dastan_shabzadegan | Unsorted

Telegram-канал dastan_shabzadegan - داستان کده | رمان

196306

جستوجوی داستان: @NewStorysBot حرفی سخنی داشتی:

Subscribe to a channel

داستان کده | رمان

سکس منو معلم
1402/04/9
#گی #زوری

سلام محمدم
تازه انتخواب رشته کردم و وارد دبیرستان شد
از زمانی وارد دبیرستان شدم افسردگی تموم وجودم گرفت یه آدم پوچ ساخت که زندگی براش معنایی ندارد شدم ادمی که همه ازش متنفرن
نمی‌دونم چرا دیگه دوست ندارم محبت کنه کسی بهم
فضای مدرسه بدترین فضای ممکن بود
معلم بهم دست درازی مکیردن و زنگ تفریح بقلم میکرد و میمالوندن منو
دیگه برام زندگیی بی معنا شد
بخواطر خوشگل بودن خیلی بهم پیشنهاد دادن
و الان میدونم کسی بهم دوست داره بهش میگم دوست داشتنت بخواطر زیباییم نه خودم
من کسی میخوام برای خودم بخوادم نه زیباییم
این سالا گذشت تا روزی که دوباره معلم سال قبلمو دیدم و از دیدنم انگار خوشحال شد توقع نداشتم ازش چون خیلی دوسش داشتم و مثل بقیه نبود کنارش حس ارامش میکردم نمیدونم از پدرم بیشتر دوسش داشتم
تا که تو خیابون دیدمش گفت بزرگ شدی (با نیش خنده) گفتم اره شما هم از سال قبل جذاب تر شدی واقعا جذاب شد بود
گفت بیا برسونمت
مسیر مون یکی بود گفتم میشه موزیک بذارم گفت بذار. رفتیم تا رسیدیم مغازه کوچیک ته کوچه که جوب آب از وسطش رد میشد بچه داشتن تو کوچه بازی میکردن
حس خوبی داشتم به محلش برگشت معلم و مسیر مون ادامه دادیم تا رسدیم پشت چراغ قرمز حواسم بیرون بود از شیشه داشتم مغازه گل فروشی نگا میکرم
یهو دیدم معلم گفت دوست دارم!
فک کردم همینجوری میگه ولی نه گفت عاشقتم دوست ندارم گریه هاتو ببینم
منم برای اینکه خیالش راحت کنم گفتم
مگه الکی کسی نمی تونه منو ناراحت کنه

دعوتم کرد خونش منم با میل خودم گفتم اره چون مرد خوبی بود حس بقلش ارامش بخش بود رفتم خونه گفت برو تو بشین رو مبل یچی بیارم بخوریم
دوتا چای ریخت آورد گفت چای اولی برای تو مخصوص توعه چون با عشق درستش کردم
شک کردم بهش ولی گفتم باشه نارحتش نکنم وقتی خوردم حالم یجور شد تحریک شدم انگار دوست داشتم بکنم یکی رو تا معلم دیدم داره لباسش در میاره
لباش گذاشت رو لبم گرماش داشت دیوانم میکرد باسنشو با دست میمالوندم گفت بیا پشتم باسنش لاشو باز کردم خیلی گنده بود سوراخشو براش خوردم بزور کیر گندش کرد تو دهنم بعد اومد بقلم روم نشست لباشو می‌خوردم یواش کیرم لا کونش کردم تا دادش بلند شد. محکم تلمبه میزدم خیلی حال می‌داد بعد به پشتش کردم دهنشو گرفتم ابمو خالی کرد داخل دهنش از بس محکم تلمبه زده بودم گریش درومده بود وقتی بدنشو میدیم انگار یه تیکه بهش بود بعد سکس خسته کوفته رفتیم رو تخت همو بقل کرد لب منو بوسید
بوسیدنش هیچ‌وقت فراموش نمیکنم

نوشته: یه شب خوب
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

چون من وقتن نداشتم و خیالم از اون خونه راحت نبود سریع لباسامونو پوشیدیم و گذشت تا یک ماه بعد بهش زنگ نزدم چون میخواستم دیر به دیر باشه تا کلی حال کتیم که بعذ یه ماه زنگ زدم که داشت دیونه میشد گفت دختر کشتی منو کجایی پس گفتم بیا دنبالم که وقتی سوار شدم بهش گفتم اون دفه یه کم کیرت شل بود یه کاری کن این دفه بشه مث اهن جون کیر به این کلفتی که من عاشقشم دلم میخاد اونقد سفت باشه که جگرم حال بیاد گفت اهل عرق هستی گفتم اره چند بازی خوردم گفت صب کن برم خونه بیارم منو یه کوچه قبل خونش پیاده کرد و رفت عرق اورد و کلی هم مزه و تنقلات و این بار رفتیم خونه یکی از اقوامش که خالی بود و جای دوستان شهوانی خالی اول مست کردیم و حسابی هم شوخی و بازی و بعدش یه سکس توپ که تا الان که چند ماه از اون میگذره هنوزم مزش زیر دندونمه که سکس اخر ما بود چون کلا زیاد با یه نفر رابطه طولانی بر قرار نمیکنم شمارشو پاک کردم ولی خیلی دلم میخواد یه بار دیگه سکس کنم باهاش اگه این داستانو خوندی بیا به همون ادرس همیشگی😍

نوشته: سولماز
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سکس با اوستا رضا
1402/04/10
#غریبه

سلام دوستان این داستان واقعیه من ۳۹ سالمه و خیلی حشری هستم و کلا اگه صب تا شب کیر تو‌کسم باشه سیر نمیشم متاهل هم هستم خلاصه داستی که میخوام بگم از جایی شروع شد یه روز میخوستم بر خرید وقتی رفتم سر خیابون اولین ماشین که وایساد سوار شدم اونم فهمید اهلشم گفت بیا جلو رفتم جلو یه چند دقه حرفای معمول زدیم و بعد دیگه دستشو کشید رو رونم و منم که سگ حشر فوری وا دادم و خیس شدم البته اینم بگم هم خوشگلم هم سنم خیلی کمتر میزنه چون خیلی هاتم خلاصه دید من اوکی رو دادم گفت اجازه میدی یه دوری بزنیم گفتم اره و چند تا خیابون خلوت بود دور زدیم اخر سر رفتیم تو کوچه و گفت بکش پایین و کیرشون کرد تو‌ کسم تو یه ثانیه ابش اومد تو کسم ریخت و پاکش کرد و‌منم البته قبلش با دستش ارضا کرده بود که گفت اینطوری عجله ای شد بهم گفت وق داری یه روز حسابی حال کنیم گفتم اره خلاصه گذشت و چند روزبعد به یه بهونه زنگ زدم بهش که مبخوام برم اراشگاه که اونم‌گفت بعدش وقت داری گفتم اره بیا گفت باشه پس من جا رزرو میکنم‌میام دنبالت که اومد اول رفتم اراشگاه قبلش هم حونه کامل شیو کرده بودم و کلی هم اساره و...که گفت من جا گیرم نیومده بیا بریم خونه اجاره ای که من مخالفت کردم و گفتم نه از او اصرار که امنه طرفو میشناسم که بعدا فهمیدم این اقا کلا کارش این بوده و با کلی استرس و ترس و دلهره وارد

Читать полностью…

داستان کده | رمان

قشنگ گاییده بود صورتمو سیلی میزد تا ته نگه میداشت تو حلقم جاشونو عوض کردن امیر کیرشو کرد تو کصم بهم فحش میدادن شروع کردن فیلم گرفتن که نیما داریم ننه جندتو میگاییم سهرابم که کیرشو تا خایع کرده بود دهنم از دهنم دراورد افتاد به جون لبام داشتیم لبای همو میخوردیم رو هوا بودم کیر امیر کصمو پر کرده بود داگی شدم سمت امیر ی جوری اسپنک میزد ک کونم میسوخت مومومو گرفت تو دستش میکشید سمتش حسابی میکردم سهرابم کیرشو گذاشته بود جلوم خودم میخوردم امیر اروم کونمو انگشت میکرد اسپنک میزد کون داده بودم ولی خیلی وقت بود گذشته بود میسوخت خیلی تندو محکم تلمبه میزد امیر به به سهراب گفت کیرت تفیه بیه امیر خوابید من خوابیدم رو امیر دستشو دور کمرم حلقه کرد کیرشو میکرد تو کصم سهراب بالا کیرشو رو سوراخ کونم تنظیم کرد سرشو فرستاد تو کونم اتیش گرفت با درد ناله هام خونه رو پر کرده بود که تا ته کرد تو مردم امیر انگشتتو کرد تو دهنم جفتشون داشتن تلمبه میزد سهراب پاشو گذاشت رو صورتم گفت زیر کیرمونی حال میده گفتم اوهوم گفت رفیقای پسرت خوب میگانت گفتم اوهوم گفت مژده ننتو گاییدم پاشو فشار میداد امار ارضا شدنم در رفت از دستم امیر گفت پستوناش لهم کرد جاتو عوض کن خواببدن رو سهراب اون کرد تو کصم امیر اومد بالا سر من کیرشو گذاشت دهنم دراورد رفت کرد تو کونم اسپنک میزد دیگ جون نداشتم معلوم بود ۲ تا قرص خوردن ک انقدر کمر میزنن منو سهراب ۶۹ شدیم امیر رفت بالا یر صورت سهراب کیرشو کرد تو کونم سهرابم کصمو میخورد سهراب پاشو دور سرم حلقع کرده بود سرمو فشار میداد سهراب گفت رو هوا بگاییمش بلندم کردن سهراب بغلم کرد پامو دور کمر سهراب حلقه کردم کیرشو کرد تو کصم امیر رفت پشتم چون همقد بودن مشکل نداشتن کرد تو کونم رو هوا کصو کونمو یکی کردن داشتم از سهراب لب میگرفتم امیر مومو کشید سمت خودش اونم ازم لب گرفت امیر گفت بندازش گفتم وا مگ مریضی سهراب از پشت ولم کرد ولی پامو داشت حلقه کرد بودم زیر سرمو امیر گرفته بود حالت پل شده بودم امیر کیرشو ‌ کرد تو دهنم کمرم تا خورده بود کیر سهرابم رونامو فشار میداد انداختنم زمین بین کیراشون منو نشوندن اول امیر تلمبه زد تو دهنم ۱ لیتر ریخت رو سرو صورتم سهراب سرمو گرفت با فشار ریخت تو حلقم هعی فحش میدادن زدنم زیر بغل پرتم کردن تو حموم زیر اب ی دل سیر مالوندنم شستنم خودشونم اب کشیدن اومدن خشکم کردن حاضرم کردن حسابی تر تمیزم کردن ی لب گرفتنو گفتن باز میگاییمت جنده خداحافظ مژده جون

نوشته: مژده
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

اونجا بود ک حسابی افتادم ب جون سینه هاش و‌کصش وحسابی براش میخوردم اونم نوبت ب ساک زدنش رسید حدود پنج مین برام ساک زد و خوب یادگرفته بودچجوری بزنه بهش گفتم میخام بکنمت ولی قبول نکرد لاپاش عقب جلوکردم و‌همزمان چوچولشومالیدم تا هردومون ارضاشدیم وقتی ابم اومد خیلی بود و من هشو ریختم تودهن لنا و‌ابموخورد بعدشم حسابی کیرمو ساک زدتا خالی بشه بعدش ازش تشکرکردم و بوسش کردم و رفتیم داخل هیچکسم هیچی نفهید و الان چارساله باهمیم من عاشقش نیستم دیگه اونم همینطور چونبهم خیانت‌کرد الان فقط میاد وقتی کص بخام بهم میده و میره

نوشته: ارتا
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

منم از خداخاسته سریعا رفتم و زیر پتواز پشت خودمو چسبوندم ب لنا همینطوری ک بغلش کرده بودم. ازپشت میمالیدم به خودمو و اروم. دستامو گذاشتم روی سینه هاش سیخ کرده بودم بدجوری بیدارشد لنا و گفت چ غلطی میکنی خاست بلندشه و دادوبیداد راه بندازه بهش گفتم کسی نیست اینجا لطفا اروم باش من عقب میکشم بهم فحش میداد و میزد بامشت ب سینم بعد یهویی دستاشو‌گرفتم و چفت دیوارش کردم و بوسیدم لباشو بهش گفتم من دوست دارم لنا منتورو رفیق خودم نمیدونم میدونی چندساله عاشقتم؟ شوک شده بود از کارم بهش گفتم میدونی انقد تورو دوست دارم بخاطرت هرکاری میکنم و ت منوهمیشه مثل رفیقت دیدی و یکم کصشرتاثیرگذارگفتم ک خرش کنم بعد بهش گفتم اجازه میدی عشق من لباتوببوسم دیدم پیش قدم شد و لبمو گازگرفت و بعدبهماعتراف کرد ک اونم ازقبل دوسم داشته خلاصه همینطوری. ک. لب میگرفتیم از هم دستشو گذاشتم روکیرم بالاپایینش کردم متوجه شد ک چی میخامکش شلوارمو کرفت و شورت وشلوارمو باهم کشید پایین ب نگاه ب کیرم انداخت و باتعجب و شوک نگاهش‌کرد گفت خیلی بزرگه بهش‌گفتم دوس داری؟با مشت زد ب شونم و گفت بی حیا بهش گفتم عاشقتم وبعد گفتم میخوری برام؟گف نه دوست ندارم منم یکم اصرار کردم ک تمیزه و یکم اگردوس‌نداشتی بعدش نخورش. اینا تاراضی شد و سرشو کرد تودهنش ارم اروم میکش زد وای نمیدونید چ لذتی داشت برام یکم بیشترازکیرمو خوردو داشتم دیونه میشدم بعدسعی کرد برام. ساک بزنه ک دندونمیزد ومنوگایید بهش گفتم بسه نوبت منه وقتی شلوارشودراوردن ترسیدگفت من دخترم لطفا کاری باهامنداشته باش برات جق میژنم ابتومیارم بهش گفتم نترس میخام برات بخورم و فقط لاپایی میزنم اونم قبول‌ کرد واجازه داد وقتی سرموبردم لای پاش دریا راه انداخته بود ازبس ک برام خیس کرده بود باشهوت عجیبی کصشو لیس زدم ی کص تپل و سفید و چوچول صورتی دقیقاهمونجوری ک دوست داشتم براش تندتندوپرصدا چوچول و‌کصشومیخوردم روابرا بود تا صدای در حیاط اومد ب هر بدبختی بود سریع جمع و جورکردیم خودمونو و گند زدن بحالمون

