dejnepesht4000 | Unsorted

Telegram-канал dejnepesht4000 - دژنپشت

2128

دژنپشت، کتاب‌خانه کهن سرزمین پارس به روزگار پارت‌ها دهلیز نوشته‌های تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی نشانی در اینستاگرام: mahmudfazelibirjandi

Subscribe to a channel

دژنپشت

.
آتشدان و آتش
نقش بر گِل.
از دوره شاهنشاهی ساسانی.
آتشکده آذرگشنسپ.
آتروپاتکان (آذربایجان).


۱۰ بهمن ۱۴۰۳.
به فرخندگی جشن سده.
پاینده ایران.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
جشن سده


نهم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی 


روز دهم بهمن ماه، جشن سده است.
نیاکان ما این جشن را بهر گرامیداشت آتش بر پا کرده‌اند. گفته‌اند و در شاهنامه هم آمده که اندرین روز هوشنگ شاه پیشدادی آتش را از برخورد دو پاره سنگ کشف کرد.
در این باره سخنان زیاد گفته‌اند. استوارتر رایی که به دست داده شده از آن دکتر ژاله آموزگار، و چنین است:

به روزگاران کهن ایرانیان سال را دو فصل کرده بودند:
تابستان هفت ماهه که از فروردین آغاز می‌شد تا اول آبان. پنج ماه دیگر از سال می‌ماند که آن پنج ماه زمستان بود.
هفت ماهه تابستان و پنج ماهه زمستان با ایزد رپیتوین، یکی از ایزدان باستانی ایرانی، پیوندی داشته که شنیدنی و خواندنی است.
اینجا بایستی سخنی در باره ایزد رپیتوین آورده شود:
رپیتوین، ایزد نیمروز است، و ایزد گرما و تابستان. نیاکان ما هر روز پنج نوبت نماز و نیایش می‌کردند. زمان نماز نیمروزی را رپیتوین‌گاه نامیده بودند.
خویشکاری ایزد رپیتوین این بوده که از آغاز آبان که آغاز زمستان است به زیر زمین برود تا آب‌های زیرزمین و ریشه‌های گیاهان را در آغوش خود بگیرد و به آن گرما ببخشد تا از سرما نیفسرند.

ایرانیان چنین پنداشته‌اند که چون یکسد روز از آغاز موسم زمستان برآید، ایزد رپیتوین دیگر نیرویی ندارد. گرمای او بسنده نیست که همه چیز را در زیر زمین گرم نگه بدارد. چنین بود که گرد هم می‌آمدند و آتش برمی‌افروختند تا به ایزد رپیتوین نیرو و گرما برسانند تا در نگه‌داری آب‌ها و گیاهان کم نیاورد.

این آتشی که به نام جشن سده برمی‌افروزیم بهر یاری به این ایزد است تا دوباره نیرو بگیرد و از پس نگه‌داری ریشه‌ها و آب‌های زیرزمینی برآید. تا خشکی زمین و درختان به سر رسد. درختان از نو جوانه بزنند، شکوفه و گل و برگ بدهند و زندگانی از سر گیرند که زندگانی همه ماست.

این‌ها همه از دولت ایزد رپیتوین است.
رپیتوین که به زمین بازمی‌گردد شادی و جشن است و روزگار نو فرا می‌رسد که آن را نوروز نامیده‌ایم. روز نو به معنای گیتیانه آن که نوزایی طبیعت است، و هم به معنای آرمانی آن که زمان پیروزی نیکی بر بدی و شر است.

زیبا و شیوا گفته بود، آن که گفته بود اگر دنیای پر راز و رمز، رنگارنگ و دلکش ایزدان ایرانی نبود، دنیا زیبایی و درونمایه‌ای نداشت و زندگانی بر روی زمین دشوار می‌شد.



/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
به یاد سـارا فرجـاد

هشتم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نسب به دو خاندان سرشناس قنادان و کاشانی می‌برد. پدرش دکتر محمدعلی فرجاد، فرزند محمدرضا قنادان بود، و مادرش مریم کاشانی، دختر محمدعلی کاشانی ملقب به مقنی‌باشی، آبشناس نامدار.

با داریوش سپهری درپیوسته بود، فرزند منوچهر خان، و نوه سپهری بزرگ، که تا بود آبشخور میش و گرگ در قاینات یکجا بود.

پدرش استاد دانشگاه بود. در دولت موقت بازرگان به دعوت دکتر شکوهی جایگاهی بلند در وزارت آموزش و پرورش یافت. چندی به سفارت ایران در پاکستان مامور شد و از کارهای نیکویش بزرگداشت اقبال لاهوری بود در آن مملکت.

دانش پدر به این دخترش رسیده بود. در دانشگاه درس می‌داد، می‌خواند و کتابخانه‌ای بزرگ داشت. و هم می‌نوشت. چند کتاب نوشت. نامدارترینش فنون مراقبت و نگهداری از کودک. موضوعی که رشته تدریسش بود. افزون بر تدریس دانشگاهی، به دعوت وزارت آموزش و پرورش، در سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی شرکت می‌کرد. 

اِشرافی بر نسب‌نامه خاندان‌ها و دلی در گرو تاریخ داشت. وقتی زندگی‌نامه نیای مادریش، مقنی‌باشی، را منتشر کردم به تاکید گفت که از اصطلاح «سالار آب» خوشش آمده. گفت دوست دارد همین اصطلاح را در کتابم ثبت کنم. من هم رای نیکویش را به کار بستم. دریغا که نماند تا کتاب از چاپ بیرون آید و آن بخش را بخواند!

ششم بهمن ۱۳۳۳ در بیرجند زاده شده بود. زندگی را در راه کسب دانش گذراند. هم دو فرزند آورده و آنان را خوب پرورده بود: ستاره و محمدعلی سپهری.
چندین دختر و پسر خردسال را هم به فرزندی برداشته بود و خرج زندگی آنان را می‌داد. درآمدش یکسر خرج نیکوکاری‌هایی می‌شد که نگذاشت کسی از جزییات آن خبردار شود.

