dastan_shabzadegan | Unsorted

Telegram-канал dastan_shabzadegan - داستان کده | رمان

196306

جستوجوی داستان: @NewStorysBot حرفی سخنی داشتی:

Subscribe to a channel

داستان کده | رمان

ا دادم تو. آتنا یه ناله و اووووف طولانی گفت و بهم گفت کس کش سوختم . چرا اینقدر کیرت کلفته آخه . منم گفتم تو هم که بدت میاد آره ؟ که خندید و گفت نه خیلی هم عاشقشم تو فقط بکن من رو. شروع کردم تلمبه زدن و با دستهام هی چک زدم رو لپ های کونش . تا حدی که کل کونش قرمز قرمز شده بود. از یه طرف هم سینه های ندا رو گرفته بودم تو مشتم‌ و ب شدت فشار میدادم. بعد چند دقیقه کیرم رو دراوردم . نشستم رو مبل که آتنا بیاد بشینه رو کیرم که ندا اومد گفت منم میخوام. داشت از شهوت میمرد. منم کرمم گرفت و همین که سر کیرم رو دم کسش تنظیم کرد یهو گفتم نه ولش کن تو رو نمیکنم، پاشو پاشو تو واسه چی اومدی. بلندش کردم گفت چرا آخه. منم میخوام. گفتم میدونم میخوای عزیزم ولی بکن ها و کیرهای شما ساعت نه شب میرسن. یهو گفت امیر بس کن دیگه. گفتم عزیزم من که حرفی نزدم . مگه دیروز بهش کس ندادی و ب قول آتنا زیر کیرش پرواز نمیکردی ؟ خوب امروزم همون کیر داره میاد واست. تازه یه کیر از اون بهتر هم کنارشه. هولش دادم و گفتم برو بشین نگاه کن تا کست حسابی آب بندازه. چون حس میکنم کیره میثم خیلی خیلی کلفت و درازه ، که آتنا برگشت گفت دقیقا همینطوره. گفتم عه تو به اونم دادی. گفت فقط به غفار و همون میثم. گفتم چقدر معصوم و پاکی تو، جز شوهرت کلا به دو نفر دادی. خلاصه آتنا اومد و نشست رو کیرم و یه ده دقیقه ای تلمبه زدم و بعد ارضا شدن اون ، منم کل آبم رو تو کسش خالی کردم و پاشدم خودم رو شستم.
ب آتنا گفتم بهشون اس بده بگو یه جوری خود سازی کنن که زیر یک ساعت تلمبه نزنن. ندا هوس کرده امشب پاره پوره بشه. اگر میخوان تریاکی ،قرصی ،مشروبی چیزی بخورن. جلوتر بخورن و بیان ، چون اینجا نمیشه. بعد مشروب آوردم واسه خودم و ندا و آتنا ریختم تا حدی که هر سه تامون گوز گوز بودیم. ندا که همش میخندید و میگفت نیومدن. کسم داغ داغه کیر میخواد. تقریبا نزدیک نه بود که گوشی آتنا زنگ خورد و غفار بهش گفت من تو همون لوکیشنی هستم که فرستادی. بعد گفتن پلاک و واحد، زنگ خونه زده شد و ندا دره ورودی رو باز کرد و به من گفت امیر من میترسم بیا همین الان تمومش کنیم. من که معذرت خواهی کردم. منم یه دونه زدم در کونش و بهش گفتم اینجا به بعد اصلا به داستان دیروز و خیانت و اینا فکر نکن. فکر کن قراره جفتمون لذت ببریم. بعد رفتنشون دوباره برمیگردیم به حالت عادی زندگیمون. من میرم تو اتاق خواب. فقط وسط کار ، برنامه تون رو بکشید به اتاق خواب که من بتونم از تو بالکن ببینمتون. وقتی زنگ واحد به صدا دراومد دل من هوری ریخت پایین و انگار یه جورایی گیج و منگ شده بودم. صدای غفار اومد که گفت اوووووووف چه فرشته هایی. چه جیگرایی ، قربون قد و بالات بشم ندا جوووون. بعد صدای میثم اومد که بعد سلام دادن به غفار گفت غفار کوفتت بشه که تنهایی از این فرشته خانوم لذت بردی. منظورش ندا بود. چون آتنا رو که قبلا ترکونده بودن. ندا تعارفشون کرد که برن بشینن رو مبل و ازشون پرسید. چی میخورید چای؟ یا قهوه؟ که میثم برگشت گفت ببین من هیچی نمیخورم. فقط خودت بیا پیشم که از وقتی دیدمت بدنم داره میلرزه. که ندا با خنده گفت اوه اوه غفار جون این کیه با خودت آوردی هنوز سلام نداده پسرخاله شده. که میثم گفت تازه قراره شوهرتم بشم. جوری که دیگه اون امیر اسکل رو حساب نکنی. که ندا هم گفت اگر قراره با هم خوش باشیم نباید حتی یک کلمه درباره ی امیر حرف بدی بزنی ، وگرنه تو همون لحظه همه چیرو تموم میکنم.
بعد رفت به سمت آشپزخونه. منم از لای در قشنگ داشتم همه چیرو میدیدم. مبل ۳ نفره ای که غفار و میثم روش نشسته بود

Читать полностью…

داستان کده | رمان

بدن تو امیر رو برمیگردونه سرکار. منم یه دونه محکم با پشت دستم زدم تو صورتش که لبش یه خورده خون اومد. گفتم همش همین بود که گفت آره بخدا در حد یه چند دقیقه بساط مشروب و رقصیدن بود. ندا هم فقط بخاطر تو اینکار رو کرد وگرنه دیروز اصلا حالش خوب نبود. جلو خودش گوشی رو درآوردم و زنگ زدم ندا و به آتنا گفتم الان معلوم میشه کارتون تا چه حدی پیش رفته، تا ورداشت بهش گفتم چطوری جنده خانم. یهو قفل کرد و گفت یعنی چی این حرفت؟ منم گفتم مگه به زن یا مردی که بجز همسرشون به کس دیگه ای کس میگن جنده نمیگن.؟ گفت یعنی چی این حرفت. گفتم یعنی اینکه وقتی جلو غفار قمبل کرده بودی یادت نبود شوهر داری و تعهد داری به من ؟ گفت این چرت و پرت ها چیه. منم گفتم ندا من همه چیرو میدونم . اولا که دیروز دنبالتون بودم تا توی واحد آتنا. دوما اینکه الان پیش آتنا هستم و لام تا کام داستان رو واسم تعریف کرد. میخوای سلام کن بهش. که ندا هم گفت آتنا چی میگه امیر آتنا هم سلام کرد و تا بخواد حرف دیگه ای بزنه بهش اشاره کردم که لال بشه. یهو ندا زد زیر گریه و گفت بخدا من اینکاره نیستم. دیروزم وقتی رفتم تو و مشروب خوردیم بعدش پشیمون شدم و بهونه پریودی گرفتم ولی اون غفار دیوث قبول نکرد و من رو زوری انداخت رو تخت و لباسام رو درآورد. منم مست کرده بودم و اصلا متوجه کارم نبودم. امیر غلط کردم . گفتم بمون خونه میام پیشت. راستش با حرف های ندا هم غیرتی شده بودم و عصبانی هم عجیب غریب راست کرده بودم. جوری که انگار کیرم دو برابر شده بود. بعد به آتنا گفتم حرومزاده اسکل خودتی ،! فقط رقص بود آره؟ جایی که بودیم خلوت بود و فقط چند تا کارگاه و شرکت بودن. رفتم جلوتر تو یه فرعی واستادم و دست انداختم کمربند خودم رو باز کردن. بیچاره آتنا هم لام تا کام حرف نمیزد. کیرم رو که کامل از تو شورت و شلوارم درآوردم. دست انداختم تو موهای آتنا و سرش رو کشیدم به سمت کیرم که برام بخوره. اونم بدون یک کلمه حرف شروع کرد ساک زدن و لیس زدن کیرم. منم روشن کردم و راه افتادم به سمت خونه. تقریبا نزدیک خونه بودیم که داشت آبم میومد و دستم رو گذاشتم پشت سرش و فشار دادم تا کیرم تا ته حلق آتنا فرو بره. داشت اوق میزد که کل آبم رو تقریبا توی گلوش خالی کردم. رسیدیم خونه ما و آتنا گفت قراره بریم تو؟ گفتم آره چرا که نه. تو تازه فقط یه ساک زدیا. قراره امشب تو و ندا برده بشین و من کس و کون و دهنتون رو بگام و پاره کنم بیچاره حرف نمی تونست بزنه. در ضمن در حین ساک زدنش هم از بالا سرش فیلم گرفتم ، رفتیم جلو دره واحد و در رو باز کردم و وارد خونه شدیم. ندا تو حال نبود ، رفتم تو اتاق دیدم رو تخت دراز کشیده و داره گریه میکنه و تمام آرایشش پخش شده رو صورتش. من و دید یهو پاشد و شروع کرد قسم و آیه که آی من غلط کردم. همش بخاطر تو بود و این چرت و پرت ها. این داستان رفتن من به کارگاه همش زیر سر آتنا بود و اون رفت تو مخم که بیا واسه امیر یه کاری بکن و کمکش.کن و این حرف ها. بعد آتنا اومد داخل اتاق و ندا شروع کرد بهش فش دادن.و دعوا کردن. که با دادی که من سرش زدم و گفتم بسه دیگه خفشو ، یهو ساکت شد. واقعا نمیدونستم الان باید به عنوان ی مرد چیکار کنم. تو دلم میگفتم جفتشون رو همینجا بکشم ، بعدش میگفتم چرا به خاطر کثافت بودن یه کس دیگه، من پدر و مادرم رو داغدار کنم. از یه طرف هم فکر های عجیب غریب داستانهای کاکولدی که خونده بودم میومد تو سرم و هی به خودم میگفتم اگه الان تا تنور داغه انجامش ندی دیگه تا آخر عمر نمیتونی انجامش بدی.! چون واقعا قبل از این اتفاق خیلی وقت ها بهش فکر میک

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ون رو از کار بیکار کنید. بهش بگو من حتی یک کلمه هم درباره اش پیش کسی حرفی نزدم. داغون بودم واسه همین رفتم خونه و تا رسیدم ندا اومد بغلم کرد و گفت شیری یا روباه. گفتم ندا ول کن خایه هم نیستم. گفت آخه چرا ؟ جریان حرف های چرت و پرت رو گفتم و رفتم تو اتاق و گرفتم خوابیدم. از اونجایی که من چند سال تو اون شرکت بودم و ندا چند باری اومده بود اونجا تقریبا با آتنا خیلی اوکی شده بودن . انگار زنگ زده بود و گفته بود آمار رو در بیاره و بهش خبر بده. یه دو روزی گذشت و من هنوز کاری که دستمزدش در حد کار قبلیم باشه پیدا نکرده بودم و داغون بودم. نگران بدهی ها و قسط های ماه بعد بودم که ندا گفت امیر من میخوام برم شرکت پیش آتنا. گفتم خیر باشه. گفت آتنا گفته یه سر بیا پیشم کارت دارم.منم گفتم لازم نکرده نمیخوام زنم بره اونجا و بخواد خواهش تمنا کنه. اونم یهو قاطی کرد و گفت امیر ول کن این بچه بازی رو. دو روز دیگه قسط ها میرسه و عین خر تو گل گیر میکنیم. منظور از بدهی ، قسط های وام مسکن بود جای دیگه هم تو‌ و سبک کارت رو نمیشناسن تا بری جا بیوفتی و حقوق تا این سطح بگیری کلی عقب میوفتیم و بدهکار تر میشیم. سند خونه هم که رهن بانک این دولت طمع کاره. درآمد منم که به تنهایی حتی به نصف قسط هم نمیرسه. (ندا برنامه تمرینی بدنسازی میده ) تازه من نمیخوام برم التماس کنم میخوام برم با آتنا حرف بزنم ببینم داستان چیه. منم دیگه نتونستم حرفی بزنم و فقط گفتم بفهمم رفتی پیش غفار واقعا عصبانی میشما. گفت نه میرم پیش آتنا و میگم حرف های تو رو به غفار بزنه. خلاصه رفت . بعد چند دقیقه که از رفتنش گذشته بود یهو یه لحظه تیپ و پوشش ندا اومد تو ذهنم و گفتم عه این چرا انقدر باز لباس پوشیده بود و انقدر عطر و ادکلن ب خودش زده بود؟ یههو انگار منو برق گرفته باشه. سریع پاشدم و لباس پوشیدم و رفتم سمت کارخونه. تا رسیدم مستقیم رفتم سمت دفتر آتنا در رو که باز کردم‌ دیدم کسی داخل نیست اما بوی ادکلن ندا هنوز تو اتاق بود. اومدم بیرون که زنگ بزنم به ندا یهو دیدم عه آتنا و ندا و غفار با هم تو ماشین غفار هستن. اومدم برم سمتشون که راه افتادن و رفتن. منم ماشین رو آتیش کردم و افتادم دنبالشون. هنوز دو سه دقیقه نگذشته بود که زنگ زدم به ندا و گفتم ندا کجایی رسیدی پیش آتنا؟ گفت آره عزیزم. همین الان رسیدم. گفتم الان تو شرکتی؟ گفت آره عشقم تو دفتر آتنام چطور مگه؟ منم گفتم هیچی عزیزم خواستم ببینم رسیدی یا نه. که خندید و گفت آره قربونت برم رسیدم. نترس کسی تو خیابون با زن تو کاری نداره . بعد خندید و صدای خنده آتنا اومد و با خنده گفت امیر خان نگران نباش پیش منه . بهش گفتم ناهار بمونه پیشم بعدش خودم سلفون شده میارم میرسونم و تحویلت میدم. من با شنیدن این حرف ها واقعا مغزم سوت کشید و نمیدونستم باید چی بگم. فقط تونستم بگم که اوکی مراقب خودت باش. یعنی در اصل حرفی پیدا نکردم. خلاصه همینطوری به تعقیب ماشین غفار ادامه دادم تا اینکه ب خودم اومدم دیدم که رسیدیم سر کوچه خونه آتنا اینا.‌ چون چند باری وقتی اومده بود خونه ما بعدش با ندا برده بودیم رسونده بودیمش ، خونش رو بلد بودم. اون موقع ها آتنا ماشین‌ نداشت. ماشین رو همون سر کوچه پارک کردم و پیاده رفتم ، در پارکینگ باز شد و غفار با پورشه کاین‌ خودش مستقیم رفت تو پارکینگ ، خونه آتنا تو یه مجتمع توی بلوار همیلا بود. منم چون شرایط پارکینگ رو میدونستم . تو آخرین لحظه ای که کرکره داشت بسته میشد از زیر کرکره رفتم تو و از اونجایی که پارکینگ خیلی بزرگ بود و پر از ماشین رفتم پشت یه ماشین قایم شدم. سوار

Читать полностью…

داستان کده | رمان

فیلم های اب اور و وطنی و زوری :

