ستشو بگم الان هم یکی هست که همیشه منو از کون میکنه … گفتم رضا که میگی از کون نمیکنه!!! گفت رضا نه … داداش رضا …
گفتم جریان داداش رضا دیگه چیه که شروع کرد تعریف کردن …
ادامه اش رو به زودی می نویسم چون خیلی طولانی شد.
نوشته: حامد
@dastan_shabzadegan
سارای سکسی من (۱)
#مرد_متاهل #خواهرزاده
سلام من حامد هستم و 33 سالمه و خانمم الهام 27 سالشه. من و خانومم خیلی همدیگه رو دوست داریم و هیچ مشکلی باهم نداریم اصلا به خیانت به همدیگه فکر نمیکنیم. یه خواهرزاده دارم به اسم سارا که 24 سالشه و متاهل هستش. من خیلی باهاش خوبم و دوستش دارم اما هیچ وقت بهش نظر نداشتم و اصلا به فکر هم خطور نکرده بود که یه روزی باهاش سکس داشته باشم.
بریم سراغ اصل داستان. یه روز خانومم گفت خیلی وقته شمال نرفتیم. نظرت چیه یه سفر شمال بریم؟ گفتم عالیه. خلاصه قرار شد هفته بعد بریم. دو شب قبل از رفتنمون سارا با شوهرش اومده بودن خونمون و حرف شمال رفتن ما شد. من پیشنهاد دادم شما هم بیایید با هم بریم خوش میگذره. رضا شوهر سارا گفت من ماشینم خرابه فعلا راه دور نمیتونم برم. گفتم اشکال نداره با ماشین ما میریم مشکلی نیست که. اول رضا یکم بهونه آورد که کار دارم و نمیشه و اینا … که البته داشت تعارف میکرد تا اینکه سارا اصرار کرد به شوهرش و اونم قبول کرد و دو روز بعد راه افتادیم و رفتیم بندر انزلی. اونجا که رسیدیم یه ویلای دو خوابه اجاره کردیم و شب اول همه چیز به خیر و خوشی گذشت و فرداش رفتیم دریا و گشت و گذار و شب برگشتیم ویلا. بعد از شام و یکم صحبت و شوخی و اینا دیگه گفتیم بریم بخوابیم. رضا داشت فیلم میدید و تازه فیلم شروع شده بود که گفت اگه شما میخواهید بخوابید راحت باشید من الان میخوام این فیلم رو ببینم بعد میخوابم. خلاصه سارا رفت توی اتاق خودشون و من و الهام خانمم هم رفتیم اتاق خودمون. من هر بار که میرم شمال انقدر حشری میشم که دوست دارم هرشب سکس کنم. اون شب هم خیلی حشری بودم. از طرفی خوابم هر گرفته بود. به خانمم گفتم شروع کنیم که گفت رضا بیداره صدامونو میشنوه زشته. خلاصه صبر کردیم تا رضا بخوابه اما این فیلم لامصب تموم شدنی نبود انگار. از صدای تلویزیون که میومد میفهمیدیم که هنوز بیداره. کم کم خانمم خوابش برد و من هم دیگه حوصله ام سر رفت. گفتم به بهونه دستشویی برم به رضا یه تیکه بندازم شاید بره بخوابه دیگه. اومدم تو پذیرایی دیدم رضا تو پذیرایی تخت گرفته خوابیده. گفتم اگه بیدارش کنم که بلند شو برو تو اتاقتون بخواب که ممکنه دوباره یه ساعت دیگه بیدار بمونه. گفتم بذار برم دستشویی و برم کارمون رو که کردیم دوباره میام بیرون و به رضا میگم برو اتاقتون بخواب. خلاصه گیج خواب اما خیلی حشری بودم و از دستشویی که برگشتم رفتم سمت اتاق. حالا یه راهرو بوود که انتهای راهرو دوتا در بود. در سمت چپ اتاق ما بود و سمت راست اتاق سارا و رضا. من که خیلی خوابم میومد و حشریت هم از تمام وجودم می بارید در اتاق رو باز کردم و رفتم داخل اتاق و از پشت به خانمم چسبیدم و سینه هاش رو یه کم مالیدم و یکی دوبار خانمم با دست خیلی یواش منو پس زد اما در گوشش یواش گفتم زود تمومش میکنم نگران نباش. تو تاریکی هیچی نمی دیدم فقط شلوارکم و شورتم رو باهم کشیدم پایین و شلوار خانمم رو هم تا زانو کشیدم پایین و از پشت بهش چسبیدم و یکم کیرم رو روی کسش مالیدم تا خیس بشه. بعد دو سه دقیقه سر کیرم رو داخل کردم و سینه اش رو گرفتم و چند تا بوسه از گردنش گرفتم و کم کم کیرم تا آخر رفت داخل و خیلی یواش و ریلکس شروع کردم به تلمبه زدن. و حس کردم آبم داره میاد. خانمم رو دمر خوابوندم و همون طور که کیرم داخل بود خودم هم روش خوابیدم و با چندتا تلمبه دیگه آبم اومد و با تمام توانم فشار داد و آبم رو داخل کوسش ریختم. آخه خانمم همیشه قرص میخوره و خودش هم دوست داره که توی کوسش بریزم اما این بار به محض اینکه آبم اومد داخل کسش. یهو گفت چرا ریختی تووووم؟ تعجب کردم گفتم مگه دیگه قرص نمیخوری؟ هر دو نفرمون داشتیم خیلی یواش و در حد درگوشی حرف میزدیم. گفت دیوونه من کی قرص خوردم تا حالا؟ گفتم الهام!!! مگه این چند ساله قرص نمیخوری؟
تا اسم الهام رو آوردم. گفت چی گفتی؟ و برگشت منو نگاه کرد اما چون اتاق کاملا تاریک بود هیچی معلوم نبود خیلی خیلی کم میشد همدیگه رو ببینیم. گفت تو کی هستی؟ گفتم الهام دیوونه شدی؟ گفت دایی تویی؟؟؟؟؟
من دیگه در حد سکته بودم. گفتم سارا توییی؟؟ گفت دایی این چه کاری بود کردی؟ بهش گفتم سارا تو توی اتاق ما چیکار میکنی؟ الهام کجاست؟ اونم به من میگفت دایی تو اومدی توی اتاق ما!!! من هم که از تعجب شاخ درآورده بودم سریع شلوارکم رو پوشیدم و از در اتاق بی سرو صدا اومدم بیرون نگاه کردم دیدم بله. من موقع ورودم به اتاق در رو اشتباهی باز کرده بودم. آخه هیکل خانمم و سارا هم خیلی شبیه بود از نظر اندازه و تپل بودنشون مغزم هنگ بود که قراره چه اتفاقی بیفته. نمیدونستم دست و پام رو گم کرده بودم. یه سرک به پذیرایی کشیدم دیدم رضا همچنان خوابه. دوباره رفتم داخل اتاق پیش سارا و گفتم سارا بخدا سوء تفاهم شده و هیچ عمدی در کار نبوده. سارا فقط گریه می
لا که پسر خوبیم میدی از کون بکنم؟ گفت اگه از کوس بکنی تا همیشه بهت میدم اما اگر از کون بکنی دیگه بهت نمیدم گفتم خب من کون می خوام گفت کون بهت میدم اما نه الان دیوث بازی درنیار گفتم باشه جنده خوشگلم گفت جووووون پاشو جندتو بگا گفتم قبلا بهت گفتم جنده گریه کردی الان خوشت اومد؟ گفت من الان بهت میگم دیوث ناراحت میشی؟ گفتم نه گفت زن جنده چطور؟ خوار کوسده چطور؟ مادر جنده چطور؟ چون میدونی همش از شهوت بالای منه واسه همین به تخمتم نیست این فحشا حالا فهمیدی چه زمانی باید به یه زن بگی جنده؟ گفتم آره جنده خوشگلم داگی شد گفت پس کوس جندتو جر بده کیرمو کردم توی کوسش گفت سینا سینا سینا عجب چیزیه خوش به حال ندا بکن تا ته نگهدار بذار حسش کنم جووووووووون جوووووووون به این کیر میدونستم میدونستم حالا جرش بده شروع کردم تلمبه زدن دوتایی از لذت زیاد زبونمون بند اومده بود سمیه حتی نمی تونست ناله کنه آبم اومد و ریختم توی کوسش و ازش لب گرفتم گفتم محشر این کوس خاک بر سرش طلاقت داد من بودم از این کوس نمی گذشتم بوسیدم گفت پس مرده و حرفش ببینم راست میگی یا نه گفتم چیو؟ گفت اینکه ازش نمی گذری گفتم از الان تا ابد خودم این کوسو میکنم خود خودم گفت باشه ماله خودت بلند شدم و رفتم دستشویی برگشتم گفتم بیا برام بخور گفت دوست ندارم شلوارشو پوشید کشیدش بالا گفت اما خوب بلدم کاری کنم راست بشه گفتم آخ جون رفتم روی مبل نشستم و سمیه نشست روی کیرم و انقدر کوس و کونشو بهش مالید که دوباره راست کردم و اون روز تا شب فکر کنم دو یا سه بار کوسشو کردم و شب با هم رفتیم خونه مادر زنم تازه اونجا هم جشن تولد خواهر زنم شیرین بود و کلی رقصید همه می گفتن اخلاق سمیه بهتر شده چقدر شاد شده مادر زنم گفت آره از وقتی کار میکنه هر روز داره بهتر میشه دو سه بار دیگه از کوس کردمش انقدر برای کونش گفتم گفت خواهرمو گایدی باشه فردا بهت کون میدم کون پرست بدبخت فردا خواهرتو می گام گفتم من فردا 8 صبح اینجام فردا 9 صبح از خواب بیدار شدم چون شبش ندا می خواست و با هم سکس داشتیم و صبح کمی دیرتر بیدار شدم لباس پوشیدم رفتم پایین در زدم یکم طول کشید درو باز کرد دیدم یه شورت و سوتین توری بنفش تنش کرده نیشم باز شد گفت بیا کون پرست باید حسابی بهم حال بدی کونشو بهم کرد گفت شروع کن ببوسش کون گنده و سفیدشو می بوسیدم و لیس میزدم شورتشو کندم گفت سوراخ کونمو لیس بزن سوراخش قرمز بود و بوی بدی نمیداد منم لیسش میزدم گفت دوست داری؟ کونم خوشگله؟ گفتم خیلی گفت دلت میاد بکنیش؟ فقط باید ببوسیش و بهش ادای احترام کنی گفتم تو بده من براش تعظیم می کنم گفت 3 بار اون داگی شد و من سه بار برای کونش تعظیم کردم گفت خیلی خوشم اومد 3 بار دیگه گفت پس حسابی قدرمو بدون وقتی انقدر کونم برات عزیزه گفتم همه چیزت برام عزیره نه فقط کونت گفت روغن آوردم باید با روغن بکنی اینجوری دوست دارم گفتم باشه اما قبل از روغن زدن گفت باید حسابی سوراخ کونشو لیس بزنم بعدش با روغن کیرمو چرپ کرد و توی دستاش مالیدش داگی شد گفت بکن توش کیرمو کردم توی سوراخ کونش اول تا نصفه بعد کامل گفتم جوووووون چه تنگه گفت فقط یکی دو بار از کون دادم گفتم فدای کونت واقعا اینکه اون مرتیکه تونسته از این کوس و کون بگذره واقعا خر بوده گفت گاو بود گفتم مشخصه و شروع کردم تلمبه زدن اونم فقط فحش میداد که آرومتر می گفت زن جنده آرومتر کوس مادرت کوس خواهرت خوارکوسده دیوث مادرجنده مادر قهوه آرومتر منم فقط توی کونش تلمبه میزدم از تنگیش معلوم بود داره جر میخوره واسه همین فحش میده تازه فحش دادناش بیشتر بهم حال میداد گفتم بگو زن جنده اینو بیشتر دوست دارم گفت زن جنده آرومتر دو سه بار تا ته کردم توی کونش و نگه داشتم گفتم بگو زن جنده بگو زن جنده اونم میگفت کوس زنت زج جنده دیوث مادر جنده منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کونش گفت سیر شدی؟ گفتم الان آره اما بعدا بازم می خوام گفت خرج داره گفتم باشه این کون ارزش خرج کردنو داره کونشو بوسیدم بعدشم از سمیه لب گرفتم و رفتیم دنبال ارسال سفارشات واقعا لذت بخش بود کردن کوس ندا و کردن کوس و کون سمیه البته بیشتر از ندا با سمیه حال می کردم و سکسم با ندا فقط هفته ای یه بار بود اما با سمیه حسابش از دستم در رفته بود یه بار من می خواستم یه بار سمیه می خواست ترکونده بودیم همدیگه رو . سمیه بخاطر کون دادنش ازم زیاد باج می گرفت از پول تا لباس و کیف و… اما خدایش هر وقت کون می خواستم میداد که واقعا لذت بخش ترین کون دنیا بود یه سال گذشت که ندا حامله شد 5 ماهه بود که رفت خونه مادرش اونجا راحت تر بود و منم سمیه میاوردم توی خونه و روی تخت سکس میکردیم که یه روز موقع سکس با سمیه مادر زنم اومد و مچ مونو گرفت چون با کلید ندا اومده بود داخل البته اون فک
Читать полностью…مجید و زن همسایه
#زن_همسایه
سلام این اولین باری که دارم داخل این سایت داستانمو با بقیه به اشتراک میزارم:
اسم من مجیده ۵۷ سالمه و یه چند ماهی میشه بازنشسته شدم خونه نشین شدم شغلیم که داشتم کارای فنی بود
داستان برمیگرده به تابستون سال پیش قراره با خانم بچه ها بریم روستای دامادم اینا که نشد من برم و موندم خونه کارم زیاد بود نتونستم برم آپارتمانیم که ما زندگیم میکنیم سه طبقس زنم اونقدر برام کردنی نبود راستش از کردنش زده شد بودم چطور میشد ماهی یکی دوبار میکردمش راجع به زنم بخوام بگم بهتون اسمش سولمازه سه سال با هم تفاوت سنی داریم یه زن ۷۰ کیلویی با سینه های ۸۵ و خوش اندام به خودش میرسه و با دوستاش میره ورزش تو این مدتم عروسم حامله بود و نتونستم بکنمش رفته پیش عروسم و منم تنهام خواب بریم سراغ داستان طبقه اول آپارتمانی که ما توش زندگی میکنیم مال صابخونمونه که عسلویه کار میکنه و سالی به دوازده ماه میاد خونه اسم خانمشم شهرس
خلاصه اون روز من خانمم اینا رو راهی کردم رفتن از اونورم رفتم سر کار موقعه ناهار بود اونم گوشی رو چک کنم دیدم زن همسایمون شهره بهم پیام داده که اگر وقت بعدازظهر یه سر بیاین خونه ما این کولر ما رو یه نگاهی بهش بندازین
گفتم باشه میرم کولر اینا رو هم سرویس میکنم اونروز زده بودم بالا خانمم یه چند هفته ای بود بهم نداده بود این فیلم های پورن هم جوابگو نبود برام عصر برگشتم خونه و رفتم کولر همسایمون رو یه سرویسی بکنم براشون رفتم دم درشون و در زدم رفتم تو داشتم چی میدیدم یه تاپو و یه شلوارک تنش بود و یه روسری هم سرش کرده بود که مثلاً حجابشو رعایت کنه رفتم تو و یه نگاهی انداختم به کولرشون
هنوزم که هنوزه اون صحنه یادم نمیره منم یه جوری سرویس کردم که دو سه روز دیگه کارش گیر منم بیفته یه جورایی خوشم اومده بود بند سوتین صورتیشو یادم نمیره که از تاپ زده بود اون سینه ها زیر اون تاپ به زور خودشونو نگه داشته بودم کارم تموم شد اونم خونه با اون صحنه زدم گذشت دو روز دیگه زنگ زد و رفتم برا سرویس دوباره کولر ایندفعه کسی خونه نبود جز خودش دفعه قبلی پسرشم خونه بود کولر خونشون گازی بود گفتم بی زحمت یه نردبون میارین برام اونم رفت آورد کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد رفتم بالای نردبون برا تا کولر رو سرویس کنم رفتم بالا بعد به خانمه گفتم میشه بی زحمت اون جعبه ابزار رو بدین به من آورد که بده به من منم رو پله دوم نردبون بودم آورد بهم داد و لبخند ریزی زد و رفت فکر کنم یه چیزایی فهمیده بود این دفعه درست و حسابی انجام دادم و رفتم و یه دوهفته ای گذشت و دیدم که باز پیام میده این دفعه به بهونه لباسشویی رفتم و دیدم که این دفعه راحت تر از همیشس این دفعه دیگه روسری هم سر نکرده بود دیدم لباسشویی که چیزیش نیست مثله روز اولش کار میکنه الکی یکم باهاش ور رفتم بعد از چند دقیقه دیدم جیغ و فریاد میاد کارو ول کردم و رفتم یه لحظه خشکم زد از صحنهای که دیدم لخت روبری من واستاده بود منم سرمو انداختم پایین انگار که چیزی ندیدم اما ته دلم از خدام بود تو دلم با خودم میگفتم زن ما که مدتیه به ما نمیده و همش بهونه میاره چه فرصتی بهتر از این بعد با یه لحنی بهم گفت حواستون کجاست مجید آقا گفتم پس من یه وقته دیگه مزاحمتون میشم گفت من همه چی رو میدونم از رفتار و حرکاتت تو مدتی که اومدی و رفتی فهمیدم امروزم این لباسشویی بهونه بود که تو رو بکشونم اینجا حرف دلتو بزن چی شده که انقدر تو کف منی تو که خودت زن داری زشته با این سن و سال همه چی رو براش تعریف کردم اونقدر زده بود بالا که نفهمیدم چی شد دیدم شلوار پام نیست انگار رو ابرا بودم حس اونموقعه رو داشتم که اولین بار زنمو کردم تو خونه پدرزنم دوران نامزدیم دیدم کیر من تو دستاشه و داره باهاش بازی میکنه عین یه جنده بلد بود چیکار کنه یه جوری برام ساک میزد زنم برام اونجوری نمیزد کار بلد بود به خودم اومدم دیدم سرم لاپاهاشه یه کص شیو شده معلوم تازه شیو شده منم کم نذاشتم و حسابی خوردمش مزه بهشت میداد همش استرس داشتم که نکنه یه وقت پسرش بیاد و داستان بشه رفتم برا سینه هاش یه سینه های خوش فرم هشتاد و پنجی که نوکش سیخ شده بود اون روز انگار رو ابرا بودم زنی که مومن ترین زن ساختمون بود و ماهی یه بار جلسه قرآن داشتو دارم ترتیبشو میدم باور نمیشد خودشم بدش نمیومد که ترتیبشو بدم. اونوروز یه حال حسابی بهش دادم و ارضاش کردم از اون موقع کلی میگذره و موقع هایی که شوهرش نیست بهم پیام میده و میرم پیشش
