.
درنگی بر چندوچون برپا شدن جنگها در دنیای ایرانی
۱۷ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
وارسی کوتاه چند نبرد در روزگار افسانه و تاریخ ما نشان میدهد که نبردها در دنیای ایرانی زمانی درگرفته که خردمندان کنار زده شدهاند، و سررشته اوضاع به دست آنانی آمده که سود خود و دسته خود را میبینند و نیکخواهی ملی ندارند.
چند نمونه:
۱. در نبرد سهراب با رستم، زند رزم، مردی خردمند که همراه سهراب آمده بود تا پدرش را به او بشناساند، کشته شد. دست و بال دو مامور مخفی افراسیاب بازتر شد که آمده بودند تا نگذارند پسر، پدرش را بشناسد. نبرد درگرفت.
۲. در نبرد اسفندیار با رستم، رای رستم جهاندیده خردمند و هم رای پشوتن، برادر خردمند اسفندیار، و خواهشگری مکرر او به پرهیز از جنگ، بر دل اسفندیار کار نکرد و نبرد درگرفت.
۳. در تاریخ، به نبردهایی میرسیم که گفته میشود فرمانروایی ساسانیان را به فرجام رساند. کتابها در باره فرجام ساسانیان نوشتهاند و هم بسی سخنها در باره آن رفته.
اگر فرمانروایی ساسانیان در نبردهایی به فرجام آمده باشد و این گزارش را راست بپنداریم، چنان نوشتهاند که رستم فرخزاد، فرمانده نبرد واپسین، به دیدن آرایش دشمن و اندازه سپاه خود، به دربار تیسپون گزارش داد که نبرد را روا نمیشمارد. اما دستهایی در دربار در کار آمد و شاهنشاه ساسانی را واداشتند تا دستور نبرد به فرمانده داد.
اینک جا دارد پرسشی در میان گذاشته شود:
چرا هر بار که مقامات میخواهند بر سر آینده مردم و میهن رای زنند، کس پروای سخن و رای خردمندان دلسوزان نکرده و سخن آنان را نشنیده است؟
دانیم که جنگها کمتر به رای و آهنگ درست درگرفته و بیشتر آنچه دیده شده چیرگی شور و غوغا بر خرد بوده.
شاید، و سزاوار است که این درس آویزه گوش شود. درسی که از عصر افسانه تا روزگار تاریخی پیوسته بازگو شده و به چشمها و گوشهایی که باید نیامده است.
استادی برایم نوشته بودند: از فره اردشیر بابکان درخواستهام با ایزدان و امشاسپندان رای زند تا ایران را از گزندها نگه بدارند.
اگر به این زمان باز هم خرد ایرانی چیره نیاید ما اهالی امروز، درس آیندگان خواهیم شد!
/channel/dejnepesht4000
.
کتاب و کتابخوانی
۱۳ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
این روزها دو کتاب به دستم رسید که تازه نیست، اما شگفتی آورد:
«مرشد و مارگریتا» نوشته میخاییل بولگاکف.
«انسان در جستوجوی معنی»، نوشته ویکتور فرانکل.
هر دو را داشتهام. هر دو چندین بار چاپ شده و خوانندگان فارسی آن هزاران تن شدهاند.
اما شگفتی آن که:
در باره مرشد و مارگریتا نوشتهاند: رمانی است شگفتانگیز، از درخشانترین آثار ادبی روسیه که به کتابهای کلاسیک پهلو میزند.
در باره انسان در جستوجوی معنی هم نوشتهاند: یکی از بزرگترین کتابهای عصر ماست.
ستایشهایی از این دست که این کتاب، کتاب شگفتانگیزی است یا از بزرگترین کتابهاست؛ مردمی را نشان میدهد که تا بدان روز به کتابی پر ارج برنخورده و به محض دیدن این کتاب سر از پا نشناخته و چنین ستایشهایی از آن کردهاند.
اما چه کتابی باید بتواند من ایرانی را با زمینهای چند هزار ساله که در نوشتن آثار جهانی ادبی و فرهنگی دارم، به چنین ستایشهایی وادارد؟
اصلا بزرگترین کتاب عصر در زبان فارسی و در نزد فارسیزبانها چه کتابی است؟
همین کتابها که باختریان بزرگش شمردهاند؟
کدام کتاب است که بتواند بر کفه ترازوی دانش و خرد به پای «تاریخ بیهقی» برسد، با «کلیله و دمنه» هموزن باشد، همسنگ «اشعار رودکی» باشد، با «تاریخ بلعمی»، با «بوستان» و «گلستان» سعدی یا با هر یک از صدها دیوان شعر شاعران فارسی برابری کند؟
از کتابهایی تمدنساز چون «شاهنامه» و «اوستا» و «بندهش» و ... نام نمیبرم تا سپس خودم را سرزنش نکنم که چنین معاملهنادان هستم!
پرسشی است که چرا برخی از ما میپندارند هر آنچه را باختریان گفتند و نوشتند باید در نزد ما هم همان حُکمی را داشته باشد که برای آنان داشته؟
اگر باختریان در کشاکش با استالین و اتحاد شوروی خواستهاند هر آنچه را بر ضد او نوشته شده بزرگ وانمایند، چرا من هم باید کتابهای مناسبتی آنان را درخشان و بزرگ بپندارم. گیریم که باختر، در نبرد با شوروی بر او چیره آمد. من در آن میانه چرا باید فرهنگ و تمدن خویش را کنار بنهم؟
کدام اهل کتابی «مروجالذهب» ابوالحسن مسعودی را زمین میگذارد تا کتابهای بزرگ! و درخشان و جهانی! باختریان را بخواند؟
این چه بیماریی است که بر پیکر فکری ما افتاده است؟
در نمایشگاههای کتاب و محفلهای کتابخوانی هم دیگر کسی یادش نمیآید که در زبان فارسی چه کتابهایی داریم. کسی نمیداند که تا همین چندی پیش کلیله و دمنه و آثار سعدی کتابهایی بود که هر کس در آغاز سوادآموزی باید میخواند و از بر میکرد تا سوادش بنیاد بگیرد.
نگارنده نمیخواهد ارج فرهنگها و فکرهای دیگران را وازند. البته که باید اهل دنیا و افکار ایشان را بشناسیم، و آن از راه ترجمه آثار ایشان شدنی است. اما نه اینچنین که خود را در دامان باختر بیندازیم و هر آنچه باختریان در باره کتابهای دیگر مردم دنیا گفتند هم همان باور رسمی ما بشود.
تا در باختر به یکی از اهل سرزمین کُره جایزه دهند ما هم او را بزرگ بشناسیم و در پی او برویم. مگر خود با دنیا تماس نداریم؟ چرا کسی کتابهایی از مردمان دیگر کشورها نمیآورد؟
در همین سده پیش نبود که استادانی چون علامه قزوینی و پورداوود و همانندان ایشان مدتها در کتابخانههای باختر یا هند میبودند و پیوسته از کتابهای آنان یا از آثاری که از ما در نزد ایشان بود عکس میگرفتند و برای ما میفرستادند. استاد علیاصغر حکمت وقتی در هند بودند چه کارهای فرهنگی کردند!
سفیران و رایزنان فرهنگی کنونی بر روی هم یک هزارم ایشان کردهاند؟
ما کتابهای زیادی داریم که نخواندهایم، و باید بخوانیم. این شوق و ذوق به کتابهای میان مایه و بلکه سبک مایه اروپایی و روسی و امریکایی و بزرگ پنداشتن آن نشان فضل نیست. از دستپاچگی است.