@ProVideoi
@ProVideoi

Читать полностью…

داستان کده | رمان

کس طلا (۱)
1402/03/31
#نفر_سوم #بیغیرتی

سلام خدمت دوستان شهوانی داستانی که میخوام براتون بگم یه داستان واقعی و قشنگه
اگه غلط املایی یا چیزی داشتم ببخشید من اسمم علی 27 سالمه سه ساله ازدواج کردم با سعیده زنم که الان 21 سالشه اهل یکی از شهر های تبریزم سعیده زنم قد 170 وزن 80 بدن تو پر و سینه 90 یا 95 خیلی از رفیقاش یا فامیلاش بابت سینه بزرگش مسخرش میکنن
چون سنش یا بدنش با سینش جور نیست بگذریم داستان از جایی شروع شد که من موقع مجردی خیلی سخت درگیر این گپ های تلگرامی و فیلم های پورن و اینا بودم تا زن گرفتم
چون اوایل ازدواج آدم سکس براش خیلی لذت بخشه زیاد دنبال این نوع فانتزیا نیست
یکی دوسال گذشت دوره نامزدی و عروسی تموم شد و یک سال بود تو تهران خونه خریدیم و منم تو یه شرکت معتبر سر کار میرفتم و کم کم داشت سکس بی لذت و بی هیجان میشد
دوباره رفتم تو این سایتا و گروه ها تا یه مدتم با اونا خوش بودم تا اینکه اونم برام یکم بی لذت شد زنم دوستای زیادی داره یه روز یه دوست داشت خونه ما راحت بود و همینجوری با به تاب شلوارک بود بعد رفتنش به سعیده گفتم عجب کصیه بهار یکم اخم کرد و یه روز رفتیم بیرون یه آدم ورزشکار و دید و گفت عجب بدنی یهو نگام کرد گفت این با بهار یر به یر شد
گفتم اگه من یکی رو بکنم چی ؟؟؟؟ گفت منم میدم مو بدنم سیخ شد خندیدیم و شب موقع سکس دوباره بهش گفتم جدی گفتی و اینا که چون تو حس سکس بودیم گفت آره گفتم دوست داری یکیو بیارم گفت جدی میگی گفتم آره فردا صبحش بهش گفتم بدجور قاطی کرد و گفت اسمشو نیارم دیگه یه مدت از این حرفا بود یه شب تو سکس همین حرفا رو زدم گفت بیار و گفتم الان اینجوری میگی فردا حست بپره میگی نه و اینا گفت نه خودم پیدا میکنم گفتم باشه بهش گفتم تو تلگرام برو تو گروه های سکسی اونجا راحت تر پیدا می‌کنی
بعد یه مدت یه شب بهم گفت یکیو پیدا کردم یه پسر هم سن و سال خودم به اسم محمد بدن ورزشکاری بدون مو تر و تمیز محلشونم زیاد به ما دور نبود سعیده تو این یکی دو هفته باهاش کاملا راحت از حس من و همه چیز گفته بود و قرار شب جمعه هفته آینده رو گذاشته بودن مگه این پنج شنبه میومد دیگه بعد از چند شب سکس به عشق پنج شنبه بالاخره پنج شنبه شد از سر کار زودتر اومدم دیدم به به خانوم حمام رفته لباسای سکسی صورتی با شورت و سوتین تو خونه می‌چرخه بهش گفتم محمد کی میاد گفت برو از پارک محل بیارش
رفتم دنبالش و تا در خونه از خودش و اطمینان کردن بهش گفت و منم از ترسام رسیدیم خونه زنگ و زدم یعنی تمام بدنم از ترس می‌لرزید تا خونه دو سه بار پشیمون شدم ولی یه حس قوی مانع میشد از کوچه پس کوچه ها رفته بودم به سمت خونه که یاد نگیره دردسر شه رسیدیم در خونه سعیده در خونه رو باز کرد تو این همه از عمرم هیچ وقت اینقدر شهوت و تو چشای سعیده زنم ندیده بودم نشستیم تو حال چایی و شربت و حرف و محمد بازم از اعتماد کردن گفت و ما از ترس بالاخره تصمیم گرفتن برن تو اتاق سعیده گفت من میرم بعد تو بیا بهم گفت چه جوری دوست دارم زنمو بگاد و از حسم پرسید و تو این حرفا بودیم سعیده داد زد کص کش بزار بیاد دلم یهو ریخت رفتیم تو اتاق سعیده نور مخفی اتاق و روشن کرده بود رنگ بدنش شده بود مثل این پورن استار حرف ای ها محمد رفت و شروع کرد لب گرفتن و گردنشو خوردن و سینه و رسید به کصش داشت میخورد من کیرم و از تو شلوار درآوردم سعیده خندید و گفت زودتر از اینا باید این کارو میکردم با این حرف نزدیک بود ابم بیاد جرات نمی‌کردم دست به کیرم بزنم چون هر لحظه ممکن بود ارضا شم محمد کیرشو درآورد تقریبا اندازه کیر خودم بود در حد چهارده پانزده سانت کیرشو کرد تو

Читать полностью…

داستان کده | رمان

همکار چادری (۱)
1402/03/31
#زن_چادری #همکار

من ۲۷ سالمه چند وقت بود صبحا که اول وقت میرفتم سرکار تو محل کار یه خانم جذاب و خوش چهره و چادری که خب معلوم بود خوش اندامه میدیدم کم کم فهمیدم کارمند جدیده و تازه منتقل شده به هر حال توجهم جلب کرده بود سعی میکردم خودم تو راهش قرار بدم بهش سلام کنم خیلی مودب جواب میداد بعد متوجه شدم کدوم واحد یروز که آخر وقت خیلی اتفاقی از جلوی اتاقش رد میشدم دیدم تنها نشسته رفتم داخل واحوالپرسی کردم تحویل گرفت خلاصه اسمم پرسید و شمارمو گرفت از اینکه کار سخت و سنگینه گله داشت منم دلداریش دادم گفتم بتونم کمکش میکنم اون روز تا پارکینگ باهم رفتیم ازش خداحافظی کردم اینم بگم چون آخر وقت بود چادرش در آورده بود ومن برای اولین بار با مانتو میدیدمش واقعا خوش اندام بود سینه هایی که درشتیشون از زیر مانتو مشخص بود و باسن خوش فرمش بدجور جلب توجه میکرد شایدم خودش میفهمید و واسه همین سرکار چادر میپوشید اون روز که تابستونم بود و بین دکمه های مانتوش وقتی جا به جا میشد باز میشد حس کردم چیزی زیر مانتو تنش نیست و اون لباس زرشکی رنگی که من دیدم حتما سوتینش بود.
از همون روز وقتی رسیدم خونه شروع کردم پیام دادن بهش کم کم باهام صمیمی شدیم پیشنهاد دادم بیرون همو ببینیم وگپ بزنیم اولش قبول نمیکرد ومیگفت ماهمکاریم ونمیشه واین حرفا ولی خب راضیش کردم قرار گذاشتیم وقتی رفتم دنبالش دیدم درس فکر میکردم در اصل چادری نیست وفقط سرکار اینجوریه خلاصه یه لباس شیک و باز تنش بود وموهای بلند وبازشم که فقط یه شال روشون بود کاملا پیدا بود به پیشنهاد اون رفتیم یه کافه دوساعتی ازخودمون گفتیم رسوندمش پای ماشینش تو کافه حسابی برانداز کردم ویدش زدم حتی صورتشم بهتراز اون چیزی بود که سرکار میدیدم خلاصه ازون روز رابطمون بیشتر شدتا یه روز تعطیل وقتی حالش پرسیدم گفت خونه هستم وتنهام وخانوادم رفتن شهرستان ومن حال نداشتم نرفتم گفتم خب ناهار بریم بیرون میدونستم بی حال هست ونمیاد اونم گفت نه حالش نداره گفتم پس بیام خونتون ناهار باهم بخوریم میخواست بپیچونه گفت حال آشپزی نداره نه منم گفتم درست کردنش بامن جواب نداد بعداز نیم ساعت پیام داد اگه بلدی وقولی بد خوشمزه درست کنی باشه بیا منم قبول کردم فوری یه دوش گرفتم وتر تمیز کردم رفتم قرار به کاری نبود ولی گفتم اگه پیش اومد کم نیارم رفتم یه گل گرفتم رسیدم در زدم دیدم اومد دم در وبفرما زد وارد که شدم دید وا چادر سرش گفتم اوه اوه چی فک میکردم چی شد!!
گل که دادم دستش خواست بگیره دستش از زیر چادر بیرون آورد دیدم که دستش لخته فهمیدم حداقل زیر چادر لباسش پوشیده نیس یکم امیدوار شدم تعارف کرد نشستم رفت شربت آورد و نشست باهمون چادر بعد خوردن شربت گفت خب دیر نشه پاشو کارت شروع کن من زود گشنم میشه بلند شدم برم آشپزخونه گفت واست لباس راحتی گذاشتم عوض کن بعد دیدم آره رو میز ناهارخوری لباس گذاشته گفتم کجا اتاقش نشونم داد گفت اونجا رفتم داخل اتاق دیدم در کمد لباس باز وکشو لباس زیرش بیرونه انگار که از قصد باز گذاشته باشه منم خودم زدم به کوچه علی چپ وبیخیال داشتم لباس عوض میکردم یهو اومد داخل اتاق به بهانه بستن در همون کشو وعذرخواهی منم که پیراهنم درآورده بودم و تی شرت نپوشیده بودم گفتم بابا یه در بزن بیا تو ناموس مردم اینجا لخته خندش گرفت گفت طوری نیس راحت باش من مشکلی ندارم همینو که گفت من دیگه چیزی نپوشیدم وبهش گفتم خب پس شرطش اینه که توهم راحت باشی چی این چادر پیچیدی دور خودت گفت اشکال نداره گفتم نه چه اشکال بعد چادرش در آورد دیدم به به یه تاپ بندی سفید تنشه که سوتینش زیرش پیدا بود وسینه ها

Читать полностью…

داستان کده | رمان

دوس ندارم حوله آوردم خشکش کردم و بردمش رو تخت بات پلاگ تو کونش بود آروم آروم آمد بیرون اول یکم خوردمش یه ملحفه انداختم رو تخت که نکنه گند بشه به تخت کسشو میمالیدم خدایی کسش عینه این دخترای ۱۴ ساله بود کاش میشد بکنم ولی نمیشد آروم آروم بات پلاگ درآوردم گفت مهرشاد ببر و بیارش تا خوب بازشه منم هی میکردم و درمیوردم که کونش راحت باز بشه کیرم و چرب کردم و داگیش کردمو آروم آروم کیرمو دادم بره تو ولی کیر من خیلی کلفت بود واقعا به این راحتی نمیرفت یکم روغن بچه زدم در کونش نمیخاستم یهویی بکنم آروم آروم سرشو دادم توش که می‌گفت وای مهرشاد خیلی کلفته دارم جر میخورم چه غلطی کردم بهت گفتم بکنی منم تو دستام نگهش داشتم آروم آروم روغن میزدم و بالاخره تا نصف کیرمو کردم توش گفت واااااااااااااای مهرشاد آمد تو حلقم چه کیری داری دارم جر میخورم شروع کردم به عقب و جلو کردم که دیگه راحت می‌رفت و میومد که دیگه داشت لذت میبرد میگفت کی میشه این کیرو بکنی تو کس من کونم داره جا باز میکنه این چیه داری تو لعنتی یه ۲۰ دقیقه ای داگی کردم اون ناله میکرد همش قربون صدقه می‌رفت میگفت دم کیش ایر گرم که همچین کیری را نصیب من کرد لعنتی کیر نیست دسته بیله گفتم نوش جونت و محکمتر میزدم که با دست می‌کوبید به من می‌گفت لعنتی نکن میخوره تو نافم جرم دادی چرا ارضا نمیشی گفتم بیا بشین روش گفت مهرشاد بریز توش گند بازی میشه گفتم مهم نیست بشین ملحفه انداختم من خوابیدم آمد با زور و آروم آروم کرد تو کونش که نمیتونست تا ته بکنه هی آی و آوی می‌کرد جیغ میزد می‌گفت واااااااااااااای مهی نمیره بخدا دارم جر میخورم یکم بغلش کردم آروم آروم کردمش تا ته توش از زیر محکم میزدم میگفت واااااااااااااای مهی داره آبم میاد لعنتی کسمو بمال منم با مکافات دستمو رسوندم به کسش میمالیدم تا دیدم یهویی جیغ ریزی زد و دوباره وحشتناک لرزید ولو شد تو بغل من بعد چند دقیقه که رو من بود منم آروم کیرمو تو کونش عقب و جلو میکردم بهم گفت واااااااااااااای دهنت سرویس تو چرا ارضا نمیشی بشر من دارم میمیرم تو هنوز داری میزنی گفتم من خیلی دیر آبم میاد گفت مهی بخدا پاهام دیگه جون نداره آبتو بیار گفتم باش یه چند مین تو کونش میزدم که بهم گفت میخای برات بخورم ارضاشی سه سوته آبتو میارم گفتم باش رفتیم زیر دوش خوب کیرمو شست و تمیزش کرد حتی تو سوراخ کیرمم دست کشید که من دردم آمد گفت چیزی نیست باید تمیزش کنم مشکلی برات پیش نیاد بعد کلی شستن گذاشت تو دهنشو عینه این بازیگرای پورن می‌خورد و با دستش پایین و می‌کرد بهش گفتم الی داره آبم میاد هی آه و ناله می‌کرد بده لعنتی این آبتو کون منو پاره کردی تو امشب لعنتی که آبم پاشيد با سرعت تمام تو دهنش من وحشتناک آبم زیاده و وقتیم آبم میاد میپاشه ولی دمش گرم تموم آبم تو دهنش بود بعدم دهنش و باز کرد کل آبم تو دهنش بود ریخت زمین دوباره کیرمو می‌خورد منم هی عقب و جلو میشدم ولی ولکن نبود گفت خدایی چ کیری داری تا حالا اینجوریشو ندیده بودم همه زنا میگن شوهراشون تقی میکنن آبشون میاد باید بیان پیش تو کلاس درسشون بدی همدیگرو شستیم و آمدیم بیرون . گوشی الی هی زنگ می‌خورد تصویری گفتم یکیه به نام ندا گفت صبر کن الان میام با همون حوله حمام بازش کرد و گفت چیه چته اینقدر زنگ میزنی دیدم میگه چرا نیومدی خونه ای گفت نه پیش یه دیوونه جذابم تو کیش عمرا هم نمیام گفت چی میگی من با یه شرت بودم لخت داشتم موهامو ژل میزدم و درست میکردم که دوربین و آورد روی من گفت ببینش عشقم اینه منم دیدمش اووووووف یه لباس لخت بندی با شرتک کوتاه گفت الی این ک

