.
به بازیگری مانَد این چرخِ مَست
که بازی برآردَ، به هفتاد دست
زمانی به خنجر ، زمانی به تیـغ
زمانی به باد و ، زمانی به میـغ
زمانی به دستِ یکی ناسزا
زمانی خود از درد و سختی، رها
زمانی دهد تخت و گنج و کلاه
زمانی غم و رنج و خواریّ و چاه
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
🕳📁
ادامه ...
انسان تصور می کند که خودش انجام دهنده کارهاست ولی این فقط یک فکر است و خواب و خیالی بیش نیست. او در رویاهایش خود را کننده کارها میبیند. در واقع همه چیز در حال وقوع است، ولی زمانی که چنین رویایی ناپدید می گردد، اتفاقی رخ میدهد که ما آن را به نام دانش و روشن بینی میشناسیم.
حتی زمانی که فکر می کنید خدا شما را وادار به کاری می کند، باز هم در همان توهم قدیمی خود باقی مانده اید؛ زیرا در آن زمان هم به صورت فردی مستقل عملکرده اید و بین خود و خدا فاصله انداخته اید. در این حالت شما معتقدید که خدایی وجود دارد که شما نیز در کنارش قرار دارید؛ او نقش راهنما را دارد و شما مجری هستید. اما این طور نیست. وقتی در نارگل از خواب بیدار شوید، فکر نمی کنید که تازه از کلکته برگشته اید، تنها چیزی که میدانید آن است که هرگز در آن جا نبوده اید. روزی که نفستان از خواب غفلت - خوابی که در آن، خود را کننده کارها می دانستید - بیدار گردد، دیگر نمی گویید طبق راهنمایی های خدا رفتار می کنید در آن روز می گویید 《 تنها خداست که وجود دارد، من نیستم، و در واقع من هیچگاه وجود نداشته ام، همه چیز فقط رؤیایی بود که پایان گرفت》.
ما میتوانیم در زندگی های متعدد، به رؤیاهایمان ادامه دهیم؛ رؤیاها تمامی ندارند. جالب این جاست که تمام رویاهایمان کاملا حقیقی به نظر می آیند. بسیاری از شبها شما رویا می بینید. ولی هنگام صبح متوجه میشوید که هیچ کدام حقیقت نداشته اند. اگر امشب هم خواب ببینید، باز هم متوجه نمی شوید که در خوابید و تمام رویاهایتان را حقیقی می پندارید. میبینید که حافظه ما تا چه اندازه ضعیف است. آنچه را که هنگام صبح نادرست میدانیم، در رؤیای شبانه مان کاملا حقیقی جلو می کند. ما آگاهی بیداری مان را به هنگام تجربه رویای شبانه، بارها و بارها از دست میدهیم.
ادامه دارد ...
#اشو
📖 کتاب تعلیمات تانترا
🕳🗞
آیا واقعا انسان همان کاری را انجام می دهد که خدا می خواهد؟
سؤال بجایی است. تا زمانی که انسان احساس می کند که خودش عامل است، دیگر نمیتواند عملی را به خدا نسبت دهد. این اتفاق فقط زمانی رخ میدهد که انسان به این نکته آگاهی یابد که دارای فردیت مستقل، و کننده ی کارها نیست. در این صورت می توان اعمال او را خدایی دانست. زمانی خداوند زمام امور را به عهده می گیرد که تمام اعمال و تجربیات فرد، خودانگیخته و شهودی باشد. در این صورت، خداوند از طريق او وارد عمل میشود. اگر از بادها سؤال شود 《آیا شما در حال وزیدن هستید؟》 آنها پاسخ خواهند داد: 《خیر، چیزی ما را به حرکت در می آورد》 اگر از درختان سؤال شود: 《آیا شما در حال روییدن هستید؟》 می گویند: 《خیر، ما رویانده میشویم》و اگر از امواج دريا بپرسید: 《آیا شما به سمت ساحل حرکت می کنید》 خواهند گفت:《خیر، ما به سمت ساحل رانده میشویم》. خداوند به این طریق عمل می کند.