نشان به همین نشان که با آن همه کتابها که از باختریان و به ویژه از تراوشات خاص مکتبداران خاوری! خواندیم این شدیم که هستیم.
/channel/dejnepesht4000
.
بلوچ
۸ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
هر از گاهی خبرهایی ناگوار از بلوچستان میآید. در پی آن اهریمنان میدان تاختوتاز را به روی خود گشاده مییابند و آواهای شوم سر میدهند.
بلوچ از روزگاران کهن یک تن از خانواده بزرگ ایران بوده، به روز شادی و به روز نبرد.
فردوسی از بلوچ چنین گزارش داده است:
چون کیخسرو برای نبرد بزرگ با افراسیاب تورانی سپاه آراست همه مردمان و قومها به سپاهش پیوستند. یکی از آنان قوم بلوچ بود، که با فرمانده خود اشکش، از تخمه قباد، آماده جنگ شدند.
سپاهی ز گردان کوچ و بلوچ
سگالیده، جنگنده مانند قوچ
کس اندر جهان پشت ایشان ندید
برهنه، یک انگشت ایشان ندید
درفشی برآورده پیکرپلنگ
همی از درفشش ببارید جنگ
نگه کرد کیخسرو از پشت پیل
زده آن سپه را رده بر دو میل
پسند آمدش سخت، و کرد آفرین
بدان بخت بیدار و فرخ زمین.
- شاهنامه. داستان جنگ بزرگ کیخسرو.
بلوچ به روز جنگ، با درفش پلنگپیکر در سپاه ایران آماده کارزار بوده است. سراپا جامه نبرد پوشیده، چنان که بر اندازه یک انگشت از پیکرش، بی رزمجامه نماند.
فردوسی فرموده است که، کس اندر جهان پشت بلوچ را ندیده است.
این عضو دلاور و پاکزاد خانواده ایران ما.
به بلوچ میبالیم.
سربلندیم ازو.
/channel/dejnepesht4000
.
زنده باد زندگی
۵ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
این سرزمین که سرای دیرینه ماست و ایران نامیده شده، به معنای سرزمین رادان و راستان و نیکان، نام از خوی و خیم پاک نیاکان ما دارد که اندرین جای میبودند. این خانه نیاکانی برای ما بس بسیار گرامی است و هر پارهاش را به جان دوست داریم.
نیاکان ما به بهای جان، این سرزمین را بداشتند. آن کس که در آبادانی میزید و هر آنچه را بخواهد در دسترس دارد، کی تواند دریابد که زیستن و تاب آوردن در کوه و کویر و سرزمینهای خشک چیست؟
ما هزاران ذرع را زیرِ زمینهای خشک کندهایم تا به آب برسیم، و آن را به زیستگاههای خویش آوردهایم تا زنده بمانیم. تا زندگی را بر پا بداریم.
آتش را کشف کردهایم که زندگانی را جان و جهانی دیگر بخشیده.
شهر ساختهایم. برای زندگانی راه و روش و آداب و رسوم بر پا داشتهایم تا معنا بگیرد و دلپذیر گردد.
کارها را دستهبندی کردهایم.
ابزارهایی ساختهایم. ابزار کار و ابزار جنگ؛ تا هر گاه دد و دشمن بر ما بتازد خود را از او به زنهار بداریم.
کتاب نوشتهایم تا دانش را به فرزندانمان برسانیم.
سپیدهدم از دیدن برآمدن آفتاب به شور آمدهایم. شعر سرودهایم.
کتابخانههایی درست کردهایم و آنچه را از جهان دریافتهایم اندران گرد آوردهایم.
جانداران را اهلی کردهایم. موی و پشم رشتهایم. نخ تابیدهایم. جامه بافته و آن را بر تن کردهایم. چندین جور پایافزارها دوختهایم، درخور سرما و گرما.
تا زندگی زیبا شود. و شده.
گیاهان و جانداران را وارسیدهایم تا با بهره از آن هر درِ گزند به زندگی را بربندیم.
هر پاره از آسمان و ستارگان و اجرام فلکی را شناختهایم و بر هر یک آنان به مهر خود و به زبان خود نامی نهادهایم.
دانشها پی ریختهایم، از شناختن زمین و آب و هوا و آتش.
هر گاه دشمنی بر سرزمین ما تاخته درایستادهایم. خوشی و آسایش را وازدهایم تا دنیایی را که به بهای جان بنیاد نهادهایم به دست دشمن نیفتد. رستم در میان ما ببالیده که سرآمد هزاران سردار و رزمسازان سرزمین ما بوده. و چون زمانه او به سر رسیده راه و آیین او را گرامی داشتهایم تا الگوی درایستادن باشد. درایستادن در برابر آن کس که ما را زنده و شادان نتواند دید.
راه و روشی شایسته اداره زندگانی خود پی ریختهایم که اندیشه و نظام شاهنشاهی ایرانی بوده. با آن روش شایسته هزاران سال این سرزمین را راه بردهایم و بنیاد تمدن نهادهایم.
میشد چون برخی مردم ددمنش بر همسایه بتازیم و مال و خواسته او را به خویش کنیم و چندی بی غم جهان سر کنیم. اما بر این راه نرفتهایم، که دور از رادی و راستی بوده. رادی و راستی از کردار نیاکان ما پیدا شده.
چنین است که به زندگانی مهر میورزیم. از سنگ و درخت و آتش و آب و سگ رمه و گاو و گوسپند تا به نیزه، کارد، نی، قلم و قلمتراش، دیگ آشپزخانه و کاسه و بشقاب، پلاس و قالی تا کامپیوتر، هواپیما، رادار و سامانه دفاعی.
همه اینها را دوست داریم. اینها را یا ساختهایم، یا از جایی دیگر خریدهایم و به سرای خود آوردهایم.
همه اینها مال ماست. نمیگذاریم لکی بر اسبابهایی بیفتد که در سرای خود داریم.
هر چه داریم را دوست داریم.
نمیخواهیم که کاردی یا نیزهای بشکند که از سنگ تراشیدهایم. نمیخواهیم بشنویم دشمنی بر ما تاخته و سامانه راداری ما را شکسته یا دیوار پایگاه نظامی ما را فروریخته.
دریغ است اسبابهایی که در سرای خود داریم بشکند و خراب شود.
تکههای شکسته اسبابهای خود را به تعمیرکاران دادهایم تا از نو درست کنند.
چنین تا هزاران سال در سرزمینی پای داشتهایم که کمتر با ما بر سر مهر بوده، اما بر جای بیمهری گیتی به خود، دلبستگی به زندگی را جادار کردهایم.
زندگی ما دسترنج هزاران ساله نیاکان ماست. بدان ارج مینهیم.
جنگستا نبودهایم و نهایم؛ و نه مرگستا.
کو؟ کی؟ کجا از ایران آوایی جز درود و مهر به زندگی و به آدمی برخاسته است؟
زنده باد پایکوبی، جشن، شادی، شادخواری، دوستی، آرامش و آسایش.
زنده باد زندگی.
- بریده "طرحی از تاریخ ایران"
در دست نگارش.
/channel/dejnepesht4000
.
هایده و ستار در بیرجند
۲۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بریده گزارشی بلند
سال ۱۳۵۵ در مهر ماه، جشن تولد شهبانو فرح دیبا به دعوت امیر اسدالله علم در بیرجند برگزار شد. خلاصه مراسم آن جشن تولد شهبانو و آنچه امیر برای برگزاری بهتر و گیراتر جشن کرده در یادداشتهای امیر - مجلد سال ۱۳۵۵ - ثبت است.