Читать полностью…

داستان کده | رمان

اشت به دریا نگاه می‌کرد بهم گفت مهرشاد تو خیلی پسر خوبی هستی دنبال هوس نیستی هول نیستی هر کی بود تا الان کلی پیشنهاد میداد گفتم نه بابا این چه حرفیه خب آمدیم بیرون مگه باید کاری کنیم گفت خیلی از رفتارت خوشم آمد دستاشو حلقه کرد تو دستای منو آروم آروم می‌مالید منم بدنم یخ کرده بود شالشم برداشته بود مانتوشم باز بود نیم تنش کاملا مشخص بود سوتین سفیدشم میشد قشنگ دید صندلیشا یکم خوابوند و من قشنگ سینه هاشو با نیم تنش میدیدم باورم نمیشد که خودش راحت ولی یه حسی بهم میگفت خودش دیوث عالمه میخاد منو امتحان کنه هرچند منم نمیخاستم هول بازی در بیارم گفتم یه اشتباه کنم از دستم میپره ولی خدایی خیلی ازش خوشم آمده بود پیاده شدیم دم ساحل یه ۲۰ دقیقه ای پیاده رفتیم تو شنا اون میدوید شیطونی میکرد شنارا می‌ پاشيد منم کیف کرده بودم ازش یه تیکه مانتوشو درآورد باورم نمیشد چ کونی داشت واااااااااااااای یه نیم تنه سفید یه شلوار جین آماده کردن رفتیم نشستیم رو یه تخته سنگ منم کنارش با فاصله بودم صدای موج دریا میومد دستش تو دستم بود آروم سرشو گذاشت رو شونم گفت مهرشاد دوست دختر نداری گفتم داشتم یکسال کات کردم گفت خاک تو سرش که همچین پسری را از دست داده گفتم مرسی لطف داری یه نگاه بهم کرد و گفت جذاب لعنتی آدم نگات میکنه دلش میره برات گفتم الان دل تو رفته گفت نه از تو نرفته اینقدر نگاه کردی چشمات ضعیف نشد خندم گرفت گفتم مگه تو فهمیدی گفت آره ولی خوشم آمد ازت هول بازی در نیوردی اولش فکر نمیکردم اینقدر سفت باشی ولی خب الان خوشم آمده ازت خیلی خوبی نگاهش کردم گفتم توام خوبی که آروم لباشو آورد جلو و لبای همدیگرو خوردیم اینقدر این صحنه عالی بود که من اصلا تو این دنیا نبودم اینقدر عالی و خوشمزه بود لباش دیوانه وار داغ بود لبای منو می‌خورد منم دستامو محکم گرفته بودم پشت سرش و باهم همدیگرو میخوردیم آروم دستامو میخاستم ببرم بزارم رو سینش ترسیدم بیخیال شدم گفت مهرشاد بریم تو ماشین گفتم بریم
تو ماشین دستشو کرد تو سینم گفت من عاشق موهای سینه مردام دوباره لبای همدیگرو می‌خوردیم دوتامون خیس بودیم چون هوا شرجی بود بیرون منم آروم دستمو بردم سمت سینش دست میکشیدم باورم نمیشد که چقدر نرم بود عینه پر نرم بود تا که می‌مالیدم با ولع بیشتر لبامو می‌خورد و گاز می‌گرفت آه و ناله می‌کرد آروم سینشو از بالای نیم تنش درآوردم و شروع کردم به خوردن نوک سینه هاش که آه و ناله می‌کرد میگفت نکن مهرشاد عزیزم نکن زشته بخدا اولین جلسه دیدار مون چی شد گفتم بده یه دوست پسر جذاب پیدا کردی دوست نداری هیچی نمی‌گفت میگفت عاشقتم اینقدر شیطونی و باز لبامو محکم می‌خورد و آه و ناله می‌کرد یه ۲۰ دقیقه ای همدیگرو میخوردیم که بهش گفتم میخوای بریم خونه من. من اینجا تنهام گفت من از خدامه ولی من دیروز پریود شدم که کاش نمیشدم گفتم وا این حرفا چیه فدای سرت میریم پیش هم گفت معذب میشم گفتم اصلا بهش فکر نکن من دنبال هوس نیستم همین که تو بغلم باشی کافیه که گفت باش عزیزم هرچی تو بگی. اول به خودم گفتم کس و شعر میگه نمیخواد من بکنمش ولی بعد به خودم گفتم این داره از حشر میمیرد مگه کسخله دوتامون چمدونامون عقب ماشین بود رسیدیم خونه بهم گفت چمدون منو میاری بالا گفتم آره تو مسیر جلوتر از من رفت تا برسیم به آسانسور منم داشتم کونشو میدیدم رفتیم تو آسانسور گفت طبقه چندی گفتم ۷ بزن اونم هفت و فشار داد چسبید به من باورم نمیشد یه همچین شاه کسی داره میاد پیشم از طرفیم گفتم اگه پریود نباشه هرجوری باشه میکنمش رسیدیم تو خونه چمدونش رو بردم تو اتاق گفت دستشویی

Читать полностью…

داستان کده | رمان

کردن دکتر همانا خواستن دوستش همان (۱)
1402/03/31
#تریسام #سکس_گروهی #دکتر

کردن دکتر همانا خواستن دوستش همان (۱)
سلام این داستان که دارم براتون مینویسم مال سال ۹۸ است و خیلی اتفاق خوبی برای من بود. خوب از خودم بگم من الان که این داستان را می‌نویسم ۴۰ سالمه و به اصرار یکی از دوستام این خاطره را براتون مینویسم من ۱۹۰ قدمه و هیکلم درشت و موهامم جوگندمی
تو فرودگاه بودیم منتظر بودیم که سوار بشیم گفتن پرواز تاخیر داره منم فردا باید برای یه جلسه کاری هر جوری بود میرفتم تهران رفتم دفتر کیش ایر بهش گفتم استاد من باید فردا تهران باشم گفت الان مه شدید داریم و متاسفانه هواپیما نمیتونه بلند بشه تو همین حین یه خانمی خوشگل با استایل عالی با کفش های ورنی شیک آمد گفت آقای محترم من پزشک هستم فردا عمل دارم باید هرجوری هست تهران باشم کارت پزشکی شم نشون داد مرده که کف و گوز قاطی کرده از تیپ طرف به تته پته افتاد گفت خانم عزیز نمیشه دست ما نیست و از این اراجیفا دکترم گفت واقعا که و رو کرد به من گفت این جزیره راه در رویی نداره من باید فردا تهران باشم منو بگو مونده بودم چی بهش بگم گفتم خانم دکتر میتونی یه کاری کنی که برسی تهران گفت چیکار گفتم شنا کنی همون لحظه فرودگاه رفت رو هوا همه زدن زیر خنده دکترم گفت از دست شما منو بگو گفتم راهکاری چیزی داری گفتم منم فردا جلسه دارم والا بیشتر از شما درگیرم چند ساعت گذشت و گفتن پرواز امشب کنسله همه داد و بیداد که آقا ما مسافریم جایی رو نداریم کیش بخوابیم یکی از مسئولا گفت هرکی مسافر اسم بنویسه خواستین بهتون اتاق میدیم تو هتل اگه فردا اوکی بود با ساعت ۹ میفرستیم تون هر کیم نمیخواد بیاد مهر بزنم بلیط رو کنسل کنم دکتر نشسته بود رو صندلی داشت با تلفن حرف میزد که نمیدونم نمیشه امشب و عزیزم شرمنده از طرف من ازشون عذرخواهی کن میدونم تدارک دیدین ولی کاریش نمیشه کرد و …
گفتم خانم دکتر شما ساکنی گفت نه چطور گفتم دارن ثبت نام میکنن اگه نمیخواین بلیط تون رو کنسل کنین برین بگین تا دیر نشده گفت واقعا یعنی پرواز کلا کنسل گفتم ظاهرا که کنسله گفت ای بابا چه مسخره بازیه الان چیکار کنیم گفتم شما فعلا برو ثبت نام کن شب جا بهت بدن تا فردا ببینیم چی میشه بلند شد رفت منم فقط زوم بودم روی کونش خدایی هیکل عالی وزن حدود ۶۵ کیلو ترکه ای خوش فرم و استایل بدنسازی راه می‌رفت آدم کیرش بلند میشد چه برسه بکنیش من داشتم کون و برانداز میکردم که دیدم یه گاوی با چمدون خورد بهم خودمو نگه نداشته بودم پهن زمین میشدم گفتم یارو حواست کجاست دیدم گفت شرمنده ندیدمتون گفتم واقعا که و رفتم به سمت در کیش ایر داشتم تو گوشیم ور میرفتم دیدم دکی بالا سرمه شما چیکار میکنین میرین خونه یا میاین هتل گفتم با منین گفت مگه بجز من و شما اینجا کسی هست دور و اطرافمو نگاه کردم دیدم خدایی هیشکی نیست گفتم نمیدونم بدم نمیاد بیام هتل ولی خب من اینجا ساکنم چه کاریه بیام هتل گفت نه اگه برین خونه باید بلیط رو کنسل کنی شاید فردا نبرنت گفتم این بابا احتمالا میخواد دندشم میخاره وگرنه این همه آدم چه گیری داده به من گفتم نمیدونم گفت من میخوام برم هتل قراره اتوبوس بیاد شمام بیاین شب کیش را بلدین بالاخره میریم یکم میگردیم منم گفتم مشکلی نیست رفتم به مسئول کیش ایر گفتم منم بنویس گفت وا تو که ساکنی گفتم ول کن بابا کی به کیه منم بنویس حوصله خونه رفتن ندارم گفت هرجور صلاحتونه اتوبوس آمد چمدونامون رو گرفتیم رفتیم به سمت اتوبوس خیلی گرم و شرجی بود دکتر کنار من بود باهم سوار شدیم رفتیم تو اتوبوس از شغلم پرسید که چیکار میکنی چند ساله اینجایی این حرفا منم باهاش سنگین بودم تو مسیر راننده آمد

Читать полностью…

داستان کده | رمان

زن دایی الهام
1402/03/31
#زندایی

سلام
من محمدم 21 ساله اهل اصفهان ولی خب یه سالی هست دانشگاه تهران مرکز قبول شدم و تهران زندگی میکنم . قبلش بگم کیرم 15 سانته خیلی دیگه حشرم بزنه بالا با ارفاق 16 و کلفتیشم خوبه . تقریبا 10 سالی میشه رو زنداییم کراش زدم ، اسم زندایمم الهام از وقتی با داییم ازدواج کرد همیشه تو کفش بودم . ولی خب زنداییم و داییم تهران زندگی می کنن و چون من تا پارسال اصفهان بودم سالی یکی دو بار میدیدمش . ولی همیشه به یادش جق میزدم تا اینکه من اومدم تهران و تنها فامیلی که داشتم داییم بود . داییم به خاطر شغلش شب کاره و هر شب از ساعت 8 تا 5 صب میره سرکار و خب من هول هم ماهی یه بار میرم خونه شون ولی سعی کردم حوالی 6 اینای عصر برم شام رو تا 8 با داییم و زنداییم و دختر داییم بخورم بعدشم کلا شب و اونجام تا فرداش . زن داییم 29 سالشه زیاد خوشگل نیست ولی کونش خیلی سکسیه انگار پورن استاره و ممه هاش سایز 90 میشه ممه هاشو اولین بار موقع شیر دادن به بچه ش دیدم و زیاد سفت نیستن ولی سفید و نوکش صورتیه تو این یه سال خیلی تو کفش بودم چطوری باهاش سکس کنم هرچی داستان میخوندم اینجا از ماساژ تا فلان و بهمان ولی هیچ وقت تخمش و نداشتم برم جلو یه چیز دیگه هم بگم کلا من خونواده مذهبی دارم یعنی طوریه که دست دادن با نامحرم و اینا خیلی براشون مهمه و …
ولی خب من کلا زیاد با دخترا گرم میگیرم و بیشتر دوستای دخترم رو بغل میکنم . اما خب چون تو تهران تنها فامیلم داییم و زنشه با زنش دست میدم . در این حد . من مرتب ماهی یه بار میرفتم خونه داییم و با زنداییم هر شب تا ساعت 2 اینا غیبت و درد دل میکردیم . طوری شده بود که محرم اسرار همدیگه شده بودیم . خیلی دلم میخواست در مورد سکس اینا صحبت کنیم ولی خب میگم نه تخمش و داشتم نه رو شو و همیشه تموم حرفامون یا در مورد دانشگاه بود یا خانواده مادریم .
هر موقع از خونه داییم اینا میومدم جق میزدم بعدش مث سگ پشیمون میشدم و میگفتم من با زن داییم سکس نمی کنم و این کار و در حق داییم نمیکنم ولی خب امان از حشریت
خب من به خاطر اینکه قدم بلنده و وزنمم کمه همیشه لاغر بودم تا اینکه چند ماه قبل رفتم باشگاه و یکم بدنم اومد بالا البته نه زیاد و چون زیاد چربی ندارم یکم به نسبت بقیه زودتر بدنم عضله ای میشه زنداییم چند ماه اخیر اضافه وزن داشت و یکم پهلو در آورده بود بعد یه بار بحثش شد که چرا تو اصلا چاق نمیشی ولی سریع چربی میگیرم منم یه فکری به سرم زد چون زنداییم شرایط رفتن به باشگاه رو نداره بهش گفتم چندتا حرکت شکم بهت میگم اینا رو برو هم شکمت هم پهلوهات آب میشه شروع کردم از پلانک آموزش دادن و چند تا دراز نشست و … ولی چون نمیتونست درست بره منم از فرصت استفاده کردم و میرفتم شکمشو میگرفتم ولی خب بازم نه تخم داشتم به کونش دست بزنم نه ممه هاش نه کصش
نزدیک ترین جایی که دستم رفت تا بالای مثانه ش بود اون شب گذشت و زنداییم کلی عرق کرد منم دیگ زیاد نزدیکش نشدم الکی رفتم تو گوشی مثلا چت کردن و زدم تو فاز مربی گری
بعدشم چند تا نکته غذایی گفتم بهش که قند و نون و … نخور برا یه ماه . نتیجه شو میبینی
اونم کلی تشکر کرد و هر دو رفتیم خوابیدیم تو اتاق های جدا فرداش که برگشتم خوابگاه استرس گرفتم که نکنه دختر داییم بره به داییم بگه اخه 4 سالش بود و خیلیم شیطون و فضول و مورد بعدیش خودم خیلی عذاب وجدان گرفتم بعد جق زدن و قول دادم کلا نزدیکش نرم مگر اینکه خودش بخواد بازم با اون شناختی که داشتم عمرا اون میومد و شلوارمو میکشید پایین و کیرمو میخورد ولی خب همیشه تو ذهنم بود تا اینکه سری بعدی رفتم خونه شون و رفتم

