداري خبري و ساخت مالتيمديا کرده است. از این رو از همه فعالان این حوزه درخواست دارد با مراجعه به لینک نظر سنجی و تکمیل آن، نظر خود را به اطلاع کارگروه تعیین تعرفه برسانند.
https://survey.porsline.ir/s/zGKee8i
گفتگو با احسان قنبری فرد پیرامون تکنیک های ادیت و ویرایش عکس، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ماه ساعت ۲۱ پیج نورنگارhttps://www.instagram.com/noornegar/
Читать полностью…یلدا معیری در صفحه اینستاگرام خود به مناسبت 18 سال روز درگذشت کاوه نوشت:
روزی که کاوه رفت؛ به روایت یلدا معیری
سفر من به کردستان عراق در میانه جنگ آمریکا با رژیم صدام حسین، دومین تجربه جدی عکاسی جنگ پس از جنگ افغانستان محسوب می شد. بدون پول ، بدون تجربه، بدون دوربین حرفه ای ، بدون جلیقه ضد گلوله و بدون حتی لباس مناسب (با مانتوی مدرسه ام رفته بودم!) در منطقه حضور پیدا کرده بودم و تقریبا جز سری پر سودا و دلی شیفته عکاسی چیز دیگری نداشتم! اولین برخورد من با کاوه گلستان در هتل سلیمانیه پالاس بود، جایی که با ترس و لرز جلو رفتم و خودم را معرفی کردم. گفتم: سلام آقای گلستان! معیری هستم. گفت: بله خانم یلدا معیری، عکسهای افغانستان شما را دیده ام! از خوشحالی بال درآوردم! کاوه گلستان من را می شناخت! گپ کوتاهی زدیم و قرار بر این شد که در وقتهای فراغتش عکسهایم را نشانش بدهم.
مدل کار در این مناطق به این شکل بود که معمولا وقتی اتفاقی می افتاد همه به یک نقطه می شتافتیم پس روز سیزده به در هم همین اتفاق افتاد. رژیم بعثی مواضعی را در منطقه کفری رها کرده و رفته بود و همه عکاسها و خبرنگارها در اون منطقه بودند. با علی خلیق ( که در آن زمان برای خبرگزاری یو پی آی آمریکا کار می کرد) به منطقه رسیدیم، دشت بزرگی بود و سبزی بهار هم بر زیباییش افزوده بود، برای ما که توان اجاره روزانه ماشین نداشتیم امکانی نبود که وارد منطقه شویم، پس دست به کاری عجیب زدیم و از یک موتور سوار کرد که نمیدانم چرا فارسی را هم کامل بلد بود! خواستیم ما را به دل منطقه ببرد. موتور سوار گفت که نمیتواند دو نفرمان را سوار کند پس اول من را میبرد و بعد میآید و علی را سوار می کند. من را پشت تپه کوچکی پیاده کرد و رفت، در همان موقع انفجاری در نزدیکی من اتفاق افتاد! فهمیدم که بعثی ها هنوز مواضع را کامل ترک نکرده اند! یادم است که روی زمین دراز کشیده بودم و دستم میلرزید، عکسهایی که اونجا گرفتم همه فلو و تار شدهاند! یادم هست فکر کردم با خودم که برای مردن خیلی جوونم! یاد خانوادهام افتادم و خدا را قسم دادم به بزرگیاش که مرا سالم از آنجا خارج کند. در میانه راه گروههای خبری را میدیدم که با لندکروزهای سریع به دشت میتازند و حسابی حسودی میکردم! هیچکس به ما نگفته بود که منطقه توسط بعثی ها مینگذاری شده و تنها نگران انفجارها و شلیکها بودیم.