Читать полностью…

داستان کده | رمان

دخترخاله زیر پتو
1402/04/11
#دختر_خاله #خیانت #زن_شوهردار

سلام کیوانم ۲۵ سالمه
این خاطره که میخام بگم واسه سال ۹۷ هست
عروسی داداشم بود
من‌سرباز بودم و بهم‌مرخصی ندادن که بیام.تو دوران خدمت خیلی با دخترخالم مهلا که ۱۴ سالش بود صحبت میکردم.تو عقد بود و در آستانه طلاق بود.از اولم ازدواجش زوری بود.بالاخره عروسی شد و منم خودمو رسوندم عروسی.عروسی تموم‌شد چون مهمون شهرستانی مثل مادربزرگ و خاله زیاد بودن همه رفتیم خونه ما.شب که درازیدیم.شروع پیام بازی من و مهلا شروع شد.از قبل قرار ماچ و بوس رو تو بهترین فرصت گذاشته بودیم.اونشب من تو اتاقم‌تنها بودم و اونا همه تو پذیرایی خواب.بعد از یک ساعت بالاخره راضیش کردم که بیاد اتاقم.وقتی اومد در و آروم‌بستم و رفتیم‌دراز کشیدیم.به ۳ دقیقه نرسید که دستم‌رفت رو کونش و شلوارشو تا زانو دادم پایین و پشتشو کردم به خودم و چسبیدم بهش.لای کصش میزاشتم و با سینش بازی میکردم.رو انگشتام تف انداختم و زدم سر کیرم.کیرم پانزده سانت بیشتر نیس.گذاشتم لای پاش.شهوتی شده بود و یکمی صدا میداد.دستشو گذاشت جلو دهنش.سر کیرمو یواش فشار دادم و به سختی رفت تو کونش.یه اوممممم دردناکی گفت و به شکم‌شد منم خودمو انداختم‌روش و یواش یواش تا اخر کردم تو کونش.دیگه داشت بالشتمو گاز میگرفت.کم کم تلنبه هام شروع شد و تقریبا ۶ ۷ دقیقه ای توش زدم ک آبم داشت میومد و همشو ریختم توش کونش.یه آه نازی گفت و بعدش گفت سوختممممم.
دراوردم کیرمو و ولی خوبه تمیز بود.فرستادمش رفت خوابید.صبح بلند شدم دیدم.شرتشو شسته انداخته پشت در اتاق من که خشک شه.
انروز عصرش بلیط گرفتم و داشتم‌میرفتم پادگان.
ظهر اومد اتاق و یه بوس آبدار کردم و رفتم.
بعد ۶ ماه طلاقشو گرفت و بعد از یکسال دوباره ازدواج کرد و باهام‌قهر کرد.
نفهمیدم اصن چرا قهر کرد.

کون لقش
کون تنگی داشت.خوشبحالم🥰🥰🥰

این واقعی واقعی بود.
تمام

نوشته: کیوان و مهلا
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

اولین سکس
1402/04/11

#مرد_متاهل

سلام دوستان
من پانیذ ام ۲۰سالمه قدم ۱۶۵ و وزنم ۶۰
داستان برمیگرده به زمان ۱۶_۱۷سالگیم
دیقا دورانی بود که به شدت هات بودم و به شدت به فکره سکس بودم!
من کلاس ساز میرفتم و استادم توی خونه ی خودش بهش تدریس میکرد
از استادم نگم براتون یه آقای جووون و به شدت جذاب که چشم هرکسیو به سمت خودش میکشید
خانوادم بااین موضوع مشکلی نداشتن که طرفم مرد باشه و تدریس کنه.
خلاصه چند جلسه ی اول که کلا تو خماریش بودم و مدام بهش نیگا میکردم
حس میکردم اونم یه نظرایی داره ولی فکر نمیکنم واقعی باشه
جلسات اول با نگاهامون گذشت...
قرار بود آخرین جلسه ی آخره سال رو برم و بعدش تا سال دیه اواسط فروردین برگردم
منم یه تیپ پسرکش زدم سازمو برداشتم رفتم
وقتی رسیدم زنگو زدم باز صدای گیراش گوشامو نوازش کرد
رفتم تو آسانسور رژلب قرمزمو یبار دیه مرتب کردم و آسانسور رسید به طبقه ی مورد نظرم
استرس داشتم ک نکنه بد برداشت کنه(هرچند کرم از خودم بود😂)
وقتی در رو باز کرد اولش شوکه شد تاحالا منو با این حجم از آرایش ندیده بود لباسام به شدت باز بودن و رونام و سینهام در دیدرسش بود
خودشو جمع و جور کرد و گفت بیام تو
مثل همیشه نشستم رو مبل و برای اولین بار واسم شربت‌اورد
دوتایی شربت رو خوردیم راجبه اجرای بعد از عید صحبت کردیم
حس کردم که داره بهم نزدیک میشه و بیشتر سره شوخی رو باز میکنه
یهو بی مقدمه گفت
_زیبا شدی پانیذ خانم بعد کلاس با آقاتون پیچ؟
_نه استاد آقایی کجا بود جایی دعوتیم با خانواده
آهانی گفت دیدم نه داره هی نزدیک میشه قلبم تو دهنم بود
لعنتی چه عطری داشت آدم میگفت محکم بغلش کنه سالها عطرتنشو بو کنه
یهو چشامون قفل هم شد و چند ثانیه همو نیگا کردیم جفتمونم آروم آروم سرامونو نزدیک کردیمو اولین کام رو از لبم کرد
رو ابرا بودم وقتی داشت لبامو میخورد
منم آروم آروم همراهیش میکردم که یهو وحشی شد گردنمو گرفت فشارم داد به مبل محکمتر لبامو خورد و گاز گرفت
دید نفس کم اوردم گفت
_به این زودی نفس کم اوردی؟ دلبر کردی خودتو میخوایی از خیرت بگذرم
فقط نیگاش میکردم قند تو دلم آب میشد از حرفاش
یهو بلندم کرد واسه اینکه نیوفتم پاهامو قفل کمرش کردم و اینبار من پیش قدم شدم واسه خوردن لباش
لباش گوشتی بود و حسابی لذت بخش بود خوردشون
دیدم داره میره سمت اتاق بی اهمیتی کردم به بوسیدش ادامه دادم که یهو پرت شدم رو تخت
بلند خندید ک به خندش خندم گرفت
اومد رو شروع کرد بازم به خوردن لبام
پایین تنشو هی به کسم میمالید
نم نم رفت پایین آخ که نفساش چقدر داغ بود منم گردنم حساس دیووونه میشدم
دستمو گذاشتم تخته سینش که بره یکم اونور نفس بکشم نیگاش کردم دیدم خیلی خماره
بالحن خندداری گفتم
_استاد اینقدر داغ؟
_هنرجو اینقدر هات؟
دیه جای جواب نذاشت و کام گرفت
بهم نیگا کرد ک بهش اجازه بدم لختم کنه
با گذاشتن پکام بهم این اجازه رو صادر کردم
مانتو و شلوارمو تاپمو در اورد خیره موند به بدنم
_تصور سفیدی بدنتو داشتم نه اینهمه بانو
به حرفش خندیدم پس اونم تو کفم بوده
از مچ پام گرفت و کشید سمت خودش آروم آروم از مچ پام بوسید تا رسید به کسم یکم از روی شورت با کسم ور رفت ک کاملا بی طاقتم کرد نالهای ریزم فضای کوچیکه اتاق هنریشو برداشته بود
_جوجه سکسی ما حشری شده؟
تو حاله خودم نبودم فقط سرتکون دادم
یهو کشید عقب فقط نیگاش کردم بد تو خماری گذاشته بود خودمو مظلوم کرد ک تک خنده ی جذابی کرد
_بگو چی میخوایی پانیذ
هی نیگاش کردم روم نمیشد بهش بگم
_تا نگی هیچکاری نمیکنم
اینقدر حشری شده بودم که دهن وا کردم
_بهشتمو بخور
یه لبخند پر از رضایت زد و شروع کرد در اوردن شورتم منم تازه شیو کرده بودم دست کشید لای کسم چند سری بالا پایین کرد
_واسه کی اینهمه خیسی هوم؟
فقط میخواست از زیره زبونم حرف بکشه لعنتی
_واسه تو
زبونشو کشید رو کسم ک صدام در امد و شروع کردم‌ناله کردن
خیلی حرفه ای میخورد بهشتمو میخورد و سینهامو میچلوند دیه داشتم به اوج میرسیدم که کشید عقب ماتم زده نیگاش کردم ک گفت
_زوده حالا واسه ارضا شدن خوشگله
تیشرتشو در اورد دیدم به بههههههههههه چه بدنییییییییئ چه هیکلیییییییییی شلوار و شورتشو در اورد دیدم کیرش کاملا راست شده
کلفت بود ۱۸سانت میشد
دلم خواست براش بخورم چهار دستو پا شدم رفتم جلو سرجاش وایساد و نیگام کرد
با دستم کیرشو گرفتم نیگاش کردم دیدم حسابی راضیهههههههه
یه بوسه به سرش زدم و آروم آروم کردم تو دهنم
عقب جلو میکردم تو دهنم ک انگار یهو وحشی شد خودش سرمو عقب جلو میکرد این کارش باعث شد چند سری اوق بزنم وقتی حسابی کیرشو خوردن و خیسش کردم گفت همونجوری داگی بمونم

Читать полностью…

داستان کده | رمان

کرد فحش دادن به من ، تا چشمش به نگین افتاد شروع کرد به اونم فحش دادن که چی ؟ خونه ی مرد آبرودار محل از این غلطا !!!. هیچی پدرم رو کرد به نگین با اخم گفت ، آدرس پدر مادرتو بده فردا میایم خواستگاریت !!! نگینم دیوس سریع گفت چشم پدر جان ، منم از ترس پدرم خایه نداشتم بگم بابا این بیزیه…
»»»»»»»، هشت سال بعد»»»»»
هیچی الان دوتا بچه داریم ، و در ضمن خیلی از سکس هم لذت میبریم و اینم بگم نگین از با من بودن احساس خوشبختی میکنه ، به من وفاداره ، امیدوارم لذت برده باشین
نوشته: مجید
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ار با هم سکس میکنیم تنهایی با سیاوش ما با هم راحتیم تو باید اوکی بدی گفتم من امشب اصلا حسشو ندارم بزار برای یه شب دیگه گفت باش هرچی تو بگی لبامو آروم بوسید که دیدم الی و سیاوش تو کون همن دارن باهم لب بازی میکنن تاریک بود ولی قشنگ مشخص بود که الی به ندا گفت حریفش نشدی که ندا به الی گفت حریف بد چغر و بد بدنه ایشالا سری بعد میرسیم خدمتشون که الی بهش گفت گفتم بهت وا نمیده تو گفتی با من بیا دیدی پس دیگه حرف بی ربط نزن اونم خندید گفت یخش وا نرفته نگرانش نباش بالاخره میارمش تو راه ندا گفت بیا کارت دارم رفتیم سمت اتاق خوابشون منه گوشه دیوار نگه داشت گفت ببین اینا حشر حشرن الی داشت جر می‌خورد لباشو گذاشت رو لبام دستشم به کیرم خواست کمربندها باز کنه گفتم جون خودت ندا یه شب دیگه اصلا حسش نیست لبامو می‌خورد مثل وحشیا گفت دست بزار بهش گفتم نه گفت بهت میگم دست بزار نمیخام بکنی دستمو بردم سمت کسش واااااااااااااای خیس که چه عرض کنم دریا بود گفت مهرشاد این کیر میخاد امشب بری من تا صبح دیونه میشم الی به من قول داد کاری نداره راحت باش گفتم نه اصلا حسشو ندارم بزار برا بعد که دید واقعا من بدنم یخ کرده و یه جوری شدم گفت باش ولی خیلی ناراحت شد آمدم از اتاق بیرون دیدم الی و سیاوش لب تو لب همدیگن داشتن لب میگرفتن که تا من آمدم خودشونو جمع کردن انگار نه انگار چراغا روشن شد منم رفتم تو دستشویی یه آبی به صورتم زدم و از اینجا حرف های ندا و الی تو اتاق که بعد برام گفت . بابا این چ سگیه الی نذاشت هرچی باهاش حرف زدم انگار نه انگار چقدر سفته . دیوونه من که بهت گفتم این اینکاره نیست اونم جلو شوهرت گفتم احمق بیا خونه ی ما راحت بکنین با هم این روش نمیشه جلو شوهرت . الی سیاوش دوست داره ببینه وقتی منو میکنی خیلی خوشش میاد چند بار منو کردی با دیلدو خوشش آمد مگه من میتونم بهش بگم نباش حرفا میزنیا…
چی گفت حالا گفت بزار برای دفعه بعد . خب ندا صبر کن یکم یخش وا بره نگرانش نباش .
اه گوه تو این شانس کلی خودمو آماده کرده بودم باشه هرچی تو بگی . الی آمد دم دستشویی گفت عشقم خوبی گفتم ریدی با اون سوپرایزت گفت کدوم سورپرایز گفتم همین رفیق جندتون گفت اینکه سورپرایز نبود مونده حالا گفتم آره احتمالا الان سیاوش میخواد منو بکنه خندید گفت نه دیوونه سورپرایز تو خونست نه اینجا. این خرم من بهش گفتم تو بهش راه نمیدی هی اصرار تخمی کرد چشمش کور شه الانم کس درد میگیره تا صبح حقشه گفتم بیا بریم من حالم خوب نیست دارم بالا میارم .حس خوبی نداشتم ندا زن خیلی خوشگلی بود جوون و خوش هیکل ولی تا بحال زنی را جلوی شوهرش نکرده بودم و احساس تنفر داشتم وقتی منو می بوسید بماند که دو روز بعد بالاخره این اتفاق افتاد که براتون تو داستانای بعدی میگم . رسیدیم خونه دیدم این فنچا خونه را با شمع درست کردن تو اتاق اسم m ♥️ L با شمع درست کرده بودن لباسای سکسی و بادی خیلی خوشکل که من تا دیدم اصلا حسو حالم عوض شد که تو داستان بعد سورپرایز مافوق تصور الی را براتون میگم که همش سرشار از سکس و ترکوندن کس الی و این دوتا فنچاست .
نوشته: مهرشاد
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

