dastan_shabzadegan | Unsorted

Telegram-канал dastan_shabzadegan - داستان کده | رمان

196306

جستوجوی داستان: @NewStorysBot حرفی سخنی داشتی:

Subscribe to a channel

داستان کده | رمان

#دوس_پسر
1402/04/20
#دوست_پسر #دوست_دختر #فانتزی

سلام نگارم 17ساله قدم170و سفیدپوست و ممه های 70
.
.
.
.
خسته از مسافرت یه روزه برگشته بودیم و واقعا کصم خیس بود از خود صبح که راه افتادیم تا شب واقعا بی تابش بودم وقتی رسیدیم رفتیم خونه و زیر دوش آب دستمالیم میکرد و حالم بدتر میشد حسابی حشری بودم
تکیه داده بودم به دیوارو انگشتاش رو کصم میچرخید و لباش رو گردن وگوشم صدای ناله های اوج گرفته بود و برم گردوند دو زانو نشست پشت بهم از پشت سرشو فشار میاد به کصم و کصمو میخورد سرشو بیشتر به کصم فشار میدادم و زبونشو رو شیار کصم می‌کشید و با کل زبونش همه کصمو میخورد و دیگه ناله هام تبدیل به جیغ شده بود سوراخ کونمو زبون میزد انگشت اشاره شو داخل کونم کرد و خودمو به سمت جلو کشیدم و انگشتش هنوز داخلم بود بهش گفتم دردم میاد و گف اروم انجام میدم دوباره شروع کرد لیسیدن کصم انگشتشو اروم توم عقب جلو میکرد با یه دستش کصمو می‌مالید داشتم از هم وا میرفتم و نزدیک به ارضا شدنم بود از موهام گرف و کشید کیرشو گذاشت دهنم و ازموهای خیسم گرفته بود تا آخر کیرشو تو حلقم میکرد حس خفگی داشتم اشک تو چشام جمع شده بود چن بار کیرشو کوبوند به صورت و زبونم
بلندم کرد و من رو به دیوار دستامو گذاشتم رو دیوار کیرشو رو خط کصم چن بار کشید و سرشو گذاشت داخل کونم همیشه از کلفتیش پاره میشم
چن بار عقب جلو کرد تا داخل رف همش و کصم نبض میزد و داشتم لذت می‌بردم و تلمبه هاشو تندتر کرده بود و دستام رو زانوم بود از کمر با یکم گرفته بود همه کیرشو داخلم کرده بود ناله میکردم بعداز حدود 10 دیقه گاییدن بنده ابم با فشار پاشید و بعد از من ارضاشد لباسامونو پوشیدیم و خودمونو خشک کردیم رفتیم رو تخت و دوباره دلم خاست ویه راند دگ باهم رفتیم :/.....
این یه قسمت از سکس هامون بود😅💜

نوشته: نگار
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

و یه شب قرار گذاشتیم تو ویلای ماهان اینا چون بیرون از شهر بود  گفتیم راحت باشیم و ماهان و سامان اون شب بعد از سلامتی حسابی منو از کون و کص گاییدن و انقدر اون شب به سه تاییمون خوش گذشت ک تا ب الان هفته ای دو بار حداقل سکس گروپ میزنیم و حسابی دوتایی بهم حال میدن
و اینم بگم تو رابطه چون دوس دارم صدام بزنن جنده و سامان هر دیقه اینو تکرار میکنه بیشتر شهوتی میشم و حال میکنم
راستی اینم بگم نیلا از رابطه ما خبردار شد و چجوریشو نمیدونم اولاش کلی ناراحت شد بعد باهامون راه اومد و خودشم وارد این بازی شد
خاستم از همینجا ب سامان و ماهان بگم عاشقتونم دلیل بگاییای من
و مرسی نیلای عزیزم بخاطر درک بالات
امیدوارم داستانمو دوس داشته باشین و بهم انرژی بدین تا بقیه داستانمو باهاتون ب اشتراک بزارم

نوشته: مریم
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

همسایه . سکس .فتیش
1402/04/21
#دوست_دختر #مطلقه #فانتزی #دنباله_دار

..⛓️🚶‍♂️:
با سلام خدمت شما عزیزان.
من محمد هسم ۲۱ ساله با قدر ۱۸۶ وزن ۹۰ کیلو.
خلاصه بریم سر اصل مطلب .
من در محل کاری که کار میکنم یه خانوم حودوا ۳۲ ساله هست که اسمش مرضی هست .
این خانوم ۱ ساله از شوهرش طلاق گرفته .
یه پسر ۴ ساله داره خودشم کار میکنه .
درضمن خانومی قد بلند لاغر ورزشکار سفید .
کلا استایل خوبی داره .من با مرضی یه مدتی بود رفیق بودم ولی اون دوست نداشت بریم بیرون میگفت مجازی فقط . راتسش منم کم کم دیه دلمو زده بود تا یروز صبح اومدم مغازه دیدم ساعت های ۱۱ زنگ خورد گوشیم برداشتم دیدم مرضیه گفتم جان گفت خبی محمد گفتم مرسی تو خوبی بلخره بعد احوال پرسی .
گفت محمد دوستم اومدم خونم میتونی قلیون تو بیاری واسم .منم دیدم بهترین موقع اس گفتم آره
گفت پس بی زحمت بیار خونم .
راستش تعجب کردم مرضی که اصلا نمیزاره بزم خونش خودش گفت بیا رفتم در خونش زنگ زدم رفتم بالا در باز کرد اوف نگم .
یه ساپورت جیگری با یه نیم تنه سفید عجب چیزی شده بود رفتم تو دیدم رفیقش هست با یه تیشرت شلوار نشتیم یه قلیان آماده شد کشیدم یکم من رفتم . یه ۲ ساعت بعد دیدم زنگ زد کجایی گفتم مغازه گفت قلیان تو بیارم یا دوستمو ببرم عجله داره بعد میای میگیری گفتم بزار بعد
رفت اومد زنگ زد بیا بگیر رفتم در خونش بالا اومد دم در گفت بگیر محمد گفتم برو ببین چیزشون یادت نرفته انبرش نیس هاهم رف داخل منم رفتم داخل از پشت بهش چسبیدم عی خدشو می‌کشید فرار می‌کرد. ولی به زور بردمش تو اتاق افتاد رو تخت آنقدر مالیدم خوردم گردنشو که اونم حشری شد . دیدم ناله میکنه دستمو بردم سمت کسش

دیدم هیچی نگفت مالیدم یه دو دقیقه براش دیدم خیس شد دستم شلوارشو در اوردم خودمم لخت شدم شورشو در اوردم پاهاش خش تراش بود ها لاک مشکی زده بود خوردم انگشتاشو لیس زدم .
رفتم سراغ روناش چرخوندمش چه کونی سفید یکم خوردم براش چرخید گفت محمد بکن توش دارم میمیرم کیرم ۱۸ سانت هس پاشو گذاشت رو شونه هام زدم توش .یه ۵ دیقه زدم ارضا شدم ریختم رو شکمش بعد پاک کردش . رفتم بغلش دراز کشیدم ممهاشو خوردم یکم یه ۱۰ دیقه صبر کردم گفتم داگی شو داگی شو گفت فقط عقب نزنی هاع

گفتم باش موهاش بلند بود با یه دست موهاشو گرفتم با یه دست کیروم تنظیم کردم بعدش دستمو گذاشتم رو کمرش رفت پایین بالشت گذاشتم زیرش کردم یه چند دیقه زدم اونم ارضا شد منم ارضا شدم بعدش رفتم مغازه خیلی خوب بود . چند باره میاد خونمون سکس میکنیم .

نوشته: محمد طلا
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

با پسر عموم؟
1402/04/21
#دوست_دختر #دوست_پسر #فانتزی #دنباله_دار

سلام این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به چند هفته پیش و اینم بگم اولین داستانی هست که مینویسم چون بیشتر دوست دارم خواننده باشم تا نویسنده

من پریسام و ۱۸ سالمه قدم ۱۶۲ و وزنم ۵۸ و سایز سینه هام ۷۵ و پوستم سفیده و باسن به نسبت بزرگی دارم
من یک پسر عمو دارم که خیلی جذابه البته شاید از نظر من ولی در کل خوبه و من روش کراشم . قدش بلنده حدودا ۱۸۰ میشه و ۲۰ سالشه و اسمش آراد ِ و همیشه گوشه گیر و ساکت و مغروره و از همینش خوشم اومده
خب داستان از اونجایی شروع شد که مادربزرگ پدریم همه عمو و عمه هامو برای مهمونی دعوت کرد و قاعدتاً آراد هم باید باشه
من چون کرمم فعال شده بود و میخواستم نظر آراد رو جلب کنم اومدم یک لباس تقربا باز پوشیدم . موهامو لَخت کردم و باز گذاشتم و یک شلوار جذب چرمی و یک بلوز سفید نسبتا تنگ پوشیدم این هم بگم یقه بلوز عادی بود اما یکم بند سوتینم دیده میشد و چون فامیل های ما رو این چیزا حساس نبودن کار برای من راحت شد
اول های مهمونی بود که منو دوتا از دختر عمه هام رفتیم توی یکی از اتاق ها لش کردیم داشتیم حرف میزدیم که من گوشیمو برداشتم و نگاه کردم دیدم یک شماره ناشناس پیام داده و گفته بود بیا توی اتاق بقلی ( کلا دوتا اتاق طبقه بالا بود که یکیش خالی بود و اون یکی ما نشسته بودیم ) گفتم شما گفت آرادم تعجب کردم که شماره منو از کجا آورده اما خب به بهونه ای که برم دستشویی از اتاق زدم بیرون و رفتم جای آراد ، هم در رو باز کردم دستمو کشید و هلم داد سمت دیوار و دستشو گذاشت روی دیوار کنار سرم چون قدش بلند بود سرمو گرفتم بالا تا بتونم کامل ببینمش و گفت چرا این لباس هارو پوشیدی منم ک کرم افتاده بود تو تنم گفتم کی منی مگه کس و کارمی ، رلمی :| تا اینو گفتم چند ثانیه سکوت کرد و گفت میتونم باشم گفتم چطوری مثلا ... گوشیمو از دستم گرفت و شمارشو سئو کرد my love چند ثانیه زل زدیم بهم و بعدش آراد از جای لوازم آرایشی هایی که اونجا با رژ و ریمل لباسمو کثیف کرد و گفت برو یک لباس گیر بیار بپوش فقط اینو نپوش و رفت بیرون منم تو شک بودم ولی به هزار بدبختی یک لباس پیدا کردم و پوشیدم و اومدم بیرون طوری رفتار کردم که انگار چیزی نشده
توی کل مهمونی میتونستم نگاه های سنگین یکیو رو خودم حس کنم و خب قطعا آراد بوده و چند بار چشم و تو چشم شدیم
شب من میخواستم اونجا با چند تا از دختر عمه هام بخوابم و آراد هم فهمید و اونم خواست بمونه و خب موند . شب بود و داشتم توی گوشی میچرخیدم که دیدم پیام داد رفتم نگاه کردم گفته بود بیداری بهش گفتم انتظار نداری که باهات خوب رفتار کنم و جواب داد پس بیداری منم چیزی نگفتم بعد چند لحظه پیام داد بیا تو حیاط منم میخواستم ببینم چیکار میخواد بکنه چون داشتم از فضولی میمردم حقیقتش . رفتم و دیدم با بلوز و شلوارک مشکی اونجا واستاده جذبش شدم چون خیلی بهش میومد (: نزدیکش شد تا اومدم
بگم چیکار داری دستمو گرفت و رفت سمت دستشویی ( دستشویی توی حیاط بود ) برق رو روشن کرد و اومد سمتم تا اومدم فاصله بگیرم شروع کرد لب گرفتن ازم ، اولش همراهی نکردم که با دندون هاش لبمو گاز گرفت یه ناله ریزی کردم و بعدش همراهی کردم
تقریبا دو یا سه دقیقه داشتیم لب میگرفتیم که دیگه جدا شدیم تا اومد به کصم دست بزنه زدم رو دستش و گفتم اینجا نمیشه بعدا و گفت باشه داشتم میرفتم که گفت پریسا گفتم بله گفت میشه عام ... چیز ... ی یعنی ...منو تو باهم چی... چیز کنیم منم گفتم چیز کنیم؟ گفت یعنی باهم بریم تو رابطه من چیزی نگفتم فقط لبخند زدم آراد گفت یعنی چی الان آره یا نه منم گفتم آره ، تو چشماش برق افتاد بعدش من رفتم
وقتی رفتیم تو خونه یکم باهم چت کردیم بعد خوابیدم
صبح سر سفره هی چیز میزی میذاشت جلوی من تا بخورم منم زیاد اهمیت ندادم و سعی می‌کردم چشم تو چشم نشم باهاش ولی اون تمام مدت منو نگا میکرد
چند روز گذشت همو ندیدم ولی زیاد چت کردیم و هرشب باهم تلفنی صحبت میکردیم اما کافی نبود من میخواستم ببینمش و بهش گفتم و اون گفت فردا کلاسمو بپیچونم باهم بریم بیرون و منم گفتم باشه
فرداش با ماشین اومد دنبالم و رفتیم تقربیا حاشیه های شهر که خلوت تر باشه
شیشه های ماشین دودی بود و میتونستم هر کاری میخوایم بکنیم ((((: و این برای من یعنی بهتر از هر چیزی توی ماشین چند بار به رون و کصم دست زد و دیگه طاقت نیاورد ، ماشینو کنار زد و شروع کرد لب گرفتن و در همین حین من داشتم زیپ شلوارشو باز میکردم وقتی جدا شدیم شرتشو کشیدم پایین و شک شدم از دیدن کیرش . بدون مو نسبتا روشن و از همه بهتر خیلی کلفت . طاقت نیاوردم شروع کردم به ساک زدن خیلی حرفه ای داشتم ساک میزدم و در همین حین آراد داشت مانتو و سوتین منو در می آورد و شروع کرد به مالیدن سینه هام من کنار کشیدم و اون هم چنان داشت با سینه هام بازی می‌کرد

