dastan_shabzadegan | Unsorted

Telegram-канал dastan_shabzadegan - داستان کده | رمان

196306

جستوجوی داستان: @NewStorysBot حرفی سخنی داشتی:

Subscribe to a channel

داستان کده | رمان

عاشق قادر شدم... (۱)

#عاشقی

ما توی یکی از دورافتاده ترین روستاهای مشهد زندگی می کردیم که بواسطه یکی از آشناهامون دو تا خواستگار برای من و خواهرم فروغ اومد یه پدر و پسر بودن که پدره برای من اومده بود چون 29سالم بود و پسرش برای فروغ اومده بود چون 19 سالش بود پدره اسمش محمود بود و حدود 65 سالش بود و پسرش ارشیا حدود 27 یا 28 سالش بود فروغ از پسره که خیلی خوشش اومده بود اما من از محمود خوشم نیومد منم از ارشیا خوشم اومده بود اما میگفتن یه مرد نمی تونه دو تا خواهر همزمان بگیره اما چاره ای نبود ما کسیو نداشتیم و با مادر بزرگم زندگی می کردیم اونم قبول کرده بود که ما رو به این پدر و پسر بده فروغ بهم گفت پسره بهش قول داده پول بده دماغشو عمل کنه منم حرف زیادی با محمود نزدم چون ازش خوشم نمیومد اما دوست داشتم هر جا هستم با فروغ باشم منم قبول کردم ارشیا و فروغ تهران زندگی می کردن اما من و محمود کرج بودیم و هفته ای یه بار ارشیا و فروغ میومدن بهمون سر میزدن چون ارشیا سر کار بود و فروغ دانشگاه میرفت زندگی با محمود سخت بود چون یا میخورد یا میکرد یا خواب بود اما از شانس خوبم به دو سال نکشید که محمود مرد بعد از فوت محمود یه شب ارشیا اومد خونه مون و گفت نمی خوام بیوه بابام زیر دست کسی باشه گفتم ارشیا خان شما دیگه نمی تونی با من ازدواج کنی گفت میدونم! سمیه؟ گفتم جانم؟ گفت من می خوام ماله من باشی دیگه نمی خوام زن پیرمردها بشی می خوام ماله من باشی گفتم ارشیا باور کن منم دوست دارم با تو باشم اما نمیشه گفت من درستش میکنم تو حاضری تحت هر شرایطی با من باشی؟ گفتم اگه پول بدی دماغمو عمل کنم آره گفت حله بطور سوری با یکی ازدواج کردم بنام قادر که ظاهرشو درست کرده بودن که مثلا سالمه اما یه عقب مونده ذهنی بود ارشیا گفت الان به ظاهر زن قادری اما شوهرت منم گفتم قادر چی؟ گفت اسمن شوهرته اما تو ماله منی اینکه با ارشیا باشم برام مهم بود از پیرمردا خسته بودم یه هفته بعد خونه پدریشو فروخت و رفتیم یه خونه دیگه که توی یه محله دیگه کرج بود توی یه برج طبقه آخر گفت اینجوری کسی بهت کاری نداره و کسی هم نمی شناستت دو سه روز بعد بهم پیام داد حمام کن خوشکل کن ما داریم میایم، سمیه؟ تاپ و شلوار بپوش وقتی اومدن دیدم ارشیا و قادر با هم اومدن ارشیا بغلم کرد و بوسیدم و به قادر گفت برو حموم ارشیا روی مبل نشست و منم توی بغلش نشستم و با سینه هام بازی می کرد تاپمو داد بالا و از سرم درش آورد و شروع کرد سینه هامو خوردن گفتم چرا قادر با خودت آوردی؟ گفت چون دوست دارم جلوی شوهرت بکنمت ناراحتی؟ گفتم نه این کوس خوله که شوهر من نیست شوهر من تویی گفت این درسته برو پایین بخورش برام داشتم کیرشو می خوردم که قادر از حموم اومد گفت قادر بیا اینجا بدو گفت بذار لباس بپوشم گفت لباس نمی خواد سمیه زنته کوس خول و دوتایی خندیدیم رفتیم توی اتاق نذاشت قادر لباس بپوشه و منو داگی کرد به قادر گفت شلوار و شورتمو بکشه پایین قادر بدبخت هم انجام داد و ارشیا کیرشو کرد توی کوسم یه جیغ زدم گفت جون چه تنگه محمود مگه نمی گایدت؟ گفتم نه درست گفت جوووون واسه همین نمی خواستم ماله یکی دیگه بشی می خوام خودم جرت بدم خیلی وحشیانه و تند تند تلمبه میزد منم گریه می کردم و آی آی می کردم البته نه از درد کلا اینجوریم که موقع سکس گریه می کنم قادر می گفت گریه نکن ارشیا آروم تر دردش میاد ارشیا گفت به کیرت که دردش میاد حالا حالاها باید کوس بده وقتی ارشیا داشت توی کوسم تلمبه میزد قادر کیرش شق کرده بود و اشکامو پاک می کرد و می بوسیدم گفتم قادر سینه هامو بخور و خوابیده بود و سینه هامو می خورد وقتی ارشیا آبش اومد و ریخت توی کوسم بلند شد و به قادر گفت بیا کوسشو بخور و قادر کوسمو می خورد البته خوب نمی خورد من کوسمو می کردم توی دهنش و ارشیا روی سینه هام نشسته بود و کیرشو می چپوند توی دهنم می گفت فروغ دهنش کوچیکتره کل کیرمو می چپونم توی دهنش تو نمی تونی با این دهن گشادت دهنتو کامل باز کن و کیرشو تا ته کی کرد توی دهنم می گفت کوستو یه جوری میگایم که قادر با سر بره داخلش و به قادر گفت بلند بشه و دوباره کیرشو کرد توی کوسم اما این بار معمولی تلمبه میزد و به من میگفت چه حسی داری جلوی شوهرت دارم می کنمت؟ گفتم عالیه به قادر می گفت کوس زنت معرکه است پسر ارشیا می گفت آبم بیاد؟ گفتم نه گفت کیرم بهت حال میده گفتم آره کاش آبت نیاد گفت جوووووون و چند بار کیرشو تا ته کرد و نگهداشت و دوباره تلمبه میزد میگفت کوست داغ و تنگه نمی تونم جلوی اومدن آبمو بگیرم و تند تند تلمبه میزد و آبش اومد و ریخت توی کوسم که زنگش زدن و گفتن که فروغ توی دانشگاه حالش بد شده و رفت گفتم بذار منم بیام گفت بعد میگی از کجا فهمیدی؟ گفت قادر اینجا باشه کارم تمام شد میام دنبالش گفتم باشه ارشیا رفت منم هنوز ارگاسم نشده بودم