و بهش گفت نازی درست حرف بزن باهاش که رید به خودش و خودش و جمع کرد.
تقریبا یه ساعتی تو استخر و جکوزی بودیم که گفت من خستم میرم بالا مهرشاد تو کی میای گفتم منم خستم الان میام گفت باشه بیا یکم استراحت کنیم بعد بزنیم بیرون من یکم خرید دارم هدیه باید بخرم برا الی و بریم آنجا گفتم باشه. به نازی و شهرم گفت برین باشگاه و تمیز کنین غذاتونم بالاست تموم شدین بیاین بالا ناهار بخورین ما غذا خوردیم که رفتن و الیم رفت یه دوش گرفت و بدن خودشو شست و رفت بالا . آمدم بالا دیدن این دوتا کس فنچ دارن غذا میخورن دوتا نیم تنه و یکی یه شلوارک کوتاه که قشنگ اینقدر چسبیده بود بهشون که خط کس دوتاشون قشنگ پیدا بود. مهرشادم عشقم بریم بخوابیم من خیلی خستم که منم آروم آروم آمدم تو تختخواب الی یه تاپ پوشیده بود یه شرت سفید. بغلش کردم و یکم لبای همدیگرو خوردیم و بهش گفتم دلم میخواد جرت بدم چرا دو روزه دهن منو سرویس کردی چرا نمیزاری سکس کنم گفت اینقدر عجول نباش امشب به آرزوت میرسی گفتم واااااااااا عمدا به این دوتا گفتی بیان بالا که من با تو سکس نکنم گفت چی میگی اینا ۲۴ ساعت اینجا برا من کس لیسی میکنن حالا من ازشون بترسم دیوونه نه نترس امشب برات سورپرایز دارم الانم اگه هول کسی بیا بکن توش شرتشو درآورد و گفت بکن اگه میخای. گفتم دهنت سرویس که حرف حرف خودته بپوش شرتتو نمیخام گفت شب حالی بهت بدم که تو رویاهاتم تصورشو نکنی. گفتم آره دوروزه همینو میگی دیشبم همینو میگفتی. گفت اگه امشب سورپرایزت نکردم هرچی میخوای بگی بگو گفتم باش بخواب که گفت کیرتو بچسبون به ‌کونم عشق میکنم وقتی میچسبونیش بهم گفتم خدایی تو خلی از اینور میگی نکن از اینور میگی بچسبون بهش.
ساعتای ۷ بود بیدار شدیم این دوتا فنچم تو بغل هم خوابیده بودن تو پذیرایی الی رفت بالا سرشون گفت نازی مامانم پاشین قربونتون برم من الهی چرا اینجا خوابیدین چرا نرفتین تو اتاقتون که گفتن ما بدون تو خوابمون نمیبره تو مارو دوست نداری که رفت وسطشون خوابید و شروع کرد جدا جدا بوسیدن و خوردن لبای این فنچا. بهشون می گفت پدر سوخته ها دوباره لوس شدین بسه دیگه پاشین من باید برم خونه ندا امشب مهمونم باید بیاین موهامو درست کنین خوشگلم کنین ها که بلند شدن پتو و اینارا زدن اونور با الی سه تایی رفتن حمام یه نیم ساعتی تو سر مغز هم میزدن و شیطونی میکردن همدیگه رو بغل میکردن ولی معلوم بود خبری از سکس نیست.
الی گفت مهرشاد جان حوله هارو از تو کشو بده بهم لطفا عزیزم در کشو را باز کردم که حوله بردارم دیدم زیر یه حوله سه تا دیلدو هست یه دستگاه ویبره و سه تا دستبند پلیس و یه عالمه وسیله برای شکنجه و دستبند کلی آت و آشغال که هنگ کرده بودم این چیزا چیه تو همین حین بودم که الی گفت مهرشادم یخ زدم چی شد حوله منم سه تا حوله را برداشتم دادم بهش انگار نه انگار که این چیزا رو دیدم. همش تو ذهنم این بود اینارا میخواد واقعا چیکار ولی به خودم گفتم احتمالا با این دخترا اینجوری لز میکنه که خدایی خودمم حالم بد شد گفتم دهنش سرویس چه کیفی میکنه با اینا . نسکافه خوردیم ساعتای 8:30 بود که رفتیم یه فروشگاهی شکلات بخریم برای الی. الی یه لباس سکسی سفید مجلسی پوشیده بود برق برقی و قشنگ بالای سوتینش پیدا بود تقریبا عینه همون چیزی که شب قبلش پوشیده بود ولی این دو تیکه بود دامن کوتاه‌تر و چاک بغلشم باز تر شکلات خریدیمو رسیدیم در خونه ندا اینا زنگ زد براش درو باز کرد رفتیم تو پارکینگ از همونجا پیاده شدیم و رفتیم به سمت خونه ندا یادم رفت یه چیزی و بگم وقتی می خواستیم از خونه بیایم بیرون به این دو

Читать полностью…

داستان کده | رمان

چرا بامن اینکارو کردی و هی دست و پاشو می‌کوبید رو زمین و مشت میزد به من. گفتم الی چته چرا اینجوری میکنی گفت من ۴ ساله فقط لز میکنم از همه ی مردا متنفر بودم اون شب نمیدونم چرا آمدن خونه ی تو چرا باهات سکس کردم من الان ده روزه هیچ جوری نمیتونم لز کنم حالم بده دلم میخواد ولی تا تو نیومده بودی داشتم میمردم امشب که دیدم تو مهمونی همه مثه سگ دارن برات پارس میکنن و سمانه که کیارش سه ماه نتونسته بود بکنتش چجوری به تو همین امشب داد هنگ بودم و الان خوشحالم تورو دارم مهرشاد جان الی بهم خیانت نکن برام مهم نیست کیو میخوای بکنی ولی من در جریان باشم و خیالت راحت باش اینقدر دور من هست که من اجازه میدم هرکاری خواستی بکن فقط با اطلاع من که گفتم هزار بار گفتی گفتم چشم . یعنی نمیدونم چرا اینقدر دوسش داشتم نه بخاطر سکس اون روز تو حمام قشنگ ضعف و ناامیدی تو چشماش دیدم کسی با این همه ثروت و مال و دارایی اینقدر ضعیف باش برام قابل هضم نبود ولی تو همون لحظه گفتم الی چقدر کیارش و دوست داری گفت داشتم خیلی داشتم ولی الان حالم ازش بهم میخوره ببین مهرشاد کیارش نون شبم نداشت بخوره من کیارشو کیارش کردم یه آدم یه لا قبای گشنه که کار تعمیر اسپیلت می‌کرد ۴ سال از طرف من و دوستام کشید و خورد و برد به جایی رسید که همین سمانه جنده ۵۰۰ سکه طلا بهش داد که باهاش تجارت کنه خورد یه آبیم به روش از تموم دوستای من کشید.
میکرد و میبرد میخورد تخمشم نبود فقط برای قیافش اینقدر دختر دورش ریختم که خودشم باورش شده بود یه گهیه ولی خوب مالید در من تا ‌چند تا جنده مثه این سمانه دوستاش دوریال بهش دادن دیگه خدارو بنده نبود ولی نگران نباش دهنشو سرویس میکنم . خب از کجا معلوم تو فردا همین بلارو سرم نیاری تازه از اون فیلم نداری از من داری گفت تو مگه قراره منو دور بزنی گفتم نه گفت پس خفشو اگه دورم زدی دیگه فیلم تو نمیخوام خودم با ماشین از روت رد میشم اگه کیارش و دوست داشتم اینو بدون من دیوانه وار عاشقت شدم که با اینکه میتونستی هر کاری باهام بکنی چقدر بهم احترام گذاشتی. اینو بدون یه زن اولش دنبال رفتار درست و شخصیت از یه مرده. کردن و تیپ و سکس این اراجیف آخرین گزینست برای یه زن. یه زن تا وقتی دلش نلرزه محاله بره تو بغل یه مرد پس توام آدم باش قدر چیزی که بدست آوردیو بدون گفتم چشم . یکم لباشو خوردم که گفت تو الان کجایی ؟؟؟ گفتم یعنی چی اینجا گفت دیونه میدونم دقیقا کجا. گفتم تو حمام. گفت چند دقیقه تو حمامی. گفتم ۲۰ یا ۲۵ دقیقه. گفت من الان لخت لخت تو بغل توام درسته. گفتم آره. گفت فرق بین و تو بقیه میدونی چیه تو ۲۵ دقیقه تو حمام لخت تو بغل منی اما کیرت خوابه میدونی چرا چون شعور و درک اینو داری که من به تو گفتم برای سکس نباش وقتی باهات حرف زدم فکرت تو کیرت نبود به من توجه میکردی هول نیستی که فقط دنبال کردن باشی اینه که منو عاشق خودت کردی حالا فهمیدی چرا میخوامت. که من هنگ بودم خدایی تو حمام اصلا به سکس فکر نمیکردم فقط ناراحتش بودم.
همدیگرو شستیم و بدون اینکه من بخام حرکت سکسی بکنم خوب شسمتش حتی کسشو دست کشیدم شستمش رفت بیرون گفت صبر کن برات حوله بزرگ بیارم. زیر دوش به حرفاش فکر میکردم و جالب بود برام که آمدم بیام بیرون بوسم کرد و گفت آفرین که تو حمام کاری نکردی همین که هول کس نیستی دوس دارم مهرشاد بزار و بهم ثابت کن که کنار هم میتونیم عالی باشیم گفتم خیالت راحت تا آخرش پاتم تا ابد و یک روز که خندید و گفت خیلی شیطونی بوسم کرد و رفت بیرون از اتاق منم خودمو خشک کردم و خوابیدم و داشتم به حرفای داخل حمامش فکر میکردم.
م

