dejnepesht4000 | Unsorted

Telegram-канал dejnepesht4000 - دژنپشت

6557

دژنپشت، کتاب‌خانه کهن سرزمین پارس به روزگار پارت‌ها دهلیز نوشته‌های تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی نشانی در اینستاگرام: mahmudfazelibirjandi

Subscribe to a channel

دژنپشت

.
زبان فارسی!

۱۰ خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


این سخنان را استاد حسن تقی‌زاده سال ۱۳۳۸ در مجلس سنا به نگرانی از جایگاه زبان فارسی بر زبان رانده بود و پس به گزارشگر روزنامه اطلاعات هم بازگفته بود:

"زبان فارسی دارد از بین می‌رود. الآن زبان ما به بدترین وضع رسیده است. نمی‌گویم جوان‌ها باید تاریخ وصاف بخوانند. اما هر فارسی زبانی باید گلستان سعدی و چهارمقاله نظامی عروضی را بخواند."
"زبان فارسی دارد از بین می‌رود برای این که زبان انگلیسی رواج غریبی در این مملکت پیدا کرده و برای بچه دبستانی، حتی برای بچه کودکستانی برنامه زبان خارجی گذاشته‌اند. در هیچ نقطه دنیا در مدرسه ابتدایی و حتی در مدرسه متوسطه به اطفال زبان بیگانه یاد نمی‌دهند. در دوره ابتدایی حتما و حکما باید استعداد شاگرد متوجه زبان فارسی باشد و تا زبان فارسی را به وجه اکمل تحصیل نکرده کفر است، گناه است که او را با زبان بیگانه آشنا کنند."
"این حکایت را شاید شنیده باشید که در حضور مرحوم مشیرالدوله سخن از باغ و چمن بوده. یکی از فرنگ‌رفته‌های آن دوره ضمن صحبت گفته بود نمی‌دانم چرا در فلان باغ به باسن توجه نشده.
مشیرالدوله پرسیده بود: چی گفتید؟
جوانک گفته بود: باسن." (Basin)
"سوال و جواب مکرر شده تا بالاخره مشیرالدوله دستور داد چوب و فلک آماده کردند و جوانک فرنگی‌مآب را فلک کردند و آن قدر چوب به کف پاهایش زدند تا از ته گلو تکرار کرد: حوض، حوض."
"جای مشیرالدوله خالی که امروز بیاید و ببیند لباسشویی ویکتور هوگو را، کافه رستوران نایت اند دی را، اغذیه رامبو را، کله پزی بریژیت باردو را، و . . ."


روزنامه اطلاعات. ۳۱ خرداد ۱۳۳۸. ص ۱۷.

امروز سزاست که گوییم جای تقی‌زاده بزرگ هم خالی که بیاید و ببیند که برخی در کار آنند که بیخ و بن زبان فارسی را در سرزمین زادگاه این زبان برآورند.    

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
گردنه بیژن و تل‌خسروی



در پی شاه‌کی‌خسرو

در نوشتار زیر ⬇️


۹ خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
سندی از نود سال پیش
تغییر نام سخت‌سر و ده‌نو


                     وزارت جلیله مالیه
حسب‌الامر جهان‌مطاع مبارک ملوکانه، ارواحنافداه، اسامی ده‌نو و سخت‌سر تغییر کرده است. بعدها دهنو - نوشهر - و سخت‌سر - رام‌سر - نامیده خواهد شد.
                                     وزیر داخله - جم






هفتم خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
معرفی کتاب
زراتشت‌نامه

۴ خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


از همه کتاب­‌هایی که از نمایشگاه کتاب امسال خریدم این کتاب زراتشت­‌نامه را زودتر خواندم و زودتر معرفی می­‌کنم. بدین روی:
 
یکی این که از منابع قدیم است. کتابی است که در سده هفتم سروده شده، پیش از تازش مغول به ایران­‌زمین. و آن زمانی بود که هنوز رشته پیوند ایرانی اندیشمند با روزگار قدیم نگسسته بود. روزگاری که خرد ایرانی و ارج ایرانی از زیر سنگینی تازش مردم سرزمین‌های جنوب باختری کمر راست کرده و راه شکوفایی پیش گرفته بود. چکادهای اندیشه و هنر ایرانی که می­‌شناسیم در همان دوره پیدا شدند. نامدارانی چون بیرونی و ابن سینا و خواجه نصیر و طبری و بلعمی و مسعودی و ...
زراتشت­‌نامه در مرز انجامین همان دوره سروده شده که ایرانی خودش را بازمی­‌یافت، و اگر مغول بر این سرزمین نمی­‌تاخت ای بسا که شکوه دیرین را از نو به دست می­‌آورد.
 
یکی این که در آن برهه که تاریخ ما به لب مرز رسیده بود یکی پیدا شد و گزارشی از زندگی پیامبر ایرانی را بسرود و برجای گذاشت. اگر این کتاب ارجمند نمی­‌ماند بهری بزرگ از خبرها و داستان­‌های زندگانی زرتشت پاک را نداشتیم.
 
یکی این که چون به دوره مغول و تیمور رسیدیم، با آن کشتارها که شد، فکر و فرهنگ و هنر ایرانی ارجی پیدا کرد و ببالید. اما پس از آن چون صفویان آمدند و نسل­‌کشی و پاک­سازی دینی در ایران بر پا کردند همه پیوندهایی را بریدند که با قدیم داشتیم. پس هم قاجار هر آنچه را صفوی نکرده بود، از پاکسازی دینی، به انجام رساند و به یاری هم ما را مردمی کردند بی­‌خبر از گذشته و سرگرم به افسانه­‌های برساخته در کارگاه بزرگ پنداربافی صفوی.
 
با آنچه گذشت شاید ارج زراتشت­‌نامه پیدا شده باشد که پلی است تا ما را از تهیگی سده­‌های کنونی بگذراند و به دوره درخشان فرهنگ ایرانی برساند. به روزگاری که به فرموده فردوسی "کلاه مِهی" بر سر داشتیم!
 
یکی هم این که اکنون و با چاپ این نسحه از زراتشت­‌نامه دانسته شد که سراینده این کتاب ارجمند، زرتشت بهرام پژدو نبوده. زراتشت­‌نامه را کیکاووس پور کیخسرو از اهالی ری سروده است. ری که نشستگاه مَس‌مغان بود، ای، بزرگ‌ترِ مغان! و پس، آن زرتشت پسر بهرام پژدو کتاب را رونویسی کرده، چند رج هم به انجامش افزوده و نامش را در آنجا آورده. چنین تا هر خواننده پنداشته که سراینده کتاب هموست که نامش در رج­‌های انجامه کتاب آمده است.
 
