همهی ما آدم ها، تحمل تنها ماندن را داریم، همچون تمام سختی ها و مصائب دیگر.
اما علت این که در این مورد، حساس تر از باقی موارد هستیم، این است که: طعم تنها نبودن را چشیده ایم و درونمان را بهانه گیر کرده ایم …
اسماعیل کاداره / آوریل شکسته
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
این که سختی ها و موانع را به منزله ی بد برداشت کنیم یکی از اشتباهات بزرگی است که در زندگی مرتکب می شویم. چیزهای بدی که هرچه زودتر می بایست از شر آنها خلاص شویم. زمانی که چنین نگرش و برخوردی با مشکلات و موانع داریم، همه ی مشکلات زندگیمان به دشمنانی مبدل می شوند که باید با آنها بجنگیم.
احساس اضطراب، خستگی و ناراحتی ما به این دلیل است که ما وارد جنگی بیهوده با زندگی شده ایم. زمانی که با مشکلات همانند دشمن رفتار می کنیم هیچ گاه به اندازه ای به آنها نزدیک نمی شویم که موهبت های پنهان شده در آنها را کشف کنیم.هیچ گاه به مشکلات و موانع به عنوان فرصت هایی برای آموختن درس های مهم زندگی نمی نگریم.
باربارا دی آنجلیس / رازهایی درباره زندگی
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
تنها زمانی یک نفر در دلمان میمیرد که تمامیتِ او را از ذهنمان خارج کنیم. وقتی کسی را از ذهنمان بیرون میکنیم، دیگر نباید کارها و اشتباهاتش را تشریح کنیم.
ناتوانی از همان جا آغاز می شود که به دنبال چراهای اشتباهات او میگردیم ...
این کار ذهن را درگیر می کند و خودش اثبات این مسئله است که: هنوز او را از ذهن خود بیرون نکردهایم!
اوریانا فالاچی / زندگی، جنگ و دیگر هیچ
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
یه منطق ساده میگه فرقی نیست، یا من فرقی نمیبینم بین آدمی که حرص مال دنیا (یا حتی ثروت فکری) رو میزنه و آدمی که حریص ثروت روحانیه. خودتم گفتی، ثروت ثروته، لعنتی، و به نظر من نود درصد قدیسهای تاریخ که از دنیا رو برگردوندن همونقدر حریص و زیاده طلب بوده ن که ما هستیم.
جی دی سالینجر / فرنی و زویی
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
-آدمهای شرافتمند همه از دم خطرناکند. فقط آدمهای نادرست و دغلباز، مردمِ بیآزار و بیضرری هستند! و علتش را میدانید سرنگهبان؟
-نه.
-میل دارید بدانید سر نگهبان؟
-البته که میل دارم بدانم.
-چون که مردم دغل و نادرست فقط برای خاطر منافعشان دست به اقدام و عملی میزنند ... به عبارت دیگر اقدامات شان حقیرانه است!
روبر مرل / مرگ کسب و کار من است
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
سقفِ آزادی رابطهی مستقیم با قامتِ فکری مردمان دارد. در جامعهای که قامتِ تفکر و همت مردم کوتاه باشد، سقفِ آزادی هم به همان نسبت کوتاه میشود. وقتی سقف کوتاه باشد، آدمهای بزرگ سرشان آنقدر به سقف میخورد که حذف میشوند، آدمهای کوتوله اما راحت جولان میدهند. مردمِ عوام هم برای بقا آنقدر سرشان را خم میکنند که کوتوله میشوند و سقفها پایین و پایینتر میآید و مردم بیشتر و بیشتر قوز میکنند تا اینکه کمر خم میشود و دیگر نمیتوانند قد راست کنند.
فئودور داستایفسکی / بیچارگان
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
من با بسیاریها صحبت کردهام و بسیاری از عقاید از همه نوع شنیدهام ...
بسیاری از مردم درباره بسیاری چیزها میگفتند: «این قطعی و حتمی است» .اما با باز آمدن بر روی پای خود، عقیده خود را عوض میکردند.