Читать полностью…

داستان کده | رمان

جلو رفیقش داره ترتیب دوس دخترشو میده پشمام 😐

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سوپرای زیرنویس فارسی🔞:

@irZirnevis
@irZirNevis

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سکس با دوست دختر قدبلندم
1402/04/20
#خونه_خالی #دوست_دختر

سلام‌. من منوچهر هستم ساکن کرج با اصالت همدانی-کرمونشاهی . ۱۶ سالمه ، ۱۸۵ قدمه ، ۹۰ کیلو وزنمه و اهل ورزش . یه دوست دختر دارم که نامش فرنگیس هست‌ . قدبلند و هیکل توپر و ورزشکار. خیلی اتفاقی باهاش اشنا شدم ۱ سال پیش تو طاق بستان کرمونشاه. تو طاق بستان باهاش اشنا شدمو خودمو معرفی کردم. فرنگیس هم کرمونشاهیه ولی ساکن کرج . هیکل توپ با ۱۸۰ سانت قد و سینه های خوش فرم . از من فقط ۴ ماه بزرگتره . تو طاق بستان شماره هارو رد و بدل کردیمو برگشتم کرج. باهم چت میکردیم و حرفای قشنگ میزدیم.با هم قرار میگذاشتیم و خیابونارو متر میکردیم. یک روز خانوادم بخاطر کاری رفتن به همدان و من بخاطر امتحانات دی ماه موندم کرج. به فرنگیس گفتم خونه خالیه و بیا باهم درس بخونیم و فیلم ببینیم. فرنگیس اومد خونمون.با میوه و نوشیدنی و آجیل پاجیل ازش پذیرایی کردم. و فیلم دیدیم. شام هم ماکارونی گذاشته بودم بهش گفتم واس شام هم بمون. بعد شام نشستیم و ریاضی کار کردیم… در هنگام درس خوندن ، بغلشم کرده بودم و گردن و گوش هاشو گاز میگرفتم. رو تخت نشسته بودیم و دفتر کتابم رو تخت بود. دفتر کتابها رو گذاشتم کنار و اروم اروم کنار هم رو تخت دراز کشیدیم. شروع کردیم به لب گرفتن. مثل بهروز وثوقی تو فیلم دشنه که اون هم دختر بغل کرده بود ، به فرنگیس گفتم "بچسب به من ، انقده خوبه#34; . حس خیلی خوبی داشتم موقعی که بغلش کرده بودم . بعدش لباسمو دراوردم اونم لباسشو دراورد. سوتینشو هم درآورد . سینه هاش داشت دیوونم میکرد. شروع کردم به مالیدن و خوردن سینه هاش. کیرمم تو شلوار داشت منفجر میشد . فرنگیس هم میگفت : منوچهر بمال و بخور ممه هامو که خوب میخوری. گفتم : منوچهر فدای سینه هات بشه. خوشش اومد.بعدش شلوارمو کشید پایین و شروع کرد به ساکیدن . خیلی خوب میساکید. شلوارشو کشیدم پایین . عجب کس و کونی داشت. کصشو تازه شیو کرده بود گفتش منوچهر چرا وایستادی زود باش. منم شروع کردم به لیسیدن. خیلی لذت بخش بود. رو تخت خوابید و کیرمو کردم تو کص زیباش . خیس خیس شده بود . تلمبه میزدم اونم آه و ناله میکرد. گفت : منوچهر تو مال منی دختر دیگه ای رو نکنیا‌. گفتم عقیم بشم اگه دختر دیگه ای رو بکنم. در حین تلمبه زدن لب هم میگرفتم. به کونش هم اسپنک میزدم. بعدش گفتم داگی بخواب که از پشت بکنم تو کصت‌ داگی کردم تو کصش . انگار تو بهشت بودم. سینه هاشم میمالیدم . بعدش گفت منوچ انگشتتو بکن تو کصم تا آبم بیاد. ۳ انگشتی کردم تو کصش بعد چن دقیقه مثل چشمه ، آب میداد.انقدر آبش زیاد بود که یه کشورو از خشکسالی و قحطی نجات میداد‌. دوباره بغلش کردمو بوسیدمش. فرنگیس هم اون شب تنها بود پس بهش گفتم بمون خونمون . شبم کنار هم رو تخت خوابیدیم. موقع خواب کونش به سمت من بود از پشت چسبوندم بهش. صبح بیدار شدیم و رفتیم مدرسه هامون برای امتحان . امتحان دادیمو برگشتیم خونه. منو فرنگیس هنوزم باهم سکس داریم و میریم خونه همدیگه . خدا یار و یاورتون . پایان

نوشته: منوچهر

@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

مهشید و آقای مهندس
1402/04/20
#همسر #دانشجویی

سلام من مهشیدم ( اسم مستعار) قصه از اون جایی شروع شد که من یه واحد رو توی دانشگاه افتادم من صنایع می خوندم و کسایی که صنایع می خونن می دونن که یکی از واحد های سخت مدار دو هست دانشگاه ما توی تهرانه ولی دانشکده ها از هم فاصله دارن ( قابل حدس هست که خواجه نصیره) در هر صورت رفتم مدار دو رو دانشکده برق ورداشتم روز اول رفتم سر کلاس استاد اومد و حرف های همیشگی جلسه یک که درباره نمره دادن و این چیزا بود رو گفت بعد یه پسر اومد خیلی آروم آخر کلاس نشست استاد بهش سلام کرد معمولا استاد به بچه هایی که میومدن سلام نمی کرد ده دقیقه مونده بود به آخر کلاس گفت بفر مایید شما اون پسره اومد مهربون گفت سلام خیلی مخلصیم عرفانم دستیار استاد بعد در باره تمرین ها توضیح داد ولی یکم زیادی داشت به من نگاه می کرد در اواسط ترم دیگه کم کم رومون باز شده بود خیلی ازش سوال می پرسیدم اونم خیلی خوب جواب میداد رسیدیم به آخر ترم بهم زنگ زد بهم گفت که ازم خوشش اومده و جواب من چه بله و چه خیر هیچ تاثیری روی نمره نداره من اون موقع تازه وارد یه رابطه شده بودم و رد کردم البته خیلی مودبانه اونم گفت باشه و قطع کرد از اون به بعد هر وقت می دیدمش یه سر تکون می دادیم و رد می شدیم بعد چند ماه اون که باهاش توی رابطه بودم بهم خیانت کرد و جدا شدیم هی می خواستم یه جوری بهش چراغ سبز نشون بدم ولی اون دیگه به من نگاه هم نمی کرد رفت و چند سال بعد من دنبال کار بودم و توی یه شرکت ساخت قطعات الکترونیکی صنایع کار پیدا کردم البته کار خیلی پایین توی شرکت بعد از یه هفته کار کردن بهمون گفتن گروه مهندسین که رفته بودن یونان برای همایش الکترونیک اومدن یهو بین مهندسین که داشتم تازه می دیدم عرفان رو دیدم چند ثانیه به هم خیره شدیم و خیلی آروم نگاهش رو آورد روی کفش هام بهم سلام کرد و گفت خوش حالم که می بینمت عرفان شده بود رئیس بخش طراحی ( یکی از مهم ترین ها توی این شکل شرکت ها ) بعد چند ساعت یکی بهم گفت برو توی اتاق عرفان باهات کار داره رفتم دیدم دوتا قهوه درست کرده یکیش رو بهم داد بعد خیلی آروم بهم گفت از یه شرکت توی کیش بهش پیشنهاد کار شده می خواسته قبول نکنه ولی حالا که منو دیده نمیتونه بمونه منم بهش گفتم که من اشتباه کردم و باید بهش جواب مثبت میدادم این شد که الان باهم زن و شوهریم ببخشید اگه بخش سکسی نداشت
نوشته: مهشید

@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سکس زنم با داداشش
1402/04/20
#تابو #بیغیرتی #همسر

سلام خدمت تمام دوستان شهوانی.
یاسر هستم سی ساله از جنوب خاطراتی که براتون تعریف میکنم واقعی هست .پس اگر دوست دارید باور بکنید .دوستم داشتید باور نکنید .
من وقتی بیست ساله بودم ازدواج کردم خانمم پنج سال از من کوچکتره دو تا بچه ام داریم.
زن من چند تا داداش داره که یکیشون مجرد هست .توی یک شهری دیگه سر کار هست معمولا چند وقتی یک بار میاد سری به خانواده اش بزنه .
نمیدانم از کجا شروع کنم.
زن من جلوی داداشش راحت میپوشه ‌.
خیلی با هم خوب هستن .اصلا کسی شاید باور نکنه برادری با خواهرش سکس کنه.
داستان از جایی شروع شد مال پنج سال پیش بود .برادر زنم هر وقت میومد سری به خانواده اش بزنه .خونه ی خودشون نمی‌رفت.شب میومد خونه ی ما می‌خوابید که صبح من برم سر کار کسی خونه نباشه با خواهرش سکس داشته باشه.
اسم داداشش سجاد هست.
سجاد یک بار از بالای سرش رد شدم دیدم داستان سکسی هایی که میخوان راجب آبجی هست.
من اصلا موهام سیخ شدن .از اون موقع بهشون شک کردم.
همیشه میومد خونه ما بچه کوچک داریم باهاش بازی کنه .به بهانه بچه میومد که دلش تنگ شده.
از اون موقع که دیدم داره داستان سکسی میخونه زیاد تحویلش نمیگرفتم.
دنیا روی سرم میچرخه.
شک من خیلی بیشتر شده بود.
مثلا وقتی داداشش میرفت سرکار شهر خودش .من شب با خانم سکس میکردم میدیدم میلی نداره در صورتی که یک هفته هم سکس نکرده بودیم .
یا وقتی سکس میکردیم کیرم آب سفید رنگی دورش میشد.
هر وقت داداشش میومد شهر ما ساعت سه شبم می‌رسید. نمی‌رفت خونه پدر مادرش مستقیم میومد خونه ما از روی دیوار می‌پرید داخل خونه.
چجوری شد یک بار شک من به یقین تبدیل شد .
صبح زودی روز بارونی بود داداشم زنگ زد گفت خانمم زایمان داره تاکسی گیر نمیاد بیا خانمم را برسون بیمارستان .
جمعه بود برادر خانمم بود .
من که دوست نداشتم برم .چون میترسیدم تنها بشم خانمم را بکنه این بی ناموس .
اینقدر برادر خانمم اصرار می‌کرد برم منو پاس می‌کرد. خیلی دلش می‌خواست من برم.
منم گفتم چکار کنم مچ اینا بگیرم .
تبلتی داشتم گذاشتمش روی ضبط صوت .قبلشم کردم گذاشتم توی پنجره داخل اتاق خواب رفتم زن داداشم را رسوندم بیمارستان بعد از دو ساعت اومدم ببینم چکار میکنن .
اومدم تبلت را از حالت ضبط صوت خارج کردم و صدا را داخل تلگرام ذخیره کردم که پاک نشه.شب وقتی تنها شدم صدا را گوش کردم دنیا رو سرم خراب شد.
صدای صحبت کردنشون زیاد واضح نبود .بیشتر صدای تلمبه زدن و آخ اوخ بود.
مونده بودم چکار کنم .یک شب وقتی که کسی خونه نبود آخرای شب که بچه ها خواب بودن .
گفتم به خانمم که من برات چی کم گذاشتم به من خیانت میکنی .هزار تا قسم خورد ‌جان بچه ها را قسم خورد .
منم صدا را براش گذاشتم زیر بار نرفت گفت من خواب بودم .
گفت شاید صدای جق زدن داداشم باشه…یا صدای فیلم دیدن داداشم .اصلا هرکاری کردم زیر بار نرفت.
بعدشم من را تحریک کرد شروع کردیم سکس کردن .که فراموش کنم .
قشنگ تابلو بود سیر بود .الکی آخ اوخ می‌کرد من تحریک بشم .من که حرفش باور نکردم.
من را خر کرد .گفت اگر مشکلت داداش من هست میگم دیگه اینجا نیاد.
گفتم باشه.
یک چند وقتی میشه داداش نیومده دیگه برای خواب.
که داداشش خداروشکر به خاطر یک مسائلی دو سال افتاد زندان من راحت بودم .
که دوباره آزاد شد
خونمون رو به خاطر اون گوساله جابجا کردم .
چون خونه قبلیمون کنار خونه پدر مادرش بود
رفتیم جای دور تری .
ناگفته نماند که من همیشه موقع سکس از خانمم حرف میکشم وقتی توی اوج شهوته میگم من بهتر میکنم یا داداشت .که میگه تو.
بازم همین عیدی بود بازم شبش خوابم نرفت چون داداشش خون