زراتشت­‌نامه کتابی است کوچک که متن آن با افزوده­‌ها چون مقدمه، زندگی و زمانه زرتشت، زندگی­‌نامه اساطیری زرتشت، و کتاب­نامه بر روی هم ۱۵۰ برگ شده. انتشارات هیرمبا همت به چاپ و پخش آن کرده، با نظارت بهنام مبارکه؛ و او اهل پژوهش در فرهنگ باستان است و زبان اوستایی داند.
کتابی است که هر دوستدار فرهنگ و تاریخ ایران را شاید که کنار دست داشته باشد و بارها بخواند، و بداند آنچه را نگذاشته­‌اند بداند.

به سخن از اندرون کتاب نشویم که نوشتاری خواهد شد بلندتر زین که هست. همین بس تا کتابی شناسانده شود که بر آگاهی فرهنگی ما می‌افزاید.
 
از زندگانی و زمانه و احوال زرتشت پاک، گزارش‌هایی در برخی منابع قدیم هست، پراکنده. کتاب نیکویی هم در دهه­‌های کنونی چاپ شده که شاید هنوز در بازار کتاب باشد، با سرنام اسطوره زندگی زرتشت. زنده­‌نام دکتر احمد تفضلی با دکتر ژاله آموزگار نوشته­‌اندش. اما آن کس که خواهان زندگی­‌نامه­‌ای قدیم از پیامبر ایرانی باشد شاید و باید که زودتر نسخه­‌ای از همین زراتشت­‌نامه را تهیه کند. و چه بهتر که در دیدارها به جای شیرینی و گل، یا همراه با آن، کتابی هم به یکدیگر هدیه دهیم، مانند همین کتاب که هم بهایش کم است و هم بهترین هدیه است و گیرنده را به بهری از بود و وجود تاریخیش آشنا می­‌کند.

تلفن ناشر: ۰۲۱۶۶۹۰۱۳۷۸/ ۰۹۱۹۴۳۵۳۱۶۰

 
 /channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر
نامهٔ اهل خراسان به برِ خاقان بَر

نامه‌ای مطلع آن رنج تن و آفت جان
نامه‌ای مقطع آن درد دل و سوز جگر

قصه اهل خراسان بشنو از سر لطف
چون شنیدی، ز سر رحم به ایشان بنگر

خبرت هست که از هر چه درو چیزی بود
در همه ایران، امروز نماندست اثر؟

بر بزرگان زمانه شده خُردان سالار
بر کریمان جهان، گشته لئیمان مهتر!

بر درِ دونان، احرار حزین و حیران
در کف رندان، ابرار اسیر و مضطر!

شاد، الا به در مرگ نبینی مردم
بکر، جز در شکم مام نیابی دختر!

کشتـه فـرزند گـرامی را گـر نـاگاهان-
بینـد، از بیـم، خـروشیـد نیـارَد مادر!

آخر ایران که ازو بودی فردوس به رشک
وقف خواهد شد تا حشر برین شوم‌حَشَر؟!

- انوری ابیوردی.



۴ خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
داوود


یکم خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی

 
سه سال برآمده از زمانی که  گرم گردآوردن خاطره­‌هایی از قدیم بیرجند بودم. دوستی که قرار بود برایم خاطره‌ای خاص بگوید از من خواست تا عصر روزی به تابلونویسی داوود بروم. رفتم. نشستیم. گفتیم و شنیدیم. سپس هم یکی از بزرگان اهل سنت شهر آمدند و برایم از قدیم گفتند.
پسینگاه کِشدار تابستان بیرجند به شب رسید که آهنگ رفتن کردیم. در آن سه چهار ساعت که در تابلونویسی داوود گذشت، آقای داوود می­‌رفت و می­‌آمد. یک بار هم نپرسید که برای چه و به اجازت چه کسی اینجا هستید و چه گفتارها دارید! از آن آزادگی و دل گشاده و پرمهرش!
 
داوود از میانه دهه ۱۳۵۰ در بیرجند نامی به هم رساند که کارگاهی تابلونویسی در کوچه­‌ای از خیابان نزاری راه انداخت. چند قدم بالاتر از فتوطلایی.
کار او همزمان شد با دیگرگونی بزرگ اجتماعی، و تابلوهایش رنگ و لعابی دیگر در محیط شهر می­‌پراکند. تا پیش از آن تابلوهای سردر همه دکان­‌ها، خیابان­‌ها و کوچه­‌ها دو نام مشخص داشت: تابلونویسی ابتکار، افسر؛ و تابلونویسی وجدان.
داوود نفر سومی شد که با سبکی دیگر و با تابلوهای رنگارنگش دَمی دیگر در پیکر تابلونویسی سنتی بیرجند دمید. او جز خط نستعلیق افسر و وجدان، تابلوهایی با خط شکسته نستعلیق می­‌نوشت که آن پختگی را نداشت. اما گویی آمده بود تا با رنگ و سبک جدیدش نیاز زمانه را برآورد. همزمان در هنرستان، هنرآموز برق بود.

 در چند دهه­‌ای که گذشت داوود مردی شد با دوستان و دوستداران بسیار، و کارگاهش پاتوق دوستان بود. هم او خود با مشتریانش چنان دوستانه رفتار می­‌کرد که هر کس دوست جدیدش می­‌شد. از خیلی از مشتریان در ازای تابلونویسی یا پارچه­‌نویسی پولی نمی­‌ستاند. همین موجب شد که کسانی دانستند که اگر نیازی باشد بد نیست که تا تابلونویسی داوود بروند. هر کس که به چنان آهنگی رفت، نومید برنگشت. داوود، گرفتاران را راه می­‌انداخت. گاه می­‌شد که حقوق معلمی خودش را دربست به کسی ببخشد. ادعایی هم نداشت. تا چنان شد که گفتند تابلونویسی داوود کمیته امداد اصلی بیرجند است!
او در ضمن از علل گسترش فقر و تباهی آگاهی داشت. چون می­‌دید که گره­‌ها و گرفتاری­‌ها پیوسته روی به فزونی دارد، کوتاه نمی­‌آمد و در نکوهش عاملان تباهی­‌ها سخن می­‌گفت. زبانی رک داشت و چندان آشکارا بر عاملان ستم اجتماعی می­‌خروشید که شنونده را از سخنانش هول برمی­‌داشت.
 