ساعت چهار و خوردهای بعد از ظهر بود و من در شهر بودم که خبر روی مین رفتن کاوه گلستان را شنیدم، اولین سوال همه همین بود: مگر منطقه مینگذاری شده بود؟ مثل برق به سمت بیمارستانی که کاوه در آنجا بود شتافتیم، هنوز فکر میکردیم زنده است. یادم است که اصرار داشتم به همراه همکاران داخل بروم اما به دلیل نامناسب بودن شرایط جسد از این فکر گذشتم. محمد علی قیومی خبرنگار شبکه خبر، خبر را بدون ذکر نام کاوه گلستان (چون حتی بردن نامش در رسانه ملی ممنوع بود!) اعلام کرد و دیگر سیل تلفن ها بود که شروع شد. هنوز قیافه مبهوت خودم و همکاران و صدای ضجه های نیوشا توکلیان از داخل ماشین در خاطرم هست. تا زمانی که به هتل رسیدیم هم خبر را باور نمیکردم، اما صدای بلند زاریهای تیم ایران (خبرنگاران حاضر در هتل)، چشمهای قرمز و سیاه پوش بودنها کم کم حالیم کرد که خبر راست است. آن شب در هتل همه دور میز ایران نشستیم، میدانستیم ممکن بود این اتفاق برای هر کدام از ما افتاده باشد. کاوه گلستان مثل سر تیم و گل سرسبد خبرنگاران ایرانی آنجا بود، انگار با رفتنش همه یتیم شده بودیم. پای تلفن به مادرم گفتم:کاوه گلستان رفت! گفت: همون آقایی که خوشحال بودی که تو را تشویق کرده؟! گفتم آره! و بغضم ترکید! آن زمانها رسم نبود سلفی بگیریم حتی عکس گرفتن از بزرگان هم پررویی میخواست! برای همین عکسی از کاوه ندارم. بعد از آن خیلی ها مرا در کارم تشویق کردند اما مردی که اولین بار مرا تشویق کرد رفته بود!
عکس ها: جاسم غضبانپور
وارد را در اختیار خود داشته و حتی در تقابل با وزارت ارتباطات و دولت همیشه پیروز بوده است، نمیتواند بی اطلاع باشد و در سود هنگفت از راه اندازی بسترهای جدید بینصیب بماند.
همه اینها نگاه گذرا به یک درد و مشکل بی پاسخ است که همه از کوچک و بزرگ به آن واقف هستیم ولی چرایی عدم علاج آن سوالی است حداقل تا امروز بی پاسخ مانده است.
و اما مسئله مهمتر که بیشتر از دیدن چند ساز و شنیدن صدای آواز شخصی خاص قابل توجه است خوراک فرهنگی و نگاهی است که این پلتفرمها به جامعه تزریق می کنند. مثالی از سریالهای ترکی بزنم که سالها است که مهمان خانههای ایرانیان شده اند و کوچک و بزرگ، پیر و جوان مشتری همیشگی آنها هستند که در مواقعی پخش سریال خاص در «شبکه جم» خیابانها را هم خلوت میکند. افرادی که در ترکیه زندگی یا به آن جا سفر کردهاند به خوبی واقف هستند که مردم ترکیه مسلمانان و اتفاقا به بنیاد خانواده و اصول ایمانی خود بسیار متعهد و پایند هستند. با وجود دایر بودن مراکز تفریحی متنوع و آزادی پوشش ولی خانوادهها طبق سنت و اعتقادات خود روابط سالمی در نهاد خانواده و اطرافیان خود دارند ولی متن سریالهای ترکیهای بر خیانت و عشق های مثلثی و مربعی و به قول منتقد معروف سینما سریال هایشان آبگوشتی است که اصلا با آن چه واقعیت مردم ترکیه است، مطابقت ندارد.
جامعه ایران از قدیم الایام به جامعهای مبتنی بر احترام به بزرگترها و نهاد خانواده، به دورهمیها و جشنها و تعهد و خانواده دوستی و البته دوری از خشونت و مدارا و صبر کردن طبق آموزهای دینی و عرفی ایرانی که نمونههای آن به وفور در آثار بزرگان علم و فرهنگ این سرزمین کهن میتوان یافت؛ مشهور و معروف بوده است. اما چه شده است که این همه آموزه و سابقه در حفظ آرامش و گذشت و بزرگواری، نهاد خانواده و زندگی سالم به واسطه کسب درآمد و به بهانه نمایش آنچه که وظیفه صدا و سیمایی است که از بودجه بیت المال ارتزاق میکند باعث شده که در سریالهایی که هر روز شاهد تبلیغات آن در بیلبوردها و کانالها و رسانه های رسمی و غیر رسمی هستیم به واسطه صرفا کسب درآمد، صحنه هایی را به نمایش میگذارند که