darvishane49 | Unsorted

Telegram-канал darvishane49 - یادداشتهای درویشی

-

دغدغه های اجتماعی ، رسانه ای و سیاسی

Subscribe to a channel

یادداشتهای درویشی

✅ پاسخ پروفسور آبراهامیان به دیدار نیوز در خصوص علت اصلی فروپاشی نظام شاهنشاهی در سال 1357.

📕این سؤال بسیار خوبی است اما برای دادن پاسخ مناسب به آن باید بگوییم چرا توسعه سیاسی در زمان شاه رخ نداد. همانطور که گفته شد توسعه اقتصادی و اجتماعی بسیاری رخ داد اما خبری از توسعه سیاسی نبود. توسعه سیاسی به این معناست که یک رژیم فضا را کاملاً باز می‌کند و از حمایت اجتماعی بسیار برخوردار می‌شود، پس به ثبات بالایی می‌رسد و دیگر یک نفر در برابر یک ملت نخواهد بود. من در کتابم به این موضوع نپرداخته‌ام اما این باز هم به ۲۸ مرداد باز می‌گردد. زیرا رژیم با کودتا مشروعیت خود را از دست داد. سلطنت مشروعیت خود را از دست داد. در حقیقت شاه کاملاً آگاه بود که اگر علیه مصدق و ملی شدن صنعت نفت اقدام کند، خود او مشروعیت سلطنت را از بین خواهد برد. پس بعد از ۲۸ مرداد رژیم مشروعیت خود را از دست داد و آنچه شاه پس از آن در پی به دست آوردن بود مشروعیت جایگزین بود. جشن ۲۵۰۰ سال پادشاهی، اظهار اینکه ایران قدرت اصلی خلیج فارس است و نیز تظاهر کردن به عضو جنگ‌طلب اوپک، بخشی از کوشش برای رسیدن به مشروعیت جایگزین بود. اینها همه تلاش‌های شاه برای کسب مشروعیت بود. آنها باز هم مشروعیت خود را تضعیف کردند و با انقلاب سفید بخشی از حامیان گذشته در ۲۸ مرداد را از خود جدا کردند مانند طبقه ثروتمند قدیمی، خوانین و سران قبایل، و برخی از مذهبیانی که در 1953(زمان کودتا) از او حمایت می‌کردند ولی به دلیل انقلاب سفید یا دیگر با او نبودند یا در سال 1979 به مخالفت با او پرداختند. برای رسیدن به مشروعیت جایگزینِ مشروعیت از دست رفته، او جایگاه خود را بیشتر تضعیف کرد. مردم می‌گویند که او باید در دهه 1970 فضا را باز و رژیم را گسترده‌تر می‌کرد، اما می‌بینید که هر بار او سعی در باز کردن فضا دارد، مخالفین او را مشروع نمی‌دانند. چطور باید از پس افرادی که شما را مشروع نمی‌دانند بر آمد؟ در زمان انقلاب نیز در وزارت امور خارجه آمریکا و سفارت آن هم اعتقاد بر این بود و شخص دوم سفارت می‌گفت که شاه از پس مخالفین بر نمی‌آید چون آنها او را مشروع نمی‌دانند. آنها نمی‌گویند چرا شاه مشروع نیست چون پس از آن باید اذعان کنند که دلیل آن کودتای 28 مرداد بوده است. کسی نمی‌تواند این را بگوید. تنها چیزی که گفته می‌شد این بود که او مشروعیت نداشت. شاه در شرایطی غیرممکن قرار داشت و هنگامی که مردم می‌گفتند باید فضا را باز کند، پرسش این بود که فضا را برای چه کسی باز کند وقتی کسی او را مشروع نمی‌داند. این باعث شد تا نظام شاهنشاهی بسیار شکننده شود. به همین دلیل بود که من به مثال دست خالی رسیدم. بعد از انقلاب تفاوتی وجود دارد. با وجود مشکلاتی که جمهوری اسلامی دارد، تا حدی مشروعیت دارد زیرا به عنوان محصول یک جنبش همگانی بزرگ به وجود آمد. حدود ۹۵ درصد از مردم از جمهوری اسلامی در ابتدا حمایت کردند. این امر امکان باز کردن فضا را به آنها داد که رژیم شاه از آن برخوردار نبود. این به معنی باز کردن فضا توسط رژیم نیست بلکه به معنی امکان آن است. مردم درک کافی برای آن را داشته باشند و به اندازه کافی آگاه باشند. شاه نتوانست این کار را کند نه به دلیل کمبود ذکاوت بلکه می‌دانست مشروعیتی ندارد. این چیزی است که اغلب مردم درباره شاه نمی‌دانند که او ذکاوت سیاسی بالایی داشت و دقیقه می‌دانست حس و حال جامعه چیست و این را می‌توانید در سندی که دقیقا پس از ملی شدن صنعت نفت نوشته شده ببینید. آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها سعی داشتند شاه را تشویق کنند تا از شر مصدق خلاص شوند. شاه مدام می‌گفت که من نمی‌توانم. اگر در برابر مصدق و ملی شدن صنعت نفت قرار بگیرم، سلطنت را نابود می‌کنم. پس او می‌دانست که تمام این داستان روی پایه مشروعیت قرار می‌گیرد. گمان می‌کنم به همین خاطر تا آخرین روزهایش، ذهنش با شبح مصدق درگیر بود. اگر کتاب خاطرات عَلَم درباره شاه را بخوانید، می‌بینید که در نهایت قدرتش هم ذهن شاه درگیر مصدق بوده است. چرا؟ چون او می‌دانست که با مخالفت با مصدق و کودتا کردن، در حقیقت سلطنت خود را تضعیف کرد. چیز دیگری که در اسناد جدید می‌بینیم این است که آمریکایی‌ها برای مجبور کردن شاه برای کودتا به او یک اولتیماتوم داده بودند که اگر کودتا نکنی برادرت را به قدرت می‌رسانیم. یکی از برادرانش را و نگفتند که کدام برادر. شاه دو برادر داشت که اگر شاه کنار نمی‌آمد می‌توانستند تخت پادشاهی را از او بگیرند. پس او باید توسط CIA مجبور می‌شد تا با کودتا کنار بیاید. چرا؟ چون او شخصیتی هملت وار داشت و هنگام تصمیم‌گیری از تصمیمش مطمئن نبود. او به اندازه کافی ذکاوت داشت که بداند با اقدام علیه ملی سازی صنعت نفت پادشاهی را نیز تضعیف خواهد کرد. اصولاً باید او را مجبور می‌کردند.
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✳️ اصولگرایان به چه کار می آیند؟

✒️ مجید مرادی رودپشتى


جریان اصولگرا از آغاز تاکنون: اصول ثابت را بر منافع متغیر، آرمانگرایی را بر عملگرایی،
محافظه کاری را بر اصلاح طلبی، استقلال را بر آزادی،
سنت را بر توسعه،
عقیده را بر انسان،
گرایش مذهبی را بر شهروندی،
شعائر را بر شعور،
مشت را بر زبان،
طرد را بر جذب،
اجبار را بر اقناع،
سمساری گری را بر تولید،
سطحی نگری را بر ژرف اندیشی،
انفعال را بر کنش ورزی،
تماشا را بر تصرف،
انگ زنی را بر گفتگو،
قدرت را بر حقیقت،
شخص ها را بر مفاهیم،
وهم را بر دانش،
تقلید را بر ابداع،
تبلیغ را بر تحقیق،
نقل را بر عقل،
طاعت را بر تفکر،
اطاعت را بر نقد،
بالش را بر چالش،
ستاندن را بر دهش
و فروبستگی را بر گشودگی
ترجیح داده و به همین دلایل و اسباب چیزی برای عرضه کردن ندارد.

برای دفع سوء برداشت باید بیفزایم که کلمه ترجیح را آوردم و نه الزاما انتخاب یکی بر دیگری. چرا که بسیاری از دوگانه های فوق با عیارهای متفاوت قابل جمعند و هنر یک جریان زنده آن جا آشکار می شود که با ترجیح و یا انتخابش از میان دوگانه های فوق الگویی کارآمد عرضه کند.

چنین وضع مومیایی سبب شد تا اغلب اصول گرایانی که علائم حياتی در ذهن و عقل و دل و وجدانشان حس کرده اند از این اردوگاه بار اجباری بیرون روند و هویتی تازه برای خود طلب کنند. برخی اصلاح طلبی را برگزیده اند و برخی خود را نو اصول گرا خواندند و خواستند زیر این سقف فرسوده باقی بمانند و با خودانتقادی آبرویی بدان ببخشند اما مشکل این جریان بسیار هول ناک تر از آن است که با رفوگری چند نواصول گرا که از سوی اصول گرایان مرتد و متمرد تلقی می شوند تدارک شود.

حتما اتفاقی افتاده که از دکتر علی مطهری که تا محمد مهاجری اکنون چیزهایی می گویند و می نویسند که توقع می رود دکتر مصطفی تاج زاده و مهندس بهزاد نبوی بگویند و بنویسند. از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که امیرآبادی نماینده اصولگرای قم در جریان تبلیغات انتخاباتی نمایندگی مجلس در سال 94 در طعنه به دکتر علی لاریجانی از او خواسته بود که صریح بگوید که اصلاح طلب است و نه اصول‌گرا.
سرهنگ احمد امیرآبادی درست دریافته بود که جامه اصول گرایی آن قدر تنگ شده که به اندام علی لاریجانی (داماد شهید مطهری) هم نمی خورد و او اگر چه عنوان اصول گرا را یدک می کشید اما دیگر آن اصول گرای ارتدکس نبود. دکتر علی لاریجانی از زمانی از اردوگاه اصول گرایان رانده شد که در اندیشه و رفتار سیاسی اش بازنگری کرد و سعی کرد به جای شعارهای تبلیغاتی و نمایشی دهان پرکن و تنش زا که سر ملت و کشور را بر باد می دهد به منافع ملت بیندیشد که با عقلانیت و تعامل سازنده با جهان به دست می آید. همین تغییر رویکرد سبب شد تا او در آستانه سفری حساس جهت مذاکره هسته ای از سوی رئیس‌جمهور وقت محمود احمدی نژاد برکنار شود. اقداماتی که لاریجانی در زمان تصدی کوتاه مدتش در دبیری شورای امنیت ملی در تعامل سازنده با آژانس بین المللی انرژی اتمی انجام داد سبب کوتاه تر شدن مسیر مذاکرات هسته ای در دوره ریاست جمهوری دکتر حسن روحانی شد. البته نمی توان از نقش تعیین کننده او در جریان تصویب برجام در مجلس دهم غافل بود. هزینه این تغییر رویکرد هحوم وحشیانه اصولگرایان افراطی به او در حرم حضرت معصومه بود.

مثال علی لاریجانی را برای آن آوردم که نشان دهم اصول گرایان نه تنها آورده ای و ابتکاری برای جمهوری اسلامی ندارند که مخالف هر گونه اقدام و ابتکار و تعامل و کنش سازنده هستند و تنها ملت را هزینه خود می کنند و نه خود را هزینه ملت و هر کس در این اردوگاه جز این بیندیشد و رفتار کند به قول حافظ تا نگه می کند از دایره بیرون باشد.

دیگر نیازی نیست به پدرخوانده سابق اصول گرایی آقای ناطق نوری اشاره کنم که اکنون تا حد زیادی با اصلاح طلبان هم سو و هم سخن است. او امروز جایش را به حداد عادل داده است که تمام هم و غمش تسلط انحصاری اقلیتی به نام اصول گرایان بر همه قواست. او هنوز درک نمی کند که اصول گرایی با این فرمان و شتاب معادل افول گرایی است.