آن جشن حاشیه مهمی هم داشت که در بیرجند بیسابقه بود و آن دعوت امیر اسدالله علم از هایده و ستار دو تن از آوازخوانان تراز اول آن روز ایران به بیرجند بود.
برنامههای آن دو برای خاندان شاهی در شوکتآباد اجرا میشد.
خانم هایده و آقای ستار چند بار در شهر هم گشتند. به بازار هم رفتند.
به هر کجا در شهر میرفتند شماری از نوجوانان، جوانان و برخی بزرگترها در پیرامونشان گرد میآمدند.
دو شب هم برنامه آوازخوانی هایده و ستار در مدرسه شوکتی برگزار شد. شرکت در آن را برای همگان آزاد گذاشته بودند. مدیر برنامه آقای ف. بود.
دو خواننده در زیر تاق بزرگ مدرسه میخواندند و بینندگان دورتادور صحن نشسته و عدهای هم ایستاده بودند. در رواقهای طبقه دوم هم عدهای جمع شده بودند و از بالا تماشا میکردند.
در محیط بیرجند که تندروها همواره میکوشند جو را در اختیار بگیرند واکنشهایی هم به آن برنامه شد.
میدانیم که امیر اسدالله علم مردی بود تجددخواه که پایبند سنت بود و با این حال بر خرافات پشت پا میزد و از داوری عموم نمیهراسید.
نگارنده با شماری از آنان که خاطراتی از مجلس هایده و ستار در بیرجند داشتند گفتگو کرده.
با آقای ف. تماس گرفت تا خاطرات ایشان را دریابد و ثبت کند. ایشان انکار کردند و گفتند چیزی به یادشان نمانده و حتی خود هم در آن برنامه حضور نیافتهاند.
دیگر آقای علیرضا زمانی، فرماندار وقت بیرجند، بود. سخنان آقای زمانی در باره هایده و ستار در بیرجند را در کتاب "فرمانداران بیرجند" آوردهام.
مشروح این گزارش در کتابی که از رخدادهای بیرجند در دست تهیه است آورده خواهد شد.
/channel/dejnepesht4000
.
سه تیر
۲۲ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در روزگار باستان ایران سه تیر انداخته شد که هر سه سرنوشت ایران و ایرانی را دیگر کرد.
نخستین، تیری بود که آرش انداخت و آن نامدارتر تیرهایی است که در دنیای ایرانی انداخته شده. تیر آرش مرز ایران و توران را آشکار گرداند و به جنگ میان دو کشور پایان داد.
دومین، تیری است که رستم بر چشم اسفندیار زد. تیری که آن هم به داستانها راه یافته، و آن هم راه ایران و ایرانی را در آینده دیگرگون کرد.
سومین، تیری است که در سرآغاز دوران تاریخی ایران انداخته شد. آن تیری بود که بستور بینداخت، پسر زریر، در جنگی آیینی که به روزگار شاهنشاهی گشتاسپ میان ایران و توران درگرفته بود.
بستور تیر را بر بیدرفش زد، و او بزرگ سپاه توران بود، و به زخم آن تیر از پای افتاد و جنگ با چیرگی ایرانیان به انجام آمد.
برداشت از :
دوازده متن باستانی.
گردانیده بیژن غیبی.
بنیاد موقوفات دکتر افشار.
چ دوم. ۱۳۹۷.
/channel/dejnepesht4000
.
علینقی خان اسدی
بریده گزارشی بلند
۱۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بنیانگذار کمپانی لیلاندموتورز ایران
سازنده اتوبوسهای دوطبقه
بنیانگذار مجتمع مسکونی آ. اس. پ.
سازنده کامیونهای انترناش
پیشتر نوشته بودم که سزاوار است ماه مهر را ماه اسدی بنامیم، یا دستکم روز نخست مهر روز اسدی نامیده شود.
در این نوشتار سخنی چند از علی نقی خان اسدی آورده میشود. کوچکترین پسران اسدی.
او در بلژیک مهندسی ساختمان گرفت.
به ایران که بازآمد حمیده خانم، دختر میرزا محمدعلی فروغی، رجل بزرگ تاریخ معاصر را به زنی گرفت.
چند سال بعد با برادر بزرگش سلمان خان، و دو برادر به نام جوادی شرکتی ساختمانی را به نام پِیسا ثبت کردند.
نمایندگی کمپانی لیلاندموتورز انگلستان را گرفت. زمینی در کیلومتر ۱۴ جاده مخصوص کرج خرید و کارخانه لیلاند ایران را بنیاد نهاد. خط تولید کامیون لیلاند را باز کرد.
اتوبوسهای دو طبقه را ساخت که چند دهه در خدمت شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه بود.
لیلاند موتورز ایران، جز آن هم نخستین خودروهای زبالهکش را برای شهرداری تهران ساخت.
علینقی خان با دوستانش پناهپور و سلطانی نخستین مجتمع مسکونی بلندمرتبه را در ایران ساختند. چند برج برآوردند که به نام آ. اس. پ. معروف شد. به نام اسدی، سلطانی، پناهپور.
نمایندگی کمپانی اینترنشنال امریکا را هم گرفت و کامیونهای آن کمپانی را در ایران میساخت که به نام انترناش معروف بود. کامیونهایی درشتپیکر که به کوهی از آهن میمانست. خدمات پس از فروش آن کمپانی را هم در ایران داشت.
سال ۱۳۵۷ که ایران ناآرام شد در حدود آذرماه از کشور بیرون رفت تا پس از آن که آرامش برقرار شد به کشور بازگردد. اما اوضاع روی آرامش ندید و با خروج پادشاه از کشور، همه چیز زیروزبر شد.
علینقی خان از خارج ایران اموالش را وقف بر آستانه رضوی کرد. کمپانی لیلاندموتورز ایران پس از مدتی بلاتکلیفی با نام شهاب خودرو به کار تولید اتوبوس ادامه داد.
علینقی خان اسدی زاده یکم مهر ۱۲۹۴ در بیرجند بود. ماه مهر سال ۱۳۷۸، روز هشتم ماه، ۸۴ ساله بود که در پاریس بدرود زندگانی گفت و به دل خاکی رفت که خانه خودش نبود . . . .
/channel/dejnepesht4000
.
نی
۱۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
نی را ساز کهن بشر شناسند.
از گیاهی به دست آید، آبی که ساقه میان تهی دارد.
آدمی از روزگاران کهن از نی سازی بادی ساخته و همراه خود میداشته. ویژه به دوره کوچ و با کوچروان.
در زبان فارسی نوشتاری جداگانه در باره نی و تاریخ نی دیده نشد. مگر نوشتارهایی کوتاه و پراکنده در فرهنگها و دایرهالمعارفها.
نی، بیش از هر کس، چوپانها را به یاد آورد و هم یادآور دلتنگیهاست. گویی آوای غمینی که از این ساز برآید بر دل هر ایرانی بیش از دیگر آواها مینشیند.
نی جز این، با نام نای رویین و نای سرغین، ساز نبردها بوده. این دسته از نی در شاهنامه آمده.
دسته دیگری از نی، نی هندی است، یا خیزران، که سالهایی است تا از ابزارهای آراستن خانههای ایرانیان شده.
نی در سرزمینهای پر آب چون هندوستان ابزار ساختن خانه باشد.
سعدی یکی از شاهکارهایش را در باره هندویی آفریده که فرزندش را نفظاندازی آموخت!
اما نی در جهان پر از هنر ایرانیان دستابزار هنری دیگر هم شده و آن خوشنویسی است.
نی با مرکب، تنها ابزار خوشنویسی و خوشنویسان است.
