زنان تمام این میلیونها سال درون خانهها نشستهاند، تا آنجا که اکنون دیگر نیروی خلاقه آنها در دیوارها نفوذ کرده و، در واقع، خصوصیات آجر و ملاط را چنان تغییر داده است که ناگزیر باید آن را با قلم و قلممو و کار و سیاست مهار کرد. اما این نیروی خلاقه با نیروی خلاقه مرد بسیار متفاوت است. و باید گفت بسیار تاسفآور است که جلو این نیرو سد شود یا به هدر رود، زیرا به واسطه قرنها انضباط سخت به دست آمده، و جایگزینی برای آن وجود ندارد. جای بسی تاسف است اگر زنان مانند مردان بنویسند، یا مانند مردان زندگی کنند، یا ظاهرشان شبیه مردان باشد، زیرا اگر این دو جنسیت – با توجه به وسعت و تنوع دنیا – تا این حد بیکفایتاند، چگونه میخواهیم تنها با یک جنسیت سر کنیم؟...!
ویرجینیا وولف / اتاقی از آن خود
🖋136 سالگرد تولد ویرجینیا وولف 🖋
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
برای پس گردنی خوردن به کسی احتیاج نداریم. آنقدر بزرگ هستیم که خود، گردن خم کنیم، هر قدر هم به تعدادِ بطریهای خالی افزوده شود، هر بار به همان نتیجه همیشگی می رسیم، که اگر ما اینگونه هستیم، آرام و مصمم، اما همواره ناتوان در برابر کودن ها، به درستی به خاطر این است که؛ ذره ای اعتماد به نفس نداریم. خویش را دوست نداریم. اهمیت زیادی برای خود قائل نیستیم!
آنا گاوالدا / گریز دلپذیر
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
تنها کاری که باید انجام دهیم این است که درک کنیم همه مان بنا به دلیلی به این جهان آمده ایم که باید نسبت به آن خود را متعهد کنیم. آنگاه هست که میتوانیم بر رنجهای بزرگ و کوچک خود بخندیم و بدون ترس پیش برویم و آگاه باشیم که در هر گام ما مقصودی و منظوری نهفته است.
پائولو کوئیلو / ساحره پورتوبلو
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
هرچه اندوه درون شما را بیشتر بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر میشود. مگر کاسه ای که شراب شما را در بردارد همان نیست که در کوزه کوزه گر سوخته است؟ مگر آن نی که روح شما را تسکین می دهد، همان چوبی نیست که درونش را با کارد خراشیده اند؟ هرگاه شادی می کنید ، به ژرفای خود بنگرید تا ببینید که سرچشمه شادی به جز سرچشمه اندوه نیست…
جبران خلیل جبران / پیامبر و دیوانه
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
این کلمه " وطن " یک روز ازبین می رود ، آن وقت مردم به پشت سرشان ، به ما نگاه میکنند که خودمان را توی مرزها حبس کرده بودیم و سرچند خط روی نقشه همدیگر را میکشتیم ، بعد میگویند : این ها عجب احمق هایی بوده اند .
ماریو بارگاس یوسا / جنگ آخر زمان
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.
دارم از یک شهر حرف میزنم!
تو سرزمین منی
صورت و دست های کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شده ام
و همان جا میمیرم!
نزار قبانی / گزینه اشعار
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﻧﻴﻨﺪﺍﺯ! ﭼﻪ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺏ می ﺩﺍنی ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ نمی توﺍﻥ ﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩ ﻫﺮﻛﺎﺭ ﻛﻪ ﺑﺮﺍیشاﻥ بکنی، ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ می ماﻧﻨﺪ. ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻮﺩﺍﻫﺎ، ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻴﺸﺪﺍﻭﺭی ها، ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻮﺭی ﻛﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﻘﻞ ﻳﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﺪﺍﻥ میﺩﻫﻨﺪ. ﻫﺮﮔﺰ ﭼﻴﺰی ﺟﺰ ﻳﻚ ﺩﻳﻮﺍﺭ - ﺟﺰ ﺻﺪﻑ ﺣﻠﺰﻭﻧﻴﺸﺎﻥ - ﻧﻴﺴﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﺑﺮﺍی ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻧﺪ، آن ها ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺪ. ﺗﻮ نمی ﺗﻮﺍنی ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﻫﻢ بشکنی... ﺗﻮیی ﻛﻪ ﺧﺮﺩ ﺧﻮﺍهی ﺷﺪ...ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ. ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭼﺸﻤﺎنی ﻛﻪ ﺗﺎﺏ ﺩﻳﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮﻧﮕﻴﺮ. ﭼﻪ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ؟
رومن رولان / جان شیفته
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
یکدیگر را شناختند. کوزیمو او را شناخت و به شناخت خود نیز رسید، زیرا به راستی پیش از او خود را نشناخته بود. ویولتا او را شناخت و به شناخت خود نیز رسید، زیرا با آن که به خوبی میدانست خود چگونه کسی است، چگونه بودن خود را تا آن زمان به آن خوبی حس نکرده بود.