یادم مانده هر بار که تلفن می‌زدم بردبار پاسخ می‌داد. یکی دو بار در میانه سخنانش، کوتاه گفته بود که حالش خوش نیست. و من گمان می‌بردم ناخوشی روزمره‌ای دارد که زود برطرف می‌شود. اما ناخوشی او بنیادین بود و من ندانستم.
یکی دو بار تلفن زدم و پاسخی نیامد. بر دلم گران آمد. با خود گفتم کجا رفت آن مهربانی‌ها؟ نگو که آن مهربان، با مهربانی‌هایش در بیمارستان آرمیده، در نبرد با بیماری.

تا ۲۹ آذر امسال که خبر رسید خرچنگ سنگدل، چنگال‌های خود را تا ژرفای پیکر مهربانش گسترانده و او را برده است. شبی پیش از چله و زایش آفتاب، و یک ماه پیش از آن که هفتاد ساله شود.

مادرش، زنده است، بسا که چشم به راه دیدار این دختر. دختری به یک معنا خانم، باسواد، مودب، مهربان. نمادی راستین برای نامی خانوادگی که پدرش برگزیده بود: فرجاد.

می‌شد که او راهنمای خوبی باشد تا برخی نادانسته‌ها از تاریخ قاینات روشن شود. اما چنین نشد. تقدیر بر تدبیرهای ما خندید، و او دامن‌کشان رفت.

سارا فرجاد از بازپسین یادگارهای عصر درخشان تاریخ معاصر قاینات بود. با رفتن او پرده‌ای دیگر بر روی صحنه تاریخ افتاد.
برفت آن گلبُن خرم به بادی
دریغی ماند و فریادی و یادی!


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

آیین کشورداری در ایران


۶ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از چند سال پیش به این راز بزرگ تاریخی پی بردم که بیشترین پایه آیین‌های کشورداری در خلافت اسلامی، به ویژه آنچه در روزگار عباسیان به کار می‌رفته و برای آن در کتاب‌های گوناگون پایه درنهاده‌اند، همانا آیین‌ها و سنت‌هایی بوده که در ایران پیش از اسلام روان بوده است. ایرانیان که از زمان باستان به والاترین شیوه‌های شهریاری در جهان دست یافته بودند هزاران سال آن شیوه‌ها را در این سرزمین به کار بسته و ایرانیان بودند که پایه‌های کشورداری را در حکومت اسلامی نهاده و برای هر یک از آیین‌ها و دیوان‌ها بنیادی فقهی یافته‌اند.


ـ تاریخ شهریاری در شاهنشاهی ایران
سید محمدعلی امام شوشتری.
انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. مهر ۱۳۵۰.



/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
برهنگی


۴ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در گزارش فردوسی، روزی که سام و همراهان به دامن البرزکوه می‌شوند تا زال را بازیابند سیمرغ او را از نشیم خود برداشته و به نزد پدر می‌اورد. زال در کوهسار ببالیده و برهنه است. سام قبایی بر تن او می‌پیچد.

شبانگاهی که رستم در کاخ شاه سمنگان آرمیده، تهمینه آرام به آرامشگاه رستم شده و خود را بدو می‌سپارد.

فردوسی بزرگ ورجاوند در درآمد داستان بیژن و منیژه از پیوستن با مهربانش می‌گوید. پیوستنی چنان که شب تیره را بر او نوروز کرده.

روزی که گماردگان افراسیاب آگاهی می‌دهند که پسر جوانی در کاخ دخترش دیده‌اند پدر و گماردگان به کاخ منیژه می‌روند و او را با بیژن برهنه می‌یابند.


این سخنان در نامه ملی ایرانیان آمده و نشده که کسی بر آن خرده بگیرد. این نیست مگر از آن دریافت والای ایرانی.
از این سخنان، هزار سال پیش سرودند، و آن را شنیدیم و خواندیم، و چیزی نشد.
چیزی هم نخواهد شد.
شاهنامه را تا هستیم خواهیم خواند.
گر خرده‌ای هست، جایی دیگر است.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
"هریوند"


سوم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در وندیداد، فرگرد یکم آمده است که ششمین سرزمین و کشور نیک که اهوره‌مزدا آفرید، هریوَ بود‌.
هریوَ نام شهری است از خراسان که امروز در افغانستان است. نامش در زبان فارسی امروز هرات است. رودی که از کنار هرات می‌گذرد هری‌رود نام دارد: رود شهر هری.

آبادی کهنی نزدیک بیرجند هست، نامش هریوند، که به خرمی و فراوانی آب نامبردار است. آن را آبادی ۱۲ کاریز گفته‌اند.

نام هریوند دو بخش دارد: هری + وند.
وند، نشان وابستگی است.
هری‌وند= وابسته‌به هری، یا هرات.

هری‌وند از آن آب فراوان به هرات وابسته و همانند بوده؟


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
صدوهفدهمین سالگرد گشایش مدرسه شوکتیه

یکم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نخستین روز بهمن ماه سالگرد گشایش مدرسه شوکتیه است و شایسته است که این روز را در قاینات و در همه سرزمین‌های خاوری ایران، از مشهد تا چابهار، جشن بگیرند که روز فرخنده بنیانگذاری فرهنگ نوین این سرزمین‌هاست.

بریده گزارشی که از آیین گشایش مدرسه در دست اینجانب است آورده می‌شود و شرح آن را به کتابی موکول می‌کنم که در موضوع زندگانی سرکار امیر، مخدوم با عنایت ما، در دست تهیه دارم:

امیر ابراهیم خان علم ـ شوکت‌الملک دوم ـ مدت‌ها احوال مدارس جدید را در تهران وارسیده بودند. پس در بیرجند بزرگان را به سرای خود دعوت کردند و این رای را با آنان در میان گذاشتند.
دو معلم ورزیده را از تهران به قرار ماهی هفتاد تومان به بیرجند دعوت کردند.
ملزومات مدرسه را از اثاثیه و کتاب و غیره آنچه لازم بود حاضر و آماده کرده و در روز اول بهمن ۱۲۸۶ افتتاح رسمی مدرسه به عمل آمد.
مدرسه در آغاز دارای پنجاه نفر شاگرد است. 
شهریه از کسی مطالبه نمی‌شود.
سی نفر، که از اطفال فقرا هستند به هر کدامی سالی دو دست لباس یکی زمستانی و دیگری تابستانی از امتعه داخلی داده می‌شود و به هر کدام از این سی نفر ماهی پانزده من گندم و هفت هزار پول نقد داده می‌شود، برای مخارج شام و نهار آن‌ها.
کتب و لوازم تحریر و غیره تماماً از مدرسه داده می‌شود.
ولی بیست نفر که از اولاد متمولین و تجار هستند از شهریه می‌افتند و لباس آن‌ها با اولیای خودشان است.
کتب آن‌ها نیز تا یکسال مجانی است و بعد باید خودشان بخرند.
کلیه مخارج از مواجب معلم و اجزا و غیره با خود امیر شوکت‌الملک است.