Читать полностью…

داستان کده | رمان

توش،؟؟؟گفت نمیتونی تحملش کنی اخه. گفتم اروم اروم بکن چاره ای ندارم شوهرمی اینو که گفتم حشری تر شد شروع کرد به قربون صدقه رفتن. گفتم بکن نیما دیگه نمیتونم تحمل کنم. گفت رو زانوهات بشین یه ذره ساک بزن گفتم چشم شروع کردم به خوردن دو دقیقه خوردم خودم پاشدم رفتم لب تخت داگی کونم با دو دست باز کردم گفتم جرش بده بود و گفت اروم بابا شروع کردم اسپنک زدن به خودم گفتم بیا دیگه. اومد اول با کیرش دمه سوراخم چندتا ضربه زد گفت نمیشه در نزده بریم تو که خندم گرفته بود بعد رفت یه چیزی آورد بعدا فهمیدم لوبریکانته اسمش . همه جایه کیرشو مالید یه عالمه همه پمپ کرد تو کونم . اروم سر کیرشو گذاشت تو وای چقدر میسوخت میخواستم گریه کنم . گفت اروم باش گفتم پردتو بزنم درد داره اولش . صدام در نمیومد از درد. در اورد کیرشو کونمو با دست کشید سوراخم یه ذره باز شده بود مثل نبض میزد. شرو‌ع کرد بوس کردنو مالیدنم که ببخشید اولش درد داره بعد اوبی میشی. گفت فقط یه چیزی من سکس خشن دوست دارم فقط الان اولشه اینجوریم مشکلی نداری؟؟؟ انقدر حشر بودم که خون به مغزم‌نمیرسید گفتم فقط بکن نیما. گفت باشه دوباره کیرشو اورد اروم اروم تقریبا نصف کیرشو کرد تو دردم‌گرفته بود ولی داشتم‌عادت میکردم. دوباره کشید بیرون دوباره جا کرد یادم نیست شاید ۳۰ بار اینکارو‌کرد. قشنگ درمی آورد کونم اندازه این سکه ۲۵ قدیمی باز میموند. یه ۱۰ دقیقه ای وقت گذاشت گفت دیگه بچه بازی بسته میخوام بکنمت. پشمام ریخته بود گفتم دیوس تا الان داشتی چیکار میکردی پس،،؟ خندید گفت گرم میکردیم. گفتم میخوای جامونو عوض کنیم؟؟ گفت نه بذار همین جوری بکنمت جا باز کنی بعد بیا بشین روش. کیرشو این دفعه خیلی سریع کرد تو ولی کامل نمیکرد یعنی نمیرفت که بکنه دقیقه ۲۱ سانت کیرش بود. شروع کرد تلمبه زدن یه جوری میزد تا مویرگهای مغزم داشت پاره میشد. نزدیک ۱۰ دقیقه پارم کرد کیرشو کشید بیرون سوراخ کونم اینقدر باز شده بود دیگه بسته نمیشد. گفت دراز میکشم بیا بشین روش. برعکس نشستم رو کیرش جوری که کونم سمت صورتش بود با دوتا دستش هی میزد رو کونم از هم بازش میکرد میگفت خوب جر دادم کستو.اروم ارم با ناز کونم قر میدادم میومدم پایین. نمیدونم کلش توم بود یا نه ولی پایین تر دیگه نمیرفت. همون جوری گفتم نگهش دار یه حال عجیبی میداد نمیدونم کیرش تو کجام بود داشتم دیونه میشدم همون جور که توم بود داشتم اروم قوس میدادم به کونم که احساس کردم داره ابم میاد. شروع کردم به بالا پایین پریدن رو‌کیرش ۷ یا ۸ تا تکون که خوردم آبم پاشيد بدنم سست شد میلرزیدم. گفت جون عروس خانوم اولین ارضا کامل تو با کیر شوهرت دشت کردی. پاشو کستو تمیز کن بیا اب منم نزدیکه. واقعا دیگه نمیتونستم . یه ذره لفتش دادم گفت بجنب دیگه وگرنه یه نیم ساعت دیگه باید کون بدیا گفتم نه تو رو خدا . کیرشو کشوند بیرون از کونم دمرم کرد . کرد تو کونم با یه سرعتی میکرد فقط بالشت گذاشتم جلو دهنم صدامو همسایه ها نفهمن. ۲ یا ۳ دقیقه سفت کرد منو کل آبشو خالی کرد تو ‌کونم همون جوری کف زمین بیهوش شده بودیم. گفتم خیلی نامردی چرا اینجوری کردی؟؟؟ گفت اولش گفتم که من خشن دوست دارم معمولی بخوام بکنمت باید دو ساعت کو‌ن بدی تا ابم بیاد. یه ذره دراز کشیدیم. با کیرش ور میرفتم گفت نکن بلند شه دوباره میکنمتا گفتم نه گه خوردم. رفتم دستشویی خودمو بشورم اندازه نصفه لیوان از کونم آب اومد بیرون یه ذره خودمو انگشت کردم بعد شستم اومدم بیرون. ادامش دیگه چیزه خاصی نیست تعریف کردنی باشه . ولی این شروع رابطم بود با نیما .
نوشته: مهران
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

شروع کون دادن من به کیر ۲۱ سانتی همسایه
1402/04/08
#اولین_سکس #گی

سلام چیزی که واستون تعریف میکنم چند سال پیش اتفاق افتاده. یه گروه تلگرام داشت ساختمان ما واسه پول شارژ و اینجور چیزا از هر واحد شماره یکی توش بود. یه همسایه داشتیم ۳۷ ۳۸ سالش بود یه مرد مجرد و باحال اسمش نیما بود چون خیلی اختلاف سنی نداشتیم زیاد باهم شوخی میکردیم ولی تا حالا تماس یا تکستی به گوشیم نداده بود. یه روز بعد از ظهر از بیرون برگشتم خونه اینترنتمو روشن کردم برم تلگراممو چک کنم دیدم یه شماره ناشناس یه چیزی فرستاده بازش کردم ببینیم چیه پشمام ریخته بود. دیدم چند تا عکس از کیره یارو چقدر کلفت و دراز. زیرشم زده بود کونی خان زودتر بیا تا نخوابیده کیرم میخوام پارت کنم. پشمام ریخته بود گفتم مرتیکه کس کش چی میگه به من . خلاصه همش تو فکر بودم چی بگم اصلا جواب بدم ندم چیکار کنم. چند ساعت گذشت همش عکس کیرش جلوم بود . تا حالا کون نداده بودم ولی با خودم زیاد ور میرفتم. داشتم دیونه میشدم از یه طرف همسایه بود خیلی ضایع بود از یه طرف واقعا کیرش دهنمو آب انداخته بود. گوشی گذاشتم کنار رفتم یه دوش بگیرم شاید آروم تر شم فایده نداشت. اروم شروع کردم خودمو مالوندن همش کیرش جلو چشام بود اروم اروم انگشتم کردم تو کونم به یادش شروع کردم کیرمو مالوندن تا ابم اومد. اومدم بیرون یه چرخی زدم یه فوتبالی دیدم شام خوردم کارامو کردم بخوابم باز کرمش گرفت منو رفتم باز عکساشو میدیدم چه کیری بود به به. واقعا دلم میخواست بهش بدم . دل و زدم به دریا گفتم بزار جوابشو بدم یه جوری که تابلو نباشه. جواب دادم اقای نیما این چه شرو وری واسه من فرستادی خجالت بکش.۵ دقیقه گذشت آنلاین شد گفت توروخدا ببخشید اشتباهی اومده میخواستم واسه یکی دیگه بفرستم اشتباهی واسه شما زدم. موندم چی جواب بدم که هم نپره هم پرو نشه. گفتم خواهش میکنم . دقت کنید زشته این چیزا. گفتش اره شرمنده. از بیکاریه دنبال یکی میگردم . گفتم ایشالا خوبشو پیدا میکنی. گفت پیدا کردم واسه همین پیغام فرستادم. گفتم یعنی چی؟؟؟ منظورتون چیه.؟؟؟ یه استیکر چشمک فرستاد گفت خوب پیدا کردم دیگه فقط اشتباهی فرستادم واسه شما. گفتم اها. خلاصه یه شب بخیر گفتم دیوس یه بوس فرستاد مطمئن شدم دنبال کونه منه. اون شب گذشت چند سری جلو در دیدمش سلام علیک گرم کرد و حال احوال پرسی. از قبل بیشتر شوخی می کرد. یه روز پیغام داد کسی رو بیارم پایه ای بکنیمش؟؟؟ پشمام ریخت گفتم نه من از این کارا نمیکنم و ادا تنگارو دراوردم. گفت بابا نترس نمیخوام تو رو بکنم که بیا یکیو میاریم با هم میکنیم بیا دوست نداشتی نکن تو. خلاصه انقدر گفت مخمو زد. گفت کاری نداری بیا بالا خونمون یه قلیونی بزنیم یه فیلمی بزنیم یه کاری بکنیم.استرس کل وجودمو گرفته بود هم له له کیر میزدم هم میترسیدم هم تاحالا نداده بودم هم اینکه همسایمون بود خیلی ضایع بود اگه چیزی میشد از همه بدتر کیرش انقدر بزرگ بود نگاشم میکردم دردم میگرفت.تو همین فکرا بودم گفت چرا جواب نمیدی چقدر ناز داری بابا. خوبه حالا تو رو نمیخوایم بکنیم بیا بالا دیگه. گفتم ۲۰ دقیقه دیگه میام. بعدش سری رفتم دستشویی خودمو خالی کردم شروع کردم به انگشت کردن شاید یه ذره باز شم . انقدر حشري بودم داشتم انگشت میکردم خودمو یهو لرزیدم یه چیزی مثل اب کیر ازم اومد بیرون با حجم کم. خلاصه اومدم بیرون حاضر شدم رفتم پیشش. در زدم باز کرد گفت به به عروس خانوم بالاخره حاضر شدی اومدی خندیدم گفتم چقدر کس و شعر میگی نیما. گفت مگه تو فحشم بلدی عزیزم‌. گفتم خفه شو دیگه مگه کونی گیر اوردی اینجوری میگی گفت نه ولی اگه کون پیدا نکنم روت حساب کردم به خنده. خلاصه رفتیم ت

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سکس با خواهر زنم کلثوم
1402/04/08
#خواهرزن

سلام دوستان.
داستان ما از جایی شروع شد که خواهر زنم کلثوم خانم علاقه به ورزش و لاغری پیدا کرد من چون ورزش میکردم از من مشاوره خواست. منم تو کف کون و کسش بودم قد کلثوم ۱۷۰بود ووزنش۸۰ کون بزرگ و حشریم کننده ای داره. من اوایل شروع کردم مشاوره این حرفا برنامه بهش دادم روز به روز بهتر میشد . من توی خونه تمام وسایل بدنسازی رو دارم اومد خونمون گفت حضوری وزنه زدن رو بهم نشون بده از اینجا جرقه سکس زدم باهاش خلاصه به هر بهانه خودمو بهش میمالیدم اون هم کم کم متوجه شد و رفت تا یه روز بعد از ۱ماه دیدمش چون کارمند در الیگودرز هست خیلی خوش استیل شده بود اومد خونمون برای تشکر که زنم خونه نبود منم شروع کردم به تعریف ازش و آفرین به ارادت و این کس شعر ها و گفتم زیاد مواظب خودت باش ندزدنت که گفت نه بابا تا این همه خوشگل هست گفتم بخدا با این استیلت یدونه ای خلاصه رفت ولی شب پیام در مورد استیلم واقعا گفتی . گفتم آره گفت کجام حدس زدم داره میخاره دلو زدم به دریا گفتم من خودم عاشق باسنت شدم کمی دیر جواب داد حشریم شده بود منم کم کم سکس چت رو شروع کردم اولش هی بحث رو عوض میکرد ولی بعد شهوت بهش غلبه کرد خودشو وا داد و گفت دارم اذیت میشم بزار ببینمت حضوری . فرداش زنگ اومد خونمون منم نذاشتم وارد بشه شروع کردم به لب گیری و سینه هاش مالیدن بردمش تو اتاق خواب سریع لختش کردم شروع کردم به خوردن کسش اونم صداش رفت آسمون بعد دیدم دست برده داره با کیرم بازی میکنه چند دقیقه گذشت ارضا شد بی حال افتاد بغلم منم شروع کردم دوباره خوردن کونش سوراخاش رو لیس زدم که گفت طاقت ندارم دیگه بکن که منم کیرمو کردم تو کونش چون دختر بود چند دقیقه زدم آبم با فشار خال کردم تو کونش گفت مرسی بابت همه چیز و آماده شد رفت . الان چند وقته میکنمش خواستین تا بقیه رو هم بزارم. واقعی واقعی .
نوشته: سجاد

@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سکس با همسر و مادرم
1402/04/9
#دوست_پسر #تابو #بیغیرتی #محارم

سلام دوستان این داستان کاملا واقعی و سرنوشت زندگی خودمه با نظرات هورنیتون و فحشای سکسیتون خوشحالم کنید

من لنا هستم ۱۹ سالمه

داستان از اونجایی شروع شد که منو من با یکی ۳ سال رل بودم ۲ سال اول کاملا دوست معمولی بودیم سال سوم تصمیم ب سکس گرفتیم
اولین بار تو ماشین پردمو زد
انواع سکس هارو داشتیم انال و سکس دهانی و.... خیلی از وجود هم لذت میبردیم
ولی دیگ جوری شده بود ک اگه ی روز سکس نمیکردیم خیلی بی تابی میکردیم این قرارای یواشکی و کمبود مکان اذیتمون میکرد
تا اینک تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم
همه چی زود گذشت و ما بهم رسیدیم
همیشه یا خونه ما بودیم یا خونه همسرم احسان
و داشت منو میگایید
من پدرم ۱۰ سال بود فوت کرده بود
برادر بزرگمم ازدواج کرده بود و سر خونه زندگیش بود و ما همیشه پیش مامانم بودیم و به پیشنهاد خودش قرار بود بعد از ازدواج خم خونه ما بمونیم
ی شب ک خونه ما داشتیم سکس میکردیم
بعد از کلی عشق بازی و خوردن کص و کیر همدیگ احسان داست زیر پتو پارم میکرد
کیرشو با تموم قدرت میکوبید تو کصم و یکی از ممه هام دهنش بود اصلا خواسمون نبود ک مامانم خونس و خیلی صدامون بالا رفته بود
ک یهو در اتاقم باز شد و مامانم اومد و گف یکم صدامونو بیاریم پایین خیلییی خجالت کشیدم اصلا نمیخواستم تو اون حالت ببینه منو

