.
هایده و ستار در بیرجند
۲۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بریده گزارشی بلند
سال ۱۳۵۵ در مهر ماه، جشن تولد شهبانو فرح دیبا به دعوت امیر اسدالله علم در بیرجند برگزار شد. خلاصه مراسم آن جشن تولد شهبانو و آنچه امیر برای برگزاری بهتر و گیراتر جشن کرده در یادداشتهای امیر - مجلد سال ۱۳۵۵ - ثبت است.
آن جشن حاشیه مهمی هم داشت که در بیرجند بیسابقه بود و آن دعوت امیر اسدالله علم از هایده و ستار دو تن از آوازخوانان تراز اول آن روز ایران به بیرجند بود.
برنامههای آن دو برای خاندان شاهی در شوکتآباد اجرا میشد.
خانم هایده و آقای ستار چند بار در شهر هم گشتند. به بازار هم رفتند.
به هر کجا در شهر میرفتند شماری از نوجوانان، جوانان و برخی بزرگترها در پیرامونشان گرد میآمدند.
دو شب هم برنامه آوازخوانی هایده و ستار در مدرسه شوکتی برگزار شد. شرکت در آن را برای همگان آزاد گذاشته بودند. مدیر برنامه آقای ف. بود.
دو خواننده در زیر تاق بزرگ مدرسه میخواندند و بینندگان دورتادور صحن نشسته و عدهای هم ایستاده بودند. در رواقهای طبقه دوم هم عدهای جمع شده بودند و از بالا تماشا میکردند.
در محیط بیرجند که تندروها همواره میکوشند جو را در اختیار بگیرند واکنشهایی هم به آن برنامه شد.
میدانیم که امیر اسدالله علم مردی بود تجددخواه که پایبند سنت بود و با این حال بر خرافات پشت پا میزد و از داوری عموم نمیهراسید.
نگارنده با شماری از آنان که خاطراتی از مجلس هایده و ستار در بیرجند داشتند گفتگو کرده.
با آقای ف. تماس گرفت تا خاطرات ایشان را دریابد و ثبت کند. ایشان انکار کردند و گفتند چیزی به یادشان نمانده و حتی خود هم در آن برنامه حضور نیافتهاند.
دیگر آقای علیرضا زمانی، فرماندار وقت بیرجند، بود. سخنان آقای زمانی در باره هایده و ستار در بیرجند را در کتاب "فرمانداران بیرجند" آوردهام.
مشروح این گزارش در کتابی که از رخدادهای بیرجند در دست تهیه است آورده خواهد شد.
/channel/dejnepesht4000
.
سه تیر
۲۲ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در روزگار باستان ایران سه تیر انداخته شد که هر سه سرنوشت ایران و ایرانی را دیگر کرد.
نخستین، تیری بود که آرش انداخت و آن نامدارتر تیرهایی است که در دنیای ایرانی انداخته شده. تیر آرش مرز ایران و توران را آشکار گرداند و به جنگ میان دو کشور پایان داد.
دومین، تیری است که رستم بر چشم اسفندیار زد. تیری که آن هم به داستانها راه یافته، و آن هم راه ایران و ایرانی را در آینده دیگرگون کرد.
سومین، تیری است که در سرآغاز دوران تاریخی ایران انداخته شد. آن تیری بود که بستور بینداخت، پسر زریر، در جنگی آیینی که به روزگار شاهنشاهی گشتاسپ میان ایران و توران درگرفته بود.
بستور تیر را بر بیدرفش زد، و او بزرگ سپاه توران بود، و به زخم آن تیر از پای افتاد و جنگ با چیرگی ایرانیان به انجام آمد.
برداشت از :
دوازده متن باستانی.
گردانیده بیژن غیبی.
بنیاد موقوفات دکتر افشار.
چ دوم. ۱۳۹۷.
/channel/dejnepesht4000
.
علینقی خان اسدی
بریده گزارشی بلند
۱۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بنیانگذار کمپانی لیلاندموتورز ایران
سازنده اتوبوسهای دوطبقه
بنیانگذار مجتمع مسکونی آ. اس. پ.
سازنده کامیونهای انترناش
پیشتر نوشته بودم که سزاوار است ماه مهر را ماه اسدی بنامیم، یا دستکم روز نخست مهر روز اسدی نامیده شود.
در این نوشتار سخنی چند از علی نقی خان اسدی آورده میشود. کوچکترین پسران اسدی.
او در بلژیک مهندسی ساختمان گرفت.
به ایران که بازآمد حمیده خانم، دختر میرزا محمدعلی فروغی، رجل بزرگ تاریخ معاصر را به زنی گرفت.
چند سال بعد با برادر بزرگش سلمان خان، و دو برادر به نام جوادی شرکتی ساختمانی را به نام پِیسا ثبت کردند.
نمایندگی کمپانی لیلاندموتورز انگلستان را گرفت. زمینی در کیلومتر ۱۴ جاده مخصوص کرج خرید و کارخانه لیلاند ایران را بنیاد نهاد. خط تولید کامیون لیلاند را باز کرد.