/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
معرفی کتاب

گاهنامه تئوفانس

به احترام نوآمدگان به دژنپشت
و به احترام دوست رایمند ایراندوست #مجید_دهقانی


۳۰ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در نزد ما ایرانیان که کمبود منابع کهن تاریخی داریم این دسته کتاب‌ها که تاریخنگاران کهن خارجی نوشته‌اند از روشنگران تاریکی‌های تاریخ ماست. زیرا در همان روزگاری نوشته شده که از آن خبر می‌دهد و پژوهش آیندگان در باره رخدادهای قدیم نیست.
گزارش‌های این کتاب مربوط است به برهه‌ای بس مهین و کرامند از روزگاران گذشته ما. برهه‌ای که از بیست سال پیش از برآمدن اسلام تا به سال ۱۹۶ قمری می‌رسد، دوره خلافت مامون.
گاهنامه تئوفانس، به قالب سالنامه، رخدادهای هر سال را جداگانه ثبت کرده و چنان که رایمندان نوشته‌اند، پُر ارج‌ترین و استادانه ‌ترین، در میان آثار گاهنامه ‌نویسان بیزانسی است. 
از بزرگی کار تئوفانس است که گاهنامه ‌نویسان پس از او گاهنامه‌‌های خود را بر پایه آگاهی‌ها و روش او نوشته‌اند. اما بیشتر آنان باریک‌بینی او را نداشته اند.

این مترجم، کتاب را بر پایه دو نسخه انگلیسی و با رنج بسیار به فارسی درآورده و پیشکش ایران و ایرانیان کرده است.

سه نمونه کوتاه از خبرهای کتاب:

سال ۶۰۳ 
در این سال خسرو، شاهنشاه پارس، سپاهیان عظیمی گرد آورد و به جنگ روم فرستاد. ژرمانوس، امپراتور روم که این خبر را شنید به هراس افتاد. چاره‌ای نبود، و وارد کارزار شد. او خود هم در نبرد زخم برداشت، اما محافظانش او را به سلامت از معرکه به در کشیدند و به کنستانتینا رساندند. رومیان در این جنگ شکست خوردند، و ژرمانوس هم در روز یازدهم درگذشت.

سال ۶۲۵ / در این سال خسرو شاهنشاه پارس سپاه تازه‌ای تشکیل داد و مردمانی را از هر مملکت در آن وارد کرد. این سپاه را به علاوه آن ۵۰ هزار تنی که از لشکریان شهربراز گرفته بود به شاهین سپهسالار تحویل داد. نام این سپاه را نیزه‌داران زرین گذاشت و آن را به جنگ امپراتور روم اعزام کرد. شهربراز را با بقیه سپاهیانش به کنستانتینوپل مامور کرد تا با یاری هون‌های باختری یا آوارها، بلغارها، اسلاوها و گپیدها بتواند پیش رفته و شهر را فرو بگیرد.

سال ۸۰۹ / ۱۹۳ قمری
در این سال هارون فرمانروای عرب‌ها در ماه مارس در اندرون مملکت پارس، در سرزمین موسوم به خراسان، درگذشت. بر جای او پسرش محمد، نشست که مردی بود نالایق. برادرش عبدالله با لشکریان پدرش، از همان خراسان، بر برادر شورید: این شورش منشا جنگ داخلی در میان اتباع عرب حکومت شد. در آن احوال، اهالی سوریه، مصر، و لیبی، هم تشکیل دولت‌های مجزا دادند و به ضدیت با همدیگر روال اوضاع را پریشیدند. قتل و کشتار و دزدی و نیز همه رقم تبهکاری بر ضد خودشان و نیز بر ضد عیسویانی درگرفت که در قلمرو عرب‌ها به سر می‌بردند. کشتاری که از همدیگر، و نیز از ما، کردند پنج سالی دوام داشت.

کتاب را انتشارات برسم به سال ۱۴۰۱ چاپ و پخش کرد. خواهندگان کتاب به این شماره پیامک بفرستند: ۰۹۳۰۳۸۶۲۲۳۷

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

گردشگران خارجی در کنار نقش رستم.
مرودشت. فارس.
سال ۱۳۵۴.

به آرامش، زنهار، بی‌زمانی و برآسودگی در عکس بنگرید!


۳۰ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
از شاهنامه

سیاه‌پوشیدن آب

۲۸ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


نوتر، زیباتر و دلنوازتر آمیزه‌ای (ترکیبی) که نادره‌مردی چون فردوسی سکه زده همین سیاه پوشیدن آب است.
سخنی گرانمایه که در سوگ سیاوش پرداخته.
این آمیزه نو است، ناب است.
از واقع عالم برگذشته، و در عین حال واقعیت ناب است.
گویی نه که هزار سال پیش پرداخته شده.
می‌فرماید:
به کین سیاوش سیه پوشد آب
کند زار، نفرین به افراسیاب.

آب، نماد زندگی است و روشنایی.
آن دم که سیاوش کشته شد، آب هم در نزد فردوسی سیه‌پوش شده.
زندگی و روشنایی هم تاریک شده است.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

«ریو اردشیر»
شهر نویسندگان در ایران باستان


۲۷ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


«ریو اردشیر» از شهرهایی است که اردشیر پاپکان، شاهنشاه ساسانی بنا نهاد.