Читать полностью…

داستان کده | رمان

یتونی یکم سینه های خاله ت رو دست بزنی اشکالی نداره من با همین سینه هام بهت شیر هم دادم. منم از خدا خواسته آروم آروم سینه هاش رو گرفتم و شروع کردم به مالوندن. بعد چند ثانیه یه صدای آه ریزی ازش در اومد و دیدم که زبونش رو یواش دور لبهاش میچرخونه و این یعنی حشری شده بود. با دیدن این صحنه آروم یکی از دستامو گذاشتم روی رونش و لاپا و سینه ش رو همزمان مالیدم اما هیچ حرکتی نمیکرد و فقط صدای اووم و آه ش یکم تندتر شده بود. سعی کردم دستی که توی لاپاش بود رو آروم به سمت کسش ببرم و چون شورت پوشیده بود نهایتا میتونستم از رو شورت لمسش کنم. همینکه دستم به کسش خورد یهو انگاری که به خودش اومده باشه دستمو پس زد و گفت خب مانی جان دیگه یه آبی به خودت بزن و برو بیرون منم الان میشورم خودمو میام.
همینقدر هم که تونسته بودم بمالمش و حشریش کنم برام پیشرفت خیلی خوبی بود و کیرم توی شورت داشت منفجر میشد که بعد بیرون اومدن از حموم رفتم توی دستشویی و یه جق پرآب زدم.
خاله م وقتی از حموم اومد بیرون قیافه ش یکم درهم بود انگار از کاری که کرده راضی نیست. خلاصه هیچ دیالوگی باهم نداشتیم تا اینکه وقتی توی آشپزخونه جلو گاز واستاده بود منم رفتم توی آشپزخونه و در حالی که پشتش به من بود دستم رو روی کمرش گذاشتم و گفتم خوبی خاله ؟ گفت آره خاله جون خوبم تو چطوری ؟ و با خنده گفت حموم بهت خوش گذشت ؟ منم سریع گفتم بهترین حموم زندگیم بود ولی میتونست بهتر هم باشه گفت یعنی چجوری ؟ گفتم هوووم راستش از هیکلت خیلی خوشم میاد خاله و به نظرم زن ایده آلی هستی حیفه که سکس آنچنانی نداری. یهو توی حالی که یکم جا خورده باشه گفت آه چی‌بگم مانی جون و توی چشمای هم زل زدیم. منم یهو خیلی ناخواسته به سمت لباش رفتم و شروع کردم به خوردنشون اونم خودش رو رها کرد و حسابی لبای همو میخوردیم که من باز دستام رو وارد عمل کردم شروع کردم به مالوندن سینه هاش و اونم دیگه صدای آهش راه افتاد و زبونمون هم درگیر شد. یادمه یه تاپ قرمز بدون سوتین پوشیده بود و این مالوندن سینه ها رو خیلی راحت میکرد توی یه لحظه تاپش رو درآوردم و بدون معطلی شروع کردم ممه های بزرگش رو که نوک برجسته و بزرگی هم داشت خوردن. در همین حال بودیم که یهو خودش رو زانو نشست و شلوارکم رو از پام درآورد و چون شورتم توی حموم خیس شده بود نپوشیده بودم و یه راست کیرمو گذاشت توی دهنش و با شهوت زیاد شروع کرد به خوردن. زبونشو دور سر کیرم میچرخوند خیس خیس میکردش توی دهنش. بعد اینکه حسابی خوردش بلندش کردم و برگردوندمش به سمت سینک ظرفشویی تا دستاشو بزاره و منم دامن مشکیش با خال خال های سفیدش رو که خیلی سکسی ترش کرده بود دادم بالا و سرمو لای کونش گذاشتم و شروع کردم به لیسیدن کس و کونش. یکم با سوراخ کونش ور میرفتم یکم هم با زبون کصش رو میلیسیدم. توی همین حین بلند شدم و کیر سفت و تقریبا بزرگم که خیس هم شده بود یکم به کصش ضربه زدم و مالوندم و یهو فرو کردم توی کصش. صدای آه تقریبا بلندی جوری که حواسش نباشه کشید و منم شروع کردم به تلمبه زدن. واقعا حس خیلی بی نظیری بود سکس با خاله که همیشه آرزوش رو داشتم و رویا میدیدم الان در حال انجام شدن بود. کیرم توی کصش بود و داغیش همه وجودمو گرفته بود. بعد چند دقیقه تلمبه زدن، کیرمو درآوردم از توی کصش و بدون معطلی آروم گذاشتم توی کونش. سر کیرمو با یه فشار فرو کردم اما اونقدری تنگ بود که انگار خیلی با شوهرش از کون سکس نداشته اما دلم کونشو می خواست. دلم میخواست کیرمو تا انتها فرو کنم توی کونش. همینجوری که آروم آروم فرو میکردم میگفت مانی از کون نه خیلی

Читать полностью…

داستان کده | رمان

نم و ممه هاشو خوردم
انقد خوردم که صداش درومد دستمو سمت کصش بردم و انقد خیس بود که با همون آب مالوندمش و قربون صدقه داغیش میرفتم
پاشدم لباسامو کندم و با کصم نشستم رو کصش و مالیدم
تو این دنیا نبود و میگفت بار اولمه خیلی داره حال میده
کصشو خوردم واسش و انقد باهاش ور رفتم که ابش اومد
گفتم میدونی کی تاحالا تو گفتم و این اندامت دیوونم کرده
میگفت دیوونه بهم میگفتی جونمم بهت میدادم
حشری تر میشدم
بعد سکس رفتیم حموم و کلی با هم ور رفتیم
هیچوقت سکس انقدر بهم نچسبیده بود
دلم میخواد با شوهرمم بخوابه و ببینم کس دادنشو
نوشته: پَر
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

یدم کل دنیام عوض شد
انگار دنیام داشت رنگ می گرفت
صدای پرنده ها گوش نواز شده بود
و شادی تو وجودم دمیده شد
مهرداد:
کیا ساکت شده بود ، گوشیشو برداشت و رفت تو گالری
یه اسکرین شات را باز کرد و بهم نشون داد
پیامی که سعید براش فرستاده بود رو اسکرین شات گرفت
اسم سعید را my morphine ثبت کرده بود
هه خیلی‌ این بچه رمانتیک بود
کیا همیشه وقتی محبت میکرد
محبت کردنش فرق میکرد
حتی بعضی وقتا من بهش حسودی میکردم اینکه محبتشو نثار یکی میکرد
به دل پاکش حسودیم شد
خیلی دلش گرفته بود
خواستم چیزی بگم که گفت
کیا:
این پیام مال هشت ماهه پیشه
هنوز برام تازگی داره
هنوز وقتی نگاش میکنم دلم آروم میشه ، خیلی دلم براش تنگ شده
اون روز وقتی پیامشو نگاه کردم
خیلی خوشحال شدم
تو پیامش گفت (تو تنها نیستی)
وقتی برگشتم به خودش نگاه کردم
چشمک بهم زد
اون روز باهام تا جایی اومد که باید ماشین می‌گرفتم برم سمت خونه
اونجا منتظر موند تا ماشین بگیرم
وقتی ماشین اومد
موقع خداحافظی ، بغلش کردم
باورت میشه
بدون هیچ دلیلی ، بدون هیچ مقدمه ای،خودمو تو بغلش پرت کردم
اون لحظه به هیچی فکر نکردم
بغلش خیلی خوب بود
وقتی جدا شدم ازش
سوار ماشین شدم
و همونجا خشکش زده بود
وقتی دست براش تکون دادم
با یه لبخنده گنده ازم پذیرایی‌ کرد
هر کدوم به سمت خونمون راهی شدیم
مهرداد:
کیا دوباره رفت تو فکر ، همیشه زمانی تو فکر میره که یه خاطره خوب تو ذهنش پلی بک بشه
خسته بود
از همه چیز کلافه شده بود
نمیدونم چرا
ولی خیلی دلم می‌خواست بهش بگم که
اینجوری نکنه با خودش ، خیلی دلم میخواست بغلش کنم
سرشو نوازش کنم
دلم میخواست تا خود صبح بشینم باهاش و به حرفاش گوش کنم
ولی ،،،،،
کیا سرشو روی پام گذاشته بود
اروم و بی صدا گریه میکرد
کیا:
مهرداد میشه سرمو…هق…هق…میشه سرمو ناز کنی ؟!
_چرا که نمیشه
دستش روی سرم نشست و شروع کرد
به خوندن
من
من یه برکم وسط قلب یه بیشه
هیشکیییییییی سالی یه بارم از اینجا رد نمیشه
توووو از دل دریای شور
از یه جای دوره دور اومدی خوش اومدی ماهی خسته
توووو وقتی رد شدی از این برکه ی تنها
من آرزوم شد یه روزی برسم به دریا
باز واسه دیدن تو ، واسه رسیدن به تو
اومدم بگذرم از این در بسته
ماهی ماهی ماهی
شدم امشب راهی
کجای دریا رو بگردم
ماهی ماهی ماهی
هی میکشم اهی
چرا هنوز پیدات نکردم
مهرداد:
آهنگی که تو این چند ماهی گوش میداد ، رو خوندم
همین جوری سرشو نوازش میکردم
گریه هاش
شدید شده بود
در حدی که قشنگ رون پام خیس شده بود
اما نخواستم جلوشو بگیرم
کم کم چشماش گرم شد و خوابید
سرشو بلند کردم و یه بالشت زیر سرش گذاشتم
رفتم سمت میز تحریرش
روی یه برگه نوشتم
(تو ارزش داری ، لااقل واسه من
خواهش میکنم خودتو اذیت نکن
غذاتو بخور ، دوش بگیر ، بعدش بخواب)
مامانش بهم گفته بود این چند روز اصلا غذا نخورده
وقتی برگه را نوشتم
گذاشتم بالای سرش که ببینه
دیدم داره با خودش حرف میزنه
+سعید ، عاشقتم
سعید برگرد
سعید ،من …من …من تو رو خدا
خیلی‌ تنهام هیچکس نیست برگرد
نه تنها تو بیداری ارامش نداشت
الان تو خواب هم آرامش نداره
برای اینکه آروم بشه دستی روی سرش کشیدم
سرمو خم کردم و پیشونیشو بوسیدم
و دم گوشش زمزمه وار گفتم
+هیییششش ، همه چیز درست میشه
غلتی زد و دستمو بغل کرد
دلم نیومد برم همونجا نشستم و بهش نگاه کردم
نگاه کردم
شاید عقده دیدنش از دلم بره
با سلام دوستان آیهان هستم
امیدوارم که خوشتون اومده باشه
اگه باز خورد خوبی داشته باشه
و اگه مایل باشید
تو کامنتا بگین ادامشو بزارم
نوشته: شاهزاده تاریکی
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