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ماساژ در مالزی (۲)

#بیغیرتی #سفر

...قسمت قبل
سلام دوستان شهوانی
ادامه خاطره مالزی رو براتون می نویسم.
در قسمت قبل بعد از اینکه از ماساژ و گاییده شدنم بوسیله پسر هندی برگشتم، به متل وارد شدم و متوجه شدم که زنم داره دوش می گیره و تنها نیست. اینجا من اسم زنم حشری و خوشگلم رو تینا میذارم. اونا داشتن با هم دوش می گرفتن. سعی می کردم که بفهمم چکار می کنن ولی صدای زیادی نمی اومد. تازه از کونم هم شهوت پسره داشت هنوز پایین می اومد و شورتم رو خیس کرده بود. شورتم رو عوض کردم و از اتاق بیرون رفتم.
دو ساعت بعد برگشتم و دیدم که زنم لخت تو هال رو کاناپه دراز کشیده. رفتم یه لیوان شراب براش ریختم و کنارش نشستم. شراب رو کم کم زدیم. دستم رو بردم رو مه مه هاش و کسش رو بوسیدم. پاهاش رو باز کرد. فهمیدم که میخواد کسش رو بخورم. کمی جابجاش کردم که براحتی بتونم زبونم رو به لبای کسش برسونم. بوی شهوت پسره و چسبندگی هنوز می اومد. تحریک شده بودم و دودول کوچیکه م سیخ شد. تینا نوک دودولم رو گرفت و گفت اصلا کیرش اینطوری نبود، گنده بود و خوش حالت. گفتم از اول تعریف کن و اینجوری ادامه داد:
بعدا از اینکه از تو جدا شدم منم داخل یه ماساژی رفتم و یه دختر چینی توپول جلو اومد و منو برد سمت یه تخت. حوله رو بهم داد و من هم لباسم رو کندم و دراز کشیدم. حسابی با روغن مالیدن رو شروع کرد. بعد از ماساژ برای اینکه لباس زیرم چرب نشه، شورت و سوتین رو نپوشیدم. درس کوتاهم تا بالای رونم رو پوشونده بود و بدنم چسبنده بود و لباسم هی می رفت تو شکاف باسنم. آرام آرام داشتم سمت متل می اومدم و لباس زیرم دستم بود. یه جوان سفید که بعدا فهمیدم توریست استرالیایی یه کم کم به من نزدیک شد و گفت می تونم باهات قدم بزنم. با سر موافقت کردم و کمی قدم زدیم و چند کلمه آشنایی اولیه ردوبدل شد. پیشنهاد رفتن به یه بار رو داد و بهش گفتم که اول باید برم متل دوش بگیرم. بهم گفت که میخواد باهام کمی خوش بگذرونه و منظورش رو فهمیدم و راستش بدم هم نمی اومد یه حالی بکنم. پرسید چه نوشابه ای دوست دارم و من هم که شراب سرخ حشریم میکنه، گفتم شراب سرخ. دستش رو کشید رو باسنم و دستش رفت تو شکاف کونم. گفت چیزی تنت نیست و با سر جواب دادم، نه. جنبیدن کیرش رو تو شلوارش مشخص بود. قبل از متل به سمت یه بار رفتیم و یه شیشه شراب گرفت. وقتی به متل رسیدیم، من لباسم رو کندم و رفتم وام رو پر کردم. تو وان دراز کشیده بودم که پسره در زد و اجازه خواست که وارد شه. من هم اجازه دادم و کامل خزیدم تو وان. وقتی اومد فقط یه شورت پاش بود و دو تا گیلاس شراب دستش بود. رو لبه وان نشست و گیلاس رو ازش گرفتم. یه دستش اومد داخل آب و برد رو پستونام. کمی خودم رو بالا کشیدم که نوک پستونم رو ببینه. خیلی از شکل پستونام خوشش اومد و با زبون با نوکشون بازی می کرد و دست راستش رو کسم بود. همینطور که با چوچوله هام بازی می کرد، اومد جلو و لب به لب شدیم. شراب منو گرفته بود و بشدت حشری شده بودم. چنان کیرش سیخ شده بود که شورتش داشت می ترکید. دستم رو بردم که شورتش رو پایین بکشم. خودش شورتش رو درآورد و کیر گنده اش بیشتر دیوونه م کرد. در مقایسه با اون، دودول شوهرم مثل اسباب بازی مینیاتوری بود!
با دستم کیرش رو گرفتم آوردم سمت دهنم. خودش اومد جلو و خوب براش ساک زدم. چند قطره آبش اومد. سریع کیرش رو کشید و ازم خواست که بریم بیرون. یه آبی به خودمون زدیم و با حوله اومدیم بیرون. گفتم بهش الان هم اتاقیم می آد، بهتره که تو خواب بمونیم. با حوله اومدیم سمت تخت و خواب و من بعد خشک کردن خودم، حوله رو کناری انداختم و لخت خوابیدم. پسره هم اومد رو تخت و لبام رو بوسید. دیگه تحمل نداشتم و می خواستم تمام کیرش رو تو خودم داشته باشم. حسابی از شهوت وول میخوردم. وقتی پسره کیرش رو برد رو کسم، چنان خیس بود که نوکش به راحتی وارد شد ولی بقیه کیرش قطور بود. تا حالا همچین فشار خوشایندی رو لبای کسم و داخلش احساس نکرده بودم. یک چند باری با فشار جلو و عقب کرد تا تونست کلفتی کیرش رو رد کنه. برا اینکه بتونه تا ته فرو کنه پاهام رو گذاشت رو شونه هاش و برای اولین بار نرمی نوک کیرش رو تو انتهای بدنم حس می کردم. در حد اوج بودم و ازم آب سفید زیادی بیرون زد. کیرش رو بیرون کشید و با حوله آب کسم و کیرش رو خشک کرد. به حالت داگی برگشتم و انگشتش رو سوراخ کونم گذاشت. کیرش رو یواش یواش روانه کسم کرد و منم با حرکت باسن و ریتم درست کمکش می کردم. سکوت، بوی شهوت، هیجان زیاد و ریتم شدید قلب، همه نشون از شدت لذتی بود که هر دوتامون داشتیم می بردیم. برای اینکه آبش نیاد، توقف کرد و ازم خواست که با پهلو دراز بکشم. دراز کشیدیم و از کنار دستش رو برد تو موهام. بعد دستش اومد رو لبام، گردنم و بعد رو سینه هام می کشید. با اون‌یکی دستش کسم رو مالش می داد. آشکارا کسم باد

Читать полностью…

داستان کده | رمان

پرستو زن همکار کتابفروشم

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

بوی کتاب نو...(۳)

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

داستان یک زندگی (۳)

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

غریق نجات ...