Читать полностью…

داستان کده | رمان

پالیسی زن عمو
1402/03/31
#زن_عمو #ارباب_و_برده #فوت_فتیش

پالیسی زن عمو
سلام
اسمم مهرداده و ۲۴ سالمه میخوام یه خاطره ی کاملا واقعی از ۱۶ سالگی خودم براتون تعریف کنم از بچگی به پای زنا خیلی علاقه داشتم و بعدا فهمیدم یه حس کاملا طبیعیه و بهش میگن فوت فتیش همیشه پای زنای فامیل رو نگاه میکردم و حتی یه گالری مخفی از کلکسیون عکس پاهای زنای فامیل داشتم و موقع جق ازشون استفاده میکردم پای زن عموم آخرین عکسی بود که موقع جق میدیدم چون بیشترین تحریک رو اون عکس انجام میداد
یه روز شنیدم که زن عموم قراره کمرشو عمل کنه و چون استان اونا زیاد امکانات نبود قرار شد بیاد استان ما عمل کنه و قرار شد بیاد خونه ی ما اون دو ماهی رو که باید استراحت میکرد تا عمل خوب جوش بخوره خونه ی ما بمونه. تو پوست خودم نمیگنجیدم که قراره کلی به اون پاهای خوشگلش که اکثر مواقع بهش لاک میزد زل بزنم و کیف کنم یا حتی موقعیتش پیش بیاد بتونم پاشو ببوسم یا بلیسمش. خلاصه اومد خونمونو یه چند روز گذشت و یخمون باهم بیشتر آب شده بود و راحت تر شده بودیم و هی من قایمکی از دوربین گوشیم پاشو دید میزدم و کلی از دیدن لاک آبی پاهاش لذت میبردم و دِ برو سمت دستشویی. یه روز که تنها بودیم(تک فرزندم و پدر و مادرم شاغلن) چند قدم راه رفت تو خونه که بدنش خشک نشه چون همش رو تخت بود و بعدش رفت رو تختش که تو اتاق من بود پاشو دراز کرد و شروع کرد به اه و ناله کردن که چقد کف پاهاش تیر میکشه و درد میکنه اولش حواسم به موقعیت نشد ولی بعد یهو به خودم اومدم و گفتم وقتشه!! رفتم و بهش گفتم زن عمو من هر وقت پدرم پاهاش درد میکنه یه ماساژ حسابی میدم اون جیگرش حال میاد گفتم دیگه حرفه ای شدم و الانم میتونم کمک کنم راحت درد کف پاتو بریزی دور! اونم خوشحال شد و گفت قربون دستت پام داره از درد میترکه خوشحال شدم و کیرم کم کم داشت شق میشد که قراره پای زیبای زن عمو رو ماساژ بدم دیگه خون جلوی چشممو گرفته بود و فقط به پاش فکر میکردم رفتم و آروم روی ناخوناشو که لاک ابی زده بود و و کلی سکسی شده بود رو مالیدم ؛ انگار بهترین حس دنیا بود بعد کم کم روی پاشو مالیدم و کف پاشم حسابی ماساژ دادم و یه اخیش گفت و کلی کیف کرد گفت ممنون مهرداد جان حالا برو دستتو بشور ! اینجا دومین موقعیت طلایی ایجاد شد برام ؛ گفتم زن عمو مریم این چه حرفیه اخه. گفت خب گفتم شاید بدت بیاد گفتم پاهاتون اتفاقا خیلی تمیز بودن و یهو یخم کامل اب و شد و روی ناخون شست جذابشو بوسیدم و کیرم اون لحظه دیگه داشت شرتمو جر میداد و سریع گفتم بفرمایید من حتی از بوسیدنشم بدم نمیاد چه برسه ماساژ دادنش ! دیدم اولش خیلی متعجب بود از کارم گفت ممنون که انقد برای زن عموت ارزش قائلی ولی این چه کاری بود اخه! گفتم زن عمو میخواستم بهتون ثابت کنم چقدر برامون عزیزین یه لبخند زد و گفت مرسی گفتم از این به بعد هر وقت پاتون نیاز به ماساژ داشت بگین درخدمتم زن عمو جونم گفت چشم و خلاصه اون روز گذشت . فردای اون روز که هنوز تو فکر پاهاش بودم از مدرسه اومدم خونه و طبق معمول فقط زن عموم خونه بود دیدم دراز کشیده و خوابه و وای وای چه صحنه ای بود کف پاهاش دقیقا رو به من بود و کیرمو شق کرد ؛ فرصت از این بهتر گیرم نمیومد اولش با خودم کلنجار رفتم که با پاهاش چی کار کنم که هم کیف کنم هم دردسر نشه اولش چند تا عکس از کف پای سکسی و براقش گرفتم بعد با خودم گفتم کافی نیست و شهوتم زده بود بالا رفتم سمت پاشو شروع کردم بی صدا پاهاشو بو کردم اینقدر که جوراب می پوشید پاهاش یه بوی خیلی شدید و سکسی ای میداد چند ثانیه فقط بو کردم و کنار تخت کیرمو مالیدم با خودم میگفتم وای کاش این حس همیشه ادا

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ت کردن گفتم تو از زمان دبیرستان کیرت خیلی خوب بود ولی از گی بدت میومد یه بار امتحان کن و اینا گفت نه خوشم نمیاد کلا چیه که پسر کون پسر میزاره گفتم تو اصن یه بار فقط در حد ساک امتحان کن ببین چطوریه شاید خوشت اومد گفت نه از من اصرار گفت من میرم اصن گفتم در حد یه ربع فقط تا بالاخره راضی شد گفت فقط یه زره کیرشو بخورم منم اسلشمو در اوردم تا لاتکسو دید اخماش وا شد و خمار تر شد گفتم دیگه راضی شدی هیچی نگو لذت ببر با شلواره چرمم یه زره با کیرش ور رفتم و اونم داشت حال میکرد خودشو میزد به بیخیالی دستامو چرب کردمو کیرشو گرفتم تو مشتم این همون کیری بود که از من دریغ کرده بود اول با کلاهکش بازی کردم بعد اروم لیس میزدم و میکردم تو حلقم تمام کارارو میکردم خوشش بیاد هی تف مینداختم رو کیرش با کیرش بازی میکردم تا دیدم خودش دستشو گذاشت رو کلم گفت اره بخورر فهمیدم حشری شده هیچی دیگه هی سرمو عقب جلو میکردم و کیرشو تف مالی میکردم کیرشو از دهنم میاوردم بیرون میگفتم این کیر مال منه نه دوست دختر جندت اونم میگفت بخور دوست دخترم از ساک بدش میاد همش ماله توعه تخماشو لیز کرده بودم هی میکردم تو دهنم هی میکردم تو گلوم که حس ارضا پیدا کنه گفتم بهش من که نمیزارم رفیقم ناراضی از پیشم بره گفتم بلند شو بلند شد من نشستم زیر تخماش شروع کردم لیس زدن و میک زدن تخماشو از اونورم کیرشو میمالیدم اونم دیگه رو ابرا بود هی میگفت اره بخور مال توعه همش تا گفتم ساک بسه اونم یه طوری بود انگار هنوز دلش ساک میخواد گفتم بهش تو هنوز جایی نمیری نترس شلوارمو کشیدم پایین داگی شدم کون سفیدمو دید بدون مو گفت این کونه یا بستنی گفتم من که گفتم ناراضی نمیشی دیگه کیرش باد باد کرده بود اومد یه زره مالید کونمو و با دستای محکمش یدونه زد به کونم گفتم اووفف چه دستای مردونه ای دوتا دیگه زد کونم قرمز قرمز شد و گفتم باید امتحانش کنی گفتم بخواب خوابید رو تخت و رفتم کاندومو اوردم گذاشتم رو کیرش یه زره سوراخمو لوبریکانت زدم گفت نه نه دیگه بسه گفتم فقط ساک گفتم کیرت تو دهنم رفته باید تو سوراخمم بره پس لذت ببر نترس اروم رفتم رو کیرش دیدم یه اهی کشید و وایسادم جا باز کنه جا باز کرد شروع کردم خودم سواری رو کیرش اونم دیگه ترسش ریخته بود داشت میگفت جوون چه کونیه کاش زید منم مث تو بود هی من رو کیرش سواری رفتم بعد بلند شدم خوابیدم کف تخت پاهامو گذاشتم رو زانوش گفتم منو همونطوری بگا که اون جنده رو میگایی اومد کیرشو کرد توم و تلمبه هاش شروع شد کسی که خجالتی بود و بدش میومد داشت منو میگایید منم هی صدامو ریز میکردم و ناله میکردم میگفتم منو زیر خودت جر بده اونم بدتر میگایید منو تا دیگه دیدم داره عرق میکنه بلند شدم کیرشو گرفتم بردمش تو حال داگی شدم رو مبل گفتم بکن دوباره همینطوری منو داگی کردو من هنوز سیر نشده بودم خابیدم به کمر زیرم متکا گذاشتم کونم بیاد بالا گفتم بیاد روم وقتی مردای کیر کلفت ترو اینطوری میکنن کیرشون تا نافت حس میشه تست کنید حتما دوتا اسپنک زدم به کونم اومد روم خابید و اروم کیرشو کرد تو وجودم و تلمبه میزد و من داشتم نهایت لذتو میبردم خلاصه بعد نمیدونم چند دقیقه اینا بلند شدم کاندومو از رو کیرش ورداشتم با دستمال کیرشو تمیز کردم و شروع کردم خوردن گفتم ابت داره میاد بگو داشتم میخوردم به دو دقیقه نکشید گفت داره میاد کلاهکشو لیس زدم کردم ته حلقم و با تمام فشاری که اومد ابشو خوردم و بقیه ابش ریخت رو لبم و با زبونم لبامو تمیز کردم و اون گفت این حرکتت قشنگ بود دوست داشتم دوست دخترم ابمم حتی نمیخوره منم گفتم دیدی خوشت اومد گ

Читать полностью…

داستان کده | رمان

الیش کردم که تلمبه بزن و اونم کم کم شروع کرد در مقایسه با دفعات قبلی که منو کرده بود اصلا کیفیت چندانی نداشت این سکس توی پیاده رو . همیشه داغی و خیسی کیرش رو توی کونم دوست داشتم. تلمبه زدن رو به همون صورت یکنواخت ادامه میداد و منم توی خیس کردن کیرش کمک میکردم .دوست داشتم بلند شم و رو کیرش بشینم که تمامش رو داخل خودم احساس کنم. از حالتش فهمیدم که ارضا شدنش نزدیکه و با بی پروایی بیشتری تلمبه میزد دیگه سوراخ کونم حسابی باز شده و کیرش بدون هیچ مقاومتی تا انتها توی کونم جا میگرفت و با سرعت کمی خارج میشد تا اینکه بهم چسبید و محکم نگهم داشت صدای نفساش رو قشنگ می شنیدم اصلا انتظار نداشتم آبش رو تو کونم خالی کنه که این کار رو کرد و تا خالی شدن کامل کیرش منو سفت نگه داشته بود گرچه به ظاهر نشون دادم که از این کار بدم اومده اما تجربه فوق العاده ای بود و دوس داشتم.هیچ مقاومتی برای مانع شدن ریختن آبش توی کونم نکردم و چند لحظه به همین روند گذشت. به یه بهانه دیگه سریع جامون رو عوض کردیم و تا چشم بهم زدیم کیر کلفت من توی کونش بود اروم اروم ولی حساب شده کیرم رو تا دسته توی کون نرمش فرو میکردم ودرمیاوردم چون ارضا شده بود همکاری نمیکرد و من مجبور بودم سوراخش رو خیس کنم و کیرم رو بفرستم توش.موهای زیاد کونش اذیت میکرد اما چاره ای جز جا دادن یه کیر فوق سفت براش وجود نداشت .چند باری با تکون خوردن شایان نگه میداشتیم و باز هم ادامه .بیچاره شایان هرگز به ذهنش هم خطور نمیکرد ما حتی فیلم این چنین صحنه هایی رو نگاه کنیم .دوست داشتم مث دفعات قبل خونه بودیم تا یه بالش زیر شکمش میزاشتم و با روغن بچه کونش رو چرب کنم و بیفتم به جون کون نرمش و حسابی صداشو در بیارم اما مجبور بودم توی تاریکی با محافظه کاری تموم اونو بکنم .اولین باری بود که میخواستم آبم رو توی کونش خالی کنم همین که فهمید داره آبم میریزه توی کونش سعی کرد فاصله بگیره اما من نگهش داشتم و تمام آبم رو توی کونش خالی کردم و دوست داشتم تا صبح توی همون حالت بمونم فردا.فردا صبح با صدای پاکبان پارک بیدار شدیم و رفتیم دنبال اموراتمون .
نوشته: محمد
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

میداد انداختمش رو تخت پاهاشو از هم باز کردم یه لیس زدم رو کصش شروع کردم خوردن اینقد لباشو گاز گرفت که یکم پوستش کنده شد… گفتم داگی شو تا بزارم توش… گفت فقط بکن که دارم میمیرم اینقد کردم که کونش سرخ شد و آبم رو خالی کردم رو صورتش بعد یه دوش گرفتیم و گفت قول بده به هیچ کس نگی گفتم باشه قول میدم و خدافظی کردم و bmw رو آتیش کردم رفتم سمت خونه… الان هم بازم پیشش میرم اما زیاد رو نمیده… امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: Hamid
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