مارکوارت در ص ۴۶ ایرانشهر در جغرافیای بطلمیوس، ویرانه ‌های این شهر را نزدیک بوشهر کنونی دانسته. ابن بلخی در ص ۳۵۳ فارس‌نامه این شهر را «ری‌شهر» نامیده و نوشته که شهرکی است بر کنار دریا، نزدیک ماه‌شهر کنونی، و افزوده که «مردم آن جا مصلح باشند و به خویشتن مشغول، و کوفته روزگار و ظلم‌‌های متواتر.»

یاقوت حموی در معجم‌البلدان ج ۲ ص ۵۹۴ ریو اردشیر را ری‌شهر دانسته و می‌نویسد: «در دوره حکومت فارس‌ها، کشته دفتران در آنجا می‌زیستند. و ایشان به خامه جستق می‌نوشتند که خامه‌ای بوده برای کتاب‌های پزشکی و نجوم و فلسفه و امروز کسی نه در عربی و نه در فارسی بدین خامه نمی‌نویسد.»
«کشته دفتران» به گمان یاقوت «گَشته دفیران» است، به معنی شکسته نویسان. 
می‌‌گوید، گشته دفیران خط مخصوصی بوده که به روزگار خود او (سده هفتم) هم دیگر نشانی از آن نمانده بود.   

دکتر ذبیح‌الله صفا درباره این خط می‌نویسد:
«برای تحریر کتب طب و فلسفه و منطق، دو خط بود. یکی به نام نیم کستج (نیم گشتگ)...، و خط کستج (گشتگ) هم برای نگارش کتب علمی بوده.

از گزارش یاقوت برمی‌‌آید که در ریو اردشیر، نویسندگان کتاب‌‌های پزشکی و نجوم و  فلسفه، دست کم در  ۱۴ سده پیش، سرگرم پژوهش و نگارش ‌بوده‌‌اند؟

آیا از این مرکز بزرگ دانش ایرانی گزارش دیگری بر جا هست؟
کتاب‌‌های ریو اردشیر چه شده؟
چرا ابن بلخی ساکنان ریو اردشیر را «کوفته روزگار و ظلم‌‌های متواتر» وصف کرده؟
بر شهر اهل پزشکی و نجوم و فلسفه ایران چه رفته بود؟

بلاذری در ص ۵۴۰ فتوح‌البلدان گزارشی از غارت تازیان در شهر ریو اردشیر داده و نوشته که روز تصرف ریو اردشیر از جهت نعمت فراوان که به مسلمانان رو کرد همچون روز قادسیه بود.

چرا از این پاره از هویت خویش، نامی هم نمی‌آوریم؟

سزاوار است که بر ما بتازند و بگویند ایران چیزی از روزگار کهن ندارد.

کسی ری شهر یا ریو اردشیر را می‌شناسد؟


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
شهردار شاهنامه‌شناس تهران

در نوشتار زیر:

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
نیاز به تاریخ


۲۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


یادم مانده که سالیانی پیش در  استانبول، راهنمای گروه ما خودرو را کنار خیابانی نگه داشت. آغاز سخن کرد که در آن ساختمانی که در آن جا می‌بینید خانم آگاتا کریستی ده روز در سفری که فلان سال به ترکیه کرده، اقامت کرده است.

در دل خندیدم به این کوشش بیهوده برای تاریخ پردازی.
و دردی در دلم آمد که ما این همه دارایی‌های تاریخی داریم و هر روز خبر آید که یک یادگار بزرگ و گرانبهای دیگر را شکسته و از بین برده‌اند. یکی می‌گوید تاریخ باستان ایران با دین نمی‌خواند، دیگری می‌گوید پیامبر ایرانی وجود نداشته و همان ابراهیم بوده که نامش را برگردانده‌اند، و از این قبیل بیهده‌گویی‌ها!
تاریخ هر ملت سند وجود اوست. بر سر دین، سخنی و جدلی نیست. اما وقتی گفته شود پیامبر ایرانی همان ابراهیم خلیل است تاریخ مردمی دیگر را بر خود برتر می‌نهیم.
از میان بردن تاریخ، خودکشی است.
از بی‌تاریخ‌های نوپدید بپرسید. قدر تاریخ را آن‌ها می‌دانند!


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
مکن رای ویرانی شهر خویش!

۲۳ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


برین بر، یکی داستان زد کسی
کجا بهره بودش ز دانش بسی
مکن رای ویرانی شهر خویش
ز گیتی چو برداشتی بهر خویش.


- شاهنامه. داستان بهرام چوبین.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
وردیج

در نوشتار زیر:

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
افروختن آتش در
جشن فرخنده سده.

۱۰ بهمن ۱۴۰۳


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

شاهین و کبوتر

نهم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 

کبوتر که نماد دوستی و آشتی شناخته شده از آیین مسیح به میان مردم دنیا رفته و در ایران هم در یکی دو سده کنونی جایگاه نمادین یافته است.
دانسته است که در انجیل، روح خدا به پیکر کبوتر در عیسی پیامبر حلول می‌کند. هم گفته شده که عیسی روح خدا را به ریخت کبوتری دید که از آسمان فرود آمد و بر وی درآمد.
چنین شد که کبوتر در فرهنگ مسیحی ارجی یافت. هر چه فرهنگ مسیحی بر مردم دیگر سرزمین‌ها چیره شد نمادهای خود را هم در میان آنان بگسترد.

اما کبوتر نماد ما ایرانیان نبوده و نباید باشد. نماد ایرانیان، مرغی است نیرومند به نام شاهین: مرغ نیرومند، زیبا و پرشکوهی که یادآور شاه و پادشاهی است.
ایرانیان شاهین را خوش‌یمن می‌شناختند. همان که به افسانه‌های ملی ما راه یافت و نام هما بر او نهاده شد. شاهین در زبان تازی عقاب خوانده شده.

فر ایزدی در ایران باستان در پیکر مرغ وَرِغنَ جلوه‌گر شده که در فارسی همان شاهین است. چون ایرانیان نیرومند و دلیر و پهلوان بودند، فر ایزدی را هم به پیکر مرغی نیرومند شناختند که به سوی ایران و ایرانی در پرواز است و هر آن جا که فرود آید نیرو، پیروزی و سربلندی آورد.