هر کس در کلاس خوشنویسی به سر برده آوای دلنشین لغزیدن قلم نی بر کاغذ را از یاد نخواهد برد. هم چاقوهایی که نام قلمتراش دارد، و استادانی که نی را تراش میدهند تا نوک قلم را آراسته و مهیای نوشتن کنند و جهان شگرف خوشنویسی را برپای بدارند.
به دیدن عکسهایی که هممیهنی از کشتزار نی و برداشت محصولش انتشار داده بود این چند کلمه را نوشتم. عکسهایی که زن و مرد ایرانی را در زمان برداشت این محصول کهن نشان میدهد.
ایران، هنوز هم همان باغِ خرمبهاری است که فردوسی فرموده بود. با هر آن چه از ناخوشی و تلخی بر سر مردمانش ببارند. ...
/channel/dejnepesht4000
.
معرفی کتاب
۱۶ زن فرمانروا
۱۶ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از خلفای راشدین تا برسد به قاجاران، با حساب فرمانروایان اندلس و قاهره مجموعا ۸۴۹ تن در ۱۴۰۰ ساله پس از برآمدن اسلام در سرزمینهای خلافت اسلامی فرمانروا شدهاند.
از این شمار تنها ۱۶ تن زن بودهاند و بیشتر این ۱۶ زن فرمانروا کشته شدهاند.
چرا؟
این به ما روشن میکند که حکومت مردانه سراسر تاریخ ما را در بر گرفته است.
این چند خط از کتاب «زنان فرمانروا» آورده شد. کتاب را خانم بحریه اوچوک نوشته، از دانشگاهیان ترکیه، و کتابش را زمانی منتشر کرد که زنی نخستوزیر کشورش بود: تانسو چیللر.
زنان فرمانروا کتابی است سودمند و روشنگر در مطالعات تاریخی.
جا دارد یادی از «خیرات حسان» شود که اعتمادالسلطنه به روزگار ناصری در سه مجلد تالیف کرده و گزارشی است از زنان نامدار دنیای اسلام، و در آغاز فرمانروایی رضاشاه به چاپ رسید.
خواستاران کتاب به این شماره پیام بدهند: 09303862237
«زنان فرمانروا»
بحریه اوچوک
ترجمه محمدتقی امامی
با مقدمه باستانی پاریزی
تهران
کورش
چاپ اول. ۱۳۷۴.
/channel/dejnepesht4000
.
.
درنگی بر افتادن ضحاک
و بر تخت نشستن فریدون در گزارش شاهنامه
۱۳ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
به گزارش شاهنامه، آغاز پادشاهی فریدون، سرآغاز آسودن از رنج، و رهایی ایرانیان از ستم ضحاکی بود.
به یاد داریم که فردوسی پیشتر خبر داده بود که در روزگار ستمکارگی ضحاک " آیین فرزانگان" از میان برخاسته بود:
نهان گشت آیین فرزانگان!
در آن چنان احوالی دیوانگان به کام و ناز رسیده بودند.
هم خبر داده بود که در روزگار ضحاکی که زمانه چیرگی ستمکاران است، هنر خوار شد، و جادو و زشتکاری ارج پیدا کرد. تا چندان که حتی یک کلمه سخن نیک و نیکی جز در نهان گفته نمیشد.
از گزارش فردوسی برمیآید که چون دست فرزانگان از کارها کوتاه شد و آنان از میانه رانده شدند ستمکارگی بر کشور حکمفرما گردید.
حاصل راندهشدن فرزانگان، گسترش راه و روش دیوانگان بود.
چنان احوالی، زشتکاری و ستم را در پی آورد. دستاورد آن اوضاع چیزی نشد مگر ناخرسندی همگان و سپس خیزش بر فرمانروای بیدادگر.
در باره خیزش هم خبر میدهد که خیزش، به سرکردگی کاوه دادخواه بود. او یکی بود از پیشهوران بازار. جالب توجه است که بازار آغازگاه خیزش بر ستمگر بود و یک پیشهور درفش خیزش را در دست داشت. در نظر بداریم که عامه هیجانزدگان، گرسنگان و تهیدستان در آن شورش جایی نداشتند و کاری نکردند.
با این همه، کاوه خود داوخواه پادشاهی نبود و زمام حکمرانی را به دست فریدون سپرد. فریدون از تخمه شاه تهمورث بود و فر کیان داشت.
دانسته میشود که خیزشی برآمده از خشم فروخورده همگانی، به خودی خود، به جایی جز کامیابی فرصتطلبان نخواهد انجامید.
وجود رهبری فرهمند چون فریدون نباید از نظر دور بماند تا دست سودجویان به امر بس مهمی چون سیاست حکومت نرسد.
فردوسی بهتر ستایش ممکن را از فریدون کرده و او را چونان بارانی ستوده که بر جهان ببارد، یا دانشی که روان آدمی را ببالاند.
اینک فردوسی خبر میدهد که روزگار فریدونی روزگار ««شادکامی فرزانگان» است.
«شادکامی فرزانگان» را سپس حافظ هم به زمان خود و به زبان خودش سرود و ستود:
شد آن، که اهل نظر بر کناره میرفتند!
از این گزارش توان این را هم دریافت که ستم و بیداد آن چیزی بوده که در هر روزگار بیش از گرسنگی و ناداری بر آدمی گران آمده است.
/channel/dejnepesht4000
.
.
فرمانروایی ایرانی، فکر ایرانی، متفکر ایرانی
۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
کتابهای بسیاری در باره زندگی و احوال و افکار بزرگان دنیا در ایران انتشار یافته. از زندگینامه و آرا و افکار فیلسوفان یونان و چین باستان تا متفکران سدههای کنونی اروپا و روسیه.
این که ایرانی این اندازه تشنه دانستن تحولات دنیا باشد و بزرگان دنیا و فکر متفکران دنیا را بشناسد در خور ستایش است.
اما بدی کار آنجاست که همین ایرانی از زندگی و آرا و افکار بزرگان خودش چیزی نمیداند.
شاید درست است که میگویند فلسفه در سرزمینهای باختری روییده و در دنیای ایرانی چیزی از آن نتوان یافت. اما ایرانی اگر فلسفه نداشته، راه و آیین خودش را در فکرکردن داشته است.
سنت قدیم و پرمایه نگارش کتابهایی چون تاریخالحکما و اندرزنامه و نصیحتالملوک و سیاستنامه گواه این سخن است.
در هر یک از موضوعهای بالا چندین کتاب قدیم داریم.
بدی آنجاست که ما را دور از داشتههای خودمان بار آوردهاند. از دبستان تا دانشگاه هر چه آموختهایم در باره باخترزمین بود و باخترزمینیان، اندکی از چین و روسیه و قسمتی هم از اسلام.
کسی یک بار به ما نگفت که ممکن است در سرزمین کهنسال خودمان با پیشینه دور و درازی که در اداره نیمی از دنیا داشته، دست کم یک تن پیدا شده که دارای فکر بوده و با فراز و فرود دنیا آشنایی داشته است؟ ... .
بدی آنجاست که مثلا ایرانی که تشنه شناختن موسولینی و هیتلر و استالین و دوگل، تا به خانم اوباماست، زمانی به دست نمیآورد تا از زندگانی پادشاهان باستانی یا از متفکران خودش چیزهایی بیاموزد که به درد امروزش بخورد. شنیدیم که زن یکی از بزرگان در همین دوره گفت که سر آن دارد تا کتابی به پیروی از کتاب زن اوباما بنویسد!
اما مثلا از زندگانی سیاسی فریدون یا کیخسرو یا گشتاسپ شاه هیچ سخنی در محافل واقعی یا مجازی به میان نمیآید.