و در مورد عقیدهی نو باز میگفتند: «این قطعی و حتمی است» آنوقت پیش خود گفتم: میان همهی چیزهای قطعی، قطعی ترینشان تردید است!
برتولت برشت / آدم، آدم است
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
بر شانهي ِمن کبوتريست که از دهان ِتو آب ميخورد
بر شانهي ِمن کبوتريست که گلوي ِمرا تازه ميکند
بر شانهي ِمن کبوتريست باوقار و خوب
که با من از روشني سخن ميگويد
و از انسان که ربالنوع ِهمهي ِخداهاست
من با انسان در ابديتي پُرستاره گام ميزنم.
در ظلمت حقيقتي جنبشي کرد
در کوچه مردي بر خاک افتاد
در خانه زني گريست
در گاهواره کودکي لبخندی زد.
آدمها همتلاش ِحقيقتاند
آدمها همزاد ِابديتاند
من با ابديت بيگانه نيستم.
زندگي از زير ِ سنگچين ِ ديوارهاي ِ زندان ِ بدي سرود ميخواند
در چشم ِ عروسکهاي ِ مسخ، شبچراغ ِ گرايشي تابنده است
شهر ِمن رقص ِکوچههاياش را بازمييابد.
هيچکجا هيچ زمان فرياد ِزندگي بيجواب نمانده است.
به صداهاي ِ دور گوش ميدهم از دور به صداي ِمن گوش ميدهند
من زندهام ...
فرياد ِ من بيجواب نيست، قلب ِخوب ِتو جواب ِفرياد ِمن است.
مرغ ِصداطلائي من در شاخ و برگ ِخانهي ِتوست
نازنين! جامهي ِخوبات را بپوش
عشق، ما را دوست ميدارد
من با تو رويايم را در بيداري دنبال ميگيرم
من شعر را از حقيقت ِپيشاني تو در مييابم
با من از روشني حرف ميزني و از انسان که خويشاوند ِهمهي ِخداهاست
با تو من ديگر در سحر ِروياهایم تنها نيستم.
احمد شاملو / مجموعه اشعار
🖋یادش گرامی🖋
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
وقتی که همه ی پرنده ها برای زمستون،
به سوی جنوب کوچ میکنند،
یه پرندهی عجیب و غریب راهش رو کج کرده به سمت شمال ...
در حالی که به خودش میلرزه
در سرما به سمت شمال پرواز میکنه!
و میگه: "اینطوری نیست که من،
یخ و سرما و زمینِ پر از برف رو دوست داشته باشم!
بلکه به خاطر این به شمال میرم،
که بعضی وقتها دوست دارم که:
تنها پرندهی شهر باشم ...
شل سیلور استاین / گزیده اشعار
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
احمق يا هوشمند بودن، دليلی برای دانستن يا ندانستن چيزی نيست.
بعضی ها خيلی می دانند، ولی نمی شود آنها را باهوش دانست.
بعضی ها هم زياد نمی دانند، ولی نمی شود آنها را احمق تصور كرد.
هرتا مولر / سرزمین گوجههای سبز
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
دنیا چه بازی هایی دارد، آدمی کسی را دوست دارد و او دوستش نمی دارد و کسی را دوست دارد و او پیش از آن که از دوست داشتن حرفی بزند از دست می رود ... و کسی که خود رنج می برد گاهی دیگری را رنج می دهد و همیشه کسی که محکوم به رنج بردن است از همه بدبختتر نیست!
رومن رولان / ژان کریستف
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
این که رابطه ای وجود داشته باشد که منی دیگر را از منِ من، بیرون بکشد ...
منی که همیشه دست و پا میزند تا زندگی را از زاویهی واقعی بنگرد و نه زاویهی عامیانه، قطعا رابطهای ست که برای هر دو نفر سودِ کامل در پی دارد. چنین رابطهای در تمامِ طولِ عمرش، باعثِ حرکتِ رو به جلو ست.