دبیرستان ممنوعه (۱)
1402/04/20
#گی

بنام خدا
حکایت عشق نافرجام
به قلم شاهزاده تاریکی
بدون در زدن وارد اتاقش میشم ،به چهار چوب پنجره تکیه داده بود و نگاه میکرد…
نمیدونم دنبال چی بود ، نمیدونم چی میخواست اما انگار گمشده ای داشت
رفتم داخل اتاق که سرشو سمتم برگردوند ، با چشمای خیسش روبه رو شدم
+عه چیشده کیا ؟!
_هیچ…هق…هق…هیچی
+عزیزم الان دقیقاً دو ماهه من میام اینجا هر وقت اومدم تکیه داده بودی و بیرون را نگاه میکردی و گریه میکنی!
اخه چت شده ؟!
چیزی نگفت فقط اشکاشو پاک کرد و نشست روی تخت ، باورم نمیشد!
یعنی این همون کیا بود ؟!
همون پسری که همیشه شاد بود
همیشه پر انرژی بود
همونی که ۱۸سال سنش بود اما مثل بچه ها رفتار میکرد ؟!
همونی که با دیدن کارتون ذوق میکرد
همونی که کل مدرسه دوست داشتن باهاش دوست بشن
یعنی چی شده ؟!
این کیا نیست
رفتم سمتش و بغل دستش نشستم
نگاهی بهش انداختم ، بازم رفت تو فکر و ناخودآگاه اشک از چشمش اومد
خواستم حرفی بزنم که سرشو روی شونم گذاشت
میخواست یه چیزی بگه
مردد بود ، بین گفتن و نگفتن مونده بود
دردشو حس میکردم
این درد عشق بود ، این پسر گرفتار عشق شده بود ، اما عشقش عادی نبود
همیشه تفاوتشو با بقیه پسرا حس میکردم
ظریف تر بود ، حساس ، شکستنی
با استعداد و دقیق بود
جزئیات خیلی براش اهمیت داشت
خوش سلیقه بود ، اصلا این پسر یه حوران بود
(حوران ،در زبان فارسی دری به معنای غلام بهشتی است)
بالاخره زبون باز کرد
_مهرداد!
+جانم
_همه چیز از اون روز لعنتی شروع شد!
+چی ، کجا !
کیا جان ، داداش گلم نگاه چه بلایی سر خودت آوردی ، تو رو خدا بگو چی شده همه چیزو تعریف کن
_مهرداد ، به نظرت من آدم بدی هستم ؟!
+کی همچین حرفی زده ؟!🖤
_مهرداد من فقط دوسش داشتم ، بخدا قسم فقط دوسش داشتم
از کل این دنیا برام با ارزش تر بود
(گفتم دردش ، درد عشقه ،هه چه تراژدی تکراری ، خیلی‌ کلیشه ای شده اما همیشه باعث عوض شدن آدما میشه)
+کیا جان چی شده ؟!
_مهرداد ، بزار همه چیزو برات تعریف کنم دقیقا اولین دیدار من ، همون روزی بود که منو و تو و حامد داشتیم حرف میزدیم
فرزاد اومد پیشمون هفته اول مدرسه یادته ؟!
فهمیدم کدوم روز را میگه!
همون روزی که با سعید آشنا شد
دقیقا از همون روز بود که از ما فاصله گرفت
همیشه تو مدرسه با همدیگه بودن
با اینکه یک سال ازش کوچیکتر بود
رابطه خوبی داشتن
+اره عزیزم خب
_اون روز فقط یه بار دیدمش
بعد تو و حامد رفتین سمت بقیه بچه ها و من داشتم با فرزاد صحبت میکردم ،
حرف خاصی نزدیم همون روز منو و سعید دوست شدیم
اوایل فقط تو مدرسه باهم بودیم
اوایل فقط دوست ساده بودیم تا اینکه
دیگه ساکت شده بود
حرفی نمیزد و فقط یه خنده روی لباش نشست
تعجب کرده بودم
توقع همچین واکنشی نداشتم
فقط بهش نگاه میکردم که دوباره شروع کرد به حرف زدن
میدونی از کجا رابطه ما شروع شد ؟!
_از کجا ؟!
+اون روز ، دوشنبه بود
نه فرزاد اومده بود نه حامد، من بودم و خودش ، وقتی رفتم توی مدرسه روی سکوی روبروی در مدرسه نشسته بود ، وقتی منو دید اومد سمتم و باهم احوال پرسی کردیم
میدونی چیه ، اون اوایل اصلا نمیتونستم ضمیر مفرد براش به کار ببرم ، یه حس خجالت نسبت بهش
داشتم
همیشه اون اوایل میگفت
چرا تو با من راحت نیستی ، هر وقت دلیلشو میپرسیدم میگفت همش بهم میگی شما
منو جمع میزنی
خلاصه همون روز زنگ تفریح بود که
دوباره وقتی اومدم تو حیاط اومد سمتم ، بازم شروع کردیم صحبت کردن
بهش گفته بودم الان یه قهوه میچسبه واقعا بهش احتیاج دارم
گفت بریم بگیریم
می‌دونی تو بوفه مدرسه معمولا قهوه نمیدن منظورش این بود بریم بیرون از حیاط که گفتم نه آقا شرمنده مدیر ببی

Читать полностью…

داستان کده | رمان

چهارم:خارکسه جنده ها( ذهن زیبا)
کارت پنجم:افشا نقش جنده ها
از بلندگو سالن جنده خانه اعلام میشه،
از اونجا که انتخاب افراد برتر برای انجام ماموریت بسیار حساس و با اهمیت هست گردانندگی سکس پدر خواننده را رئیس سازمان یعنی جناب ایران بر عهده میگیرن.
در سالن شیشه ای اصلی جنده خانه باز میشه و ایران وارد میشود و می رود در جایگاه مخصوصش قرار میگیرد ،که یک صندلی راحت سلطنتی با یک مانیتور و یک میز که ۱۱ دکمه روش نصب شده می نشیند.
و اینگونه سخنانش را آغاز میکنه.
با سلام به تک تک شما ۱۱ نفر که تا به اینجا مراحل را پشت سر گذاشتید و خودتان را به این مرحله رساندید.
ازتون میخوام که بهترین عمل کرد از خودتان به نمایش بزارید و از شانسی که گیرتان امده استفاده کنید چرا که تک تک شما بخاطر به خطر انداختن سازمان لایق مرگ هستید و همه شما خوب می دانید که من ایران با هیچ شخصی حتی نزدیکترین افراد زندگیم هم مدارا نمیکنم پس بدون تقلب سعی کنید بالاترین امتیازها را بیارید و بتوانید به سازمان خدمت کنید.
توضیحات نقش ها داده شده و وقتی در اتاق که پشت سرتان هست با دستور من باز شود هرکدام از شما داخل اتاق بشوید نقش شما برایتان نمایش داده می شود.
و اما چگونگی اجرا بازی سکس پدر خواننده:
در روز تمام افراد از اتاق هاشون بیرون می آیند و در مورد شخص یا اشخاصی که فکر میکنند افراد سیاه جنده خانه هستن حرف میزنن و بعد از حرف نفر آخر رای گیری میشه و شخص یا اشخاصی که حداقل نیمی از افراد حاضر در جنده خانه بهشان رای دادن از خودشان دفاع میکند.
بعد دوباره برای خروج رای گیری میشود
اگر بعد دفاعیه یک نفر در دفاعیه بود و در رای گیری نصف افراد حاضر در جنده خانه کیر یا دیلدوش را داخل کس یا کون یا دهن فردی که در دفاعی به میز وسط سالن جنده خانه بسته شده بکنن اون فرد از بازی خارج میشود.
اما اگر بیشتر از یک نفر در دفاعیه باشد هر نفری که کیر یا دیلدو بیشتری داخل کون یا کس یا دهنش بشود از جنده خانه اخراج میشود.
یعنی اگر در دفاعیه بیشتر از یک نفر باشه هرکسی که حتی یک کیر یا دیلدو بیشتر از نفر دیگر توش رفته بشه از بازی خارج میشه.
و اگر کارت افشای نقش جنده ها هنگام خروج انتخاب نکرده باشه و نقشش افشا نشده باشه تا زمانی که جراح جنده خانه از توانایش استفاده نکرده باشه امکان داره توسط جراح جنده خانه جراحی بشه و به جنده خانه برگردد.
و در شب هم که هر فرد با توجه به نقشی که دارد از اتاقش بیرون می آید و کارش رو انجام میدهد.
وقتی بازی تمام میشه که تعداد ساید سیاه جنده خانه با ساید سفید جنده خانه مساوی بشه که اون وقت ساید سیاه برنده و جنده خانه مطلق به اونها میشه .
اما اگر ساید سفید جنده خانه تمام افراد ساید سیاه جنده خانه را جر بدن و از جنده خانه اخراج کنند که جنده خانه در آرامش برسه اون وقت ساید سفید برنده هستن.
توضیحات کامل داده شده و هر شخص از اتاق شماره یک خودش را معرفی میکنه و نسبتش را در داستان ماجراهای علی میگه و به فرد یا افرادی که مشکوک هست اتهام میزنه.
هرکسی جلو هر اتاقی ایستاده شمارش در جنده خانه هست.
شروع سکس پدر خواننده

۱.علی هستم پسر بی غیرتی که با تحریک کردنم توسط ارسلان و آرام به مامان مریم تجاوز کردم.
به ارسلان و آرام و مامان مریم اتهام میزنم.
۲.ارسلان هستم دوست صمیمی علی و استاد مخ زدن دخترها.
فقط به حاج آقا محمدی اتهام میزنم چون تمام آخوندها برای من حرام زاده و کس کش هستند.
۳.آرام هستم دوست دختر علی و دختر عمه ارسلان.
به ارسلان و حاج جواد و حاج حسن مشکوک هستم.
۴.سمیه هستم عمه

Читать полностью…

داستان کده | رمان

رئالیتی شو سکسی پدر خوانده
1402/04/20
#معمایی #دنباله_دار

مقدمه
با سلام خدمت تمام دوستان و سروران گرامی
این داستان برگرفته شده از سناریو بازی مافیا پدر خوانده آقای سعید ابوطالب که به تازگی فصل اولش پخش شده هست.
با این تفاوت که اسم های نقش های بازی الهام گرفته شده از بعضی اصطلاحات سکسی و افراد که قراره بازی کنن شخصیت های داستان علی و مامانش هستن که در قالب ۳ فصل قبلا در سایت شهوانی منتشر کردم انتخاب شدن.
بعد از اینکه علی با تحریک آرام و ارسلان به مامانش (مریم )تجاوز میکنه و متوجه وجود سازمان مخفی میشن که توسط شخصی به نام ایران (پدر مریم) اداره میشه و مریم که تمام گذشتش فاش شده و بعد از تجاوز پسرش علی ناپدید میشه.
ایران وقتی آینده سازمان را در خطر افشا شدن میبینه یک تصمیم مهم میگیره.
با دستور ایران تمام کسانی که از وجود سازمان و هویت ایران مطلع شدن طی یک عملیات ربوده میشن و به ناکجا آباد برده میشن و بهشون اطلاع میدن فقط کسایی میتونن به زندگی عادی برگردن که برای سازمان مفید باشن و در هر شرایطی راز دار بمونن و دارای هوش بالا باشن و آمادگی مقابله با هر اتفاقی داشته باشن و بتونن بهترین عکس العمل و رفتار را انجام بدن.
پس با خواست رئیس سازمان (ایران) مسابقه سکسی پدر خواننده که مسابقه ای مرگبار برای حیات بین ۱۱ نفر برتر که تا اینجا کار تونستن مراحل آزمون را طی کنن و زنده بمونن برگزار میشه و نفرات برتر انتخاب میشن برای انجام یک عملیات مهم و سری.
از تو بلندگو اعلام میشه هر کسی که اسمش خوانده میشه وارد سالن شیشه ای جنده خانه میشه و جلوی در هر کدام از ۱۱ اتاقی که داخل سالن جنده خانه هست می ایسته.
نفر اول مریم
نفر دوم علی
نفر سوم آرام
نفر چهارم ارسلان
نفر پنجم حاج آقا محمدی
نفر ششم نوید
نفر هفتم دایی اکبر
نفر هشتم حاج جواد
نفر نهم سمیه
نفر دهم زهرا
نفر یازدهم حاج حسن
توضیحات و نقش های بازی سکسی پدر خوانده
در بازی سکسی پدرخوانده از ۱۱ نفر ۳ نفر در ساید سیاه و مافیا هستن که شامل ۳ نقش میشه که به ترتیب
۱.رئیس جنده خانه (رئیس مافیا،ساید سیاه)
نقش رئیس جنده خانه:
که بالاترین توانایی را داره و یا میتواند خودش یا دستور بدهد یکی از یاراش یک نفر از ساید سفید (شهر) را جر بدهد یا اگر بتواند نقش یک نفر از ساید سفید جنده خانه را درست حدس بزنه گرداننده اجازه میدهد اون یک نفر که در ساید سفید جنده خانه هست را کل (مافیا)ساید سیاه، باهاش گروهی سکس کنن و جرش بدن و از بازی خارجش کنن.
۲.حرام زاده جنده خانه (ماتادور،ساید سیاه)
نقش حرام زاده جنده خانه:
هرشب با اعلام گرداننده از اتاقش بیرون میاد و با حرام زادگی خودش یکی از افراد ساید سفید جنده خانه که فکر میکند دارای توانایی هست را انتخاب میکند و تواناییش را ازش میگیرد.
۳.کس کش جنده خانه (سال گودمن،ساید سیاه)
نقش کس کش جنده خانه:
در شبی که یکی از یارهاش جر خورده شده باشه و از بازی خرج شده باشه اگر یکی از خواجه های جنده خانه (شهروند ساده) را درست تشخیص بده و تو شب جرش بده اون خواجه جزو ساید سیاه میشه و دارای توانایی جر دادن میشه.
۴.جراح جنده خانه ( کنستانتین،ساید سفید)
نقش جراح جنده خانه:
در طول بازی فقط یکبار در شب میتواند از اتاقش بیرون بیاید و از کسایی که جر خوردن و منتظر جراحی هستن یک نفر را انتخاب کنه و جراحی کنه و برگردونه به جنده خانه،
(البته اگر توسط حرام زاده جنده خانه فریب نخورده باشه و توانایش ازش گرفته نشده باشه.)
۵.کاندوم دار جنده خانه ( پزشک،ساید سفید)
هرشب از اتاقش بیرون میاد و داخل یکی از اتاق های جنده خانه کاندوم می زارد که اگر فرد داخل اون اتاق توسط ساید سیاه (مافیا) خواست