این اولین داستانم بود امیدوارم خوشتون اومده باشه.************
نوشته: مجید
@dastan_shabzadegan
دوست دختر شهرستانی
#دوست_دختر
سلام دوستان اولین داستانم هست که براتون تعریف میکنم پس لطفا فحاشی بزارید کنار
اسمم مستعار علی هست یه پسر نه خوش قیافه نه بد قیافه
ولی شیرین زبون
بریم سر داستان:
من تو کرمان زندگی میکنم تازه برنامه روبیکا اومده همه استفاده میکردن منم نصب کردم
رفیقام چند تا گپ زده بودن منم عضو شدم توی گپ دختر هم بود که رفیقام یکی یکی تور میکردن برای خودشون
ولی من زیاد محل به دختر نمیدادم که بعدش رفیقام میگفتن با یکی اوکی شو از این حرفا
که بالاخره رفتم پی وی یه دختر باهاش چت کردم فهمیدم دختره یزدی هسته معلوم نبود یزدی بود یا نه چون با دیدارمون فهمیدم لهجه یزدی نداره بیشتر به افغانیا می خورد که وسطای داستان میفهمید سر چه جریانی
خدمت شما عرض کنم باهم حرف زدیم و از این کسشعرا
با چت کردنمون رومون تو رو هم باز شده بود حرفای سکسی میزدیم یا سکس چت میکردیم برام عکس لختی میفرستاد
توی عکس سینه هاش سوخته که گفت تو بچگی سوخته
دختره 15 سالش بود من 21سال
سر یه مسائل بهم زدیم که کیرش کردم
بعد چند وقت با رفیقم رفتم سرکار کمکش میدادم یه رفیق دیگه اش هم اومده بود که تو گپ هم بود
بحث دوست دختر اومد و از از این کسشعرا
که رفیقم گفت رلت رفته با این رفیقت رل زده ولی برای من اکس محسوب میشد
من خندیدم و بعد الکی گفتم من اینو کردم که اونا مسخرم کردن منم عکس سینه هاشو نشونشون دادم اینم مدرک که سینه هاش سوخته به رفیق رفیقم گفتم ازش عکس بخواه اگه اینجوری نبود تف کن تو صورتم
که جلو رو خودم پیامش داد با هزار تا التماس عکس فرستاد تا بازش کرد به به همون حرف من شد
که اینا گفتن دمت گرم چون الکی گفته بودم من کردمش میخواستن منو گیر بندازن که چه جوری رفتم یزد برگشتم این رفیقم نفهمیده من یک ماه قبل این جریان رفته بودم یزد یکی از اشناهامون مریض بود فقط رسوندمش و برگشتم اینو براشون بهونه کردم رفیقم باور نمیکرد که زنگ زد داداش کوچیک ترم پرسید گفت اره رفته بوده یزد یه شبه برگشت
باورشون شد
اون روز گذشت که من زورم گرفت با خودم گفتم اینو باید بکنم
که گذشت بعد چند وقت یکی از خانواده مون مریض شد باید ازمایشاتش رو میبردم یزد
که راهی میشدم به دو تا از رفیقام گفتم اونا گفتن ما هم میاییم
خلاصه ساعت یک ظهر حرکت کردیم چند جا وایسادیم ساعت هشت رسیدم رفتیم چند جا گردش مخصوصا امیر چخماق میگن فکر کنم
فکر به دختره افتاد که بزار بهش پیام بدم ببینم میاد یا نه
پیامش دادم اولش خودشو زد به اون راه که مثلا منو نمیشناسه که از به حساب خودش شناخت بعد گفت کارم داری
بهش گفتم اومدم یزد دوست داشتی همو ببینیم
اول بار گفت نه و فلان علیه که بعدش گفت شب ساعت یک میتونه بیاد
چون ما هم با اتوبوس رفته بودیم ماشین نبود
دیگه گفتم ما خونه میگیریم دوست داشتی بیا گفت خبرت میدم
خونه گرفتیم من دو تا گوشی داشتم یه گوشی و کارت ملی رفیقم گرو گذاشتیم
خلاصه شام خوردیم ساعت یک زنگ زد گفت من میام اما پول کرایه ندارم بدم گفتم من میدم اسنپ گرفت و اومد کرایه اسنپ دادم رفتیم داخل خونه احوالپرسی کردم و چون تو گپ بود رفیقام هم بودن با اونا هم رفیق بود احوالپرسی کردن
بعد یک ساعت کسشعر گفتن چشمک به رفیقام زدم که یعنی میخوام حرکتی بزنم اونا سریع گرفتن جریان چیه
رفتم در اتاق دختره رو صدا زدم اسمش دلسا بود
اومد بردمش رو تخت نشستیم بعد بهش گفتم تو با رفیقم اوکی شدی اون گفت تو ولم کردی کسشعر دخترونه گفتم من میخوامت و از این حرفا منو هول داد فرصت خوبی بود بغلش کردم لبام گذاشتم رو لباش اول نمیزاشت بعد همراهی کردم خوابوندمش روی تخت منم روش خوابیدم چطوری اون کاملا زیرم بود دستم گذاشتم رو سینه هاش چون باهاش لب میگرفتم نمیتونست حرف بزنه با دستش دستمو گرفت دستشو هول دادم دوباره سینه هاشو میمالیدم کیرم راست شده بود کیرم گرمای کسشو حس میکرد
بلند شدم رفتم در قفل کردم که رفیقام ازم سوژه نگیرن پسرا میدونن رفیقا چه جوری دنبال سوژه میگردن
خلاصه در حال برگشت شلوارم در اوردم اول خجالت میکشد رفتم کنارش دراز کشیدم مالوندمش دستشو گرفتم بردم سمت کیرم که بماله داشت میمالید از روی شورت داشت کیرم پاره میشد شورتمو در اوردم کیرمو میمالید بعدش هودیشو در اوردم با سوتینش دیدم بله همونه سینه هاش سوخته شلوارش هم درآورد شورتش هم همینجور
یه کس و کون سفید جلوم افتاده بود داشتم دیونه میشدم
گفتم بخوره نخورد گفت بدش میاد پاهاش باز کردم تف کردم سر کیرم رو میخواستم بکنمش تا نزدیک کسش کردم دست گذاشت جلوش گفت هنوز که دختره به پشت خوابوندمش کونش قمبل کرد کیرم مالوندم بهش سر کیرم فشار دادم یکم با سختی رفت ولی از نظر داستان هایی که خونده بودم فهمیدم قبلا داده یکم درد داشت براش ولی شهوت وجودمو گرفته حرفشو گوش نمیکردم تند تند تلمبه میزدم بعد از 15 دقیقه آبم اومد سریع دوروبرم نگاه کردم چیزی نبود
رضا و خواهر و مادرش گفت ک چرا بهم چیزی نگفتید آخر سرم ب من توپید ک خیلی دلم گرفت جریان گذشت تا یکی دو ماه بعد ک یوسف خوب خوب شده بود و سر کارشم میرفت اما همش تو خودش بود زیاد با کسی حرف نمیزد تا اینکه رضا رفته بود خونه مادرش منم تنها بودم یوسفم تنها بود تو خونه ی شب مامانم شام درست کرده بود ریخت تو بشقاب گفت ببر واسه یوسف منم بردم در زدم درو باز کرد رفتم داخل دیدم بساط مشروب داره و سیگار اصلا فکر نمیکردم این مدلی باشه حالش خیلی خراب بود پامو گذاشتم رو میز ظرف های کمی ک کثیف بود رو شستم گفتم بیا شام بخور اول گفت بذار بعد میخورم اما میدونستم من برم نمیخوره گفتم بیا بخور بازم قبول نکرد گفتم جان من اذیت نکن دیدم ی نگاه کردو گفت چشم بلند شد اومد شامشو خورد بعد ی نگاه بهم کرد گفت رضا رفته تنها شدی ؟گفتم خیلی تو هم ک همش تو خودتی آدم جرات نمیکنه باهات حرف بزنه ی خنده کوچیک زد ک دلم ی جوری شد موهاش ژولیده چشمای مست و خمار با ته ریش و پوست سبزه واقعا جذابش کرده بود ی پیک ریخت گفت میخوری ؟ گفتم نه البته خورده بودم قبلا اما الان روم نمیشد. گفت نامرد تو هم همراهیم نمیکنی حالش دست خودش نبود والا تو حالت عادی عمرا ب من تعارف میکرد گفتم آخه باید برم خونه بابا بفهمه بد میشه گفت اشکال نداره خودم زنگ میزنم بهشون میگم امشب من تنهام یاسین پیشم بمونه زنگ زد و گفت اونام قبول کردن عرق ریخت منم خوردم تا دیگه داشتم داغ میشدم و میفهمیدم امشب ی اتفاقی بین ما میوفته من ی کونه برجسته دارم با ی پوست معمولی چشمای درشت و لاغرم ی شلوارک تنگ کوتاه پوشیده بودم ک موق نشستن رونام کامل بیرون بود و ی آستین حلقه ایی تنم بود ی نگاه کرد بهم و گفت دهنت سرویس اینجوری میای جلو منه مست مجرد نمیگی حالی ب حولی میشم خندیدم گفتم چرا زن نمیگری خب تا از تنهایی در بیای گفت با زن حال نمیکنم یکی رو صیغه کردم ی چند مدت دیدم اصلا حال نمیده دیدم اومد نزدیکم دست انداخت دور شونه هام پیشونیمو بوسید گفت اندازه رضا دوست دارم تو بغلش بودم داشتم دیوونه میشدم اونم داشت بازو هامو می مالید نوازش میکرد و عرق میخورد واسه منم ریخت خوردم آبمیوه اونور تر بود گفتم بهم بده بهم نگاه کرد و گفت مزه میخوای گفتم اره خب صورتمو با دستش گرفت لبامو غنچه کردو لباشو گذاشت رو لبام زبونشو حول داد داخل دهنم شوکه شده بودم از کارش همراهیش نمیکردم اما مانعش هم نشدم فقط چشام تا آخر باز شده بود و ب چشمای خمارش نگاه میکردم زبونش توی تموم دهنم چرخید بعد رفت کنار گفت اینم مزه خیلی زبونش خوشمزه بود گفت یاسین منظوری نداشتم ناراحت شدی سرمو انداختم پایین چشمم ب کیر باد کردش افتاد خندیدم گفتم اون چرا پس بیدار شده ؟ گفت دوس داری ببینیش دید چیزی نمیگم گفت تو بیمارستان ک دوس داشتی شیطون یکم رفت عقب گفت خودت درش بیار روم نمیشد تا بحال اینجوری باهام حرف نزده بود دید کاری نمیکنم خودش دستمو گذاشت رو کیرش و گفت ی امشبو بذار با هم حال کنیم من خیلی دلم میخواست ی حال درست درمون باهات بکنم ولی روم نمیشد امشب ب واسطه مستی این فرصت پیش اومده ببین اگه بد گذشت و نخواستی دیگه اصلا ب روت نمیارم مث قبل با هم رفتار میکنیم دستم رو کیرش بود خودم واقعا دلم میخواست و اونم اینو فهمیده بود و بخودش جرات داده بود دستمو بردم داخل شلوارش و گرفتمش تو دستم واقعا کلفت بود رفتم روش دراز کشیدم ک ی آخ از ته دل کشید و گفت قربونت برم قول میدم بهت بد نگذره گفتم این دسته بیل ک بره داخل چ بخوام چ نخوام دردم میاد و اذیت میشم گفت ی کم تحمل کنی درست میشه الانم برو خودتو تمیز کن و بیا گفت بلدی گفتم اره رفتم اومدم دیدم لخت شده باشرت دراز کشیده اومدم بغلشو باز کردو اشاره کرد برم تو بغلش دراز کشیدم تو بغلش لبامو خورد محکم میکشید تو دهنش ی جوووون گفت و گفت خیلی خوشمزه اومد روم گردنمو مک میزد گفتم حواست باشه کبود نشم پیرنمو در اورد و سینمو لیس میزد و پوستش محکم مکید و کبودش کرد گفت اینم مهر مالکیت خیلی داشت بهم حال میداد کیر شق شدشو می مالید ب رونا و شکمو کیرم منم تند تند نفس میکشیدم گفت یاسین خوشت میاد گفتم خیلی ادامه بده داغ داغ بودیم بوی بدنش تو دماغم بود شلوارمو در اورد شرتشو خودم در اوردم گذاشتم کنار سرم کیرش داغ بود گذاشت لای رونم زیر خایم فشار داد رو سوراخم آروم آروم گفتم واسم میخوری گفتم اره نشست رو مبل جلوش زانو زدم ی کیر و خایه سنگین جلوم بود با چشای خمارش نگام کرد و گفت بخور عزیز کله بزرگشو کردم تو دهنم و آروم میک زدم پیش ابشو خوردم آروم آروم رفتم تا پایین سرشو تکیه مبل داده بود و دستاش رو باز کرده بود داشت آروم جون جون میکردو یواش میگفت بخور تا آخر کردمش تو دهن و گلوم بالا پایین میشدم با دستاش کلمو گرفت تلمبه میزد تو حلقم آب دهنم میریخت رو خایه هاش و میریخت رو
Читать полностью…کونی شدن فردین طور
#تجاوز #خاطرات_جوانی
سلام سامانم
من چند بار کیر لا پام رفته ولی کیر توم نرفته میخوام داستان یکی رو براتون تعریف کنم که شما تو دام نیوفتین.
تو دبیرستان بودیم بعداز مدرسه روزهایی که زودتر تعطیل میشدیم میرفتیم گیم نت اگه سیستم خالی بود بازی میکردیم اگه نبود وامیستادیم نگاه میکردیم
یه بار سیستم خالی نبود و من و یکی دیگه از دوستام داشتیم بازی بقیه رو نگاه میکردم که سعید از هم مدرسه ای های دوران دبستان و راهنمایی که دیگه درس رو ول کرد و برای خودش لات شده بود گفت که بیاین بریم دعوا دو سه نفر باشیم خودم ترتیبشونو میدم،
دوستم: من نمیام
سعید: بی خایه ترسو
من که میخواستم با مرام بازی دربیارم و شاخ نشون بدم خودمو: بریم داداش فقط کجا هستن؟
سعید: دو سه کوچه پایین تر
سوار موتورش شد و منم پشت ترکش رفتیم دو سه کوچه پایین تر برد تو یه زمین متروکه که دورش دیوار بود و یه جاش خراب بود
من: اینجا که چیزی نیست
سعید: شلوارتو درآر
من: چی ؟!
سعید در حالی که چاقو دستیش رو دراورد: یا خودت درار دراز بکش یا بزور میکنمت
من: تو رو خدا من اومدم کمکت کنم
سعید: درار مادرجنده
من در اوردم و سعیدم دراورد قطر کیرش اندازه مچ دستم بود ولی خوب خداروشکر قصد داشت فقط لاپایی بزنه اقا یکم تف انداخت رو کیرش و چند تا تلمبه زد و سریع آبش اومد.
پاشد گفت جمع کن برو نبینمت
من بعدش یادم نمیاد که چیکار کردم ولی هر وقت میدیدمش راهمو کج میکردم.😄
نوشته: سامان
@dastan_shabzadegan
و تخت و به ترانه گفت بیاد بشینه رو کیرش ، اما جوری که پشتش به علی باشه. ترانه هم قبول کرد و اومد رو علی و خودش با دستش کیر خوش فرم علی رو تنظیم کرد و با یه فشار دادن ب سمت پایین کیر علی تا ته رفت تو کسش و یه ناله ای کرد و خودش شروع کرد رو کیر علی بالا و پایین کردن. علی هم با دستاش با لپ های کون ترانه بازی میکرد. انقدر نه پوستش لطیف و سفید هست که جای دست های علی کلا رو کون ترانه بود. و قرمز شده بود.
یه هفت یا هشت دقیقه ای ب همون صورت گذشت که یهو ترانه دوباره لرزید و به شدت ارضا شد. علی هم پاشد و دمر خوابوندمش و رفت روش. ترانه واقعا دیگه نای تکون خوردن نداشت. علی هم با دستاش لای کون ترانه رو باز کرد و کیرش رو که حسابی با آب کس لزج و خیس شده بود رو گذاشت دم سوراخ کون ، ترانه خیلی بی حال گفت علی جون تو رو خدا نه. من تا بحال از کون ب فریدم ندادم . خواهش میکنم. اما علی اصلا انگار نه انگار که داره صدایی میشنوه. کیرش رو هول داد و بعد یکی دوبار تلاش کردن سره کیرش رفت تو و آروم آروم کل کیرش رو تا دسته جا داد تو کون زنم. ترانه یه داد بلند کشید تا حدی که خود علی جلو دهنش رو گرفت و گفت آروم عشقم. همسایه هارو میخوای بکشونی اینجا. ترانه هم انگشت علی رو گرفت بین دندوناش و شروع کرد فشار دادن .من واقعا داشتم شاخ درمیاوردم. که چجوری علی اون همه کیر رو کرد تو کون ترانه. اونم کونی که انگشت توش نمیرفت رو.