خداوند کشور و ملت را از گزند این افول گرایان که جز نشستن بر سفره دست رنج دیگران و بلعیدن لقمه های آماده دیگران و سنگر گرفتن پشت عنوان نظام هیچ هنری ندارند نجات دهد.
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

🌸🌺🌸
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ فهمید
ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﺘﺪ...!!!!
و ﭼﻨﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ دیگر ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﺪ، ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ هم ﻧﭙﺮﺳﺘﺪ ....!!!
ﺁﻥ ﭼﻪ " ﺑﺮﺗﻮ " ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ، ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖﮐﻪ " ﺩﺭ ﺗﻮ " ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ " ﺳﻠﻮﻝ ﺍﻧﻔﺮﺍﺩﯼ " ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺖ
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ   که ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ، " ﺗﺤﻤﻞ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ " ﺍﺳﺖ ....
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺪﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ , ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ........
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﻭﺡ ﺍﻧﺴﺎﻥ , ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ..... !!
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

🔵 کجای کار ما ایراد دارد ؟
علی (ع) راه حکومت داری را اشتباه رفته است یا ما مدعيان کذابیم؟

✅ وقتی مردم ، بعد از قتل عثمان ، با اصرار شدید و بیسابقه از او خواستند که حاکم شود گفت : " مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید "
اینطور نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند ... .
/channel/darvishane49

✅ اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد . بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه روید و مطیع باشید .
گفت : " در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد " .

بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست ... !

✅ سعد ابن ابی وقاص ، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد ، نه خانه را بر سرش خراب کرد ، نه در خانه حصر اش کرد و نه حتی علیه او سخن گفت .

✅ طلحه و زبیر پیش او آمدند و از او پست و مقام خواستند ، نپذیرفت .
چند روز بعد طلحه و زبیر مدینه را به قصد مکه و تدارک نمودن جنگ جمل ( بر علیه علی) ترک کردند !
علی به آن ها گفت کجا می روید ؟! دروغ گفتند ، علی گفت می دانم برای جنگ با من می روید !
با این وجود آن ها را زندانی نکرد ... زندانی سیاسی برای علی معنا نداشت .

✅ روز جمل ، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند .
یارانش گفتند شروع کنیم . او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت : “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش) .
سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند .
یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد” .
تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند ، سر به آسمان بلند کرد و گفت “ خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید .
ماجراجو و جنگ طلب نبود .

✅ بعد از جنگ جمل ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت " کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم" .
حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت .
سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید ، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو !) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند .
با زنان ، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند ، اینطور بود .

✅ کسانیکه با او جنگیدند را " محارب و منافق و فتنه گر و ضد ولایت ” نخواند ،
گفت : " برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند !!! " .

✅ در زمان خلافت تمامی خزانه داری های سرزمین پهناور اسلام را به دست ایرانیان سپرد ، گفت ایرانیان قبل از اسلام هم مردمان پاک دستی بودند

✅ هنگامی که خلیفه شده بود و برای سرکشی به یکی از شهرها رفته بود ، مردمانی را که به دنبال اسب او با پای پیاده راه افتاده بودند و او را مشایعت می کردند ، با فریاد آن ها را از این کار بر حذر داشت ، گفت من هم انسانی مانند شما هستم ، بروید به کار و زندگی خود برسید و فقط در برابر خدا تعظیم کنید .

✅ وقتی خلیفه یکی از بزرگترین امپراطوری های جهان در آن عصر بود ، با یک فرد مسیحی اختلاف پیدا کرد و کار به قاضی سپرده شد. نخواست به زور حرف خود را به کرسی بنشاند . در دادگاه از این که قاضی او را محترمانه صدا کرده و بیشتر به او نگاه می کرد ، خشمگین شد و گفت که من و فرد مسیحی برای تو نباید فرقی داشته باشیم ، از خدا بترس و عدالت را رعایت کن ... از آنجایی که علی شاهدی برای ادعای خود نداشت ، قاضی به نفع مسیحی حکم داد و علی این حکم را پذیرفت .

✅ فردی نابینا را دید که گدایی می کند . گفت چرا به او نمی رسید و کمکش نمی کنید ؟ گفتند مسیحی است . گفت آن زمان که بینا بود و برایتان کار می کرد ، از دینش نمی گفتید ، حالا او مسیحی شده ؟!!!
مقرر کرد که از بیت المال مسلمین هر ماه به او پول بدهند تا مجبور به گدایی نباشد ... !

علی را باید به عملکردش شناخت نه با وهن و خرافات .
علی به عدل اش علی بود .

حال قضاوت با خود ما به مرام و مسلک علی ( ع ) چقدر نزدیکیم؟
/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✅ باکسر یا گوسفندان، کدام یک؟!

درویشی ✍
اینکه در بلوچستان خون عده ای جوان ریخته می شود و یا خون صد ها تن در آبان ۹۸ هدر می رود و یا دراویش و متهمین سیاسی و عقیدتی در زندان جان می سپارند و آب توی دل ما تکان نمی خورد گواه چیست ؟!!

حتما قلعه حیوانات جورج اورول را خوانده اید واگر نخوانده اید وقت بگذاریم و بخوانیم .
در این رمان. دوشخصیت هستند که موجب می گردند استبداد و دیکتاتوری خر خود را براند . باکسر و گوسفندان

- باکسر؛

باکسر یکی از شخصیت های تاثیر گذار در تاریخ ادبیات سیاسی است که در دل رمان مرزعه ی حیوانات زندگی می کند. اگر بخواهیم ابتدا به امر مختصری از باکسر صحبت کنیم باید بگوییم که او یک اسب تنومند است که در جریان انقلاب حیوانات بسیار به همه ی حیوانات کمک میکند و از سوی دیگر نیز برای آبادی و آبادانی مزرعه هر کاری از دستش بر می آمد انجام داد. از سوی دیگر اما ، شاهد آن هستیم که در ادامه ی روند داستان او یک عمله ی به تمام معنا می شود و هیچ کدام از زحماتش به چشم کسی نمی آید.

او تمام زندگی اش را صرف حیوانات می کند و هر چه در توان دارد را در نیروی کار خود خلاصه می کند.او دو شعار دارد ، یک آنکه می گوید : ” سخت تر کار می کنم” و دو آنکه  ” هر چه ناپلئون بگوید ، درست است . ”
باکسر درست به همین شیوه مورد تحمیق قرار می گیرد. در واقع از نگاه جورج اورول حسن نیت کارگران و تمایل آن ها به آبادی کشور ، همیشه با فساد سیاسی دولت ها محو می شود و دولت ها تلاش می کنند که به جای اینکه به کارگران به چشم سهام داران آبادی یک کشور نگاه کنند ، به چشم یک عمله نگاه کنند و این دقیقا سرنوشت باکسر زحمت کش در مرزعه ی حیوانات است.

باکسر وقتی که پا به سن می گذارد و به عبارتی قدرت و زورش برای کار کم می شود ، توسط خوک ها به فروش می رسد. او را به یک انسان که سلاخ بوده است می فروشند که او را غذای سگ ها کنند. این دردناک ترین سرنوشت ممکن برای یک شخصیت در طول رمان است که در دل مزرعه ی حیوانات برای باکسر بیچاره رخ میدهد.

- گوسفندان ؛
در هر حکومتی یک سری از افراد وجود دارند که بدون تفکر منطقی و بدون اینکه هیچ پیش زمینه ای نسبت به درک دولت و افکار دولت داشته باشند ، از دولت حمایت می کنند. در داستان مزرعه ی حیوانات نیز این امر در گوسفندان نمایان می شود. گوسفندان در داستان مزرعه ی حیوانات تنها شعار دهنده هایی هستند که بدون هیچ تفکری شعار میدهند و از حکومت حمایت می کنند. گویی حکومت ها برای بقای خودشان نیاز به این چنین افرادی هم دارند که بدون هیچ تفکری فقط از حکومت حمایت کنند.

اما نکته ی عجیبی که در بین گوسفندان به چشم می خورد ذکر این نکته است که اگر داستان را مطالعه کرده باشید و یا خلاصه ی داستان را به خوبی خوانده باشید ، حتما با این قضیه مواجه بوده اید که در ابتدای انقلاب 7 اصل اساسی در مزرعه حاکم می شود و در جایی که ناپلئون می خواهد کارهای خودش را توجیه کند سرودی به گوسفندان یاد میدهد که خلاف قوانین مزرعه است ، اما باز هم این گوسفندان در لحظه ی حساس این شعار جدید را سر میدهند و از ناپلئون حمایت می کنند. در واقع جورج اورول می خواهد بگوید که برای بسیاری از افراد اصلا مهم نیست که چه پیش می آید ؟ چه بر سرشان می آید ؟ راست و درست چیست ؟ قانون چیست و یا ضد قانون کیست ؟ بلکه در هر شرایطی در زمین حکومت ها توپ می زنند و این تنها باور آنان است
/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

🦠 می خواهم علمی و به دل خودم زندگی کنم

ثانيه به ثانيه عمر را با لذت سپری کن
در هر کار و هر حال
کار ، تفريح ،رانندگی ،آموختن، مطالعه، آشپزی،نظافت ، خوردن و آشاميدن، عشق ورزی، حرف زدن، سکوت و تفکر، رابطه، نيايش و....
زندگی فقط در رسيدن به هدف خلاصه نشده

مابه اشتباه اينگونه ميانديشيم:
درسم تمام شود راحت شوم
غذايم را بپزم راحت شوم
اتاقم را تميز کنم راحت شوم
بالاخره رسيدم.... راحت شدم
اوه چه پروژه ای... تمام شود راحت شوم

تمام شود که چه شود؟
مادامی که زنده هستيم و زندگی ميکنم هيچ فعاليتی تمام شدنی نيست بلکه آغاز فعاليتی ديگر است..

پس چه بهتر که در حين انجام دادن هر کاری لذت بردن را فراموش نکنيم نه مانند يک ربات فقط به انجام دادن بپردازيم به تمام شدن و فارغ شدن..

حتی هنگاميکه دستها را ميشوييم نيز ميتوانيم بالذت اينکار را انجام دهيم
يکبار امتحان کنيد
آب چه زيبا آرام پوست دستتان را نوازش ميکند
به آب نگاه کنيد و لذت ببريد
وآنجاست که احساس خوب زندگی کم کم به سراغتان ميايد..

لذت باعث قدرتمند شدن ميشود به طرز باور نکردنی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس ميشود..
لذت بردن هدف زندگی است
تا ميتوانی همه کارها و فعاليت ها را با لذت همراه کن.. حتی نفس کشيدن که کمترين فعاليت توست..

دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ خوشبختی وﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ
آری نقص یا کمبود زیبایی در چهره یک فرد را اخلاق خوب تکمیل میکند..
اما کمبود یا نبود اخلاق را، هیچ چهره ی زیبایی نمی تواند تکمیل کند..

پایه و بنای شخصیت انسان ها بر
رفتاروکردارشان میباشد، و زیباترین شخصیت ها متعلق به خوش اخلاق ترین انسان های دنياست.

تقدیم به همه ی انسانهای نیک سرشت
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✔️ علی (ع)  می‌فرمایند که از «عسف و حیف» یعنی زورگویی و ستم که یکی از پیامد‌های قدرت است دوری کن.
زیرا اولی جلای وطن مردم را پیش می‌آورد و دومی باعث می‌شود آنانی که می‌مانند بر علیه حکومت دست به سلاح ببرند.
✅ بنابراین یکی از دلایل سیل مهاجرتی مردم از کشور و یا مبارزات مسلحانه ، زورگویی و حرف‌ناشنوی حکومت است. (نهج‌البلاغه، حکمت ۴۳۷)
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✳️ چطور انسانهایی که به اخلاق باور دارند دست به شرارت میزنند؟

✍ هیتلر مشروبات الکلی مصرف نمیکرد و سیگار نمیکشید و عاشق موسیقی و نقاشی بود. از آزار دیدن حیوانات ناراحت میشد و برای اولین بار در تاریخ اروپا، قوانین حمایت از حیوانات را وضع کرد. وی حامی محیط زیست و خانواده بود و به زنان احترام میگذاشت.

✍ این ویژگی ها در کنار کوره های آدم سوزی و کشتارهای وسیع سردرگم کننده است با این حال این تضادها در هیتلر خلاصه نمیشود، بی رحم ترین شکنجه گران هم چه بسا پدرانی دلسوز باشند و از دیدن زخمی در انگشت فرزندشان ناراحت شوند. پرسش اصلی این است که چطور انسانهایی که باور قوی به ارزش های اخلاقی دارند و در سایر بخش های زندگی دل رحم هستند میتوانند دست به اعمال غیر اخلاقی بزنند؟

✍ پاسخ "بندورا" استاد دانشگاه استنفورد چنین است "افراد معمولا دست به اعمال ناپسند نمیزنند مگر آنکه جنبه های غیر اخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند."
او این حالت را "غیرفعال کردن کنترل درونی" نامید.