اما انسان همیشه خود را انجام دهنده کارهایش میداند و می گوید 《من در حال انجام کارها هستم》. و همین جاست که نفس بر او می گردد و او را از خداوند دور میسازد. چنین پنداری باعث مسلط میشود که انسان خود را موجودی مستقل و جدا از خدا بداند. خداوند فقط زمانی حاکم بر اعمال انسان میشود که فرد به آن مرحله از شناخت و درک عمیق رسیده باشد که همانند بادهایی که می وزند، درختانی که رشد می کنند، گل هایی که شکوفا میشوند و ستاره هایی که جا به جا می گردند، او نیز بتواند خود را کاملا رها کند و در اختیار خدا بگذارد، تا دارای حرکاتی طبیعی گردد، و از این موضوع آگاهی یابد که او موجودی مستقل نیست و چیزی از درون، او را به حرکت وامیدارد و از زبان او سخن میگوید. آن روز، فقط آن روز است که خدا از طریق او عمل میکند.
ادامه دارد ...
#اشو
📖 کتاب تعلیمات تانترا
🕳🗞
.
جهل فقیر است، گداست این را می خواهد، آن را می خواهد، می خواهد علامه دهر باشد، می خواهد همه سر تعظیم در مقابل او فرود بیاورند، می خواهد ثروتی فراهم آورد. می خواهد توانمند باشد. جهل بر جاده آرزو قدم میزند. معصومیت حالت بی آروزیی است. اما چون هر دو فاقد دانش اند، ما ماهیت آنها را با هم اشتباه می گیریم. ما یکی بودن این دو را بدیهی می انگاریم. نخستین گام در هنر زندگی کردن آن است که تفاوت بین جهل و معصومیت را درک کنیم. از معصومیت باید حمایت کرد، باید آن را حفظ کرد - زیرا کودک این بزرگترین گنجینه را با خود، بهمراه آورده است، گنجینه ای که بیران و فرزانگان تنها پس از عمری تلاش توان فرسا به آن دست می یابند و تازه پس از تحمل این همه مشقت اقرار میکنند که از نو کودک شده اند، از نو متولد شده اند. در هندوستان، برهمن واقعی (داننده واقعی) خود را دویج - دوباره متولد شده _ می خواند.
چرا دوباره تولد؟ بر سر تولد اولی چه آمده؟ چه نیازی به تولد دومی است؟ در تولد دوم چه چیزی عادیش می شود؟
او در دومین تولد همان چیزهایی را که در تولد اول در دسترس داشت، به دست می آورد، اما اجتماع، پدر و مادر و مردمی که احاطه اش کرده اند؛ آن را زیر پا له کردند، نابود کردند. سادگی هر کودکی را با تحمیل دانش بر او باید به نحوی از میان برد، چون در این دنیای رقابت جو، سادگی به هیچ کاری نمی آید. دنیا سادگی او را ساده لوحی و سفاهت می انگارد؛ معصومیت او به هر طریق ممکن مورد بهره کشی قرار می گیرد. ترس از اجتماع، ترس از دنیایی که به دست خود خلق کرده ایم، ما را بر آن می دارد که هر کودکی را نیرنگ باز، زیرک و دانا بار بیاوریم - تا در سلک قدرتمندان جای گیرد، نه در سلک ضعفا و مظلومان. و همین که کودک رشدش را در مسیری درست آغاز کرد، به حرکت خود در آن جهت ادامه می دهد و همه زندگی اش در آن راستا قرار می گیرد.
ادامه دارد ...
#اشو
📗بلوغ
🕳🗞
.
صبح یعنی آغاز
یک سبد شعر...ترانه...آواز
صبح یعنی که بخندی با ناز
مثل خورشید؛
در این پهنه ی آبیِ بلند
بدرخشی با عشق
بشَوی مظهرِ دلدادگی و راز و نیاز
صبح یعنی...
نفَسِ ساده ی پروانه شدن...
در تکاپوی قشنگِ پرواز!
📁🕳
تو فقط با تفکر کردن به نتیجهگیری نخواهی رسید
تو باید وارد تجربه شوی.