خلاصه یه پنج دقیقه ای زنم رو حسابی از کون گایید و بعد یه نره کشیدن یهو شل شد و افتاد رو ترانه. که اونم داد میزد میگفت تخم حروم آتیش گرفت کونم. سوختم بی شرف. پاشو از رو من له شدم.، علی هم پاشد و کیرش رو تمیز کرد و دوباره ولو شد رو تخت. مجتبی هم که همونجا رو زمین ولو بود. بعد تقریبا یک ربعی هر سه تاشون پاشدن و من بهشون گفتم پاشید برید خودتون رو بشورید ، اتاق رو بوی آب کیر و آب کس گرفته. اول ترانه رفت داخل حموم و بعد اون دوتا. یه نیم ساعتی از تو حموم صدای شوخی و خنده میومد. بعد ترانه اومد بیرون و حوله اش رو پوشید و با همون وضعیت اومد نشست رو پای من و شروع کرد قربون صدقه من رفتن و لبام رو بوسیدن. بهش گفتم خوش گذشت ؟ اونم گفت وای فرید انگار رو ابرا بودم. که منم گفتم نخیر عزیزم ابر نبود رو کیرها بودی.
خندیدیم و بوسم کرد و رفت لباس پوشید. علی و مجتبی هم اومدن بیرون و نشستن رو مبل. که من گفتم که الان دیر وقته بمونید همینجا و اگر خواستید صبح برید که اونا هم از خدا خواسته قبول کردن. اما نامردها موقع خواب دست زنم رو گرفتن و با هم رفتن رو تخت ما . ترانه وسطتشون بود و اونا هم هی دستمالیش میکردن . که ترانه گفت بچه ها تو رو خدا بخوابیم. اگر خواستید صبحونه میدم کسم و سینه هام رو بخورید. الان بخدا جون ندارم.
اونا هم خوابیدن و صبح هم دیگه اتفاقی نیوفتاد و خداحافظی کردن و رفتن.
منم و ترانه هم دوباره خوابیدیم و لنگ ظهر بیدار شدیم و منم یه دست از کون گاییدمش و تمام.
اگر دوست داشتید بگید که اتفاق های بعدی رو هم بنویسم براتون
نوشته: مهدی
@dastan_shabzadegan
میخوردم و. انگشت فاکم هم تو کسش بود و اونم بلند ناله میکرد.
وقتی اومدن تو و من چشمم خورد به هیکلاشون و کیرشون واقعا پشمام ریخت و تو دلم گفتم وای ترانه میخواد تو دست این دو تا گاییده بشه؟
علی و مجتبی که رفیقش بود هنوز تو شوک بودن. من بهشون اشاره کردم بیان نزدیک تا کس ترانه رو ببینن. مجتبی به شوخی دو دستی میزد تو سرش و هی قربون صدقه میرفت. من به مجتبی اساره کردم که آماده شو و هر وقت گفتم بیا آروم بذار تو کسش.
همینطور که ترانه داشت ناله میکرد و من با انگشتم کسش رو میگاییدم. بهش گفتم ترانه الان چی میخوای. اونم میگفت کیر میخوام فرید تو رو خدا بکن. بهش گفتم جوووون میکنم. امشب جرت میدم، اونم میگفت آخ اره جرم بده . پاره ام کن. گفتم دوست داشتی الان یکی از اون کیر سیاه ها که تو فیلم بود الان اینجا بود میکرد تو کست که کیرش تا معده ات بره تو. اونم میگفت آخ فرید آره. دوست داشتم جوری میکرد که از دهنم بزنه بیرون سره کیرش. منم به مجتبی با دستام کس ترانه رو تعارف کردم. البته با مسخره بازی. مجتبی هم یه نگاه به علی کرد. که اونم اشاره کرد که برو . بعد مجتبی اومد یره کیرش رو یه تف انداخت و شروع کرد مالیدن کیرش. من دل تو دلم نبود که این کس کوچولو و تنگ که تا حالا بیشتر از ۱۵ سانت کیر ب خودش ندیده، چجوری میخواد این کیر رو تو خودش جا بده . لامذهب اندازه یه اسپری مو بود. اومد جلو و نشست لای پای ترانه و من ب ترانه گفتم که بکنم فدات بشم. اونم یهو گفت کسکش بکن دیگه . داری اذیتم میکنی. بعد مجتبی کله کیرش رو گذاشت رو کس ترانه و آروم شروع کرد فشار دادن .واقعا کیر خیلی خوبی داشت . تقریبا ۲۲ قدش بود و کلفتیشم واقعا زیاد بود و سیاه. فقط کله کیرش یه خورده روشنتر از بقیه کیرش بود. یکی دو بار فشار داد و دید تو نمیره تف کرد کف دستش و کله کیرش رو حسابی تف مالی کرد.
دوباره گذاشت و با اولین فشار تقریبا نصف کیرش رفت تو کس ترانه. که تو همون لحظه ترانه یه ناله ای کرد و نشون داد که تو اوج لذته. همون نصفه کیرش تقریبا کاری که کیر من میکرد رو انجام میداد. بعد با فشار دوم تمام کیر رو داد تو که یهو ترانه گف اوووووووف این چیه فرید؟ چطوری اینقدر شدی؟
همون لحظه به علی اشاره کردم که بره بالاسرش و کیرش رو بماله به لبای ترانه. همین که علی سر کیرش رو گذاشت رو لبای ترانه و فشار داد . یهو ترانه گفت یا خدا. مجتبی . مجتبی. تو رو قران چشمامو باز کن. چ خبره اینجا؟ یه لحظه بد جوری ترسید و فکر کرد من نیستم. بهش گفتم نترس عشقم. تو فقط لذت ببر. که داد زد و گفت فرید باز کن چشمام رو لعنتی. ببینم چخیره. تو چیکار کردی ؟
منم گفتم وجودم مگه خودت کیر نمیخواستی؟ منم واست اوکی کردم دیگه وجودم. دو تا هم اوکی کردم.
اولش فکر کرد من سره لجبازی این کار رو کردم و یهو زد زیر گریه. اون دو تا هم رفتن کنار و با تعجب نگاه میکردن.رفتم دره گوشش و بوسش کردم و گفتم وجودم. جون فرید لذت امشبمون رو خراب نکن. این فقط در حد یه فانتزیه که هم تو دوست داری هم من. ترانه گفت تو واقعا از من زده شدی که الان من و سپردی دست دو تا مرد غریبه.
منم لباش رو بوسیدم و گفتم اتفاقا چون خیلی دوست دارم این کار رو کردم. عزیز دلم من یه کیر دارم ب زور بشه ۱۵ یا ۱۶ سانت. بعد از دیدن فیلم ها ، وقتی میدیدم اون زن ها با اون کیرهای کلفت و دراز تا اون حد لذت میبردن. دلم واست سوخت که، تو دلم گفتم ترانه من یک بار بیشتر قرار نیست زندگی کنه ، خوب چرا نباید همچین لذتی رو تجربه کنه.
ترانه انگار یه خورده آروم تر شد و گفت خوب میشه چشمام رو باز کنی ببینم اینجا چ خبره؟
منم گفتم چشم. ولی قول بشه شبمون رو خراب نکنی.
خلاصه چشماش رو باز کردم و اول تو صورت من نگاه کرد و دید من لبخند رو لبمه، سرش رو برگردوند و علی و مجتبی رو دید با اون بدن های ورزشکاری و کیر بدست وایساده بودن. قشنگ تو صورتاشون التماس معلوم بود. هر جفتشون با چشماشون داشتن التماس ترانه رو میکردن که برنامه رو خراب نکنه.
بعد من برای اینکه جو رو عوض کنم ، سریع دست انداختم تو سینه های ترانه چ گفتم بچه ها قراره تا صبح همونجا واستید؟ اگه نمیتونید زن خوشگلم رو ب اوج برسونید من برم دنبال کس دیگه … یه چشمک هم زدم به علی ، که یعنی حله و بیاید نزدیک.
علی هم اومد و بدون اینکه منتظر حرفی از ترانه باشه کیر کلفتش رو گرفت جلو صورتش و ترانه هم اول یه نگاه بمن کرد و دید من اوکی ام دهنش رو باز کرد به نشانه اوکی دادن. علی هم نامردی نکرد و اول تخماش رو گذاشت رو صورت زنم. و شروع کرد با دست با کیرش بازی کردن. حواسم به علی بود که دیدم مجتبی تمام کس ترانه رو گرفته تو دهنش و با تمام وجودش داره می میزنه و میخوره. ترانه زیر یک دقیقه رفت تو اوج لذت و شهوت و با ولع خاصی کیره علی رو میخورد و تف تفی میکرد و بعد با زبون لی
کردم و با زبون هر دو تا سوراخ هاش رو حال میدادم. انگشت شصتم رو تو همون حالتی که کون رو باز کرده بودم گذاشتم رو سوراخ کونش و آروم آروم مالش دادم تا یه بندش رو کردم تو.
ترانه انقدر داغ کرده بود که من هر چی میگفتم تایید میکرد.
هی بهش میگفتم کاشکی الان همون دوستم که تو فیلم بود اینجا بود تا با هم عقب و جلو تو یکی میکردیم و تو هم لای دو تا کیر عشق میکردی. با حرفهام حس کردم داره دیوونه وار شهوتی میشه . دیگه دل و زدم ب دریا گفتم میخوای زنگ بزنم بیاد که اونم هی میگفت آره بگو بیاد من دیوونه کیرشم ، فرید بگو بیاد کیرش رو بذاره تو کسم و تو ببینی خوب کس میدم یا نه. ببینی سکس زنت چجوریه و بهم بگی اونای تو فیلم بهترن یا من.
خلاصه انقدر دست و دهن مالیدم و خوردم که تو همون حالت ارضا شد و بدنش لرزید. جوری ارضا شد که نمیتونست سرپا واسته و خودش رو لش کرد رو من.
کمکش کردم اومد تو آشپزخونه و نشست رو صندلی غذا خوری. یه لیوان آب انبه بهش دادم و یه خورده جون گرفت. بعد بهم گفت چیا خریدی عشقم. که منم مشروب و بال کبابی هارو نشونش دادم و گفتم الان میچینم بزنیم ب بدن که داغ کنیم واسه آخر شب.
چون پنج شنبه بود و فرداش من تا ساعت پنج اینا املاک نمیرفتم خیالم راحت بود که تا صبح میتونیم با هم باشیم.
بعد خودش پاشد کمکم کرد بساط مشروب و بال ها و مزه های دیگه رو بچینیم. اما خودش گفت بریم جلو تی وی بذاریم رو جلو مبلی و همونجا بخوریم.
منم پایه بودم و رفتیم نشستیم و شروع کردیم زن و شوهری پیک زدن. بعد سه یا چهار تا پیک ازم یه نخ سیگار خواست. روشن کردم دادم بهش و شروع کرد کام گرفتن و ادا درآوردن. که یهو گفت فرید فیلم ببینیم ؟ منم گفتم باشه ولی چ فیلمی من که جدید ندارم،که خودش گفت من یکی دو تا گرفتم. گوشیش رو وصل کرد اما تا پلی شد خودش استپ رو زد ، که من دیدم بله آرم یکی از شبکه های پورن رو صفحه اومد. که خندیدم و گفتم ای بیشرف. میگم چرا بر عکس همیشه امشب گفتی بریم تو حال بخوریم .
اونم خندید و عشوه اومد و گفت من برم ستی که خودت عشق کردی واسم خریدی رو بپوشم واسه شوهرم که لذتش رو ببره.
یه دو سه قدمی که دور شد گفتم کاشکی رفیقم علی اینجا بود و سه تایی لذت میبردیم. چون میدونم که خیلی حال میده. اونم بدون اینکه واسته و برگرده ، پشت به من گفت . خوب بگو بیاد عشقم. انگار من و برق گرفت یهو پاشدم و رفتم از پشت بغلش کردم و گفتم ترانه واقعا بگم؟
که من و ول کرد و رفت تو اتاق خواب و بلند گفت نفسم خودت صاحب اختیاری.
تو دلم گفتم یعنی داره جدی میگه یا فکر میکنه اینا همش در حد فانتزی و شوخیه.
ولی تو دلم گفتم اشکال نداره. من میگم علی میاد اگه دلخور شد میگم گلم خودت گفتی و منم فکر کردم جدی جدی دلت میخواد. اگر هم که دلخور نشد ، خوب به عشق و حالمون میرسیم.
بهش گفتم ترانه تا بپوشی میرم بالکن یه هوا بخوره تو سرم. اومدی پیک بریز که بیام. اوکی داد و گفت باشه عشقم. حالا که اینجوریه منم ی دقیقه برم حموم یه شامپو بدن بزنم و بعدش یه لوسیون . بعد میام.
منم رفتم بالکن و یه سیگار روشن کردم و زنگ زدم به علی. جواب داد و بعد احوالپرسی گفتم علی الان کجایی چیکاره ای؟ که گفت چطور مگه. گفتم همین الان میتونی بیای؟ یه دادی از خوشحالی کشید که گوشم زنگ زد و گفت یعنی میخوای بگی حله ؟ گفتم آره تقریبا حله.
اما یهو شل شد و گفت آخه چرا امشب فرید. گفتم چطور مگه. گفت اخه امشب یکی از رفیق های من از اهواز اومده پیشم. رفیق دوره ی بچگی و نوجوونیم هستش که چند ماهیه قرار بود بیاد هی جور نمیشد حالا امشب اومده پیشم. الانم پای مشروب خوری هستیم. نمیدونم چجوری بذارمش تنها بیام. کاشکی یه خورده زودتر میگفتی یه فکری میکردم. منم یهو ی جرقه زد ب سرم . چون گفت اهوازیه تو دلم گفتم آخ آخ اگه از عربهای اونجا باشه نود درصد خرکیره. و احتمالا رنگ پوستش هم تیره هستش. و دقیقا میشه عین فیلم هایی که با خود ترانه می بینیم و داغ میکنیم.
بهش گفتم علی رفیقت تو چ مودی هستش . عین خودته فازش؟ گفت آره خدایی عشقه عشق.
گفتم عین خودت خوشتیپ و باحال هست. گفت اگه از لحاظ هیکل میگی که بدنش ده تای من تیکه ای و عضله ای هستش. اگه از لحاظ سایز میگی که تقریبا یک ونیم برابر ماله منه ، چون اصالتا از عرب های اهواز هستش و خونشونم تو محله ی سید خلف هستش. نزدیک نمایشگاه بین المللی.
گفتم علی جون پس پاشید سریع جمع و جور کنید بیاید.یهو ی لحظه فکش قفل کرد. گفت فرید جدی میگی؟ گفتم آره داداش. امشب بهترین موقعیته . نمیتونم به خاطر اینکه تو مهمون داری از دستش بدم. اگر ترانه پا داد که خوب اونم لذت میبره. اگر هم قبول نکرد باید بیخیال بشه و فقط تو جمعمون باشه و کاری به کار ترانه نداشته باشه. یهو همون پشت تلفن گفت هاتف پاشو پاشو که امشب شب عشقه. پاشو بپوش ببرمت یه جا که واست سورپ
گفت آهان متوجه شدم.
خوب این که اشکالی نداره. شما شماره اش رو ب من بده من خودم رادار گریز میرم تو مخش. گفتم نه داداش اگه بفهمه من شماره دادم داستان میشه . قسم و قول که بخدا حواسم هست نمیذارم بفهمه و وجدانن اگر فکر کنم پا نمیده بهت میگم و مزاحم نمیشم و این حرف ها.
بی شرف انقدر اینکاره و زبون باز بود که بالاخره شماره رو ازم گرفت.
دل تو دلم نبود. دو سه ساعت بعد زنگ زدم گفتم چی شد؟
خندید و گفت داداش جنده خیابونی رو هم بخوای مخش رو بزنی ب این زودی نمیشه. چند روز فرصت بده تا خبرت کنم.
فقط گوش ب زنگ باش که اگه اطلاعاتی خواستم بهم بدی. از اینکه علایقش به چه چیزهایی هست و این چرت و پرت ها. منم گفتم علی تو واقعا خیلی مادر قهوه و اینکاره هستی. خندید و گفت بهت قول میدم لذت دیدن سکس زنت رو بچشی. قطع کردیم و من هم درگیر کارهام شدم.
اما خودم هم بیکار ننشستم و هی با گوشیم میرفتم سایت های سکسی و مخصوصا داستان های بی غیرتی و فیلم های پورن تو همون سبک سرچ میکردم. چون میدونستم گوشیم رو چک میکنه و حتما میبینه.
چند تا هم فیلم خارجی که توش صحنه های سکسی زیادی داشت دانلود کردم و رفتم خونه. شب بعد شام گفتم ترانه پایه ای فیلم ببینیم.
که اونم گفت آره ببینیم. گفتم نه عین همیشه که وسطاش بخوابی و من تنها ببینما. خندید و با شیطونی و تیکه گفت اگر از اون فیلم ها که خودت میبینی باشه تا صبح پایه ام و بیدار.
گفتم کدوم ها. گفت فرید خودت بهتر از من میدونی چی میگم.
منم جواب دادم که نه واقعا نمیدونم.
که اومد و گوشیم رو برداشت و رفت تو سابقه سرچ گوگلم و چند تا از سایت هارو باز کرد. و یکیش رو پلی کرد . گفت اینارو که تنها تنها نگاه میکنی رو میگم. اینارو خودت میبینی و بعد واسه دوتایی دیدن فیلم اکشن و جنایی میاری ببینیم ، خوب معلومه منم خوابم میبره
گفتم واقعا دوست داری. گفت آره عزیزم. فیلمه دیگه، اونا که مارو نمیبینن . ب نظرم یه تنوع میشه. میتونیم هر مدلی تو فیلم میکنه ما هم بکنیم. همون لحظه یه جرقه خورد تو ذهن من که فیلم بی غیرتی یا جلو شوهر بذارم.
خلاصه گوشیرو وصل کردم ب تلویزیون و یه قسمتی که قبلا خودم دیده بودم رو پلی کردم.
داستان یه خانومه بود که با شوهره رفتن مسافرت و عشق و حال ، که اونجا توی استخر دوتا سیاه پوست با نگاهاشون انقدر قفلی میزنن رو زن طرف که آخر زن و شوهره که از قبل هم اینکاره بودن ، به کاکا سیاها پیشنهاد میدن و میارنشون تو هتل و اتاق خودشون. و اون دوتا سیاهه جلو خود شوهره زن خوشگل و سفیدش رو جر میدن.