در دوره این سه شاهنشاه باستانی دیگرگونگیهای بنیادین در آیین فرمانروایی ایرانی و در فکر و اجتماع ایرانی رخ داده. بسی بیش از آن که صرفا افسانهاش بپنداریم. از آن افسانهها که پدربزرگهای قدیم در پشت کرسی و زیر نور لامپا برای نوهها بازمیگفتند.
بازخواندن زندگانی، فکر سیاسی و روش فرمانروایی پادشاهان کهن ایران، بسی بیش از سرگذشت و آیین حکومتگران کشورهای دنیا برای ایرانی آموزنده است و راهگشا.
این کار، این نیاز ملی را چه کسی برخواهد آورد؟ کِی جویای احوال گذشتگان متفکر خود خواهیم شد؟
/channel/dejnepesht4000
.
کشتزارهای زرشک.
اَفین.
زیرکوه.
خراسان جنوبی.
تا ماه مهر به انجام برسد، زرشک رسیده و آماده برداشت میشود.
۵ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
/channel/dejnepesht4000
.
.
.
تونلهای زیرزمینی در شهر غزه
و نگاهی به نقبها و نقبزنان در تاریخ ایران
۴ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
چندی است که سخنانی از نقبها یا تونلها به میان آمده که در زیرزمین در شهر غزه کندهاند. یادم آمد تا از شیوهای گزارش دهم که در تاریخ سدههای میانه ایران ثبت شده و آن همین کندن دالان و نقب در زیرزمین بوده است.
نمونههای روشن از این کار را شرفالدین علی یزدی در «ظفرنامه تیموری» نوشته است. اینجا کاری به منش تیمور و روش حکمرانی او ندارم. هم به نگاه تاریخی آقای یزدی کاری ندارم. به سر گزارشهایش میروم از نقبزدن در زیر زمین و در دل کوه. کاری که در غزه شد تا نهانگاه باشد، به زمان تیمور میشد تا قلعههای استوار را ویران کنند و بر آن دست یابند.
یزدی نوشته است که چون تیمور آهنگ گرفتن قلعهای میکرد نقبزنها دست به کار میشدند و زمین را از چندین سو میبریدند. نام نقبزنها را آورده که فلان و فلان و فلان آغاز بریدن نخستین نقب کردند. چند تن دیگر نقب دوم را بریدند. دستهای دیگر نقب سوم را. و بر همین ترتیب، تا چنان که زمین در زیر قلعه چون غربالی مشبک میشد.
روش کار چنان بود که هر چه زمین را میبریدند در فاصلههایی تیرک چوبی میگذاشتند تا نقب را استوار بدارد.
همزمان پیغامبران در آمدوشد بودند تا مگر باشندگان قلعه از راه گفتوگو دست از نبرد بکشند. اگر بهرهای به دست نمیآمد زمان آن میرسید که تیمور و سپاهیانش از دسترنج نقبزنها بهره برگیرند.
پس، اندرون نقبها را پر از هیزم میکردند. نفط بر آن میریختند و آتش در آن میزدند.
دیری برنمیآمد که تیرکهایی که نقب را نگه میداشت میسوخت و فرومیریخت و بنیاد مهیب و استوار قلعهای بزرگ با همه باشندگانش، از آدمی و مال و رمه و داشتههای دیگر، همه بر روی هم آوار میشد.
شرفالدین علی یزدی حتی گزارش داده که گاه در زمان بریدن نقب در کوهها به سنگهای خارا میرسیدند. اما نقبزنها یک بار «به نیروی دولت قاهره مقدار سی و پنج گز سنگ را هم سوراخ کردند».
تاریخ نویس ما در این گزارش دو عنصر «دانش فنی و کاربلدی نقبزنان» را در کنار «باور ایشان به نیروی دولت تیموری» در کار دیده تا سنگ خارا بریده شده و قلعهای استوار فرو ریخته شده است.
خبرهای بریدن نقبهای زیرزمینی در سدههای میانه تاریخ ایران فراوان است.
تا پیش از آن ایرانی در شهرها میبود. شاهنشاهان ایران از زمان کیومرث، نخستین انسان، تا به پایان ساسانیان همه به شهرسازی ستوده شدهاند.
چون زندگی شهری ایرانیان برافتاد و ایرانی ناگزیر به زندگی در قلعهها تن داد، دانش بریدن نقب هم رونق گرفت و بگسترد.
/channel/dejnepesht4000
.
طبس
دوم مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بامداد روز نخست ماه مهر پیش از آن که جای و جاه مهرماه را در دل خود پیدا کنیم خبر ناگواری میهن را درنوردید: در معدنی در طبس دهها هممیهن جان باختهاند. تا نیمروز و شب برسد شمار کشتگان بیشتر شد.
طبس شهری است که نشان درد و زخمی بزرگ و بسیار دردناک را بر پیکر خود دارد. روز ۲۵ شهریور سال ۱۳۵۷ زمین طبس و سراسر سرزمین جنوبی خراسان سخت بلرزید و چند هزار تن کشته شدند.
امروز که خبر جان سپردن کارگران معدن طبس رسید چند روزی از چهل و ششمین سالگرد آن تلفات بزرگ برآمده بود. هنوز آن تلخکامی فراموش نشده.
به آن سال، زمان و زمانه چنان بود که چند روزی پس از زمین لرزه طبس گروهی که مدعی شده بود از روحانیان طبس است نامهای سرگشاده به آیتالله خمینی نوشتند، و در آن نالیدند که زمین لرزه کار حکومت شاه است که زبالههای اتمی شوروی را در کویر طبس دفن کرده و اکنون رخدادی چنان ناگوار بر مردم فرود آمده.
امروز اگر هم کسی بیگمان باشد که فروریختن معدن، دستاورد ریاست کسان ناسزاوار بر معدن، و بر سلسله مراتب بالاتر از آن است، باز هم نشود سخنی از جنس گلایه گفت.
روز نخست ماه مهر باید روز شادمانی میبود.
باز هم غمی نو به مبارکبادمان آمد.
"ما را به سختجانی خود این گمان نبود"!
/channel/dejnepesht4000
.
.
نگران آب و خاک میهن
۱۹ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
روزی که اسفندیار به آهنگ جنگ با رستم به زابلستان شد، رستم با پدرش زال رای زد تا از چه راهی از جنگ با شاهزاده جوان بپرهیزد.
سخنها اندر میانه برفت.
یکی از سخنان نغز زال، آن بود که به پسر سفارش کرد تا به هر راهی که شده در جنگ را بربندد. چرا؟
چون اگر جنگ درگیرد، دستکم یکی از فرجامهای آن چنین خواهد بود که رستم بر دست اسفندیار کشته شود!
فرجام دیگر آن که رستم اسفندیار را بکشد.
اما نگرانی زال چیزی دیگر است. جنگ را و پس از جنگ را میبیند. خوب آگاه است که رستم نیرومند است و جهانپهلوان. زرادخانه او سرشار جنگابزار است و گنجها پر از دارایی.
اما سفارش به پرهیز از جنگ میکند.
میداند که اگر جنگ درگیرد آب و خاک سرزمینش بر باد خواهد رفت. و آن بزرگترِ دردها خواهد بود.
به رستم میگوید:
«به دست جوانی چو اسفندیار
اگر تو شوی کشته در کارزار
نماند به زابلستان آب و خاک
بلندی برین بوم گردد مغاک.»
زال، غم آب و خاک سرزمینش را هم دارد.
غم جان ساکنان سرزمینش را.
بر اوست که تا بتواند راه جنگ را بربندد.
مردم برای زندگی به دنیا آمدهاند.
نیامدهاند تا کشته شوند.