آب کیرمو جمع کرد مالید در سوراخ کونم بعدش دیدم احسان کیرشو گزاشت در سوراخ کونم فرستاد داخل شروع کرد تلمبه زدن هر چقدر از زور درد دست و پا زدم اما عین خیالش نبود یکشونم کیرشو تا آخر فشار می داد داخل حلقم که داشت حالم بهم می خورد چند دقیقه بعد احسان شروع کرد سیلی زدن در کونم می گفت کونتو سفت کن خیلی گشاد شده بعد 20 دقیقه دیدم احسان یه بالش گزاشت زیر شکمم تاکنون قلمبه بشه بعد شروع کرد محکم تلمبه زدن دیگه گریم گرفته بود احسان برگشت به رفیقاش می گفت این لامصب چی بود زدم به کیرم هر کاری میکنم آب کیرم نمی یاد یکی از رفیقاش گفت چند دقیقه سرعتی تلمبه بزن میاد که دیدیم احسان پاشو گزاشت دو سمت کونم شروع کرد سریع تلمبه زدن دیگه سوراخ کونمو حس نمی کردم بی حال افتاد بودم که دیدم احسان آب کیر شو خالی کرد داخل کونم بعد اینکه کیرشو از داخل کونم در آورد من بی اختیار شروع کردم گوزیدن بعد اونی که داشتم براش سآک می زدم شروع کرد داخل دهنم تلمبه زدن که یک دفعه ارضا شد بعد دیدم اون دو نفر دیگه شروع کردن اما سریع ارضا شدن بعد اینکه همشون ارضا شدن رفتم دستشویی بعدش ساعت نگاه کردم دیدم ساعت 8 وقتی از دستشویی در امدم اونی که براش سآک زدم منو از پشت گرفت گفت حالا نوبت منه از کون بکنمت بعد منو حالت سگی کرد شروع کرد تلمبه زدن دیگه از داخل کونم احساس سوزش می کردم بعد 10 دقیقه تلمبه زدن کیرشو از داخل کونم در می آورد هی دوباره می کرد احسانم داشت فیلم می گرفت که دیدم احسان به رفیقش گفت بس کن دیگه دفعه بعد که امد از کون بکنش بعد لباسمو پوشیدم سریع زدم از خونه بیرون ساعت حدود 9 بود ماشین گیر نمی آمد تا خود خونه پیدا رفتم … بعد از اون ماجرا احسان همیشه می امد تلگرام تهدید می کرد که اگه دوباره نرم پیشش عکس و فیلم ها رو پخش میکنه این ماجرا تا همین 3 ماه پیش ادامه داشت که آمد پیویم گفت ازدواج کرده و دیگه فیلم هارو حذف کرده
نوشته: میثم
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ردم و خودم رو میذاشتم جای نقش اول اون داستان ها. ولی جرات انجام دادنش تو واقعیت رو نداشتم. اما الان میدیدم خود به خود اتفاق افتاده و اگه بخوام الان بهترین تایم واسه عملی کردن فانتزیهام هستش. یهو ندا رو هول دادم رو تخت و افتادم ب جون سینه هاش. خودش اول تعجب کرده بود. اما بعد یخورده ور رفتن با سینه ها و کس و کونش رام شد. آتنا هم اومد قاطی ما شد . و بعد هر سه تامون لخت لخت شدیم. وقتی جفتشون تو اوج شهوت بودن و التماس کیر میکردن. به ندا گفتم زنگ بزن به بکنت بگو الان پاشه بیاد . بگو طعم کیرتو دیروز دوست داشتم و باز دلم کیرت رو میخواد. ندا یهو دوباره زد زیر گریه و گفت امیر بس کن دیگه. من که گفتم غلط کردم. این کارها چیه. بیچاره فکر میکرد من نقشه ای چیزی دارم که طرف رو بکشونم اینجا و رو کار همشون رو خفت کنم. داشت از استرس میمرد. ولی من بهش گفتم ندا اگه میخوای این داستان تموم بشه باید زنگ بزنی غفار بیاد و کس و کون جفتتون رو پاره کنه ، بلکه گذشت کردم. اما نگید من اینجام یه جا قایم میشم و میبینمتون.تازه بهش بگو اون رفیق نره غولش که هفته ای دو سه بار میاد شرکت پیشش رو هم بیاره. که آتنا یهو گفت میثم رو میگی.؟ گفتم آره. گفت اون چرا . گفتم چون میدونم که این کاره هستش و بکن خوبی هستش. هیکلشم که خیلی درشته خوب میتونه ندا رو بچلونه تو بغلش. ندا گفت تو رو خدا ول کن و این حرف ها. که من به آتنا گفتم میرم دوش بگیرم اومدم راضیش کرده باشی که کاری که گفتم رو بکنه . رفتم سمت حموم و در و الکی باز و بست کردم و سریع برگشتم پشت در تا ببینم ندا چی میگه. دیدم داره به آتنا بد و بیراه میگه و بهش میگه تو این داستان کثیف رو گذاشتی تو زندگی من. آتنا هم پرو پرو گفت حالا که شده . چیکار کنم. زنگ بزنم به غفار یا واستیم امیر از حموم بیاد و آبرو ریزی راه بندازه؟ و جلو خانوادت آبروت رو ببره. تو که دیروز زیر کیر غفار داشتی عشق میکردی و تو ابرها بودی حالا داری بهم فحش میدی. که اونم گفت توعه کثافت انقدر بهم مشروب دادی که من آخراش نمیدونستم دارم چیکار میکنم.
آتنا هم گفت خوب بسه ندا زر مفت نزن . بزنم یا نه؟. اونم گفت نمیدونم چی بگم؟ که آتنا هم گفت پس میزنم. من دیگه رفتم حموم و شروع کردم شیو کردن و بعد ده دقیقه اومدم بیرون. دیدم نشستن تو حال. گفتم پاشید پاشید جنده خانوم ها برید دوتایی دوش بگیرید که تر و تمیز باشید . ناسلامتی مهمون داریدا. که اونا هم بدون هیچ حرفی رفتن حموم و اومدن بیرون و حسابی آرایش کردن. قرار بود اونا شب نه به بعد بیان و تازه ساعت ۶ بود. من خودم از شهوت داشتم میترکیدم و کیرم اصلا نمیخوابید. که به ندا اشاره کردم بیا جلو و واسم ساک بزن. خودم رو لش کردم رو مبل و ندا اومد جلوم نشست و کیرم رو از تو شرتم دراورد و شروع کرد خوردن. کیر من تقریبا ۱۷ سانته ولی خیلی کلفته. بهش گفتم ندا این سیرت نمیکرد که …؟ گفت امیر بخدا. که داد زدم سرش گفتم تو اصلا حرف نزن و فقط کارت رو بکن آتنا رو‌هم صدا کردم و اومد.‌دوتایی شروع کردن ب خوردن ، کیرم بین لباشون داشت عشق میکرد. آتنا خودش هم کس خوبی بود و دست کمی از ندا نداشت. بعد پا شدم و آتنا رو ب صورت داگی آماده کردم و به ندا گفتم سوراخ کونش رو واسم آماده کن عزیزم ،که آتنا یهو گفت . جوووون چ خوش اشتها . اول هم میره سراغ کون . منم به شوخی گفتم مشکلی هست که اونم گفت نه تو فقط بکن. بعد چند ثانیه لیس زدن سوراخ آتنا توسط ندا، بهم گفت قربان کون آماده و در خدمت شماست. وای یه کون گرد و خوش فرم با یه سوراخ ناز. سر کیرم رو گذاشتم دم سوراخ و آروم و ممتد کل کیرم رو ج

Читать полностью…

داستان کده | رمان

آسانسور شدن و رفتن. بعد چند دقیقه منم خودم رو رسوندم پشت درب واحد ، اما خوب چ‌ه فایده‌! چیزی نمیتونستم ببینم. هر کاری هم کردم صدا هارو نمیتونستم واضح بشنوم و فقط هر از گاهی صدای خنده های آتنا میومد و یه چیزهایی با خنده میگفت که من نمیتونستم بفهمم چی میگه. واحد بغلیشون در رو باز کرد و منم که گوشم رو گذاشته بودم روی در تا بشنوم چ خبره جلو خانومه مردم از خجالت. سریع سلام دادم و چپیدم تو آسانسور و اومدم بیرون. رفتم سمت ماشین و نشستم تو . ولی گیج گیج بودم. یه حس عجیبی داشتم. از یه طرف حس پوچی و شک و نگرانی . از یه طرف هم از اونجایی که چندین سال بود داستانهای بی غیرتی میخوندم ته دلم یه مدلی بودم و حس میکردم همچین اتفاقی واسه خودم و ندا داره رقم میخوره. ته دلم یه حس عجیبی بود بین شهوت و غیرت. راستش اون اولا بعد یکی دو سال زندگی مشترک یکی دو بار توی سکس حرفش رو انداختم ولی ندا همونجا سکس رو قطع کرد و کلی بهم ریخت ، منم دیگه پیگیر نشدم. اما همچنان داستان ها رو دنبال میکردم و بعضی وقت ها خودم رو جای مرد های قصه میذاشتم. سریع رفتم خونه و منتظر موندم تا ندا بیاد. خیلی فکر کردم به اینکه وقتی اومد به روش بیارم یا نه. اما نمیتونستم تصمیم بگیرم کهه چه جور برخورد کنم. فقط یه نقشه ای ب سرم زد که از زیر زبون آتنا بکشم بیرون. آتنا متاهل بود و در حین جدا شدن از شوهرش مهران ، دنبال دادگاه بازی و اینا بود. تصمیم گرفتم که برم پیشش و بهش بگم من وقتی تو و ندا و غفار رفتید تو خونتون ازتون فیلم گرفتم. و اگر قضیه رو کامل و راست نگی فیلمت رو میدم دست شوهرت که اهرمی بشه واسه فشار آوردن بهت. تو همین فکرها بودم که ندا اومد و من هیچی بروی خودم نیاوردم. اما از لباسی که تنم بود فهمید منم بیرون رفتم و گفت کجا رفته بودی ؟ کی اومدی. ؟ گفتم رفتم دنبال کار به یکی دو جا زنگ زدم و چند جا سر زدم قرار شد خبر بدن. که ندا گفت حالا خیلی هم عجله نکن . صاحب کارتم عصبانی بوده و یه چی گفته . شاید بیخیال اخراجت بشه. اونجا با این حرفش بیشتر مشکوک شدم. خلاصه بدون زدن هیچ حرفی درباره ی این داستان شب رو صبح کردم و فردا به بهونه کار از خونه زدم بیرون و مستقیم رفتم جلو دره شرکت و به آتنا زنگ زدم و گفتم زود مرخصی ساعتی بگیر و بیا بیرون من جلو در کارت دارم. که اونم گفت چیزی شده . گفتم نه کاره واجبیه درباره ی مهرانه باید بهت بگم تو دادگاه کمک میکنه. اونم سریع اومد و نشست تو ماشین و من راه افتادم. یه دو سه دقیقه بعد گفت امیر نمیگی چی شده. بهش گفتم تو باید بگی چه خبره و داستان چیه؟
گفت خبر چی ؟ داستان چی؟ گفتم داستان تو ، ندا و غفار که دیروز با هم رفتید خونه تو. رنگ و روش پرید و گفت تو از کجا میدونی. گفتم خودم دنبالتون بودم. ازتون فیلمم گرفتم . که تو ماشین جلو نشسته بودی و چه خنده های بلند بلندی میکردی و با آهنگ میرقصیدی.
اگر تمام کمال داستان رو نگی وجدانن فیلم رو میدم به مهران که تو دادگاه هرزه بودنت رو ثابت کنه. افتاد به تته پته و بعد یخورده من و من کردن گفت امیر بهت میگم ولی تو رو خدا تا آخر حرفام صبر کن و زود تصمیم نگیر. شروع کرد به تعریف کردن که وقتی ندا فهمید تو اخراج شدی به من زنگ زد و خیلی داغون بود منم رفتم پیش غفار و گفتم بذاره برگردی ولی قبول نکرد. منم چون میدونستم غفار آدم هوس بازیه یه فکری به سرم رسید و گفتم نهایت ندا رو بهش پیشنهاد میدم و بعدش هم هر جور شده مخ ندا رو میزنم و بهش میگم بیا بریم خونه من نهایتش با غفار فقط یه مشروب میخوریم و تو میذاریش تو خماری بدن خودت و اونم رو حساب رسیدن به لذت

Читать полностью…

داستان کده | رمان

قرار بود اخراج بشم اما شدم سرپرست
1402/04/01
#بیغیرتی

سلام دوستان وقت همگی بخیر
من امیر هستم و ۳۴ سالمه و ۸ سالی هست با ندا جونم ازدواج کردم.
ندایی که واقعا از خوشگلی و هیکل یه زن همه چی تمومه،بی شرف اینقدر نازه که من همیشه سنگینی نگاه مردهای هیز فامیل و دوستان رو روی تن و بدنش احساس میکنم.
ندا یه زن ۲۷ ساله با پوست سفید و موهای بور فرفری. و چشم های آبی روشن. پوست ندا به قدری خوبه که تو کل بدنش یه لکه یا حتی یه جوش هم پیدا نمیکنی. من تو یه شرکت نجاری کار میکردم و نسبتا درآمد خوبی هم داشتم. چون تقریبا نفر اول بعد از آرش خان بودم که سرپرست کلی کارخونه بود. اول داستان بگم که قسمت های فوق سکسی داستان تقریبا تو یک سوم پایانی داستان هستش ، اما با اینکه یه خورده طولانیه ولی به نظرم جذابه و به خوندنش میارزه. ممنون میشم تا آخر بخونین و نظر بدید. داستان از اینجا شروع شد که تعطیلی چهاردهم و پانزدهم خرداد بود تو همین امسال یعنی ۱۴۰۲ که یکشنبه و دوشنبه بود. شانس من پنجشنبه اش هم تعطیلی چرخشی مون بود. میموند یدونه شنبه که اونم من رفتم مرخصی گرفتم که بتونیم چهارشنبه شب بعد از اومدن من بزنیم به جاده و بریم شمال . ویلای بابای من. من رسیدم خونه و همه چیزو جمع و جور کردیم و زدیم به جاده بعد تقریبا ۴ ساعت راه رسیدیم. دو سه روز گذشت و رسیدیم به شنبه ظهر و همچنان ما تو عشق و حال بودیم که گوشی من زنگ خورد و همکارم که وردست مستقیم کاری من بود زنگ زد بهم. من جواب دادم و گفتم جانم فرامرز جان. دیدم نگرانه و صداش پر از استرس، پرسیدم فرامرز خوبی؟ چیزی شده؟ کاری داشتی؟ گفت امیر جان مگه تو مرخصی نگرفته بودی از آرش خان. گفتم چرا حتی برگه اش رو هم دادم ب حسابداری. چطور مگه؟ گفت صاحب کارخونه که اسمش غفار بود اومد تو کارخونه و سراغ تو رو گرفت ، وقتی من گفتم نیومدی و مرخصی هستی ، بدجوری قاطی کرد و گفت همه ی وسایل های امیر رو جمع کنید بذارید تو اتاق مسئول منابع انسانی و بهش بگید سه شنبه بیاد واسه تسویه و نبینم داخل خط تولید باشه. من خودم کپ کردم و گفتم خوب آخه رو چه حسابی. مگه چی شده ؟ گفت بخدا توضیحی نداد . قطع کردم زنگ زدم ب آرش خان و گفت امیر وجدانن من نمیدونم داستان چیه ولی خیلی شاکیه و کارد بزنی خون ازش در نمیاد. فقط به من گفت امیر پاش رو تو خط نذاره. منم گفتم حله سه شنبه میام و باهاش صحبت میکنم. اولش ته دلم گفتم به تخمم تهش میرم یه جا دیگه. بعد که یخورده فکر کردم دیدم من چند ساله اینجا جا افتادم و زحمت کشیدم . حالا که پایه حقوقم تو قرارداد جدید امسال خیلی خوب شده و چندین تا آپشن خوب هم داره. چرا باید ازش بگذرم. اما هر چی فکر میکردم نمیدونستم دلیل رفتار غفار خان رو بفهمم. چندین بار زنگ زدم اما هی رد داد.‌خلاصه به ندا جریان و گفتم و اونم کلی پنچر شد. فقط پسر دایی غفار خان بهم گفت انگار یه سری حرف های خیلی عجیب و غریب از دهن تو بهش زدن که خیلی شاکیه.گفتم مثلا چه حرف هایی ؟ اونم گفت نمیدونم فقط گفت تو پشت سرش حرف زدی، منم گفتم بیخیال میام تهران باهاش حرف میزنم. سه شنبه رفتم شرکت و طبق گفته ی خودش اصلا داخل سالن نرفتم. وقتی اومد بدون جواب سلام از کنارم رد شد و رفت تو دفتر خودش. رفتم هرچی در زدم و خواهش کردم که یه دقیقه برم تو و با هم صحبت کنیم اصلا قبول نکرد و من تقریبا اخراج شدم. رفتم وسایلی که تحویلم بود رو دادم و رسیدشم دادم به حسابداری ، ولی نموندم واسه کارهای تسویه و به آتنا که حسابدار بود گفتم. به غفار خان بگو طلب من هر چی هست بده به همونایی که اومدن از دهن من حرف های ناجور زدن و بهشون بگه دمتون گرم اینم جایزتون که تونستید یه جو