Читать полностью…

داستان کده | رمان

تجاوز شوهر عمم به من
1402/04/20
#زوری #فامیل #تجاوز

سلام به همه شهوانی ها
من مهنا هستم یک دختر ۲۲ ساله که نمیتونم با هیچ مردی ارتباط بگیرم چون که تو ۱۴ سالگی توسط یه فامیل مورد تجاوز قرار گرفتم اقایون عزیز من واقعا بعد اون اتفاق کشته شدم نفس کشیدم ولی زندگی نکردم. نکنید لطفا با هیچ دختری نکنید.
بگذریم بریم سراغ تعریف این اتفاق که برا من تلخ ترین خاطراته ی زندگیمه.
همون طور که گفتم من مهنام اون زمان که این اتفاق برام افتاد ۱۴ سالم بود با سینه هایی ک تازه سوتین ۶۵ سایزش شدع باسنم از بچگی مادرزادی درشت بود و یک کوچولو شکم داشتم
داستان از جایی شروع شد که تیر ماه اون سال تولد مادربزرگم بود ما هم جمع شده بودیم خونه‌مادربزرگم تا سوپرایزش کنیم
من خیلی هیجان زده بودم قرار بود شوهر عمم بره کیک‌تولدو از شیرینی پزی بگیره منم لج که منم ببر با خودت که کاش زبونم لال میشد و نمیخواستم شوهر عمم اون زمان ۳۰ سالش بود و ی مرد جوون و خوشتیپ چهار شونه
هیچکس نخواست باهامون بیاد منم با شوهر عمم سوار ماشینش شدم و راه افتادیم من چون با شوهر عمم راحت بودم راحت باهاش درد و‌دل میکردم و از اونجایی ک خانوادم محدودم میکردن یکم پیشش درد و دل کردم همون جور که دستش رو فرمون بود با دست دیگش منو بغل کرد تعجب کردم
+نگران نباش مهنا تو میتونی الانم از زندگیت لذت ببری دیگه بزرگ شدی
یکم تقلا کردم و گفتم:
_چیکار میکنی عمو؟
«شوهر عممو عمو صدا میکردم»
یهو دیدم پیچید تو فرعی و شروع کرد ب مالیدن سینه هام کم کم استرس گرفتم هی تقلا میکردم ولم کنه اون هی ادامه میداد
+اوف چقدر بزرگ شدی بچه اوف چقدر کردنی
دلم میخواست گریه کنم خواهش میکردم ولم کنه دست از ممه هام برداشت خیالم راحت شد که دیگه کاریم نداره ک دیدم ماشینو تو ی خیابون خلوت ک کک پر نمیزد پارک کرد اشکم در اومد بود سریع پیاده شد و ماشینو دور زد انقد شوک بودم نمیدونسم باید چیکار کنم فقط گریه میکردم
در سمت منم باز کرد و از ماشین پیادم کرد به التماس افتادم
_توروخدا ولم کن توروخدا
شلوارمو بی مقدمه کشید پایین جیغ زدم با صدایی خمار دهن کثیفشو بع گوشم نزدیک کرد و گفت:
+جوری میکنمت حال بیای راه بیا باهام
هلش دادم تا ولم کنه ولی مگه زورم بهش میرسید؟
بدون مقدمه برم گردوند و بع ماشین چسبوند ضربه ای دم کونم زد که زجه زدم
+اول این کونو جر میدم بعد کص و کونتو یکی میکنم
برای چند ثانیه استپ کرد تا شلوارشو بده پایین در کمال نامردی اون کیر کثیفشو به سوراخم نزدیک کرد و میخاست بزور و خشک وارد کونم کنه
جیغ میزدم میخواستم از زیر دستش فرار کنم نمیزاشت
+آه درد داره؟
بعدش قهقهه زد و بیشتر خودشو بهم چسبوند. دردم این بود چرا هیچکس اون شب صدای منو نشنید؟ چرا کسی نیومد کمکم که زیر این حیوون جر نخورم
دستشو برد سمت کصم و شروع کرد مالیدنم کصم یکم خیس بود که باعث شد صدای شهوتیش ت گوشیم بپیچع
+ جنده خوب خیس کردی نکنه داری حال میکنی
یهو با فشار نصف کیرشو کرذ تو کونم چشمام سیاهی رف و ناله ای از درد کردم. دیگه جونی برام نمونده بود حتی نای گریه کردن نداشتم
از لباس ب ممه م چنگ زد
+اه چقد تنگ و‌داغهه اوف چقد شبا وقتی خواب بودی این کونو انگشت کردم
دیگ طاقت نیاوردو تا ته کرد تو کونم و از پشت بعم چسبید
+اره جرت میدم ناله کن برام هرزه زیر شوهر عمت ناله کن
تلمبه هاش باعث میشد تن نحیف من به همراه ماشین تکون بخوره
_توروخدا..ولم کن مردم
ولی کر بود نشنید اون جانی نشنید من چی گفتم انقد کرد و تلمبه زد که تو کونم ارضا شد
اسپنک هایی ک دم کونم میزد دردی ک از کون دادن نسیبم شده بود گریه هام هنوز تک تک اون لحظات مو ب مو یادمه اینکه اون شب میخاست پردمو بزنه با التماس من کوتاه اومد هم ی ذره نفرتم رو نسبت بعش کم نکرد لطفا نکنید جان بچهاتون نکنید باکسی من در کمال حماقت و ترس ب هیچکس درباره اون شب نگفتم. و شوهر عمم هر سری ک منو میدید خودشو بهم میمالید تا اینکه رفتم دانشگاه و دیگه سالی یبار میدیدمش.

نوشته: مهنا
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

#سکس#دوست_پسر
1402/04/21
#دوست_پسر #عاشقی #فامیل

سلام من مریمم ۱۹ سالمه قدم ۱۶۸ و وزنمم ۶۰
بدنم با اینکه هیچ باشگاهی نمیرم ولی از نظر بقیه فوق العاده سکسی یه
خودمم انداممو دوس دارم
خاطره ای ک میخام براتون تعریف کنم برا پارساله
من با پسر خالم خیلی راحت بودم ، یه شب ک بابا و مامانم خونه نبودن و با دخترخالم تنها بودیم ، سامان پسر خالمم اومد و شب قرار بود خونه ما بمونه
سامان یه پسر عمه داشت به اسم ماهان تقریبا هم قد خودم بود و یکی از خوشگل ترین پسرای شهرمون بود ک خیلی خوشش از من میومد چون چندین بار تو اینستاگرام برام پیام گذاشته بود ولی من همه چی رو ب مسخره میگرفتم
شب ک داشتیم شام میخوردیم سامان گفت بزار زنگ بزنم ماهان بیاد با هم بریم بیرون
منم انگار ک کرمم گرفته بود گفتم اره اره ولی دخترخالم مخالفت کرد گفت ول کن همسایه ها میبینن فردا روزی هزارتا حرف و حدیث در میارن و این حرفا ک گفتم کص نگو عمو
بالاخره سامان زنگ زد ب ماهان و پنج دیقه ای نشده ماهان اومد در خونمون و ب سامان زنگ زد
سامان رفت جلو در بعد یکی دو دیقه سامان صدام زد منو گفت تو ماشین بشین با ماهان ی دوری بزنین و بیاین
منم خجالت میکشیدم حسابی
ولی بالاخره سوار شدم
ماهان برعکس ک پشت گوشی خیلی پررو بود اینجا خیلی مظلوم بود
با هم رفتیم دور زدیم و گفتم میشه منو ببری خونمون گفت ک چشم چرا نبرم ولی شرط داره گفتم چ شرطی گفت منم بیام خونتون
خنده ای کردم و گفتم چ عیبه تو هم بیا
خلاصه باهم رفتیم خونه و نشستیم و یکم سلامتی زدیم
سامان و دخترخالم نیلا عاشق همدیگه بودن چند سالی میشد ک اونا رفتن تو اتاق من و درو قفل کردن و حالا من مونده بودم و ماهان
منو و ماهانم دراز کشیدیم من رو کاناپه بودم و ماهانم براش جاخواب انداختم ک یکم با من فاصله داشت
رفتم اینستاگرام دیدم ماهان پیام گذاشته بیا برام لالایی بخون بخوابم منم با پررویی رفتم کنارش ک مثلا براش لالایی بخونم حالا خودم میدونستم اینا بهونه اس
رفتم کنارش نشستم و گفت کو بالشتت گفتم اومدم لالایی بگم نیومدم بخوابم گفت ارامش وجودت کنارم خودش لالاییه برام بیا کنار خودم بخواب
منم رفتم بالشتمو اوردم و گذاشتم کنار بالشتش ک بخوابیم منم ک مثلا خجالت میکشیدم پشتمو کردم بهش ، چن دیقه ای گذشت ک دستشو از پشت دورم حلقه کرد
منم هیچ مقاومتی نکردم برعکس دستمم گذاشتم رو دستش نمیدونم چرا حس کردم ارامش بهم تزریق شد
بعد کم کم دستشو گذاشت رو سینه هام و میمالوند و بعدم صورتمو برگردوند سمت خودش و لبامو مزه مزه میکرد و منم همراهیش کردم و کم کم لباسامونو از تنمون کندیم
ماهان از صورتم لیس میزد تا رسید ب کصم
ب کصم ک رسید ی پتو انداخت رو خودش و با ولع تمام میخورد ک من آه و نالم بالا گرفت
هر چی التماسش میکردم و تنم میلرزد انگار سیر نمیشد و ول نمیکرد
ماهان خیلی پسر آروم و مهربونی بود ولی تو سکس شهوت ازش ی پسر روانی میساخت و منم عاشق همین رفتارش بودم
ماهان بیشتر از اینکه ب فکر ارضا شدن خودش باشه کاری میکرد من ب اوج لذت برسم
وقتی دید ک ته جاده لذت رسیدم بعد آروم ی بوس از لبام گرفت گفت حالا میشه منم حال کنم ی لبخند اروم بهش زدم و گفتم چرا ک نه
اولش خواست از کص بکنه ک گفتم پرده دارم منصرف شد و منو برگردوند و یکم تف زدم ب سوراخ کونم و اروم اروم ک زیاد دردم نگیره تا ته هل داد تو کونم
اولاش اروم تلمبه میزد بعد از چنتا تلمبه شروع کرد ب محکم و تند تند تلمبه زدن ک منم بسی لذت میبردم
آبش ک خواست بیاد گفت بریزم کجا جوجوم
گفتم بریز همون تو کونم و وقتی ریخت حس ارامش کردیم و کیرش تو کونم بود و روم دراز کشید تو همین حالت چند دقیقه ای موندیم ک یهو در اتاق سامان و نیلا باز شد و سامان ی چشمک ریز زد و گفت خوب باهم حال کردین ک گفتم اووووف نگم برات حسابی حال داد بهم
خنده ای کردن با نیلا و گفت پسر عمم کار بلده گفتم عجیب
اینم بگم سامان همیشه از کون دادنای من خبر داشت چون من اولین سکسم با سامان بود و اینو هیشکی جز منو سامان نمیدونه
سامان که فهمید من خیلی تنوع طلبم خودش کنار اومد با تنوع طلبیم و همیشه پسر برام جور میکرد ک بهم حال بدن و منم مدیون سامانم
بعد از اون شب تا ی سال تکپر ماهان بودم و ماهانم همینطور و تو این یه سال هفته ای دو سه بار به ماهان میدادم و ماهان بالاخره پردمو زد
تا اینکه یه شب ب سامان گفتم من زن ماهان شدم و اگ میشه ماهانو راضی کن ی سکس سه نفره باهم بریم چون تو این چند سال حسااابی دلم برا کیر سامان تنگ شده بود و سامانم قبول کرد ب شرطی ک نیلا از این ماجرا خبر دار نشه
و ماهان هم با اصرار های سامان قبول کرد

Читать полностью…

داستان کده | رمان

بدن هامون داغ شده بود و میتونستم شدت حشری بودنشو از تو چشماش حس کنم دیگه نتونستیم و رفتیم صندلی عقب و هرچی لباش داشتیم در آوردیم و انداختیم جلو
من دفعه اولم بود ک سکس داشتم اما پرده نداشتم چون موقع جق زدمش برای همین راحت بودم خب اینم بگم من سکس نداشتم اما همه چیزو از توی فیلم ها یاد گرفته بودم
آراد شروع کرد به خوردن گردن و سينه هام و مدام بهم فوش میداد من خوشم میومد چون یکی از فانتزی هام بود
فکر می‌کرد پرده دارم و می‌خواست یه پوزیشن دیگه رو امتحان کنه اما بهش گفتم که ندارم و خورد تو ذوقش ک باهام سرد شد چون فکر می‌کرد دست نخورده ام و تاحالا زیر خواب کسی نشدم ولی انگار افکارش تغییر کرد
من تا این سرد بودن رو حس کردم بهش گفتم خودم زدمش اما فکر نکنم باور کرده باشه ولی زیاد سرد نبود باهام
منو داگی نشوند و در جا کیرشو کرد تو کصم منم جیغم رفت هوا شروع کرد به تند تند تلمبه زدن و اسپنک زدم ب کونم و هی فوش دادن و مدام بهم میگفت جنده کوچولو و من خیلی از حرف هاش خوشحال بودم . کل صدایی که به گوش می‌رسید صدای آه و ناله های من بود و داشتم لذت می‌بردم انگار داشتم حس جدیدی رو تجربه میکردم که یهو بدنم لرزید و ارضا شدم اما آراد هنوز ارضا نشده بود ، کیرشو در آورد و منو به کمر خوابوند و این دفعه از جلو میخواست منو بکنه اما قبلش شروع کرد به خوردن کصم و من هی به کمرم قوس میدادم و کصم میومد جلو و بعدش یک تف زد به کیرش و درجا کرد تو کصم ، جیغ زدم و درد داشتم اما بعد تلمبه زدن های آراد برام عادی شد و درد جاش رو با لذت عوض کرد بعد چند دقیقه تلمبه زدن دوتایی ارضا شدیم . یکم همو بغل کردیم و بعدش لباس هامون رو پوشیدیم و آراد منو گذاشت جای خونمون
ادامه دارد ...
ببخشید طولانی شد چون میخواستم با جزئیات تعریف کنم <: منتظر پارت بعد باشین چون قسمت مهم ماجرا مونده