چن ما گذشت و من پیشنهاد نفر سوم سکس رو دادم و احسان ب شدت موافقت کرد و گف ک اونم دلش میخواست ولی نمیتونست بگه
گفت ک ی اول ی زن بیاریم کمی ک راحت شدیم ی مرد و منم قبول کردم
بعد ار کلی فکر کردن احسان مامانمو پیشنهاد داد
خیلی خجالت میکشیدم ازش ولی فکرشم خیسم میکرد ک شوهرم مامانمو بگاد ی مدت تو سکسامون همش از مامانم میگفت
و تصمیم گرفتیم مامانمم بیاد تو سکسامون و قرار بر این بود که تو خونه زیاد سر و صدا را بندازیم مامانم و حشری کنیم اخه ی ۱۰ سالی بود پدرم فوت کرده بود
ما این نقشه رو کم کم اجرا کردیم
صب شب هرزمان ک سکس داشتیم صدای اه و نالمون همه جا رو پر میکرد داد میزدیم و عشق میکردیم مامانم هی طعنه میزد اروم تر فلان بهمان در و باز میزاشتیم لخت میرفتیم تو حال پیش مامانم همو میمالیدیم انگشت میکردیم اه و ناله و تا اینک مامانمم چراغ سبز و داد اومد وسط بازی
و سکسای سه نفره ما شروع شد
احسان کیرشو میزاشت تو کونم مامانمم با کص و کونش مینشست روی دهنش تا خوب بخوره
جاهامون
و چرخشی جاهامونو عوض میکردبم و کلی سه تایی حال میکردیم و کلی سکس خشن داشتیم ک اوممممم جاتون خالی ابشم میریخت تو دهننمممم

بعد ها هم ک یکی از دوستاشو میاورد خونه دوتایی یاومنو میگایید یا مامانمو

خیلی حس خوبی داریم خیلی زندگیمون خوبه از هم بسیار لذت میبریم

با تشکر از شما ک وقت گذاشتی خوندی

نوشته: نویسنده لنا
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

وارد خونه شدیم و‌حساب کرد و کلید خونه رو گرفت از خونه نگم که حالتون به هم میخوره یه خونه مبله دو خوابه با دوتا تخت خبلی کثیف و من اول مخالفت کردم و اون کلی قربون صدقم رفت و گفت دیگه موقیتی بهتر اون گیرمون نمیاد و با این حرفا راضی شدم و اول خودش لخت شد و بعد هم منو لخت کرد شروع کردن لبامو خوردن طوری میخورد که داشتم دیونه میشدم کم کم اومد پایین شروع کرد خوردن سینه های بزرگم سایز ۸۵ و سفید و‌خوش فرم اونقد با سینه ام حال میکرد که اب از لب و لوچش اویون بود و بعد کم کم لیس رو شکم و اومد پایین رسید به کسم که اپلاسون کرده بودم کسم هم سفید خیلی تپل و به خاطر لیزر خیلی هم نرم بود که شروع کرد خوردن ولی طوری میخورد که تو ابرا بودم گفتم رضا قربونت برم میخوام کیرت ارضا شم چون کیرش خیلی کلفت بود اما بلند نبود و‌من عاشق کیر کلفتم دفه اولم چون فوری ارضا شده بود تو‌ماشین میخواسم حسابی با کیر کلفتش کسم حال بیاره خلاصه منم شروع کردم خوردن کیرش و چون زیاد کیر نخوردم به صورت حرفه ای بلد نبودم و باز گفت منم میخوام کس بخورم و ،69 شدیم ۵ دقه ای خوردیم که گفت بسه بیا بکن تو دارم دیونه میشم وای وقتی کیر کلفتش رفت تو کسم تو ابرا بودم با حالی کیرش خیلی سفت نبود ولی چون کامل کسمو پر کرده بود تو اوج لذت بودم طوری که کمرشو با ناخونام چنگ میزدم چن دقه تلمبه زد که دوتامون ارضا شدیم

Читать полностью…

داستان کده | رمان

دختر شوگر
1402/04/10
#شوگر #مطلقه

سلام خوبین. من میثم یه شوگرمامی دارم که چندین سال هست که برا سکس باهم هستیم داستانش هم قبلاً گفتم ‌مهناز دختر اول بود از شوهرش جدا شده یه برا خودش خونه داره زندگی تنهایی رو ادامه داد بعد جدایی یه زن تپل دوست داشتنی که خنده رو لبش گم نمیشه تو اولین باری که دیدمش مهرش به دلم نشست تا این چند سال که گذشته هنوز دوسش دارم خودشم میدونست . رفت آمد دارم مثلاً برا شبا خاص دعوت می‌کرد دورهمی تولدا یا چیزا دیگه . یه تایمی میخواست اساس کشی خونه شو انجام بده زنگ زد بیا کمک کن پرده های خونه منو باز کن کسی رو ندارم . منم رفتم اون تایم هم من تنها زندگی میکردم اومد دنبالم رفتیم خونش . کمک کردم جمع کردن اساس هاش دوتا از دوستا دیگش هم بودن. شب شدشذم خوردیم خوابیدم فردا صبح اون دوتا رفتن دنبال کار زندگی خودشون . دیدم مهناز میگه منو ماساژ بده . من یه دوره ماساژ رفتم بلد بودم . و یه چیز عادی بود بین من اون .بلند شد در خونه رو قفل کرد رفتیم تو اتاق به دشک پهن کردم گفتم بخواب اول تیشرت رو در آوردم شروع کردم با روغن ماساژ دادن بند سوتین رو هم باز کردم گفتم پاهاتو هم بدم قبول کرد شلوار از پاس در آوردم دیدم یه نخ در بهشت را پاش هست وایی چه کصی داره شیو شده تر تمیز فقط سبزه بود. شروع کردم ماساژ دادن پارو ادامه دادم گفتم برگرد شکم رون هم بدم وقتی برگشت به دوتا سینه 90پرتقالی با یه نیپل درشت قهوه ای که مخم سوت کشید از این سینه هاشو شروع کردم سینه ها رو ماساژ دادن ور رفتن دیدم دستش هی داره نزدیک می‌کنه به شلوارکم من شق کرده بودم از سینه شروع کردم ماساژ دادن تا رسیدم به شکم کشاله ران بغل واژن دیدم زنده خدا از شهوت دیگه نمیتونه خودشو جمع نگه داره هی پاخودشو‌بیشتر باز میکرد که راحتر به دید بزاره منم دیدم این طوری شروع کردم. کص شو دست مالی کردن هی مالش مالش تا آخر یکی از انگشتامو کردم تو کصش یه آه از سر لذت کشید ولی من خوشم نمیاد نمیاد به یه بدن عرق کرده سکس کنم مالیدن که تموم شد رفت حموم در حموم باز گذاشت منم از خدا خواسته لباسامو در آورم رفتم تو اول به خورده ناز کرد آب که خورد به شورتم کیر شق شدم بیشتر نمایان شدش . شروع کردم از عقب ور رفتن. قشنگ شستمش .زیردوش کص شو شروع کردم لیس زدن تو اوج شهوت بودیم . قشنگ برا هم دیگه رو خوردیم زیر دوش هولش دادم سمت دیوار خم شد از پشت گذاشتم تو کصش چه گرمایی چه حرارتی دم گوشش گفتم چند ساله منتظر این لحظه بودم جیگرم حالا بزن کی نزن تلمبه ها رو یکی بعد از دیگری زدم تا ابم اومد ریختم کف حموم نوبتی دوش گرفتیم اومدیم بیرون رو لخت بودیم بازکیرم شق شد گفتم مهناز بیا بخورش شروع کرد ساک زدن دو حالت داگی شروع کردم کردن من امکان ندارع زن بیاد زیر دستم از کون نکنم. با انگشت سوراخ کون باز کردم کیر از کص کشیدم بیرون. کردم تو کون مبارکش یه جیغ زد مهم نبود برام تا تونستم تلمبه سنگین میزدم آخرین روزی بود که تو اون آپارتمان زندگی میکرد برام مهم نبود سر صدا. هی از کون کشیدم بیرون کردم تو کص این قدر این کارو ادامه دادم تا ارضا شد تو چندین پوزیشن کردمش .خیلی هم حال داد اون روز .بعد اون دیگه قسمت نشد بکنمش . الان فاز برداشته بهم میگه تو مثل داداشی برام 😂.باید مخ مادرشو بزنم ببینم چه کار میتونه بکنه یه بار دیگه بکنمش. الان شدم داداشی😂

نوشته: میثم
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

رفیقای پسرم
1402/04/10
#زوری #پسر #غریبه

سلام اسم من مژدس ۴۱ سالمه هیکل خیلی تو پر و گوشتی دارم سینه های ۷۵ گرد سفید باسن تپل رونو ساق پام شلوارو جر میده موهامم همیشه بستس مشکی قدمم ۱۶۰ داستان از جایی شروع میشه پسرم نیما ک ۱۹ سالشه دوتا رفیق داشت به اسم سهرابو امیر اونا ۱۷ سالشون بود ولی قدشون دو برابر نیما بود ما قرار بود بریم مسافرت که چند شب قبلش من خوردم زمینو دو تا دستام شکست در واقع فلج بودم هیچ کاری نمیتونستم بکنم ظهر قرار بود بریم مسافرت نیما امتحان داشتو یکم کار ک باباش بهش سپرده بود قرار بود خواهرم بیاد کمکم که بچش مریض شده بود و کسی نبود نیما به هم به رفیقاش سپرده بود ساعت ۱۰ صبح اومدن کمک من همیشه به تیکه بهم میگفت شبیه خاله نسیمی واقعا هیکلی شبیه بودم یکمی ام قیافه ای خدایی خونه رو جمعو جور کردن لباسایی ک دوس داشتمو گفتم از کمد برداشتم سهراب ک خیلی پرو بود گفت خاله شرتو سوتین چند تا بردارم گفتم ۳ تا خودش چند تا خوشگل برداشت امیر به تیکه گفت بیا خاله نسیمو حاضر کنیم سهراب ی لاک اورد گفت خاله جون بدون لاک ک نمیری گفتم نه سهراب شروع کرد شلوارمو دراورد امیر تیشرتمو لختم کردن ی ست بنفش تنم بود قشنگ افتاده بود بیرون پامو سینمو باسنم امیر پشت کمرم نشسته بود سهراب جلو پام داشت لاک میزد امیرم موهامو درست میکرد یهو سهراب گفت خاله بیا ست مشکی بپوش گفتم نه خاله خوبه امیر گفت خاله جون بزار حالا ی تست بزنیم سهراب رفت بیاره امیر رفت پاهامو فوت کنه ک خشک شده بود سهرابم اومد با ست مشکی تورم گفتم سهراب اینو بخوام با رضا (شوهرم) سکس کنمم نمیپوشم انقدر سکسیه اومد پشتم بند سوتینمو باز کرد امیر که لا پامو باز کرده بود شرتمو در بیاره ی اووف گفت گفتم مرز پستونام ک معلوم شد چشماشون ۴ تا شد این که داشتم بین دوتا پسر جوون خوش هیکل دستمالی میشدم حشریم میکرد سهراب دستشو گذاشت رو پستونام فشار داد قشنگ چلوندش منو کشوند تو بغلش گفتم اخ خاله داری چیکار میکنی گفت میخوام خاله نسیممو ب دل سیر بکنم امیر گفت مژده جون میخوایم ننه نیمارو بگاییم خندیدم گفتم اگ نیما بفهمه چی یا رضا گفت دوتا بیغیرت بیخاصیت چه گوهی میخوان بخورن راستم میگفت انقدر خوب میمالوند ک تو بغل مردونه ی سهراب داشتم ناله میکردم قشنگ از پشت افتاده بودم تو بغلش امیر پامو داد بالا پامو حسابی میخورد انگشتامو دونه دونه مک میزد لاشو میلیسد کفشو میلیسید خیلی خوب میخورد پر تف ساک میزد انگشتامو سهراب داشت از پشت گردنمو میخورد نرمه گوشمو گاز میگرفت در گوشم میگفت نیما قربون مامانت برم نوک پستونمو اتقدر مالونده بود ضعف کرده بودم به امیر گفت بیا این جنده رو بگیر جاشونو عوض کردن امیر ی دستشو گذاشت رو پستونم اون یکیو کرد تو شرتم روبه سهراب گفت کصش اب انداخته مژده کصمو خوب میمالوند ریز ناله میکردم سرمو چرخوند سمت خودش با دستش لبمو غنچه کرد صورتمو گرفته بود افتاد به جون لبم تمام ژلا و گوشتای لبمو میخورد منم از دلو جون میخوردم زبونمو میکردم تو دهنش حسابی میخورد اونم همینطور اب دهنمون ترکیبی لبامونو خیس کرده بود پر ملچ ملوچ که سهراب گفت خدا لعنتتون کنه دلم خواست تو همین حال سهراب شرتمو دراورده بودو سرشو کرده بود تو کصم ی جوری میخورد که رعشه افتاده بود به جونم چوچولمو محکم مک میزد زبونشو میکرد تو سوراخ کونمم میلیسید امیرم داشت دیگ صورتمو میخورد سهراب پامو کشید پهنم کرد لخت شدن امیر افتاد به جون پستون چپم سهراب پستون راستم داشتن میکندن پستونمو قرمز شده بود انقدر مالیده بودن چشمم خورد به کیر امیر ک خودش گفت ۱۹ سانت ولی کلفتیش میتونست پارم کنه که دیدم کیر سهراب از اون بدتر با صدای شهوتی گفتم چه خبر تونه تو ۱۷ سالگی انقدر کیر دارین و قد یهو امیر گفت برا ننه ی جنده ی نیما بزرگ کردیم اومد بغل صورتم وایساد کیرشو مالوند به صورتمو کرد تو دهنم موهامو گرفت بالا سرمو تلمبه میزد داشتم خفه میشدم سرمو عقب جلو میکرد سهرابم کیرشو گذاشت رو کصم با ی دردی کرد تو کص گوشتی صورتیم داشت با کیر سهراب جر میخورد پامو حلقه کردم دور کمرشو منو میگایید امیرم تف میکرد تو دکو دهنمو صورتم کیرشو میمالوند بعد تلمبه میزد تفمو با دست جمع میکرد میمالوند به صورتم