چند بار به جای خدمه با کاروان زیارتی به حج رفته بود. از دیروز که بازپسین دم را برکشید و رفت، کسانی پیدا شدند و به یاد آوردند که در موقع طواف به گرد کعبه نای حرکت نداشتند، و او بوده که ایشان را بر پشت کشیده تا مناسک را بگزارند.
 
داوود عابدپور ۱۴ بهمن سال ۱۳۳۳ در بیرجند زاده شد. پشت در پشت بیرجندی بود. پدرش یکی از نه فرزند مردی بود که گرمابه عابدپور را در سده پیش بنیاد نهاد، با معماری قدیم که چندین پله به زیرزمین می­‌خورد. بعدها سرهنگ لعل داماد خانواده شد و آن گرمابه را از پدرزنش خرید، و بر جایش گرمابه نوینی ساخت و آن را گرمابه لعل نامید که هنوز در کمر خیابان نزاری برجاست. پدر داوود ژاندارم بود و مادرش خانه­‌دار. پدر به حکم ژاندارمری در زاهدان می­‌بود تا چون بازنشست شد به زادگاهش بازگشت. او سالیانی پیش­ از جهان بگذشت. اما مادر زنده است. سکته کرده و نمی­‌داند که برادر داوود چهل روز پیش درگذشته، و داوود هم پس از مدت­‌ها که با خرچنگی سنگدل در مغزش دست و پنجه نرم کرد، روز ۳۱ اردیبهشت بازپسین روز زندگانیش بود.  
 
زندگانی داوود با پسری و دختری زینت یافت که هر دو تا اخذ فوق لیسانس درس خواندند و یادگاران مردی هستند که به یک دست تابلو می­‌نوشت، و به دست دیگر داد و دهش می­‌کرد.
داوود پیام مهربانی و آزادگی بود، در محیطی دورافتاده که واپسگرایان بی­‌نگرانی از نقد و بی ترس از پاسخگویی، چونان اژدهایانی بر سرنوشت مردم چنبره زده­‌اند. او آوای سنتی دادخواهی بود. آوایی که تا بود با داعیه­‌داران شورش بر سنت­‌ها همدل نشد. می‌گویند این خیم و خوی میهنی ارثیه مادرش بود.

مردم بیرجند امروز یکم خرداد به انبوه، به تشییع پیکر داوود آمدند. چندان که جای شگفتی داشت، و برازد که ارباب قدرت هم ببینند و بدانند که آدمی را ارج مردمی باید، نه غرگی قدرت و سرمستی از سلطه بر خلقی که نان شبش آرزوست!

نام داوود در تاریخ هنر بیرجند، و پررنگ­‌تر از آن، در تاریخ اجتماعی بیرجند ماندگار باد.

 
 /channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

آیین‌های "زن‌شاهی" و "ورف‌چال"
در آبادی اَسک


۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در جاده هراز هشتاد کیلومتر که از تهران دور شویم به روستایی می‌رسیم به نام «اَسک»، از توابع لاریجان. اسک در دامنه­‌های دماوند شکوهمند است و کنار رود هراز؛ و آبادیی است بس آبادان.
در اسک، چندین سده ‌است که آیینی زنانه برگزار می‌شود به نام "زن‌شاهی"، و پیوسته به آن آیینی مردانه به نام "وَرف‌چال".
این دو امسال هم در همین ماه اردیبهشت برگزار شد. این نوشتار، این هر دو آیین را کوتاه می‌شناساند:


روز «زن‌شاهی» مردان را از روستا بیرون می­‌کنند، مردی، حق ندارد در روستا بماند، مگر او که از پای افتاده باشد. پس زنان روستا را در اختیار می‌گیرند.
نخست گِرد می‌آیند و از میان خود زنی را برمی‌گزینند شایسته و کاردان، و او را ملکه می­‌نامند. اداره‌ آبادی در آن یک ‌روز به ملکه سپرده می‌شود.
ملکه‌، نخست نگاهبانانی از میان دختران جوان برمی‌گزیند و سپس زنی را به وزارت خود معرفی می‌کند. زان پس به کار و بار و امور زنان روستا رسیدگی می‌کند. در این حال، بقیه زنان هلهله و پایکوبی می­‌کنند.
نخستین کار ملکه آن است که به سراغ کسانی برود که تازه­‌گذشته­‌ای دارند. می‌رود و رخت عزا را از تن آن‌ها بیرون می‌آورد؛ پس به زنانی می‌پردازد که با شوی خویش اختلافاتی دارند و آنان را آشتی می­‌دهد؛ از بیماران عیادت می‌کند؛ نوعروسان را شادباش می‌گوید، و ده‌ها کار دیگر از این دست.
به هر کجا برود روستاییان با شیرینی و نقل و نبات مقدم ملکه و همراهانش را گرامی می­‌دارند.
همزمان، دختران جوانی که به فرمان ملکه به نگهبانی برگزیده شده­‌اند، با رخت یک‌شکل بر تن، به همه جای روستا سر می‌کشند و اوضاع را به ملکه گزارش می‌دهند. به‌ویژه می­‌پایند که مبادا مردی خود را در روستا پنهان کرده باشد. اگر مردی یافتند او را کشان‌کشان به نزد ملکه می‌برند. آن گاه بر پایه سنت رایج، کیفری برای او درنظر می‌گیرند.
نخست او را ناگزیر می‌کنند در میان زنان برقصد. سپس او را کتک می‌زنند. پس به دستور ملکه چشمانش را می‌بندند و او را پشت و رو، بر خری می­‌نشانند و در کوچه‌های اسک می‌گردانند. در انجام هم او را با هلهله و شادی در طویله‌ای زندانی می‌کنند!
در روزِ زن‌شاهی، زنان آزادند که هر جامه­‌ای بر تن کنند، هر آرایشی بکنند و روز را به تفریح بگذرانند. روز حکومت زنان است بر این آبادی، که یادآور روزگار زن‌شاهی کهن است، و شایای مطالعه: چه شده و چرا چنین آیینی در این دیار بر پا بمانده؟
زن‌شاهی تا آنجا که این نگارنده دانسته در برخی جاهای دیگر هم به ریخت‌هایی همانند برگزار می‌شود. یکی در کارشک است، از توابع خضری و دشت بیاض در شمال قاینات.
 

اما مردان اسک هم در آن روز بیکار نمی­‌مانند. بر پایه همان آیین­‌های قدیم مردان از بامداد راهی سفری یک روزه می‌شوند. سفری که آن هم آیینی است و پیشینه‌ی دراز دارد و هم شادمانی جمعی است.