👌 این اتفاق چگونه روی میدهد؟

✍ "بندورا" چند مکانیسم شناختی-روانی را که میتوانند باعث غیرفعال شدن کنترل درونی افراد شوند توضیح داد:

1- توجیه اخلاقی:
با تاکید بر اهداف متعالی رفتار غیراخلاقی طوری توجیه میشود که قابل دفاع یا حتی ستایش آمیز به نظر برسد.
شستشوی مغزی هم مثالی از این روش است. ترویست های انتحاری با همین روش اقناع میشوند، پاک کردن زمین از گناه، رفتن به بهشت موعود و...

2- تلطیف لغوی یا حسن تعبیر:
نامگذاری یک فعل غیر اخلاقی با کلمات متفاوت که چهره ی آن را میپوشاند.
فرمانده هان در ابوغریب از لفظ "نرم کردن" به جای شکنجه کردن استفاده میکردند و رهبران نازی کشتار یهودیان را "پاکسازی اروپا" مینامیدند. نمونه های دم دستی تر این روش استفاده از "اختلاس" به جای دزدی و "شیطنت" به جای خیانت های جنسی در ازدواج است.

3- مقایسه با دیگران:
در این روش فرد با مقایسه ی رفتار خود با نمونه هایی بدتر از سوی دیگران از عذاب وجدان خود کم میکند.
"آنقدر تو این کشور دزدی میشه که از زیر کار در رفتن ما جلوش هیچی نیست".

4- جابجایی یا تقسیم مسئولیت:
فرد در این حالت مسولیت را به گردن یک منبع خارجی می اندازد یا آن را میان جماعت بزرگی تقسیم میکند.
در قتل عام "می لای" یک گروه از سربازان امریکایی پانصد غیر نظامی ویتنامی را شکنجه کردند، مورد تجاوز قرار داند، کشتند و بدن بعضی ها را مثله کردند. وقتی چهارده نفر از افسران بابت این ماجرا محاکمه شدند مسولیت را به گردن مافوق انداختند و البته رفع اتهام هم شدند!

5- انسانیت زدایی از قربانی:
منطق کلی این روش مادون انسان در نظر گرفتن سایرین است. هرچه کیفیت انسانی قربانی بیشتر خدشه دار شود، آسیب رساندن به او سهل تر میشود.
کافر یا نجس دانستن پیروان سایر آیین ها، کاکاسیا خواندن برده ها، کم عقل دانستن زنان و... در واقع پیش درآمدی برای همین رفتارهاست.

6- مقصر دانستن قربانی:
در این روش خود قربانی مسبب اصلی شرارت قلمداد میشود.
کارگرانی که بدرفتاری کارفرما را دلیل دزدی خود میدانند، متجاوزی که میگوید سر و وضع قربانی تحریک آمیز بوده نمونه هایی ازین مکانیسم هستند.
/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✳️ چگونه حكومت 120 ساله ی
وحشیان ِمغول به پایان رسید؟

همه چیز از یک روستا شروع شد.
صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران کردند جنایتی نبود که از آن چشم پوشیده باشند. از کشتن صدهزار نفر در یک روز گرفته تا تجاوز و غارت

برخی از قبایل مغول‌ها پس از فتح ایران ساکن خراسان شدند، ولی چون بیابانگرد بودند، در شهرها زندگی نمی‌کردند
مغول‌ها همه گونه حقی داشتند

مغولان مجاز بودند هر که را خواستند بکشند، به هر که خواستند تجاوز کنند و هر چه را خواستند غارت کنند؛ ایرانیان برایشان برده نبودند، بلکه مانند چهارپایان با ایرانیان رفتار میکردند

در تاریخ دورهٔ مغول، چنان یأسی میان مردم ایران وجود می داشته که حتی در برابر کشتن خودشان هم مقاومت نمی‌کردند.

داستان از روستای باشتین و دو برادر که همسایه بودند شروع می‌شود چند مغول بیابانگرد به خانهٔ این‌دو می‌روند و زنان و دخترانشان را طلب می‌کنند.

بر خلاف ۱۲۰سال قبلش، دو برادر
مقاومت می‌کنند و مغولان را می‌کشند
مردم باشتین اول می‌ترسند.

ولی مرد شجاعی به نام عبدالرزاق
دعوت به ایستادگی می کند.
خبر به قریه‌های اطراف می‌رسد، حاکم سبزوار مامورانی را می‌فرستد تا دو برادر را دستگیر کنند.

عبدالرزاق با کمک مردم روستا ماموران را می‌کشد. در نهایت حاکم سبزوار سپاهی
چند صد نفره را به باشتین می‌فرستد

ولی حالا خیلی‌ها جرأت مقاومت پیدا می‌کنند؛ عبدالرزاق فرمانده قیام می‌شود.
در چند روستا، مردم مغولان را می‌کشند و خبرهای مغول‌کشی کم‌کم زیاد می‌شود عبدالرزاق نام سربداران بر سپاهیان از جان گذشته‌اش می‌گذارد.

فوج‌فوج مردمان به‌ستوه آمده از ستم مغول‌ها به باشتین می‌روند تا به عبدالرزاق بپیوندند و در برابر سپاه ارغونشاه (حاکم سبزوار) بایستند.

عبدالرزاق بر ارغونشاه پیروز می‌شود و سبزوار فتح می‌گردد! پس از صد و بیست سال ایرانیان بر مغول‌ها فائق می‌شوند. آن روز حتماً پرشکوه بوده است

تیمور ایلخان مغول، یک ایلچی مغول را می‌فرستد تا سربداران از او اطاعت کنند، سربداران او را هم می‌کشند و از طغای‌تیمور می‌خواهند که اطاعت کند.
سربداران به جنگ طغای تیمور می روند و او را شکست می دهند
و این نقطهٔ پایان ایلخانان وحشی صفت مغول است.
هیچ حکومتی در زمین به ظلم و زورگویی باقی نمی ماند

این شعر سیف فرغانی وصف زیبایی از حالت درونی مردم اون موقع نسبت به حکومت مغوله

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت،غبارش فرونشست
باد سُم خران شما نیز بگذرد

در مملکت که غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو ی سگان شما نیز بگذرد

این عوعو سگان شما نیز بگذرد...
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

☘ سیاست با دادگری ؛
در صدور انقلاب یا ایجاد امنیت حتما نیاز به جنگ سخت نیست فقط کافی است آستین همت را بالا زد و به آبادانی کشور و رواج عدالت همت گماشت . امنیت و گسترش انقلاب خود به دنبال رفاه و آبادانی و برابری خواهد آمد .
🔸 آبادیِ مملکت
در خردسالی از پدرم پرسیدم: چگونه امیر ( امیرکبیر )جرأت جنگ با روس را می نمود؟ فرمود: فرزند! امیر را ندیده بودی، او هیچ گاه به جنگ روسیه اقدام نمی نمود. او به اندازه ای در ایران به نشر عدالت و آسایش عباد و آرامش بلاد و ترقّی و تعالی افراد رعیّت و آبادی مملکت می کوشید تا مردم قفقاز از دیدنش به جوش و خروش آمده و برای نیل به چنان وضعیتی و رهایی از ستم های سخت روسیه، خودشان حاضر شوند نصف جمعیتشان کشته شود و از ذلّت تبعیّت روس بیرون آیند و همین که در قفقازیه شورش عمومی برپا شد، دولت اروپا کلاً به حمایت آن ها برخاسته و به روسیه می گفتند: به چه قانون بر ملتی اجنبی که تو را نمی خواهند می خواهی به ستم سلطنت کنی؟
آن ها را استقلال و آزادی بده.
و بعد از آن که قفقاز آزاد و مستقل و مختار امر خود می شد به مناسبت هم نژادی و هم کیشی و همجواری و سابقه ایرانیّت یا به اختیار خود تحت الحمایه و به تابعیت ایران مانند عهد صفویه و ترکمان و نادر می آمدند یا برای خود استقلالی داشت و فاصله مابین روس و ایران بود. دُوَل هم از آن ها حمایت می نمودند. او به کمند جهانگیر عدالت، قفقازیه و خوارزم و ترکستان و اَفغان و عراق عرب را در صید خود می آورد، نه بند ستم و لشکرکشی به قید آورد تا نتواند.
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✅بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویش‌داشته‌اند.ــ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند نه
ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاج ِ گل ِ ساخته‌گی ِ وطن‌پرستی نمی‌آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زنده‌گی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می‌کنیم.

(در این «سرزمین ِ آزاده‌گان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)

بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه می‌کنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستاره‌گان فراگستر می‌شود؟

سفیدپوستی بینوایم که فریبم داده به دورم افکنده‌اند،
سیاهپوستی هستم که داغ برده‌گی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بسته‌ام
اما چیزی جز همان تمهید ِ لعنتی ِ دیرین به نصیب نبرده‌ام
که سگ سگ را می‌درد و توانا ناتوان را لگدمال می‌کند.

من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمده‌ام
در زنجیره‌ی بی‌پایان ِ دیرینه سال ِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوه‌های برآوردن نیاز،
کار ِ انسان‌ها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمان ِ آز و طمع.

من کشاورزم ــ بنده‌ی خاک ــ
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رویا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درمانده‌ام. ــ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سال‌هاست دست به دست می‌گردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادی‌ترین آرزومان را در رویای خود پروردم،
رویایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود می‌خواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.
آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جست‌وجوی آنچه می‌خواستم خانه‌ام باشد درنوشتم
من همان کسم که کرانه‌های تاریک ایرلند و
دشت‌های لهستان
و جلگه‌های سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا «سرزمین آزاده‌گان» را بنیان بگذارم.

آزاده‌گان؟
یک رویا ــ
رویایی که فرامی‌خواندم هنوز امّا.

آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
ــ سرزمینی که هنوز آن‌چه می‌بایست بشود نشده است
و باید بشود! ــ
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آن ِ من است.
ــ از آن ِ بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
که این وطن را وطن کردند،
که خون و عرق جبین‌شان، درد و ایمان‌شان،
در ریخته‌گری‌های دست‌هاشان، و در زیر باران خیش‌هاشان
بار دیگر باید رویای پُرتوان ما را بازگرداند.

آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد ِ آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیده‌اند
ما می‌باید سرزمین‌مان را آمریکا را بار دیگر باز پس بستانیم.
آه، آری
آشکارا می‌گویم،
این وطن برای من هرگز وطن نبود،
با وصف این سوگند یاد می‌کنم که وطن من، خواهد بود!
رویای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.