حتی در جوامع وحشی هم نمایش آن با رعایتهای حداکثری اتفاق می افتد. چگونه است که تلویزیون برای هیچ مناسبت ملی و مذهبی بودجه تولید برنامه و سرگرمی ندارد ولی این پلتفرمها خبر از تولید 30 مجموعه جدید میدهند. مجموعههایی که به وضوع خشونت و بی بندباری را در جامعه ترویج میدهند و کبریت روشن را خواسته و ناخواسته در انبار باروتی می اندازند که احتمال انفجار آن هر آن میرود. جامعه امروز ایران متاسفانه به واسط گرانیهای افسارگسیخته و شرایط کرونایی حاکم بر آن از آرامش و متانتی همچون گذشته برخوردار نیست. هر روز در صفحه حوادث رسانههای مکتوب، سایتها و شبکههای اجتماعی به وضوع تاثیرات آن را میبینیم و در موردشان می خوانیم. صحنههایی که این تصور را ایجاد میکند شاید بخشی از یک سریال یا فیلم در ژانر وحشت باشد. مردی که به راحتی در روز روشن مرد دیگری را در ماشین سلاخی میکند یا پدری در حضور فرزندش در میدان آرژانتین کشته می شود یا جوانانی با عربده کشی و شکستن شیشه خودروها قدرت نمایی میکنند. حتی اگر به فاصله چند ساعت پلیس با دعوت از رسانهها و نمایش صحنههایی از این افراد که با استفاده از الفاظی چون «غلط کردم و اشتباه کردم» اقتدار خود را نمایش می دهند ولی کیست که نفهمد نهایت چند روز دیگر همان شخص دوباره در همان محل به کارهای خود ادامه میدهد و نهایت در یک نزاع کشته یا به حکم دادگاه به دار آویخته میشود ولی آیا این ها جز پاک کردن صورت مساله نیست؟
اما آنچه موجب نگارش این چند سطر شد یادآوری این نکته است که مشکل جامعه نه با سیاستمداران قابل حل است نه با اقتصاددانان و نه با زور. فرهنگ نقطه اول و آخر حل تمام این مشکلات است. بحث فرهنگ در همه جوانب زندگی قابلیت رسوخ پذیری و تاثیرگذاری دارد. وقتی محتوای فرهنگی در قالب حرفهای تولید شود و بدون تبعیض در اختیار جامعه قرار داده شود جامعه به سمت اصلاح الگوی رفتاری پیش خواهد رفت همانطور که عکس آن را امروزه روز شاهد هستیم. محصولی که در حال ترویج خشونت به بهانه ایجاد سرگرمی در قالب نمایش گنگ و گروههای وحشت با گریمها و ظواهر چاقو خورده و ادبیات به اصطلاح چاله میدانی است آیا میتواند حاوی پیام مهر و دوستی و خانواده دوستی و نوع دوستی باشد؟ این دودی است که به چشم همه خواهد رفت حتی اگر تاثیرش در کوتاه مدت دیده نشود که البته با گشتی در شهر و دیدن ظواهر نسل جوان، عکس العمل هایشان در مواجه با هم و شنیدن حرف ها، ایدهها و سخن هایشان به وضوح تاثیر مخربشان را می توان دید.
احساس حاصل از خلق يك اثر يكي از زيباترين لحظههاي هر انسان است. فرقي ندارد كه اثر خلق شده در زمينه نقاشي باشد يا عكاسي، موسيقي يا فيلم يا ساخت يك مجسمه يا اجراي يك نمايش. هميشه رضايت بخشترين لحظه انسان وقتي است كه اثري توليد و به اشتراك ميگذارد. با توجه به شرايط پيش رو و تعطيلات عيد نوروز تصميم گرفتم كه كارگاهي ده روزه در زمينه فيلم سازي مستند داشته باشم تا با دوستان علاقمند همراه با آموزش اصول ساخت يك فيلم مستند كوتاه؛ مروري داشته باشیم به مقوله تصويربرداري، مسائل فني و بصري تصوير، نگارش متن، كارگرداني و تدوين. با وجود گسترش روزافزون شبكههاي اجتماعي و امكاني كه در اختيار هر فرد براي ايجاد يك رسانه و اشتراك گذاشتن آثار او وجود دارد تلاش خواهم كرد از نحوه ساخت فيلم كم هزينه و اشتراك گذاشتن آن با علاقمندان به موضوع سينما و فيلمهاي كوتاه صحبت كنم. اين كارگاه حضوري و در تعداد محدود با رعايت پروتكل هاي بهداشتي برگزار خواهد شد. پيش نياز شركت در اين كارگاه اول علاقه مندي به هنر سينما و بخصوص فيلم سازي مستند و كوتاه و داشتن دوربيني است كه قابليت ضبط تصوير داشته باشد.