کازوئو ایشی گورو / شبانهها
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
در واقع اغلب، زمانی که عشقی را آغاز میکنیم، تجربه و عقلمان به ما میگویند که روزی به دلداری که امروز فقط به اندیشه او زندهایم همان اندازه بیاعتنا میشویم که امروزه به هر زنی جز او هستیم. روزی نامش را میشنویم و دیگر دچار هیچ لذت دردآلودی نمیشویم، خطش را میخوانیم و دیگر نمیلرزیم، در خیابان راهمان را کج نمیکنیم تا او را ببینیم، به او بر میخوریم و دست و پا گم نمیکنیم، به او دست مییابیم و از خود بیخود نمیشویم ... آنگاه این آگاهی بیتردیدِ آینده، برغم این حس بیاساس اما نیرومند که شاید او را همواره دوست داشته باشیم، ما را به گریه میاندازد!
مارسل پروست / خوشیها و روزها
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
عشق برای آنکه محقق شود باید قوانین دنیای مارا زیر پا بگذارد. عشق رسوا و خلاف قاعده است. جرمی است که دو ستاره با خارج شدن از مدار مقررشان و بهم پیوستن درمیان فضا مرتکب می شوند.
مفهوم رمانتیک عشق که متضمن گسستن و گریختن و فاجعه است یگانه مفهومی از عشق است که امروز ما می شناسیم چون همه چیز در جامعه ما مانع از آن است که عشق انتخابی آزاد شود.
اوکتاویو پاز / دیالکتیک تنهایی
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
این شیوه من است برای آن که عشق را بدون خطا باز شناسم:
عشق هنگامی است که کسی شما را به خانه باز می آورد، آنگاه که روح به تن باز می آید، در حالی که از فرط سال ها غیبت فرسوده شده است.
کریستین بوبن / فرسودگی
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
روزی میرسد که نسبت به همه چیز بی تفاوت می شوی. نه از بدگویی های دیگران می رنجی و نه دلخوش به حرف های عاشقانه ی اطرافت. به آن روز می گویند: پیری!
آن روز، ممکن است برای برخی پس از سی سال از اولین روزی که پا به این دنیا گذاشته اند؛ فرا برسد و برای برخی پس از هشتاد سال هم هرگز اتفاق نیفتد. این دیگر بستگی به چگونه تا کردن زندگی با انسان ها دارد.
گابریل گارسیا مارکز / سفرخوش، آقای رئیس جمهور
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
لکهی ماتیک بیرونزده از لب، مژه افتاده زیر چشم را زودتر از همه میدید ولی برای دیدن دنیا، اعصاب چشم نداشت. آنچه را که زیر پوست آدمها اتفاق میافتاد، نمیدید ویا میدید و برایش مهم نبود!
بعدها فهمیدم بینایی همه چشمها به یک اندازه نیست یکی کم از دنیا میبیند و یکی زیاد ... دنیا هم در برابر نگاه آدمها به یکسان عرضه نمی شود!
فریبا وفی / رازی در کوچهها
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺑﻪ ﻋﻠﻢ، ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻭ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺣﺴﺮﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻫﻮﺵ ﻭ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ ﺟﻤﻌﯽ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ میشد ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ / ﺟﻬﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ میشناسم
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
هر قدر، انسان شریف تر و نجیب تر و حساس تر باشد از جنایت دیگران بیشتر رنج می برد و این دو علت دارد یکی اینکه خود را مستحق خیانت نمی بیند و دیگر اینکه منتظر نیست که سایرین با او عملی کنند که خود او با سایرین نکرده است.
الکساندر دوما / سه تفنگدار
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
مردی که دنبال پسر گمشدهاش میگشت
تازه آن موقع فهمید که دنیا چقدر بزرگ و بیانتهاست
آری به وسعت دنیا آن روزی پی میبریم که کسی را گم کرده باشیم!
یک روز از راه برسد كه كسى دست مان را بگیرد،
و دنیاى كوچكى را نشان مان دهد.