حقیقت باید یک تجربهٔ وجودی برای تو باشد.
تو باید آن را زندگی کنی.
تنها با زندگی کردنِ آن است که آن را خواهی شناخت.
و نه به طور معکوس.
چنین نیست که ابتدا آن را بشناسی
و سپس آن را زندگی کنی، نه.
این را به طور سنتی به تو آموختهاند:
نخست حقیقت را بشناس و سپس آن را زندگی کن. این کاملاً بیمعنی است.
حقیقت را زندگی کن تا بتوانی آن را بشناسی،
زندگی کردن مقدم است،
تجربه کردن مقدم است.
و سپس سایهٔ آن نیز روی هوش تو خواهد افتاد
و هوشمندی تو از آن تجربه، ادراکِ تو را خواهد ساخت. تو حقیقت هستی.
نیازی نیست تا درباره آن بدانی؛
تو فقط باید در سکوت در دنیای درونت به آن گوش بدهی باید ساکن شوی، آرام و ساکت و ناگهان، حقیقت در تو طلوع خواهد کرد
حقیقت از پیش در تو تعبیه شده است. تو موجودی الهی هستی،
تو بودا هستی، تو این را فراموش کردهای، فقط همین.....
باید به خاطر بیاوری، تنها چیزی که نیاز است،یادآوری است
چیزی را نباید بهدست آورد، (تو از پیش همان هستی).
حقیقت، ماهیتِ وجودی تو است.
پس چیزی نیست که کسب شود.
تو در نوعی خواب فرو رفتهای.
بیدار شو، حقیقت را خواهی شناخت؛
و تو آن را همچون یک شیء نخواهی یافت.
تو آن را عینِ وجود خودت خواهی یافت.
#اشو
به جز انسان، هیچ موجود زنده ای
از پیری رنج نمی برد،
در حقیقت عالم هستی اصلا پیری نمی شناسد.
رسیدگی و پختگی می شناسد؛
از بلوغ و کمال می داند.
می داند که زمانی وقت رقص و پایکوبی و تا حد امکان با تمام وجود زیستن است و زمانی وقت استراحت.
برگهای پیر و خشکیده درخت وقتی می افتند با همان خاکی که از آن سربرآورده بودند ادغام می شوند.
هیچ غم و اندوه و گریه و زاری در کار نیست، بلکه آرامشی عظیم در سقوط به درون بستر ابدیت است.
#اشو
🕳🗞
بیایید بیایید به گلزار بگردیم
بر این نقطه اقبال چو پرگار بگردیم
چو ما بیسر و پاییم چو ذرات هواییم
بر آن نادره خورشید قمروار بگردیم
#مولانا
🍃🌷🍃
این کانال رو به دیگران معرفی کنید . اخبار واقعی انتخابات امریکا رو از این کانال تلگرامی و یوتیوپی دنبال کنید
Читать полностью…فیلم: #اتاق_فرار
🎭 ژانر: #اکشن #ماجراجویی #درام
📆سال انتشار:2019
🌎 محصول : آمریکا، کانادا
🎖امتیاز: 6.4 از 10
🔊زبان: #دوبله_فارسی_دوزبانه
👤کارگردان: Adam Robitel
✍خلاصه داستان :
شش جوان غریبه که به خیال بردن جایزه ده هزار دلاری یک مسابقه، وارد ساختمانی میشوند، خود را در شرایطی میبینند که بایستی برای بقا و فرار از مرگ تلاش کنند...
💻📁
.
رابرت واتسون(وقایعنگارِ انگلیسیِ دورهیِ قاجار) در وصفِ امیرکبیر:
اگر میرزا تقیخان میماند و اندیشههایِ خود را به انجام میرسانید، بدونِ تردید در زمرهیِ آن کسانی شمرده میشد که به عقیدهیِ برخی از سویِ خدا به رسالتِ تاریخی برگزیده گشتهاند.