# لنگستون هیوز
#احمد شاملو
/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

☯سخنی با فرماندهان

مطالبه بحق یکی از کارکنان خدوم ارتش توسط یکی از دوستان شفیق و رفیق به اطلاع من رسید بر حسب اتفاق در حال خواندن نامه 53 مولایم علی (ع) بودم .
این موضوع را به فال نیک گرفتم تا قلم از نیام بیرون کشم و آنچه سزاوار است را بنگارم تا شاید دل دردمندان التیام گیرد و دل زنگار گرفته فرماندهان جلا یابد.
مولایم علی (ع) - جانها به فدایش باد - در بند سیمای نظامیان در نامه به مالک اشتر چنین می فرماید : " برای فرماندهی سپاه کسی را برگزین که خیر خواهی او برای خدا و پیامبر ( ص ) و امام تو بیشتر و دامن او پاکتر ، #شکیبایی او برتر باشد . از کسانی که دیر به خشم آید و عذرپذیرتر باشد و بر ناتوان رحمت آورد و با قدرتمندان با قدرت برخورد کند و #درشتی او را به تجاوز نکشاند و ناتوانی او را از حرکت باز ندارد ..."
سالها آموخته بودیم که حفاظت گفتار داشته باشیم و سالها خودسانسوری کنیم آموختیم با سیلی صورت خود را سرخ نگاه داریم تا دشمن و بدخواه این مرز و بوم از رنگ روی زرد ما دلش به تجاوز گرم نشود .
روی سخنم باشما فرمانده گرامی است شما و اعقاب شما که مدعی ولایت مداری هستید که در شنیدن سخن ستمدیدگان شکیبایی نکردید و زود به خشم آمدید و بر ناتوان رحمت نیاوردید ... و هر صدای عدالت خواه که از عمق دلدادگی به وطن بر می خواست را انگ زدید تا از دور خارج شود . سالها تبعیض و نابرابری تحمل شد ...
واینک شاهد آنیم که کارکنان سخنان نشنیده خود را در فضای ناامن مجازی به گوش شما برسانند .
مولایم علی (ع) در این نوشتار اوصاف نظامیان و نحوه برخورد فرماندهان با کارکنان را بیان داشته است "... آنان - نظامیان - همه بزرگواری را در خود جمع کرده و نیکی ها را در خود گرد آورده اند. پس در کارهای آنان بگونه ای بیندیش که #پدری مهربان درباره فرزندش می اندیشد... در رسیدگی به امور کوچک آنان به خاطررسیدگی به کارهای بزرگشان وا مگذار زیرا از نیکی اندک تو سود می برند و از نیکی های بزرگ تو بی نیاز نیستند..."
فرمانده عزیز ؛ ولایتمداری به اسم نیست به رسم است .
نمی خواهم اصول نظامیگری را از دیدگاه جامعه شناختی نظامی گوشزد نمایم بلکه اصول اولیه را از زبان همان که نامش می برید و قانونش را به باد می سپارید بر می شمارم تا بدانید و بدانیم که فرسنگها سال نوری از منش و رفتار مولايمان بدوریم.
"مدعیانیم بر گرد شیرینی "
و اما سپس می فرماید " ... برگزیده ترین فرماندهان سپاه تو کسی باشد که از همه بیشتر به سربازان کمک رساند و از امکانات مالی خود بیشتر در اختیارشان گذارد به اندازه ای که خانواده هايشان در پشت جبهه و خودشان در آسایش کامل باشند تا در نبرد با دشمن تنها به یک چیز #جز جنگیدن نیندیشند ."

حال فرماندهان ما در تعریف مولايمان علی می گنجند ؟
چرا باید فرماندهان ما در پی لاکچری بازی و به خدمت گرفتن هم امکانات سازمان برای خود باشند و غم کارکنان را نخورند چرا باید شهید حاج قاسم سلیمانی با خودرو ایرانی تردد کند و فرماندهان ما خودرو وارداتی؟
چرا فرماندهان برای رسیدن به رده های بالا از کارکنان پله بسازند ؟ آیااین است روش ولایت مداری؟!!
گرفتن چندین زمین و امکانات ویژه در جای جای کشور و دریغ از واگذاری اندک مایحتاج مسکن به کارکنان در مرام علی است ؟!!!

اینکه داد نظامیان از بیداد شما در فضای مجازی بلند شده است زنگ خطری نیست ؟!
با اقدامات ضعیف و ارباب مآبانه ستون قوای مسلح را تضعیف نکنیم .
بخود آیید وهمچون پدری مهربان نسبت به فرزندان گوشی شنوا و زبانی لین و رفتاری صادقانه رویه خویش کنید .
برای تمامی آسیبهای کنونی در قوای نظامی راهکارمناسب وجود دارد اولین راهکار خواندن هر روزه نامه مولا علی به مالک اشتر است .
و...
قوای مسلح افراد محور است افراد را از دست ندهیم ...
✍درویشی

@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

🌺🌸🌺

وقتی ارنست چگوارا را در پناهگاهش باکمک چوپان خبرچین دستگیر کردند...یکی از چوپان پرسید:چرا خبرچینی کردی درحالی که چگوارا برای آزادی شماها مبارزه می‌کرد!!؟

چوپان جواب داد که او باجنگهایش گوسفندان مرا می‌ترساند!

بعداز مقاومت محمدکریم درمقابل فرانسوی‌ها در مصر و شکست او، قرار براعدامش شد، که ناپلئون او را فراخواند و گفت:

سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه می‌کرد، من به تو فرصتی می‌دهم تا ده هزارسکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی...

محمدکریم گفت:من الآن این پول را ندارم اما صدهزارسکه از تاجران می‌خواهم، می‌روم تهیه می‌کنم و باز می‌گردم...

محمدکریم به مدت چندروز در بازارها با زنجیر برای تهیه پول گردانیده می‌شد اما هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی جهت ازادی او نبود و حتی بعضی طلبکارانه می‌گفتند که با جنگ‌هایش وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد پس نزد ناپلئون برگشت.!!

ناپلئون به او گفت:
چاره ایی جز اعدام تو ندارم، نه بخاطر کشتن سربازهایم، بلکه بدلیل جنگیدن برای مردمی که پول را مقدم بر وطن خود می‌دانند.

محمد رشید می‌گوید:
آدم دانا که برای جامعه‌ ای نادان مجاهدت میکند مانند کسی است که خودش را آتش می‌زند تا روشنایی را برای آدم نابینافراهم سازد!!

اين همان حكايت سقراط است كه ويل دورانت در پايان داستانش وقتي او را جام شوكران مي دهند و مي كشند، مي گويد:

« بدا به حال آدمي كه بخواهد جامعه اي را پيش از آن كه موعد بيدار شدنش فرا رسيده باشد، بيداركند!!!
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

آیا انقلابی دیگر در راه است ؟ ... درویشی ✍🏻✍🏻
@darvishane49
انقلاب اسلامی به هرشکل باهرکیفیتی شکل گرفت وبا حمایت توده مردم به پیروزی رسید وسپس روند استقرار واستحکام جمهوری اسلامی با رای حداکثری مردم جهت شروعی نوین در تاریخ کشورگشوده شد . استقرار دولت موقت ودولت اول جمهوری اسلامی از طیف میانه روها جهت ایجاد نظم و تحقق آرمانهای انقلاب با مشکلات عدیده داخلی وجنگ روبرو شد وتعارض بین حکومت وجمهوریت موجب تضعیف میانه روها و به ظهور رسیدن تندروها که خود بانیان انقلاب بودند شد.
حذف احزاب و تشکلات سیاسی از صحنه سیاسی و اجتماعی ایران وتسلط ایدوئولوژِی مطلق روند دموکراسی را به یک حکومت اقتدارگرا مبدل کرد و سیاست های داخلی فدای تندروی ها سیاست خارجی گردید تا صدها منابع انسانی ، اجتماعی وسرمایه های ملی قربانی گردند هر چند در این عصر اصلاحات خوبی نیز در عرصه های فرهنگی و اجتماعی رخ نمود تا حدودی که رشد و بالندگی عموم مردم احساس می شد .
پس از جنگ آرمانهای جهانی شکست خورده باقی مانده بود و نابودی قسمتی از منابع رو زمینی که بایستی سردار سازندگی ظهور می کرد تا باهمان اقتدار بجا مانده از گذشته بتواند کشور را نجات داده در مسیر توسعه قرار دهد این عصر نیز با فراز و نشیبهای اقتصادی با بازسازی مناطق جنگ زده وبا ورود سپاه به عرصه اقتصاد و کلید زدن انرژی هسته ای وراه اندازی سدها و راه ها و...به پایان رسید این عصر به لحاظ نوع اقتدار زمینه ظهور اصلاحات اجتماعی را فراهم آورد.
عصر اصلاحات با شعارهای مدنیت وآزادی به ظهور رسید وروند اصلاحات با افت و خیزهای بسیاری روبرو شد هنجارشکنی های ایجاد شده وتقابل با تندروها از درگیریها وقتل های زنجیره ای وحوادث کوی دانشگاه وکنفرانس برلین و... گواه بر اتفاقات برای رسیدن به یک جامعه متعادل بود در این عصر روند اقتصادی متعادلی دنبال می شد و فعالیت در عرصه سیاست خارجی جایکاه ایران را تثبیت می نمود هرچند ظهور بوش و اقدامات او در جهت ایجاد بحران در خاورمیانه و اسلام هراسی به منظور حضور در منطقه وبهره مندی از نفت و بازار سلاح روند را تغییر داد.
عقب نشینی از اصلاحات اساسی وروند رو به رشد ناامیدی در بین مردم موجب پدیدار شدن اصولگراها در عرصه سیاسی و پیروزی آنها در انتخابات شد رویه تسویه حساب ازسامانه دولت آغاز و شکل گیری دولت الگاریشی تحت حمایت ارکان نظام شکل گرفت توجه به محرومان وروساخت های اقتصادی با بازدهی کوتاه مدت ، درآمد سرشار از فروش نفت ، واحداث بنگاه های زود بازده وبزرگ تر شدن دولت در این عصر و هم چنین احیای شعارهای انقلاب جهانی که راه های ایجاد شده برای تعامل با جهان و منطقه به مرور بسته و مسدود شد.
عصری که می توان پر فراز و نشیب ترین دوره پس از انقلاب نامید حوادث سال 88 به علت فضای پوپولیستی والگاریشی حاکم، رخ داد و تقابل و چند دستگی بین ارکان و مردم رخ نمود طرح های بزرگی در این دوره به منصه ظهور رسید هر چند اکثر طرح های اقتصادی به علت نبود برنامه منسجم به فرجام لازم نرسیدند وتقریبا جایگاه دولت با تقابل بین دولت و حاکمیت وکاهش پشتوانه مردمی رو به افول گذاشت تحریمهای اقتصادی وقطعنامه های شورای امنیت عرصه را بر ایران تنگتر کرد. فرافکنی ها و استیصال در اواخر این دوره و شکست اصولگراها مشهود بود که همین روند موجب ظهور اعتدالیون در عرصه انتخابات و پیروزی شد .
عصراعتدال با شعارهای آزادی و ایجاد نشاط و امید و رفع مشکلات اقتصادی به عرصه ظهور رسید روند مهار تورم و رایزنی ها برای رفع تحریم ها و تصویب برجام و اولویت بخشی به بعد اقتصاد و چالش های روبروی دولت ،از جمله سرباز کردن دمل های چرکین اختلاس ها و حقوق های نجومی و خالی بودن صندوق ذخیره ارزی و تسامح توافق کنندگان برجام در بحث آزادسازی دارایی های مسدود شده و روند کند مبادلات تجاری ورایج شدن فساد در دستگاها و هم چنین رشد وظهور داعش در منطقه تبعات ناگواری را متوجه دولت و ایران نمود و این وضعیت چالش هایی را برای اعتدالیون در عدم تحقق شعارهای انتخاباتی ایجاد کرد .توجه بیش از پیش به بحث اشتغال و اقتصاد، دولت و حاکمیت را از سایر ابعاد اجتماعی و فرهنگی غافل کرد تا دیگر مردم آتش به اختیار راه خود را بروند. دیگر آن شعارهای نشات گرفته از غلیان انقلابی گری فروکش کرده است و زورعقلانیت بر شعارهای ایدئولوژیک چربیدن گرفته است .
ادامه 👇👇👇

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

👈فجر آمد ولی صبح صادق نیامد!

🔹انقلاب شد. دین آمد ولی دیانت نیامد. ظلمت رفت ولی روشنایی نیامد. بیعدالتی رفت ولی عدالت نیامد. استبداد رفت ولی آزادی نیامد. استعمار رفت ولی استقلال نیامد. پادشاهی رفت ولی جمهوری نیامد.

🔹 چراغ عقلانیت و خردورزی و مصلحت اندیشی خاموش و شراره های خشونت انقلابی و تعصب دینی زبانه کشید. چه خونها که به ناحق ریخته شدند. چه حق ها که به ناحق پایمال شدند. چه تن ها که به ناروا به بند کشیده شدند. چه آبروها که به نامردی ریخته شدند.

🔹تا به خود آمدیم جنگ شد. جنگی خانمان سوز و ویرانگر. ما به جنگ کسی نرفته بودیم، شاید هم رفته بودیم نمی دانم! ولی یقین دارم که جنگ خودش آمد. با همه هیبتش. پس ما باید می رفتیم، می جنگیدیم، می ایستادیم.