ایتالو کالوینو / بارون درخت نشین
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
حدس میزنم
که خواهی گریخت
التماس نمیکنم
از پیات نمیدوم
اما صدایت را در من جا بگذار
میدانم
که از من دل میکنی
راهت را نمیبندم
اما عطر موهایت را در من جا بگذار
میدانم
که از من جدا خواهی شد
خیلی ویران نمیشوم
از پا نمیافتم
اما رنگت را در من جا بگذار
احساس میکنم
تباه خواهی شد
و من خیلی غمگین میشوم
اما گرمایت را در من جا بگذار
فرقش را با حالا میدانم
که فراموشم خواهی کرد
و من
اقیانوسی خواهم شد سیاه و غمانگیز
اما طعم بودنت را در من جا بگذار
هر طور شده خواهی رفت
و من حق ندارم که تو را نگه دارم
اما خودت را در من جا بگذار
عزیز نسین / گزینه اشعار
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
سرت به دوار افتاده، آکنده از نوای والسی دوردست و بوی گیاهان معطر نمناک. خسته بر تخت میافتی، بر گونههایت، چشمانت، بینیات دست میکشی، گویی از این میترسی که دستی نامرئی صورتکی را که بیستوهفت سال بر چهره داشتهای ربوده باشد، صورتکی مقوایی که چهرهی راستین تو را پنهان میکرده، نمود واقعی تو را، نمودی را که زمانی داشتهای، اما فراموش کردهای. چهره در بالش فرو میکنی تا نگذاری باد گذشتهها سیمای خودت را برباید، چرا که نمیخواهی این سیما را از دست بدهی. چهره در بالش فرو کرده، همانجا دراز میکشی چشمانتظار آنچه باید پیش آید، چشمانتظار آنچه نمیتوانی بازش بداری. دیگر به ساعتت نگاه نمیکنی، این شی بیمصرف که به گونهای ملالآور زمان را با بطالت انسانی میسنجد، آن عقربههای کوچک که ساعاتی طولانی را نشان میدهند که ابداع شدهاند تا پوششی باشند بر گذار واقعی زمان که با شتابی چنان هولناک و بیاعتنا میگریزد که هیچ ساعتی نمیتواند آن را بسنجد.
کارلوس فوئنتس / آئورا
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
خیلی ازاوقات پدر و مادرم به قبرستان می روند و روی قبر الی دسته گلی می گذارند. من هم یکی دوبار همراهشان رفتم، اما بعد دیگر ولش کردم. یک دلیلش این است که هیچ میل ندارم او را توی قبرستان لعنتی ببینم، که وسط مرده ها و سنگ قبرها افتاده.
وقتی که هوا آفتابی بود، رفتن به آنجا چندان بد نبود. اما دوبار موقعی که آنجا بودیم باران شروع کرد به باریدن. خیلی ناراحت کننده بود. باران روی سنگ قبر الی، روی علف هایی که روی شکمش سبز شده بودند، می بارید. به همه جا می بارید. تمام آنهایی که برای زیارت اهل قبور آمده بودند، چهارنعل شروع کردند به دویدن به طرف اتومبیل هایشان. این چیزی بود که واقعا ناراحتم کرد. که تمام آن هایی که برای زیارت اهل قبور آمده بودند، می توانند سوار اتومبیل هایشان بشوند و پیچ رادیو را باز کنند و بعد بروند به جایی که غذاش به آدم می چسبد؛ همه غیر از الی. من نمی توانستم این موضوع را تحمل کنم.