📚از کتابِ امیرکبیر و ایران
🖋نوشتهیِ فریدون آدمیت
امروز ۲۰ دی ماه سالروزِ درگذشتِ دردناکِ سیاستمدارِ تاریخسازِ ایران امیرکبیر است، بزرگمردی که این روزها ایران بیشتر از همیشه به امثالِ او نیاز دارد کسی که بر واکسن نزدنِ مردم گریست و گفت تا زمانی که ما سرپرستیِ این ملت را برعهده داریم، مسئولِ مرگِشان هستیم!
شاید اگر امروز بود بر چیزِ دیگری میگریست!
روحش شاد و یادش گرامی🥀
🎨پرتره امیر کبیر اثر محمد ابراهیم نقاش باشی/سال ۱۸۹۴ میلادی / مکان: #کاخ_گلستان
📁🕳
▪️رقصندهی سماع : خاتون فلاح
▪️زندان
▪️ محسن چاوشی
┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄
یکی تیشه بگیرید پیِ حفرهی زندان
چو زندان بشکستید، همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید، به پیشِ شهِ زیبا
بَرِ شاه چو مُردید، همه شاه و شَهیرید
▪️مولانا
🤍
ادامه ...
بدون شک، چنین آگاهیی عمیق نیست، بلکه بسیار سطحی و ظاهری است. حتی نمی توان گفت سطحی است زیرا توهمات و باورهای قدیمی، پیوسته از عمق به سطح آمده و تکرار میشوند. آگاهی و درک ما از مسائل، بسیار سطحی است. مثلا در کتابی می خوانیم، تمام اعمالی که انسان انجام میدهد از جانب خداست. برای لحظه ای به طور سطحی متوجه میشویم که کننده کارها نیستیم، بلکه تمام امور به دست خداوند است. اما 《من》 قدیمی هنوز باقیست و از بین نرفته است، می گوییم: 《من کننده کارها نیستم 》. با مطرح کردن »من« چنین درکی در یک لحظه از میان میرود. اگر با ضربه شدیدی رو به رو شویم از شدت خشم، کنترل خود را از دست میدهیم و با فریاد می گوییم: 《می دانی من که هستم؟》. فراموش کنیم که همین چند لحظه پیش گفته بودیم که 《من نقشی در انجام کارها ندارم و فقط خدا عهده دار تمام امور است》چنین ادراکی در کمتر از یک ثانیه محو میشود و همه چیز به سرعت فراموش می گردد. حتی ممکن است چندین بار فریاد بزنیم که: 《چطور به خود جرات میدهی که مرا بزنی؟ میدانی من که هستم؟》. در این لحظه، خدا و تمام آنچه را راجع به خدا خوانده ایم فراموش می کنیم و 《من》 دوباره به جایگاه اولیه اش باز می گردد.
#اشو
📖 کتاب تعلیمات تانترا
🕳🗞
ادامه ...
این که خود را عامل انجام کارها بدانیم، فقط یک پندار واهی است. چنین توهمی موجب ناخشنودی و در ماندگی مان میشود و چون دیواری بین ما و خدا فاصله ایجاد می کند. اگر بتوانیم کارها را به دست خدا بسپاریم و خود، گرداننده امور نباشیم، تمام توهمات از میان برداشته میشود و تنها خدا باقی میماند.
منظور من این نیست که شما با انجام کارها، جای خدا را می گیرید. در حقیقت، تنها چیزی که وجود دارد خداست. وقتی که فکر می کنید همه کارها نتیجه عملکرد شماست دچار توهم شده اید. تنها خداوند، گرداننده امور است. اما شما نسبت به آن آگاهی ندارید. مثل این است که شما امشب در نارگل به خواب بروید و در رؤیاهایتان خود را در کلکته بیابید. اگرچه به آن جا نرفته اید، ولی در خواب، خود را آن جا میبینید. در حالی که هنوز در نارگل به سر میبرید. ولی چون در خواب به کلکته رفته اید، میخواهید بدانید چگونه خود را به نارگل برسانید؛ از هواپیما استفاده کنید یا ترن و یا این که پیاده برگردید. راجع به مسیر برگشت و راهنمایی که با خود خواهید داشت سؤال می کنید. به نقشه های راهنمای سفر مراجعه می کنید؛ و ناگهان از خواب بیدار میشوید و در کمال تعجب می فهمید که به جایی سفر نکرده اید و هنوز در نارگل به سر میبرید. دیگر نیازی به داشتن راهنما و مراجعه به نقشه های سفر و سؤال درباره مسیر بازگشت ندارید، و اگر کسی از قصد شما راجع به ترک كلكته سؤال کند، شما با خنده به او خواهید گفت که به آن جا نرفته بودید و در خیال به آن جا سفر کرده اید.