Читать полностью…ژاندارک خیابان مشتاق
لیلی نیکونظر- میان عکسهای سیاه و سفید یک نمایشگاه عکس در لندن به نام «شاهد ۱۹۷۹»، دو عکس مشابهِ هم از یک زن توجه بسیاری را به خود جلب کرد. آن زن که بود؟ این نوشته درباره یک عکس سیاه و سفید است و زنی که باشکوه و رازآلود، شبیه اسطورهای بیزمان و مکان، پس از سی و چند سال، از نو در قاب چند عکس سیاه و سفید پیدا شد. چند هفته پیش، میان عکسهای سیاه و سفید در یک نمایشگاه عکس در لندن؛ نمایشگاه عکسی به نام «شاهد ۱۹۷۹»، دو عکس مشابهِ هم در مجموعه این عکسها توجه بسیاری را به خود جلب کرد. هر دو عکس یک موقعیت را در دو لحظه پشت سر هم قاب بستهاند. در هر دو قاب، یک روحانیست و زنی موقربا پالتویی به حالت شنل در یک تظاهرات. حالت ایستادن این دو در عکس و نسبت به هم، موقعیتهای تفسیربرداری ایجاد کرده است.تظاهراتی که در عکس نقش بسته، مربوط به اعتراضات زنان ایران علیه اجباری شدن و قانونی شدن حجاب اسلامی است. زنانی که در این دو عکس در پسزمینه ایستادهاند، همانها هستند که در تظاهراتِ علیه قانونی شدن حجاب آخرین فریادها را کشیدند و میان نوسان امید و نامیدی، آخرین تلاشها را نقش زدند. میان این همه زن اما، یک زن در متن هر دو عکس میدرخشد. شجاعتش و نحوه مقتدرانه ایستادنش، یک سوال را به ذهن متبادر میکند: این زن که بود؟ از کجا آمد و به کجا رفت؟در اسفند ماه ۱۳۵۷، با شنیده شدن زمزمههای حجاب، جمعیت زنان معترض به اجباری شدن حجاب، در اعتراضی چند روزه به خیابانها آمدند تا علیه تحمیل پوشش و همچنین آزار و اذیت زنان بیحجاب در خیابان، علیه تهاجم با پونز و قیچی و تحقیر اعتراض کنند.در ۸ مارس ۱۳۵۷، روز جهانی زنان، یکی از روزهای اوج تظاهرات، جمعیت زنان مخالف اجباری شدن حجاب به دعوت جمعيت زنان مبارز، در دانشگاه تهران گرد آمدند، علیه اجباری شدن حجاب اسلامی شعار دادند و با پای برهنه به سمت رادیو و تلویزیون به راه افتادند. پیش از آن، آیتالله خمینی از خطر معصیت در وزارتخانهها و حضور زنان لخت در آنها گفته بود و اعلام کرده بود زنانی که میخواهند کار کنند باید حجاب داشته باشند و حجاب باید شرعی باشد. شعار «یا روسری، یا توسری» و حمله به زنان بیحجاب در خیابانها اوج گرفته بود و ستون خوانندگان روزنامهها پر از اعتراض زنان مورد تعرض قرارگرفتهای بود که حملهکنندگان را «عناصر ضد انقلاب» مينامیدند؛ کسانی که به خاطر بیاعتبار کردن انقلاب دست به چنین رفتارهایی میزدند و از دولت میخواستند جلویشان بایستد.
سه روز پس از تظاهرات ۱۷ اسفند، آیتالله طالقانی در گفتگویی با روزنامه کیهان به اعتراض زنان در روز جهانی زنان واکنش نشان داد و اعلام کرد: «حجاب اجباری نیست اما زنها یک روسری روی سرشان بیندازند هم چیزی نمیشود.» آیتالله خمینی هم پس از آن اعلام کرد: «نظر آیتالله طالقانی درباره حجاب صحیح است.» به فاصله چند روز بعد اما، دوباره روند به نفع اجباری شدن حجاب اسلامی پیش رفت و صادق قطبزاده در یک سخنرانی در باب حمایت از حجاب، تیر آخر را شلیک کرد: «از امروز مفاهیم جمهوری اسلامی را روشن میکنیم.»
آن روز ۲۵ اسفند ۱۳۵۷ بود.