نوشته: پریسا
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

بخاطر دختر کونی شدم
1402/04/22
#گی #زوری

با سلام خدمت دوستان شهوانی یک خاطره که منو به سمت افسردگی و کون دادن برد و خایه نکردن به بیرون رفتن و از ترس دیدنشون برد فقط میخام بهتون بگم با هرکی دس میدیدن یا سلام علیک میکنید زود نرین تو جم و این حرفا خب من محمد ۱۷ ساله از یکی از روستا های کرمان هستم و داستان برمیگرده به پارسال من از خودم بگم یک پسره سفید و بدون مو و سینه های درشت که هرکی بدن منو میبینه شق میکنه خلاسه داستان از اون جایی شروع شد که ما ی تعمیرگاه سرکوچمون بود یک شاگرد داشت به اسم رضا رضا ی پسره ۱۹ ساله بود بیناموس به تمام عیار روایت بوده که خاهر خودشو واسه چن نفر برده که بکننش اغا رضا داستان ما شاگرد مغازه بود و آقا امیر بخاطر اینکه بهش بگن بچه خوشگل تیپ میزد و به سرکوچه میرفت وه کم کم من سلام علیکم با آقا رضا گرم شده بود اینم بهتون بگم با هرکسی که نشناختنیش سلام نکنید و گول سیاست رو نخورید خب آقا رضا بعد چن مدت به ما گفت بیا بریم باغ رلم و دوستاش قراره بیان ما گفتیم شاید تیرمون به تارکی بخوره و ی کص تور کنیم آقا رضا یک شب زمستانی سرد بود مارو به یکی از باغای نزدیک روستا برد گفت رفیقم علان داره سوار میکنه دخترارو بیاره من یک نخ سیگار برگ گرفته بودم و آتیش کردم هوا مه بود و جایی به درستی دیده نمیشد من وارد کلبه باغ شدم دیدم دوتا از رفیقاش اونجان شاگرد مادرجنده داستان پیش اون دوتا میره و از توی گوشی مینویسه نگیریم همینجا بکنیمش اونا از ترس جواب نه رو میدن بهش البته دوستان داستان این دوتا رفیقش نبود بعد از چن دیقه دیدم یک پارس وایساد و سه نفر اومدن با یک کلاش بودن اسم یکیش محمد رضا بود و وحید و آرمان منم فاز گرفته بودمو داشتم کام میگرفتماز برگ تا اینکه وحید وارد شد منو حل داد گفت بخاب اینم بگم من مثل خیلیا نمیگم اون زمان خوشم هم اومده بود من دنیا روم خراب شده بود البته دلم هم میخاست ولی اینا ن همش صدای اون شاگرد میکردم دیدم خبری ازش نیست من افتادم به قسم دادن و آشنایی دادن اونا هم میخاست منو بیشتر بترسونه کاری نکنم منو به بیرون برد و یک تیر با کلاش انداخت تو هوا منم دیگه دیدم چاره ای نیست شروع کردم کون دادن منم بار اولم بود لاپایی میزدن ستاشون و آبشون اومد همشو خالی کردن توی لاپام و منو هم با خودشون بردن
ادامه دارد
#هنوزم کونی میخاره _امیور

نوشته: امیور
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

پشمام دختره رو میبره داخل ماشینه بکنه ب رفیقش میگه نگاه نکن 👋

مشاهده فیلم 🔞

Читать полностью…

داستان کده | رمان

قشنگ ترین نود ک‌ونی که دیدم🍑💃

مشاهده

Читать полностью…

داستان کده | رمان

کیارش و جنده پولی
1402/04/20
#اولین_سکس #جنده

سلام كیارش هستم و این اولین داستانم هست که می‌خوام بنویسم امیدوارم که خوشتون بیاد من تو زندگیم فقط جق زده بودم و اصلا اهل کس کردن نبودم و میترسیدم تا این که به اصرار پسر عموم که اسمش ساسان هستش خواستم که یک بار امتحانش کنم
خلاصه ساسان یه نفر رو به ما معرفی کرد که ما بریم باهاش سکس کنیم سمیه خونش توی صادقیه مشهد بود شب قرار گذاشتیم و چون من دفعه اولم بود از پسر عموم خواستم که باهام بیاد اونم قبول کرد و ما رفتیم خونه سمیه توی یه برج بود و ما رفتیم دم برج و ساسان به سمیه زنگ زد و اونم گفت که تنهایی برم بالا خونش طبقه ۷ بود من هرچی که به ساسان گفتم که توهم بیا گفت که سمیه قبول نکرده و باید تنها برم بالا منم دیگه دفعه اولم بود خیلی ترسیده بودم و استرس گرفته بودم اما با اصرار ساسان رفتم توی برج و رفتم طبقه۷ در واحد رو سمیه از قبل باز گذاشته بود و من رفتم داخل واحد و خدایی چی میدیدم باورم نمیشد یه جوری بهشتی ۲۶ساله جلوم وایستاده بود چشم و ابرو مشکی به همراه یه لبای قرمز قلوه ای و پوست سفید ممه هاش اگه اشتباه نکنم۷۵بود و یه کون خوش فرم که بعد فهمیدم تناسب اندام خانوم به خاطر ورزش کردن توی خونه هست و لباس هایی که تنش بود یه تاپ و شلوارک مشکی بود ساسان قبلش بهم گفته بود چون این اولین سکس من هستش یه کیس عالی بهم معرفی میکنه که انصافا هم همین طور بود. خلاصه رفتیم ونشستیم سمیه به من گفت که پول رو بزنم که بریم سراغ سکس منم با گوشی برای واریز کردم و سمیه گفت که ساسان بهش گفته که این بار اول منه و هوامو داره
بعد دست منو گرفت و برد توی اتاق خواب منم که هاج واج مونده بودم که چیکار کنم دیدم منو روی تخت دراز کرد بعد خودشو انداخت روی من و شروع کرد ازم لب گرفتن بعد تیشرت منو درآورد و سینه هامو میخورد بعدش رفت پایین تر و دکمه شلوارمو باز کرد و شلوار منو درآورد و شروع کرد به ساک زدن همچین با ولع میخورد که من میگفتم الان یه گاز میگیره و کیرمو میخوره قبلش چون من قرص خورده بودم ساسان بهم گفته بود که زود ابم نمیاد و بعد من بهش گفتم بسه حالا بیا برعکس شیم و اون اومد زیر من و من رفتم بالا منم اول لبشو خوردم بعد تاپشو در آوردم که زیر تاپش یه سوتین قرمز بود از روی سوتین یکم سینه هاشو مالیدم خیلی برام لذت بخش بود بعد سوتینشو در آوردم و دوتا ممه خوشگل با نوک قهوه‌ای رنگ افتاد جلوم شروع کردم به خوردن چقدر خوشمزه بود برام
بعدش رفتم پایین تر و شلوارکشو در آوردم و دیدم که به صورت قرمز داره اونم درآوردم و شروع کردم به خوردن کسش چقدره طعم عجیبی و جالبی داشت که تا حالا هیچ جا تجربه نکرده بودم. بعدش یه کاندوم روی کیرم کشید و من اونو دراز کردم و پاهاشو دادم بالا و شروع کردم به تلمبه زدن چه حس لذت بخش و دیوانه واری بود داغی کس رو تجربه کردن برای اولین بار بعدش من دراز کشیدم و گفتم اون بیاد بشینه روی کیرم اونم همین کارو کرد و با هر بار بالا و پایین رفتنش من اصلا از این روبه اون رو میشدم. و گفتم بریم برای پوزیشن داگی من که شروع کردم به تلمبه زدن اونم شروع کرد به آه و ناله کردن مثل اینکه میدونست ما مردا با این پوزیشن ارضا میشیم یکم که تلمبه زدم آبم اومد و چون کاندوم داشتم همشو خالی کردم توی کسش و بی حال افتادم روی تخت کنارش که حالا بلند شدن رو نداشتم
این اولین داستان منه ببخشد به خاطر غلط های املایی اگه حال کردین نظرات رو واسم کامنت کنین تا بقیه خاطراتم با جنده های دیگه رو هم بگم
نوشته: کیارش

@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

مون بود .هر وقت توی کف میشه پیداش میشه .
گفتم شاید قبلا من اشتباه میکردم به زنم بد شک شدم‌
ولی ته قلبم صاف نمیشه.
خدا کنه اشتباه کرده باشم.
صبح زود رفتم سر کار تبلت را زدم روی ضبط صدا گذاشتم زیر تخت رفتم سر کار .
بعدش آمدم خونه صدا را فرستادم روبیکا .عصر توی مغازه گوش کردم.
صدا را پلی کردم تو مغازه دیدم یک ساعت بعد از رفتن من بچه کوچک داشتم گریه کرد .بعدش داداش اومد کنار خواهرش روی تخت یک خورده صحبت کردن .(واضح نبود) صدایه گریه بچه داخل گهواره قطع شد .فقط صدای تلمبه زدن میومد با موقعی که می‌خواست آبش بیاد .صدای آخ و لبای خواهرش را می‌خورد اومدم.
من شب با اعصابی کیری اومدم خونه باهاش دعوا کردم صدا را هم براش گذاشتم بازم زیر بار نرفت گفت شاید قرص خواب داده بیهوشم کرده.
من گفتم صبح میریم پزشک قانونی معلوم میشه همه چی کلی ترسوندمش که واقعیتش را بگه .نگفت نیم ساعت بعد دوباره مثل قبل خرم کرد که نریم پزشک قانونی معلوم نشه .
منم که صدای ضبطی را گوش داده بودم خیلی شهوتی شده بودم سه بار همون شب کردمش .
شب تا صبح کردمش کلی هم حرف زدم باهاش .
گفتم فک نکن من خر هستم .من باور نمیکنم .فقط دوست ندارم زندگیم خراب بشه .به خاطر بچه ها باهات موندم .نمیخواد بری به اون داداش بی ناموست بگی که من میدونم جریان بینتون .فقط به خاطر بچه کوچک چند سال باهات زندگی میکنم تا بچه بزرگ بشه.
بعدشم شهر ما کوچکه دوست ندارم انگشت نمای مردم بشم .
داداشش دیگه شبا نمیومد برای خواب .
فک کنم بهش گفته بود .ولی حسی بهم میگه صبحا که من میرم سر کار اون میاد یا عصرا که نیستم .
چند مدتی باهاش قهر بودم تحویلش نمیگرفتم خانمم را گفت چرا اینجوری شدی .
گفتم به خاطر خیانت تو .که شروع کرد گریه کردن .و قسم خوردن که اشتباه میکنی .گفتم خر خودتی.
فقط دوست دارم ببینم چجوری این را خر کرده.
ولی یک حسی بهم میگه دوست نداره بهش حال بده این از ترس تن به این سکس داده.
آخه داداشش ده سال ازش بزرگتره .
پنج سال از من بزرگتره .هنوز زنم نگرفته.
دوستان ببخشید اون جوری که باید داستان را ننوشتم .
ولی شاید یک دوربین مخفی نصب کنم فیلمشو بگیرم .
دوستان شما جای من نیستید پس قضاوت الکی نکنید.
فقط و فقط به خاطر بچه هام و زندگیم هیچ کاری نکردم .
سپردمش به خدا .
خدای من بزرگه مادرشو میکنه
منتظر خبر مرگشم اون روز خوشی منه
نوشته: یاسر
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

درد داره منم بی توجه به حرفاش یکمی کیرمو درمی آوردم و باز فرو میکردم که راهو باز کنه. بعد چندین بار تقلا خلاصه همه کیرمو فرو کردم توی کونش رو با دستم به کونش سیلی میزدم که درد و کمتر حس کنه کیرم دیگه در حال انفجار بود که از کونش درآوردم و گذاشتم توی کصش و همه آبمو خالی کردم. حس خیلی عجیبی بود باور کردنی نبود. اتفاقات توی حموم و بعدش سکس توی آشپزخونه مثل رویا بود. همونجا دیگه لباسارو پوشیدیم و خاله سریع دستشویی رفت و منم رفتم توی سالن رو مبل نشستم. این اولین ولی آخرین سکس با خاله م نبود. اگه فرصتی شد بازم مینویسم حتما.
نوشته: مانی
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سکس با خاله نیلوفر
1402/04/20
#حمام #خاله