/channel/dejnepesht4000
.
ایران و انتخابات امریکا
۱۵ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
انتخابات امریکا به ما ربط دارد.
رخدادهای عصر افسانه در سرزمین توران هم به ما ربط داشت، و دارد.
در بقالی سر کوچه سخنی در ریشخند این امر بزرگ در زندگانی امروز دنیا شنیده نمیشود. اما شگفتا که یکی آقای صاحبمنصب بر زبان رانده که انتخابات امریکا به ما ربط ندارد!
انتخابات امریکا جز آن که رخداد خبری بزرگی است، به ما ایرانیان هم ربط دارد. ربطش هم اندازه دارد.
دریافتن آن اندازه بس مهم است.
آن اندازه، خلاصه است و موجز:
ارج و ربط هر رخداد، هر جای و هر کس به اندازه پیوندش با ایران و منافع ایران است.
ایران و منافع ایران، سنجه داوری است.
اگر ارج و جاه ایران در کار باشد!
/channel/dejnepesht4000
.
"فرمانروایی" در اندیشه و عمل ایرانی
۱۰ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ایران از روزگاران کهن، سرزمین فرمانروایی بوده است.
در شاهنامه، و هم در شماری از دیگر کتابهای کهن ایرانی، نخستین انسان کیومرث است و همو نخستین کدخدای جهان است. یعنی که سیاست و حکومت در ایران از نخستین انسان و از آغاز آفرینش سرچشمه گرفته. سرچشمهای که چندین هزار سال با بهره از پشتوانه نظری گرانبار ایرانیان جاری مانده و چونان آبی روشن بدویده است.+
سزاوار است گفته شود که فرمانروایی، در اوستا به چندین ریخت آمده، و آن همه نشان گوناگونی مفهوم و امر فرمانروایی در اندیشه ایرانی است.
این ریختها میگوید که ایران از دیرباز سرزمین فرمانروایی بوده، ایرانی به روزگاران کار فرمانروایی، کشورداری و جهانداری کرده و اندر پیرامون این کار سترگ بسیار اندیشیده است.
این واژگان چنین است:
فرمانده
فرمانده کار نیک
فرماندهی از بالا
فرماندهی کردن
فرمان دینی
فرمان راندن
فرمانروا
فرمانروایی
فرمانروایی بد
فرمانروایی بلند
فرمانروایی دلخواه
فرمانروایی کردن
فرمانروایی کردن خودکامه
فرمانروایی کشور
فرمانروایی نیرومند
فرمانروای خوب
فرمانروای ستمگر
فرمانروای شهر
فرمانروای کشور
فرمانروای نیرومند
فرمان سخت دادن
فرمان فرستادن
فرمان یکنواخت
فرمایشی
فرمودن
این واژگان که در فارسی کنونی چندپاره دارد در زبان اوستا هر کدام یک واژه است. گواهان دیرینگی سیاست و حکومت در ایران.
ما چنانکه این گروهه واژگان حکومتی را داریم، باید دستهای از مردم خود میداشتیم که پشت در پشت در کار فرمانروایی باشند و سررشته کار فرمانروایی ایران را همواره در دستان شایسته خود بدارند.
این واژگان را توان بازمانده روزگار آنچنان دسته ای شمرد که مدتهاست چون بسی از دیگر داشتههای ما از میان برده شده.
بشود که چنان دستهای از نو بر زمین آبادان اندیشه ایرانی بروید و این ایران بس گرامی چون گذشته سربلند و دارا و شکوهمند گردد.
فر ایران را میستاییم.
+ پینوشت: فردوسی فرمود:
که این آب روشن بخواهد دوید!
/channel/dejnepesht4000
.
به یاد شاهانگی کوروش بزرگ
۷ آبان ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
روز هفتم آبان سالگرد آزادی یهودیان بابل به فرمان کوروش، شاهنشاه هخامنشی، است.
نبوکدنصر فرمانروای بابل مردم یهود را بندی کرده و به بابل آورده بود. کوروش پس از گشودن بابل همه بندیان یهود را آزاد کرد. آوندهای زرین و سیمین یهودیان را که نبوکدنصر از نیایشگاههای یهودیان برداشته بود به آنان بازپس داد. پول و ابزار سفر به یهودیان داد تا به اورشلیم برگردند.
با مردمی که پیروان دینهای دیگر بودند هم بر آیین خودشان رفتار کرد و آنان را آزاد گذاشت و یاری داد تا نیایشگاههای خود را از نو بسازند.
نام کوروش در تورات در شمار پیامبران نجات بخش بشر آمده است.
«ایرانویج». دکتر بهرام فرهوشی.
برگرفته از ص ۴۵ تا ۶۳.
روز بزرگداشت کوروش شاید که روز بازخواندن تاریخ او شود تا راه و آیین کوروشی در دلها زنده گردد. نه آن که زمان تجدید مرزبندیها و کینهورزیها باشد، به وارون اندیشه و منش او.
زمانی است تا راه و آیین کهن شاهنشاهی ایرانی را با اجزای اندیشه و فرهنگ غنی و آزموده آن از نو بشناسیم. راه و آیینی که چند هزار سال سرزمینهای پهناور ایرانی را سربلند راه برد.
این بهتر داروی درماندگیها و سرگشتگیهاست، در دنیایی که به نام جهانوطنی و جهانیشدن میکوشند تا بنیادهای فرهنگهای کهن ملی را بپاشند.
/channel/dejnepesht4000
.
دربندسر
دیداری از این آبادی کوچک کوهستانی شمال تهران.
فراز دل کوههای البرز.
دمی نفس کشیدن دور از هوای آلوده تهران
دوست عزیزم که با هم به گردش در این آبادی رفتیم گفت حسین مکی زمانی در همین آبادی میبوده.
به این سالها هم تاریخنگاری بس گرامی اینجا را نشیم خود کرده دارند.
مردی بر خلاف آن هممیهن، دور از غوغا و دلسوز ایران.
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۴ آبان ۱۴۰۳
/channel/dejnepesht4000
.
ستایش مذاکره با دشمن
برگی از تاریخ باستان
۲۲ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در تاریخ آمده است که بیشتر ممالک زمین به روزگار اسکندر، از او آسیبها دیدند، گران.
مگر چین. و آن نبود مگر از رای روشن پادشاه چینیان. او با مذاکرهای که با اسکندر کرد چین و مردمش را از گزند او رهاند.
این حکایت را اندرین جا نقل میکنم:
اسکندر پاسی از شب گذشته به چین رسید. دمی که برآمد دربان بدو گفت:
فرستاده پادشاه چین بر در است و بار میخواهد.
او را به درون آوردند.
بایستاد و گفت: چیزی که برای گفتن آن آمدهام برنمیتابد که دیگری نیز بشنود.
اسکندر حاضران را مرخص کرد و شمشیر آخته برگرفت و گفت: بگو هر چه میخواهی.
گفت: من پادشاه چینم، نه فرستاده او.
اسکندر گفت: چه شد که از جان باک نداشتی و به نزد من آمدی؟
گفت: چون ما را از پیش، دشمنی نبوده، و از کشتن من در اینجا بهرهای نخواهی برد.
اسکندر دانست که مردی بخرد است. پس گفت:
باج سه سال چین را میخواهم تا بروم.
گفت: بپذیرم. اما مردم من، مرا بکشند که چنین ثروتی به تو دادهام.
اسکندر گفت: اگر باج دو ساله بستانم چه شود؟
گفت: بهتر باشد و گشایش بیشتر.
اسکندر گفت: اگر به یک سوم درآمد سالانه تو بسنده کنم چه؟
بپذیرفت. و سپاس گزارد، و برفت.