اتوبوسهای دو طبقه را ساخت که چند دهه در خدمت شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه بود.
لیلاند موتورز ایران، جز آن هم نخستین خودروهای زبالهکش را برای شهرداری تهران ساخت.
علینقی خان با دوستانش پناهپور و سلطانی نخستین مجتمع مسکونی بلندمرتبه را در ایران ساختند. چند برج برآوردند که به نام آ. اس. پ. معروف شد. به نام اسدی، سلطانی، پناهپور.
نمایندگی کمپانی اینترنشنال امریکا را هم گرفت و کامیونهای آن کمپانی را در ایران میساخت که به نام انترناش معروف بود. کامیونهایی درشتپیکر که به کوهی از آهن میمانست. خدمات پس از فروش آن کمپانی را هم در ایران داشت.
سال ۱۳۵۷ که ایران ناآرام شد در حدود آذرماه از کشور بیرون رفت تا پس از آن که آرامش برقرار شد به کشور بازگردد. اما اوضاع روی آرامش ندید و با خروج پادشاه از کشور، همه چیز زیروزبر شد.
علینقی خان از خارج ایران اموالش را وقف بر آستانه رضوی کرد. کمپانی لیلاندموتورز ایران پس از مدتی بلاتکلیفی با نام شهاب خودرو به کار تولید اتوبوس ادامه داد.
علینقی خان اسدی زاده یکم مهر ۱۲۹۴ در بیرجند بود. ماه مهر سال ۱۳۷۸، روز هشتم ماه، ۸۴ ساله بود که در پاریس بدرود زندگانی گفت و به دل خاکی رفت که خانه خودش نبود . . . .
/channel/dejnepesht4000
.
نی
۱۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
نی را ساز کهن بشر شناسند.
از گیاهی به دست آید، آبی که ساقه میان تهی دارد.
آدمی از روزگاران کهن از نی سازی بادی ساخته و همراه خود میداشته. ویژه به دوره کوچ و با کوچروان.
در زبان فارسی نوشتاری جداگانه در باره نی و تاریخ نی دیده نشد. مگر نوشتارهایی کوتاه و پراکنده در فرهنگها و دایرهالمعارفها.
نی، بیش از هر کس، چوپانها را به یاد آورد و هم یادآور دلتنگیهاست. گویی آوای غمینی که از این ساز برآید بر دل هر ایرانی بیش از دیگر آواها مینشیند.
نی جز این، با نام نای رویین و نای سرغین، ساز نبردها بوده. این دسته از نی در شاهنامه آمده.
دسته دیگری از نی، نی هندی است، یا خیزران، که سالهایی است تا از ابزارهای آراستن خانههای ایرانیان شده.
نی در سرزمینهای پر آب چون هندوستان ابزار ساختن خانه باشد.
سعدی یکی از شاهکارهایش را در باره هندویی آفریده که فرزندش را نفظاندازی آموخت!
اما نی در جهان پر از هنر ایرانیان دستابزار هنری دیگر هم شده و آن خوشنویسی است.
نی با مرکب، تنها ابزار خوشنویسی و خوشنویسان است.
هر کس در کلاس خوشنویسی به سر برده آوای دلنشین لغزیدن قلم نی بر کاغذ را از یاد نخواهد برد. هم چاقوهایی که نام قلمتراش دارد، و استادانی که نی را تراش میدهند تا نوک قلم را آراسته و مهیای نوشتن کنند و جهان شگرف خوشنویسی را برپای بدارند.
به دیدن عکسهایی که هممیهنی از کشتزار نی و برداشت محصولش انتشار داده بود این چند کلمه را نوشتم. عکسهایی که زن و مرد ایرانی را در زمان برداشت این محصول کهن نشان میدهد.
ایران، هنوز هم همان باغِ خرمبهاری است که فردوسی فرموده بود. با هر آن چه از ناخوشی و تلخی بر سر مردمانش ببارند. ...
/channel/dejnepesht4000
.
معرفی کتاب
۱۶ زن فرمانروا
۱۶ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از خلفای راشدین تا برسد به قاجاران، با حساب فرمانروایان اندلس و قاهره مجموعا ۸۴۹ تن در ۱۴۰۰ ساله پس از برآمدن اسلام در سرزمینهای خلافت اسلامی فرمانروا شدهاند.
از این شمار تنها ۱۶ تن زن بودهاند و بیشتر این ۱۶ زن فرمانروا کشته شدهاند.
چرا؟
این به ما روشن میکند که حکومت مردانه سراسر تاریخ ما را در بر گرفته است.
این چند خط از کتاب «زنان فرمانروا» آورده شد. کتاب را خانم بحریه اوچوک نوشته، از دانشگاهیان ترکیه، و کتابش را زمانی منتشر کرد که زنی نخستوزیر کشورش بود: تانسو چیللر.
زنان فرمانروا کتابی است سودمند و روشنگر در مطالعات تاریخی.
جا دارد یادی از «خیرات حسان» شود که اعتمادالسلطنه به روزگار ناصری در سه مجلد تالیف کرده و گزارشی است از زنان نامدار دنیای اسلام، و در آغاز فرمانروایی رضاشاه به چاپ رسید.