Читать полностью…

داستان کده | رمان

دهن سعید صدا شلپ و شلوپ دهن سعیده تموم اتاق و پر کرده بود سعیده دیگه تاب نداشت گفت محمد! محمد! محمدم گفت جوووونم جنده هزار کیر! جونم کس طلا ! گفت بگا منو ! با همین حرف کیرشو گذاشت در کس سعیده و تا ته کرد توش محمد کمر نداشت تو تلمبه زدنش معلوم بود که هی وایمیسه که ازش نیاد سعیده گفت بیا جلوم بشین برات ساک بزنم رفتم جلوش گفتم آروم آبم نیاد فعلا محمد گفت سعیده جونم ؟ سعیده گفت جاااااان ! گفت بکنم تو کونت ؟
گفت دردم میاد ! به من نگاه کرد گفت بکنه توش؟ گفتم بکن اول کله کیرشو گذاشت در سوراخ کون سعیده البته من جلو سعیده بودم ها ولی از رفتارش معلوم بود داره این کار و می‌کنه کم کم داشت فرو میکرد سعیده هم داشت با کیر من ور میرفت و کیرمو ساک میزد یه جوری محمد تا ته کوبید تو کون سعیده که سعیده پرت شد بغل من و شروع کرد فحش دادن یکم آرومش کردیم و محمد عذر خواهی کرد و دوباره از کس شروع کرد تلمبه زدن به محمد گفتم آبم اگه میخواست بیاد به من بگو که بهم گفت نزدیکه محمد دراز کشید سعیده نشست رو کیرش به سعیده گفتم از کون بکنم بهم گفت خفه شو بی ناموس منم یکم تف زدم به کیرم همزمان که محمد داشت آبش میومد تا ته میزد تو کس سعیده که یهو سعیده لرزید و شب شد رو محمد محمدم تمام آبشو ریخت تو کس سعیده منم دو یه بار حق زدم و آبمو ریختم رو کمر سعیده یه پنج دقیقه همینجوری بودیم با محمد یه سیگار کشیدیم و سعیده رفت حموم و من هم رفتم از کوچه پس کوچه ها محمد و گذاشتم جایی که بود وقتی برگشتم دیدم سعیده خوابیده
ادامه دارد
اگه بد بود یا بد نوشتم ببخشید با تمام جزئیات و واقعیت کامل نوشتم
نوشته: علی
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ش حسابی معلوم بود با یه دامن کوتاه مشکی گفت بیا حال خوبه گفتم بله ماشاالله عالیه گفت چی گفتم سلیقه واندامتون گفت چشمتو درویش کن برو به کارت برس منم کمک میدم
.
.
.
ادامه داستان بعد نظر و کامنت های شما دوستان
نوشته: سرآشپز
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

یه گفت دوست پسرم مهرشاد منم گفتم بابا زشته گفت سلام کن منم سلام کردم و گفت چیه دوتاتون لختین گفت جات خالی اینجا بخور بخور بود اونم می‌خندید میگفت دهنت سرویس چیکار کردی . من از اتاق آمدم بیرون که ندا که بعدا براتون داستانش را میگم برام گفت که چی بهش گفته الی که از این قراره . چی شد الی این کی بود چیکار کردی ؟باورت نمیشه من که این همه مریض دارم زن و حرفای زناشون در مورد مردا باورم نمیشه یکی ده بار بدون اینکه منو از جلو بکنه منو ارضا کرد! خدایی چجوری مگه تو پریود نبودی؟ چرا بابا پریودم ولی اینقدر قشنگ منو خورد باهام بازی کرد که قبل اینکه چیزی بشه دوبار ارضا شدم باورت نمیشه جوری کونمو باز کرد که خودم موندم این کیر چجوری همش تو کون من جا شد ! خدایی از کون بهش دادی دردت نیومد ؟ آره بابا بات پلاگ داشت منو باز کرد اولش بعدم راحت آب منو آورد ولی ارضا نمی شد با مصیبت آبشو آوردم تو حموم دو ساعت ساک زدم تا آبش آمد! واااااااااااااای الکی میگی نوش جونت حالا کی میای عشقم ؟ نمیدونم ولی فردا یه زایمان دارم ظهر هرجوری شده باید بیام ! اوکی خوشگلم مواظب خودت باش بوس ! من آمدم تو اتاق گفتم این کیه گفت دوست دوران بچگیمه گفتم همه چیز و بهش گفتی گفت منو ندا با هم خیلی اوکی هستیم بیشتر اوقات خونه ماست تو یه ساختمونیم متاهل ولی شوهرش خیلی مشکل جنسی داره تا حدی که یا خودش یا من با کیر مصنوعی ارضاش میکنم گفتم وااااا تو با کیر مصنوعی میکنیش گفت آره دوستمه چرا کمکش نکنم اون یه بار یه نفر بوده اهل خیانت نیست با همسرش اوکی شده آمده باهاشون سکس کرده و ولکن نبوده و خیلی اذیت شدن گفتم واقعا گفت آره شوهرش خیلی مرد خوبیه و ندی هم خیلی زن خوبیه فقط مشکلشون سکسه اون انواع اقسام دیلدوهارا داره حتی برقیش یهویی من گفتم خخخخ برقی خب بیاد خودم طبیعشو بهش بدم که الی یه لحظه ساکت شد و هیچی نگفت گفتم وای بچه ریدم چه حرفی زدم که بهم گفت اگه با شخصیت و با ظرفیت باشی شاید بتونی کار برقیا براش بکنی ولی باید هردوشون تورو بپسندند گفتم خدایی داری اینو جدی میگی یا شوخی میکنی گفت شوخی چیه خب چه فرقی میکنه تو بتونی مشکل اونم حل کنی هم من خوشحال میشم هم تو به آرزوت میرسی گفتم آرزو من کی آرزو کردم گفت همتون عینه همین هرچیم بکنین تمومی نداره براتون زدم زیر خنده گفتم دهنت سرویس نه به اون ادا بازی درآوردنت که ادا تنگا را در میوردی نه به الان که منو نسخه کردی برا دوستت گفت قبل اینکه بیام پیش تو لوکیشن دادم و به ندا گفتم دارم میام پیشت پس اون در جریان کامل بود گفتم ای دهنت سرویس تو دیگه کی گفت مهرشاد پسر خوبی باشی با من بهت خیلی خوش میگذره مفهوم حرفش و نفهمیدم ولی تو کونم عروسی بود در خدمت دوستشون و همسر محترمشون که دکتر جراح قلب بودن خواهیم رسید
اگه خیلی بود شرمنده تو قسمت بعدی سکس با الی و راضی کردن ندا و شوهرش براتون میگم
نوشته: مهرشاد
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

کجاست نشونش دادما یه نوار از تو کیفش برداشت رفت تو دستشویی من گفتم این کیری میخاد نوار بزاره که بگه من پریودم رفت و چند دقیقه آمد بیرون گفت ببخشین نایلون دارین گفتم آره میخوای چیکار گفت میشه بدی یه نایلون بهش دادمو دیدم اون نوار گذاشته توش گفتم بده به من گفت نه کثیفه گذاشت تو نایلون انداخت تو دستشویی به خودم گفتم من زرنگتر از توام رفت دستشویی دستاشو بشوره من پلاستیک از پایین تو سطل دیدم. دیدم راس میگه پریوده گفتم گوه تو ابن شانس عجب کیری خوردیم از دستشویی آمد بیرون من یکم ناگت درست کردم با هم داشتیم میخوردیم اون میزاشت دهنش میزاشت دهن من منم میخوردم لبای همدیگرو بوس میکردیم میخندیدیم تا غذا تموم شد بردمش رو تخت یه دامن کوتاه از چمدونش برداشت پوشید یه نیم تنه مشکی منم با یه شرت و یه تی شرت فسفری رفتیم تو بغل هم من خوابیده بودم روش کیرم می‌مالیدم به کسش بهم میگفت اووووووووووف این چیه تو داری خوبه پریودم وگرنه پارم میکردی منم میگفتم دقیقا شانس آوردی وگرنه باید جر خوردتو میبردن تهران خندید و بهم گفت نگو که یه ساله کسی جرم نداده اگه پریود نبودم قورتش میداد کسم کیرتو کامل گفتم جووووووون پس کیر کلفت دوس داری گفت چجورم لباشو میخوردم نیم تنشو درآوردم افتادم به خوردن سینه هاش واااااااااااااای سینه های خوشکل کوچیک و وحشتناک نرم و سفید اونم زیر من دست و پا میزد تیشرتمو درآورد شروع کرد به چنگ زدن من کمر منو محکم گرفته بود میگفت دای لعنتی چقدر تو داغی دارم میسوزم کیرم می‌مالیدم رو شرتش وحشتناک داغ شده بود روشرتش شروع کردم کسشا مالیدم آه و ناله می‌کرد و میگفت وای مهرشاد این کس کیر میخاد کاش میتونستی بکنی گفتم نمیشه وگرنه من که از خدامه گفت واااااااااای بخور منو بخور دارم پاره میشم کسما بمال من میخوردمش لب سینه گردن کسشم می‌مالیدم تا ارضاشد تموم بدنش میلرزید که من تعجب کردم ترسیدم گفتم چیزی شد الی گفت نه خوبم منم کیرم سیخ شده بود داشتم دیونه میشدم یه چند مین دراز کشیده بود منم آروم سینه هاشو دست میکشیدم بغلش میکردم اونم لبامو میبوسید میگفت مرسی مهرشاد عالی بود خیلی عالی تا حالا اینجوری ارضا نشده بودم گفتم مرسی عزیزم و لبای همدیگرو میبوسیدیم گفت من عرق کردم توام خیلی عرق کردی بریم حمام گفتم تو پریودی طوری نیست گفت نه عزیز دلم رفتیم حمام زیر دوش داغ لخت تو بغل هم گفت بزار ببینم چیه تو شرتت داره پاره میشه کیرمو از تو شرت درآورد گفت واااااااااااااای این چیه مهرشاد تو داری چقدر بزرگه گفتم قابل شمارا نداره نوش جان باورش نمیشد نمیتونست تو دستاش بگیره جالب بود کلفتی کیر من اینقدره که هنگ کرده بود از سایز و کلفتیش زانو زد اول از تخمام شروع کرد من زیر دوش بودم اونم می‌خورد نمیتونست کامل کیرمو تا ته بخوره ولی تلاششو می‌کرد ولی خدایی عالی می‌خورد من که وحشتناک آه و نالم درآمده بود که گفت بزارش لای پام خیلی دوست دارم یه چند دقیقه ای کیرم لای پاش بود آب دوشم میومد رومون و الی داشت آه و ناله می‌کرد منم سینه هاشو میخوردم که کیر من اینقدر سفت شده بود که نمیدونستم چجوری ارضاشم چون من خیلی دیر آبم میومد و باید حتما میکردم توش بهش گفتم تو تا حالا از پشت دادی گفت آره یکی دوبار چطور گفتم میخای از پشت بکنم گفت باید بازش کنی اگه ارضا نمیشی مشکلی نداره گفتم بات پلاگ دارم برم بیارم گفت برو بیار خیس خیس آمدم از حمام بیرون رفتم بات پلاگ با روغن بچه آوردم مالیدم به کونش و آروم آروم بات پلاگ کردم تو کونش از من مدل استیل و قطرشم ۵ با هر زور و ضربی بود. کونش باز کردم که گفت بریم رو تخت اینجا

Читать полностью…

داستان کده | رمان

دور بزنه کیف دستیش داشت میفتاد شالش یکم رفت عقب یه مانتوی مشکی پوشیده بود یهو شالش که رفت عقب من قشنگ سینشو با تاپش دیدم تا که روشو برگردوند فهمید و شالش را درست کرد ولی هیچی نگفت واااااااااااااای سینه های کوچیک و خوش فرم داشتم دیوونه میشدم بدن سفید عین برف یه تاپ سفید بندی و سینه های وحشتناک خوش فرم قبل از اینکه پیاده بشیم شمارمو بهش دادم و گفتم تو هتل منو میشناسن کاری داشتی بهم پیام بده گفت باشه حواسم هست ! رسیدیم هتل پذیرش هتل مدارک را گرفت و بهمون اتاق داد به هر دونفر یه اتاق و به خانواده هام یه اتاق به دکی و یه دختره هم یه اتاق دادن که من طبقه ۷ بودم دکی طبقه ۴ بهم پیام داد تو توی اتاق میمونی یا میای بیرون من میخام برم یه جا کافی بخورم گفتم من اطمینانی به این پسره ندارم چمدونما میارم توام چمدونتا بیار من میرم ماشینمو میارم با هم میریم گفت باش تا تو بری ماشینتو بیاری منم یکم استراحت میکنم بعد یه ۲۵ مین رفتمو آمدم بهش پیام دادم من تا چند مین دیگه پایین هتلم داشتم تو گوشیم اینستا میدیدم دیدم گوشيم داره زنگ میخوره گفت کجایی گفتم تو این ماشینم بیا دید و آمد سمت ماشین من همیشه عادت دارم ماشینم ادکلن میزنم بدم میاد از کر کثیف بودن سوار که شد گفت عجب بوی خوبی میده ماشینت گفتم مثه خودمه که خندید و گفت شیطون نشو گفتم دوس نداری گفت عه لوس نشو دیگه دوزاریم افتاد این ازایناش نیست بشه زرتی بکنیش باید براش وقت بزاری من بالای ۱۰ ساله این شهوانی را دنبال میکنم و جالبه برام که خیلیا چیزهایی می‌نويسن که آادم تعجب میکنه خلاصه بگذریم تو ماشین نه دستشو گرفتم نه مثل خیلیا که اراجیف می‌نويسن که اینکارو کردیم اینکارو کردیم اصلا بخودم گفتم این باید خودش بگه بیا منو بکن نه اینکه من بگم و همونم شد که براتون میگم تو کافی شاپ ازش پرسیدم مجردی گفت آره گفتم دکترای چی داری گفت زنان و زایمان گفتم خسته نباشی پس دیگه از زنا و دخترا به دوری گفت دقیقا شغلم جوریه رنگا وارنگ میبینم و واقعا خیلی سخته ولی خیلی شغلم دوس دارم و به خیلیا کمک میکنم گفتم به کیا گفت اینقدر دختر جوون میاد مطب من که پسرا نامردی کردن در حقشون پولم ندارند گفتم ای بابا ولی خوبه من جای تو نیستم گفت دقیقا وگرنه با این تیپ و قیافه ای که تو داری هفته اول در مطبتو پلمپ میکردم گفتم چرا مگه چجوریم گفت موهات جوگندمیه جذابی همه میان سمتت گفتم ای جان یعنی الان توام منو میخای گفت پرو نشه دیگه جنبه داشته باش بزار چند ساعت بگذره بعد هول بازی در بیار خندم گرفت گفتم آخه من شیش ماهه بدنیا آمدم گفت کاملا مشخصه گفت مجردی گفتم جداشدم گفت چه جالب توام مثل منی گفتم مگه توام جداشدی گفت آره گفتم چرا گفت کلا کاری ازش نمیومد نمیتونست به درد من بخوره منم باهاش تمام کردم گفتم در زمینه جنسی مشکل داشتین گفت حالا هرچی که بود تموم شد یکم قهوشو خورد گفتم شرمنده ناراحتت کردم گفت نه بابا این چه حرفیه گفتم اتفاقا منم سر همین قضیه جداشدم طرفم خیلی سرد بود من خیلی اذیت شدم گفت از هیکلت مشخصه گفتم بالاخره تو دکتری تو بیشتر میشناسی خندید و گفت خدا نکشتت چقدر تو شیطونی
از کافه زدیم بیرون نشست تو ماشین گفتم کجا بریم گفت برو دم ساحل جایی دوست دارم مهتاب و ماه و ببینم رفتم سمت کشتی یونانی تو ماشین آهنگ از ابی گذاشته بودم وو باهاش میخوندم که گفت باریکلا چه صدایی داری گفتم مرسی همینجوری میخونم گفت خیلی خوب میخونی دستم روی دنده بود که یه لحظه دیدم دستشان آروم گذاشت رو دستم آهنگ آبی داشت پخش می‌شد از دست من میری از دست تو میرم که باورم نمیشد دستامو گرفته د