مردان اسک که بامدادان از روستا رانده شده‌اند، به دامنه دماوندکوه می­‌روند و کاری می­‌کنند، آیینی که به آن «وَرف‌چال» گویند: به معنای «چال برفی».
 وَرف‌چال چنین است که مردان اسک از دامنه‌ کوه دماوند برف جمع کرده و آن را در چاهی می‌ریزند ژرف، که می­‌گویند آن را در سده‌ی نهم قمری ـ حدود ششصد سال پیش ـ کنده‌اند. مردان قطعه‌های یخ‌زده برف را دست‌به‌دست از کوه می‌آورند و در چاه می‌اندازند و روی آن را می‌پوشانند. بدین سان سفره آب زیر زمین اسک پرآب­‌تر می­‌شود و در تابستان و دیگر فصل­‌های سال نگرانی آب ندارد. گفته­‌اند و باور دارند که این کار مقدس است و هر کس در آن شرکت کند سفیدبخت شود. و آن کس که در این آیین شرکت نکند دچار حادثه‌ای ناگوار خواهد شد. پس بزرگ و کوچک بر خود می­‌دانند که به روز زن‌شاهی، آیین ورف‌چال را برپا بدارند.


اسک، روستایی است زیبا و سردسیر. می‌گویند بانی این آبادی اشک اول، پادشاه اشکانی بوده است. می‌گویند اشک در شمال کوه‌های البرز تاجگذاری کرده و پس دستور داده در کنار چشمه آب اسک این روستا را بنیاد نهند.
 
 زن­‌شاهی و ورف­چال دو آیین قدیم است. از آن دسته آیین­‌های ایرانیان که هم محلی است و دلنشین، هم شادمانی جمعی است و هم اسباب قوام پیوندهای انسانی می­‌شود. این مردم و این سرزمین چندین هزاره را با همین آیین­‌ها پای داشته­‌اند که پیکر جشن و شادی گروهی دارد. از زمانی که اندیشه­‌های وارداتی بر جان این سرزمین افتاد و ندای نامیمون شوریدن بر سنت­‌ها برخاست دل ما مردم تباه شد و روز خوش ندیدیم. سنت­‌ها نگهبان ما بوده و هست، و در دل خود پویایی بایسته را هم دارد. ایرانیان با همین سنت‌ها و در زیر درفش شاهنشاهان، هزاره‌ها را پشت سر گذاشته‌اند تا به امروز رسیده‌اند.
 
نگاه می­‌کنیم تا سال آینده برسد و خود را به آیین زن شاهی و ورف­‌چال اسک برسانیم.
 
 
 /channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

به یاد قدرت‌الله روشنی زعفرانلو


۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


قدرت‌الله روشنی زعفرانلو پژوهشگر و مترجم تاریخ خراسان درگذشت.
او زاده سال ۱۳۱۲ اسفراین و از ایل نامدار زعفرانلو بود که در شمال خراسان بودوباش دارند. در خاندان حکومتگر قوچان و شیروان ببالیده بود.  
مردی ایراندوست بود و فرهنگ­‌پرور، و کارنامه پربارش یاری‌ها به هر کس داده بود که در تاریخ خراسان می‌پژوهید. او راه دشوار راستی را گرفته داشت، مستقل ماند، و در اوج سیطره و یکه‌تازی چپ­‌ها در محیط اندیشه ایران معاصر هم با آنان همداستان نشد. از جنجال دور بود و در مجامع و محافل دیده نمی­‌شد.
قدرت­‌الله روشنی زعفرانلو روز آدینه ۲۶ اردیبهشت جاری ۹۲ ساله بود که از جهان درگذشت.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

گزارش میهمانی شبانه
در باغ‌سرای خواجه امام عمر خیامی

به فرخی روز بزرگداشت او


۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی

سالی چند پیش ازین، روزان و شبانی چند به نیشابور اتفاق اقامت افتاد. ما را در باغ‌سرای خواجه امام عمر خیامی جای دادند، و این فخری بود که بسا روزگارانی برآید و بهره نشود.

آن روزان، به گشتن در شهر می­‌گذشت، و چون شب در می­‌رسید و همگان می­‌آرامیدند، مرا خواب در چشم نمی­‌آمد. خموش برمی­‌خاستم و در تاریکای شب خودم را به سر آن خاک می­‌رساندم. می­‌نشستم تا بنیوشم آنچه را شاید به شنوایی آید.
بایست بودن را، نوروز بود و طبیعت در جوش و خروش. صدها بلبلان همآوا می­‌خواندند و اندران میانه فاخته­­‌ها تک آوا برمی­‌آوردند، جدا از آن همنوازی، که از سر آشنایی درست با خنیاگری بود. فاخته‌ها می­‌دانستند در کجای همنوازی بزرگ بلبلان آواز متفاوت خود را سر دهند، و می­‌دادند. آوای گردش جهان، بلند، به گوش می­‌رسید.

و در آن غوغای خاموش جهان که بهری از جاودانگی از آن سر ریز بود، و آن فغان بی­‌انتهای مرغان، در زیر آن تاق­‌های ریاضی خیامی و سیحونی؛ که هزار زیبایی از گنبد آسمان داشت، زمان و زمین از یاد می­‌رفت. 

این عکس یادگاری است از آن شب­‌ها که به میهمانی خواجه امام عمر خیامی سپرده شد، و به چشیدن مزه جاودانگی بر لب خاک مردی که آینده جهان را می­‌دید و به گواه حکیم نظامی سمرقندی خبر داده بود: "گور من در موضعی باشد که هر بهار شمال بر آن گل­‌افشان می­‌کند."
بوی خوش گل­‌ها می­‌آمد و جهان با خروش حکیم سمرقندی می­‌گریست، که از چنویی یتیم مانده و "در بسیط عالم مسکون، او را هیچ جای نظیری نتوان یافت."
 


خیام بر چکادی ایستاده بود از دانش و فرزانگی بشر.  
تو از کجایی، پایت از کدام ناکجا به این سرزمین باز شده که چندِ خردلی را از این همه زیبایی و دانش و آفرینش ندیدی، و بر آن شدی تا کلنگ بر چنین جایگاهی پاک بکشی!



- گزاره‌ها از چهارمقاله.
تصحیح علامه قزوینی.
ص ۶۳.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

https://www.ibna.ir/news/534574/%D8%A7%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%AA%D9%88%D9%86-%DA%A9%D9%87%D9%86-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9




۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

بریده‌ای از گفت‌وگو با خبرگزاری ایبنا




/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
ارج‌گزاری به برخی از گردانندگان
آیین هزاره فردوسی



۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


به روز بزرگداشت فردوسی سزاوار است تا یادی کنیم به بزرگی، از چند تن از بزرگان، به جز رضاشاه بزرگ، که مهر ماه ۱۳۱۳ آیین هزاره فردوسی را بر پا کردند:

- ارباب کیخسرو شاهرخ
نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی.