پیدا مى شوى آیا تا وسعت جهان به اندازهى راه نگاهم شود؟
یا گم شوم كه به گستردگى دنیایت، چند قدم دیگر اضافه كنم؟
ایلهان برک / گزینه اشعار
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
از دیدگاه پیش پا افتادهترین چیزهای زندگی، هر آدمی یک ذات منسجم ساخته و پرداخته نیست که برای همه یکسان باشد و او را به همان سادگی بتوان شناخت که قرارداد یا وصیت نامهای را میشود خواند؛ شخصیت اجتماعی ما ساخته فکر دیگران است.
حتی کار بسیار سادهای که آن را دیدن شخصی که میشناسیم، مینامیم تا اندازهای یک کار فکری است. قالب ظاهر فیزیکی آدمی را که میبینیم از همه برداشتهایی که از او داریم پر میکنیم و بدون شک این برداشتها در پدید آوردن شکل کلیای که در نظر میآوریم، بیشترین نقش را دارند. برداشتهای ما رفته رفته آن چنان کامل در قالب گونههای شخص جا میگیرند، آن چنان دقیق با خط بینی اوهمخوان می شوند، آن چنان خوب به زیر و بمهای صدای او که پنداری پوشش شفافی باشد شکل میدهند که هر بار که چهره او را میبینیم و صدایش را میشنویم، آنچه چشم و گوشمان از او میبیند، میشنود همان برداشتهاست.
مارسل پروست / در جستجوی زمان از دست رفته
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
وای بر کسی که در اندرون خود چشمهی خوشبختی نداشته باشد .
وای بر کسی که بخواهد رضایت خاطر دیگران را فراهم سازد ...
وای بر کسی که تصور کند این زندگی و زندگی بعدی یکی نیستند ...
نیکوس کازانتزاکیس / زوربای یونانی
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
مردم ما کار خوب را برای خوب بودنِ فی نفسه آن انجام نمیدهند بلکه آن را برای بدست آوردن جایگاهی در بهشت انجام میدهند. این یعنی معامله کردن با خدا. خدایا من کارهایی که تو گفتی را انجام میدهم و از کارهایی که نهی کردی دوری میکنم, تو هم به جاش یه قصر از طلا تو بهشتت به من بده و باغهایی که توش جوی شیر و عسل روونه و حوری و غلمان و ...! این طرز تفکریست که در جامعه ی ما وجود دارد. اما آیا ما فقط برای همین است که وجود داریم و چسبیدهایم به این کرهی کوچک که به دور ستارهای کوچک میچرخد در کهکشانی که خود ذره ی غباری بیش نیست از عظمت چیزهایی که در این جهان وجود دارد؟ آیا همهی اینها وجود دارد که ما جاودانه شیر و عسل بخوریم و با حور و پری بپریم و اون هم خالدین فیها؟ آخرش که چی؟
محمد علی جمالزاده / صحرای محشر
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
از آنهایی که گمان میکنند به دنیا آمدهاند تا دنیا را تغییر دهند و طبق رسالتشان می بایست در هرکاری، به هر نوع و شیوه ای، دخالت کنند، باید پرهیز کرد. چرا که غالبا این نوع موجودات بر این باورند که هرآن چه، آنها میاندیشند، بدون شک و بدون حتی ذرهای تردید، حق مطلق است!
گراتزیا دلددا / پاسکا، دختر اهل نوئورو
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
در کودکی نمی دانستم که باید از زنده بودن خوشحال باشم یا نباشم! چون هیچ موضع گیری خاصی در برابر زندگی نداشتم. فارغ از قضاوت های آرتیستیک در رنگین کمان حیات ذره ایی بودم که می درخشیدم! آن روزها میلیون ها مشغله ی دل گرم کننده در پس انداز ذهن داشتم! از هیآت گل ها گرفته تا مهندسی سگ ها، از رنگ و فرم سنگها گرفته تا معمای بارانها و ابرها، از سیاهی کلاغها گرفته تا سرخی گل انار، همه و همه دل مشغولیهای شیرین ساعات بیداریام بودند! به سماجت گاوها برای معاش، زمین و زمان را میکاویدم و به سادگی بلدرچین سیر میشدم.