🔹تو می دانی جنگ چیست؟ گردان برود، گروهان برگردد یعنی چی؟ گروهان برود، دسته برگردد یعنی چی؟ دسته برود ولی برنگردد یعنی چی؟ جنگ یعنی با سر بروی، بی سر برگردی. بینا بروی، نابینا برگردی. با پا بروی، بی پا برگردی. جنگ یعنی بروی ولی برنگردی یا که برگردی ولی دیر برگردی با پلاکی، یا که قطعه ی استخوانی.

🔹تو می دانی جانبازی چیست؟ جنگ با تمام ناملایماتش برای جنگاوران تمام شد. اما برای جانبازان تا روزی که نفس می کشند جنگ همچنان ادامه خواهد داشت، با همه ناملایماتش، با دردهای برجای مانده از دوران ایستادگی. جانبازان باید در سکوت و تنهایی خویش با ناملایمات جسمی و روحی برجای مانده از جنگ هر روز دست و پنجه نرم کنند و دم برنیاورند، که این رسم عاشقی است.

🔹تو می دانی اسارت چیست؟ اسارت یعنی غروب غم بار خورشید را از پس سیمهای خاردار و میله های فولادی نظاره کنی. اسارت یعنی هرگز سیری را تجربه نکنی. اسارت یعنی روزها و ماه ها و سالها بگذرد و تو ندانی که آیا زنده می مانی و دوباره طعم شیرین آزادی را خواهی چشید یا نه؟

🔹از اسارت که بازگشتیم همه چیز عوض شده بود. دنیایی که از آن جدا شده بودیم با دنیایی که به آن بازگشته بودیم از زمین تا آسمان تفاوت داشت. آدمها، آدمهای قبل نبودند. قیافه ها ناآشنا بودند. برخی حاضر و برخی غیاب بودند. گویی زمان برای اسرا متوقف شده بود یا که زمانه آدمها را با خود برده بود.

🔹جنگ تمام شده بود. جان دادیم ولی خاک ندادیم. سر دادیم ولی سر فرود نیاوردیم. اسارت کشیدیم ولی حقارت نکشیدیم. آری براستی ما پیروز شده بودیم. پیروز میدان شجاعت و دلاورمردی و ایستادگی. ولی افسوس که حظ پیروزی را نبردیم. جنگ رفت ولی صلح و آرامش نیامد. ناخوشی رفت ولی خوشی نیامد.

🔹گذشت و گذشت تا اینکه در پیچ و خم زندگی کم کم زهد و پارسایی کمرنگ و قدرت طلبی و ثروت اندوزی پررنگ شد. اغنیا غتی تر و فقرا فقیرتر شدند. امانت مردم برای عده ای حق خدادادی شد و خدمت به مردم ژست سیاسی. تظاهر مظهر دیانت شد و تملق مظهر ارادت.

🔹رفته رفته حلقه محبوبان تنگتر و تنگر شد. خودی ها ناخودی شدند. تملق جایگزین تعهد شد و تحکم جایگزین تفاهم. سکوت کم هزینه و بیان حقیقت پرهزینه شد. نقدکنندگان کم شمار و ثناگویان پرشمار شدند. آزادیخواهان فتنه گر معرفی شدند و ملی گرایان ضددین.

🔹نخبگان رانده و روشنفکران طرد و به بیگانه پرستی و غربزده زدگی متهم شدند تا کوته فکران دین نما بر اریکه قدرت سوار شده و تا انتهای ویرانی این مرز بوم چهارنعل بتازند.

🔹خردورزی نشانه انحراف، انتقاد نشانه دشمنی، تعصب نشانه دینداری و خشونت نشانه انقلابی گری شد!

🔹اسلام دولتی جایگزین دولت اسلامی شد و بجای اینکه دولتمان دینی شود دینمان دولتی شد. دیانتمان عین سیاستمان شد حال آنکه قرار بود سیاستمان عین دیانتمان باشد.

🔹روحانیت اصیل شیعه که قرن ها کوله بار مبارزه با ظلم و استبدادستیزی را بر دوش می کشید قرین و همنشین ظلم شد و روزه سکوت اختیار کرد. روحانیتی که به ساده زیستی و استقلال شهره بود؛ مزدبگیر حکومت شد تا در حوزه های علمیه مجلل و باشکوه به فقرا وعده بهشت برین را در دیار عقبا بشارت دهد!

🔹کسانی که از شنیدن صدا مردم واهمه دارند و از برملا شدن رأی و نظر مردم به خود می لرزند؛ با صدای بلند به نام مردم دروغ می گویند.

🔹کسانی که آرمانهای انقلاب 40 سال پیش را به ابتذال کشیدند چگونه می توانند راویان صادق آئینی باشند که 1400 سال پیش به بشریت عرضه شده است؟

🔹جوانان پیر و پیران به دیار باقی شتافتند. چهل سال آزگار گذشت و ما همچنان در پیچ و خم های پیاپی و بی پایان تاریخ ساز سرگیجه گرفتیم. تو گویی این مصیبت و اندوه را پایانی نیست. از طلا گشتن پشیمان گشته ایم؛ مرحمت فرموده ما را مس کنید!

🔹آیا صبح صادق نزدیک است. الیس صبحا بقریب؟

🔹دوباره می‌سازمت وطن؛ اگرچه با خشت جان خویش/ ستون به سقف تو می‌زنم؛ اگرچه با استخوان خویش.

✍️ دکتر جلال پورالعجل - 17 بهمن 1397
🌹🌺🌹🌺🌸
/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

- گوسفندان ، شخصیتی در رمان قلعه حیوانات با ویژگی‌هایی ملموس در همین نزدیکی ها ؛

در هر حکومتی یک سری از افراد وجود دارند که بدون تفکر منطقی و بدون اینکه هیچ پیش زمینه ای نسبت به درک دولت و افکار دولت داشته باشند ، از دولت حمایت می کنند. در داستان مزرعه ی حیوانات نیز این امر در گوسفندان نمایان می شود. گوسفندان در داستان مزرعه ی حیوانات تنها شعار دهنده هایی هستند که بدون هیچ تفکری شعار میدهند و از حکومت حمایت می کنند. گویی حکومت ها برای بقای خودشان نیاز به این چنین افرادی هم دارند که بدون هیچ تفکری فقط از حکومت حمایت کنند.

اما نکته ی عجیبی که در بین گوسفندان به چشم می خورد ذکر این نکته است که اگر داستان را مطالعه کرده باشید و یا خلاصه ی داستان را به خوبی خوانده باشید ، حتما با این قضیه مواجه بوده اید که در ابتدای انقلاب 7 اصل اساسی در مزرعه حاکم می شود و در جایی که ناپلئون می خواهد کارهای خودش را توجیه کند سرودی به گوسفندان یاد میدهد که خلاف قوانین مزرعه است ، اما باز هم این گوسفندان در لحظه ی حساس این شعار جدید را سر میدهند و از ناپلئون حمایت می کنند. در واقع جورج اورول می خواهد بگوید که برای بسیاری از افراد اصلا مهم نیست که چه پیش می آید ؟ چه بر سرشان می آید ؟ راست و درست چیست ؟ قانون چیست و یا ضد قانون کیست ؟ بلکه در هر شرایطی در زمین حکومت ها توپ می زنند و این تنها باور آنان است
/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✳️ طبع استبدادی؛ فوبیای سیاست

✒️ محمدطاهر کنعان


همواره تصور می کنیم که خوی مستبدانه ناشی از بی رحمی و بی باکی و شجاعت و قدرت کاریزماتیک و سلطه جویی و فرعونیت است.

اما گاهی طبیعت استبدادی ناشی از ترس است تا دلیری.
دیکتاتورها از ترس مخالفین دیکتاتور می شوند. ترس از خلع قدرت ، ترس از توطئه و ترس از کشته شدن خود و یاران و خاندان.

ترس و وحشت باعث می شود که حاکم برای بقای خودش هر جنایتی مرتکب شود. ترس برای سیاستمدار مشاور خبیث و شیطانی است.
شخص حاکم از ترس مخالفین اصول قانونی و اخلاقی و دینی را نقض می کند و برای علاج واقعه قبل از وقوع از قدرت سیاسی خویش علیه دشمنان بالقوه استفاده می کنند و توطئه ها را در نطفه خنثی می کنند. دیکتاتور ها گاهی افراد ضعیف و بزدلی هستند که از ترس حریف او را نابود می کنند. مثلا در دعوی بین یک مرد قوی هیکل و لاغر آن مرد لاغر چاقویی می کشد و شاهرگ مرد قوی را پاره می کند.

در طول تاریخ همواره دیکتاتورها از ترس جنایت می کردند و مخالفین را سرکوب می کردند و قدرت را در خاندان خود موروثی می کردند تا مخالفان در حکومت بعدی تسویه حساب نکنند.
وقتی حکومت را موروثی کردند تازه پدر علیه پسر و برادر علیه برادر جنایت می کند.
خسرو پرویز مردان شاه را ولیعهد خود کرد ولی شیرویه مردان شاه و خسرو پرویز را با هم کشت .
شاه عباس و نادر شاه هر دو فرزندان بلافصل خودشان را از ترس کودتا کشتند و چشم شان را کور کردند.

وقتی بانو آنگلا مرکل پناه جویان خارجی را به آلمان را داد سوال کردند که آیا نمی ترسی با این موج پناه جویان مسلمان آلمان اسلامی بشود؟ او پاسخ دادند که ترس هیچ گاه مشاور خوبی در سیاست نیست.
مرکل بخاطر ترس از آینده حاضر نشدند که اصول انساندوستانه را نادیده بگیرند.

در زمان پیامبر اکرم ص نیز ترس مطرح بود و پیامبر ص هم می توانستند که مخالفان و منافقان را رسوا کنند و تروریست های جنگ تبوک که برای قبضه ی قدرت سیاسی قصد جانش کردند محاکمه و اعدام کند یا حداقل به اصحاب معرفی شان کند. ولی رسول خدا ص مقهور ترس نشد و حتی نام آنها را هم فاش نکرد و حذیفه را که تروریست ها را شناسایی کرده بود زینهار داد که اسرار آنها را فاش نکند.
عمر خلیفه دوم از حذیفه بن یمان پرسید من هم از همان منافقین هستم؟ حذیفه پاسخ روشنی ندادند. اگر پیامبر ص همان موقع آنها را معرفی کرده بود حکومت رااز وصی برحقش غصب نمی کردند.

در جمهوری اسلامی دو عامل سبب ناکامی جمهوریت و اسلامیت شد:
۱.
ترس مخالفان از روحانیت و تشکیل گروه های مسلح و ترور حزب الهی ها و پاسداران و امامان جمعه و شهدای محراب و شهدای هفت تیر و شهیدان رجایی و باهنر و بهشتی و مفتح و مطهری
اینها تحلیل می کردند که تا نهال جمهوری اسلامی جوان است و قدرت حزب الله تثبیت نشده پیشگیری کنند و با ترور و وحشت قدرت را از دست شان بربایند. بهمین خاطر وارد فاز نظامی شدند و کشتار کردند .حزب الله و روحانیت هم خوب از پس شان برآمدند و شکست شان دادند.

۲.
فوبیای قدرت پس از استقرار حکومت جمهوری اسلامی:
در این دوره یک یک حامیان انقلاب به صف نامحرمان و نااهلان پیوستند و از قطار انقلاب پیاده شدند .
آخر الامر هم خود حزب الله و مومنان و روحانیت هم از ترس همدیگر بنای بر حذف نهادند و فوج فوج از حامیان امام ره و انقلاب و جمهوری اسلامی را از قطار پیاده کردند.
اولین فوج پس از رحلت امام ره در انتخابات خبرگان پیاده شدند . خویینی ها و کروبی و آیت الله جمی و خیلی از کاندیداهای خبرگان رهبری رد صلاحیت شدند و مجلس خبرگان تبدیل به یک نهاد انتصابی بی خاصیت شد.
دوم در انتخابات مجلس بسیاری از کاندیداها با تصویب قانون انتخابات و نظارت استصوابی پاکسازی شدند و مجلس تبدیل به یک نهاد بی خاصیت شد.
سوم انتخابات ریاست جمهوری بارها تلاش کردند با رد صلاحیت و مهندسی انتخابات نهاد ریاست جمهوری را تبدیل به تدارکات چی کنند که کردند و مردم الان از نهاد ریاست جمهوری هم مایوس شدند.
آیا جمهوری اسلامی ایران به بن بست رسیده است؟ انتخاب رهبری و رئیس جمهوری چگونه خواهد شد؟ اصل ۱۰۸ قانون اساسی که اکثریت مردم باید کسی را به رهبری قبول کنند چگونه اجرا می کنند؟ انتخابات سال ۱۴۰۰ مردم با کدام امید به پای صندوق های رای خواهند آمد؟

برای چاره کار دو سیاست در پیش گرفته اند:
۱.
تمسخر و تحقیر رئیس جمهور و نهاد ریاست جمهوری و تبدیل آن به یک نهاد بی خاصیت .