- محمدولی خان اسدی
نایب تولیت آستانه رضوی.

- استاد کریم طاهرزاده بهزاد
معمار ساختمان آرامگاه.
این استاد معمار کم‌مانند ایرانی کم‌تر از دیگر بزرگان شناخته شده.


فر ایران را می‌ستاییم.
.
/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
ساتی بیگ؛
سومین زن فرمانروا در ایران


۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در تاریخ ایران باستان دو زن در برهه انجام کار ساسانیان بر تخت فرمانروایی نشستند:
نخست آزرم‌دخت بود، و دومی بور که بوران، پوران، یا پوران‌دخت هم نامیده شده.

نزدیک هشتصد سالی بعد، در انجام کار ایلخانان هم یکی زن مدتی بر تخت نشسته است. نام او: ساتی‌بیگ.
دوره حکومتش را دو سال، یا کمتر، نوشته‌اند (از ۸۳۹ تا ۷۴۱ ق.)؛ و قلمرو او را پاره‌ای از ایران در شمال باختری.
در باره رسیدن این زن به حکومت نوشته‌اند: چون مردی نامی از خاندان هولاکو باقی نبود امرای هزاره‌ها و چوپانیان، ساتی‌بیگ را به این مقام برداشتند که دختر اولجایتو بود و خواهر ابوسعید. و نام او را در خطبه و سکه داخل کردند.
(عباس اقبال. تاریخ مغول. ص ۳۵۶)

در باقی منابعی که دیدم هم چیزی بیش از همین در باره سومین زن که در میهن ما به فرمانروایی رسیده نیافتم. به دانستن می‌ارزد که جز آن دو زن باستانی، در روزگاران بعد هم زنی در این مملکت باز بر تخت فرمانروایی نشسته است. و این بهری دیگر از فلسفه تاریخ ایران را هم به دست می‌دهد.

آگاهان تاریخ مغول و ایلخانان باید چیزهایی بیشتر از ساتی‌بیگ بدانند.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

✨️🎨 تبادلاتِ فرهنگ و هنر

💎 فولدری از کانال‌های مرجع در حوزۀ فلسفه، هنر و ساینس

🔣تنها کافی‌ست لینک را لمس کنید و دکمۀ Add را بزنید و این فولدر ارزشمند را در تلگرام خود ذخیره کنید:

🔗 t.me/addlist/Xn8h0GIQZaExYzU0

👨‍🦱 آیدی هماهنگی برای پیوستن به جمع ما:

@hume1711

Читать полностью…

دژنپشت

.
افسانه شاهزاده رویین‌تن و انار


۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


افسانه‌های کهن هر ملت نیازمندی‌های او را آشکار می‌کند.
در یکی از روزگارانی که ایران به آستانه دگرگشتی رسیده تا از عصر افسانه به روزگار تاریخی درآید اسفندیار رویین‌تن در میان ایرانیان پیدا شده و او فرزند پادشاه وقت است.

دینکرد هفتم در باره رویین‌تنی شاهزاده اسفندیار می‌نویسد که او با اناری که از دست زرتشت پیامبر خورد، رویین‌تن شد. 

شایسته است در این سخن نمادین درنگی شود که گفته شده شاهزاده با خوردن انار، به میانجی مردی رویین‌تن شد که با جهان مینو پیوند داشت.

نقش انار در افسانه‌ها و در حکمت یا دانش باستانی ایران جای وارسی و آموختن دارد. خوردن انار به رویین‌تنی انجامیده است.

از انار این دانسته است که خون‌ساز است. گفته شده که در هر انار یک دانه بهشتی است و بدین روی سفارش شده که باید همه دانه‌هایش را خورد که آن یک دانه از دست نرود. ایرانیان از قدیم رسمی داشتند که چون خواستند انار بخورند دستمالی یا سفره‌ای پهن می‌کردند که دانه‌ای از آن از دست نرود. هم پس از خوردن هر انار همه جای پوست آن را وامی‌رسیدند که مبادا دانه‌ای در لابه‌لای پوست آن مانده باشد.

آن یک دانه که در هر انار است و بهشتی است؛ و این رویین‌تن‌شدن اسفندیار، هر دو در منظومه دانش کهن جای دارد. هر دو پوشیده است و رازآمیز؛ و هر دو گزارش‌هایی است از گیتی‌شناسی ایرانی و نیاز ایرانی.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
آیین شهریاری ایرانی - ۶
اندیشه سیاسی و حکومتی کی‌قباد


۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


اندیشه سیاسی و راه و روش حکومتی کیقباد آن بود که در آغاز پادشاهی بر همگان خواند و فردوسی آن را گزارش کرده است:

اگر پیل با پشه کین آورد
همی رخنه در داد و دین آورد
نخواهم به گیتی جز از راستی
که خشم خدای آورد کاستی
تن‌آسودن از رنج، کار من است
کجا خاک و آب است، گنج من است
هر آنکس کجا بازماند ز خورد
ندارد همی توشه کار و کرد
چراگاهشان بارگاه من است
هر آنکس که اندر سپاه من است.

بر پایه این اندیشه، پادشاه ایران آن کس است که:

۱. ستم پیلی را بر پشه‌ای هم به حساب آورد و آن را رخنه در راه و روش حکمرانی خود می‌شمارد.

۲. از خشم خدای می‌ترسد و راستی و نیکی پیشه می‌کند.

۳. خویشکاری خود را آسودن مردم از رنج می‌شناسد و هر آنجا را که خاک و آب باشد گنج خویش می‌داند.