این مرغ ایرانی با نژاد دلیر و پرزور ایرانی پیوند دارد. بر ماست تا شاهین را از نو نماد خود بشناسیم. کبوتر از آن ما نیست.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

ایران

۷ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


ایران در زبان اوستایی، اَئیریه، در فارسی باستان اَریَه، و در سنسکریت آریه است. معنی آن نیک‌سرشت، پاک‌گهر، راد و بزرگوار است.
واژه اوستایی اَئیریه در زبان پارتی آریان و در پهلوی ساسانی ایران شده.
این واژه دو پاره دارد: ایر + پسوند ان، که نشان نسبت است و ایران یعنی منسوب به قوم نیک‌سرشت و پاک‌گهر است. یا به معنی نیک‌سرشتان، پاک‌گوهران، بزرگواران.
واژه ایران چون پیشوند ان بر سرش بنشیند، انیران شده و معنی ناایرانی یا غیر ایرانی دهد.
سرزمین ایران در زمان ساسانیان به نام ایرانشهر نامبردار شده بود، و ایرانشهری یعنی ایرانی.
همین نام را در واژه آمیخته ایرانویج بازمی‌یابیم که سرزمین نخستین، و خاستگاه ایرانیان است.
نام ایران در نام‌هایی جغرافیایی چون اران، آلان و آلبان دیده می‌شود و نام جمهوری اُسِتی در روسیه هم هست، در شمال کوه‌های قفقاز.
این نام به ریخت ایر + ستان بوده به معنی جایگاه ایرها، سرزمین ایرانیان.


- ایرانویج
دکتر بهرام فره‌وشی.
انتشارات دانشگاه تهران.
چاپ هشتم. ۱۳۹۷.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

گزارشی دیگر از کشتن حسنعلی منصور


۵ بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


روز یکم بهمن سال ۱۳۴۳ حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت، در کناره میدان بهارستان هدف گلوله قرار گرفت.
یکی از نخستین کسان که به بالای سر منصور رسید، سپس آنچه را دیده بود در انجمنی بازگفته بود. فرزند او مردی است آگاه، راستگو و استوار. ایشان در دیداری، سخنان پدرش را برای من نگارنده این نوشتار بازگفت. پدرش نماینده مجلس بود، و پزشک بود، و رییس بیمارستان شماره هشت کارگران.
بریده‌ای از آن سخنان را می‌آورم:


به کنار میدان بهارستان که رسیدم ماشین نخست‌وزیر را دیدم که با درهای باز در کناری از میدان رها شده. به ماشین نزدیک شدم. پیکر منصور را دیدم که تیر خورده. غرق خون بود. جان داشت و خِرخِر می‌کرد.
محافظانش را دیدم که به جای رسیدگی به این پیکر نیمه جان در خیابان در پی ضارب می‌دویدند.
شتابان بر آن شدم تا پیکر منصور را به اورژانس بیمارستان خودمان ببرم ـ بیمارستان شماره هشت کارگران ـ که تا مجلس فاصله‌ای نداشت.
اما نگذاشتند و گفتند باید به بیمارستان پارس برده شود که آن زمان کنار سفارت فرانسه بود. پیکر خونین منصور یکساعت و نیم روی زمین افتاده بود تا آن را برداشتند و به بیمارستان پارس بردند.
دکتر شاهقلی رییس بیمارستان پارس بود.
در بیمارستان هر آنچه نیاز بود شد تا منصور درمان شود. اما نشد، و منصور ساعت‌های نخست روز ششم بهمن از دنیا گذشت.
سالی چند پس از آن پسر دکتر شاهقلی را دیدم و از او پرسیدم چه دانی از احوال منصور در بیمارستان پدرت، و از درگذشت او؟
او گفت: دو تیر به منصور خورده بود که یکی از گلویش گذشته و پارگی آن، گزندی به جانش نداشت. دیگری هم به شکم خورده بود. آن هم آنچنان نبود که به جانش گزند برساند.
معجزه‌ای برای منصور رخ داده بود و تیرها چنان کارگر نبود که او را بکشد. او را تحت معالجه داشتند. اما در اثر لخته شدن خون و انسداد سرخ‌رگ جان باخت، نه از زخم گلوله‌ها.

پسر دکتر شاهقلی این را هم گفت:
تیرهایی که به پیکر منصور خورده بود از سلاح دورزن شلیک شده بود.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

پیش‌بینی انقلاب در ایران
از یادداشت‌های امیر اسدالله علم


سوم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



جمعه سوم بهمن ۱۳۵۴
دو ساعتی تنها سواری کردم. افکار پیچیده دور و درازی می‌کردم. ولی مطلبی که مرا بیشتر تحت‌تأثیر داشت مذاکراتی بود که دیشب با [عبدالمجید] مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشتم. دیشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن می‌گفت که بی‌نهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتاً باید به انقلاب بیانجامد. ...
من تمام امروز با آن که هوا بهشتی بود در این فکر بودم و به خود می‌پیچیدم. شاهی که تمام وجود خویش را وقف عظمت این کشور کرده است، در دست یک عدّه به احتمال قوی خائن، و به احتمال دیگر، ندانم کار و سمبل کار به این صورت گرفتار است و خود خیال می‌فرماید که جبهه ما در نهایت استواری است.

پی‌نوشت: امیر این یادداشت را در بهمن ۱۳۵۴ نوشته‌اند.

یادداشت‌های علم
مجلد ۵. برگ‌های ۴۱۱ و ۴۱۴.
انتشارات کتابسرا. تهران. چاپ دوم. ۱۳۹۰.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
جشن بهمنگان


دوم بهمن ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی



بهمنگان یا بهمنجه رسم ایرانیان است.
چون دو روز از ماه بهمن گذشته بودی بهمنجه کردندی، و این جشنی بودی، و طعام پختندی، و بهمن سرخ و بهمن زرد بر سر کاسه‌ها برافشاندندی.

- لغت فرس.
اسدی توسی.