بامداد که شد سپاهی گران از چینیان گرداگرد اسکندر را بگرفته بود. چنان که او و سپاهش از نابودی بترسیدند. اسکندر، شاه چین را بخواست و گفت: نیرنگ زدی؟
شاه چین گفت: نه. این سپاه را آوردم تا بدانی که اگر با تو بر صلح نهادم از ناتوانی من نبود.
اسکندر را خوش آمد و گفت: چون تو مردی هرگز خوار نشود و باج نپردازد. از گرفتن باج درگذشتم و می روم.
شاه چین گفت: زیان نخواهی دید.
اسکندر از چین بازگشت.
شاه چین دو برابر آنچه با او پیمان بسته بود برایش فرستاد.
تجارب الامم. مجلد یکم.
ابن مسکویه. ترجمه دکتر ابوالقاسم امامی.
نقل با اندکی تلخیص و تصرف از ص ۹۵ تا ۹۷.
چین تنها سرزمینی بود که از هجوم اسکندر ویران نشد. زیرا فرمانروای چین تا دیر نشده با آن جهانگشای مغربی وارد مذاکره شد.
این کمترین فایده مذاکره است با دشمن.
ایران ما هم جایگاه و ارجی بیش از آن دارد که هر ناکسانی آهنگ دستدرازی به این سرزمین بکنند.
میستاییم آن کس را که با تدبیر نیکو شر جنگ را از سر میهن بگرداند. آن کس که دمی آرامش به این ملت برساند.
تاریخ هم از خردمند صلحجو یاد نیک خواهد کرد. چنان که یاد شاه قدیم چین به بزرگی و ستودگی بمانده.
/channel/dejnepesht4000
.
ده نمونه از تبلیغات کالاهای ایرانی.
به دوره پیش از سال ۱۳۵۷.
۲۰ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
دو نکته در این پوسترها:
۱ - گوناگونی کالاها
از خوراکی، نوشیدنی، بهداشتی تا لوازم خانگی.
۲ - روش تبلیغ
دوری از سنت قدیم و عناصر آن.
عکسها از بلومبرگ فارسی.
/channel/dejnepesht4000
.
سخنی به فرخی جشن مهرگان
۱۶ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
به ستایش ما گوش فرا ده ای مهر،
ستایش ما را بپذیر ای مهر،
خواسته ما را برآور ای مهر.
ـ مهر یشت.
روز شانزدهم ماه مهر به نام جشن مهرگان بزرگ نامیده شده.
جشن مهرگان، دوم جشن بزرگ ایرانیان پس از نوروز، و جشنی چندان بزرگ بود که استیلای عرب بر ایران هم آن را از میان نبرد. اما این بنیاد مینویی فرهنگ ایران از زمان چیرگی مغولان رفته رفته کمرنگ شد.
واژه مهر
مهر در اوستا و در کتیبههای هخامنشی Mithra و در سنسکریت Mitra آمده. از این واژه معناهای گوناگون برمیآید. مهر، نام هفتمین ماه در گاهشماری خورشیدی است. عهد و پیمان و محبت از معناهای مهر است. خورشید را در پارسی مهر گویند. برخی نامها با پیوند مهر است، چون مهرداد، مهران، مهری و ....
در تورات، نام خزانهدار کوروش میترادات آمده.
مهر در آیین زرتشتی یکی از فریشتگان است و بدین روی نام مهر را بر آتشکدهها گذاشتهاند، چون آذربرزین مهر.
مهر در پزشکی با نام میتریداتیسم آمده و آن به استعمال پارهای زهر گفته شود، چندان که پیوسته بر اندازه استعمال افزوده گردد. مهرداد بزرگ، شاهنشاه ایران، در گیرودار پیکار با روم پیوسته اندکی زهر میخورد تا بدنش به آن خوگیر شود و زهر دشمن بر او کار نکند.
برخی آیینهای جشن مهرگان
برخی از آیینهای جشن مهرگان چنین بوده:
- شاهنشاهان هخامنشی در این جشن رخت فاخر ارغوانی بر تن میکردند و با هممیهنان میرقصیدند.
- ساتراپ ارمنستان بیست هزار کره اسپ به دربار شاهنشاه ایران میفرستاد.
-اردشیر پاپکان و خسرو انوشه روان به همه رخت نو میبخشیدند.
- موبدان موبد ایران خونچهای به پیشگاه شاهنشاه میآورد که در آن لیمو و شکر و نیلوفر و به و سیب و انگور سفید و مورد چیده بود.
در اوستا
در اوستا مهر یشت به نام مهر است. این یشت در ۳۵ فرگرد و ۱۴۶ پاره است. مهر یشت یادآور روزگار آریاییان و نمایانگر اصلاحات زرتشت پیامبر است.
مهر پشت دو سخن بزرگ دارد: راستی و دلیری.
از آثار همین یشت در ایران باستان راستگویی و پهلوانی ریشه گرفت و بگسترد و از خوی ایرانیان شد.
در روم
چون شاهنشاهان ایران نگاهی ویژه به مهر داشتند و سپاهیان ایرانی پیروزی خود را از مهر میدانستند ستایش مهر با ایرانیان به هر کجای پراکنده شد. در جنگها به سربازان رومی سرایت کرد. در یونان که خدای خورشید (هلیوس) پرستیده میشد آیین مهر ایرانی با آن درپیوست و به کشورهای اروپایی رفت.
معبد مهر
معبد مهر را مهرائوم نامیدند و آن سردابی یا غاری در زیرزمین بود.
سخنی چند از مهر یشت
میستاییم مهرِ دارنده دشتهای فراخ را که به سرزمینهای آریایی خان و مان با آرامش و خوشی ببخشد.
اگر بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه، یا شهریار مملکت دروغ گوید آنگاه مهر خشمناک شود و بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه و شهریار مملکت را تباه سازد.
باد که مهر و راستی و دلیری در سرزمینهای ایران بپراکند و پایدارتر شود.
جشن مهرگان فرخ باد. فرختر باد.
/channel/dejnepesht4000
.
آغاز جشن مهرگان
۱۰ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
شاید کسانی بپندارند که با این همه خبرهای این روزگار، چه جای سخن از جشن؟ اما اگر به فرمان خِرد ایرانی رفتار کنیم چیزی بهتر از نوشتن از جشن و شادی نیست. به سخن حافظ، دست در دست ساقی دهیم و بنیاد غم را براندازیم.
نیاکان ما بنیاد زندگی را بر کار گذاشته بودند. با کار و کوشش به فرمانروایی بر دنیا دست یافته بودند و تمدنی را برپا کرده بودند که هنوز آن را فقط ستودهایم. چندان که شاید نشناختهایم.
پیشتر در "دژنپشت" گفته شده که ایرانیان چیزی به نام تعطیل نداشتند و این واژه از فکر و زبان فارسی نیست.
(در این نشانی:
(/channel/dejnepesht4000/770
نیاکان ما چنان میگذراندند که پس از هر چند گاه کار و کوشش، برمیآسودند و زمانی را به شادی میگذراندند تا در کارها نیرومندتر گردند.
یکی از جشنهای بزرگ ایرانیان مهرگان بود. مهرگان جشن برآسودن از کارها پس از انجام تابستان بود.
مهرگان چندان بزرگ بود که هر چند هم پس از ساسانیان با فرهنگ و آیینهای ایرانی ستیزه شد، از میان نرفت.
جشن بزرگ مهرگان از دهم مهر آغاز میشود.
مهرگان جشن بزرگ دیگر ایرانیان پس از نوروز است.