یه دو سه دقیقه ای از فیلم گذشت که ترانه دستش رو گذاشت رو کیرم و از رو شلوارک شروع کرد مالیدن. باورتون نمیشه کف دستاش هم از همیشه داغ تر شده بود.
وقتی دیگه موضوع فیلم رو کامل متوجه شد و قشنگ مشخص شد جریان چیه. و اونا رفتن تو اتاق و شروع به سکس کردن. من پا شدم و نشستم جلو پاهای ترانه و شروع کردم با کسش و رون هاش بازی کردن و زبون زدن و تف مالی کردن. قشنگ که تو اوج بود بهش گفتم عشقم حالا ما چطوری عین اونا باشیم. ما که اینجا نه سیاه پوست داریم و نه نفر دیگه ای ب غیر از خودمون داریم که بتونیم مثل فیلم هر دو تا سوراخت رو پر کنیم که لذت ببری .
که ترانه هم که تو اوج لذت بود یهو گفت ، اون شوهرش براش کیر ردیف کرد. خوب تو هم اگه میتونی ردیف کن.
منم گفتم دورت بگردم چشم. کیر برات میارم که حسابی حالت رو جا بیاره. خلاصه اون شب یه سکس خیلی توپ و پر از شهوت کردیم.
یه دو سه ماهی تقریبا رو همین رویه پیش رفتیم .
از این طرف هم من با علی هر از گاهی حرف میزدم و داستان هارو براش تو واتساپ مینوشتم و اونم از اینکه داریم خوب پیش میریم خوشحال میشد. حتی بیشتر فیلم های کاکولدی رو اون برام میفرستاد.
ست سوتین و شورت میخرید میفرستاد ، میگفت تن ترانه کن و ازش عکس بگیر برام بفرست.
یه روز واتساپم رو باز کردم و دیدم علی یه فیلم فرستاده و زیرش نوشته فرید جون این رو حتما ببین.
منم بازش کردم دیدم عه فیلم سکسیه اونم بی غیرتی که توش یه پسر جوون و خوش هیکل داشت یه زن ناز رو میکرد ، فیلمبردار خود شوهره بود چون همش تو حرف ها قوربون صدقه زنش میرفت و هی می پرسید دوست داری عشقم.و هی میگفت دیدی گفتم خوشت میاد وجودم.
اما کلا جوری فیلم گرفته شده بود که صورت ها خیلی مشخص نبود . تقریبا گردن به پایین گرفته شده بود ، ولی واقعا استادانه گرفته بود چون عین فیلم های خارجی تمام کس و کون و و ورود و خروج کیر رو نشون میداد.
همش یه کرمی تو بدنم وول وول میکرد که این فیلم رو بفرستم واسه ترانه، راستش چون ایرانی بود دوست داشتم بفرستم. آخه چند باری که با ترانه فیلم بی غیرتی دیدیم و بعدش وسطهای سکس ترانه میگفت اون شوهرش بهش حال داده و براش کیر کلفت آورده. اما بعد اتمام سکس میگفت این جور چیزها تو ایران که نیست. همش ماله خارجه.
م .گفتم خوب نکنه شوهر داره که پسره خندید و گفت شوهرا معمولا مترسک هستن و فقط هزینه میکنن واسه خوشگل کردن زنهاشون. اما استفاده اش رو مردهای دیگه میکنن.
منم گیر کرده بودم که چی بگم. گفتم ایشالا که خیره.
یه جورایی هم کلافه بودم و هم دلم قرص تر شد از حرف پسره که گفت یگانه میگه پا نمیده.
خلاصه اومدیم مغازه و خانومه گفت اجازه بدید من با همسرم مشورت کنم بهتون خبر میدم.
موقع خداحافظی پسره گفت داداش خیالت راحت من این معامله رو جوش میدم. خیره این معامله واسه توئه حتما. گفتم حالا خیلی فکرش رو نکن. خندید و گفت من واسه خودم بیشتر تلاش میکنم تا نزدیک بشم به خونه ی یگانه که بتونم رفت و آمد کردنی دوستش رو ببینم.
گفتم خوب تو که با یگانه میری و میای اون رو نمیبینی گفت نه چند باری از طریق یگانه دعوتش کردم سه تایی شام بریم بیرون ولی نیومده.
مغزم داشت میترکید ، آخه ترانه میگفت یگانه از وقتی جدا شده با مامان باباش زندگی میکنه و این چند وقتی که گفتم رفت و آمد شون زیاد شده . اون که میومد شب میموند هیچ ، خوب ترانه هم میرفت شب و اونجا میموند . میگفت مامان باباشم خونه ان ، ولی چون سنشون بالاست خیلی کاری به کار ما ندارن. تو دلم به سادگی و اعتماد خودم خندیدم.
اما تهش به خودم گفتم فرید چته آخه. هنوز که اتفاقی نیفتاده و تو چیزی ندیدی که انقدر بهم ریختی، حالا شاید خونه رو تازه گرفته و هنوز فرصت نشده ترانه بهت بگه. یا شاید اون چند شب رو واقعا خونه ی پدری یگانه موندن. یا اصلا مونده باشن دو تا زن هستن دیگه. امروزم که مردی باهاشون نبود.
گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به ترانه که جواب داد و احوالپرسی. گفتم کجایی عشقم. اونم گفت باشگاهم دیگه عزیزم. صدای آهنگ باشگاه نمیاد؟ گفتم کلا باشگاه بودی ؟ اصلا بیرون نرفتی؟ که یخورده مکث کرد گفت نه چطور مگه . منم واسه اینکه تابلو نشه گفتم آخی بمیرم هنوز وقت نکردی بری چیزی بگیری واسه ناهار.؟
ترانه ام گفت نه والا خیلی شلوغم عشقم.
بعد قطع کردن تلفن حس کردم تمام بدنم رو حس شهوت گرفته ، دروغ چرا ، وقتی به خیانت ترانه فکر میکردم و اون رو تو بغل این پسره مشتری تصور میکردم حالم یجوری دگرگون می شد ، پسره که اسمش نیما بود یه بدن کاملا فیت و خوشگل داشت قد بلند و چهارشونه ، از اونایی که خیلی از خانوم ها حتی وقتی کنار شوهرشونن ، با دیدنش خودشون رو خیس میکنن واسش،
بعد یه خورده وقت گذروندن تو دفتر کارم دیدم مغزم نمیکشه بمونم ، تعطیل کردم و رفتم به سمت خونه.
رسیدم و لباس هام رو درآوردم و ولو شدم رو تخت اتاق، چشمام رو بستم که مثلا یه چرتی بزنم. اما همش فکر اینکه الان ترانه تو بغل پسره هستش میومد تو سرم. شوکه شده بودم که چرا با همچین فکری ، ب شدت کیرم راست میشد و ته دلم یه حس لذت خیلی زیادی میکردم. دیدی وقتی میخواد آبت بیاد و هی سعی میکنی خودت رو کنترل کنی که بیشتر تو کس طرف تلمبه بزنی، ؟ دقیقا اون حالت رو داشتم.
ناخودآگاه گوشیم رو برداشتم و رفتم تو سایت blacked و توی قسمت کاکولد یه فیلم ، که یه نره غول درشت هیکل سیاه داره یه زن ناز و سفید رو جلو شوهره میکنه رو پلی کردم که ببینم. البته میکنه که چه عرض کنم ، بهتره بگیم جر میده.
بعد چند سال دوباره رفته بودم تو این سایت ها و حسابی کلم داغ کرده بود. تمام وجودم رو شهوت گرفته بود و کلا عقل از سرم رفته بود.
فیلم رو میدیدم و از رو شورت کیرم رو میمالیدم. اون لحظه ای که مرده با دست های خودش کیر اون نره قول رو تو کس زنش جا داد. آبم تماما پاشید توی شورتم و بیحال شدم. تقریبا یه حسی بین پشیمونی و دلخوری از خودم داشتم که آخه روانی این چ فازی بود تو گرفتی و این جور چیزها، گوشی رو قفل کردم و همونجوری با شورت لزج و خیس خوابم برد.
اصلا نفهمیدم که چند ساعت خوابیده بودم و با صدای ترانه از خواب پریدم که بهم گفت عزیزم نمیخوای بیدار بشی.پاشو دیگه فدات شم.منم بیدار شدم و سلام دادم و گفتم مگه ساعت چنده ؟ گفت هفت و نیم عصر .
دستم رو بردم کنار تخت که گوشیم رو بردارم ، دیدم کنارم نیست ، قلبم اومد تو دهنم چون یادم اومد که اون سایت رو نبستم و فقط همونجوری گوشیم رو قفل کرده بودم.
ب ترانه گفتم عزیزم گوشی من و تو برداشتی؟
یه خنده ای کرد و گفت آره ، مامان گفته بود رسیدی خونه خبر بده ، گوشی خودم شارژ نداشت ، گوشی تو رو برداشتم و زنگ زدم،
تو دلم گفتم وای الان اون فیلم و دیده ، آبروم رفت.
رفتم گوشی رو برداشتم و سریع چپیدم تو دستشویی.
قفل رو باز کردم دیدم بله ، کلیپ سکسی کاکولد استپ شده و دقیقا تو همون حالتی که من گذاشته بودم هستش، رفتم تماس هارو چک کردم ببینم واقعا زنگ زده ب مامانش دیدم بله زنگ هم زده و بعدش دوباره گوشی رو تو همون حالت گذاشته.
نمیدونستم چجوری از تو دستشویی بیام بیرون. فیلم سکسی بودن خودش یه طرف، اینکه موضوع داستان کاک
سکس میثم از قرچک
#ساک_زدن #گی
سلام. حقیقتا من با این سایت هیچ آشنایی قبلی نداشتم و نمیدونستم که اصلا و به چه نحوی فعالیت میکنه اما وقتی داستان رو برای یکی در میون گذاشتم، گفت که توی این سایت بنویس تا شاید بقیه هم تجربه اینو داشته باشن و شاید خیلی برای خودم هضمش سنگین نباشه اگه کامنت های مشابه دیدم. حالا اینا مقدمه داستان و به کنار. در اصل من خودم اهل قرچکم و همجنسگرا نیستم اما همسایه روبه رویی ما یه آقای حدودا ۳۸ ۳۹ ساله است که یه بچه دختر کوچیک داره و توی آپارتمان با ما زندگی میکنن. این آقا تا یه مدت اولی که اومدن داخل ساختمون رفتار خیلی عجیبی داشتن، هم خودشون و هم خانمی که باهاش زندگی میکنه ( نمیدونم بگم زنش یا نه ). منظورم از عجیب یه رفتار خاص او سی دی طوری که خب همیشه بین افراد دیده میشه و عادیه. این قضیه همسایگی با میثم گذشت تا اینکه حدود ۳ هفته پیش شایدم بیشتر من تو پارکینگ حدود ساعت ۱۲ و نیم شب داشتم تلفنی با دوستم حرف میزدم ونمیخواستم خونه کسی بیدار شه و ایشون همیشه خدا کارش اینکه پارکینگ باشه شبا. من تلفنم ی ۲۰ دقیقه طول کشید و اینم طبق معمول تو پارکینگ نشسته بود و فکر کنم با گوشی کار میکرد. شاید خیلی عجیب باشه و یا شایدم واقعا احساسات اینطوری عه. اما خیلی یهویی بدون هیچ برداشت اولیه و بدون هیچ دوستی و آشنایی قبلی تو پارکینگ راه افتاد و منم خب چون میدونستم همیشه پایین هست ادامه دادم. تا پایان تماس من ادامه داد و موقعی که داشتم در آسانسور باز کنم برم بالا ( طبقه اول ایم ولی بازم حوصله ام نکشید ). بهم گفت یه دقیقه وایسا. با یه لحن جدی و نسبتا آرومی گفتش. من با توجه به شناختی که ازش داشتم و فکر میکردم آدم مشکل داریه و دنبال دعواست با حالت خیلی جدی تری رفتم گفتم. ها؟ یه نگاه چند ثانیه وسط پارکینگ کنار ساینا اش کرد بهم و از یکهو و جایی که اصلا باورم نمیشه هنوزم بهم گفت میشه برات ساک بزنم؟ … من واقعا تو اون لحظه شوک شده بودم. آیا این همون مرد عینکی که صبح تا شب سرکاری و شبا هم همش تو ماشینه؟ آیا این همون میثم روبه رو که هر شب دعوا داره؟ تمام اینا تو ذهنم داشت چپ و راست میشد که اینکه گفت توروخدا بزار برات ساک بزنم،تخماتم میخورم. من بازهم چیزی از ذهنم در نیومد و با حالت جدی گفتم چی میگی کصخل؟ خب من ۲۲ سالمه و اونم نزدیک ۴۰ و اینکه نزدیک من شد یه مقداری ترسناک بود برام. یه خورده عقب رفتم و حاضرم قسم بخورم منو هول داد سمت دیوار روبه رو ماشینش تو پارکینگ تو تاریکی و نشست شلوار منو داد پایین و شروع کرد به لیس زدن کیر من. تو اون لحظه من اصلا هیچ راست شدن و شق شدنی نداشتم و چندباری محکم خواستم عقب بزنم که خیلی جدی گفت صبر کن توروخدا حال میده. یه حس عجیبی بهم گفت تسلیم شو. و نمیدونم تاثیر حشر و آدرنالین بود با چی گذاشتم ادامه بده. همون گوشه پارکینگ حدود ۱۲ شب شروع کرد به ساک زدن و دهن خیلی گرم و خیسی داشت و تا ته کیرمو میکرد دهنش در می آورد بو میکرد دوباره میخورد. بعد یه چند ثانیه تند تند ساک زدن، کیرمو داد بالا و شروع کرد به خوردن تخمام. نمیدونم چرا ولی خیلی خیلی درد داشت و الانم که دارم مینویسم میگم خیلی درد داشت من یه آه بزرگی کشیدم و گفت آروم آی... گفت جون و ادامه داد. خیلی درد داشت و نمیدونم چرا. بعد چند ثانیه اومد دوباره سر کیرم و با تموم قدرت ساک میزد. اصلا باورم نمیشد این همون ادمه. من زیاد دیر انزال نیستم و کل چیزایی که گفتم توی ۴ ۵ دقیقه اتفاق افتاد. اون تایم که با زبونش سر کیرمو لیس میزد دیگه آخرای ارضا بودم و حتی نذاشت بهش فک کنم. مستقیم فشار دادش تا ته حلقش و آبم اومد. چند ثانیه نگه داشت و وقتی درآورد جلوی چشمام آبمو قورت داد. تو همون تایم بلند شد و رفت سمت ماشین و حتی یه کلمه حرف هم نزد. از اون تایم به بعد هم زیاد ندیدمش ولی جدا از همه چی. حس واقعا خوبی بود. خصوصا اون تخمه و آبم اومد تو دهنش… خواستم فقط بپرسم برای کسی هم تجربه مشترکی بوده؟ این متن رو آبان ۱۴۰۳ مینویسم. و اینکه بگم اگه واقعا دوباره بگه انجام میدم. کیر و ساک مفتی…
نوشته: ایلیا
@dastan_shabzadegan
خانواده و دختر رییس (۱)
#دنباله_دار
سلام دوستان امروزم با یه داستان دیگه خدمتتون اومدم امیدوارم لذت ببرید.
داستان قبلی واقعی بود ولی این یکی فیکه درکل تجربه ی سکسیم همون یبار تو ۱۹ سالگی بود ، رل زیاد داشتما ولی جوریم که خوشم نمیاد قبل ازدواج با یه دختر رابطه داشته باشم حالا بگذریم.
این داستان مربوط میشه به رفیقم که یه راننده شخصیه وضع مالیشونم ضعیفه ، اسم فرید هست و پدرش ۷ سالی میشه که از مادرش جدا شده و یه خواهر کوچیکتر از خودشم داره.