۴. هم می‌گوید اگر کس توشه خوردن ندارد دربار شاهنشاهی ایران جای اوست. تواند به دربار آید تا گرسنه نماند.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
در پی شاه کیخسرو
از تَل‌زالی و تَل‌خسروی تا سی‌سخت



۹ خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی

 
شاهنامه گوید که کیخسرو، پادشاه باستانی ایران، از پس سال‌ها فرمانرانی و پس از آن که بزرگ دشمنان ایران را سر کوبید و جهان ایرانی را به زنهار رساند، پادشاهی را بدرود کرد و روانه شد. از پهلوانان ایرانی شماری همراه شاه برفتند. به پای کوهی رسیدند که شاه آهنگ برشدن بر آن داشت. زال و رستم و گودرز بماندند و چندین پهلوان از جوانان با شاه به کوه برشدند. شب بگذشت و چون بامداد دمید شاه را نیافتند. پس برف و بورانی‌ شگرف درگرفت و پهلوانان جوان در آن برف جان سپردند.
شاهنامه نگفته که این رویداد در کجا از سر شاه و پهلوانان گذشت؟

مردم یاسوج بر آنند که شهرشان جای این رویدادها بوده. چند باور ایشان را در این باره گرد آوردم و اینجا بیاورم:  
 
۱. تَل‌زالی یکی از تپه‌های کهن شهر یاسوج کنونی است. گویند اینجا نام از زال گرفته که او و سپاهیانش در بازپسین باریابی به پیشگاه شاه کیخسرو در اینجای فرود آمده بودند. امروزه سال‌هاست که این پاره کهن یاسوج، که آبروی تاریخی شهر و مردمش بود، در زیر ساخت‌وسازها گم شده و از میان رفته. بهری کوچک از آن را دست نزده‌اند که گورستان است. تل‌زالی از میان رفته تا شماری از یاسوجی‌ها و تل‌زالی‌ها داراتر شوند.
 
۲. تل‌خسروی یکی دیگر از تپه‌های کهن شهر یاسوج است. این تل تا به امروز بر جا مانده. گویند این تل یا تپه، جایگاه شاه کیخسرو بوده در برهه پیش از آن که پادشاهی را بدرود گوید. گویند در همین تل‌خسروی بود که کیخسرو، لهراسپ را بر جای خود به پادشاهی برنشاند و بزرگان ایران را بخواند تا او را به پادشاهی بشناسند.
 
۳. گویند که شاه کیخسرو از آن پس از همین تل‌خسروی به راه افتاد و برفت. گویند که از اینجا به سوی شمال رفت. آنجا که امروز شهر سی‌سخت است.
 
۴. کنار شهر سی‌سخت چشمه آبی است که آن را چشمه بِشو خوانند، و بیشتری از اهالی چشمه میشی گویندش. بشو، امر است به شستن!
گویند که شاه کیخسرو در همین چشمه سر و تن بشست و همین جا از همراهان جدا شد. گویند که همراهان شاه سی تن بوده‌اند که پس از رفتن شاه همین‌جا زیر برف مانده‌اند. گویند که آنان هر یک به اندرون گودال‌هایی شده‌اند که در آن پیرامون بوده، تا مگر از نابودی رهایی یابند. اما برف چندان بباریده که دیگر کسی از ایشان یارا نکرده که از جا برخیزد، و همگی در برف نابود شده‌اند.
 
۵. گویند، و این در شاهنامه نیامده، که شاه از اینجا بر اسپش نشست و سواره به اِشکَفت (غار) اندرون شد که بر فراز کوهی است که همین چشمه بِشو در پای آن است. امروزه از پای کوه تا فرازش جاده‌ای کشیده‌اند، پیچاپیچ، که گردنه‌ای است و به آن گردنه بیژن گویند. به نام پهلوان جوان ایران، نوه رستم.
کس از اندرون آن اشکفت آگاه نیست. گویند هر کس دل کرده و پا به اندرون اشکفت نهاده چراغی که داشته فرومرده و در تاریکا مانده. پس ناچار شده از آنجا بیرون آید.
 
۶. گویند که شاه کیخسرو در همان اِشکَفت است، و خواهد بود، تا زمانش که رسید از اشکفت برون آید و ایرانشهر را از دست دشمنان و اهریمنان بازستاند و برهاند.
 
۷. گویند شهر سی‌سخت، نام از سی تن یاران شاه کیخسرو دارد که در رکابش بودند و پس از رفتن شاه، در آن برف سهمناک سخت درایستادند تا زنده بمانند. اما دَم مرگ بر آنان چیر آمد.
 
۸. تابستان چند سال پیش که به مهر دوستی به دیدار این سرزمین افسانه‌ها شدم، دو عکس را از فراز گردنه بیژن گرفتم. بالای گردنه در گرمای تابستان بادی می‌وزید که زنده و زندگی یخ می‌زد. گویند این سرما هنوز از آن برف شگرف است که بر سر یاران شاه ایران ببارید. چشمه بِشو در پایین همین کوه است. آبی دارد گوارا که نوشیدن جرعه‌اش جان به تن بازآورد. بیشتر آنان که ازین آب می‌نوشند ندانند که چنگ در آبی می‌زنند که شاه کیخسرو از آن بنوشیده و خودش را اندر آن بشسته.

۹. دو عکس هم از تل‌خسروی از همان دوست به دستم رسید. یکی را آقای ملک‌زاده نامی برداشته، و دیگری از جهان مجاز است.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
غارت
ایران


۸ خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


غارت سرزمین‌های ایرانی پیشینه دراز دارد! ابوالفضل بیهقی، که در سده پنجم - هزار سال پیش - تاریخ می‌نوشت، درین باره خبری دارد شگرف؛ که پیرزالی با نیم پیکرش هم طمع درین کار کرده بود:

"در سنه احدی و‌ثلثین و اربعمائه (سال ۴۳۱ قمری) مردم آمدن گرفتند به طمع غارت خراسان. چنان که در نامه‌ای خواندیم از آموی، که پیرزنی را دیدند یک دست و یک چشم‌ و یک‌ پای و تبری در دست.
پرسیدند از وی که چرا آمدی؟
گفت: شنودم که گنج‌های زمین خراسان از زیر زمین بیرون می‌کنند. من نیز بیامدم تا لختی ببرم."


- تاریخ بیهقی.
تصحیح دکتر علی‌اکبر فیاض. ص ۷۹۱.



/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
تظاهرات بولواری، تمدن لابراتواری


۶ خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


"روزی به رضاشاه عرض کردم تمدنی که آوازه‌اش عالمگیر است دو تمدن است:
یکی تظاهرات در بولوارها، یکی تمدن ناشی از لابراتوارها.
تمدنی که مفید است و قابل تقلید، تمدن ناشی از لابراتوارها و کتابخانه‌هاست. ... اما آثاری که بیشتر (در میان ما) ظاهر شد تمدن بولوارها بود که به کار لاله‌زار می‌خورد و مردم بی‌بندوبار خواستار آن بودند."

- خاطرات و خطرات. ص ۳۸۳.
مهدی‌قلی‌خان هدایت، مخبرالسلطنه.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
معرفی کتاب
زراتشت‌نامه

در زیر ⬇️



۴ خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.