مهرگان از دهم تا شانزدهم مهر برپاست. شانزدهمین روز مهر، مهرگان بزرگ است.
"دژنپشت" با شادباش این جشن بزرگ تمدنی، نوشتارهایی را به فراخور این روزهای فرخنده انتشار خواهد داد.
/channel/dejnepesht4000
.
قونیه
۷ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
هر سال از آخر شهریور ماه شهر قونیه در ترکیه محل گردهمایی دوستداران مولوی میشود؛ سخنسرای نامدار پارسیگوی.
قونیه شهری است کوچک و آرام در جنوب آنکارا (انگوریه) که یونانیان باستان در باره بنیاد این شهر افسانه پرداختهاند. چنین گویند:
پیکوس، پسر کرونوس بود و پدر و مادرش او را زئوس میخواندند. این پیکوس زئوس از زنش به نام دانائه پسری داشت و نامش را پرسئوس گذاشت. چندی که برآمد پیکوس زئوس بمرد. در آن زمان پرسئوس خود ببالیده بود، و چشم آز در امپراتوری آشور بست. پس به آهنگ آن بوم به راه افتاد.
در راه آشور به روستایی رسید نامش آماندرا. آن روستا را شهر کرد و آیکونیوم بنامید. زان روی که چون به شهر درآمد آیکون یا نگاره نخستین پیروزیش را با خود همراه داشت.
آیکونیوم شهری کهن است که امروز آن را به نام معربش، «قونیه» خوانیم.
- برگرفته از "تاریخنامه جان مالالاس". کتاب پنجم.
گردانیده پارسی به قلم این نگارنده.
انتشارات سنگلج
/channel/sanglajpublication/59
/channel/dejnepesht4000
.
سندی از ساختمان آرامگاه فردوسی
۵ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
مهر ماه ۱۳۱۳ آیین بزرگداشت هزاره فردوسی در مشهد در کنار آرامگاه حضرتش برپا شد.
بر پایه سندی که اینجا منتشر میشود نقشه ساختمان آرامگاه چند سال پیش آماده شده بود.
تیمورتاش، نقشه را در تیر ماه ۱۳۰۸ به سلمان خان اسدی داده تا به دست پدرش در مشهد برساند و اسدی بزرگ مخارج ساختن آرامگاه را برآورد کند.
تیمورتاش در نامه برای اسدی آشکارا گردانده که دولت پول زیادی ندارد و از او خواسته که بدین روی، مخارج را با نهایت صرفهجویی برآورد کند.
/channel/dejnepesht4000
.
اسدی
سوم مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
روز یکم ماه مهر روز اسدی است.
در این روز به سال ۱۲۵۸ محمدولی خان اسدی در بیرجند زاده شد. هم در همین روز دو تن از پسران اسدی زاده شدند. سال ۱۲۹۱ محمدحسین اسدی، و سال ۱۲۹۴ علی نقی خان اسدی.
گزارشی از زندگانی دکتر حسین اسدی در دژنپشت آمده. علینقی خان اسدی هم از کاروانسالاران نوسازی صنعتی ایران بود. از او، و کارهای بزرگش به راه سربلندی ایرانیان، هم خواهم نوشت.
محمدولی خان اسدی در پادشاهی رضاشاه به جایگاه نیابت تولیت آستانه رضوی در مشهد رفت. در همان سمت نزدیک ده سال ماند. او معمار شهر مشهد است.
تابستان سال ۱۳۱۴ شیخ محمدتقی بهلول نامی، ناگاه در مشهد پیدا شد و در مسجد گوهرشاد سخنانی راند که موضوع آن ضدیت با کلاه پهلوی بود. کشتاری بر پا شد و پس از آن محمدولی خان اسدی، نایب آستانه، مسبب بلوا شناخته شد. محاکمه و آذر ماه آن سال اعدام شد.
اسدی را به برهه پسین زندگانیش میشناسند. پردهای هم بر آن برهه کشیده شده. ما که فرمانبردارانیم و ما را نرسد که بخواهیم از پشت آن پرده سر درآوریم. از آن برهه زندگانی اسدی درمیگذریم.
در برهه نخست زندگانی او هم بزرگی و شگفتی فراوان است.
محمد ولی خان اسدی همراه و همپای امیر ابراهیم خان علم - امیر شوکتالملک دوم - در بیرجند بود. او و امیر دست در دست هم شهر نوین بیرجند را پایه گذاشتند. به دانش و پشتکار و میهندوستی آن دو بود که قصبه قدیم پوست انداخت و شهری نوین از دل آن زاده شد.
بادا که زمانی فراخ به دست آید و سخنانی از برهه نخست زندگانی اسدی در این دهلیز به میان آورده شود.
/channel/dejnepesht4000
.
ماه مهر و شاهنشاهی فریدون
یکم مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
سر ماه مهر چیزی دلکشتر از برخواندن داستان شاهنشاهی فریدون نیست. او که ششمین شاهنشاه ایران از آغاز آفرینش است و پس از دو دیگرگشت در فرمانروایی ایرانی بر تخت نشسته است: انجام شاهنشاهی جمشید و درنبشتهشدن حکمرانی ضحاک ستمکاره.
فریدون به گزارش شاهنامه روز یکم مهر ماه بر تخت شاهنشاهی نشست. نخست، آیین بد ضحاکی را برانداخت. پس به طبقات مردم رسید تا هر کس بر جای درست خویش بنشیند.
به گزارش فردوسی، نخستین کسانی که به دیدار فریدون شتافتند تا او را به شاهنشاهی شادباش دهند بزرگان سرمایهداران بودند. شاه نو ایشان را بنواخت. پشتیبانی از سرمایه و سرمایهدار نخستین خبر شاهنامه از سیاست و حکومت فریدونی است.
دیگر آنچه از شاهنشاهی فریدون گفته شده برچیده شدن رنج و نگرانی از دلهای مردم است. فردوسی میفرماید که پس بر ایرانیان است تا کار و کوشش کنند تا رنج از جهان ایرانی رانده شود.
فریدون پس از آرام گرفتن کار فرمانروایی به گرد جهان سفر کرده و بیداد و ویرانی را در هر کجا از میان برمیدارد.
دنیایی که فریدون میسازد دنیایی است دور از بد و بیداد، و سراسر آبادان و خرم که در آن هر کس به راه و آیین خود سرگرم کار و پیشه خویش است. سپاهی از پیشهور جدا شده و کسی در کاری که کارش نیست پا نمیگذارد. برین سان «آشوب» از جهان برچیده میشود.
فردوسی دو بار برترین ستایش را از فریدون کرده است.
یکی آنجا که میفرماید با زادهشدن فریدون نهاد جهان دیگر شده است.
جز او کسی از شاهنشاهان و پهلوانان نیست که جایگاهی در این اندازه در نزد فردوسی بدارد!
دیگر رایی که فردوسی در باره فریدون دارد آن است که میفرماید سپهر با فریدون بر سر مهر بود.
چنین ستایشی را یک بار دیگر و در باره کیخسرو دیدهایم. فردوسی در باره او هم میفرماید که سپهر با شاه ایران بپیوست و بر همه ایرانیان مهر بگسترد.
به گزارش شاهنامه جز فریدون، لهراسپ هم در ماه مهر بر تخت شاهنشاهی ایران نشسته است.
نو شدن جهان ایرانی از برافتادن حکمرانی بیدادگری خونریز است. فریدون، شاه دادگری و آبادانی و آسودن ایرانیان است.
جهان ایرانی نو، آبادان و پر از داد در سایه فرمانروایی دادگستر باد.
ایدون باد.
/channel/dejnepesht4000