جی.دی سلینجر / ناطور دشت
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
اگر چیزهای گرانقیمت نمی توانند چندان ما را شاد کنند پس چرا به این شدت مجذوب آنها هستیم؟
زیرا اشیای گرانقیمت ممکن است راه های معقولی برای برآوردن نیازهایی به نظر برسند که ما آنها را درک نمی کنیم. اشیا در بُعد مادی ادای چیزی را درمی آورند که می خواهیم در بُعد روانشناختی بدست آوریم.
باید در افکار خود تجدید نظر کنیم ولی فریفتهی قفسه های جدیدی می شویم. سردرگمی و آشفتگی ما تنها تقصیر خودمان نیست. درک نادرست ما از نیازهایمان را به قول اپیکور باورهای باطل اطرافیانمان بدتر می کند، باورهایی که سلسله مراتب طبیعی نیازهای ما را منعکس نمی کنند و بر تجمل و ثروت و تنها به ندرت بر دوستی، آزادی و تفکر تاکید می کنند.
رواج یافتن باورهای باطل برحسب تصادف نیست. این به سود شرکت های تجاری است که سلسله مراتب نیازهای ما را تحریف کنند تا دیدگاهی مادی نسبت به خوبی را ترویج کنند و خوبی غیرقابل فروش را کم اهمیت جلوه دهند و ما از طریق همنشینی موذیانهی چیزهای زائد با دیگر نیازهای فراموش شده ی خود فریفته و گمراه می شویم.
آلن دو باتن / تسلی بخشی های فلسفه
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
بله ممکن است دیگران رفتار ما را نفهمند، اما چه باید کرد؟
اگر دیگران انتظار داشته باشند که فقط کارهایی انجام دهیم که آنها بفهمند و تصمیمهایی بگیریم که آنها دلیلش را درک کنند عملا انتظار دارند زندگی سطح درک آنها و نگاه آنها به زندگی باشیم.
بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم، اما به این میارزد که خودمان باشیم. تازمانی که رفتار ما و تصمیمهای ما به کسی آسیبی نمیزند، ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم.
چقدر زندگیها که با این توضیح خواستن ها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته اند.
اریک فروم / هنر عشق ورزیدن
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد چون عموماً عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمد های نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و اعتقادات خودشان سعی میکنند که با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدر است ولی افسوس که تأثیر این گونه داروها موقتی است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.
صادق هدایت / بوف کور
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
میان کسی که همواره در عالم خیال خود را " ناپلئون " می پندارد و از این پندار لذت می برد و کسی که خود را ناپلئون میداند، فرق است...فرق میان یک خیال پرداز خوشبخت و یک روان پریش بدبخت.
اورحان پاموک / استانبول
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
از یکم تا سیام بهمن ماه
.
تخفیف ۵۰٪ برای کتابهای گاج
.
و تخفیف ۴۰٪ برای کتابهای سایر ناشران آموزشی
.
در سایت گاج مارکت به نشانی:
www.gajmarket.com
یه منطق ساده میگه فرقی نیست، یا من فرقی نمیبینم بین آدمی که حرص مال دنیا (یا حتی ثروت فکری) رو میزنه و آدمی که حریص ثروت روحانیه. خودتم گفتی، ثروت ثروته، لعنتی، و به نظر من نود درصد قدیسهای تاریخ که از دنیا رو برگردوندن همونقدر حریص و زیاده طلب بوده ن که ما هستیم.
جی دی سالینجر / فرنی و زویی
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
بوداییان بیهودگی هرگونه دلبستگی را می آموزانند و دلبستگی ها را ریشه ی همه ی رنج ها می دانند. مادامی که دلبسته بمانیم نومیدانه خواهیم زیست. از سه حالت دلبستگی سخن می گویند: "دلبسته، دل نابسته، عاری از دلبستگی". حکایت زیبایی را تعریف می کنند که نشان دهنده ی این معناست:
باید خود را در گوشه ای بسیار دورافتاده و تنها مجسم کنید که باید از مسافتی بسیار دور آب آورد. پس از کار سخت روزانه در آفتاب سوزان به سراغ ظرف آب می رویم.. می خواهیم بنوشیمش میبینیم مورچه ای در ملاقه و جام ما افتاده است. خشمگین می شویم که چگونه این مورچه جرات کرده که این حق را به خودش بدهد تا در جزیره ی ما زیر درختهای ما به درون ظرف ما و توی ملاقه ی ما بیاید؟ پس بی درنگ مورچه را زیر انگشت خود له می کنیم. (دلبسته)
یا لحظه ای مکث می کنیم و می بینیم که حتی برای مورچه ها هم روز داغی ست و مورچه به حکم غریزه به تنها جای خنک و مرطوب و راحتی که توانسته بیاید پناه آورده. می بینیم که مورچه واقعا به آب و درختها و ملاقه و آب ما که صدمه ای نزده است. با این نگرش ژرف اخلاقی از گوشه ی ملاقه آب می نوشیم و آن را در جای خنک خود قرار می دهیم و با دقت رویش را می پوشانیم. (دل نابسته)
یا اینکه وقتی مورچه را درظرف می بینیم اصلا به این فکر نمی افتیم که چه چیز متعلق به ما، چه چیز متعلق به مورچه، چه چیز اخلاقی و چه چیزی غیراخلاقی است. واکنش ما فراتر از اخلاقیات است. طبیعتا یک تکه قند هم به مورچه می دهیم. (عاری از دلبستگی)
لئو فلیچه بوسکالیا / آدمیت
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
رفيق، زندگي را بدانگونه كه مردمان به تو عرضه میدارند مپذير.