۲.
انتخاب رهبر بعدی توسط رهبر کنونی.
تازه می رسیم به اول خط آیا انتصابات جوابگو خواهد بود؟
آیا اگر حتی فرزند رهبری هم به عنوان رهبر بعدی معرفی شود این فوبیای خوف و وحشت شکسته خواهد شد؟ فرزندان و مدعیان دیگر رهبری از پای خواهند نشست؟

این پسرفت ها ناشی از فوبیای قدرت است.

@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

بسم الله الرحمن الرحیم

ما در جامعه مان یک مشکل جدید پیدا کرده ایم. افرادی هستند که ظاهرشان کاملا امروزی، مدرن و کار درست است اما بی شخصیت هستند. این افراد دست کم شش ویژگی دارند:

1- این افراد ساعت لاکچری دارند اما ....

این افراد ساعت های لاکچری و گران قیمت می بندند مانند برموند، شوپارد، امگا، پیاژه، رولکس. اما تفاوت بین 8 تا 8:15 را نمی دانند. ساعت را نه برای آن تایم (سروقت) بودن و مدیریت بهینه وقت خودشان و دیگران، بلکه برای زینت می بنندند. بدقول اند. در هر جلسه ای دیر می رسند. به قول شان وفا نمی کنند. تفاوت 60 دقیقه و 61 دقیقه را درک نمی کنند و بابت تاخیر خجالت نمی کشند.

2-مدرک دانشگاهی عالی دارند اما ....

این افراد مدرک دانشگاهی دارند، اما سطح تحلیل شان، سطح نگاه شان، با یک فرد فاقد تحصیلات دانشگاهی هیچ تفاوتی نمی کند. این افراد عاجزند از اینکه بر اساس یک مدل، یک تئوری، یک چهارچوب فکری روشن صحبت و تحلیل کنند. از آن بدتر دارای ثبات فکری نیستند و چون چارچوب فکری منسجم ندارند به تناسب شرایط، حس و حال و مخاطب، افکار و مواضع خود را تغییر می دهند. در یک گفتگوی یک ساعته سه موضع متفاوت راجع به یک موضوع می گیرند چرخش های 180 درجه ای در کمتر از 15 دقیقه!

3-این افراد ماشین های گران قیمت سوار می شوند اما ....

این افراد ماشین های گران قیمت عمدتا خارجی دارند. اما توجه ندارند که صدای ضبط شان را در محدوده خودروی خود نگاه دارند. آن قدر با شخصیت نیستند که برای خانمی که کودکش را بغل کرده ماشین را کاملا متوقف کنند تا با خیال راحت از خیابان رد شود. خیابان را سطل آشغال خود فرض می کنند و ته سیگارشان را به راحتی در سطل آشغال شخصی شان (همان خیابان عمومی شهر) می اندازند و علایم و خطوط راهنمایی و رانندگی را چیزهای زایدی می دانند.

4-این افراد خوش صحبت هستند و خوش محضر اما ...

این افراد از واژه های امروزی استفاده می کنند. علاوه بر اینکه خوب و سلیس صحبت می کنند، زبان خارجی هم بلدند و از برخی اصطلاحات زبان خارجی هم استفاده می کنند، اما دایره واژگان ان ها شامل برخی واژه ها نمی شود، آنها بلد نیستند بگویند اشتباه کردم، نمی توانند بگویند من این موضوع را بلد نیستم و نمی دانم. بلد نیستند بگویند فعلا حرفی ندارم باید مطالعه کنم و یا باید فکر کنم.

5- این افراد سفر خارجی می روند اما ...

این ها درآمدشان و سبک زندگی و کارشان به گونه ای است که سفر خارج می روند. اما بلد نیستند که آداب خوب، افکار خوب، رفتارهای پسندیده را با خود به هدیه بیاورند. آن ها فقط سرکوفت، حسرت، مرغ همسایه غاز است را برای ما تکرار می کنند.

6- این افراد گوشی های به روز دارند اما ....

این ها گوشی های گران قیمت دارند، همچنین شماره گوشی هایشان نیز رُند است اما سواد رسانه ای ندارند، هر مطلبی را می خوانند. هر مطلبی را فوروارد می کنند. تفاوت یک رخداد واقعی و یک رخداد رسانه ای را نمی دانند. متوجه نیستند که رسانه ها چگونه اطلاعات را به صورت نامحسوس دستکاری می کنند .
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

🌼🌸🌺 فرهنگ فضای مجازی را بسازیم .

1-هدف ما از حضور در فضاهای مجازیِ اجتماعی یادگیری و دانش‌آموزی است.

2-تلاش کنیم اخبار و اطلاعاتی را که منتشر می‌کنیم با ابزارهای عقل و آگاهی استدلال‌پذیر و قابل تأیید باشد

3-به‌تبع آن انتقادهایمان از مطالب منتشر شده دیگران هم به‌همان ابزارهای بند 2 متکی باشد.

4-هم نقادی‌ها و هم پاسخ‌مان به‌نقدهای صورت گرفته از سر تأمل و به‌هدف تصحیح اشتباهات و ارتقاء دانسته‌هایمان صورت بگیرد؛ چه این‌که نقد و پاسخ نقد میدان جنگ و مسابقه نیست و قرار نیست در پایان کار کسی از طرفین برنده یا بازنده بحث معرفی شود.

5-چه‌قدر خوب است وقتی از مطالب ما نقدی صورت می‌گیرد، اگر درست و منطق‌پذیرش می‌بینیم از منتقد خود به‌صراحت و با صدای بلند تشکر و قدردانی نماییم؛ وقتی مطالب‌مان نقد می‌شود برای پاسخ‌گویی عجله به‌خرج ندهیم، شاید نقاد محترم دیدگاه صائب‌تری دارد و عجله و عصبانیت در روند پاسخ‌گویی ما را به‌تخریب و لج‌بازی‌های کودکانه سوق دهد.
6-توسعه و تعالی بشر امروزین فقط و فقط با سلاح نقد و ارائه راه‌حل‌ها و پیشنهادات سودمندتر و دقیق‌تر صورت عملی به‌خود گرفته است؛ بنابراین باید قدردان کسانی باشیم که وقت می‌گذارند و با نقد مطالب منتشره بر افق دانایی‌مان می‌افزایند.

7-نباید نقد را با فحاشی و استهزا و تحقیر دیگران اشتباه بگیریم؛ بنابراین رعایت آداب نقد گامی مهم در تداوم گفت‌وگوی سازنده و ارتقاء دهنده میان طرفین خواهد بود.

8-حتی اگر با مطالب منتشره دیگران کاملاً مخالف هم هستیم، مبادا ناشر مطلب را با اقسامی از برچسب وابستگی، مزدوری، نادانی و نظایر آن مورد نوازش! قرار بدهیم.

9-اگر گفت‌وگو را بی‌حاصل می‌دانیم سعی کنیم متمدنانه به‌بحث فیمابین پایان بدهیم.

10-به‌ویژه از مستند بودن اخبار و اطلاعاتی که منتشر می‌کنیم اطمینان کافی داشته باشیم؛ می‌دانیم که این روزها در فضاهای مجازی اجتماعی حجم دروغ‌ها و اتهامات بی‌اساس به‌این و آن کم نیست؛ البته که هدف وسیله را توجیه نمی‌کند و به‌تبع آن با ابزار دروغ و بهتان نمی‌توان جامعه‌ای بهتر ساخت.

11-البته که اشتباه کردن با دروغ گفتن و اتهام زدن بی‌اساس کاملاً متفاوت است؛ اگر اشتباه کردیم در اولین فرصت عذرخواهی کنیم و مطالب نادرست‌مان را از صفحه خود حذف نماییم.

12-احترام یکدیگر را حفظ نماییم؛ خیرخواه یکدیگر باشیم و بالاخص قدردان دوستان عزیزی باشیم که به‌هدف ارتقاء آگاهی‌های ما اوقات گرانبهای خود را مصروف تهیه و نشر مطالب سودمند می‌کنند.

13-برای این‌که یک اقدام نسبتاً سودمندی هم انجام داده باشم از همین‌جا از کلیه دوستانی که به‌هر علتی آنها را از خودم رنجانده‌ام، صمیمانه عذرخواهی می‌کنم.
/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

🌿
علی چه گفت؟
که سر، پیشِ ظلم خم نکنید!
تمامِ عُمر پرستاریِ شکم نکنید!

‌چه‌گفت؟
گفت که، چون مال و جاه پیدا شد
عنانِ زهد به چنگ آورید و رَم نکنید!
‌که بر مواجبِ برحقِّ خود میافزایید!
که از حقوق ضعیفانِ قوم کم نکنید
‌اگر فتاد شما را کلیدِ بیت‌المال،
چنان خورید که از فرطِ آن ورم نکنید!
‌به نامِ دینِ خدا، خلق را میازارید
به هر بهانه خدا را سرِ عَلَم نکنید!
‌به هر وسیله بزرگانِ خویش را مزنید
که سفله را به غلط پاک و محترم نکنید!

‌علی چه گفت؟ که بیچارگانِ عالَم را
برای خویش گرفتارِ "همّ" و "غم" نکنید!

ستم کنید و بدزدید! اعتراضی نیست
ولی به نامِ بلندِ علی ستم نکنید!

‌حسین جنتی
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✅ ریختن خون به ناحق
امام علی (ع) در بخشی از نامه 53 کتاب شریف نهج البلاغه در مورد ریخته شدن خون بناحق به مالک اشتر می فرماید:بپرهيز از خونها و خونريزيهاى بناحق . زيرا هيچ چيز ، بيش از خونريزى بناحق ، موجب كيفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نكشد و رشته عمر را نبرد .

امام در ادامه می فرماید: خداوند سبحان ، چون در روز حساب به داورى در ميان مردم پردازد ، نخستين داورى او درباره خونهايى است كه مردم از يكديگر ريخته اند . پس مباد كه حكومت خود را با ريختن خون حرام تقويت كنى ، زيرا ريختن چنان خونى نه تنها حكومت را ناتوان و سست سازد ، بلكه آن را از ميان برمى دارد يا به ديگران مى سپارد . اگر مرتكب قتل عمدى شوى ، نه در برابر خدا معذورى ، نه در برابر من ، زيرا قتل عمد موجب قصاص مى شود . اگر به خطايى دچار گشتى و كسى را كشتى يا تازيانه ات ، يا شمشيرت ، يا دستت در عقوبت از حد درگذرانيد يا به مشت زدن و يا بالاتر از آن به ناخواسته مرتكب قتلى شدى ، نبايد گردنكشى و غرور قدرت تو مانع آيد كه خونبهاى مقتول را به خانواده اش بپردازى .

همچنین امام علی (ع)از سویی دیگر به آفت خود پسندی برای انسان اشاره دارد و می فرماید:خودپسندى و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده و نيز از دلبستگى به ستايش و چرب زبانيهاى ديگران ، پرهيز كن ، زيرا يكى از بهترين فرصتهاى شيطان است براى تاختن تا كردارهاى نيكوى نيكوكاران را نابود سازد .

زنهار از اينكه به احسان خود بر رعيت منت گذارى يا آنچه براى آنها كرده اى ، بزرگش شمارى يا وعده دهى و خلاف آن كنى . زيرا منت نهادن احسان را باطل كند و بزرگ شمردن كار ، نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده ، سبب برانگيختن خشم خدا و مردم شود.