از فرید بگم براتون که ۲۴ سالشه خوش فیسه و برعکس من تیپ مجلسی میزنه
وضع اوضاع مالیشون خیلی خوب نیس برعکس من که رفتم دانشگاه اون مجبور شد با ماشینی که داشتن بره تو اسنپ کار کنه و خواهرشم که الان ۲۱ سالشه اونم از وقتی مادر و پرشون جدا شدن رفته تو یه بوتیک کار میکنه
قضیه از اینجا شروع شد که تو ساختمونی که اجاره نشین بودن صاحب ساختمون خیلی اذیتشون میکرد و هی دم برج اجاره خونه رو بالا میبرد ، وضع و اوضاع کاری تو اسنپم برا فرید خیلی خوب پیش نمیرفت تا اینکه یه آشنا پیدا کرد تو یه شرکت و بهش گفتن نیاز به راننده دارن و رفت اونجا و راننده صاحب شرکت شد ، صاحب شرکتم آقای توحیدی بود (اسامی فیکن) که هر روز میرفت صبح برش میداشت باهم به جلسات کاریو و شرکت و این مسایل رسیدگی میکردن ، دخترشم ۲۲ سالشه ملیکا که دانشجو هست و این اواخر ، آقای توحیدی به فرید گفته بود که ملیکا رو هم به دانشگاه ، خودت ببر و بیارش ، یه روز که ملیکارو سوار کرده بود دید که ملیکا به شدت دپرسه و استرس شدیدی داره و فریدم ازش پرسید که چی شده و قضیه چیه ؟
ملیکا هم گفت هیچی نشده و امتحان دارم سر اونه ، تا اینکه رسیدن به پارکینگ دانشگاه و فرید دید که تا ملیکا پیاده شد دو سه تا پسر دورش کردن و هر هر بهش خندیدن که ملیکا زود برگشت به ماشین و گفت به فرید امروز بریم چرخ بزنیم شهرو حوصله ی دانشگاه رو ندارم ، بعد راه افتادن و فرید پرسید چی شده چرا میخندیدن و راحت باش قضیه رو بهم بگو که ملیکا سفره دلش باز شد که رفته بودن با اون پسرا پارتی که بعد مستی لختش کردنو عکس و فیلمشو گرفتن و الان دارن میخندن و … ولی خبری از تهدید و اینا از جانب پسرا نبود
که فرید گفت من میرم باهاشون حرف بزنم پاکشون کنن که ملیکا گفت میتونی؟ که فرید هم گفت چرا که نه و برگشتن دانشگاه و منتظر پسرا موندن و فرید رفت باهاشون حرف زد و یه خورده تهدید اینا کرد اونا هم گفتن که ما قصد اذیت و اینا نداشتیم و همه اکیپ هستیم و این مسائل بینمون زیاد اتفاق می افتد و عکس و فیلم هارو پاک کردن و از ملیکا هم معذرت خواستن و این قضیه شروع جرقه ی رابطه ی بین ملیکا و فرید شد و دیگه با هم بیشتر بگو مگو میکردند حتی بهم زنگ میزدند یه روز که فرید ملیکارو از دانشگاه داشت برمیگردوند ملیکا به فرید گفت که تایمت خالیه ؟ که فریدم گفت آره پدرت که برا سفر کاری رفته به چین بعد رسوندن تو میرم خونه
ملیکا گفت که پس امروز و بیا با هم باشیم و فریدم اوکی رو داد ، رسیدن که دم در خونشون ملیکا بهش گفت بیا داخل و با هم رفتن داخل خونه که فرید دید تو خونه هیشکی نیس و ملیکا گفت مادرمم همراه پدرم رفته و من بخاطر امتحانات پایان ترمم موندم و آبجی بزرگمم که متأهله و قرار شده بعضی شبا بیاد پیشم بمونه ، گفت بیا خونه یخورده کار دارم انجام بدم بعد با هم بریم خرید و برگردیم ، خلاصه رفتن خرید و ملیکا چند دست لباس زیر و لباس راحتی خرید و برگشتن دوباره خونه ی ملیکا اینا که ساعت شده بود ۷ عصر که ملیکا گفت صبر کن بیام و رفت لباسایی که خریده بود رو در آورد و نشون فرید داد گفت بنظرت چطورن و فرید مغز از سرش پرید وقتی لباس زیر هارو دید ، فرید هم بهش گفت خیلی خوشگلن و مبارکت باشه و ملیکا گفت تو تنم تازه ندیدیشون که چه خوش فرم میشه و فریدم گفت مبارک صاحبش باشه و هر دو زدن زیر خنده ، ملیکا گفت که فعلا بی صاحاب مونده و گفت وایسا بپوشم بیام ، رفت ست ورزشی که خریده بود یه نافی و شلوار چسبون پوشید و اومد گفت چطوره ؟ فریدم گفت که عالیه ، ملیکا به فرید گفت لباس زیر داری؟ فریدم گفت که آره شلوارک پوشیدم از زیر که ملیکا بهش گفت درش بیار و بیا بریم یخورده تمرین دو نفره ایروبیک و یوگا کنیم و فریدم گفت باشه ، تمرینات رو که شروع کردن وضعیت فرید خراب شد ، دیگه بخصوص تو تمرینات ۲ نفره ی یوگا وقتی که فرید جفت پاهای ملیکارو باز کرد از روی شلوار چسبون ملیکا کص تپلش زد بیرون دیگه کامل شق کرده بود و رسیدن به تمرینی که فرید قرار بود ملیکارو از پشت بگیره و تو خم شدن کمرش و رسیدن دستاش به کف زمین کمک کنه ، ملیکا هم خودش فهمیده بود که فرید شق کرده و فریدم وقتی که بهش چسبید کیر شقش رو قشنگ ملیکا حس و بعد اینکه یکی دو بار خم شد
برگشت و به فرید گفت شق کردی؟؟
فرید که از این سوال ملیکا حا خورده بود سرشو انداخت و پای
کرد و میگفت دایی برو بیرون. هیچی نمیخوام بشنوم. هرچی التماسش کردم که سارا هر دوتامونو بدبخت نکن منم حالم اصلا خوب نیست دارم سکته میکنم اما نفهمیدم چی شده. خلاصه با گریه و التماس ازش قول گرفتم به کسی چیزی نگه و رفتم اتاق خودمون خوابیدم. البته خوابم که پرید و تا صبح بیدار بودم اما دراز کشیده بودم و فکر میکردم که اگر کسی بفهمه چی میشه؟ کی باور میکنه که اشتباه شده و عمدی نبوده؟
خلاصه صبح شد و همه بیدار شدن و منم خودم رو به خواب زدم و چند دقیقه بعد از اینکه الهام از اتاق رفت بیرون برگشت و صدام زد بیا بریم صبحونه. من که نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته گفتم سردرد دارم و صبحانه نمیخورم. الهام رفت و من مثلا دوباره خوابیدم که بعد از چند ثانیه دیدم در اتاق باز شد و سارا بود و با لبخند و مهربانی گفت دایی جون بیا صبحونه بخوریم دیگه.
انگار اصلا اتفاقی نیفتاده. هیچ تغییری در رفتار سارا ندیدم. تعجب کرده بودم ولی خیلی خوشحال شدم و رفتم صبحونه رو خوردیم و یه روز دیگه هم بودیم شمال و برگشتیم.
حدود دوماه گذشته بود از اون قضیه شمال رفتن که یه روز که داشتم از سرکار میرفتم خونه سارا بهم زنگ زد دایی میتونی قبل رفتن به خونتون بیایی اینجا یه کاری دارم باهات. قلبم گرفت گفتم خدایا این دختر عذاب وجدان گرفته حتما میخواد این قضیه رو بگه به بقیه. رفتم و بعد از پذیرایی سر حرف رو باز کرد و گفت دایی میشه بریم چند دقیقه توی اتاق پیش من بخوابی؟ گفتم چی؟؟؟؟ گفت چیز بدی گفتم؟ ببخشید!! گفتم نه خب منظورت چیه؟
گفت میدونی دایی راستشو بگم اون شب که شما اومدین اون کار رو کردین من اولش تعجب کردم آخه از یه چیزی فهمیدم که رضا نیست انگار اما اینقدر حشری شدم که اصلا برام نبود اون لحظه و بعدش فهمیدم که شما هستید. راستش دایی من توی این دو سالی که ازدواج کردم با رضا هیچ وقت این اندازه خوشی رو تجربه نکرده بودم. سرش پایین بود و حرف میزد. گفتم چرا مگه رضا چشه؟
گفت چیزی نیست فقط چیزش خیلی کوچیکتر از شماست. گفتم چند سانته مگه؟ من یکم آدم پررویی هستم به همین دلیل راحت تر حرف میزدم. گفت نمیدونم فقط میدونم که حدودا نصف اندازه شما. و وقتی باهم هستیم فکر میکنم فقط داره خودش رو به من میماله. یکم فکر کردم از طرفی نمیخواستم به زنم خیانت کنم. خب اون شب که اتفاقی و سوء تفاهم بودم اما الان اگه میکردم انتخاب خودم بود اما از طرفی خودم رو مدیون سارا میدونستم و دلم براش میسوخت و بالاخره بعد از چند دقیقه فکر کردن تصمیم گرفتم قبول کنم و دستش رو گرفتم و بردمش داخل اتاقشون و لختش کردم و خودم هم لخت شدم و گفتم برام بخورش. شروع کرد به خوردن دیدم چه حرفه ای کیرمو میخوره گاهی ته حلقی میزد بر خلاف الهام که فقط سر کیرم رو میخورد. هیچی نگفتم و شروع کردیم و خوابوندمش الحق خیلی بدن نازی داشت و قبل کردن میترسیدم ارضا بشم. به پشت خوابید و منم رفتم وسط پاهاش و کیرم رو گذاشتم داخل کوسش و چه لذتی داشت که اصلا قابل وصف نیست از همدیگه لب میگرفتیم و سینه هاش رو میخوردم و گاهی تند تند و گاهی آرام تلمبه میزدم. بعد چند دقیقه خواستم در بیارم گفتم کجا بریزم که گفت بریز داخل. تازه یادم اومد که اون روز چرا سارا قرص نخورد؟ منم تا آخر آبم رو داخل کوسش خالی کردم. بعد که کنار خوابیده بودم گفتم اون شب که شمال اون اتفاق افتاد بعدش قرص اورژانسی چیزی نخوردی؟ گفت نه. گفتم چرا خب؟ گفت یادم رفت. گفتم الان چرا گفتی بریزم داخل؟ گفت چون الان حامله هستم. گفتم دروغ میگی؟ گفت نه به خدا دایی حامله هستم و بچه هم برای همون شب هستش. ولی از شمال که برگشتیم سه چهار روز بعد که یادم اومد قرص نخوردم با رضا سکس کردیم و مجبورش کردم بریزه داخل. اما میدونم بچه مال شماست دایی. گفتم چرا این کار رو کردی؟ گفت آخه از اون شب عاشقت شدم دایی و دوست داشتم بچه ام شبیه شما بشه. یکم اعصابم خورد شد ولی سارا آرومم کرد و گفت دایی حال داری بازم؟ گفتم رضا کی میاد؟ گفت ساعت 10 شب میاد. الان تازه ساعت 4 عصر هستش. خلاصه شروع کردم دوباره دمر خوابوندمش و گذاشتم توی کوسش چه کوسی داشت چه کونی داشت. چشمم به سوراخ کونش افتاد دیدم قبلا داده کاملا معلوم بود زیاد هم داده. گفتم رضا از عقب هم میکنه؟ گفت نه اما اگه میخوای بکن دایی جوووونم. منم کیرم رو از کوسش درآوردم و گذاشتم داخل کونش دیدم با یکم فشار رفت داخل و فقط یه آیییی ریز گفت و هیچ دردی احساس نکرد اما خداییی خیلی حال داد از کون کردنش و این بار هم آبم رو داخل کونش خالی کردم. ازش پرسیدم تا حالا از کون دادی؟ اول گفت نه. بعد گفت آره راستشو بگم دایی؟؟؟؟
گفتم آره راستشو بگو. گفت قبل از ازدواجم دوست پسر زیاد داشتم و به همشون از کون دادم و از کون دادن هم لذت میبرم. گفتم مگه چقدر کردنت از کون که اصلا هیچ دردی حس نکردی؟ گفت میدونی دایی را
ر کرد چون ندا حامله بوده و نتونسته بهم بده با سمیه خوابیدم و کلی با منو سمیه دعوا کرد بعدش رفتیم بیمارستان چون ندا دردش گرفته بود برده بودنش بیمارستان بعد از اون ماجرا دیگه نذاشت سمیه بیاد پیشم سر کار اما دیگه اون روزو به روم نیاورد اما من با سمیه همچنان سکس داشتیم.
الان 5 سال از اون ماجرا میگذره و مادر زنم مرده و منم همچنان بعضی روزا که ندا سرکاره سمیه میارم خونه و سکس می کنیم تا الان که کسی نفهمیده امیدوارمم که کسی نفهمه چون رابطه منو سمیه فقط سکس نیست و واقعا عاشق هم شدیم.
نوشته: سینا
@dastan_shabzadegan
اولش فقط سکس بود بعد عاشقش شدم
#خواهرزن
منو ندا دختر عمه ام تازه ازدواج کرده بودیم و یه فروشگاه اینترنتی زده بودیم که طبقه همکف ساختمان ما بود که یه خونه یه خوابه بود و خودمون توی طبقه 4 همون ساختمون ساکن بودیم که پول رهن اون ساختمونم بابام داده بود که هر جور شده منو از سر خودش باز کنه چون رفته بود زن جوان گرفته بود و حضورم اونجا دیگه خستشون کرده بود که با این ترفند دیگه کامل خودشونو راحت کرده بودن خواهر بزرگه ندا،سمیه تازه طلاق گرفته بود بشدت عصبی بود و خونه رو جهنم کرده بود براشون مادر زنم پیشنهاد داد که سمیه بیاد توی فروشگاه ما سفارشات ثبت و ارسال کنه بهم گفت قبول کن تو رو خدا بذار کار کنه شاید اخلاقش بهتر بشه گفتم باشه مشکلی نداره خدایش دختر قشنگی بود اما از ندا تپل تر بود و کون برجسته تری داشت ماه اول خیلی خوب کار نمی کرد یه چند بار بهش تذکر دادم یه بار گفت پریودم یه بار گفت پام گرفته و… اما کم کم به کار وارد شد و بهتر کار می کرد همیشه هم مانتو کوتاه و شلوار مشکی می پوشید که موقع خم شدن زیباترین تصویر دنیا بود بخصوص زمانی که جنس شلوارش نازک بود و شورت سفید زیر شلوارش می پوشید دلم می خواست بهش بچسبم اما می ترسیدم ندا هم بهمون سر میزد اما سمیه با گند اخلاقیاش فراریش میداد و اکثرا من و اون ساعتها تنها بودیم اونم به عمد یا غیر عمد خیلی خم میشد یا جوری می نشست که توجهم به وسط پاش باشه با اینکه گاهی خیلی بد نگاش میکردم که خجالت بکشه اما پاشو بازتر میکرد و منم حسابی دید میزدم بعد یه مدت با کت و شلوار میومد سر کار زیر کتش یه تاپ داشت و دکمه کتش باز بود و سینه های خوشگلش پیدا بود و شلوارشم جوری بود که قشنگ کوسش مشخص بود و وقتی تنها بودیم شلوارشو یه جوری بالا می کشید که موهای کوسشم پیدا بود از اون زمان اکثرا کیرم راست بود چون از صبح تا ظهر انقدر جلوم رژه میرفت که واقعا راست میکردم و منم تلافیشو توی کوس ندا در میاوردم اما فکرم پیش کوس و کون خوشگل سمیه بود چون ندا از کوس خیلی می کردم بیشتر دنبال کون سمیه بودم البته کوسشم محشر بود اما دلم کون می خواست اونم فقط کون سمیه چون اون زمان هنوز ندا از کون نکرده بودم کم کم سعی کردم باهاش صمیمی بشم با اینکه اخلاقش خیلی بد بود و بشدت بد دهن بود و بخاطر همین اخلاق گندش و بد دهنی هاش شوهرش طلاقش داده بود با من کمتر بد دهنی می کرد و بیشتر پررو بازی درمیاورد به شوخی بهش گفتم لباس بهتری نداری؟ با این لباسات آدم یه حسی میشه گفت هر حسی بشی من جوابشو دارم بگو چه حسی؟ گفتم اینکه آدم میگه این دختره چه دافیه گفت بده با یه داف هر روز صبح تا شب تنهایی؟ خیلیا آرزوشونه این داف فقط بهشون بخنده چه برسه پیششون باشه اونم از صبح تا شب گفتم اینم پاداش همه خوبیامه که خندید و آروم گفت بلدم نیستی استفاده کنی گفتم چی گفتی؟ گفت هیچی سینا خان هیچی شروع کردم اذیت کردنش و بهش تیکه انداختن و اونم با حاضر جوابی هاش گاهی هم با تیکه های تند جوابمو میداد گاهی هم تیکه هام خیلی تند بود و تا مرز گریه کردن میبردش تا اینکه یه بار دیدم رفت توی آبدارخونه و نیومد رفتم دیدم داره گریه میکنه از پشت بغلش کردم و گفتم ببخشید فکر نمی کردم ناراحت بشی و لپشو بوسیدم گفت اشکال نداره میدونم واقعا دوستم داری گفتم باور کن خیلی دوست دارم که انقدر باهات صمیمی شدم انقدر که با تو صمیمی ام با ندا نیستم و یه بار دیگه لپشو بوسیدم بار دوم لبشو آورد و از هم لب گرفتیم دو سه بار اینکارو کردیم و بعدش زنگ زدن و ندا بود یکم نشست و گفت می خواد بره خونه مامانش اگر سمیه میاد تا با هم برن که سمیه گفت خیلی کار داره و عصر خودش میاد ندا که رفت سمیه رفت توی آبدارخونه منم رفتم دنبالش و بغلش کردم و از هم لب گرفتیم لب های طولانی و سفت بی اختیار دستمو بردم سمت سینه هاش و مالیدمشون اونم تاپشو داد بالا و گفت بخور آروم سینه هاشو می خوردم گفت نوکشونو گاز بده گفتم نه دردت میاد گفت نه حال میده و منم گازشون می گرفتم و با دستم کوسشو میمالیدم که دیدم زیر شلوارش شورت نپوشیده انقدر سینه هاشو خوردم و کوسشو مالیدم که شلوارش خیس شده بود که یهو دوباره زنگ زدن ندا بود سمیه همون توی آبدارخونه موند ندا گفت کیفمو جا گذاشتم کیفشو برداشت و رفت درو بستم و رفتم توی آبدارخونه سمیه شلوارشو تا نصفه کشیده بود پایین و داشت کوسشو میمالید گفت بیا بریم توی اتاقت روی مبل بزرگه رفتیم توی اتاقم گفت بشین نشستم و انگشت های خیسشو می گفت لیس بزنم گفت بخور آب کوسه بخور پسره دیوث زن زلیل بعدش نشست روی مبل گفت شلوارمو دربیار شلوارشو کامل از پاش کندم گفت حالا بیا بخورش منم بیشتر چوچولشو لیس میزدم گفت آخ جون دیوث خوب بلدی ندا یادت داده گفتم اوهوم گفت مرد متاهل همینش خوبه کار بلده دو بارم انگشت وسطمو کردم توی کوسش که دیگه نمی تونست چشاشو باز نگهداره گفتم حا
آبم تمیز کنم سریع سوتینش برداشتم کیرم تمیز کردم لباساش پوشید رفتیم بیرون نشستیم نیم ساعت گذشت دوباره اومدیم باز هم کردمش دیگه اسنپ گرفت رفت
پنج شب اونجا بودیم هر شب میکردمش
بقیه شو توی داستان های دیگه براتون تعریف میکنم
نوشته: رضا
@dastan_shabzadegan
مبل گفتم کثیف شد مبل گفت فدای سرت و لبا مو گرفت تو دهنش و تموم آب دهنمو کشید تو دهنش گفت آخ چ شرینه بلند شد ی کم دیگه تو دهنم تلمبه زد و گفت چهار دست و پا شو ک میخوام ببرمت فضا فکر کردم میخواد بکنه ی کم ترسیدم ک رفت پشتم باسنمو باز کرد زبون داغشو گذاشت رو سوراخم شرو کرد لیس زدن زبونشو میکرد تو تف میکردو لیسش میزد رو ابرا بودم زانو هام داشت میلرزید دیدم اومد دوباره لبامو کرد دهنش یکم خورد بعد گفت بذار آب دهنت بیاد تو دهنم هرچی تف داشتم ریختم تو دهنش برگشت پشتم همشو ریخت لای باسنم انگشتشو آروم فرو کرد تو یواش یواش عقب جلوش کرد گفت دوس داری خوشت میاد گفتم هیچی نگو فقط کارتو بکن انگشتشو تا سه تا ادامه داد خوب بازم کرد گفت یاسین میخوام بکنم آماده ایی گفتم اره بکن گفت شاید درد بیاد یکم ک تحمل کنی دیگه حال میکنی قول میدم گفتم یوسف تورو خدا بکن من خیلی وقت دلم میخواست بهت بدم ی بوس رو باسنم زد و گفت باشه کیرشو آروم آروم فرو کرد تو نوکش ک رفت واقعا دردم اومد اما میدونستم کلفترین قسمتش کلشه تحمل کردم آروم آروم فرو کرد تا جایی ک دیگه خایه هاشو حس کردم گفت خوبی گفتم درد داره اما تحمل میکنم ی کم وایستاد بعد دوباره شرو ب تلمبه زدن کرد ی پنج دقیقه همینجوری کرد و بعد ب پهلو درازم کرد و خودشم خوابید کنارم و محکم منو بغلم کرد کیرشو کرد تو اینبار راحت تر رفت تو داشت نوازشم میکرد و تلمبه میزد خیلی حال میداد گفت دوس داری گفتم اره گفت کیرم کجاته یاسین گفتم تو کونم گفت ای جووونم ی کم این مدلی کرد بعد بلند شد نشست منو خوابوند ب کمر و پاهامو باز کرد گذاشت رو دوشش و ی تف انداخت رو سوراخم کیرشو کرد داخل تلمبه میزد از لذت اشکم در اومده بود اونم میفهمید خوشم اومده سرعتشو برد بالا ی دفع پاهامو ول کرد و خوابید روم لبامو شکار کردو زبونمو کرد تو دهنش بی حرکت تموم ابشو ریخت داخل کونمو پر آب کرد بعد دو دقیقه کشید بیرون همراهش ابشم اومد بیرون همشو با دستش جم کرد کیرمو گرفت تو دستش اونقد مالیدش ک آبم با فشار ریخت رو شکمم همشو مالید ب شکمم دراز کشید کنارم و بغلم کرد گفت دوس داشتی گفتم عالی بود بهترین شب عمرم شد اونم گفت ب منم خیلی حال داد پرسید از این ب بعد مال خودمی ؟ گفتم مال خودتم .