پيوسته به خود بقبولان كه زندگی، زندگی تو يا ديگران، میتواند زيباتر از اين باشد. به هيچ روی آن زندگی ديگر را مپذير؛ آن زندگی آينده را كه شايد تسلیبخشمان باشد و ياريمان دهد تا آسانتر به رنجهای اين يک گردن نهيم. از روزی كه رفتهرفته دريابی كه مسئول بيشتر رنجهای زندگی نه خدا بلكه بشر است، ديگر بدان ها تن در نخواهی داد.
آندره ژید / مائده های زمینی
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
بدو گفت گودرز کاکنون چه سود
که از روی گیتی برآری تو دود
تو بر خویشتن گر کنی صدگزند
چه آسانی آید بدان ارجمند
اگر ماند او را به گیتی زمان
بماند تو بیرنج با او بمان
وگر زین جهان این جوان رفتنیست
به گیتی نگه کن که جاوید کیست
شکاریم یکسر همه پیش مرگ
سری زیر تاج و سری زیر ترگ
ابوالقاسم فردوسی / شاهنامه
یکم بهمن ماه زادروز حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد.
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
هیچ چیز، سفید سفید یا سیاه سیاه نیست.
سفید گاهی همان سیاه است که خودش را جور دیگری نشان داده و سیاه هم گاهی سفید است که سرش کلاه رفته است.
رومن گاری / زندگی در پیش رو
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
خیلی از ماها به دوران کودکی خود بازگشته ایم و مانند بچهها رفتار میکنیم.
میدانی، مسئله این نیست که عمداً چنین تلاشی میکنیم و یا اینکه کسی از این وضع آگاه است؛ اما وقتی امید میمیرد، وقتی میبینی کمترین امکان امیدوار بودن را از دست داده ای، فضای خالی را با رؤیا، با افکار کوچک بچگانه و قصهها پُر میکنی تا بتوانی به زندگی ادامه دهی.
پل استر / کشور آخرینها
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
اینجا، بعضی ها زندگی نمی کنند، مسابقه ی دو گذاشته اند.می خواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند و درحالی که نفسشان به شماره افتاده، می دوند و زیبایی های اطراف خود را نمی بینند. آن وقت روزی می رسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف، برایشان بی تفاوت است ...
جین وبستر / بابا لنگ دراز
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
از شکست خوردن وحشتی ندارم. از رکود و واماندگی می ترسم. از این می ترسم که دیگر به چیزی اهمیت ندهم، پدرم را ببین؛ ممکن است باور نکنی من می دانم مرد باهوشی است. اما وامانده است؛ حالا امیدوار است پسرهایش رمز موفقیت را کشف کنند و دست به کارهایی بزنند که خودش از عهده آن برنیامده.
فرانک اکانر / عقده ادیپ من
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚
تحلیل کتاب:
ژان کریستف اثر ماندگار رومن رولان، نویسنده، رمان نویس، مبارز، متفکر و آزادیخواه پرآوازه فرانسوی است که در شمار مشهورترین آثار ادبی جهان به شمار می رود. نخستین جلد آن در سال ۱۹۰۵ در پاریس توجه ادبدوستان را به سوی خود جلب نمود. رومن رولان پیش از آن بعنوان موسیقیدان دانشمند و آزادیخواه شناخته می شد ولی در طی سالهای طولانی انتشار جلد های مختلف این اثر جایگاه خود را بعنوان یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم تثبیت نمود. رومن رولان در سال ۱۹۱۰ مفتخر به دریافت نشان لژیون دونور (بالاترین مدال افتخار فرانسه) شد و در سال ۱۹۱۳ جایزه بزرگ آکادمی فرانسه را به دست آورد و در سال ۱۹۱۶ نیز جایزه ادبی نوبل را به دست آورد.