@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✅دولت ایران و جهانی شدن اقتصاد
✍ درویشی

یکی از بحث های حسّاس و عمده در این سال ها برای جمهوری اسلامی ایران، مسئله جهانی شدن است. جهانی شدن حرکت به سمت بازار، واگذاری تصدی گری های دولتی به بخش های خصوصی و باز شدن بیشتر بخش خصوصی است و این به معنای بی سرپناه شدن و آسیب پذیری بسیاری از اقشار و سازمان ها خواهد بود.

پایان سال 2010م را آخریان سال مرحله فراگیر جهانی شدن می دانند و حداکثر تا آن زمان باید دولت ایران وضع کلّی خود را مشخص می ساخت .
جهانی شدن پدیده ای است که نه قابل برگشت است و نه ما توان مقابله و ایستادن در برابر آن را داریم. به تعبیر استگلیتز «جهانی شدن آمده است که بماند» و این پدیده به اعتراف اندیشمندان به خودی خود نه خوب است و نه بد؛ یعنی هر چند تهدیدها و هزینه هایی برای کشورها ایجاد می کند، منافعی را نیز به همراه دارد.
برای کاهش این هزینه ها و به دست آوردن منافع آن، باید دست به کار شد و با رفتاری فعالانه، سیاست های خود را با این تحولات هماهنگ نمود. حتمی بودن این پدیده به معنای این نیست که دولت ها نمی توانند کاری انجام دهند.
♦️ این انگاره بهانه خوبی به دست دولت های ضعیف خواهد داد که از انجام مسئولیت های اصلی خود طفره روند و خود و آینده مردم خود را به دست قضا و قدر بسپارند.

واقعیت این است که پدیدار شدن برخی شرایط جدید جهانی، به همراه برخی ویژگی های درونی اقتصاد ایران، تداوم وضعیت کنونی را که در اقتصاد ایران هم ناممکن و هم زیانبار می سازد.

🔶 دولت ایران از یک سو با کاهش درآمد نفت، ناکارایی نظام اداری و عدم آمادگی و ناتوانی مردم از پرداخت مالیات روبه رو است و از سوی دیگر، با فشارهای خردکننده و فزاینده یکپارچگی اقتصاد جهانی همراه با تحولات سریع تکنولوژیکی. و تحریمهای خرد کنند و تهدید به عدم صدور نفت و...
مقابله با این وضعیت، نیازمند اقداماتی است که دولت ایران در این زمینه می تواند انجام دهد و بدون توجه به این امور، وضعیت آینده ما در اقتصاد جهانی بسیار تیره و تار خواهد بود.
شوربختانه پس از دولت اصلاحات دیگر هیچ اراده ای مبنی بر پیوستن ایران به اقتصاد جهانی نبوده و به علت مواضع سیاسی عملا چنین روندی دور از ذهن قرار گرفته است .

شنا کردن در جهت خلاف جریان رودخانه پرتلاطم دنیای امروزی ، امکان پذیر نیست . ناگزیر بایست با جهان همراه شد در غیر اینصورت منتظر اوضاع وخیم تر بمانیم .

/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

‍ 🔵رابطه آگاهی و رنج‌كشيدن
(از ديدگاه بزرگان مكاتب فلسفی)

شايد تا به‌حال چنين بار از خودتان پرسيده‌ باشيد:
-«چرا عُقلا نسبت به عوام از سرخوشی كمتری برخوردارند؟»

به زبان ساده‌تر چرا با رشد انديشه و پر و بال گرفتن افكار، فرد نسبت به رويدادهایی كه پيشتر از آن‌ها احساس شادی می‌نمود، بی‌تفاوت شده و آن‌ها را مذبوحانه و حقير می‌پندارد؟ چرا اين دسته از افراد، اكثرا در خود هستند و با خنده‌های احمقانه و شادی‌های پوچ بيگانه‌اند؟

پاسخ اين پرسش را بايد در ميان ديدگاه بزرگان فلسفه و منطق جستجو كرد.

"داستايووسكی" نويسنده و روشنفكر بزرگ، در كتاب "يادداشت‌هایی از جهنم" مي‌نويسد:
«انسان هرگز از "رنج" خلاص نمی‌شود زيرا "آگاهی خواستگاه رنج" است.»

افلاطون رنج و درد را بخش لاينفک كسی می‌داند كه به معضلات بشر آگاه شده.
معضلاتی كه بی‌گمان همه با مصيبتِ كمبود ِدانش حادث می‌شود.

"برديااُف" فيلسوف روسی در اثر ارزشمند خود با نام "ديالكتيک وجودی في‌مابين انسان و خدا" چنين می‌گوید‌:
«هرچه "عقل" بيشتر رشد می‌كند "روح دردمندتر" می‌شود.»

حتی پيروان مكتب عصيان‌گر "اگزيستانسياليسم" كه اكثرا با تمام مكاتب فكری و فلسفی مخالفت كرده و هر‌چيز جز خود را رد می‌كنند، در اين موردِ خاص با ديگر مكاتب فكری اتفاق نظر دارند:
«اگر انسان "سقراط‌‌ِ ناراضی" باشد بهتر از آن است تا "خوکِ راضی" باشد.»
يعنی لازمه زندگی راحت و سرخوشی، بستن چشم به روی فهم و دانش و شعور و حقيقت؛ و در يك كلام خوک‌وار زندگی كردن است.

"برتراند راسل" می‌گويد:
«من دو اصل را دنبال می‌كنم؛ نخست آن‌كه همواره به خود گوشزد می‌كنم نبايد به كسی ظلم كنم. و دوم آن‌كه هيچ استعدادی را در خود ناشكفته نگذارم و به بيان ساده‌تر، به خود نيز ظلم نكنم.»

تمام واژگان اين جُستار برای رسيدن به اين بند در كنار هم نشسته‌اند:
«به خودتان ظلم نكنيد!»
/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✅ حکایاتی اندر مدیریت امیرکبیر وعشق به وطن

🔸 فریادرسی
روزی امام جماعتی، نامه ای به امیر فرستاد به این مضمون که حاکم نطنز به مردم ظلم می کند و... امیر به فرستاده اش گفت: میرزا ابوالقاسم را بگو، اگر دیگر چیزی نوشته، اخراج بَلَدت می کنم. تو هم اگر کاغذش را آوردی سیاست می شوی. پیغام امیر را که امام شنید، شرحی سخت و بد به امیر نوشت که پس مظلوم کجا رود و به همان آدم داد بِبرد. و او کاغذ را برد. منتهی خط ها را گشوده و دیده و جرأت خواندن نکرد.

امیر پرسید: چیست؟ گفت: عریضه میرزا ابوالقاسم است.
فرمود: بخوان.
منشی سر به زیر انداخت.
امیر به تغیّر گفت: بلکه فحش داده، بخوان.
منشی خواند.
گفت: جوابی با احترام زیاد بنویس و فرداشب را به شام دعوتش کن. جواب را که آوردند، اصحاب امام گفتند: نرو، می خواهد از همان جا اخراج بلدت نماید.
امام فرمود: چنین نیست و رفت. امیر کمال احترام را به امام گذارده و گفت: از کاغذ اول چنین پنداشتم که به هوای ریاست شخصی نوشته ای، ولی خطِّ دوم را که دیده م قصدت فریاد رسی مظلوم بوده، ممنون شدم و حاکم نطنز را عزل و ادب کردم و البته هرجا ستمدیده دیدی به من آگاهی ده و رسیدگی به مظلومین فریضه اولیای دولت است و محتاج به بست و بقعه و شفیع و رقعه نیست.

🔸 اقتصاد
امیر چنین ملّت دوست بود که گزارش همه مدارس ایران را بِدو می دادند. فلان طلبه چراغ شبش به مطالعه می سوزد یا خاموش است تا هر عالِمی را به میزان علم و عملش بشناسد. محاکمه یکی از خویشانش را با بیگانه، به عالمی بزرگ محترم رجوع نموده. عالمْ جاهل از دیانت واقعی امیر بود. به خوش آمد امیر رفته نظریه اش را در آن محاکمه محرمانه پرسیده بود. آن گاه امیر بی اعتنایی کرده و او را از حکومت منع فرمود.

به عهد امیر هیچ فرمانگذار ایالتی را جرأت نبود یک دسته گل یا دانه بِهْ و نارنج هدیه احدی را بپذیرد، چه رسد مرغ و برّه و... شتاب در سدّ ابواب تجارت خارجه اش تا جایی بود که سنگ چخماق تفنگ را دانه ای یک پول از خارجه می آوردند. سیصدتومان اجرت بیست نفر پیاده گردان داد، رفتند از صحرای ارومی سنگ چخماق جُسته بیاوردند و گفت: یک پول ایران نباید از مملکت بیرون رود ولو به مدت بیست سال باشد.

🔸 رموز پیشرفت
هرچه قلیانِ بلور برای او آوردند انداخت و شکست تا دگر بلوری در قهوه خانه نمانده قلیان کوزه آوردند، کشید. فردا روز بلورسازی طهران تأسیس شد. اروپائیان او را که به این جدیّت دیدند، فهمیدند این بشر فوق العاده ای است که رموز سیاست غرب را فهمیده و دشمن درونی و بیرونی را که از ریاست های ظالمانه و شهوات زنانه بازمانده بودند، برانگیختند تا سعایت نزد شاه و رفتن مأمور در حمام فین رگ هایش را زده خونش را ریختند. شاه جوان هم محدود بود، می خواست مهار اِرادیّات و شهواتش گسسته باشد.
ولی عمری پشیمان شده.

/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✴️ بدا به حال روس
@darvishane49
در جریان جنگ دوم ایران و روس، هنگامی كه قوای روسیه وارد تبریز شدند، فرماندهان قشون روس تصمیم گرفتند به سوی میانه پیشروی و تمام منطقه آذربایجان را به تصرف خود در آورند. در این وضعیت كه روس‌ها منزل به منزل پیشروی می‌كردند دولت ایران مجبور شد شرایط صلحی را كه دولت روسیه تحمیل می‌كرد كاملاً بپذیرد. فتحعلی شاه قاجار، برای خاتمه جنگ و انعقاد پیمان صلح، روز معینی را مشخص و به بزرگان و اكابر و اعاظم قوم و درباریان و اشراف و نمایندگان اقشار مختلف مردم بار عام داد. برای اینكه مراسم «روز سلام» به خیر و خوشی برگزار گردد قبلاً تعهداتی اندیشیدند و دستوراتی صادر گردید راجع به اینكه در مقابل هر جمله از فرمایشات شاه چه پاسخی باید داده شود!
در وقت مقرر و ساعت معهود، شاه آمد و بر تخت سلطنتی جلوس كرد و فرمود: «اگر ما امر كنیم كه ایالات جنوب و ایالات شمال همراهی كنند و یك مرتبه به روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این اقوام بی ایمان در بیاورند، چه پیش خواهد آمد؟»
مخاطبان تعظیم سجده مانندی كرده و گفتند: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»
شاه مجدداً گفت: «اگر فرمان قضا، ‌شرف صدور یابد كه قشون خراسان با قشون آذربایجان یكی شود و توامان به این گروه بی‌دین و ملحد حمله كنند چه خواهد شد؟»
جملگی عرض كردند: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»
فتحعلی شاه مجدداً پرسید: «اگر توپچی‌های خمسه را به كمك توپچی‌های مراغه بفرستیم تا با توپ خود تمام دار و ندار این كفار را با خاك یكسان كنند چه خواهد شد؟»
باز جواب آمد كه: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»
خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر رد و بدل شد و جواب آمد: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»
دو نفر از درباریان متملق كه در سمت چپ و راست شاه ایستاده بودند خود را به روی پای قبل عالم انداخته گفتند: «قربان! مكش! مكش! كه عالم زیر و رو خواهد شد!»
شاه كه تا این لحظه بر روی تخت نشسته و پشت به دو عدد متكای مروارید دوزی شده الماس نشان داده بود از اظهارات چاپلوسانه مشتی درباری و نزدیكان مافنگی خود به هیجان آمده، ناگهان روی دو زانو بلند شد، شمشیر خود را که به كمر بسته بود به قدر یك وجب از غلاف بیرون كشید و این شعر را با صدای بلند خواند:
كشم شمشیر مینایی
كه شیر از بیشه بگریزد
زنم بر فرق پاسكویچ
كه دود از پطر برخیزد
دو نفر از درباریان متملق كه در سمت چپ و راست شاه ایستاده بودند خود را به روی پای قبل عالم انداخته و گفتند: «قربان! مكش! مكش! كه عالم زیر و رو خواهد شد! شاه قاجار پس از لحظه‌ای سكوت، گفت: «حالا كه این طور صلاح می‌دانید ما هم دستوری می‌دهیم با این قوم بی‌ایمان كار را به مسالمت ختم كنند و مجدداً شمشیر را غلاف كرد!»
و بدین شکل عهدنامه ترکمانچای امضاء شد.
/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

رفتم در سوپری سر کوچه یه شونه تخم مرغ گرفتم. به فروشنده - که یه نفر ولایی و متعصب بود- گفتم چند؟
گفت : دونه ای هزار و پونصد. . مبلغ سی هزار تومان گذاشتم رو ترازوش و گفتم علی برکت الله.
شروع کرد به بدو وبیراه گفتن به حسن روحانی .
بهش گفتم: فلانی حرفت حساب ولی ببین اگه ظرف یه هفته هرچه بزاری تو ویترین یخچال مغازه ات و مرتب ببینی فاسد میشن به جنس ها شک میکنی یا به یخچال ؟؟
گفت : معلومه؛ یخچال.
گفتم: تا ‌به حال به این فکر ‌کردی که چرا ۴۲ ساله هر چه رییس جمهور و وزیر و مدیر و نماینده مجلس تایید و انتخاب میشن بعد از مدتی اکثر قریب باتفاق آنان خراب میشن؟!