فردا صب بازم بهم گفت یاسین دیشب مست بودیم اون اتفاق افتاد و تو مستی ی قرار گذاشتیم الان بازم میخوای با هم باشیم؟ گفتم من از خیلی پیش از تو خوشم میومد اما تورو نمیدونم اومد و منو بوسید و گفت منم از تو خوشم میومد بعد بلند شدم رفتم خونه و تا امروز هر روز همو میبینیم و با هم وقت میگذرونیم و هر فرصتی که پیش بیاد با هم سکس داریم و لذت میبریم.
امیدوارم خوشتون اومده باشه و شمام لذت برده باشین از این خاطره من لطف کنید نظراتتون رو بنویسید تا بدونم خوب تعریف کردم یا نه
دوستتون دارم و خدا نگهدارتون.
نوشته: یاسی
@dastan_shabzadegan
بوی تن یوسف
#گی
با سلام خدمت دوستان شهوانی
داستانم گی هستش
اسمم یاسین ۲۲ سالمه داستان برمیگرده به دوسال پیش زمانی ک من ۲۰ سالم بود ما ی خوانواده ۴ نفری هستیم من و خواهرم ک ازدواج کرده و پدر و مادرم
مای همسایه دارایم ک دوتا برادر و ی خواهر هستن خواهرشون ازدواج کرده پدرشون هم فوت شده و مادرشون هم همون چند سال پیش ک پدرشون فوت کرده بود ازدواج میکنه و میره و بچه ها با هم زندگی میکنن این دوتا برادر یکیشون هم سن منه و ما باهم خیلی دوست هستیم یعنی میشه گفت تنها رفیقم همونه اسمش رضا و اون یکی برادرش ۳۲ یا ۳۳ سالش هست و اسمش یوسف یوسف شغلش تو روستای ما مربی ورزش مدرسه ابتدایی پسرانس ی مرد خوش قیافه و خوش تیپ خوش لباس ک من خیلی روش کراش داشتم اما نمیشد حرکتی زد چون واسه منو رضا حکم برادر بزرگترو داشت منو رضا همیشه با هم بودیم ی پسر خوب و بامعرفت رضا هر چند وقت ی بار میرفت پیش مادرش ی چند روزی رو می موند ی روز بعد از ظهر ک یوسف خونه نبود منو رضا خونشون تنها بودیم گوشی رضا زنگ خورد و گفتن ک یوسف تصادف بدی کرده و سریع خودشو برسونه مث اینکه یوسف با پسر خالش و ی نفر دیگه داشتن از جایی میومدن ک تصادف کرده بودن و متاسفانه پسر خالش فوت کرده و اون دونفر اون یکی پاش شکسته بود و یوسف رودش پاره شده بود و دستش شکسته بود و باید میرفت اتاق عمل من رفتم ب بابا گفتم بابا هم با ماشین مارو سریع رسوند بیمارستان تو راه رضا ب مادرش و خواهرشم خبر داد اونام رسیدن مادرش و رضا خیلی حالشون بد بود بخاطر یوسف و فوت پسر خالش اون شب دست یوسفو آتل گرفتن و آوردن بیرون و قرار شد ک فردا عملش کنن یوسف هنوز نمیفهمید ک پسر خالش ک خیلی هم با هم رفیق بودن فوت شده و مادرشم گفت ک تا زمانی ک بهتر نشده بهش نگیم خلاصه منو بابا رفتیم خونه رضا پیشش موند از اونجایی هم ک یوسف با مادرش رابطه خوبی نداشتن بخاطر ازدواجش اونم فرستاده بود بره فردا صب زود رضا زنگ زد و گفت ک بیا پیش یوسف بمون چون منو مامان باید بریم همدان واسه تشییع جنازه منم رفتم اونجا گفت ک اگه یوسف سوال کرد بهش بگو رضا و مادرت رفتن دنبال کارای ماشین ک تصادف کرده خلاصه من موندم اونجا ک داشتن آماده میکردن ببرنش اتاق عمل خواهرش هم اومد بعد از اتاق عمل آوردنش بیرون کم کم داشت ب هوش میومد عملش هم خوب شده بود و هیچ مشگل دیگه ایی نداشت وقتی بهوش اومد بخاطر دارو های بیهوشی ی کم منگ بود بهم گفت ک باید بره دستشویی پرستار گفت تا فردا نباید تکون بخوری شاش داشت رفتم ظرف اوردم براش دادم دستش گفت آخه مرد موئمن من ک نمیتونم بیا کمکم کن اصلا پس رضا کدوم گوریه؟ منم گفتم رضا نیست با مامانت رفتن دنبال کارای ماشین بعدشم مگه منو رضا داریم خب خودم کمکت میکنم یکم غر زد ک چرا الان رفتن الان ک وقت این کار نبود بعد من ضرف رو گرفتم شلوارشو دادم پایین خودش کیرشو گرفت دستش شرو کرد شاشیدن وای چی میدیدم ی کیر سبزه خوش فرم ک تو حالت خوابیده کلش خیلی بزرگ بود و خوردنی با خایه های بزرگ ک من خیلی دوس داشتم همیشه وقتی با گرمکن و شلوار میدیدمش معلوم بود کیر بزرگی داره اما فکر نمیکردم تا این حد وقتی دید من خیره شدم ب کیرش ی خنده بی جون کرد و ب شوخی گفت بی حیا نگا نکن منم خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین گفت چ خجالتی هم هس بچمون رفتم ظرفو خالی کردم اومدم بعد ی ساعت درد اومد سراغش اومدن سرم زدن مسکن و خوابید خواهرش بچه کوچیک داشت من میفهمیدم باید بره گفتم تو میتونی بری من پیششم گفت زنگ زده شوهرش بیاد دنبالش ک برن مراسم و الا میگفتم اون بمونه اینجا ب هر حال قرار شد من تا اومدن اونا اینجا باشم و بابا هم بیاد بهمون سر بزنه بگذریم ک مجبور شدم چ دروغایی بگم تا متوجه نشه شب شد و چراغ اتاق خاموش بود ی هم اتاقی داشت ک اونم زیاد تو جاش نمینشست همش تو محوطه بود خواب بودم ک صدام زد بیدار شدم گفت ظرف رو میاری کمکم کنی دوباره شاش دارم منم رفتم ظرفو اوردم واسش اینبار خودش با همون دستش ک سرم توش بود شلوارشو کشید پایین منم مجبور شدم با ی دست ظرفو نگه دارم با اون دست کیرشو گرفتم تو دستم ی کم خجالت کشیدم اما نرمی کیرش داشت دیوونم میکرد نوکشو نگه داشتم تو ظرف وقتی نگاه کردم عکس العملش چیه دیدم ی لبخند کوچیک داره رو لبش شاشش ک تموم شد ی کم فشارش دادم مث اینکه اونم خوشش اومده باشه خندید گفت نکن اینجوری ی حالی میشم خلاصه گذشت تا دوروز اونجا بود منم شده بودم مسئول بردنش دستشویی و شاشیدن و غذا دادنش بعد دو روز گفتن ک مرخصه حالشم بهتر شده بود دیگه از رو تخت بلند میشد و راه میرفت دیده بودم حسش بهم ی جوری شده حرف زدنش نگاه کردنش منم دیگه نمیتونستم مث داداش بهش نگا کنم اعصابش هم از رضا و مادرش و خواهرش خیلی خورد بود خلاصه رفتیم خونه و بابام همه چیزو بهش گفت حالش خیلی خراب شد و زنگ زد هرچی ب دهنش رسید ب
با دوستم در خرابه
#خاطرات_جوانی #گی
سلام
داشتم با دوستام قایم موشک بازی می کردم
وقتی دوستم چشم گذاشت رفتیم قایم بشیم
یک پسر بود اسمش یوسف بود منو برد داخل یک خرابه به من گفت یک بار می دی من همون جور گفتم بله گفت برگرد خم شو تا بر گشتم شلوارمو کشید پایین گفتم چیکار میکنی گفت گفت صبر کن بکنمت یکم تف زد بعد ک**** درآورد یواش یواش گذاشت لای پام گفت تف داری گفتم آره دستشو آورد جلو گفت تف کن تو دستم منم تف کردم بعد اونو برد مالید به ک*** بعد ک**** گذاشت در ک*** ما یه فشار داد رفت تو اینقدر درد کرد که کداشتم فرار میکردم که با دستش از گلو گرفت نذاشت فرار کنم شروع کرد به عقب جلو کردن گفت صبر کن الان دردش کم میشه شروع کرد به تند تند تلمبه زدن منم کم کم عادت کردم وایسادم تا کارشو انجام بده فقط تف میزد تا ک*** درد نکنه تا بتونه زیاد بکنه حدود ۱۰ دقیقه منو کرد بعد کشید بیرون من ک*** انگار بیحس شده بود یه هفته نتونستم راه برم بعد چند روز دیگه هم از مدرسه میومدم گفت یک ساعت میدم بهت اگه خوب ک بدی ساعتو میدم بهت منم گفتم باشه منو باز برد داخل اون خرابه شلوارشو کشید پایین شلوار منم از پام درآورد ک*** خط جلو تاکیر شاخ بشه یه فرصت به ک*** و گذاشت در ک*** این بار دیگه داشت سریعتر از قبل تلمبه میزد ن داشتم از ک*** میمردم بعد که یه ۲۰ دقیقه ک**** جر داد کشید بیرون آبشو ریخت تو ک*** گفتم ساعتو بده گفت نمیدم فرار کرد. نم ا***** درد داشتم میمردم از آنجا اومدم خونه
یه روز بعدداشتم مدرسه میرفتم صبح زود باز اون پسره پیدا شده گفت اگه ک** ندی به بابات میگم گفتم باشه بیا بکن تا گرم میشه منو میکنی منو سرپایی شلوارمو کشید پایین سرپایی گذاشت در ک*** همین جور ببینه ما را اینجوری چی میگه یکم فکر کرد گفت بیا بریم داخل اون خرابه بازم گذاشت در ک*** انقدر منو اما یه حس خوبی داشت دیگه عادت کرده بودم صبح روز روز بعد رفتم جلوی در مدرسه باز اون پسره پیدا شد مدرسه تعطیل بود پسر گفت برف زیاد باریده بیا بریم داخل مدرسه همینجوری که داخل مدرسه رفتیم میتونی بری داخل مدرسه من گفتم آره از داخل پنجره رفتم داخل مدرسه کلید در مدرسه دادم بهش اونم اومد داخل مدرسه بعد گفت اینجا خوب اینجا خوبه برای ک** دادن شلوارتو بکش بخواب رو شکم منم خوابیدم رو شکم شروع کرد به ک**** آب دهن زدم گذاشت در ک*** با یه فشار رفت توش گفتم یواش گفت یواش میکنم دیگه صبر کن درآورد یکم آب دهنشو زد باز گذاشت در ک*** شروع کرد به تلمبه زدن جون جون گفتن بوس کردن لب گرفتن و کمرم داشت عقب ک*** عقب جلو میکرد منم داشتم اولا حال میکردم همین جا که ک**** تا ته کرد تو خونم از درد مردم ریهام گرفت گفتم بسه دیگه خسته شدم از اون روز به بعد دیگه به اون پسره ندادم خیلی منو کرده بود نمیتونستم اصلاً راه برم
نوشته: مهدی
@dastan_shabzadegan
س میزد.منم با سینه هاش بازی میکردم. ولی همچنان دستهاش بسته بود. مجتبی با صدای بلند گفت فرید جون اجازه هست این کس کوچولو رو با کیرم پر کنم؟ تا من بخوام جواب بدم . یهو ترانه با صدای پر از شهوت داد زد گفت آره آقا بکن توش. تو رو خدا بکن. من از سر شب دارم له له کیر میزنم و فرید من و تو کف گذاشته. مجتبی هم سر کیرش رو گذاشت رو کس زنم. اما مثل دفعه قبل ملایمت به خرج نداد و با یه فشار کل کیرش رو جا کرد تو اون کس کوچولو و آبدار زنم که یهو صدای ترانه بلند و شد و یه جون گفت و دوباره کیر علی رو کرد تو دهنش. از پایین مجتبی تلمبه میزد از بالا هم علی دستش رو گرفته بود زیر سر عشقم و با تمام وجود تو دهنش تلمبه میزد.
بعد دو سه دقیقه که ترانه توی اون پوزیشن داشت کس میداد و ساک میزد. یهو بلند گفت فرید دست و پام رو باز میکنی؟ منم گفتم نه عزیزم . امشب تو برده ی منی و باید تا آخرش این مدلی کس بدی. که اونم گفت فرید جون ترانه باز کن. دوست دارم بدنشون رو لمس کنم و کیراشون رو بگیرم تو دستم. خیلی کلفت و درازن و من واقعا دلم میخواد شون. منم دیدم خوب بستن دست ها و فانتزی هام جواب دادن. گفتم خوب الان بازش کنم خودشم بیشتر لذت میبره و میتونه تو پوزیشن های دیگه هم کس بده و لذت ببره.
خودم دستاش و علی پاهاش رو باز کرد.
بعد ترانه اومد و دست مجتبی رو گرفت و اونو هلش داد رو تخت. مجتبی هم به صورت طاق باز رو تخت افتاد و پاهاش رو کاملا از هم فاصله داده بود که هم کیرش و هم تخماش تو دسترس باشن.
ترانه هم رفت جلو و دمر دراز کشید و شروع کرد زبون زدن و ساک زدن واسه مجتبی، بی شرف یه جوری با ولع و هوس زیاد کیر میخورد انگار چند سال تو زندان بوده و کیر ندیده. بهش گفتم ترانه دوست داری سایز کیری که برات آوردم رو . اونم در حین خوردن کیر هی میگفت آره عشقم. میمیرم براش. مرسی فدات بشم من. مرسی که خودت اوکی کردی که تا این حد داغ بشم و لذت ببرم.
بعد ترانه برگشت یه نگاه تو صورت علی انداخت و بهش گفت عزیزم اومدی اینجا که فقط با کیرت بازی کنی و جق بزنی؟ خوب بیا دیگه.
علی هم گفت ای ب چشم ، آب بیار خودم. آخه کست انقدر نازه آدم دوست داره فقط وایسه نگاهش کنه. رفت پشت ترانه و پاهاش رو باز کرد و یه بالش گذاشت زیر شکم زنم. بعد سر کیرش رو چند باری روی کسش کشید و تنظیم کرد و نرم و ملایم تا دسته جا کرد. اما همچنان داشت فشار میداد تو و تلمبه نمیزد. به ترانه میگفت جنده ی من دوسش داری؟ بگو ببینم کیرم الان تا کجا رفته تو کست. ترانه هم میگفت جوووون. قربون کیرت برم من. الان دقیقا تا دسته تو کسمه و سر کیرت داره میخوره به ته کسم.
بکن علی بکن جرم بده. علی هم نامردی نکرد و شروع کرد به گاییدن کس زنم
از اینورم که مجتبی داشت دهنش رو میگایید. تقریبا سه چهار دقیقه که ترانه ی من رو ب همین صورت جر دادن و بالا و پایینش رو یکی کردن. مجتبی به علی گفت . علی آقا رضایت میدی ما هم بکنیم. علی هم گفت باشه داداش تو هم بکن. تازه نگران نباش این ترانه جون امشب تا صبح باید کس بده. هر چقدر دوست داری بکن.