ادامه دارد ...
#اشو
📖 کتاب تعلیمات تانترا
🕳🗞
~
زمانی خداوند زمام امور را به عهده می گیرد که تمام اعمال و تجربیات فرد، خودانگیخته و شهودی باشد. در این صورت، خداوند از طريق او وارد عمل میشود.
#اشو
📖 کتاب تعلیمات تانترا
ادامه ...
هرگاه دریافتی که زندگی را از دست داده ای، نخستین اصلی را که باید به زندگی ات بازگردانی، معصومیت است. معلوماتت را به دور افکن، خرافه ها را دور بریز. فلسفه بافی ها را از سرت بیرون کن. از نو متولد شو، معصومیت خود را بازیاب _ اینها همه در دستان خود توست. ذهنت را از همه معلوماتی که دیگران در آن کاشته اند، از همه آنچه به عاریت گرفته ای همه آن آداب، سنت ها و عرف ها _ یکسره پاک کن. خود را از دست همه آن چیزهایی که دیگران پدر و مادر، مدرسه، دانشگاه به تو داده اند، خلاص کن. از نو ساده باش! از نو کودک شو! «این معجزه از راه مراقبه امکان پذیر است».
مراقبه صرفا یک روش جراحی عجیب و غریب است که فقط آن چیزهایی را که به تو تعلق ندارند، جدا کرده و دور می ریزد و تنها وجود و ذات اصیل تو را نگه می دارد. مراقبه همه ی زواید را می سوزاند و تو را تنها و عریان در برابر آفتاب، در میان باد، باقی می گذارد. گویی تو همان آدمی، که برای نخسیتن بار از آسمانها به زمین آمده ای - کسی که هیچ نمی داند، باید همه چیز را کشف کند، جستجوگر باشد و رهسپار سفری زیارتی شود.
دومین اصل زیارت است. زندگی باید جستجو باشد، نه آرزو، نه بلندپروازی برای این یا آن شدن - رئیس جمهور با نخست وزیر شدن - بلکه جستجو برای کشف اینکه «من کی هستم؟» و بس شگفت اینکه کسانی که نمیدانند کی هستند، سعی دارند برای خود کسی شوند. آنها حتی نمی دانند همین حالا کی هستند. آنها با وجود خویش بیگانه اند - اما هدفی برای خویشتن شناسی و شدن در سر دارند.
ادامه دارد ...
#اشو
📙بلوغ
🕳🗞
.
شمعی که در اینخانه بدی خانه کجاست
در دیده بد امروز میان دلهاست
در دل چو خیال خوش نشست و برخاست
نی نی که ز دل نرفت هم در دل ما است
حضرت_عشق_مولانا
🎞🕳
امشب دلم آرزوی تو دارد .
نجواکنان و بی آرام ، خوش با خدایش
می نالد و گفت و گوی دارد .
- تو آنچه در خواب بینند
پوشیده در پرده های خیال آفرینند
تو ، آنچه در قصه خوانند؛
تو،آنچه بی اختیارند پیشش
و آنچه خواهند و نامش ندانند -
امشب دلم آرزوی تو دارد .
#مهدی_اخوان_ثالث
•~🍃🌸🌼🍃~•
.
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
#سهراب_سپهری
🕳
▪️پیر فرزانه
▪️راحله برزگری
الا ای پیر فرزانه
مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه
دلی پیمانشکن دارم
شاعر : حافظ
آهنگساز : حسین علیزاده
📁💻
هر زن یا مردی که با او در تماس هستی یک چالش بزرگ است.
میتوانی از این چالشها پرهیز کنی.