یه نگاهی به یخچال و ماست و پنیر و کره داخلش میکرد و مات و مبهوت نمی دونست چه بگه!!
دوباره بهش‌گفتم : شاید یخچال مشکل‌ داشته‌ باشه‌ !.
نهایتا" گفت : احتمالش‌ زیاده‌ تا حالا اینطوری فکر نکرده بودم . !
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

👇👇👇👇👇👇
ارائه آمرزش در کلیسا چیز تازه ای نبود و برای اولین بار در طول جنگ های صلیبی قرن دوازدهم میلادی ارائه شده بود تا سلحشوران در راه دشوارشان ، برای آزادی سرزمین مقدس از سلطه مسلمانان و رویارویی با خطر مرگ تشویق شوند.
هر شخصی که در جنگ های صلیبی شرکت می کرد از انجام هرگونه آیین توبه برای بخشش گناهان گذشته معاف می شد این آمرزش یا معافیت رسمی از انجام توبه به زودی حتی در مورد تامین کنندگان هزینه های جنگها هم توسعه یافت.
@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

مردم روند و کارکرد لیبرالهای اسلامی واقتدارگرایان وسپس اصلاح طلبان (مردم سالاری دینی) وپس از آن اصولگراها ( محافظه کاران )و سپس اعتدالیون را محک زدند هریک نقاط ضعف و قوتی داشتند که از زیر نگاه تیز بین محققین و اندیشمندان و در نهایت مردم دور نمانده است. این روند روند طبیعی خود را طی کرده است و هرآنچه در طول سالهای گذشته پس از انقلاب رخ داده وبا افت و خیزها و معایب و محاسن همراه بوده است بر مردم و مسئولین پوشیده نیست. پافشاری بر اشتباه ها و درس نگرفتن از عملکردهای گذشته تاوان سنگینی را متوجه ما خواهد کرد. بازگشت به گذشته و تکرار انقلاب جز روندی که یادآور شدم نتیجه دیگری در بر نخواهد داشت . بنابراین ...
تا قبل ازانتخابات سال 96 دولت ها و حکومت هر آنچه را دیکته می کردند بایستی محقق می شد مردم نیزاعتماد کرده و همراهی می کردند . جمهوری اسلامی برخلاف شعار خدمت واینکه مردم ولی نعمت هستند دچار تغییر رویه شد جای مخدوم و خادم عوض شد اما اینک مردم پس از آزمون وخطاهای مکرر به بلوغ و پختگی نسبی رسیده اند .
حکومت و دولت ناچار است تعدیل کند واز نگاه ارباب مآبانه دوری کند اگر بقای نظام و عزت ایران و ایرانیان مد نظر قرار نگیرد وبه خواست مردم توجه نشود مسیر دیگری طی خواهد شد اکنون ارکان نظام ودولت مجبور است گوش شنوا داشته باشد وپای عمل و خدمتی دوچندان را برگزیند امروز فهم وفراست مردم فراتراز دولتمردان است نه به خامی گذشته هستند ونه غافل از خواسته های خود، امروز مردم ایرانی تر و اسلامی تر از گذشته هستند ودر انتخابات آینده روندی را رقم خواهند زد که نتیجه کارکرد قوای سه گانه و حاکمیت کنونی است . خردمندان را یک اشاره بس است .
/channel/darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

✅ چهار اشتباهِ مُهلک در چهار دهه.....

✍ علیرضا_ظفری :
بارها با خود اندیشیده ام که اگر انقلابِ ۵۷ حادث نمی شد، اکنون از نظر موقعیّت سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ، کجای دنیا بودیم؟
انقلاب ۵۷ مثل ِ هر انقلابِ دیگری در جهان بیشتر واجد ِ علّت بود تا دلیل. انقلابها حادث می شوند نه اینکه تصمیم بگیریم که واقع گردند.
حال که به این چهاردهه از پس و پشت می نگرم، چهار اشتباه ِ مُهلک را می یابم که اگر از این اشتباهات همچون گذشته نیاموزیم، راه نجاتی برای ایران و ایرانی میسَّر نمی شود.

اشتباهِ اوّل:
جایگزینی ِ ایدئولوژی ِ دینی به جای تقویتِ همبستگی ِ ملّی: وقتی انقلاب ۵۷ پیروز شد، نیروهای مذهبی ِ سنّت گرا و البتّه بیشتر بنیادگرا بر ارکان ِ قدرت ِ سیاسی غلبه یافتند. اینان به دلیل ِ نداشتنِ مبانی ِ دموکراتیک ِ معرفت شناختی، و نیز فقدانِ روحیّهِ روانشناختیِ تسامح و مُدارا با سایر اقشار، و نیز تحمیل باورهای مذهبی شان بر سایر مردم، بر طبلِ تفرقه در آحادِ ملّت با بهانه های واهی (در غالبِ دین و دیانت) به قوّت و شدّت نواختند و همبستگی و وحدت ِ ملّی را تضعیف کردند. آنها وحدت را به معنای "همه با هم" ندانستند، بلکه وحدت را به شعار ِ"همه با من" فرو کاستند.

اشتباهِ دوّم:
فراتر رفتن (و شاید انحراف ِ) اهدافِ انقلاب از مبارزه با استبداد به سوی مبارزه با استکبار جهانی و اذناب آن:
پیش و پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲، آحاد مردم ایران در پی آرمانِ دموکراسی بودند. داشتن ِ یک نظام ِ سیاسی غیر استبدادی همچون سایر کشورهای پیشرفتهِ دنیا. شعار "مرگ بر شاه" نیز شعار ِ مشترک همه ایرانیان اعمّ از ملّی، مذهبی و چپ بود. با پیروزی انقلاب، بسیاری از انقلابیون (مذهبی و مارکسیست) از هدف ِ اصلی انقلاب که مبارزه با مستبدّ و استبداد بود به سوی یک مبارزهِ متوهّمانه و خام اندیشانه با امپریالیسم و استکبار جهانی پیش رفتند. این پیشروی، از همان روزها و ماههای نخستین ِ پس از انقلاب، همواره هزینه های بیشتری را به ایران و ایرانی تحمیل کرد. تسخیر سفارت آمریکا در آبان ۵۸، و آغازِ جنگ با عراق در شهریور ۵۸ و ادامه دادنِ آن در طول هشت سال، از نمونه های این "فراتر رفتن" بود.

اشتباه ِ سوّم:
حاکم کردنِ فرمالیسم و ظاهرگرایی در غالب باورهای سطحیِ مذهبی، و در نتیجه حذف ِ تدریجی انسانهای صادق، خالص و متخصّص ِ غیر ریاکار و غیر فرصت طلب. و در نتیجه ِ آمدن بسیاری از افراد ِ ریاکار و فرصت طلب ِ غیر متخصّص بر سر کارها، و کاهش ِ شدیدِ کارآمدی نظام ِ برخاسته از انقلاب. به عبارتی دیگر تسلّط ِ فقه به جای دانش ، تجربه و اخلاق.

اشتباهِ چهارم:
بستنِ راه گفت و گو با همهِ دگر اندیشان دینی، ملّی و چپ که در به ثمر رسیدنِ انقلابِ ضدّ استبدادی ۵۷ همراهِ انقلاب بودند و به مرور زمان همه آنها از قطار انقلاب پیاده شدند و متاسّفانه همچنان در حال ِ پیاده شدن اند!

امروز ایران و ایرانی در وضعیّت بدی گرفتار است. (هر چند هنوز عدّه ای نادان این موقعیّت را نیز انکار کرده و آن را نقمت ندانسته بلکه نعمت می دانند.)
برای برون شد از این بحران چهار طریق ِ اساسی ِ به هم پیوسته، راهگشا و نجاتبخش به نظر می رسد و لاغیر:

۱) وفاداریِ همهِ ایرانیانِ داخل و خارج ِ کشور به "وحدت ملّی" و علاقمندی به شعار ِ " ایران برای همه ایرانیان"

۲) پرهیز از توهّم ِ داشتن ِ یک امپراطوریِ مذهبی در جهان ِ امروز ( که چقدر ساده لوحانه بوده است و پُر هزینه!) ، و دوری از شعارِ مرگ بر این و آن. و به جای آن تجهیز ِ همهِ امکانات و سرمایه های مادی و معنوی برای پرداختن به آبادانی و توسعهِ فقط یک کشور به نام "ایران".

۳) نفیِ فرمالیسم ِ ریاکار ِ تفرقه افکن در صفوف ملّی، و بها دادن به ارزشهای ملّی، فرهنگی و اخلاقی ایرانیان با پشتوانهِ یک تمدّنِ دیرین. و در نتیجه با مَدد از دانش و تجربه این همه ایرانی ِ متخصص در چهارگوشهِ جهان، به افزایش کارآمدی بپردازیم. ظاهر گرایی در این چهاردهه بسیاری از آحاد ِ ملّت و سرمایه هایشان را به آن طرف ِ مرزها رانده است. آیا دیگر بس نیست؟!

۴) گشودنِ راهِ انسانی ِ گفت و گو و مُفاهمه ِ ملّی با همه ایرانیانی که ایران را برای همه می خواهند. باور کنیم همانطور که می توان با خارجی ها در قالب ۱+۵ گفت و گو داشت، در داخل نیز می توان با داشتن ِ "روحیّه رواداری" با ۸۰ میلیون ایرانیِ داخل و خارج کشور گفت و گو کرد. هر کس از گفت و گو گُریزان است، گرچه در ظاهر خود را نفوذناپذیر جلوه می دهد، ولی بدانیم یا نفوذیِ بیگانگان است و یا مبتلا به نفوذ ِ بیماری ِ دُن کیشوت ها!!!

@darvishane49

Читать полностью…

یادداشتهای درویشی

بعد از جنگ جهانی اول اتریش ویران شده بود و فقر و گرسنگی در آن بیداد میکرد... دولت آمریکا مقداری پول به اتریش داد تا شهرها و کارخانه هایش را دوباره بسازد و اقتصادش را ترمیم کند...

اما اتریش به جای ساخت کارخانه، سالن اپرا ساخت، سالن های تئاتر ساخت و کتابخانه احداث کرد... آمریکا علت این کار را از اتریش پرسید و اتریش پاسخ داد: تا فرهنگ و تمدن کشوری ساخته نشود و پیشرفت نکند کارخانه ویران میماند...

حالا وین پایتخت اتریش مناسب ترین جا برای زندگی در جهان شناخته شده. تفریح مردم کتابخوانی است و تعهد شرط اول استخدام در این کشور است. همچنین درآمد اصلی این کشور نیز از گردشگری است...
@darvishane49

Читать полностью…
Subscribe to a channel