کیرش رو درآورد و بلند شد. مجتبی هم دست ترانه رو گرفت و سرپاش کرد و بردش گوشه دیوار. یخورده خمش کرد به سمت جلو و همون سرپا کیرش رو تنظیم کرد رو کس ترانه و تا دسته جا کرد تو ، کیر مجتبی دیوث خیلی عجیب و غریب دراز و کلفت بود. تا حدی که وقتی تا ته فشار داد تو ، ترانه ناخواسته رفت رو پنجه هاش و یه اووووووف طولانی گفت . هر بار که عقب و جلو میکرد من کش اومدن کس زنم رو میدیدم. ترانه التماس میکرد و قربون صدقه کیر مجتبی میرفت ، مجتبی هم با حرف های ترانه وحشی تر میشد و موهاش رو تو مشتش می گرفت و با تمام توان کیرش رو میکوبید تو کسش. دیوث ها ارضا هم نمیشدن. انقدر همون حالت گایید که یهو ترانه یه ناله بلندی کرد و تمام بدنش شروع کرد به لرزیدن. واقعا نمیتونست رو پاهاش واسته و خودش رو لش کرده بود رو مجتبی. اونم دستاش رو دور سینه ترانه گرفته بود که زمین نخوره.
آوردش رو تخت و طاق باز خوابوندش و دوباره افتاد به جون کسش. بعد یهو کیرش رو درآورد و پاهای ترانه رو برد بالا و سر کیرش رو با اب کس خیس کرد و کیرش رو گذاشت دم سوراخ کون ترانه. تا اومد فشار بده یهو ترانه گفت نه نه اصلا. در م میگیره. کسم داره میترکه و پاره میشه و همش نبض میزنه چ برسه به کونم . مجتبی دو سه باری خواهش کرد و تلاش کرد که راضیش کنه ولی ترانه زیر بار نرفت و دوباره مجبور شد بکنه تو کسش. یه چند دقیقه گایید و یهو یه داد طولانی کشید و کیرش رو دراورد و تمام آبش رو پاشید رو شکم و سینه های عشقم. منم دستمال دادم ب خود مجتبی که پاکش کنه. بعد علی اومد گفت عزیزم من موندما. فکر نکنی تموم شده.
اما واقعا ترانه دیگه جون نداشت و با حالت بی میلی قبول کرد که علی هم بکنه تا ارضا بشه.علی اومد دراز کشید ر
رایز دارم.
منم واسش لوک فرستادم و آدرس دقیق نوشتاری در حد پلاک و واحد و اینا و دقیق دادم. گفتم رسیدید زنگ نزنید. به گوشیم اس بدید که دره پایین رو بزنم. اما جلو دره واحد که رسیدید مستقیم بیاید تو. چون من در رو باز میذارم . علی هم گفت ای ب روی چشم.
ترانه صدام کرد و حوله خواست من آخرین کام رو از سیگارم گرفتم و رفتم حوله رو بهش رسوندم. دیدم موهاش رو اصلا خیس نکرده و فقط بدنش رو شسته. اومد بیرون و گفت لباسی که خریدی رو میخوام بپوشم. اوکی هستی دیگه ؟ دوسش داری امشب اون تو تنم باشه؟ منم گفتم وجودم تو گونی هم بپوشی من و دیونه میکنی.
من رفتم تو پذیرایی و شروع کردم پیک ریختن تا ترانه بیاد. وقتی از تو اتاق اومد بیرون ، تو اون لباس که دیدمش واقعا کله ام داغ داغ کرده بود. تا رسید اومد نشست رو پام و تا اومد لب بده بهم.، گفتم عشقم بذار چند تا پیک بزنیم تا حسابی دیوونه بشیم بعد. امشب کلی فانتزی واسه کردنت آماده کردم. اونم گفت جوووووون. تو فقط من و بکن که از صبح بعد اون فیلم دلم کیر میخواد.
گفتم اولین فانتزی اینه که میخوام دمر بخوابونمت و دست و پات رو ببندم به تخت که نتونی تکون بخوری. بعد بیوفتم ب جون کس و کونت و جوری بخورم که گریه کنی از شهوت.
اونم گفت اووووووف . پس زود بریز که دارم میمیرم. چند نا پیک ریختم و خوردیم. اما راستش واسه ترانه یه خورده سنگین تر میریختم که خوب داغ کنه و یه موقع اونا اومدن داستان درست نکنه آبروریزی بشه.
بعد چهار پنج تا پیک بردمش تو اتاق و تا رسیدیم پایین تخت هولش دادم رو تخت و گفتم صبر کن اومدم. چند تا تایرپ یا همون بست زیپی که از قبل آماده کرده بودم رو آوردم و بهش گفتم طاق باز بخوابه.
دستاش رو به بالای تخت بستم ولی چون پاهاش به پایین تخت نرسید اونارو با شال بستم که بلند تر بود و
قشنگ محکم کردم که نتونه دربیاره دست و پاش رو
با بستن آخرین گره شال، یه نگاه از بالا تا پایین با دقت انداختم و تو دلم گفتم وای که تا چند دقیقه دیگه این جواهر با این بدن و پوست تمیز و ناز قراره بین بدن دوتا مرد قوی باشه و از شهوت زیاد ب خودش بپیچه.
تو چشماش که نگاه کردم متوجه ی شهوت عجیب و غریبش شدم و میدونستم همش به خاطر فانتزی بسته شدن به تخت هستش.
ترانه به صورت طاق باز بود و پاهاش جلوی من باز باز. منم تقریبا رفتم تو حالت سجده و شروع کردم با نوک زبونم ریز ریز چوچولش رو لیس میزدم. هنوز هیچی نشده ترانه از لذت زیاد ب بدنش پیچ و تاب میداد و خودش کمرش رو از زمین فاصله می داد تا کسش بیشتر با دهنم درگیر بشه.
همون لحظه گوشیم که رو ویبره بود تو جیبم شروع کرد به لرزیدن.
یهو گفتم وای عشقم گوشیم داره زنگ میخوره . واجبه من باید جواب بدم. التماس میکرد که بیخیال جواب دادن بشم. اما دید من دارم از در اتاق میرم بیرون ، گفت فرید حداقل دستامو باز کن تا من خودم رو بمالم. منم برگشتم رفتم بالا سرش بهش گفتم ترانه جون . تو امشب همه جوره تحت اختیار فانتزی های منی . پس اگه سه ساعت هم تو کف بمونی باید تحمل کنی. قشنگ میتونستم بفهمم از یه طرف از این وضعیت کلافه است و از یه طرف هم با حرفام بیشتر داره دیونه و داغ میشه. بعد گفت پس مرگ ترانه زود بیا. گفتم چشم جنده ی خودم.
اومدم بیرون . گوشی انقدر زنگ خورده بود قطع شده بود. قفل رو که باز کردم دیدم علی اس فرستاده گفته . من که گفتم وجدانن اگه سرکاریه امشب اذیتمون نکن من مهمون دارم.
زنگ زدم بهش و گوشی رو زود جواب داد. منم لب پنجره حال بودم و داشتم ماشینشون رو میدیدم. سلام داد . گفتم چی میگی واسه خودت. سرکاری کدومه. گفت من فکر کردم ایستگاهمون کردی و الکی یه آدرس داری مارو سرکار بزاری. گفتم مگه مریضم. ؟ ببینم ماشینت همین x22 سفیده هستش که گفت آره خودشه. گفتم در رو میزنم بیا بالا . طبقه فران و پلاک فلان. من جلو دره واحد منتظرتونم.
خلاصه اومدن بالا و از آسانسور اومدن بیرون. واس چی میدیدم. دو تا جوون خوشتیپ و درشت. که یکیشون کاملا سبزه یا بهتره بگم از برنز هم تیره تر. دقیقا قیافه جنوبی جنوبی. اشاره کردم بهشون . اومدن و سلام دادیم و اومدن تو . ولی خوب انگار جفتشونم نگران بودن. مخصوصا وقتی بعد داخل شدن من در رو قفل کردم و کلید رو برداشتم. تو همون حالت استرس بودن که صدای ترانه اومد که فرید من و بستی اینجا خودت رفتی بیرون. تو رو خدا بیا من و باز کن اصلا سکس نخواستم، صدارو که شنیدن انگار خیالشون راحت تر شد.
منم گفتم اومدم عشقم اومدم. دنبال چشم بند میگشتم. خلاصه بهشون گفتم دو دقیقه صبر کنید اومدم.
رفتم تو اتاق . گفت دیوث کشتی منو. چشمامم مگه میخوای ببندی. بیخیال شو. منم گفتم ترانه اذیت نکن دیگه امشب قرار شد فانتزی من باشه و کاملا جنده خودم باشی. اونم قبول کرد . رفتم چشماش رو بستم و به علی اس دادم لخت بشید بیاید تو.
خودمم داشتم کس ترانه رو
تازه اونم بین بازیگرهای فیلم پورن مرسومه. که همش نمایشه واسه تحریک بیشتر مخاطب.
منم گفتم بفرستم تا ببینه تو ایران هم هست اونم از نوع واقعیش.
خلاصه بعد یه خورده کلنجار رفتن با خودم. فیلم رو فرستادم.
چشم از صفحه گوشی بر نمیداشتم تا ببینم ترانه کی سین میکنه و جوابش چیه
منتظر جواب ترانه بودم که علی پیام داد و باز کردم .
علی: فرید جون در چ حالی؟
جواب دادم قربونت علی جون شکر خدا. حاجی عجب فیلمی بود. زنه چقدر ناز بود و چ کسی هم میداد ، خیلی حشری بود، که گفت واقعا خیلی عالی بود ، اما ترانه ی تو یه چیز دیگست.
با اینکه مریم تو همه مدل سکس پایه بود و این فقط یه تیکه از فیلم بود.
حس میکنم سکس با ترانه برام لذت بخش ترین سکس زندگیم بشه. چون علاوه بر خوش هیکل بودنش فیس خیلی نازی داره و خیلی برفه.
گفتم علی مریم کیه ، همین زنه است؟ جواب داد مریم و یوسف یکی از زوج هایی بودن که من دو سال باهاشون بودم و بعد از اینکه بچه دار شدن گفتن این آخرین رابطمون هست. که خوب به خوشی از هم جدا شدیم.
گفتم دهنت رو سرویس ، فیلم خودت بود. تو دو سال جلو طرف زنش رو میکردی. گفت آره تقریبا ماهی دو یا نهایت سه بار. تو خونه خودشون. بیشتر زن من بود تا زن یوسف
گفتم نوش جونت . ولی عجب کیری داری لعنتی.
گفت فدات بشم. اتفاقا واسه داشتن همین کیر و کمرمه که اکثر خانوم ها بعد یک بار سکس دیگه ولم نمیکنن.
کلا من سکس بازم ، اونم با هزار مدل فانتزی و پوزیشن خاص. چون خانوم ها عاشق تنوع تو پوزیشن سکس هستن
در حین چت با علی بودم که یهو پیام ترانه اومد تو واتساپ. باز کردم نوشته بود بی شرف این چیه فرستادی . پشت میز تو باشگاه خودم رو خیس کردم. منم گفتم حالا اگه بدونی این پسره یکی از رفیقامه چی پس. فکر کنم تو همون باشگاه ارضا میشی.
اونم یه گیف ارضا شدن یه زنه رو فرستاد . که مثلا من الان خیلی داغم.بعد گفت کسم خیس خیس شده. من واقعا فکر نمیکردم تو ایران هم باشه و اونم طرف آشنا تو باشه
منم جواب دادم جوووووون. همیشه کست خیس باشه عشقم. یه عکس بده از کس خیست ببینم.
اونم رفت تو دستشویی و یه عکس واضح از کسش فرستاد برام.منم همون رو فرستادم واسه علی و بهش گفتم علی جون انگار فیلمت جواب داد چون ترانه کاملا خیس کرده خودش رو .اونم پیام داد که جووووون . نگو این عکس کس ترانه است. منم گفتم اتفاقا خود خودشه. آخه ترانه همیشه از کرم ها و ماسک های مختلف واسه رو کسش استفاده میکنه که هیچ وقت دوره کس و کونش تیره نشه. و چون لیزر میره ، خیلی تر و تمیزه. ادم نگاه میکنه انگار خدا این کس رو پلاستیکی آفریده و هیچ ایرادی نمیشه ازش گرفت
اونم گفت وای من الان میمیرم از شهوت ،اینجوری رو ندیده بودم تا حالا. آخه همه میگن تو ایران دنبال صورتی نگرد (استیکر خنده)
خلاصه ی خرده قربون صدقه کس ندا رفت و من بهش گفتم که بهت قول میدم که ردیف کنم و بتونی تو خونه ی خودم انجامش بدی. فقط صبر کن.
علی ام انصافا بچه ی هول و بی جنبه ای نبود.
گفت نمیخوام با هم ب مشکل بخورید. تو که راضی هستی. هر وقت دیدی ترانه هم به این کار رضایت داد خودت بهم بگو.
تقریبا از روز اولی که من افتادم تو این فاز و ترانه اون فیلم هارو تو گوشی من دید یه پنج ماهی می گذشت و دیگه با علی خودمونی شده بودیم و تقریبا تا حدی ب هم اعتماد داشتیم. تا این حد که یه بار زنگ زد گفت لنگ پنج تومن پوله که من واسش ریختم و سر یک هفته که قول داده بود با کلی تشکر بهم برگردوند.
خلاصه شب شد و من مغازه رو بستم و اومدم سمت خونه. تو راه زنگ زدم به ساقی که همیشه ازش مشروب می گرفتم و یه نمیروف سفارش دادم که بیاره دم دره کبابی رفیقم. گرفتم و چند سیخ بال کبابی هم گرفتم و یه گل خوشگل و یه لباس خواب سکسی بنفش تیره و رفتم خونه.
کلید داشتم ولی همیشه زنگ واحد رو میزدم که ترانه بیاد و دره واحد رو باز کنه.
زنگ واحد رو زدم و ترانه که در رو باز کرد واقعا فکم چسبید ب زمین.
بی شرف برداشته بود یه لباس سکسی مشکی رنگ پوشیده بود . از اینایی که تو فیلم سوپر ها دیده بودم. که بیشترش شبیه بند های چرم دو سانتی بود . از جلو رو قسمت کسش زیپ داشت و از پشت دو تا لپ کونش کاملا بیرون بود. کل سینه ها بیرون بود و فقط دو تا تیکه چرم به وسیله ی دو تا بند نازک اومده بود روی نوک سینه هاش رو پوشونده بود. زود رفتم تو و در رو بستم که واحد روبرویی نبینن این شرایط رو.
گل و دادم بهش و یه لب بهم داد.
وسایل رو گذاشتم کنار و چسبوندمش به دیوار. نشستم جلو پاهاش رو زانوهام و زیپ جلو کسش رو باز کردم.
یه پاش رو یه خورده دادم بالا که خودش همکاری کرد و تقریبا گذاشت رو شونه ام. با زبون افتادم ب جون کسش
و شروع کردم خوردن. هی علی رو جای خودم حس میکردم و وحشی تر و حشری تر میشدم.
بعد پاشدم و برش گردوندم رو به دیوار و با دستام لای کون نازش رو باز
ولدی و بود و سکس جلو شوهره انجام می شد خیلی تابلو بود.
خلاصه از دستشویی اومدم بیرون و اصلا ب روی خودم نیاوردم.
اما شب تا شام رو خوردیم و میز و جمع کردیم ترانه اومد رو پام نشست و به شدت حشری شده بود و یه سکس خیلی خیلی داغ کردیم و بعدش خوابیدیم.صبح که رفتم دفتر ب سکس دیشبمون فکر میکردم که یهو حرف های ترانه در حین سکس اومد تو سرم. اون موقع انقدر داغ بودم که اصلا متوجه نشدم . ولی یادمه لابلای سکس یکی دوبار گفت کسکش بکن و جرم بده.، امشب میخوام پاره ام کنی. اگه نمیتونی کمکی بگیر. خلاصه همه چی طبق روال همیشگی پیش میرفت که من یه شب بی خوابی زده بود ب سرم و دوباره اون فکرهای کسشعر کلا تو سرم بود و هی ترانه رو تو بغل این و اون تصور میکردم. یهو به فکرم اومد گوشی ترانه رو یه نگاهی بندازم ، گوشیش رو برداشتم و اومدم تو پذیرایی و لش کردم رو مبل ، اما هر چی چرخیدم تو اینستا و واتساپ و پیام ها و خلاصه همه جا ، چیز مشکوک و غیر طبیعی ندیدم ، تا اینکه زد ب سرم و برم تو قسمت سابقه گوگل و أپ کروم ببینم چیا سرچ کرده. همین که صفحه سابقه باز شد چشمام چهارتا شد، تقریبا پشت به پشت سایتهای سکسی و فیلم تمام سوپر. مثل همون بلکد و هارد کور و بیبی سی بلک و این حرف ها که نود درصدش همون کاکولدی و ب قول خودمون بی غیرتی و سکس جلو شوهر بود رو دیدم.
برگشتم تو اتاق و یه نگاه به هیکل نازش انداختم که کلا یه شورت کلوین کلاین مشکی سفید تو پاش بود و یه نیم تنه ست همون مارک.
بی شرف نیمچه دمر هم خوابیده بود ، منم گوشیم رو برداشتم و چند تا عکس ازش گرفتم و رفتم تو کانال های تلگرامی بی غیرتی. البته تو اینستا سرچ کردم بی غیرتی و چند تا پیج رو دیدم که یکیشون یه لینک گروه گذاشته بود راستش از سر کنجکاوی و هوس رفتم تو همون گروه . تا جوین شدم ، یهو چند تا پیام اومد که فرید جان خوش اومدی به جمع ما، خودت رو معرفی کن و بگو زوج هستی یا نفر سومی. یه سری اصطلاح هم میگفتن که من نمیفهمیدم چی به چیه. منم ناخودآگاه گفتم زوج هستیم و دنبال ضربدری میگردیم. که گفتن اینجا زوج ها میان واسه پیدا کردن نفر سوم . حالا یا خانوم میخوان و یا آقا ، کسی پایه ضربدری نیست اینجا. اینجا گروه بی غیرتی هستش.
یهو نوشتم خوب اشکالی نداره منم دنبال نفر سوم میگردم برای سکس با زنم. قصد من لذت دادن به زنمه ، حالا چه ضربدری چه نفر سوم واسش جور کنم.