چهبسا عکسها در همان هفدهم اسفندماه گرفته شده باشد. هنگامه گلستان، عکاس مجموعه میگوید؛ عکسها را در روزی میانه اسفندماه تهران انداخته و روحانی جوان هم کسیست که از سوی دفتر آیتالله طالقانی برای آرام کردن زنها فرستاده شده است. شاید روحانی جوان آمده بوده تا حرف آن روزهای طالقانی را تکرار کند: «اجباری حتی برای زنهای مسلمان هم نيست. چه اجباری؟ حضرت آيت الله خمينی نصيحتی کردند، مانند پدری که به فرزندش نصيحت ميکند، راهنماییاش میکند که شما اينجور باشيد، به اين سبک باشيد.»
آن زن که بود؟ هنگامه گلستان میگوید او یکی از بازیگران سریال «خانه قمر خانم» بوده است و نامش را به خاطر ندارد، همین.
تماشای تکههایی از سریال «خانه قمر خانم»، با کیفیت پایین روی یوتیوب کمکی نمیکند. تماس با کارگردان سریال، محمدعلی کشاورز، هم همینطور. بهمن فرمان آرا که فیلم سینمایی «خانه قمر خانم» را در سال ۱۳۵۱ به پرده سینما برده میگوید هیچ چیز از آن مجموعه و بازیگران آن به خاطر ندارد. در میان نامهای تیتراژ «خانه قمر خانم» نام هادی خرسندی به عنوان فیلمنامهنویس نوشته شده است. عکس را برای هادی خرسندی ایمیل میکنم و پای تلفن منتظر پاسخش میمانم: «فکر میکنم این «شیده» باشد، آره، به احتمال زیاد شیده است. میتوانی با مهری رحمانی تماس بگیری، دخترخوانده شیده در آمریکا، او میتواند تایید کند.» مهری رحمانی، خود بازیگر نقش مهین در سریال «خانه قمر خانم» است و بیش از سی و چند سال است که در آمریکا زندگی میکند. او را از طریق فیسبوک پیدا میکنم. منتظر میمانم تا عکس را روی صفحه لپتاپش باز کند. سکوت.
شیده رحمانی، بازیگر نقش معصومه سریال «خانه قمر خانم». خوشکیفیتترین عکسی که
ثبت عکس خارق العاده از عبور هواپیما از مقابل خورشید
یک منجم مستقر در کالیفرنیا با استفاده از یک تلسکوپ مجهز به فیلتر هیدروژن آلفای خورشیدی ، توانست عکس ها و کلیپ های شگفت انگیزی از عبور هواپیمای شرکت یونایتد ایرلاینز را از مقابل خورشید ثبت کند.
این هواپیما که از سانفرانسیکو به نیوجرسی در حال حرکت بود فقط یک ثانیه در برابر خورشید قرار داشت و اندرو مک کارتی عکاس نجومی با استفاده از یک تلسکوپ مجهز به فیلتر خورشیدی هیدروژن آلفا چند عکس گرفت.
واژه «مستند» اولین بار توسط «جان گریرسون» در سال ۱۹۲۶ برای فیلم «موانا» رابرت فلاهرتی (Robert Joseph Flaherty) که به اولین مستند ساز جدی و شناخته شده جهان ملقب است، در روزنامه نیویورک سان منتشر شده بود به کار رفت. در واقع « فیلم مستند» که ترجمه کلمه Documentary film است شاخهای از تصاویر متحرک در صنعت سینماست که در سبکهای مختلفی همچون حیات وحش، تبلیغی، مدرن، نیوزریل و چند سبک دیگر مورد بررسی قرار می گیرند. آنچه در این مطلب به آن اشاره خواهد شد سبک «نیوزریل» یا «اخبار جاری روز» است که به بازخوانی وقایعی میپردازد که قبلاً اتفاق افتادهاست. در این نوع از مستند، نگارش متن مستند بر پایه شواهد، اطلاعات و تلاش نگارنده جهت بررسی جوانب مختلف از آن رویداد و اعتیار سنجی از طریق منابع گوناگون و همچنین ارایه اطلاعات بیشترصورت میگیرد که از اهمیت بالایی برخوردار است. آنچه در این نوع از مستند میبایست توسط تیم سازنده مورد توجه قرار گیرد این است که جوانب مختلفی از موضوع مورد بررسی قرار گرفته و اطلاعات از مسیرهای گوناگون جمع آوری شود و نکات تاریک باید به خوبی و با اطلاعات و اسنادی که تیم تحقیقاتی با تلاش و پیگیری هدفمند و بر اساس هدفگذاری های صورت گرفته، جمع آوری و راستی آزمایی شده و روشن و به بهترین شکل ممکن به لحاظ روایت به کمک تصویر و اطلاعات در قالب فیلم ساخته و منتشر شود. در روزگار حاضر و با توجه به گستردگی اطلاعات ناقص و بعضا مخدوش در فضای مجازی و اینترنت گاها سازندگان مستند دچار اشتباه در روایت شده یا به علت سرعت در رقابت انتشار محصول تولید شده موجب میشود که نگاه جامع و کاملی به موضوع یا بخشی از تاریخ نداشته و بخشهای مهمی از یک روایت اشاره نشود.