Читать полностью…

داستان کده | رمان

خلاصه ما کشیدیم بالا ولی همچنان سیخ بود گفتمچیکارکنم ک کسی نبینه. شک کنه سریعا رفتم طبقه ی بالا ک خونه داییم بود و خونه نبودن دایی و زنداییم برای همین دخترداییم پیش مادربزرگم مونده بود خلاصه بعد از ی ساعت لنا پیام دادک عزیزم کجایی منم بهش گفتم. بالام خونه. شما کسی چیزی نفهمید؟اونم گفت نه اوکیه همه چیز بعدبهش گفتم میشه بیای بالا ؟گفت ن مادربزرگ کارم داره و نمیشه بمونه برای روز بعد ک موقعیت پیش بیاد بهش هرچی اصرارکرذم نیومد ومن رفتم ‌ی جق زدم دزدکی رفتم خونمون دیگه رابطه منولناسرپع شده بود هرجایی میشد میمالیدمش وسکس چت. زیادمیکردیم برام فیلم ازخودش میفرستادومن حسابی جق میزدم و منتظرفرصت بودیم برای سکس ک قرارشد بریم خونوادگی باغ ما و من به لناگفته بودم ک اونجاترتیبتومیدم و کلی منتظراون روزبودیم
خلاصه ک ما رفتیم باغ و دو روزباغ بودیم چون خونه ای ک توباغ ساختیم با دسشوییش فاصله داشت همه میترسیدن ازدرختا ردبشن من میبردمشون دشویی تا لنا گف میخادبره دسشویی و من بردمش پشت باغ

Читать полностью…

داستان کده | رمان

بهت میدم اما…
1402/04/10
#فامیل #خاطرات_نوجوانی

سلام خدمت همه دوستان شهوانی عزیز من ارتا هستم۲۰سالمه. قدمتوسط و چهره ی خوبی دارم میخام خاطرات یکی از سکسام با دختردایی هاموبراتون بنویسم خب بریم سراغ اصل مطلب من. ۱۶ساله بودم و پی عشق. و حال و حداقل رفیق شدن با ی دخترک بتونم یکم بمالم بهش تا ارضاشم من با یکی از دخترداییام خیلی راحتم و باهم از هردری حرف میزنیم هم خوشگله هم خوش هیکل اسمش‌هم لناست خلاصه که من. توی گوشیم به لنا. از فیلمای سوپر و غیره نشون میدادم و اونم سرحساب رفاقت باهام نگامیکرد و هربارمن سیخ میکردم ب شوخی میزد به کیرم ی بار ک باهم دزدکی فیلم میدیدیم. و سیخ‌کردم خیلی خیلی حشری شده بودم گفتم ک بلاخره باید بکنمش اون روز ازقصد ی فیلم تایم بالاگرفت بودم ک خوب حشریش کنم خلاصه من. فیلمو گذاشتم و لنا بالاسرم بود داشت میدید ب صورت نامحسوس وقتی سیخ کردم باز خندید و گفت این‌چیه پسر توچرا جنبه نداری سریع میزنی بالا منم ک ازخداخاسته بودم سریع دستشو گذاشتم روی کیرم و گفتم. دستت حسش میکنه کیره؟کیرمه چیزی نیست که بعدباخنده گفت خیلی بی ادبی من بهش گفتم حالا تومگه خیس نکردی گفت نه من. اینجوری تحریک نمیشم بهش گفتم مگه میشه گفت اره میشه بهش گفتم من باور ندارم چطوری میشه پورن ببینی ولی تحریک نشی پشت چشم نازک کرد و گفت میخای بت نشون بدم اصلا منم سریع قبول کردم گفتم نشون بده گفت بروبابا کصخلیا نشون نمیدم ک منم نا امید شدم گفتم از در دیگ وارد بشم امروزنمیشه کردش ظاهرا خلاصه ک رفتم ی جق زدمو بیرون ی دور زدم درحسرت لنا وکص تپلش بودم همچنان عصربرگشتم خونه مادربزرگم ب همراه کلی خوراکی خلاص رفتم تودیدم. لنا فق خابه مادربزرگمم نبودش نگاهی توخونه انداختم هیچکس نبود

Читать полностью…

داستان کده | رمان

امد پشتم کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم میترسیدم از دردش
برگشتم بهش نیگا کردم
_نترس فندوق اولش یکم درد داره عادت میکنی
آروم آروم سرکیرشو کرد توم که دادم در امد
تند تند استاد استاد کردم که از پشت موهامو کشید منو چسبوند به خودش
_اسمم حامیِ
تازه فهمیدم اسمش چیه اسمش قشنگ بود ولی دردی که داشتم میکشیدم نه!
یکم توم نگه داشت تا بهش عادت کنم و نم نم شروع کرد تلمبه زدن دیه بهش عادت کرده بودمو درد جاشو به لذت داده بود
بلند بلند ناله میکردمو داد میزدم اونم محکم اسپنک میزد به کونم و صدا خوردن بدنامون کل اتاقو برداشته بود
ازم کشید بیرون گفت دمر شو
دراز کشیدم که بی وقفه کرد توم وحشی تر ادامه داد
دستشو گذاشت کسم رو تند تند شروع کرد مالیدن که با جیغ ارضا شدم بهترین لحظه ی زندگیم بود
داشتم دیه زیرش جر میخورم که گفت
_پانیذ آبمو کجات بریزم
_بریز رو سینهام
یهو کشید بیرون ازم ریخت رو سینهام و آه غلیظی کشید
چند دیقه روم موند نفسای عمیق کشید
میزش چنتا دستمال کاغذی برداشت و سینهامو پاک کرد
چنتا بوسه رو لبام زد
_عالی بود دلبر کم دلبری کن به گاییدنت ختم نشه
خندیدمو برگشتم سمتش رفتم تو بغلش عطرش خیلی واسم آرامش بخش بود یهو یاده ساعت افتادم اصلا چند بود؟
نیگا کردم دیدم فقط ۵دیقه وقت دارم تا برم مهمونی
_حامی؟
_جونم
تو دلم کارخونه ی قند راه افتاد
_میگم ساعتو ببین من وقتم خیلی کمه نمیرسم برم مهمونی
_میرسونمت عزیزم نگران نباش
یکم دیه تو بغلش موندم و بازور دل کندم
خودمون رو جمع و جور کردیم و رژلبمم تمدید کردم راه افتادیم
یه ماشین شاسی داشت که به استایلش خیلی می امد
توی ماشین دستش کلا رو رونم بود و آروم نوازش میکرد
وقتی رسیدیم از لپم بوسم کرد
_خیلی حال داد جوجه سکسی من
_برو استاد شهوتی من
خندید و از ماشین پیاده شدم

از اون روز چهار سال میگذره
بخاطره مشکلاتی بعد از ۱سال دیه پیشش نرفتم
و من اخیرا متوجه شدم حامی زن و بچه داشته و روزایی که با من کلاس داشته زنش تو آرایشگاه کار میکنه و بچشم پیششه
و تازه به عمق فاجعه پی بردم!

امیدوارم خوشتون امده باشه ممنون که خوندین

نویسنده:پانیذ

نوشته: پانیذ
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

فیلم سوپر های +۱۸وطنی و خارجی زیرنویس شده:

@irePusy
@irePusy

Читать полностью…

داستان کده | رمان

بی مکانی و بگایی شدن زندگیم و ازدواج با نگین ساکی
1402/04/07
#طنز #ازدواج

سلام ،حتما این داستان رو بخونید ، هم طنزه ، هم هیجان انگیز مجیدم ۳۶سالمه ، دارای پدری به شدت سنتی ، گوش شکسته (پیشکسوت کشتی ) و به شدت با مرام ،مادری معلم ، و سه برادر کشتی گیر ، این داستان برای مجردیمه و خودم پشت کنکور بودم (۱۹ ساله) خونه ای داشتیم که هیچ وقت مکان نمیشد ، همیشه یکی از اعضای خانواده تو خونه بود ، یه دختری تو محلمون بود(بیزی) به اسم نگین ، حدودا ۲۵ ساله ، خیلی جذاب ، قد ۱۸۰ ، باسن خوش فرم ، سینه های گرد ، موهای طلایی تا بالای باسنش ، ، اینو همه بچه محلا باهاش سکس داشتند و تعریف کرده بودند از سکسش ،( اینقدر پدر و برادرانم تو محل آبرو داشتن که من روم نمیشد به رفیقام بگم منم با نگین خونه شما سکس کنم )، همچنین عاشق ساک زدن بود ، برای همین بهش به شوخی می گفتیم نگین ساکی ، نگین اخلاق خیلی خوبی داشت ، خیلی مهربون ، «««به همه هم میگفت عاشق منه »»»
من چون میدونستم خونمون خالی نمیشه ، یه روز رفتم پیشش گفتم نگین برنامه چیه ؟ گفت جا داری ؟ گفتم نه ، گفت شرمنده منم جا ندارم ، جا داشتی خبرم کن ، دیگه دیدم نمیتونم تحمل کنم، واقعا سکسی بود، چشمامو میبستم استایل سکسیش میومد جلو چشمم ، دل رو زدم به دریا و نقشه کشیدم که نگین رو ببرم خونه . رفتم خونه به مادرم گفتم یکی از دوستامو دارم میارم خونه واسه کنکور درس بخوانیم یکم هیزه اومد شما لطفا برین تو اتاقتون ما بریم تو اتاق خودم ، نمیدونین مادرم چقدر عشق کرد ، صداشو صاف کرد گفت بهت افتخار میکنم پسر با غیرت من ، نمیدونین چقدر تو کونم عروسی بود ، سریع رفتم پیش نگین گفتم یه نقشه کشیدم فردا خونمون اکی شد ، اونم نقشمو شنید گفت مجید هیجانشو دوست دارم ولی شر نشه گفتم کسخولی ؟ نه خیالت راحت ، فردا ۱۰ صبح دم خونه ما باش زنگ بزن میام پایین دنبالت ، وااای اون شب تا صبح به اندازه سه سال گذشت .صبح ساعت ۱۰ : زنگ زدم نگین گفتم کجایی . گفت نزدیکم ، اینقدر استرس داشتم حس میکردم قلبم داره از جاش کنده میشه ، رفتم پایین دنبالش خیلی عادی دست دادیم و اومدیم ، رسیدیم بالا گفتم یه لحظه واستا ، رفتم تو به مادرم گفتم بی زحمت برین اتاقتون ، همین که رفت ، کفشای نگینو زدم بغلم ، دوتایی رفتیم تو اتاقم ، وااای چقدر استرس سره یه کس ، خاره این سیستم و گاییدم . در رو که بستم جفتمون خندیدیم و پرید تو بغلم ، نگین گفت الان دیگه به هدفت میرسی ، شروع کردیم لب بازی و من با شهوت سینه هاشو میمالیدم ، چنگ میزدم به باسنش ، نگین گفت درش بیار این هیجان انگیز ترین کس دادنمه ،گفتم اول برام بخور ، سریع درش آوردم اونم بلافاصله نشست شروع کرد خوردن ، با زبونش دور کیرم حلقه می کشید وای داشتم دیوونه میشدم، ، ، اینقدر حشری بودم که در اتاقو قفل نکرده بودم ، تو اوج شهوت بودم که صدای در زدن اومد ، تا بگم جانم ، الان میام ، مادرم درو باز کرد ، با مانتو و روسری ، تو دستش یه ظرف میوه بود با دوتا پیش دستی ، اومد تو :
من : ایستاده لخت ،
نگین: نشسته لخت،
کیرم : سیخ دهن نگین ،
مادرم : ظرف میوه تو دستش
چند لحظه انگار همه چی متوقف شد ، ظرف میوه از دست مادرم افتاد ، سریع کلید پشت در رو برداشت رفت از اتاق بیرون در رو قفل کرد
نگین : وای گفتم نکن ببین کیر خر شد ، شروع کرد لباساشو پوشیدن
اینقدر حالم داغون بود که عقلم به هیچ جا قد نمیداد ، گوشام صوت میکشید ،
نگین دیدم داره با سیلی آروم میزنه تو صورتم مجید ، مجید ، سرمو تکون دادم گفتم آبروم رفت ، نگین گفت نگران نباش خودم درستش میکنم ، تو همین حرفا بودیم( حدود یک ساعت ) که در اتاق باز شد ، اوخ اوخ بابام . همین که اومد تو شروع