این خاطره ای که میخوام تعریف کنم مربوط به ده سال پیشه زمانی که ۲۳ ساله بودم.
از زمان بچگی به خاطر پسرخاله هام همیشه خونه خاله م در رفت و آمد بودم. خاله م یه زن تقریبا پنجاه ساله با قد نسبتا کوتاه اما با سینه های خیلی بزرگ و کون گرد و بزرگ بود. از بچگی همیشه خاله م برام حرارت خاصی داشت هر وقت فرصتش پیش میومد یه جوری خودمو بهش میچسبوندم و سعی میکردم به سینه ها و کونش دست بزنم اما اون موقع چیزی از شهوت و حشری شدن سراغم نمیومد صرفا یه لذت بود‌. وقتایی که حموم می رفت و خونشون کسی غیر من نبود صدام میزد که برم توی حموم پشتش رو کیسه بکشم و منم از دیدن هیکل لختش هیجان زده میشدم و سعی میکردم یواشکی سینه های بزرگش رو دید بزنم و چند باری هم شده بود موقع کیسه کشیدن بخاطر اینکه بتونم سینه هاش رو لمس کنم دستم رو به سمت شکمش می‌بردم و اونم میگفت خودم جلو رو لیف میزنم خاله تو پشتم رو بکش. حتی موقع ای که حموم بود بخاطر اینکه درب حموم فلزی و بدون قفل بود یه درزی ایجاد میشد که میشد از لای در توی حموم رو دید و منم بعضی وقتا میرفتم و حموم کردن خاله م رو تماشا میکردم.
یه چند سالی گذشت و توی این سالها چندین بار به خودم جسارت دادم و وقتی که خواب بود کیرمو میچسبوندم بهش و توی حالتی که مثلا خواب هستم فشارش میدادم. یه موقع هایی یه تکونی میخورد و از خواب میپرید ولی منم خودمو به خواب میزدم. یکی دوبار هم یادمه وقتی از حموم اومده بود بیرون یه حوله فقط دور کمرش بود و سینه های سفید بلورینش ریخته بود بیرون و یهو که چشمم بهشون می افتاد خاله با یه خنده شیطنت آمیزی بهم میگفت از سینه های خاله ت خوشت میادا و منم از خجالت فقط لبخند میزدم.
اینو بگم که شوهر خاله م یه آدم معتاد بود که خیلی وقتا خونه نبود و فک نمیکنم سکس چندانی هم باهم داشتن و همین موضوع حشر خاله م رو زیاد کرده بود اینو میشد از رفتارش تشخیص داد.
یه روز که از دانشگاه برمیگشتم به خونه خاله م رفتم و اون روز هیچ کس خونه نبود و پسرخاله هام بیرون رفته بودن و شوهر خاله هم طبق معمول نبود. نزدیکای ناهار رسیدم خونشون و خاله با اصرار منو برای ناهار نگه داشت. بعد ناهار خالم بهم گفت که میخواد بره یه دوش بگیره و تا میاد همینجا بمونم. بعد اینکه توی حموم رفت یه فکر شومی وجودمو گرفت که برم مثل گذشته ها بهش بگم میخواد پشتش رو لیف بکشم یا نه. در هر صورت یا قبول میکنه و این یعنی یه فرصت طلایی یا میگه نه و اینا دیگه ناراحت نمیشه. دلمو زدم به دریا و رفتم توی حموم و خاله رو صدا زدم. گفت جانم مانی، بهش گفتم اگه دوست داری میتونم بیام پشتت رو لیف بکشم با این حرفم یه چند ثانیه ای سکوت کرد و گفت آخ آره دستت درد نکنه برا خودم سخته لطفا بیا. این حرف هیجانم رو چندین برابر کرد و باورم نمیشد از زمان بچگی تا الان دوباره این فرصت پیش اومده. اون موقع ها که حموم میرفتم باهاش با شورت میرفتم که لباسم خیس نشه. اینبارم شلوارمو در آوردم و با شورت توی حموم رفتم. خاله کف حموم نشسته بود و وقتی منو با شورت و کیر نسبتا برجسته توی حموم دید یکم جا خورد ولی خب حرفی نزد. منم شروع کردم به لیف کشیدن اون بدن سفید و نرمش. همینطور که لیف میکشیدم کیرم هم در حال بلند شدن و سفت شدن بود و نمیتونستم جلوش رو بگیرم. یهو ناخودآگاه دستمو بردم باز سمت شکمش و زیر سینه هاش رو لیف کشیدم با این کارم یهو خودشو و جمع کرد و گفت مانی جون چیکار میکنی گفتم پشتم رو فقط کیسه بکشی و باز با یه خنده ی شیطنت آمیزی گفت سینه های خاله ت بزرگه و دوستشون داری هنوزم انگار. اما بدون اینکه بگه بسه دیگه بهم گفت م

Читать полностью…

داستان کده | رمان

لز با خواهرم
1402/04/20
#تابو #خواهر #لزبین

سلام من اولین بارمه داستان مینویسم یعنی اصلا نمیدونستم همچین جایی هست که بشه
اسامی این خاطره ای که تعریف میکنم ساختگیه
من دخترم و ۲۳ سالمه و متاهلم و همیشه با دیدن بدن زنای دیگه تحریک میشدم
حدودا ۵ سالی هست متوجه شدم چقدر به همجنس خودم واکنش سکسی نشون میدم و خوشم میاد
رو دخترای زیادیم حس دارم و خواهرم هم جزو اون دختراس
همیشه تو فانتزی هامون و حین سکس با شوهرم خیلی به خواهرم فکر میکنم که زیر پای شوهرمه و منم کصشو میخورم و با هم سه نفره سکس میکنیم و شوهرمم خیلی تو کفشه مثل خودم ولی خب میترسیم عین سگ
من خودم خجالتیم در کل زیاد پررو نیستم و ترسو ام
خواهرم ۳۶ سالشه با خواهرم چندباری استخر رفته بودیم و خیلی دید میزدمش و حرکاتش همشون برام سکسی بودن و روزها به بدنش فکر میکردم
با شوهرم که صحبت میکردم هربار میگفتم این سری یه حرکتی میزنم و می ترسیدم
یبار که استخر بودیم تو اب مدام نزدیکش بودم و بغلش میکردم از پشت به بهونه بازی تو اب و کلی ممه هاشو دستمالی میکردم تا ببینم واکنشش چیه
عادی بود و من گیج
زیر دوش وقتی داشتیم خودمونو میشستیم مایوشو درآورد و جلوم ممه هاشو میمالوند و می شست و منم دیوونه میشدم با دیدنشون اون کس تپلش و مطمئن بودن عین خودم داغ و حشریه
بلند قده و هیکل پری داره سبزه‌س و مطلقه
خلاصه رفتیم خونه من و باز من رفتم حموم چون عادت دارم بعد استخر خودمو باز بشورم اونم لباسا رو انداخت لباسشویی و منتظر بود من دربیام بیاد حموم که بهش گفتم بیا اگه میخوای فقط یه اب بزنی منم همینطورم با هم دوش میگیریم
بی میل نبود و اومد
تو حموم به بهونه آواز خودندن و جوگیر شدن هی میمالوندم خودمو بهش و ممه هامون چند بار بهم خورد و میدید چطور نگاهش میکنم
نشستم رو صندلی حموم و حینی که کصمو میشستم به حالت سکسی میمالوندمش که ببینه
همه چی عادی بود تا اینکه به کصش دست زدم و گفتم راستی عمل کردی لابیا تو چطوری شد نشونم بده
خم شد و کصشو باز کرد و نشونم داد گفتم از پایین نمیبینم درست بذار رفتیم بیرون مال منم نشونت بدم ببینم کدومو بهتر عمل کرده
حموم تموم شد و هرلحظه کصم داغ تر میشد و ترسم بیشتر
داشت لباس میپوشید دراز کشیدم رو تخت کصمو باز کردم و گفتم دراز بکش ببینم برا تو چطوری شده
دراز کشید کصشو باز کرد انگشت زدم به اطرافش و حینی که بازش میکردم آروم چوچولشو میمالوندم خیلی اروم ک متوجه نشه عمدیه ولی خوشش بیاد
بهش گفتم بعد عمل عوارضی نداشتی؟ من یکم خیس شدنم کمتر شده گفت نمیدونم چیزی برا من که نشده
گفتم قبل و بعد از عمل یه اندازه خیس میشی؟
تعجب کرد و گفت آره فکر کنم گفتم زیاد خیس میشی یا کم
اخه من بشدت خیس میشدم الان کم شده ببین
دستشو گرفتم گذاشتم رو کصم گفتم ببین داغه بیرونش ولی تا نره توش خیس نمیشه
خندید و گفت خیسش کن خب
گفتم بذار دقیق تر برا تورو نگاه کنم کسامون شبیه هم بود ببینم چجوری دقیقا برش زده کنجکاوم
دراز کشیده بود وپاهاش باز و کصشو داشتم با دست میمالیدم یواش و نگاش میکردم و نفس گرمم بهش میخورد
دیدم داره داغ میشه و یکم خیس
گفتم چه خوبه تو خیس میشی انقد
گفت برا حشره اگر حشری باشی همیشه خیسی
گفتم والا من همیشه حشریم ولی این عمل کمترش کرد و همزمان هنوز داشتم دستمالی میکردمش دیدم آبش خورد به دستم گفتم ای جان اگ الان نوک ممه هاتم سفت باشه باید دنبال کیر باشیم واست
بد نگاهم کرد ولی خنده شیطانیم رو لبم بود هنوز و گفتم بذار به سینه هاتم دست بزنم
گرفتمشون و میخندید و میگفت ول کن چیه
دید دارم چطور میمالمشون و چشام خماری میره
داغ شد و داغ تر
نگا چشاش کردم برقشونو ک دیدم معطل نتونستم بک

Читать полностью…

داستان کده | رمان

نه بدبخت میشیم
همونجا صحبتمون تموم شد
رفتیم سمت کلاس
می‌دونی خریتو خودم کردم
وقتی رفتم تو کلاس
شمارمو روی یه برگه نوشتم
و منتظر بودم تا زنگ بخوره
وقتی زنگ تفریح خورد رفتم بیرون
دوباره سعید اومد سمتم
برگه تو دستم بود که پرسید چیه ؟!
گفتم شمارمه یکی از بچه ها می‌خواست ، ولی الان تو حیاط ندیدمش بهش بدم
راستش خجالت کشیده بودم که بهش بگم این شماره را برای تو نوشتم
باورت میشه ناراحت شد
دیدم مثل بچه هاا
حسودی کرده
بهم گفت
باشه باشه به بقیه شماره میدی به من نه باشه!
منم از بس هول کرده بودم گفتم بیا این برای تو
دیگه فهمیدم حسم دو طرفست اما بازم چیزی بهش نگفته بودم
خلاصه که زنگ آخر خورد
منو و سعید باهم رفتیم سمت مغازه من دوتا بسته پاستیل برداشتم
و سعید یه اسپرسو گرفت
خواستم پاستیل هایی که گرفتم حساب کنم که سعید جنتلمن بازی در اورد حساب کرد
از اون مغازه باهم رفتیم سمت میدون
تو راه قدم میزدیم و من یه ریز حرف میزدم راستش خیلی با دقت گوش میداد ، حرفامم همش بی دلیل بود
مثلا از خواننده ها حرف میزدم
بعضی وقتا از معلما میگفتم
یا خودش درباره معلما میگفت یا
درباره رشتش
راستی رشته سعید انسانی بود
منم تجربی
یک سال ازم بزرگتر بود
وقتی رسیدیم میدون دوباره رفتیم مغازه
گفت تشنمه یه چیزی بگیریم بخوریم
سعید یه موهیتو برداشت
منم یه نوشابه قوطی کوکا
رفتیم حساب کنیم که باز خودش حساب کرد
خیلی خجالت زده شده بودم
پسر به این جذابی
اخه نمیدونم واقعا
باهم رفتیم سمت بازار
من خرید داشتم
بهش گفته بودم برو خونه خسته میشی بیخیال من کارم طول میکشه اما نه گوشش بدهکار نبود
وسطای بازار بودیم که گفت
+کیا!
_جانم
+من دستشویی دارم
_چییی 😂
دیوونه الآن دستشویی از کجا بیارم اخه
+وایییی خنده داره دارم میترکم 🤣
_عجب بیا سر پات کنم دستشویی کن
+واقعا 😍
_عجبا نگاه چه خوشش اومده
+چیکار کنم خب
_سعید جان بیخیال تا خودتو خیس نکردی بریم
+بچه پرو
باهم برگشتیم سمت میدون و ماشین گرفتیم
همینجوری که داشتم باهاش حرف میزدم
سعید به مقصدش رسید و می‌خواست پیاده بشه که یادم افتاد یه چیزی نگرفتم منم پیاده‌ شدم پشت سرش
+کیا چیشده ؟!🤣
دل کندن ازم سخته
+وای، نه سعید جان ،یادم رفت یه چیزی بگیرم
+چی یادت رفته ؟!
_دونه !
+بیا بریم باهم بگیریم
_وای نه تا همین جا هم خیلی‌ اذیت شدی ، شما برو منم میرم
+من که اذیت نشدم اتفاقا تفریح هم میشه
اما اگه خودت دوست نداری باهات بیام اون بحثش جداست
_نه سعید جان اخه دلم نمیاد ، از کی هست تعطیل شدیم ، ببین دو ساعته فقط دنبال کارای من اومدی
+اشکال نداره بیا بریم
باهم رفتیم سمت ، پرنده فروشی اما بسته بود
دوباره از همونجا راهمونو کج کردیم و برگشتیم سمت خونه
تو راه من یکم ساکت شده بودم
که سعید گفت:
_کیا چته ؟!
چرا دمقی ، تا الان که کم مونده بود پرواز کنی الان اینقدر ساکت شدی!
+راستش سعید جان میدونی چیه ؟!
زندگی خیلی سخته ،هرچی که میخواستم نشد ، از شهر خودم دور شدم ، از دوستام دور شدم
اومدم این شهر ، یه جای جدید با مردم جدید
اما نمیدونستم قراره چی بشه!
اینجا خیلی تنها شدم
هیچکس نیست کنارم
همه فکر میکنن خیلی دورم شلوغه
ولی خدایی سخته اینکه هیچکس مثل خودت نباشه
متفاوت باشی
همین جوری صحبت میکردم باهاش که گوشیشو در آورد و برام یه پیام فرستاد دلیل کارشو نفهمیدم
گفت رفتی خونه گوشیتو چک کن
پرسیدم چرا خب ؟!
گفت تو چک کن
گفتم گوشی همراهمه که گفت پیام دادم شمارم بیوفته 😄
گفتم آهان یه نقطه فرستادی دیگه 😂
گفت ببین عزیز بودی نوشتم نقطه 😝
بعد گفت چک کن ببین
گوشیمو از کیفم در آوردم و رمزشو باز کردم
وقتی پیامشو د