اصلی که در ساخت یک مستند جامع و کامل به مانند آنچه این روزها در رسانههای بنام دنیا که گاها در مورد برهههایی از تاریخ ایران نیز ساخته میشود، شاهد هستیم دقت در جمع آوری اطلاعات، راستی آزمایی اطلاعات و یافتن تصاویر دست اول، صدا، دستنوشته و هرآنچه که در روایت مستند بتواند به راوی در جهت روایت بهتر داستان کمک کند، هستیم اما این موضوع در بین برخی از فعالان سینمای مستند کشور به دلیل عدم آشنایی درست با مقوله مستند و گاها به دلیل عدم تفکیک مستند از فیلم خبری انجام نمیشود و لطمه زیادی به روایت یک موضوع میزند.
و اما هدف از نگارش این مقدمه نسبتا بلند چیست؟
18 بهمن ماه امسال مستندی با عنوان «مدعی پیامبری یا مبارز مسلح؟ / داستان زوجی که ناگهان اسلحه برداشتند» در سایت عصر ایران منتشر شد که به موضوع آشنایی، ازدواج و اتفاقات پیرامون« بهمن حجت کاشانی و کاترین عدل» می پرداخت. این مستند در 12 دقیقه 7 ثانیه با نمایش روزنامههای اردیبهشت ماه 1354 آغاز می شود. در نگاه اول و طبق آنچه که در توضیح مستند آمده مخاطب انتظار مستندی جذاب با تصاویر دست اول و با حضور شاهدانی را دارد که اغلب در قید حیات بوده و قابل دسترس هستند. ولی متاسفانه هر چه زمان مستند به جلو میرود، تصاویر تکرار می شود و متنی که گوینده در حال روایت ماجرا است آن روانی و جذابیت جذب و نگهداری مخاطب را از دست میدهد. در نقد این دست از مستندها باید جوانب بیشتری را مورد توجه قرار داد. اولین بخش در مستندگویی از یک رخداد جمع آوری اطلاعات است. این اطلاعات شامل بریده جراید، روایت شاهدان عینی، اسناد محرمانه، نقل قولهای موثق است چیزی که ما در این مستند علارغم اشاره گوینده به شرایط امروز افراد درگیر در این حادثه، نشانی از آنها نمیبینیم. نکته مهم دیگر که تاثیرگذاری این دست از مستندها رو دو چندان میکند، استفاده درست از موسیقی با در نظر گرفتن این موضوع که موسیقی میبایست در جهت کمک به روایت موضوع باشد نه تاثیرگذاری و غالب شدن بر اصل داستان. موسیقی به کار رفته در این مستند بدون در نظر گرفتن فضا و زمان روایت و اغلب بدون سینک شدن با تصاویر صرفا به عنوان موسیقی هیجانی انتخاب شده است. نکته بعدی ادبیات و نوع نگارش متن مستند است که توسط نویسنده نگارش و توسط گوینده یا به اصطلاح نریتور خوانده میشود. تغییر لحن گوینده و ادای درست کلمات و مکث و سرعت گوینده در روایت و تاثیرگذاری بر مخاطب بسیار مهم است که متاسفانه توجهی به این اصل مهم در مستند نشده است و گوینده و لحن مجزا از حس و حال تصاویر و سبک نگارش بیشتر ذهنیت و توصیف نویسنده میباشد تا آنچه که در تصاویر دیده میشود. به طور مثال در بخشی از متن، گوینده از لبخند رضایت در صورت کاترین می گوید در حالی که لبخندی در عکس به نمایش در آمده شده، دیده نمی شود. در بخشهایی از مستند راوی از افراد، مسجد و روستایی نام میبرد که تصاویر جملگی از ویکی پدیا و فیس بوک جمع آوری شده است در حالی که این افراد، روستا و مسجد کماکان وجود دارند و سازندگان فیلم میتوانستند برای بهتر شدن روایت از تصاویر با کیفیت و به روز روستای «الله