Читать полностью…

داستان کده | رمان

تا فنچ گفت آمدم خونه مرتب و تمیز باشه ها که من به خودم گفتم وااااا مگه الان کثیفه که نمیدونستم چه خوابی برام دیدن .
وارد خونه ندا شدیم ندا یه لباس قرمز پوشیده بود پشتش کاملا لخت با یه دامن کوتاه سر لباس که قشنگ چاک کونش پیدا بود با من دست داد منو بوسید و شوهرشم فقط دست داد و خوش آمد گویی کرد الیم هیچی بهش نگفت که منو بوسید تو راه به خودش گفت جون به جونش کنن هوله منم شنیدم یه خنده ریزی کردم. نشستیم برامون اول یه آب پرتقال و یه آب آلبالو آورد گفت هر کدومو دوس دارین بفرمایین که من پرتقال خوردم و شروع کرد همسرش به صحبت کردن که ندی قشنگ نشسته بود روبروی من و جالب بود نمیدونم حواسش بود نبود که شرت صورتیش قشنگ خطش پیدا بود که فقط من میدیدم چون الی و ندی کنار هم بودن و شوهرشم سمت راست الی و جالب بود فقط من دید داشتم و منم هیچی نمیگفتم و نشسته بودم که کیک آورد و چایی و گفت بفرمایین از خودتون پذیرایی کنین . الی و سیاوش شوهر ندا در مورد پزشکی حرف میزدن و ندا هم گفت آقا مهرشاد شما از لب تاپ چیزی سر در میاری گفتم بله چطور گفت این لب تاپ من بالا نمیاد هرکاری میکنم لود نمیشه اولش فکر کردم میخواد منو ببره تو اتاق که گفتم میشه بیارینش گفت بله بیاین اینجا من میارم براتون روی میز اپن که رفت لب تاپ و آورد من داشتم بهش ور میرفتم که روشن میشد میومد بالا خاموش می شد که گفتم شارژرشو میشه بیارین گفت تو اون اتاق گفتم بی زحمت میارین بالای کمد الان میارم رفت تو اتاق که شارژر بیاره دیدم خیلی طول کشید گفت سیاوش شارژر کجاست گفت بالای کمد گفت دست من نمیرسه که گفت الان میام که الی به من گفت مهرشاد جان تو قدت بلند دستت میرسه برو بیارش گفتم باش رفتم دیدم ندا رو یه صندلی وایساده بلند حالت چهارپایه میگه اینجا بود نیست که قشنگ کون و چاک کسش از رو شرت پیدا بود که فهمید من شرتشو چاک کسشو دیدم عمدا هی میداد عقب من بهتر ببینم گفتم میشه بیاین پایین من بردارم گفت آره مشکلی نیست . شارژر برداشتم آمدم پایین گفت مهرشاد من به الی گفتم دوست دارم با تو باشم همسرمم مشکلی نداره ولی الی گفته تو باید قبول کنی و تو باید اوکی بدی دوست داری با هم باشیم. گفتم من که از خدامه هم هیکلت و دوست دارم هم خیلی هات و داغی اما من تا حالا جلو شوهر کسی باهاش سکس نکردم گفت مشکلی نداره اول من و تو با هم سکس میکنیم اونم بعد که سکس کردیم میاد بینمون گفتم نمیدونم بزار روش فک کنم ولی امشب نه چون من دفعه اول میام پیشتون زشته گفت آفرین و بوسم کرد که تموم رژای صورتیشو مالید به لبای من که خود منگولشم فهمید گفت وایسا برم دستمال بیارم زشته بیای بیرون. دستمال آورد من خودمو تمیز کردم و آمدم بیرون .
شام خوردیم حرف زدیم ندا هم ۲۴ ساعت لای پاش باز بود مانور کس میداد تو حین شام خوردن پاهاشو می‌مالید به پاهای من کلی دیوونه بازی درآورد که یه تیکه پاش خورد به پای الی که بهش گفت اتوبانو داری برعکس میری فرمونو بگیر چپ نکنی. که ندا سرخ شد که سیاوش گفت ماجرای اتوبان چیه که الی گفت ماجرای چراغونی پارسال سیم کم آمد دیوارارا بهم نزدیک کردیم که شوهر اسکلش گفت واقعا که همه ترکیدیم از خنده.
بعد شام چراغا را خاموش کرد نور کم و لایت آهنگ گذاشتن دو نفری میرقصیدیم که من با الی ندا با سیاوش که یکم رقصیدیم که ندی گفت شاه دامادو به ما قرض میدین که منو دستامو گرفت و با هم میرقصیدیم سینه های ندی می‌خورد به دست من از عمد آروم آروم صدای آهنگ و زیاد می‌کرد و بهم گفت مهرشاد نمیدونی خیس خیسم گفتم ندا تورو خدا زشته جلو الی گفت بابا تو دیونه ای من و الی روزی صدب

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ن تقریبا تا ساعت ۲ خواب بودم که دیدم صدای در اومد بلند صدا کرد تنبل هنوز خوابی چرا گوشیتو جواب نمیدی گفتم سایلنت بود متوجه نشدم گفتم تو مگه مطب نرفتی گفت نه پایین بودم بعدم چند تا از بچه ها و دوستام آمدن باشگاه گفتم واااا تو ساختمون گفت آره بیا ببین زد رو مانیتور دیدم واااااااااای چ جالب انگار یه باشگاه ورزشی تو تلویزیون چند تا زنم با لباس ورزشی داشتن ورزش میکردن بزرگش کرد گفت این اسمش نیکی دختر خوبی سه ساله جدا شده اگه یکی دو بار ببینتت بهت میده من باهاش لز میکنم گفتم اینکه بچه ساله گفت باشه ربطی نداره من عاشق سن های پایینم هم بدنشون نازه هم خوشمزه ترن هم بیشتر بهت حال میدن و انرژی دارن گفتم چه باحال کی میشه ببینیمشون گفت هروقت بخوای فعلا بیا غذا بخوریم باید کلی کار کنیم و بعد هم بریم خونه ندا گفتم تو که گفتی ۹ گفت میدونم من میخوام برم استخر این دوتا دخترام هستن اگه دوس داری توام بیا گفتم چیزی نمیگن گفت غلط کردن که بگن مگه کسی جرات داره حرف زیادی بزنه مفتی میان اینجا عشق میکنن زرم بزنن خندیدم و گفتم ببخشین جناب سرهنگ . غذامونو خوردیم و یکم استراحت کردیم و گفت من میرم پایین هروقت دوست داشتی بیا تقریبا یه ربع بعدش یه مایو داشتم از این شرتایی که تو فوتبال می پوشند رفتم تو آسانسور با یه تیشرت فسفری رفتم همکف و دیدم دوتا دختر ۲۲ تا ۲۳ ساله تو استخر یکیشون لاغر بود یکیشونم نه لاغر نه تپل ولی هر دوتاشون موهای بلوند خیلی خوشکل و بدن وحشتناک سفید نشسته بودن دم استخر و با الی حرف میزدن یکیشونم رو صندلی خوابیده بود که قشنگ چاک ‌کسش پیدا بود که تا آمد بلندشه سلام کنه با کون خورد از صندلی پایین که الی بهش گفت نمیری عمو بزار بیاد تو. خاک تو سر ندید بدیدت ، ندیده از صندلی افتادی پایین اون یکیم بهش خندید گفت الی جون ندیدست دیگه که الی بهش گفت خوبه توام حالا اینم زبون درآورده برا من که اونم خفه شد . حواستون باشه این مهرشاد دوست پسرمه بهتون گفت بمیر میمیرین بعد من حرفش حجته عمدا بهش گفتم بیاد پایین که ببینینش اگر جفتک اضافی دوتاییتون انداختین چیکارتون میکنم دوتاشون بلند بلند گفتن جرمون میدی. الی گفت نشنیدیم که بلند بلند میگفتن .
ج
ر
م
و
ن
م
ی
د
ی
دقیقا همینجور کلمه به کلمه. منم مرده بودم از خنده یکم شنا کردم که الی به یکیشون گفت نازی بیا اون روغن بیار منو ماساژ بده دیشب نخوابیدم الانم حالم خوب نیست که گفت چشم الی جون که اونم گفت جونم فدای اون هیکل ماهت که فرشته ی خودمی. عجیب بود انگار با بچه هاش حرف میزد که او یکی که اسمش شهره بود گفت خدا نکنه الی جون سایت بالاسرمونه گفت جون به تو زبون باز پدر سوخته .
هردوتاشون ماساژش میدادن الی لخت لخت بود که به نازی گفت فقط ماساژم بده دستمالیم نکنیا اصلا حسشون ندارم که شهره گفت الی جون دو هفتست معلوم نیست چتونه ها گفت به وقتش میفهمی عجله نکن گفت بله فقط مارو یادتون نره ها گفت پدر سوخته کی میتونه اون هیکل ناز و اون سینه های گرد تو رو یادش بره اینقدر زبون نریز که میگفت نوش جونتون ماله خودتونه .
هر دوتاشون به من نگاه میکردن و می‌خندیدن و کرم میریختن اون عمدا با نازی ور می‌رفت نازیم با شهره که الی میگفت ماساژتون را بدین اینقدر بهم ور نرین که میخندیدن یه جام شهره عمدا مثلا بند سوتینش باز بشه یه حرکتی زد با نازی کلا بند سوتینتش که گره ای بود از بالا باز شد و سینه هاش پیدا شد خیلی با حال سینه های گرد و کوچیک که اندازه یه نعلبکی باد کرده از سینش زده بود بیرون که نازی زد تو سرش و هر هر بهش خندید آروم بهش گفت حقا که هول کیری که الی شنید

Читать полностью…

داستان کده | رمان

کردن دکتر همانا خواستن دوستش همان (۳)
1402/04/08
#دکتر #سکس_گروهی

الی صبح از تو اتاق آمد بیرون و گفت دمت گرم خوب گاییدیش من که مات و مبهوت بودم گفتم تو کسخلی این کارا برای چیه گفت من میخوام کونی از این دوتا پاره کنم که بفهم یه من ماست چقدر کره داره گفتم احمق این فیلمی که تو گرفتی خب منم توش هستم گفت نگران نباش کاری به تو ندارم من دنبال این نیستم از فیلم استفاده کنم ولی اینا باید بفهمن چی به چیه . سمانه بهم زنگ زد گفت من عصر یکم زودتر میام خونه ای گفتم نمیدونم که الی گفت با این جوری که تو اینو کردی این دیگه ولکن تو نیست گفتم دیوث خودت گفتی گفت فدای سرت دوست دارم همشونو جر بدی لباساتو بپوش تا بریم . لباسامو پوشیدم و راه افتادیم برسیم سمت خونه خودش من نمیدونم بالاخره کدوم خونش بود خونه ها مال خودش بود چی بود ماجرا هنوزم نمیدونم ولی خونه ها یکی از یکی بزرگتر و غیرقابل تصور شیک وارد یه خونه شدیم رفتیم پارکینگ یه ساختمان ۳ طبقه بسیار بزرگ و شیک گفت اینجا سه طبقست یه طبقه رو کردم برای زندگی خودم یک طبقش باشگاه برای خودم و دوستام.
یک طبقه اش هم کلینیک برای جراحی و زایمان. وطبقه همکف هم استخر. وقتی من مراجع دارم اصلا طبقه اول نیا چون خانمها اکثرا لخت هستن و همسرشونم هست و دردسر میشه که گفتم اوکی خیالی نیست . من رفتم خوابیدم که دیدم بهم گفت ساعت ۹ باید خونه الی باشیم اگه میخوای بری سمانه رو بکنی برو ولی ساعت ۹ اینجا باش خونه الی به اینجا نزدیکه گفتم فکر نمیکنم برم گفت تو غلط کردی نری گفتم خدایی حسش نیست گفت نمیدونم هر جور میدونی گفتم چه مرگته چرا از دیشب تا حالا سر سنگین شدی گفت چیزی نیست آروم میشم فقط یکم زمان بده گفتم ناراحت کردمش گفت اصلا این حرفا رو نزن سکس یه غریزست اون احمق هایی هم که زرت و پرت میکنن مرد باید اینجور باشد زن باید اینطور باشد گوه خوردن مرد و زن باید از زندگیشون لذت ببرن اتفاقا میخوام امشب یه شب رویایی برات بسازم چون دیشب خیلی خوب دیدم که بلدی چجوری جر بدی طرفو پس خیالت راحت همون روز بهت گفتم مال خودمی الانم میگم فقط بدون پاتو کج بزاری با همون فیلمی که ازت گرفتم کونتو پاره میکنم چون نمیخوام این بار دیگه کسی فکر کنه من زرنگم. گفتم آهان پس این کارا برا این بود که به زور بخوای من کنارت باشم آره گفت نخیر آقا این کار برای این بود که این جنده هایی که دیدی تو باغ همه مثل سگ مثل سمانه بهت آمار دادن نری بکنی بعد بیای بگی نکردم هر کاری میخوای بکن فقط من بدونم متوجه شدی گفتم باشه بابا توام منو گاییدی عینه روسای زندان با من حرف نزن. ببین مهرشاد من کاری میکنم که از کس سیر بشی ولی منو دور نزن. گفتم باش بابا هزار بار گفتی منم گفتم چشم حالا میزاری بخوابیم. گفت بخواب گفتم همینجوری خشک و خالی گفت چی میخوای بیام بهت بدم گفتم نه بیا بوسم کن آخه این چه وضعشه گفت نخواب بیا کارت دارم گفتم چیکار گفت تو بیا . دیدم لباساشو درآورد با شورت و سوتین رفت سمت کمد اتاق گفت بیا یکم بریم زیر دوش هم من آروم بشم هم تو فقط حواست باشه بخوای باهام سکس کنی نکردیا سکس شب گفتم چته بابا چرا تو وحشی امروز گفت همینه که هست. رفتیم زیر دوش باورم نمیشد دوتایی همدیگرو بغل کردیم من عاشق آب گرمم با فشار زیاد تقریبا ۵ یا ۶ دقیقه زیر دوش بودیم بدون حرکت و بدون هیچ کاری نه من به سکس فکر میکردم نه اون از پشت بغلش کرده بودم سرمم رو سرش بود دوشم از بالا آب می‌ریخت روی ما خیلی جالب بود که برش گردوندم دیدم تمام ریملاش پاک شده ریخته رو صورتش و چشماش سرخ سرخ و فهمیدم گریه کرده گفتم چته؟ با مشت میزد تخت سینه من میگفت من خودمو میکشم از دست تو. چرا آمدی تو زندگی من