عکس‌های تازه از تاق کسری


سوم خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


سرانجام از هزاران تن که هر هفته و هر ماه به زیارت به سرزمین میان‌رودان می‌روند، یکی پیدا شد که سر از بند تقلید بیرون کند و تا این نشستگاه شاهنشهان ایران ما برود!
این‌ها عکس‌های تازه است از تاق کسری یا ایوان مداین؛ بازمانده کاخ شاهنشهان ساسانی در تیسپون، بر کران دجله، در خاور بغداد.
عکس‌ها را ارشک رجب‌پور گرفته، خبرگزاری عراق، و سپس دهلیزی تلگرامی منتشرش کرده. نشان آن عکاس ایران‌دوست و آن دهلیز در پایین آورده شد.



@ArashkRajabpour
Art 4 کانال تلگرامی
/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

  

خُرداد

یکم خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در باور ایرانی، اهورامزدا (خدای) نخست هفت یاور خویش را آفریده، هفت فرشته نامیرای نیکوکار، به نام امشاسپندان، و آنان جلوه­‌ها و یاران او در آفرینش­‌اند.

یکی از آن هفت امشاسپند نامیرای نیکوکار  خُرداد است.
خرداد در اوستا «هوروتات» به معنای کمال و تمام راستی و دور بودن از هر کاستی است و نام او همواره با امرداد آمده است.
ایرانیان باستان باور داشتند که یزدان پاک، خرداد و امرداد را بدان کس بخشد که پندار و گفتار و کردارش سراسر نیکی و راستی باشد.

یکی از یشت­‌های اوستا «خُردادیَشت» نامیده شده و روز ششم هر ماه هم «خردادروز» است. ایرانیان این روز را به نام خردادگان جشن می­‌گرفتند و آن را روزی می‌شناختند که اندران، قدر و اندازه کار جهان تا سال دیگر شناخته شود. باور داشتند که زرتشت پیامبر ایرانی در روز خرداد از ماه فروردین به دنیا آمده و هم اندرین روز به پیامبری برگزیده شده است. هم بر آن بودند که گشتاسپ، شاهنشاه کیانی، در این روز فرخ، دین را از پیامبر ایران پذیرفته است.
از میان ایزدان، تیشتر و فروردین و باد، همکاران  «خُرداد» ، و دو دیو گرسنگی و تشنگی دشمنانش هستند.

ایرانیان باور داشتند که این هفت امشاسپند در گرودمان، که سپس در زبان عربی «عرش اعلا» خوانده شده، بر تخت­‌های زرین نشیمن دارند و هر یک از اینان پشتیبانان بخشی از آفرینش هستند. «خُرداد»  فرشته نگهبان آب است و امرداد نگاهبانی گیاهان را در دست دارد. گل سوسن نماد خرداد است و وابسته آن.

امروز زمان آن رسیده است تا این داشته­‌های کهن را از نو سرمایه فکر و اندیشه خود کنیم.

جان هینلز نویسنده کتاب «شناخت اساطیر ایران» می­‌گوید که باید آرمان­‌های والا و اندیشه ژرفی را بازشناسیم که در جهان امشاسپندان ایرانی و وجود هر یک از این فرشتگان نهفته است. این اساطیر، بازیچه نیست. بنیاد جهان­‌نگری ایرانی است و بهری است از آنچه اندیشه نیک خوانیمش.

در باور ایرانیان کهن، بهمن از همین هفت فرشته نامیرای نیکوکار، تجلی اندیشه نیک است. از پی او اردیبهشت آید که نماد راستی است، و جایگاه سوم پس از آن همانا شهریور است که شهریاری نیک باشد.
ایرانی باور دارد که از اندیشه نیک، توان راهی به شهریاری نیک رساند. این نکته­‌ای پرارج است که در پی­‌ریزی دستگاه­‌های فرمانروایی از دید به دور مانده است.
از پی آن درستی و کمال آیند که خرداد است و امرداد؛ و چون این راه پیموده شود، بی­مرگی یا جاودانگی به دست خواهد آمد که فرجام برتر و آرمانی زندگانی است.

«خُرداد»  و دیگر تجلیات فکر کهن ایرانی نمادهایی است گیتیانه یا دنیوی که از کوشش ایرانیان در راه شناختن گیتی و چیره­‌شدن بر آن خبر می­‌دهد. کوشش پردامنه و ژرفی که بخشی یا گامی از پیکربندی دستگاه جهانشناسی ایرانی است.
در این پیکربندی، گیتی و واقعیت جهان بنیاد زندگانی آدمی شمرده شده، و آدمی در اندرون نویدهای غیرمادی و ماورایی زندان نمی­‌شود تا در آینده‌ای موهوم به رستگاری برسد.
 
سده­‌هاست که اندیشه­‌های وارداتی گره­ بر زندگانی ایرانی افکنده است. دین ایرانی، آیین آزموده فرمانروایی ایرانی که شاهنشاهی باشد، در کنار فرهنگ و جهان­شناسی ایرانی، آن سه پایه­‌ای است که راهنما و راهگشای ما خواهد بود تا راه و جای خود را در جهان بشناسیم و بازیابیم. نام­‌های ماه­‌ها یکی از نمودهای فرزانگی ایرانی است. بر ماست که کتاب­‌های مردم دیگر را کنار نهیم و ایران و اندیشه ایرانی را بشناسیم.
از تکاپویی که در انجام فرمانروایی قجران تباهکردار درگرفت و جنبش مشروطیت نامیده شد هم تنها آن بهری درست بود که  به راه ایرانگرایی می­‌رفت. بهری دیگر که به واردات اندیشه انجامید زندگانی ما را برآشفت. آن راه تمام نخواهد شد تا بر سر آیین و اندیشه ایرانی بازنگردیم.

 
/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
آیین زن‌شاهی و ورف‌چال
در اَسک


در نوشتار زیر ⬇️
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
ویرانگری آیین اشتراکی
ضحاک در برابر فریدون


۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی



این پاره از گفتار ابوریحان زیان و ویرانگری آیین اشتراکی را بازنموده است:

به روزگار ضحاک مردم صاحب اهل و فرزندان خود نبودند و بر آنان فرمانروایی نداشتند، و سلب مالکیت از ایشان شده بود، و کارها به دست زیردستان افتاده بود و مردم به دفع آنان ناتوان بودند.
فریدون که پادشاه شد بفرمود تا هر کس بر اهل و فرزند و ملک خود کدخدا شوند.

از آثارالباقیه. ص ۳۴۰.
ترجمه اکبر داناسرشت.