پی‌نوشت:
بهمن، بیخی است سرخ یا زردرنگ که در تهیه دوا به کار آید.
- فرهنگ فارسی.
دکتر محمد معین.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
یکصد و هفدهمین سالگرد گشایش مدرسه
شوکتیه

در نوشتار زیر:

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
معرفی کتاب

گاهنامه تئوفانِس

در نوشتار زیر:

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
معرفی کتاب
تاریخ طنز و شوخ‌طبعی


۲۹ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


این کتاب نوشته دکتر علی اصغر حلبی است و چنان که از نام آن برآید تاریخی است از طنز و طنزپردازان در ایران. از قدیم تا برسد به عبید زاکانی، در سده هشتم، سرآمد طنزپردازان در زبان فارسی.
دکتر حلبی، فرهنگ ایران و فرازها و فرودهای تاریخی آن را خوب می‌شناسد. پیش‌تر کتاب تاریخ فلسفه در ایران را نوشته بود: گواه آشنایی ایشان با فرهنگ، و تاریخ فرهنگ ایران.
این کتاب که تاریخ طنز و شوخ‌طبعی نامیده شده در آغازش در دو فصل جدا، هزل و هجو را بررسیده. در پی آن فصلی آورده در علل گرایش به طنز شوخ‌طبعی. کاری دشوار که حتی درآمدن به سخن از آن زور زیاد می‌خواهد.

فصل پنجم کتاب که حدود ۸۰ برگ شده لغت‌نامه طنز و شوخ‌طبعی است. کاش این لغت‌نامه جداگانه چاپ می‌شد تا در دسترس دوستداران ادب پارسی آید و نویسنده و مترجم و ویراستار و دیگر آنان را به کار آید که با زبان سروکار دارند. واژه‌نامه‌ای است که ۲۴۰ واژه را آورده و معناهای آن را شرح داده: واژگان دنیای طنز و شوخی در زبان فارسی. از واژگان علما تا به واژگان عامه.
فصلی است پربار که در دیگر واژه نامه‌ها هم نتوان یافت. دریغ که این واژه‌نامه در این کتاب خوب زندانی مانده و همگان از آن آگاهی ندارند.

در فصل‌های پس از آن طنز و شوخی را از روزگار امویان و پس عباسیان بررسیده. فصلی را در کار ظهور دوباره ایرانیان کرده. پس از آن موضوع را در دوره‌های غزنوی، سلجوقی و خوارزمشاهی بررسیده و کار را در روزگار و زمانه سعدی و حافظ به انجام آورده.

از طنز هر دوره نمونه‌هایی آورده. اما مهر و نشان زمانه نگارش و چاپ کتاب بر آن خورده. هر جا نمونه‌ای از سخنان بی‌پرده طنزپردازی آمده نقطه‌چین شده و این از نیرو و هم از مزه کتاب کاسته.

تاریخ طنز و شوخ‌طبعی کتابی است به درد بخور که خواننده دوستدار تاریخ ایران را با زوایایی از تاریخ آشنا می‌کند، که در تاریخ‌ها نیامده.
فهرست‌های خوبی هم در انجام کتاب آمده که پژوهندگان از آن بهره‌ها ببرند.

این معرفی را آوردم تا کسی نگران نشود که طنزپرداز آزموده، و کتاب خوب در تاریخ طنز و طنزپردازی نداریم. 
هم تا گفته باشم که طنز و شوخ‌طبعی فنی است که نیاز به سواد تاریخی و ادبی فراوانی دارد و کار هر بیهده‌گوی نیست.
افزون بر این، طنز و شوخ‌طبعی چیزی است جز لودگی و خنداندن مردم.
لوده‌های تبه‌خوی را نشود که با طنزپردازان در یکجا دید.
طنزپرداز، پاکیزه‌خوی است، بینش سیاسی و اجتماعی دارد، نگران ستم‌هاست که بر خلق می‌رود، و هم مهر میهن در دل دارد.

آنان که امروز خود را به نام طنزپرداز وانموده‌اند از بازی زمانه بر سر  این کار شده‌اند. دیده‌ایم که چه آسان میهن و اخلاق را به بازی می‌گیرند.
آنان، زنده یا مرده، جایی در میهن و در میان میهن‌دوستان ندارند. ... .



تاریخ طنز و شوخ‌طبعی تا روزگار عبید زاکانی
دکتر علی اصغر حلبی
تهران. انتشارات بهبهانی. ۷۸۰ برگ.
چ اول. ۱۳۷۷.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
ایزد باد  را می‌ستاییم.
ای ایزد باد! هر آنچه از تو را می‌ستاییم که از آنِ سپندمینوست.
ای ایزد باد! ما را این کامیابی ارزانی دار تا هر آنچه را از آن انگره مینوست در هم شکنیم و کامروا باشیم
.
ـ برگرفته از رام یشت.


نیمروز ۲۷ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی




در تهران باد آمد.
آسمان، آبی شد.





/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
شهردار شاهنامه‌شناس تهران


۲۶ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

تهران، زمانی شهرداری داشته شاه‌نامه‌خوان، و شاهنامه‌شناس؛ و این شگفتی کمی نیست!

این دو مجلد از شاهنامه که عکسش آورده شد، ویژه کودکان و نوجوانان است. این کتاب‌ها پس از مدت‌ها جست‌وجو به دستم رسید.

نویسنده، احمد نفیسی است که در سال‌های ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ نزدیک دو سالی شهردار تهران بود. شهرداری نفیسی حاشیه‌هایی داشت و منجر شد به زندانی شدن او. شرح آن در کتاب‌های تاریخ و هم در کتاب خاطرات خود او آمده که عنوانش چنین است: برنده‌ها هم بازنده‌اند.
خاطرات آقای نفیسی سیمایی دیگر از حکمرانی ایران در آن دوره ترسیم می‌کند، و هم آموخته‌هایش در شهرداری را در بر دارد.
اکنون کاری به آن ندارم.

می‌خواهم از این گزارشی از شاهنامه یاد کنم که آقای نفیسی نوشته، و در مقدمه آورده که این کار را در زندان کرده، سال ۱۳۴۳.
دانسته نشد که شاهنامه منثور آقای نفیسی همین دو مجلد است یا مجلدهای دیگر هم داشته.
این که من دارم و دیدم از هر چه شاهنامه برای کودک و نوجوان دیده‌ام شسته رفته‌تر است و پاکیزه‌تر. نگارش درستی دارد و نویسنده شاهنامه را می‌شناخته. نه آن که برای سودجویی دست به نگارش برداشتی بی سروته از آن کتاب سترگ زده باشد.
گزافه نیست که تکرار کنم این دو مجلد در سنجش با هر شاهنامه منثور دیگر که برای کودک و نوجوان تهیه شده چند سر و گردن بالاتر است.