Читать полностью…

داستان کده | رمان

تو اتاق دختر داییم که خیلی کوچیک بود و داشتم با لپ تاپ درس میخوندم که یهو حشرم بالا زد هی میخواستم داییم زودتر بره سرکار ولی اون شب نیم ساعت دیرتر رفت منم داشتم میمردم داییم که رفت زنداییم اومد تو اتاق گفت چرا نمیای تو حال منم دخترشو بهونه کردم و گفتم خیلی شلوغه و درس دارم و … اونم رفت سه تا لیوان شربت درست کرد و یکیشو داد دخترش که جلو تلویزیون بود و خودش با سینی اومد تو اتاق و نشست کنارم منم دیگ ذوق کرده بودم بهش گفتم زن دایی تمریناتی که بهت یاد دادم چطور پیش رفت ؟
اونم شروع کرد تشکر و آره از اون موقع دو کیلو کم کرده و فلان منم بهش گفتم اگه مث الان شربت کم بخوری تازه کمتر هم میشی و چندتا حرکت دیگه هم جدید دارم اونم گفت یادم بده
منم گفتم نمیام تو حال اگه اشکالی نداره اینجا یادت بدم زنداییم گفت باشه و خودت بهتر میدونی منم چندتا حرکت سنگین بهش گفتم ولی نمیتونست بره بهش گفتم اشکالی نداره کمکت کنم ؟ اونم میگفت نه خیلی دوست داشتم موقعی که کمکش میکردم شلوارش و جر بدم همونو بکنم تو کونش ولی خب نمیشد یواش یواش دست میزدم به ممه هاش و هی میگفتم ببخشید و واقعا داشتم از خجالت میمردم تا اینکه گفتم تهش دیگه نمیام اینجا ولی بزار ممه هاشو بگیرم یه بار دستام خیلی گنده س شاید بخاطر جق زیاده ولی یه لحظه یواش دست گذاشتم رو ممه هاش موقعی که داشت شنا میرفت و کمکش میکردم قشنگ حس کردم زنداییم سرخ شد بعد یواش یواش دستمو تکون دادم رو ممه هاش تا اینکه پاشد گفت حرکت بعدی چیه منم گفتم خب هنوز شنا رو کامل نرفتی و … ولی خب اصرار داشت شنا نره دیگه منم که ول کن نبودم گفتم خب باشه 2 دقیقه پلانک برو ولی چون خسته بود هر 10 ثانیه یه بار زانو هاش به زمین میخورد منم رفتم رو پشتش کمکش کنم اول شکمش و گرفتم بعدش گفتم شکمت و ثابت نگه دار رفتم سراغ سینه اش زن داییم نمیتونست دیگه ادامه بده فقط نشست جفت سینه شو گرفتم تا تایم تموم شه بعد اینکه تموم شد به پشت خوابید کف اتاق منم بهش گفتم معذب نشو هر چی اینجا اتفاق بیوفته بین خودمون میمونه یه لحظه نتونستم خودمو کنترل کنم لب گرفتم ازش و جفت دستام و گذاشتم رو ممه هاش
خیلی خوب بود دیدم هیچی نگفت انگار خودش خیلی حشری شده بود شروع کردم به خوردنش وایی چقد خوب بود ولی هر لحظه میترسیدم دخترش بیاد تو داشتم ممه هاشو میخوردم که دست گذاشت رو کیرم خیلی میترسیدم آبم بیاد چون خیلی کیرم رو زندایی حساس بود نزاشتم دست بزنه گفتم بخواب میخوام کصتو بخورم داشتم کصشو لیس میزدم چقد کصش تمیز بود بعد صورتی و تخت بعد 5 دقیقه گفت محمد دیگه نمیتونم بکن توش
منم کاندوم نداشتم میترسیدم ولی گفتم ایشالا ایدز نداره کیرمو کردم توش یه جیغی کشید کصش خیلی داغ بود منم چند دقیقه تلنبه میزدم میکشیدم بیرون باز کسش میخوردم یکم دوباره میکردم تو هر لحظه حس میکردم الان آبم میاد ولی تقریبا یه 9.8 دقیقه ای شد که آبم نیومد زندایی ارضا شد منم تا دیدم اون ارضا شد کیرمو در آوردم و آبم اومد و ریختم رو شکمش خیلی خوب بود بعدش نوبتی رفتیم دوش گرفتیم و من از اون موقع تا الان سه بار زنداییمو کردم و آخرین بار تونستم از کون بکنمش ولی هنوزم که هنوزه ماهی یک بار میرم خونه شون که داییم شک نکنه
نوشته: محمد
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

مه داشت اروم کف پاشو بوسیدم دیدم بیدار نشد اروم چند بار دیگه پاهاشو بوسیدم و چون میدونستم اصولا خوابش سنگینه جرئتم بیشتر شد و یه لیس از کف پاهاش زدم! بعد کم کم از شدت خوشحالی و شهوت دیگه یادم رفت کارم باید مخفی باشه و نباید بیدار بشه بعد از چند لحظه داشتم انگشتشو میک میزدم که یهو با صدای بلند زن عموم خشکم زد وای دیگه همه زندگیم نابود شد. گفت چیکار میکنی پسر؟ هول کرده بودم ولی یهو چیزی به ذهنم رسید و من من کنان گفتم یادتونه گفتم حرفه ای ماساژ بلدم؟ چیزی نگفت گفتم یه کلیپ دیدم که اولش باید پای طرفو چرب کنی بعد ماساژ رو شروع کنی منم کل خونه رو گشتم تا یه چیزی پیدا کنم دیدم چیزی نبود گفتم خب ایراد نداره خودم یه ذره خیسش میکنم با اب دهن(میدونم واقعا حرفم مسخره بود ولی ترسیده بودم) از شدت تعجبش کمتر شده بود یهو لبخند زد گفت چیه؟ فوت فتیش داری؟
نفسم بند اومده بود از یه طرف فکر میکردم میخواد ازم حرف بکشه و بعد پارم کنه از یه طرفم از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجیدم که اگه واقعا خوشش بیاد میتونم تا ابد پاشو بلیسم
گفت چیه چرا جواب نمیدی؟ دیدم چطور با لذت شستمو میخوردی بیخود بهونه ی چرت و پرت نیار میلت ارثیه چون عموتم چند بار همین کارو کرده باهام اگه دوست داری بگو چون من بدم نمیاد. مطمئن شدم خوشش میاد و حمله ور شدم سمت پاشو روی پاشو محکم چند بار بوسیدم و در عین شهوت لبخند زدم و گفتم اره زن عمو من عاشق پاهای شمام شما ارباب منید همه چیز منید بازم بوسیدم و گفتم اجازه بدین همیشه زیر پاتون باشم قول میدم کسی نفهمه . اونم مثل اینکه خیلی وقت بود از عمو دور بوده و ارضا نشده بود گفت فعلا خوب لیس بزن تا ببینم چی میشه . هنوز باورم نمیشد که خدا اینقدر منو دوست داره که همچین زن عمویی دارم. کلی پاهاشو با لذت لیس زدم و بعد گفت حالا برو منم سرمو انداختم پایین رفتم دستشویی حسابی خودمو خالی کردم تا حالا ابم انقد نیومده بود.صدام کردم کمکش کنم بره حموم رفت حموم و سی دقیقه اون تو بود مطمئنم خودشو ارضا کرد چون اونم لذت برده بود از کارم. بعد از اون کلی ماجرای دیگه داشتیم که اگه دوست داشتین میگم
نوشته: مهرداد
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ی اونطوری که میگن نیست ساعت شده بود نه و نیم اینا غذا سفارش دادیم بیاد چون من چرب بودم رفتم حموم گفتم سعید بیا یه دقیقه منو کیسه بکش اومد حموم میخاستم بخورم گفت نه دیگه بسه پشیمونی بعد جغ بود گفتم باشه بزار فقط بازی کنم هی مالیدم مالیدم یه زره راست شد یه زره خوردم گفت بسه سریع دوش گرفتیم شام خوردیم و رفت گفت دیگه عکس نفرست و کسی نفهمه گفتم باشه این بود داستان الان باهم رفت و امد داریم ولی بدون رابطه
نوشته: رضا لاتکسی
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

عکس کونمو دید تا بالاخره منو گایید
1402/03/31
#گی

با سلام رضا لاتکسی ام میتونید داستانامو تو قسمت منی خوری چندتا اول بخونید ببریم سر داستان من چون شلوار لاتکس میپوشم و میخام کیرای کلفتو جذب کنم همیشه از کونم و پایین تنم هی عکس میگیرم چون کونمم لیزر کردم دیگه هیچی از یه دختر کم ندارم بگذریم
یه روز که کسی خونه نبود شلوار چرمو پوشیدمو تو زاویه های مختلف و تحریک کننده از خودم عکس گرفتم ولی کار پیش اومد یادم رفت بریزم تو فلش و تو گوشیم موند قسمت پنهان شده ها. ما تو دوران دبیرستان یه رفیقی داشتیم به اسم سعید خیلی کیرش گندست 17 سانته گندست انگار زنبور گاوی کیرشو نیش زده باد کرده بعد این کلا از گی خوشش نمیومد چون خوشش نمیومد نمیگفتم که چقدر عاشق کیرشم خلاصه بعد چند سال اکیپ میگن بریم بیرون میریم پل طبیعتو یهو یکی از رفیقام گوشی منو گرفت و شروع کردن دست رشته هی اون بگیر این بگیر بعد تو مترو چون رمزو زده بودم دیده بودن هی شوخی خنده منم اصن نمیدونستم فیلمو عکسام توشه منم با حالت مسخره میوفتادم دنبال گوشیم یهو افتاد دست سعیید گفت بزارید ببینم تو گوشیش چی داره یهو یادم افتاد اوه پسر فیلماو عکسا هرکاری کردم نداد یهو چشاش گرد شد میدیدم هی ورق میزد رفیقام گفتن چیه ببینیم گفت نه شخصیه برید کنار اومد گوشیو بهم داد چیزی نگفت هیچی گوشیو گرفتم دیدم بعله عکسامو دیده خلاصه رفتیم پارکو اومدیم شبش پیام دادم گفتم از پیجای فیک گرفتم این عکسارو گفت اون اتاق تو بود من اومدم خونتون میدونم دیگه دیدم تابلو شد گفتم اره من بودم اونم کون من بود نشستم براش گفتم که از کی گرایش داشتم و گفتم به کسی نگو تا اینکه کونم گز گز کرد برم زیر خوابش بشم یدونه عکس کونمو فرستادم گفتم حالا سعید تو که همرو میدونی کونم چطوره اولش گفت نفرست خوشم نمیاد تا اینکه یه عکس با شلوار لاتکس که کونم توش قلمبه شده فرستادم دیدم هیچی نگفت فهمیدم خوشش داره میاد سه چهارتا فرستادم با شلوار چرم تا بالاخره گفت کونت مث دختراس تا اینو گفت یه دونه فیلم فرستادم که دارم با کونم شیک میرم گفتم نگا ژله ای بودنشم مث دختراست تایید کرد گفتم میخای از نزدیک ببینی گفت گی نیستم دیگه نفرست راستی خودشم دوست دختر داره گفتم باشه بیخیال شدم
چند ساعت بعد من یاد کیر این افتادم گفتم بزار برم حداقل تلاشمو بکنم پیام دادم دیدم انلاینه انگار داشت عکسامو میدید گفتم تو عکس کون منو دیدی خب گفتم اگه من عکس کیرتو بخام نمیدی گفت نه به رلمم ندادم گفتم بابا نا سلامتی رفیق مدرسه ایم زدم تو فاز دوستی نداد آخر منم یه عکسی که به کونم اسپنک زدم و قرمز شده فرستادم دوباره گفت رضا میگم خوشم نمیاد گفتم باشه تا چند روز گذشت و رفتیم بیرون دوباره رفتیم تو مترو شلوغ بود یهو من دستمو کشیدم رو کیر سعید اون چش غره رفت من بیخیال شدم تا رفتیم دستشویی و چون من دستام نرمه باز رفتم یه دست کشیدم روش و جسارتم بیشتر شد و مالیدمش دیگه هیچی نگفت و شبش براش یه عکس فرستادم که با خودکار رو کاغذ نوشتم سعید گذاشتم رو کونم عکس گرفتم براش دیدم بلاک کرد منو😐
فرداش قرار بود خانواده برن مسافرت هیچی رفتنو منم هی بهش زنگ زدم به سعید اخر ورداشت خرش کردم گفتم بیا شام مهمون من برا عذرخواهی اول قبول نکرد ولی چون اصرار کردم قبول کرد گفتم هر طوری هست باید بهش بدم رفتم سریع خودمو تمیز کردم روغن بچه گرفتم مالیدم رو لاتکس یه زره براق تر شه باید جای دوست دخترشو میگرفتم یه ذره توت فرنگی و گوجه سبز خوردم دهنم تف دار شه شلوارمو پوشیدم روش یه اسلش که قهر نکنه بره اینا طرفای ساعت هشت اومد نشستیم باهم صحبت کردیم و گفتم چرا بلاک کردی و اینا شروع کردیم صحب