بعد یک دقیقه پیامم ریپلای خورد و یه بنده خدایی سلام کرد و گفت من علی هستم و ۳۶ سالمه، قد ۱۸۰. وزن ۷۸، جسارته سایز کیرم ۲۳ و کلفتیش هم واقعا خوبه ، ارشد روانشناسی هم دارم.
منم که به نظرم این کارها در حد یه بازی و فانتزی بود ، جوابش رو دادم و خوش و بش کردم باهاش. که بهم گفت عزیز لطف میکنی چند تا عکس از زن خوشگلت بفرستی تا ببینیم. من گفتم اول شما عکس بده. که قبول کرد و پنج شش تا عکس داد. وای یه جوون جا افتاده. بدن واقعا فیت و عضله ای. تمام پوستش رو هم برنز کرده بود. چون عکس هاش اکثرا بدون لباس بود و سکسی.
منم سریع چند تا عکس از تو گالری فرستادم و لابلای عکس ها همون عکس هایی که تازه گرفته بودم با شورت و نیم تنه هم فرستادم. ولی چهره ترانه رو کات کردم.
تا عکس ها نشست تو گروه . یهو پیام ها برای نفر سومی شروع شد و فکر کنم پونزده بیست نفر اومدن و گفتن خواهشا من رو قبول کن. بعضیاشون پیشنهاد مالی هم دادن. که من جوابشون رو ندادم. اما اون پسره که باهاش حرف زدم و عکس خودش رو داد زیاد سمج نشد و یه شماره تلفن داد و گفت اگر مایل بودی باهام تماس بگیر.بعد از گروه اومدم بیرون و رفتم رو تخت و از پشت ترانه رو بغل کردم و چسبیدم بهش و خوابیدم
صبح بیدار شدم و رفتم دفتر . یکی دوتا قرار داشتم و قولنامه هاشون رو نوشتم و بعد که تقریبا سرم خلوت شد
دوباره رفتم تو فاز همین داستان ها انقدر دلم بالا و پایین کردم که آخر یه پیام اس ام اس دادم ب پسره و گفتم که دیشب عکس های زنم رو فرستادم و با هم آشنا شدیم. که به یک دقیقه نکشید زنگ زد. بعد سلام و احوالپرسی بهم گفت شما واقعا با من یه کاری کردی که دیشب تا صبح خوابم نبرد و همش به گوشی نگاه میکردم ببینم پیامی زنگی چیزی زدی یا نه.
گفتم حالا چرا انقدر درگیر شده بودی. گفت انصافا من تا حالا نفر سوم چند تا زوج شدم و خانوم های خوشگلی رو تو بغلم داشتم . اما عکس های زن شما واقعا حالم رو بد کرده و یک لحظه هم نتونستم از تو فکرش بیرون بیام.
بعد گفت حالا برنامه تون واسه کی هست ؟ که من گفتم عزیز کدوم برنامه. تازه پنجاه درصدش حل شده که اونم موافقت منه. اما هنوز ترانه تو جریان نیست . گفت خوب آشنا میشم باهاش. گفتم نه فدات شم. این داستان نفر سوم رو فقط تو ذهنم دارم. و اینکه حتی یک کلمه هم با ترانه صحبت نکردم و اصلا نمیدونم چجوری بگم. اگه بگم بعدش چی میشه. قهر میکنه یا اوکی میده.
زن ورزشکارم و کیر کلفت ها
#بی_غیرتی
سلام به همه ی دوستان وقتتون بخیر و خوشی
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم، برمیگرده به دو سال پیش یعنی اوایل ۱۴۰۰ که از اون روز به بعد به کل سبک زندگی من و همسرم عوض شد و کلا رنگ و بویی ب غیر از پنج سال اول ب خودش گرفت.
اسم من فرید هستش ، ۳۵ سالمه و قدم ۱۷۵ و وزنم تقریبا ۷۷ و قیافه متوسط .
همسرم ترانه ۲۹ سالشه و چهره ی خیلی نازی داره . چشم های عسلی روشن و موهای خرمایی روشن. که وقتی تو آفتاب هستش کمرنگ و پر رنگ میشه و خیلی ناز تر میشه.
قدش ۱۶۸ و وزن تقریبا ۶۲ کیلو ، انصافا بدن خیلی خیلی نازی داره . الان که دارم این داستان رو مینویسم و از زنم تعریف میکنم واقعا دارم لذت میبرم ، مخصوصا وقتی فکر میکنم کسایی که میخونن با فکر اندام و بدن زن من راست میکنن و دست ب کیر میشن،
چون واقعا حتی قبل از این اتفاق من با رابطه های ضربدری و کاکولدی حال میکردم اما از ترس بهم ریختن زندگیم و اینکه طرف بعد ها بخواد سواستفاده کنه و ترانه رو اذیت کنه، هیچ وقت به زبون نیاوردم.ترانه مربی بدن سازیه و تحصیلات تکمیلی این رشته رو داره و معمولا بیشتر تایم روزش رو تو باشگاه هستش و کلی هم شاگرد های مختلف از لحاظ سنی داره.
بین شاگردهاش یه بنده خدایی بود ب اسم یگانه ، که خوب تقریبا بیشتر از مربی و شاگردی با هم دوست بودن. چون از دوره ی راهنمایی با هم همکلاس بودن.
و کاملا با هم رفت و آمد خانوادگی داشتن و الانم داریم،
یگانه یک بار ازدواج کرده بود و سره شش ماه جدا شده بود ، خود یگانه میگفت خیلی الوات هستش و صبح تا شب تمام وقت پیش رفیقاشه و یه هزار تومنی خرج خونه نمیده که هیچ یکسره هم از خانواده و آشناهای من پول قرض میگیره و پس نمیده.
یه چند وقتی میدیدم که رفت و آمد یگانه که قبلا تقریبا دو هفته یک بار اینا بود شده یک روز درمیون و گاهی وقت ها هم هر روز،
درسته باهم رفیق بودن ، ولی خوب هیچ وقت انقدر با هم جفت نبودن که همه جا با هم برن ، حتی واسه خرید لباس و لیزر و این جور کارها. حتی چند شب هم یگانه پیش ما موندش.
یه روز که طبق معمول تو مغازه نشسته بودم و با یه مشتری قرار داشتم که بیاد و با هم چند تا بازدید بریم واسه خونه انتخاب کردن ، یهو مشتریم زنگ زد و گفت عزیز من نرسیدم بیام لطفا اگر میشه شما برید فلان خیابون اونجا همسرم و برادرش منتظرتونن و اونا میان واسه دیدن خونه. راستش من املاکی هستم.
حالا خیابونه کلا پنج دقیقه پیاده ما با فاصله داشت.
من رفتم و رسیدم به مشتری دیدم پسره که همون برادره مشتریه ، آشناست و چند باری پیش ما معامله کرده بود . وضع مالی خیلی توپی داره و تو محل نمایشگاه ماشین خارجی داره .خلاصه بعد احوالپرسی سوار ماشینشون شدم و رفتیم به اولین آدرس. وقتی رسیدیم برادر اون خانوم مشتری گفت اینجا واقعا ساختمونه خوبیه ، خیلی آرومه و واقعا کسی با کسی کار نداره. که من پرسیدم مگه میشناسین اینجارو ، پسره گفت آره یکی از رفقای قدیمیم اینجا ساکنه که اون برام تعریف کرده.
خلاصه وارد آسانسور شدیم و وقتی وارد طبقه سوم شدیم چشمم خورد به دو تا شاه کس که واقعا بدنشون و استایلشون خیلی ناز بود، بی اراده نگاهشون کردم. البته پشتشون به من بود. اما وقتی اونا دره واحد خودشون رو باز کردن که برن تو و به صورت نیم رخ شدن ، با دیدن چهره طرف قفل کردم و انگار آب یخ ریختن سره من و تمام بدنم یخ کرد.
دیدم ترانه و یگانه هستن. منم سریع خودم رو کشوندم پشت مشتریام که اونا من رو نبینن و برن تو خونشون.
کلا فکرم ب هم ریخت و نمیدونستم اصلا برا چ کاری اومدم تو این ساختمون.چون من ده دقیقه قبل با ترانه حرف زده بودم و بهش گفتم یکی دو تا بازدید دارم و بعدش میام دنبالت با هم بریم ناهار یه چی بخوریم گفت نه شاگرد خصوصی هام امروز خیلی زیادن و اصلا نمیتونم.
خونه رو نشون دادم و اومدیم پایین که پسره گفت رفیقی که میگفتم تو این ساختمونه یکی از همون خانوم خوشگل ها بود. وای من یه لحظه داشتم منفجر میشدم.
ولی عادی برخورد کردم اما بخدا قلبم داشت میومد تو دهنم. گفتم کدومشون لباس سفیده؟ که گفت نه اونی که تیره پوشیده بود.دلم آروم شد . چون کرمیه یگانه بود نه ترانه.
بهش گفتم نوش جونت چه دافی گیرت اومده حالا حرکتی هم کردی یا هنوز ناکامی، گفت نه بابا ناکام کدومه تک و توک ماهی یکی دو بار رو میام و شب پیشش میمونم. از نوجوونی هم رو میشناختیم و بعدش ازدواج کرد و دیگه خبری ازش نداشتم تا دوماه پیش که خودش بهم زنگ و گفت پنج شش ماهه جدا شده، منم کمکش کردم که این خونه رو اجاره کنه.
تازه چشمم بد جوری اون رفیقش رو گرفته ولی دیوث هر کاری میکنم پا نمیده. هر چی به یگانه میگم ردیفش کن ، هر چی بخوای یا اون بخواد بهش میدم ولی یگانه میگه عزیزم قبول نمیکنه چند وقت صبر کن زمان بده شاید قبول کرد که حداقل باهاش حرف بزنی. اما من واقعا دیونه ی اون هیکلش
ین و گفت دست خودش نبوده و ملیکا گفت عیبی نداره و اگه میخوای به پدرم حرفی نزنم باید یه ماساژ اساسی بهم بعد تمرین بدی و فرید قبول کرد و رفتن سراغ ماساژ بعد تمرین که ملیکا کامل لخت شده بود و فقط با یه حوله کص و ممه ی خودشو پوشونده بود و رو به صورتش درازکش شده بود وقتی که تو ماساژ فرید رسید به رون های ملیکا ، (از ملیکا هم براتون بگم که یه دختر خوش فیس که دماغ عملی و کلی خرج خودش کرده بود و اندام ورزشی سکسی داشت) ، ملیکا یخورده پاهاشو باز تر کرد و فریدم که دیگه به اوج شهوت رسیده بود نتونست خودشو کنترل کنه دستاشو یخورده برد زیر حوله و دور کص ملیکارو ماساژ داد و قشنگ روغنی کرد که دید ملیکا واکنشی نشون نمیده ، یکی دو دقیقه ابنطور ماساژ میداد که دید صدای نفس ملیکا هم عوض شده و یهو خودش حوله رو از روی خودش برداشت و برگشت به پشت خوابید و به فرید گفت الان راضی شدی و فریدم یه لبخند زد گفت بجا حوله انگار در بهشت رو باز کردی و فرید شروع کرد به خوردن ممه هاش و خودشم رفته بود ایستاده بود سمتی که سر ملیکا اونجاس و از اونجا خم شده بود و داشت ممه هاشو میخورد که یهو دید شلوارشو ملیکا اروم آورد پایین و کیر فرید رو کرد دهنش و براش شروع کرد ساک زدن که بعد چند دقیقه که ماله همو خوردن دید که یهو ملیکا بلند شد و یه قرص رو ریخت داخل آب و همش زد و به فرید داد که بخورتش ، فرید پرسید این چیه گفت چیزی نگو فقط بنوشش ، بعد اینکه فرید اب رو خورد ملیکا اومد نشست رو زمین و فرید رو تخت ماساژ نشست و ملیکا شروع کرد کیر فرید رو لایه ممه هاش عقب جلو کرد که فرید دیگه طاقت نیاورد و ملیکارو بلند کرد خوابوندرو تخت و پاهای ملیکارو باز کرد شروع کرد به خوردن کصش و دوتا انگشتشم کرد تو سوراخ کون تپل و خوش فرمش که چند دقیقه بعد آب ملیکا پاچید بیرون و یخورده جیشم کرد ، بعد فرید گفت از جلو بازی؟ که ملیکا گفت آره بخاطر ورزش پردمو از دست دادم و فرید سر میرشو یخورده مالوند رو کص ملیکا و باهاش بازی کرد و آروم آروم کرد داخلش و شروع کرد به تلمبه زدن و دیگه توی اتاق فقط صدای دم بازدم نفساشون پیچیده بود که فرید کیرشو در آورد و گفت از پشت اجازه هست و ملیکا گفت همش ماله خودته و فرید بهش گفت داگی شو و ملیکا براش داگی شد و یه اسپنک به کون ملیکا زد و گفت همش گوشته و آروم آروم با روغن ماساژ کیرشو تا ته برد تو کونش و یکی دو دقیقه وایساد تا قشنگ جا باز کنه که یهو دید خود ملیکا شروع کرد به شیک زدن و خودشو عقب و جلو کردن که فرید گفت آبم میخواد بیاد و ملیکا گفت همشو بریز توش که همه ی آبشو ریخت تو کون ملیکا.
اگه خوشتون بیاد ادامه ی داستان رو هم براتون میذارم.
نوشته: دانیال
@dastan_shabzadegan
رون و برشگردوند و بلندش کرد
آرتمیس رو به دیوار کوبوند و لباشون قفل هم شد
دخترهم پاهاشو دورش حلقه کرد و با دستش کیر پسر رو دوباره وارد سوراخش کرد
بابک در حالی که لب های آرتمیس رو میمکید تو کونش تلمبه میزد
دختر حس کرد آخراشه و آروم دم گوشش ناله میکرد و حرف سکسی میزد
آ:خوشم میاد وقتی این طوری روم تسلیت داری،من تسلیم و زیر خواب ابدیتم،آبتو بریز تو کونم،بزار بچه هاتو داشته باشم
بابک که اینارو شنید سرشو برد لای گردن دختر و چنان مک عمیقی بهش زد که آرتمیس جیغ ریزی کشید و بابک هم تا خایه فرو کرد تو سوراخ خوشگل و تنگ دختر و از آبش پرش کرد
لباشو از گردن کبود دختر جدا کرد و دوباره پیوند داد به لباش
چند ثانیه ای همینطوری وایسادن تا بابک بوسه رو شکوند و آروم دختر رو زمین گذاشت
آ:مرسی عزیزم؛بهترین روش صبح بخیر بود
بابک لبخند ریزی زد و پیشونی دختر رو بوسید
آرتمیس که لنگون لنگون راه میرفت دستش به کمرش گرفت
آ:زدی گشادم کردی
بابک هم نامردی نکرد و اسپنک محکمی به لپ خوشگل کونش زد
آ:وویییی،په برا چی
ب:دوست دارم مالکشم،مخالفتی باشه؟
آرتمیس بلاش ریزی کرد و سرشو انداخت پایین
آ:کوفت
باهم رفتن حموم و بعد از شستشوی هم به اتاق شام رفتن
رز اونجا با همون خدمتکار چشم بند دار و یک شخص غریبه منتظرشون بودن
غریبه ای آشنا…
رز:بشینید،صحبت زیاد داریم
ب: میشنوم
رز:قهوه چایی آبمیوه؟
ب و آ:قهوه
چند لحظه بعد رابرت با سه تا دختر دیگه وارد اتاق شدن و میز رو با نوشیدنی تکمیل کردن و بعد در گوشه ای وایسادن
رز:این خانوم رو میشناسی؟
ب:قیافش آشناس ولی خاطره و حافظم از قبل از پنج سال پیش تاره
رز:چشم بندتو در بیار
زن اطاعت کرد و چشم بندش رو در آورد
جای چشم بند انتظار چشم داشتن و داره همه در شرایط نرمال
ولی
به جاش یه چشم تخلیه شدن با سوختی های دورش بود
قیافه زن با داشتن همچین زخمی هم با آشنا بود
ب:…
ب:…!!
ب:نوپ،محاله اون باشه
رز:همونیه که فکر میکرد
ب:عمرا اگه این زن مادر رها با…
مشتاق دیدار بابک
بابک که متعجب شده بود به اون زن نگاه کرد
واقعا مادر رها بود
ب:برای چی اینجایی؟
برای دخترم
ب:رها کجاست
رز:وقتشه بریم تو اتاق اصلی
هر چهارتاشون وارد اتاق اصلی شدن
رز:رابرت تلویزیون
ر:چشم
تلویزیون روشن شد و عکس اومد بالا شبیه پرونده های اتاق سفید
پرونده رها بود ولی با مهری متفاوت با مهر روی پرونده خودش
ب:یه آزمایش شکست خورده دیگه یا…؟
رز آزمایش موفقیت آمیز بوده ولی
عکس بعدی هم عکس تازه گرفته شده ای از رها بود با اطلاعات پروندش
رز:رها طلوعی،دست راست رئیس ببر ها یعنی ببر سفید
ب:جالبه
رز:همین؟،تنها ریکشنت به این که تنها و صمیمی ترین دوست دوران بچگیت تو جبهه مختلفه همینه
ب:زمان خیلی چیزا رو عوض میکنه
رز:پس شاید این برات بیشتر جالب باشه
عکس بعدی…
عکس بعدی که بالا اومد بعد از چند ثانیه صدای خورد شدن استکان توی دستش هم اومد و خونریزی زخم های قدیمی دستاش همراه با جدید ها همراه شدن و قطره قطره روی زمین ریختن
آرتمیس متوجه وخامت اوضاع شد سعی کرد بیاد نزدیکش تا آرومش کنه ولی هاله استخون سوز و رعب انگیزی دور بابک بود
نگاهی به رز اون بدون ریکشن خاصی حرکات بابک رو آنالیز میکرد
رز:ایشون،رییس ببر ها و پدر واقعیت،آرش هستن دشمن شماره یک در تاپ لیست ترور اتاق سفید
پایان قسمت ۱
نوشته: لوسیفر
@dastan_shabzadegan