آقای نفیسی در مقدمه نوشته است که فرزندانش را با شاهنامه بزرگ کرده و آنان را بر راه و روش راستان و نیکان ایران باستان پرورده است.
ای شگفت!
شهرداری تهران روزی را به خود دیده که چنین مردی دانا هم شهردار بوده!


گزیده‌هایی از شاهنامه فردوسی
به کوشش احمد نفیسی
انتشارات تهران
چاپ ششم. ۱۳۹۰.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

خاطره
به مناسبت سالگرد خروج محمدرضاشاه از ایران


۲۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از پیرامون ماه مهر سال ۱۳۵۷ بود که رفتار آدم‌ها با همدیگر عوض شد.
تا پیش از آن مهمانی‌ها و شب‌نشینی‌ها سرشار مهر و راستی بود. هر کس از دنیای خودش سخنی به میان می‌آورد و دیگران می‌شنیدند. دنیاهای آدم‌ها به اندازه شمار ایشان زیاد بود و گونه به گونه. کسب و کارها متنوع بود و هر کس یک سخن از کسب و کار خودش که می‌گفت، شب با شادی و خوشی سر می‌شد.

یاد دارم، و خوب یاد دارم، که کمابیش از همان سرآغاز پاییز آن سال بود که روابط آدم‌ها یکباره دیگرگونه شد. دیدارها بیشتر به ستیز می‌انجامید. معروف شد که بگویند فلانی شاهی است، و فلانی خمینی.
یک دسته از اقوام و خویشان بر راهی می‌رفتند که تا بدان روز می‌رفتند. دسته دیگری پیدا شدند که راه خود را از راه قدیم جدا کردند و صاحبان ادعاهایی شدند. از اوضاع و احوال مملکتی بد می‌گفتند و خبرها در مشت داشتند از مملکتی که قرار است بسازند و سرشار داد و آسایش باشد. شمار این دسته هر روز بیشتر می‌شد.
آن دسته که بر راه قدیم می‌رفتند بهتر می‌دیدند در برابر آن تندی‌ها که برخاسته بود خموش بمانند.

صفا و مهربانی از دنیای همه ما رفت. دیدارهای گرم و صمیمی قدیم کمتر شد. هر بار که دور هم گرد می‌آمدیم سخنان سیاسی برپا می‌شد و کار به بگومگوهایی می‌کشید که در انجام همگی دل‌چرکین از هم جدا می‌شدند.
شب‌ها دیگر شب دوستی و خاطره خوش نبود و با خوشی و شادی به سر نمی‌رسید.

از روز ۲۶ دی ماه که خبر رسید شاه مملکت رفته، کفه آنان که مدعی بودند دنیایی نو برپا خواهند کرد سنگین شد. از آن به بعد دیگر کمتر کسی در برابر آنان درایستاد. توفانی در خانواده‌ها افتاد که مگر به چشم نمی‌بینید که مملکت درهم پاشیده و شاه مملکتش را واگذاشت و رفت. دیگر جای سخنی نمانده بود.
خانواده و محیط دوستی و خویشاوندی یکسر به تصرف سیاست درآمد. روابط خانوادگی کمتر و کمتر شد. پیام‌هایی ردوبدل می‌شد که بدین معنا بود: دیدید گفتیم؟ شد همان که ما می‌گفتیم. شما باید فکری برای دین و دنیای ویران خودتان بکنید.

چنین تا توده مردم سیاسی شد و سیاست توده‌ای روابط خانوادگی را تسخیر کرد. همه خبره سیاست شدند.
هنوز هم که شده همین نوع روابط بر محیط خانواده‌ها چیره است.
نسلی بار آمده که نمی‌داند در مهمانی خانوادگی و در شب‌نشینی قدیم اصلا کسی سخنی جز از کار و پیشه و زندگی خودش نمی‌آورد.
امروزی‌ها مزه خوش مهربانی و صفای دوستی‌ها، دیدارها و شب‌نشینی‌های قدیم را نچشیده و نمی‌دانند.
شب‌نشینی در شب‌های یکدلی و یکرنگی. شب‌هایی که درها و پنجره‌های خانه‌ها به آسمان باز می‌شد.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
کشت و ورز در اندیشه ایران باستان


۲۳ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


کشاورزی در ایران باستان ارجی شایا داشته. برخاستن پیامبر ایرانی با پیام‌هایی که کشاورزی و کشت و ورز را می‌ستاید سرآغاز گذار از دوره کوچ‌روی و دامداری و درآمدن ایران و ایرانیان به دوره یکجانشینی است.

پیامبر ایرانی بارها گفته بود که دوست کشاورزان است و از دشمنان شهرنشینی و کشاورزی بیزار است. او بارها کشاورزان را ستوده و آدمی را به نگاهبانی از زمین‌های کشاورزی فراخوانده و هر کس را که در نگاهبانی از زمین خود کوتاهی کند گناهکار می‌داند.
در مهریشت چراگاه‌ها ستوده شده.
اوستا کوه‌های بلندی را می‌ستاید که چشمه‌های آب از آن روان است و زمین‌های تشنه را سیراب می‌کند:
کوه‌های آبریز را می‌ستایم. دریاچه‌ها را می‌ستایم. کشتزارهای سودبخش را می‌ستایم.

وقتی پیامبر ایرانی از اهورامزدا پرسید از کدام زمین بیش از دیگر زمین‌ها خشنود است، پاسخ داد سومین زمینی که بیش از همه زمین‌ها خرسندش می‌دارد آن زمینی است که نیکوکاران در آن هر چه بیشتر گندم و گیاه و درختان میوه‌ بکارند. زمین‌های خشکی که آبیاری شوند و زمین‌های آبخورده را زهکشی کنند.