Читать полностью…

داستان کده | رمان

خاطره سفر شیراز
1402/03/31
#سفر #گی

هوای شیراز سرد بود شب حدود ساعت ۹ رسیدیم پارک آزادی و بساط چادر رو چیدیم یه چادر مسافرتی کوچیک کنار پارک.صدای ماشین ها و موتور خیلی اذیت میکرد ماهم خسته راه بودیم. برای شام ساندویچ خوردیم و اومدیم تو چادر بخوابیم و کنار هم دراز کشیدیم سجاد وسط خوابید شایان اونور و منم اینور .تا چشمامون میرفت روی هم صدای موتور و ماشین خواب رو از چشامون دور میکرد سجاد رو به شایان خوابیده بود و پشتش به من بود مث اولین سکسمون یه مقدار جلوتر خزیدم و خودمو از پشت چسبوندم بهش. چند دقیقه ای خودمو بهش مالیدم تا کیرم کم کم سفت بشه دستمو بردم جلوی شکمش و داخل شلوارش کیرشو گرفتم یه کیر باریک و تقریبا کوچیک چند لحظه ای براش مالیدم که داشت سفت میشد اونم از روی شلوار داشت کیرمو میمالید که دیگه کیر من کامل سفت شده بود با صدای بلند گفتم من نمیتونم با شلوار بخوابم بلند شدم شلوارم رو دراوردم و با شورت تو چادر پشت سر سجاد دراز کشیدم دو پتو رو سه نفرمون انداخته بودیم پتو ها رو جدا کردم یکی انداختم روی شایان و اون یکی رو روی خودم و سجاد. سریع دستش اومد توی شرتم و داشت کیرم رو میمالید یه کیر صاف و کلفت منم با تف کیرشو خیس کردم و براش میمالیدم . الان دیگه وقتش بود که شلوارشو بکشم پایین و همین کار رو کردم یه کون گنده نرم جلوم بود. باید سوراخشو خیس میکردم ولی موهای زیاد کونش اجازه نمی داد و یه مقدار کار رو سخت میکرد به هر ترتیب کونشو خیس کردم و کیرم رو حسابی تف زدم .جوری حالت گرفت که کیرم به راحتی تمام به سوراخش بچسبه والان فقط کمی فشار لازم بود که کیر کلفتم مثل همیشه توی کونش فرو بره اروم اروم فشار دادم و سر کیرم تو کونش فرو رفت با دست منو نگه داشت که فشار ندم باید حواسمون به شایان هم میبود که بیدار نشه کم کم تلمبه زدن شروع شد و کون نرم سجاد میزبان کیر کلفت من بود .خیلی دوست داشتم مثل همیشه بخوابه و با دست کونشو باز کنه تا بتونم به صورت کامل کیرم رو تو کونش فرو کنم و با تلمبه های تند به اوج برم اما شرایط برای این کار مهیا نبود و مجبور بودم اروم اروم کیرم رو توی کونش بفرستم و در بیارم و صدای همین تلمبه زدن اروم هم باید کنترل میشد .کیرم به صورت کامل توی کونش بود و محکم بهش چسبیده بودم . دستش رو روی کونم گذاشت و میمالید الان باید جامون عوض میشد شورتم رو بالا کشیدم و بلند شدم گفتم که من نگاه ماشین کنم زیپ چادر رو بعد از یه نگاه صوری به ماشین بالا کشیدم و وسط خوابیدم وچون اصلا نمیشد ریسک کنی و حواست به شایان نباشه .تازه شیو کرده بودم و همینکه پتو رو کشیدم روی خودم و سجاد شورتم رو پایین کشید و با دستش تف زیادی به سوراخ کونم زد با دست طوری تنظیم کرد که به سادگی کیرش به سوراخم برسه بی اندازه دوست داشتم الانم مث قبل میتونست روم دراز بکشه و کیرش رو تا دسته توی کونم فرو کنه و باز شروع کنه به تلمبه زدن اما شرایط مقدور نبود و مجبور بودیم از خیر یه سکس حسابی بگذریم .سجاد برعکس من خیلی دیر ارضا میشد و من مجبور بودم کیرش رو توی کونم به مدت زیادی تحمل کنم. با یک فشار کیرش رو تا اخر تو کونم فرو کرد و این از معدود دفعاتی بود که درد رو احساس میکردم دستش دور شکمم بود و بیشتر تلاش داشت کیرش رو توی کونم نگه داره تا تلمبه زدن. با یک تکون خوردن شایان میخکوب می شدیم و دوباره شروع میشد همه چی شایان به خواب عمیقی رفته و بود چون هوا سرد بود توی پتو جوری پیچده بود خودشو که به راحتی می شد حواست به بهش باشه. همیشه سجاد باید زودتر از من ارضا میشد چون اگر من زودتر ارضا میشدم دیگه نمیتونستم اجازه بدم که منو بکنه .با دست ح

Читать полностью…

داستان کده | رمان

بهترین روز زندگی با عمه
1402/03/31
#عمه

سلام، این داستانی که براتون مینویسم باورش بستگی به انتقاد خودتون داره ولی این داستان بر اساس حقیقت است و 12 روز پیش اتفاق افتاده… بریم سراغ اصل داستان. من حمید 24 ساله و مجرد وضعیت مالیم تعریف از خود نباشه خیلی توپه و بابام هیچی برام کم نذاشته و لیسانس دارم از خونه بگیر تا ماشین و…سه تا عمه دارم 2 تای اولی ازدواج کردن و یکیشون 3 تا بچه داره، اونی که من روش زوم کردم به نام عمه مهسا، 29 سالشه مجرد و خیلی ساله که باشگاه میره و بدن خیلی روی فرمی داره من هروقت میدیدمش مات اون بدنش میشدم و سینه گرد و نسبتا بزرگ و باسن تو پر، همچنین پاهاش تو پر و کمر باریکش و مو های بلندش و چهره ی تو دل برو، ساعت 11 صبح بود که بهم زنگ زد گفت : یه لیست خرید برات میفرستم بگیر برام بیار، منم از خدا خواسته ماشین رو آتیش کردم و رفتم سمت مغازه و چیزایی که می‌خواست خریدم و رفتم در خونه زنگ و زدم،تا دیدمش قند تو دلم آب شد یه آرایش لایت و یه ست لباس راحت تو خونه ایی، سلام و احوال پرسی کردیم خرید هارو دادم بهشو رفتم نشستم…یه شیرینی و شربت واسم آورد و اومد کنارم گفت : چه خبر گفتم، گفتم سلامتی خبر نیست گفت اوضاع چطوره گفتم شُکر خوبه… ( من تا حالا چیزی ازش ندیدم که دوست پسری داشته باشه) بعد از چند دقیقه گفت بمون من برم باشگاه و بیام و گفتم باشه وسایلش برداشت لباس هم پوشید و رفت نزدیکای ساعت 1 اومد ناهار هم خرید باهم خوردیم و گفتم ممنون عمه… بعد سرو ناهار گفت حمید یکم دمبل سنگین زدم بازو هامو ماساژ میدی گفتم آره دراز کشید روی فرش و از روی شلوار نازکش شورت سفید طوری اش رو دیدم یهو راست کردم…شروع کردم به ماساژ دادن بازوش بعد از چند دقیقه کم کم داشت خوابش می‌برد، رفتم سمت کمرش و یهو گفت کمرم رو از زیر لباس ماساژ بده دستمو بردم زیر تیشرتش و شروع کردم مالیدن، دستم هی می‌خورد به بند سوتینش و شهوت من بیشتر می‌شد کم کم نفس هاش تند شد . گاهی ناله ی ریز می‌کرد، دیگه رفت تو اعماق خواب خیلی خسته بود اومدم سراغ ساق پاهاش هر چند ثانیه، چند سانتی متر میرفتم بالا تر… تا رسیدم دم رونش و اون اصلا بیدار نمیشد… رسیدم دم لپ کونش بی اختیار دستم رو کشیدم رو کونش یهو بیدار شد با خنده گفت : دستت داره هرز میره ها و خندید منم یکم خجالت کشیدم… چون اگه خطایی ازم سر میزد بد میشد… یهو با هزار ترس بهش گفتم عمه خیلی بدن توپی داری من هر وقت میبینمت دلم غش میره و یهو برگشت گفت حمید به من نظر داری؟ گفتم آره… خوش به حال کسی که با تو ازدواج کنه… گفت خجالت بکش من عمتم از همون لحظه که دستتو کشیدی اونجا فهمیدم تکیه داد به کاناپه و همینجوری نگاهم می‌کرد… شهوت رو تو چشماش میدیدم… رفتم کنارش دستم رو انداختم دور گردنش لپشو بوسیدم و یه لحظه لبم رو گذاشتم رو لبش عصبانی شد و صورتم رو پس زد و پاشد رفت سمت اتاقش و یهو برگشت گفت فقط 10 دقیقه… منم ذوق مرگ شدم دستشو گرفتم بردم تو اتاق… لبامو گذاشتم رو لباش نفس های گرمش دیونم می‌کرد بعد خوردن لبها تیشرتشو در آوردم اون یه جفت ممه های نوک قهوه ایی پرید بیرون دهنمو کردم تو ممه هاش آروم نوکشو گاز میگرفتم اونم ناله می‌کرد… دیگه دوتامون حشر وجودمون رو گرفته بود رفت سراغ شلوارم و زیپشو باز کرد کیرم عین فنر پرید بیرون گفت اوووف عجب چیزیه و خندیدیم سرشو بوسید و خورد اصلا بلد نبود بخوره و باز حال میداد به قول امروزی مفت باشه، کوفت باشه… بعد از 5 دقیقه خوردن شلوارشو کشیدم پایین و شرتشو کشیدم پایین یه کوص بی مو و چوچول تقربیا تیره
مایل به قهوه ایی بعضی از کس ها بوی تعفن میده و این یه بوی شهوت آمیز

Читать полностью…

داستان کده | رمان

خودم کردم که لعنت بر خودم باد
1397/02/22
#سوءاستفاده #گی

سلام میثم هستم 19 سالمه می خوام خاطره یکی از بزرگ ترین اشتباه های زندگیمو تعریف کنم. این ماجرا از دو سال پیش شروع شد.
من چند باری با پسر داییم که تقریبا هم سن هستیم کون داده بودم مزه کون دادن تجربه کرده بودم اما به خاطر اینکه اخلاق پسر داییم عوض شده بود و موقعی که می رفتییم خونه داییم رفیقای پسر داییم وقتی منو می دیدن زیر چشمی نگاه می کردن انگار پسر داییم همه چی رو برای رفیقاش تعریف کرده بود بعد این اتفاقات دیگه به پسر داییم کون ندادم … حدود دو ماه گذشته بود از روی کنجکاوی داخل یکی از گروه های سکسی تلگرام شهرستان عکس از کونم و سوراخ کونم گذاشتم چند نفری آمدن پیوی اصل داده بودن اما یکی بدون هیچ مقدمه ای عکس کیرشو گذاشته بود زیر عکس کیرش اصل داده بود اسمش احسان بود 28 سالش بود یه کیر کلفت تمیزی داشت. اما من جواب هیچ کدوم ندادم …
حدود یک هفته گذشت که داشتم کانال ها و گروه هایی نمی خواستم و فیلتر شده بودن حذف می کرد.
که دوباره عکس کیر احسان دیدم نمی دونم چرا هیجان عجیبی کل وجودم گرفت با استرسی که داشتم زیر پست احسان نوشتم( که کاشکی دستم می شکست نمی نوشتم) عکس کیر خودته بعد چند دقیقه جواب داد آره قابلی نداره … یواش یواش شروع کردیم آشنا شدن بعد یه مدتی شروع کردیم سکس چت احسان فیلم از جلق زدنش می گزاشت منم موقعی که خیار یا انگشت می کردم سوراخ کونم حدود یک ماه ای گذشت احسان گفت دیگه تحمل نداره و از من خواست که برای یک بار هم که شده هم دیگرو ببینیم و منم بهش کون بدم منم که خیلی هوس کون دادن کرده بودم اما می ترسیدم که به کسی که تا به حال از نزدیک ندیدمش اطمینان کنم اما بعد از اصرار های احسان قبول کردم … قرار شد پنج شنبه آخر هفته برم خونه احسان .روز قبل رفتم حموم به خودم رسیدم از صبح روز پنج شنبه استرس داشتم حدود ساعت 5 غروب شد که یه شرت زنونه که قبلا خریده بودم پوشیدم یه نوار بهداشتی هم گزاشتم داخل شرت بعد لباسامو پوشیدم به خانوادم گفتم امشب میرم خونه ی یکی از رفیقام برای درس خوندن که قبول کردن. .
بعدش منم یه تاکسی گرفتم مستقیم رفتم به آدرسی که احسان فرستاده بود بعد از رسیدن زنگ در زدم یه خونه دو طبقه بود که به طرف کوچه حیاط نداشت بعد دیدم احسان در باز کرد موقعی که رفتم داخل احسان به من گفت برو دستشویی زیر راه پله کونتو تمیز کن بعد بیا داخل من رفتم دستشویی آب گرفتم داخل کونم تا حسابی تمیز شد بعد که از دستشویی در امدم رفتم داخل خونه که دیدم سه نفر دیگه هم به جز احسان داخل خونه نشستند زمانی که اون سه نفر دیدم برگشتم که فرار کنم اما احسان موقعی که دستشویی بودم درو قفل کرده بود هر کاری کردم باز نشد . یکی از اون سه نفر از پشت منو گرفت دست گزاشت روی دهنم منو کشوند داخل خونه بعد در گوشم گفت تازه آمدی کجا می خوای بری بعد شروع کردن لباس منو در آوردن وقعی که شلوارمو در آوردن نگاهشون به شرت زنونه و نوار بهداشتی افتاد شروع کردن از صورتم بدن لختم فیلم گرفتن بعد گفتند داد و بیداد کنی قبل اینکه خودت از اینجا بری عکس و فیلمات. میره بیرون بعد دستشو از روی دهنم برداشت منم که دیگه داشت گریم می گرفت با بغض گفتم ولم کنید برم که دیدم یکشون کیرشو از داخل شلوارش بیرون آورد گرفت جلوی صورتم گفت بخورش کیرش بوی اسپری دندون می داد که معلوم شد دو نفر کیرشو نو اسپری زدن بعد اینکه کیرشو کرد داخل دهنم احسان شرتو از پام در اورد شروع کرد سوراخ کونم مالیدن بعد یکشو ن می خواست سوراخ کونمو وازلین بزنه که احسان نزاشت بعد احسآن شروع کرد کیر من مالیدن و جلق زدن بعد چند دقیقه که آب کیرم آمد احسان

Читать полностью…
Subscribe to a channel