این کاری است که راهبان همیشه کردهاند، فرار از دنیا، دوری از چالشها. البته احساس ثبات بیشتر و سکوت بیشتری خواهی داشت؛ زندگیت زیاد پیچیده نخواهد بود؛
ولی فقیر خواهی بود.
وقتی میگویم ”فقیر“ منظورم این است که بسیار بسیار بیتجربه و نابالغ خواهی بود.
زیرا رشد و پختگی را از کجا خواهی آورد؟ آن غنای زندگی و تجربه را از کجا میآوری؟
راه دیگری وجود ندارد.
اینها را نمیتوانی خریداری کنی، نمیتوانی وام بگیری!
در هیمالیا پنهان نشده که بروی و آنجا را حفر کنی! در آنجا نیست.
این غنای تجربه و پختگی و بلوغ در زندگی است؛
با مردم است،
در روابط است.
پس من میدانم که پیچیده است،
ولی اگر فقط بخاطر پیچیدگی در روابط فکر کنی که بهتر است تنها باشی، تنهابودن تو معنوی نخواهد بود.
این تنهایی یک ترسو است و نه یک فرد شجاع.
بگذار لطیفه ای برایت بگویم:
مردی که سخت ناشنوا بود نزد پزشک رفت تا معاینه شود. پزشک پس از معاینه به او گفت که برای مردی در سن هفتاد سالگی وضعیت خوبی دارد. سپس از او پرسید، ”سیگار میکشی؟“
پیرمرد پرسید، ”چی گفتی؟“
پزشک بلند تر گفت، ”گفتم سیگار میکشی؟“
پیرمرد گفت، ”آه، بله.“
پزشک سوال کرد، ”زیاد؟“
پیرمرد گفت، ”کی؟“
پزشک گفت، ”گفتم زیاد سیگار میکشی؟“
پیرمرد گفت، ”بله، سیگار، پیپ…. بله همیشه دود میکنم.“
پزشک پرسید، ”مشروب چی؟“
پیرمرد گفت، ”بله، هرچی پیدا کنم مینوشم!“
پزشک گفت، ”گمان کنم که شبها هم بیدار هستی؟ مهمانی زیاد میروی؟ دخترها را دوست داری؟“
پیرمرد گفت، ”البته! و قصد دارم همینطوری مدتها ادامه بدهم!“
پزشک گفت، ”خوب باید به تو بگویم که باید تمام این چیزها را متوقف کنی.“
پیرمرد با صدای بلند که بیشتر شبیه تعجب بود تا نشنیدن، گفت، ”چی؟“
پزشک فریاد زد، ”باید همه را قطع کنی!“
پیرمرد گفت، ”فقط برای اینکه بهتر بشنوم؟ نخیر. متشکرم!“
فقط برای پرهیز از پیچیدگیها؟ نه. هرگز! این راه ترسوها است.
هرگز از مشکلات فرار نکن.
مشکلات کمککننده هستند، بسیار کمک میکنند. آنها موقعیتهایی برای رشد هستند.
#اشو
#برگردان_محسن_خاتمی
🕳🗞
.
چیزی که دوست دارم این است که با فردی ملاقات کنم
که بتوانم کلاهم را به نشانهی احترام به او، از سر بردارم و بگویم:
«متشکرم که متولد شدی، هرچه بیشتر زنده باشی، بهتر است...»