در اوستا  کسی که گندم می‌کارد، چهارمین کس است که زمین را بیش از همه شادمان می‌کند. وندیداد کشت گندم را مایه تقویت یکتاپرستی دانسته است. هم در وندیداد آمده است:
آن کس که گندم می‌کارد راستی می‌افشاند. آن گاه که جو به بار آید دیوان از جا برمی‌جهند. آن گاه که گندم فراوان بروید دل دیوان می‌لرزد. آن گاه که گندم آرد شود دیوان ناله سر دهند. و در خانه‌ که گندم باشد دیوان نتوانند بمانند. در خانه‌ای که انبار گندم باشد، چنان است که آهن سرخ‌شده به گلوی دیوان بریزند.
هم گفته شده زمینی که دیرزمانی کشت‌نشده بماند و بذری بر آن نیفشانند ناشادکام است و آرزوی برزگر می‌کند. کسی که زمین را با دست کشت کند زمین بدو فراوانی بخشد.

ایرانیان هر گاه که از کشت و ورز می‌آسودند جشن می‌گرفتند. نامدارتر آن جشن‌ها یکی جشن فروردینگان و دیگر جشن مهرگان است که پایان کار و کوشش کشاورزان و زمان برآسودن از درو است. دیگر جشن‌های ماهانه هم هر یک پیوندی با کشت و ورز داشته است.
هم گهنبارهای شش گانه که در هر سال گرفته می‌شده و هنوز هم می‌شود جشن برآسودن از کاشت و داشت و برداشت خرمن یا آمادگی برای کشت دیگربار است.

اندیشه و آیین ایرانی، بر پایه بزرگداشت کار و کشاورزی است. به زمین ارجی والا می‌نهد و بنیاد کشاورزی را استوار می‌کند. بر گرد آبادان کردن جهان می‌گردد و دین و دنیا را برای آبادانی و هم برای آسایش آدمی می‌خواهد.

جهان در اندیشه ایرانی جای کار و کشت و برخورداری از داشته‌هاست.
در اندیشه ایرانی از جنگ و تاختن و کشتن و غارت و سوختن پرهیز شده.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
وردیج

۲۲ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


وردیج نام آبادیی است در شمال باختری شهر تهران. آبادیی که ساخت‌وسازهای بی‌رویه جدید چونان دیگر آبادی‌ها پیکربندی درست قدیمش را از میان برده و نا و نفس آن را گرفته و به ریختی آشفته درآورده‌اش. ریختی که با بناهای چند اشکوبه جدید دیگر به آبادی خرم و سرسبز قدیم نمی‌ماند.
تا گذشته نزدیک، آبادی شاداب و خرمی بوده که ارجش را از جایش داشته: بر فراز بلندی‌های جنوب البرزکوه، جایی ایستاده که بیابان باختری تهران تا به کرج را در دیدرس دارد. گمانم نامش، وردیج، را هم از همین جایگاهش گرفته باشد: وردیج را توان ورد دژ خواند. یعنی دژ ورد. دژ گل سرخ.
از این آبادی کوهستانی تا به وردآورد در کرانه اتوبان تهران به کرج راهی نیست. باید پیوندی باشد میان آن نام وردآورد با این نام ورد دژ!

کسی در وردیج نبود که از تاریخ آن چیزی بگوید. گویا زادگان وردیج هم بهایی به زادگاهشان نداده و در پی نگارش چند خط از تاریخ و پیشینه آبادی خود برنیامده‌اند. اما اندک باشندگان وردیج پابند آداب و اخلاق قدیم مانده‌اند. چند روز پس از دیدار از وردیج یکی از بزرگان تلفن زد و مهربانی کرد و ما را فراخواند که از یادش نبریم و باز هم به دیدارشان شویم.

وردیج سنگ‌هایی دارد شگرف. شگرف به دیدار و به جنس، و به آن نامدار شده. در اینترنت فقط به همین بسنده کرده‌اند که بنویسند این جا روستای ارواح سنگی است. سبک‌مایه‌تر برداشتی که توان از دیدار آن سنگ‌هایی کرد که بازیگر زمانه آن را هنرمندانه تراشیده و پیکربندی کرده.

وردیج از تهران آن اندازه فاصله ندارد که آسمانش تمیز بماند. هوای آلوده تهران بر سر این آبادی کوهستانی هم خیمه زده بود. چنین تا نشد عکسی از دیدار وردیج بردارم. چند عکس از اینترنت گرفتم که اینجا می‌آورم.

دریغ و دریغ از این ایرانشهر آبادان خوشبوی۱ ما که در هر گوشه و کنارش که بنگری نه آب مانده، نه آبادی و نه آبادانی، نه زمینی خرم که دیدارش دل و جان را تازه کند، نه آسمانی که رنگ آسمان داشته باشد، نه رنگ اهریمن!
چه می‌خواستید از این سرزمین؟
چرا چنین کردید؟



۱. "ایرانشهر آبادان خوشبوی"، برگرفته است از بندهش.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
یادآوری

"تذکره اربیل"
چاپ دوم
 
 
۲۱ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از دیباچه مترجم بر چاپ دوم

چاپ نخست این ترجمه به قلم این نگارنده، سال ۱۳۹۰ انتشار یافت و با استقبال اهل فرهنگ و اهل تاریخ روبه­‌رو شد. استاد سیروس علی­‌نژاد در مقاله­‌ای در نشریه #بخارا، از ترجمه و مترجم به مهر یاد کردند.
 
تذکره اربیل، منبعی است از روزگار باستان و زندگی­‌نامه­‌هایی است از بیست کشیش و مطران بزرگ مسیحی، که به نیمه دوم شاهنشاهی اشکانیان و نیمه نخست شاهنشاهی ساسانی می­‌بودند. در این کتاب به آگاهی­‌های ارزنده از روابط شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم می­‌رسیم. هم کتابی است که در تاریخ ادیان ایران جایی والا می‌گیرد.

چیزی که در این کتاب ثبت شده و بی­‌همتاست گزارشی است از نبردی که میان اردوان پنجم و اردشیر پاپکان درگرفته و تومار اشکانیان را درنبشته است. تاریخ آن نبرد، به روز و ماه و سال در این کتاب آمده است.

این گردانیده تابستان امسال در مرکز دایره­‌المعارف بزرگ اسلامی از نو چاپ و منتشر شده. با طرح جلد و حروفچینی جدید.
درودهای شیرین بر این مرکز و گردانندگانش باد.



/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…
Subscribe to a channel