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

لوله پلیکا

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سکس تو ماشین با نیایش

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

شروع سکس با دوستم و زنونه پوش شدنم

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

ساک زدن محمد تو مسافرت

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

دوست دختری که خودکشی کرد

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سکس با زن سن بالای صیغه ای و دخترش (۱)

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

کفتار تهران (۱)

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

کیرشریکی با شریک کیری

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

بردگی تا سکس با خانوم کویتی

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

کرده بود و از اینکه چنان جنده وار خودم رو در اختیارش گذاشته بودم، احساس عجیبی داشتم. توی اون لحظات به شرم و خیانت به شوهر رو اصلا فکر نمی کردم. تازه تو خودت یه بچه کونی هستی که اجازه دادی که امشب حال کنم و می دونی که اندازه دودولت با کیر این پسره قابل مقایسه نیست.
پسره همینطوری مه مه هام و لبای کسم رو می مالید. کمی انگشتم کرد و بعد یه پام رو کمی بلند کرد و از بغل کیرش رو گذاشت رو کسم. وای دوباره می خواست منو بگاد. خودم رو جابجا کردم که کیرش راحتر بره تو کسم. یواش یواش به صورت ریتمی تلمبه زدن رو شروع کرد. بعد حدود ۵ دقیقه تلمبه زدن تمام ماهیچه های بدنم جمع شد و لذت باورنکردنی رو تجربه کردم که تا حالا احساس نکرده بودم. آب شدیدی از من روان شد و به اوج رسیدم. شل شدم و دیگه کاملا دست پسره بودم. پسره همچنان داشت تلمبه می زد و اونم با جمع شدن خایه هاش و ضربان کیرش به اوج رسید. کونم رو عقب کشیدم و نذاشتم کیرش رو بیرون بکشه. همه آبش ریخت تو کسم. دستش رو گرفتم و خواستم که کیرش همونجا بمونه. چند دقیقه بعد کیرش اومد بیرون و با هم رفتیم زیر دوش. همدیگه رو شستیم و با یه بوسه طولانی ازم تشکر و خداحافظی کرد. ۱۰ دقیقه بعد لخت رفتم رو مبل دراز کشیدم که تو رسیدی خونه. بعد ادامه داد: واقعیتش من از کون دادن تو به یه هندی اصلا خوشم نیومد، تو چه احساسی داری؟
منم یه بوسه لب گرفتم و گفتم: هر چیزی که تو رو خوشحال کنه، منم خوشحال می کنه. ولی همه واقعیت این نبود، چون من تنها ابنه نیستم بلکه کاکولد هم هستم و وقتی تینا داشت داستان دادنش رو تعریف می کرد من از شدت لذت به اوج رسیدم و شورتم خیس شده بود. ولی چون خایه هام خیلی کوچیکن زیاد آب ندارن و هر بار به اوج میرسم دو سه قطره بیشتر نیست. نه تنها غیرتی نشده بودم بلکه من خیلی دوست داشتم دادنش رو ببینم و حتی خودم کیرش رو بذارم رو کسش!!!
نوشته: آریا

@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

اولین بار که مامان رو ماساژ دادم

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

عشق و هدف تلخ و شیرین در یک قاب (۳)

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

عروسک چوبی (۲)

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

نسیبه، دختر گدای افغانی (۱)

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سکس با زن عمو عشق بچگیم

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

خاطره صاحبخانه و مستاجری

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

سکس با دوست دخترم در روز تولد خواهرزادش

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

تاوان عشق (۱)

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

تاوان (۲)

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

بردگی شوهرم

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

نگین خمیری و دو بدن داغ (۱)

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

رهایی از لیلی

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

آخر لیلا کار خودشو کرد

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…

داستان کده | رمان

شوهر کاکولد و اتفاقای بعدش

#NULL

NULL
@dastan_shabzadegan

Читать полностью…
Subscribe to a channel