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ارسلان که با زورگیری، پسر برادرم ارسلان بهم تجاوز کرد.
به ارسلان و علی و دایی اکبر اتهام میزنم.
۵. حاج آقا محمدی آخوند مدرسه علی و ارسلان هستم که با تعریف های علی پام به اتفاق های سازمان باز شد.
به ارسلان و حاج حسن و مریم اتهام میزنم و ارسلان را گردن میگیرم که تو ساید سیاه جنده خانه هست.
۶.نوید هستم پدر آرام و البته پدر واقعی علی و اتهام سفت و سخت میزنم و تنها اتهامی که دارم مریم هست که با خارکسه بازی گولم زد و طناب دار گردنم انداخت و با لطف جناب ایران بخاطر هوش بالام نجاتم دادن و الان اینجا هستم که تک تک ساید سیاه را جر بدم.
۷.مریم هستم مامان علی که تو کل داستان از هر کسی آشنا و غریبه مورد تجاوز قرار گرفتم و جرم دادن.
طبق عادتم دست اول به کسی اتهام نمیزنم تا حرف ها را بشنوم بعد افراد که مشکوکم معرفی میکنم.
۸.حاج حسن هستم حامی و پدر ناتنی مریم
به حاج جواد و نوید و آرام اتهام میزنم
۹.دایی اکبر هستم دایی مریم که در از بچگی برای جر دادن مریم همه کار کردم و بالاخره با هفت روش سامورایی مریم خواهرزادم را جلو پسرش علی کردم.
به مریم و سمیه و زهرا و آرام اتهام میزنم و صبرم نیست که کیرم را فرو کنم تو کون طاقچه ایشون.
۱۰.حاج جواد هستم پدر شوهر مریم که از راز مریم سوء استفاده کردم و تونستم مریم را مطیع و برده خودم کنم.
به مریم و ارسلان و علی اتهام میزنم.
۱۱.زهرا هستم مسئول خوابگاه موسسه و دوست لزبین مریم که اولین بار مریم را مجبور به لز و جندگی با خواسته خودش کردم.
اتهام میزنم به حاج حسن ،حاج جواد و حاج آقا محمدی.
بعد از اینکه آخرین نفر هم صحبت کرد و اتهامش زد با دستور ایران تمام در اتاق ها باز شد و همه وارد اتاقشان شدن تا از نقش هاشون مطلع بشن.
با دستور ایران در تمام اتاق ها بسته شد و تنها در اتاق صاحب جنده خانه مجددا باز شد و صاحب جنده خانه از اتاقش با اجازه ایران بیرون میاد و ۳ اتاق را به ایران نشان میدهد.
اتاق شماره ۷ و ۳ و ۹ که ایران اعلام میکند فقط یکی از اتاق ها در ساید سیاه جنده خانه هست.
(خوب دوستان عزیز از اینکه تا اینجا داستان سکس پدر خواننده را خواندید ممنونم از شما.)
دوستان عزیزم میخوام حدس بزنید نقشه هرکدام از ۱۱ نفر حاضر در جنده خانه چیست؟
نکته آخر:
اگر تا اینجای داستان رئالی شو سکسی پدر خواننده خوشتان امده لایک زیاد کنید که جزو داستان های برتر بشه تا قسمت بعدش زودتر توسط ادمین محترم تایید و زودتر منتشر بشه.
اگرم بنظرتان مسخره امده باقیش منتشر نمیکنم حداقل تو قسمت داستان های سایت.
ولی چون خودم بازی مافیا دوست داشتم اینا را نوشتم.
دست نوشته ای از :Moban
نوشته: موبان دختر آریایی
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

مورد تجاوز و جر خوردن قرار بگیره ساید سیاه مجبور بشه با کاندوم با اون فرد سکس کنه و از جر خوردن و ایدز گرفتن نجات پیدا کنه و داخل جنده خانه بمونه.
(البته اگر توسط حرام زاده جنده خانه فریب نخورده باشه و توانایش ازش گرفته نشده باشه.
یا نقش فرد داخل اون اتاق توسط رئیس جنده خانه تشخیص داده نشده باشه و گروهی جرش نداده باشن )
۶.عمو جانی جنده خانه( لئون،ساید سفید)
هرشب توسط گرداننده از اتاقش بیرون میاد و ۲بار توانایی جر دادن افراد جنده خانه را داره اگر اتاقی که انتخاب میکنه اتاق ساید سیاه جنده خانه (مافیا)باشد و اون فرد را جر بدهد اون فرد از بازی خارج میشه مگر اینکه اون فرد رئیس جنده خانه باشه و بار اول تو اتاقش یک کاندوم داره و هر دو نفر تو جنده خانه می مانند.
اما اگر عمو جانی اتاق ساید سفید (شهر )انتخاب کنه و ساید سفید را جر بدهد خودش از جنده خانه اخراج میشود.
(البته اگر توسط حرام زاده جنده خانه فریب نخورده باشه و توانایش ازش گرفته نشده باشه.
عمو جانی هم در اتاقش یک کاندوم دارد برای مقابل با تجاوز ساید سیاه جنده خانه)
۷.جر دهنده یاب (همشهری کین،ساید سفید)
در شب یکبار توانایی این را دارد که با هوش خودش یک اتاق را انتخاب کند و فرد داخل اتاق را جر بدهد اگر اون فرد که جر داده شده باشد ساید سیاه جنده خانه باشد روز که میشود خونین و مریض از اتاقش بیرون می آید و تمام افراد جنده خانه متوجه میشوند که اون فرد در ساید سیاه جنده خانه هست و جر دهنده یاب در شب بعد توسط گرداننده جر داده می شود و از جنده خانه بیرون میرود.
اما اگر اتاقی که جر دهنده یاب انتخاب میکند و فردی که جر میدهد ساید سفید باشد اون فرد توسط گرداننده درمان میشود و هر دو نفر در جنده خانه می مانند و جر دهنده یاب متوجه میشود اون فرد در ساید سفید جنده خانه هست.
(البته اگر توسط حرام زاده جنده خانه فریب نخورده باشه و توانایش ازش گرفته نشده باشه.)
۸. صاحب جنده خانه(مسترامس،ساید مستقل)
در شب اول بعد از دور معارفه توسط گرداننده از اتاقش بیرون میاد و ۳ اتاق را انتخاب میکنه و به گرداننده نشان میده.
گرداننده به صاحب جنده خانه نشان میدهد از ۳ اتاقی که انتخاب کرده چند اتاق مال ساید سیاه جنده خانه هست،البته اگر اتاق رئیس جنده خانه هم یکی از ۳ انتخابش باشه به عنوان اتاق ساید سیاه جنده خانه به صاحب جنده خانه معرفی نمی شود و تو استعلام جزو ساید سفید اعلام میشه.
صاحب جنده خانه اگر یک یا صفر اتاق توسط گرداننده بهش معرفی بشه به عنوان اتاق ساید سیاه میتواند انتخاب کند که میخواد طرفدار ساید سیاه جنده خانه باشد یا طرفدار ساید سفید جنده خانه.
اما اگر از ۳ انتخابش توسط گرداننده بهش اعلام بشه ۲ اتاق مال ساید سیاه جنده خانه هست باید با ساید سیاه جنده خانه باشد و طرفدار ساید سیاه باشه.
صاحب جنده خانه در اتاقش بی نهایت کاندوم دارد و در شب جر نمیخورد و از جنده خانه اخراج نمیشه مگر در روز و با انتخاب اکثریت افراد جنده خانه.
۹.از ۱۱نفر حاضر در جنده خانه ۳ نفر خواجه یا کنیز هستن و کیرشان یا دیلدو که دارن در شب توانایی برای جر دادن نداره مگر با انتخاب کس کش جنده خانه برای اضافه شدن به ساید سیاه جنده خانه ،جر داده بشه و کیرش یا دیلدوش توانایی جر دادن و انتقال ایدز را داشته باشد.
در جنده خانه ۵ کارت حرکت آخر وجود دارد که هر فردی در روز با انتخاب اکثریت کونش پاره بشه و از جنده خانه بخواد اخراج بشه یک کارت به عنوان حرکت اخرش انتخاب میکنه.
کارت اول: تغییر جنده(فیس آف،)
کارت دوم:سکوت جنده ها(سکوت بره ها)
کارت سوم:قلاده جنده ها(دستبند)
کارت

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ی حدودیش رو پیدا کنم. چه بسا که موریانه‌ها همون ته‌مونده تهش رو هم قلا کرده باشن[14]. مهم این بود که نه پدرم و نه هیچ احد دیگه‌ای، بجز سیامک، چیزی از معنی و اهمیتی که اون درخت برای من داشت رو نمیدونست. کسی از سر زدن‌های متناوب من پای اون درخت به یاد سیامکی که هم بخاطر رفتنش ازش متنفر بودم و هم بخاطر شایعه‌ها نگران حال و روزش، خبردار نشد. روند سر زدن‌هایی که با قطع شدنش قطع شدن؛ معنی و اهمیتی که با از بین رفتنش، از خاطر من هم رفتن. از دل برود هرآنکه از دیده رود.
به هر حال ولی، خواست غریبی داشتم که کاش میبود. نه میدونستم که چرا اینو میخواستم و نه میدونستم که اگر میبود به چه کارم قرار بود بیاد. ولی کاش، شاید، اگر میبود یاد اون قدیم‌ها بهتر توی ذهنم شکل میگرفت. شاید اگر دقیق‌تر توی محیطش قرار میگرفتم، احساس اون روز که با چشم گریون بهم گفت قراره هرچی که هست رو، من و خاطرات و اتفاقات و احساسات بینمون رو، ول کنه و بعد از عروسیش با زنش بره مرکز استان رو بهتر یاداوری میکردم. احساسی که باعث شد جوری صورتش رو با سیلی سرخ کنم که اشک خودم هم در بیاد. آدم عادی، آدمی که عمیقا درگیر یه موضوع نباشه، آدمی که صرفا جوگیر مقتضیات اون سن باشه، اینطور واکنش شدیدی نشون نمیده. یا میده؟ همون سی سال پیش درگیر این موضوع بودم و جوابش رو پیدا نکردم؛ و الان با برگشتنش، بخاطر دیدنش اون چند روز، ذهنم درهم‌تر از همیشه بود و نتیجه و پاسخ این سوال‌ها از همیشه دورتر. به فکر افتادم حالا که خودش نیست، یه یادگاری بذارم جاش. یه قلمه‌ی سنجد مثلا. دستم برای کاشت سنجد خیلی سبزه. بکارم که بمونه برای شاید یه جفت دیگه از یه نسل و زمان دیگه. • واژه نامه:
1. پسصبا = پسفردا
2. آبداری = معادل آبیاری
3. مینوسی = مینوسی‌ها ساکنان جزیره کرت یونان بودن که به رنگ پوست گندمگون روشنشون و ابداع سیستم فاضلاب شهری شهرت داشتن.
4. شالِکی = جوال چهل تیکه‌ای مشابه چادرشب، از جنس برزنت یا گونی که با آن علوفه بار و جابجا میکنند.
5. قِینوس = حرف مفت و بی اساس
6. خِل = مف آبکی دماغ
7. ننجان = مادربزرگ
8. شحنه مزار = یکی از موجودات فولکلور مردم شمال استان کرمان و جنوب خراسان. شبحی قدبلند و سفید پوش که نگهبان قبور است.
9. پُلیشده = کز خورده و سوخته
10. خیار = در بسیاری از شهرهای استان کرمان، برای خربزه لفظ خیار به کار میره.
11. نیفه = بند میان حلقه‌ی درب کیسه یا کمری شلوار که با کشیدن بسته یا تنگ میشه.
12. بِنِه = پسته کوهی
13. سَربِچار = اصطلاحی به معنای باعث آزار شدن.
14. قِلا کردن = کنایه از بالا کشیدن / خوردن

نوشته: The.BitchKing
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…
Subscribe to a channel