#ماکسیم_گورکی
«ازدواج سرنوشتی است که جامعه سنتی به زن عرضه میکند. زن مجرد خواه محروممانده از پیوند، خواه طغیانکرده بر آن، و یا حتی بیاعتنا به این نهاد، بر اساس ازدواج تعریف میشود…ازدواج به دو دلیل به زن تحمیل شده است: ۱- زن باید کودکانی به جامعه بدهد. ۲- زن وظیفه دارد نیازهای جنسی مرد را برآورد و مراقبت از خانه او را به عهده گیرد.برای هر دو طرف ازدواج در آن واحد، هم لازم است و هم سود، اما در موقعیتهای این دو طرف، موازنه وجود ندارد. برای دختران جوان، ازدواج یگانه وسیلهای است که بتوانند جزو اجتماع شوند و اگر «روی دست بمانند» از نظر اجتماع تحقیر شدهاند…دختر جوان مطلقا منفعل است؛ پسرها ازدواج میکنند، زن میگیرند. پسرها در ازدواج، انبساط و تاکید وجود خود را میجویند نه حق وجودداشتن را. ازدواج برای آنها نوعی شیوه زندگی است نه سرنوشت.»📚جنس دوم، ج۲، ص۲۲۹
امروز سالروز تولد #سیمون_دو_بووار #فیلسوف، #نویسنده، #فمینیست و #اگزیستانسیالیست فرانسوی است،عکس فوق دو بووار در کنار #ژان_پل_سارتر در پکن،به تاریخ اول اُکتبر ۱۹۵۵ میلادی
📷
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﮔﺮﯾﺴﺖ
ﺳﺎﻝ ۱۲۶۴ه قﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻯ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻣﻴﺮﮐﺒﻴﺮ ﺁﻏﺎﺯ
ﺷﺪ . ﺍﻣﺎ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﺁﺑﻠﻪﮐﻮﺑﻰ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﮐﺒﻴﺮ ﺧﺒﺮﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﻰ
ﻧﻤﻰﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺑﺰﻧﻨﺪ . ﺑﻪﻭﻳﮋﻩ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺍﺯ ﻓﺎﻟﮕﻴﺮﻫﺎ ﻭ ﺩﻋﺎﻧﻮﻳﺲﻫﺎ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺷﺎﻳﻌﻪ ﮐﺮﺩﻩ
ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺯﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺍﻩ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﺟﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻰﺷﻮﺩ .
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﺭﺳﻴﺪ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺍﺑﺘﻼ ﺑﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺁﺑﻠﻪ ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺘﻪﺍﻧﺪ، ﺍﻣﻴﺮ ﺑﻰﺩﺭﻧﮓ
ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺸﻮﺩ ﺁﺑﻠﻪ ﺑﮑﻮﺑﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺩﻭﻟﺖ ﺟﺮﻳﻤﻪ
ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ . ﺷﻤﺎﺭﻯ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﮐﺎﻓﻰ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺑﻠﻪﮐﻮﺑﻰ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩﻧﺪ .
ﺷﻤﺎﺭﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺍﻧﺒﺎﺭﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻰﺷﺪﻧﺪ ﻳﺎ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﻫﺸﺘﻢ ﻣﺎﻩ ﺭﺑﻴﻊ ﺍﻻﻭﻝ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻪﻯ ﺷﻬﺮ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﻯ
ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻥ ﺁﻥ ﻓﻘﻂ ﺳﻰﺻﺪ ﻭ ﺳﻰ ﻧﻔﺮ ﺁﺑﻠﻪ ﮐﻮﺑﻴﺪﻩﺍﻧﺪ . ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ، ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﻯ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ
ﺍﺯ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺁﺑﻠﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ . ﺍﻣﻴﺮ ﺑﻪ ﺟﺴﺪ ﮐﻮﺩﮎ ﻧﮕﺮﻳﺴﺖ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ ﮐﻪ
ﺑﺮﺍﻯ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﭽﻪﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺁﺑﻠﻪﮐﻮﺏ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﻴﺮ، ﺑﻪ ﻣﻦ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﭽﻪ ﺭﺍ ﺁﺑﻠﻪ ﺑﮑﻮﺑﻴﻢ ﺟﻦ ﺯﺩﻩ ﻣﻰﺷﻮﺩ . ﺍﻣﻴﺮ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﮐﺸﻴﺪ: ﻭﺍﻯ ﺍﺯ ﺟﻬﻞ ﻭ
ﻧﺎﺩﺍﻧﻰ، ﺣﺎﻝ، ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩﺍﻯ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﺟﺮﻳﻤﻪ ﺑﺪﻫﻲ ..