گذشت ناگزیر روزها و تکرار یکنواخت خوراکی های حواس توقعم را بالا برد! توقعات بالا و ایدههای محال مرا دچار کسالت روحی کرد و این در دوران نوجوانیم بود. مشکلات راه مدرسه در روزهای بارانی مجبورم کرد به خاطر پاها و کفشهایم به باران با همهی عظمتش بدبین شوم و حفظ کردن فرمول مساحت ها اهمیت دادن به سبزه قبا را از یادم برد. هرچه بزرگتر شدم به دلیل خودخواهیهای طبیعی قراردادهای اجتماعی از فراغت آن روزگار طلایی دور و دورتر افتادم. این روزها و احتمالا تا همیشه مرثیه خوان آن روزها باقی خواهم ماند.
حسین پناهی / به وقت گرینویچ
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
شما همگان غُرّیدن برایِ «آزادی» را از همه بیش دوست میدارید. امّا من بیایمان شدهام به «رویدادهایِ بزرگ»ی که پیرامونِشان غُرش و دود فراوان باشد.
باورکن، رفیق دوزخی هیاهو! رویدادهایِ بزرگ نه پربانگترین که خاموشترین ساعتهایِ مایند.
جهان نه گِردِ پایهگذارانِ هیاهوهایِ نو، که گردِ پایه گذارانِ ارزشهایِ نو میگردد، با گردشی بیصدا.
فریدریش نیچه/ چنین گفت زرتشت
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
گاهی وقتها به ماهیهای قرمز، غبطه میخورم. ظاهرا دامنهی حافظهشان فقط در حدِ چند ثانیه است. محال است بتوانند هیچیک از فکرهایشان را دنبال کنند. همهچیز را بعد از چند ثانیه دوباره برای اولین بار تجربه میکنند.
ماهی ها هیچ خاطره ای بیشتر از چند ثانیه ندارند و همان را هم فراموش میکنند و مادامی که از این نقصشان بیخبرند، حتما زندگی برایشان یک داستان بلندِ خوب و خوش است. یک جشنِ همیشگی ...
ارلند لو / ابر ابله
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
بهتر است خیال برت ندارد، آدمها چیزی برای گفتن ندارند. واقعیت این است که هر کس فقط از دردهای شخصی خودش با دیگری حرف میزند. هر کس برای خودش و دنیا برای همه. عشق که به میدان میآید، هرکدام از طرفین سعی میکنند دردشان را روی دوش دیگری بیندازند، ولی هر کاری که بکنند بینتیجه است و دردهاشان را دست نخورده نگه میدارند و دوباره از سر میگیرند، باز هم سعی میکنند جایی برایش پیدا کنند. میگویند: شما دختر قشنگی هستید. و زندگی دوباره آنها را به چنگ میگیرد تا وقتی که دوباره همان حقه را سوار کنند و بگویند: شما دختر خیلی قشنگی هستید. وسط این دو ماجرا به خودت مینازی که توانستهای از شر دردت خلاص بشوی، ولی عالم و آدم میدانند که ابدا حقیقت ندارد و دربست و تمام و کمال نگهش داشتهای. مگر نه؟!
لویی فردینان سلین / سفر به انتهای شب
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
باید گفت این نیز حقیقت دارد که اگر پیش از هر عملی بخواهیم پیامدهای آن را سبک و سنگین کنیم، صادقانه آن ها را بسنجیم، نخست پیامدهای اولیه، بعد پیامدهای محتمله، بعد پیامدهای ممکنه، بعد پیامدهای متصوره ... در آن صورت هرگز از اولین فکری که ما را به درنگ واداشت، فراتر نخواهیم رفت!
ژوزه ساراماگو / کوری
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
من هرگز شب از روی پل عبور نمی کنم، اين نتيجه ی عهديست که با خود بسته ام. آخر فکرش را بکنيد که کسي خودش را داخل آب بيندازد و آن وقت از دوحالت خارج نيست: يا برای نجاتش خود را به آب می افکنيد که در فصل سرما به عواقب بسيار سخت دچار می شويد! يا او را به حال خود وا می گذاريد، و شيرجه های نرفته گاهی کوفتگی های عجيبی به جا می گذارد!
آلبر کامو / سقوط
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