می توان گفت نسخه اصلی ژان کریستف که در ده جلد منتشر شد حقیقتاً یک رمان موزیکال است. رمانى که گام ها و اصوات موسیقى را لابه لاى سطورش پنهان ساخته و هنگامى که سطرهاى آن خوانده مى شود گویى همه چیز در فضایى مه آلود فرو مى رود و تنها موسیقى به گوش مى رسد. رولان در این کتاب با زبان موسیقى سخن مى گوید و گاه که کلامش از سخن گفتن باز مى ایستد تنها مى نوازد و نت ها و اصوات موسیقى را در قالب کلمه ها و واژگان درمى آورد. موسیقى اى که گاه آدمى را به شور و هیجان وامى دارد و گاه متاثر مى سازد.
ژان کریستف قهرمان داستان یک موسیقیدان آلمانى است که پس از درگیرى با پلیس مجبور به ترک کشور شده و به فرانسه مهاجرت مى کند. طی دوران بلوغ فکری اش دست خوش تحولاتی فراوان بوده و تا حدودی دارای روحیه ی چند شخصیتی است. به نظر بسیاری از منتقدین شخصیت ژان کریستف تا حد زیادی به زندگی و اندیشه های بتهوون، موتسارت و واگنر شبیه است. موسیقى در ژان نیاز شدیدى به دوست داشتن برمى انگیزد و کسى که خوب دوست مى دارد، دیگر کم و بیش نمى شناسد. خود را به تمامى در راه همه کسانى که دوست مى دارد ایثار مى کند. این عشق افلاطونى نصیب کسى نمى شود جز روح الیویه فرانسوى که روانش چون پناهگاهى است نرم و اطمینان بخش تا ژان سراسر هستى خود را به او بسپرد. ژان در دوستى با الیویه جهان را از منظرگاه دوست مى نگرد و هستى را با حواس دوست در آغوش مى کشد غافل از آن که طبیعت بى رحم در جدا کردن دو قلب که به یکدیگر عشق ورزیده اند هرگز عشق را در یک زمان از هر دو قلب برنمى کند بلکه چنان مى کند که یکى از آن دو زودتر از دوست داشتن باز ایستد تا همیشه آن یک که بیشتر دوست دارد فدا شود و این ژان است که هرگز نمى تواند در دوست داشتن لحظه اى به خود مجال سستى و اهمال راه دهد.
نکته حایز اهمیت در نگارش این رمان این است که نویسنده در طی سالیان طولانی نگارش اثر، شخصیت های داستان خود را با توجه به وقایع سیاسی و اجتماعی حاکم بر دوره مورد نظر به بلوغ رسانده است. بی راه نیست که بگوییم ژان کریستف منعکس کننده ی اندیشه ها و گرایشات صلح طلبانه ی رولان است تا جایی که به نظر بسیاری از منتقدین ادبی، جایزه ی نوبل ادبیاتی که بخاطر نگارش رمان به وی اهدا شد بیشتر جایزه ی صلح است تا ادبیات.
رولان در طی مراتب داستانی اثر، وقوع جنگی را بین دو کشور آلمان و فرانسه پیش بینی میکند و درست دو سال پس از اتمام رمان جنگ جهانی اول رخ می دهد.
#تحلیل_کتاب
کم و بیش این احساس کنستانسیا را درک میکنم که عشقی که سراسر اعتماد باشد، عشق حقیقی نیست، بیشتر شبیه بیمهنامه است یا بدتر از آن، گواهی حسن رفتار، و این در نهایت به بیخیالی میانجامد. پس شاید من باید ممنونِ آن بگو مگوهایی باشم که قبلاً میان من و کنستانسیا پیش میآمد. چون این نشانهی آن است که ما زندگی زناشوییمان را محک میزدیم و آن را به بیخیالی محض که زاییدهی امنیت کامل است نمیسپردیم.
کارلوس فوئنتس / کنستانسیا
📚@dar_mian_e_ketab_ha 📚