Читать полностью…

داستان کده | رمان

و نشستیم یه چایی قلیون زدیم. باز شروع کرد به سوال پرسیدن. گفت تاحالا کون کردی گفتم نه گفت دادی گفتم خفه شو دیگه نیما اصلا نمیام پیشت معذبم میکنی گفت ببخشید بابا.منظوری نداشتم . گفتم اکیه. گفت فقط یه سوال دیگه عکس کیرمو دیدی پشمات ریخت،؟؟؟ گفتم آره خیلی بزرگه ، گفت جدی میگی؟؟ گفتم اره بابا به هر کی بره پاره میشه. گفت میخوای از نزدیک ببینیش؟؟گفتم واسه چیمه کیره تو هرچی میخواستم ببینم تو عکس دیدم. بعد گوشیشو ور داشت زنگ زد به کونیش زد رو اسپیکر که حالمو خراب کنه. اسم کونیش میلاد بود. پسر التماس میکرد میگفت تو رو خدا نیما بیا کیرتو بخورم بیا منو بکن خواهش میکنم هر کاری بخواب برات میکنم فقط منو بکن حالم خراب شده بود هم حشر شده بودم همه حسودیم شده بود نمیدونستم چیکار کنم. نیما به میلاد گفت کونی خان یه دوست خوب جدید دارم داره صدات میشنوه آدم باش بعد میلاد گفت تو رو خدا نکنش همه ی کیرت ماله منه تو رو خدا نیما بیا منو بکن . نیما گفت خفه شو دیگه چاقال چقدر زر میزنی اخه بعد قطعش کرد. با تعجب نگاش میکردم گفتم من برم دیگه نیما جان حالم زیاد جالب نیست. گفت چرا خوب بودی که؟ حسودیت شده؟؟؟ گفتم چرا کس و شعر میگی انقدر به چی باید حسودیم بشه؟؟؟ گفت به میلاد. گفتم خیلی اعتماد به نفست بالاست گفت بایدم باشه با این کیری که دارم. حرصمو دراورد گفتم ببینم این کیرتو اصلا گاییدی مارو. خندید گفت در نریا کاریت نداره باهم دوست باشید . اروم شلوارشو در اورد گفتم بکش پایین دیگه اه.گفت عجله داری تا شب باهات کار دارم. گفتم گمشو فقط درش بیار. اروم شرتشم در اورد پشمام ریخته بود . چشمام گرد شده بود گفت چته چرا اینجوری شدی ؟؟؟ هیچی نگفتم حمله بردم سمت کیرش شروع کردم مالوندن و لیس زدن وای چه کیری بود مثل باقلوا بود . مثل جنده ها داشتم میخوردمش گفت انقدر چاقال بودی چرا ادا در میاوردی گفتم خفه شو کونمو ببینی میفهمی تا حالا کیر ندیده به خودش. گفت جون عروس خانوم از امروز زن خودمی دیگه. بیرون میبرمت خرید میکنم برات همه کار میکنم تو هم عوضش یه حال خوب به‌ من میدی گفتم جوننننننننن. یه ۱۰ دقیقه‌ای واسش خوردم داشت ابش میومد گفت اولشه نمیخوام مثل جنده ها باهات رفتار کنم تو زنمی بزار برم دستشویی بیا گفتم چشم. رفت خودشو خالی کرد تا بیاد من همه لباسامو در اوردم جز شرتم. آمد پراش ریخت. گفت چه کسی هستی تو جوننننن. پارت میکنم امروز قشنگ کستو باز میکنم فقط اولش پردتو میزنم درد داره بعدش راه میوفتی. گفتم نمیخوای کسمو بخوری؟؟؟ گفت مگه میشه شرتمو کشید پایین داگیم کرد لب تخت چند تا اسپنک زد در کونم هی میگفت جونننن بگردم. چه کسی هستی تو پسر . بعد اومد با کیرش چند تا چک زد لای کونم گفت جرت میدم عروس خانوم. بغلم کرد پرتم کرد رو تخت پاهامو داد بالا شروع کرد به خوردن سوراخم وای چه حالی میداد واقعا داشتم دیوونه میشدم از شدت لذت . چشمامو نمیتونستم باز کنم انقدر حال میداد. نیما میگفت خوب کستو میخورم عروسک گفتم اومممم. گفت کیرمو دوست داری گفتم اوممم گفت عروس کیرم شدی از این به بعد هر روز میکنمت عزیزم. زنمی باید بدی گفتم اوممممممم. یه چند دقیقه ای خورد گفت توشو تمیز کردیی؟؟؟ گفتم آره گفت ای جنده ی شیطون پس اومده بودی بدی… با خنده گفتم اوهومممممم. گفت پس حالا که انقدر دختره بدی بودی باباییی تنبیهت‌میکنه. گفتم نه توروخدا فقط بکن . گفت پارت میکنم صبر کن.شروع کرد با انگشت کردن. دستاش مردونه بزرگ بود. جوری که هر انگشتش خودش یه کیر بود . اولیو فرستاد تو گفت نه راست میگفتی کونی نبودی. خودم پردتو زدم. گفتم جون کی کیرتو میکنی

Читать полностью…

داستان کده | رمان

زن چادری تو اتوبوس
1402/04/08
#مالیدن #زن_چادری

خب خب سلام خدمت همه چادری دوستان. داستان من از اینجا شروع میشه که یه روز تو راه رفتن سرکار سوار اتوبوس شدم. اتوبوس نصف حجمشو برا خانوماس و نصفش برا آقایون وجه مشترک این دو یه ورقه نازکه که زیرش خالیه. من با توجه به اینکه جمعیت سوار شده خیلی شلوغ بود مجبور شدم دقیقا برم اون قسمتی که اون سمتش میشه خانوما
دقیقا مشابه منم یه خانم چادری نزدیک همون قسمت وسط بودش ولی خب من چسبیده بودم به اون میله جدا کننده و اون یکم فاصله داشت. اون قبل از من سوار شده بود بعد از اینکه من سوار شدم و رفتم اون قسمت چشمش یهو به من افتاد خیلی عادی یه نگاهی به من کرد و روشو کرد اونور بعد حدود ۴،۵ دقیقه باز یه نگاه ریز دیگه کرد و به پنجره اتوبوس خیره شد. اتوبوس که داشت میرفت و با تکون اتوبوس که آدمای توش تکون میخوردن اونم خودشو به سمت من میکشوند من اصلا متوجه اینکه اون عمدا داره میاد سمت من نشدم فکر کردم مثل بقیه با تکون اتوبوس اونم تکون میخوره جا به جا میشه. من یه ساک دست چپم بود و با دست راستم اون میله وسط رو گرفته بودم که تکون نخورم بود. اونم همینجوری که پهلوش سمت من بود اونقدری نزدیک شد که باسنش خورد به دستم. اولش بعد از اینکه خورد به دستم سریع جدا کرد خودشو منم گفتم اتفاقی بوده دیگه ولی واقعا من یکم حشری شده بودم برا همون دستمو از اونجا برنداشتم گفتم باز بیاد بخوره به دستم. دیدم باز اومد باسنشو چسبوند به دستم منم در حالی که کیرم راست شده بود تکون نخوردم و هنوزم فکر میکردم اتفاقیه حواسش نیست. با خودم گفتم مگه میشه باسنشو چسبونده به دست من و خودش نفهمه و تازه بار اول هم متوجه شد که خودشو جدا کرد. زد به سرم یکم شیطونی کنم یه کوچولو انگشتامو رو باسنش تکون دادم خیلی ریز ولی چون میترسیدم واقعا دیدم نه هیچ عکس العملی نشون نداد یکم شک کردم بهش که خودشم دوست داره خب این فکرم باعث شد که یکم بیشتر انگشتامو بسابم به باسنش دیدم نه واقعا خودش از من حشری تره بعد اینکه اینو فهمیدم قشنگ با دستم حسابی کونشو مالیدم براش اونم تو شیشه اتوبوس همش نگام میکرد یه چند باری هم حین ماساژ دادن کونش برگشت و نگام کرد و باز به پنجره خیره شد . خلاصه جاتون خالی خیلی حال داد منم که کیرم شق شده بود رومو یکم چرخوندم سمتش اونم که پهلوش رو به من بود خودمو چسبوندم به دستش و تو شیشه بهش اشاره دادم اولش هیچ کاری نکرد ولی یکم بعد با تکون اتوبوس که چند بار کیرمو سابیدم به دستش اونم یواش یواش کیر منو گرفت تو دستاش و مالید
نگم براتون که آبمو هم اورد ریخت تو شورتم . ممکنه با خودتون فکر کنید بگید که مگه میشه تو اتوبوس و این کارا باید بگم که واقعا خیلی شلوغ بود اتوبوس دهن تو دهن بودن همه مسافرا
هرچند که چند نفر کناریم هم متوجه شدن اخرش. اخرشم که خواستم برم شمارشو بگیرم دخترش همراش بود نشونده بودش روی صندلی من متوجهش نشدم هر کاری کردم نشد جلو دخترش شمارشو بگیرم داستان خودم کاملا واقعی.
نوشته: حرمسرا

@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

آبش بیاد تموم فقط به خودش فکر می‌کنه بعد چند دقیقه دوباره دست کرد کیرم و‌گرفت و مالیدش گفت دوست داری بخورمش گفتم آره گفت امتحان نکردم ولی میترسم بالا بیارم دوباره زیر آب شستشو و نشست رو‌ زانو و سر کیرمو بوسش کرد و سر کیرمو کرد تو دهنش و مکید میترسید بیشتر بره تو ولی ‌‌همنجوری لیس میزد. و میمکید…یکم خورد تا حسابی کیرم سیخ شد دستشو. گرفتم بلندش کردم و چرخوندمش گفتم دولا شو دستاتو تکیه بده به دیدار…از پشت پهلو هاشو گرفتم و کیرمو کردم تو کسش تند تند تلمبه میزدم محکم سیلی میزدم رو کونش و تلمبه میزدم چند دقیقه پشت سر هم فقط کوبیدم تو‌کسش حسابی عرق کرده بودم دیگه داشتم کم میاوردم نا نداشتم چون نشده بود که دوبار پشت سر هم بکنم گفتم خسته شدم گفت بخواب کف حمام خوابیدم و اومد روم. کیرمو گرفت کرد تو کسش و خودش بالا پایین میکرد چند دقیقه بالا پایین کرد احساس کردم داره آبم ‌میاد گفتمش گفت میخوام بخورمش کیرمو در آورد بلند شدم و اون نشست و برام ساک زد سر کیرمو مک میزد گفتم. ریخت قورتش بده والا بالا میاری همه کار و هم کرد و خدا شکر یه عق زد ولی بالا نیاورد دوش باز کرد و رفت زیر آب خودمون رو شستیم خشک کردیم اومدیم بیرون فقط شورت پوشیدم و اون شورت و سوتین نشستیم رو مبل و میوه آوردم خوردیم برگشت گفت تا حالا اینجوری لذت نبرده بودم ممنون گفتم منم خیلی لذت بردم ممنونم…
بعد گفت میشه خواهش بکنم گفتم چی گفت میشه. همیشگی باشه …
گفتم یعنی چی گفت هر وقت خواستیم باهم باشیم منم از خدا خواسته گفتم من پایم فقط نباید زیاده روی کنیم یا تابلو بشه …الان 5سال میگذره هنوزم باهمیم هر روز اشتیاقمون برا سکس بیشتر میشه …
امیدوارم خوشتون بیاد …
نوشته: Ali
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…
Subscribe to a channel