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﻴﺪ ﮐﻪ ﻫﻴﭻ ﻧﺪﺍﺭﻡ .. ﺍﻣﻴﺮﮐﺒﻴﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﻴﺐ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﻨﺞ
ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ: ﺣﮑﻢ ﺑﺮﻧﻤﻰﮔﺮﺩﺩ، ﺍﻳﻦ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯ
ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺩﻳﮕﺮ، ﺑﻘﺎﻟﻰ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﻭ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﺁﺑﻠﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻣﻴﺮﮐﺒﻴﺮ ﺩﻳﮕﺮ
ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﺪ . ﺭﻭﻯ ﺻﻨﺪﻟﻰ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﻰ ﺯﺍﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﺴﺘﻦ ﮐﺮﺩ ...
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎﺧﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ . ﺍﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺘﺮ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﺍﻣﻴﺮﮐﺒﻴﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﻳﺴﺘﻦ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ .
ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﻣﻼﺯﻣﺎﻥ ﺍﻣﻴﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﮐﻮﺩﮎ ﺷﻴﺮﺧﻮﺍﺭ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ ﻭ ﺑﻘﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺁﺑﻠﻪ
ﻣﺮﺩﻩﺍﻧﺪ . ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎﺧﺎﻥ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﻰ ﮔﻔﺖ: ﻋﺠﺐ، ﻣﻦ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﻰﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺍﺣﻤﺪﺧﺎﻥ، ﭘﺴﺮ
ﺍﻣﻴﺮ، ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻫﺎﻯﻫﺎﻯ ﻣﻰﮔﺮﻳﺪ . ﺳﭙﺲ، ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﮔﺮﻳﺴﺘﻦ، ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ، ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻭ ﺑﭽﻪﻯ ﺷﻴﺮﺧﻮﺍﺭ ﺑﻘﺎﻝ ﻭ ﭼﻘﺎﻝ ﺩﺭ ﺷﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ .
ﺍﻣﻴﺮ ﺳﺮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﺸﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺮﻳﺴﺖ، ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎﺧﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻟﺮﺯﻳﺪ .
ﺍﻣﻴﺮ ﺍﺷﮏﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﺎﺵ . ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻰ ﺍﻳﻦ ﻣﻠﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ
ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻣﺴﻮﻭﻝ ﻣﺮﮔﺸﺎﻥ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ
📚ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﯼ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺣﮑﯿﻤﯽ،نقاشی اثر:محمد ابراهیم نقاش باشی/سال ۱۸۹۴ م
📁🕳
واکسنِ آبله را «ادوارد جنر» انگلیسی کشف کرده بود ولی در ایران هزاران نفر بر اثرِ آبله میمُردند.
وقتی «امیرکبیر» فرمانِ واکسنِ عمومی داد، دعانویسها شایعه کردند با این دسیسهیِ کفار جن وارد خون میشود.
گرچه خیلیها نزدند و مُردند؛ اما بیچاره ملتی که محکوم به تکرارِ تاریخ است، آن هم بدونِ امیرکبیر.
🕳📁
آیا هنوز حاضرید با بازیها یا اسباب بازیهای کودکانه خود مشغول شوید و رویا بافی کنید؟
اگر جواب مثبت است، چیزی از آن دوران در شما ارضاء نشده باقی مانده و اگر دیگر علاقه ای به بازیها و سرگرمیهای آن دوران ندارید به بلوغ درونی بیشتری رسیده اید
حال اگر خواسته های مادی شما یک به یک برآورده شوند و دیگر چیزی نباشد که بخواهید به مرحله بی خواستگی میرسید و تازه اینجاست که درد اصلی درونی در شما پدیدار میشود
در این زمان دیگر دستاویز بیرونی و چیزی مادی نیست که انسان را اغنا و ارضاء کند
در برخی نهایت افسردگی رخ میدهد و شاید دست بخودکشی بزنند.
ولی سالک واقعی فردیست که به این مرحله برسد و #مراقبه_حقیقی از اینجا شروع، و انسان میتواند به فراسو برود شبیه آنچه برای بودا رخ داد.
#اشو
🕳🗞