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

گزارش میهمانی شبانه
در باغ‌سرای خواجه امام عمر خیامی

به فرخی روز بزرگداشت او


در نوشتار زیر ⬇️


۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴

/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
تاریخنامه جان مالالاس
یکی از کتاب‌های پرفروش نمایشگاه


۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی

این کتاب تاریخ باستان، یکی از کتاب‌های پرفروش #نشر_سنگلج در نمایشگاه امسال کتاب تهران است.

تاریخنامه جان مالالاس خبرهای رخدادهای جهان را از آفرینش تا سال ۵۶۵ میلادی دربر دارد.
خبرهای این کتاب کهن به زمانی در نیمه دوم شاهنشاهی ساسانی به انجام می‌رسد.

این کتاب در پایگاه‌های اینترنتی ققنوس و ایران کتاب هم در دسترس است.



/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
شاهنامه و نام‌های باستانی ایرانیان


۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


پرسشی درگرفته که برخی نام‌های سرشناس باستانی ایران چون کوروش و داریوش نام‌های ساختگی است. زیرا در دوران‌های پیشین بر کسی نهاده نشده است.
این درست است که این چند نام باستانی در نام‌گذاری‌های قدیم کمتر دیده شده. اما اگر این دلیل بر ساختگی بودنش گرفته شود، نادرست است.
یکی این که از زمان فرجام کار ساسانیان و چیرگی زبان تازی، نام‌ها و نام‌گذاری‌ها هم تابع سامان فکر تازی شد. سخنی در میان مردم انداختند که هر کس دست کم نام یکی از شخصیت‌های عربی اسلامی را در خانواده نداشته باشد نیکی و برکت به آن خانه و خانواده روی نخواهد کرد. بدین روی نام‌های تازیان و پیشوایان دین اسلام، به موازات افزایش گرفتاری‌های اجتماعی و تنگ‌ترشدن راه‌های گذران زندگی در میان ایرانیان پیوسته بیشتر شد. آن کس که درمانده است بیشتر در پی راهی می‌گردد تا گشایشی به زندگانی خویش برساند. پس اگر تار مویی هم ممکن باشد که با گذاشتن نامی عربی بر فرزندش یک قرص نان از آسمان به کلبه ویرانه‌اش برسد، چرا چنین کاری نکند؟
چنین تا نام‌های عربی پیوسته در میان ایرانیان بیشتر شد و نام‌های ایرانی که نان و برکتی نداشت، کمتر!
اما در همین دورانی که از فرجام ساسانیان تا به آغاز پهلویان گذشته نام‌هایی چون خسرو، کیخسرو، تهمورث، سیاوش، بهمن، اسفندیار، رستم، رودابه، سیندخت، اردشیر و ... در میان ایرانیان زیاد است. چون نیک بنگریم در میان فرمانروایان تباهکار و میهن‌فروش قجران یا شاهان صفوی هم این دسته از نام‌های ایرانی زیاد است. شاه تهماسپ صفوی، و اردشیر میرزا، خسرو میرزا، بهمن میرزا و ... از قجران.
و ایرانی همان ایرانی است که دانسته نام ایرانی نان و برکت ندارد و نام عربی است که نیکی می‌آورد! پس چرا چنین شده؟
علت را باید در وجود کتاب سترگی دید که به نام شاهنامه داریم. شاهنامه نام‌های آن دسته از شاهنشاهان ایرانی را نگه داشته که در خاوران ایران فرمان می‌رانده‌اند.
هخامنشیان فرمانروایان نیمه باختری ایران بودند و فردوسی در شاهنامه داستان‌های فرمانروایان خاوری را آورده و از سلسله‌های باختری سخنی نیاورده است.
بدین روی است که نام‌های شاهنامه‌ای در میان ایرانیان باقی مانده، و نام‌هایی که در شاهنامه نیامده از یادها رفته است. توهم برکت‌خواهی دینی هم، چنان که گفته شد، بر آن نام‌های ایرانی پرده افکنده تا بیشتر فراموش شود.
شاهنامه تا آغاز روزگار رضاشاهی تنها منبع داستان‌های قدیم بود که در دسترس ایرانیان قرار داشت و آن را تنها یا در جمع‌ها می‌خواندند.
از حدود زمان رضاشاه که کاوش‌های باستان‌شناسی درگرفت و جای‌های کهن از زیر خاک بیرون آورده شد نام‌های باستانی هم به یادها آمد و در نامگذاری‌ها به کار بسته شد. از همان زمان هم که فرهنگ باستان ما زنده شد و سپس در سال ۱۳۵۰ که جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی گرفته شد نام‌هایی زنده شد که به عمد از یادها رفته بود.
این نگهداری نام‌های پاک ایرانی از یاری‌های شاهنامه و فردوسی به فرهنگ، بود و هستی ملی ماست.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

⭕️منتخبی از بهترین "گروه ها" و "کانال های" تلگرام

Читать полностью…

دژنپشت

.
پاره‌ای حکمت کهن
ارج دانش و حکمت، و پرهیز از خون‌ریختن


۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی

- بدان که به روزگار پیشین کارها به مناظره  و پیغام و افزونی دانش و حکمت بود.
جنگ و خونریزش نطلبیدندی، کارها به علم و حکمت کردندی، و اهل عالم و ممالک در آن متفق بودندی.


- آداب‌الحرب والشجاعه. ص ۱۶۹.

/channel/dejnepesht4000
.

Читать полностью…

دژنپشت

.
ایران و بزرگی ایران

۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی


ایران از عهد کوروش به بعد تا زمان جنگ ماراتون (با یونان)، بسیار متمدن و قادر بود، و قومش بزرگ‌ترین ملت روی زمین بود. هنوز روم طفل بود و اروپای جدید پا به عرصه نگذاشته بود و یونان مملکت متحدی نبود. یونانیان به چندین طایفه منقسم و فقط از بیم لشکر ایران چندی با هم متفق شدند.
ایران در آن زمان برای جهان قوانین وضع نمود و مذهب به وجود آورد. آیین ایرانی پر از قوت زندگانی است. درویشی و دریوزی و قلندری در آن راهی ندارد و به زندگی دنیایی بی‌اعتنا نیست.

برگرفته از گات‌ها. ص ۷۴ تا ۷۷.
گزارش استاد پورداوود.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…

دژنپشت

.
نشر برسم
در نمایشگاه کتاب امسال تهران
راهروی ۲۷
غرفه ۱۸۱.
از ۱۷ تا ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴.

متن‌های کهن ایران در انتشارات برسم عرضه می‌شود.


/channel/dejnepesht4000

Читать полностью…
Subscribe to a channel