خواستاران کتاب به این شماره پیام بدهند: 09303862237
«زنان فرمانروا»
بحریه اوچوک
ترجمه محمدتقی امامی
با مقدمه باستانی پاریزی
تهران
کورش
چاپ اول. ۱۳۷۴.
/channel/dejnepesht4000
.
.
درنگی بر افتادن ضحاک
و بر تخت نشستن فریدون در گزارش شاهنامه
۱۳ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
به گزارش شاهنامه، آغاز پادشاهی فریدون، سرآغاز آسودن از رنج، و رهایی ایرانیان از ستم ضحاکی بود.
به یاد داریم که فردوسی پیشتر خبر داده بود که در روزگار ستمکارگی ضحاک " آیین فرزانگان" از میان برخاسته بود:
نهان گشت آیین فرزانگان!
در آن چنان احوالی دیوانگان به کام و ناز رسیده بودند.
هم خبر داده بود که در روزگار ضحاکی که زمانه چیرگی ستمکاران است، هنر خوار شد، و جادو و زشتکاری ارج پیدا کرد. تا چندان که حتی یک کلمه سخن نیک و نیکی جز در نهان گفته نمیشد.
از گزارش فردوسی برمیآید که چون دست فرزانگان از کارها کوتاه شد و آنان از میانه رانده شدند ستمکارگی بر کشور حکمفرما گردید.
حاصل راندهشدن فرزانگان، گسترش راه و روش دیوانگان بود.
چنان احوالی، زشتکاری و ستم را در پی آورد. دستاورد آن اوضاع چیزی نشد مگر ناخرسندی همگان و سپس خیزش بر فرمانروای بیدادگر.
در باره خیزش هم خبر میدهد که خیزش، به سرکردگی کاوه دادخواه بود. او یکی بود از پیشهوران بازار. جالب توجه است که بازار آغازگاه خیزش بر ستمگر بود و یک پیشهور درفش خیزش را در دست داشت. در نظر بداریم که عامه هیجانزدگان، گرسنگان و تهیدستان در آن شورش جایی نداشتند و کاری نکردند.
با این همه، کاوه خود داوخواه پادشاهی نبود و زمام حکمرانی را به دست فریدون سپرد. فریدون از تخمه شاه تهمورث بود و فر کیان داشت.
دانسته میشود که خیزشی برآمده از خشم فروخورده همگانی، به خودی خود، به جایی جز کامیابی فرصتطلبان نخواهد انجامید.
وجود رهبری فرهمند چون فریدون نباید از نظر دور بماند تا دست سودجویان به امر بس مهمی چون سیاست حکومت نرسد.
فردوسی بهتر ستایش ممکن را از فریدون کرده و او را چونان بارانی ستوده که بر جهان ببارد، یا دانشی که روان آدمی را ببالاند.
اینک فردوسی خبر میدهد که روزگار فریدونی روزگار ««شادکامی فرزانگان» است.
«شادکامی فرزانگان» را سپس حافظ هم به زمان خود و به زبان خودش سرود و ستود:
شد آن، که اهل نظر بر کناره میرفتند!
از این گزارش توان این را هم دریافت که ستم و بیداد آن چیزی بوده که در هر روزگار بیش از گرسنگی و ناداری بر آدمی گران آمده است.
/channel/dejnepesht4000
.
.
فرمانروایی ایرانی، فکر ایرانی، متفکر ایرانی
۸ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
کتابهای بسیاری در باره زندگی و احوال و افکار بزرگان دنیا در ایران انتشار یافته. از زندگینامه و آرا و افکار فیلسوفان یونان و چین باستان تا متفکران سدههای کنونی اروپا و روسیه.
این که ایرانی این اندازه تشنه دانستن تحولات دنیا باشد و بزرگان دنیا و فکر متفکران دنیا را بشناسد در خور ستایش است.
اما بدی کار آنجاست که همین ایرانی از زندگی و آرا و افکار بزرگان خودش چیزی نمیداند.
شاید درست است که میگویند فلسفه در سرزمینهای باختری روییده و در دنیای ایرانی چیزی از آن نتوان یافت. اما ایرانی اگر فلسفه نداشته، راه و آیین خودش را در فکرکردن داشته است.
سنت قدیم و پرمایه نگارش کتابهایی چون تاریخالحکما و اندرزنامه و نصیحتالملوک و سیاستنامه گواه این سخن است.
در هر یک از موضوعهای بالا چندین کتاب قدیم داریم.
بدی آنجاست که ما را دور از داشتههای خودمان بار آوردهاند. از دبستان تا دانشگاه هر چه آموختهایم در باره باخترزمین بود و باخترزمینیان، اندکی از چین و روسیه و قسمتی هم از اسلام.
کسی یک بار به ما نگفت که ممکن است در سرزمین کهنسال خودمان با پیشینه دور و درازی که در اداره نیمی از دنیا داشته، دست کم یک تن پیدا شده که دارای فکر بوده و با فراز و فرود دنیا آشنایی داشته است؟ ... .
بدی آنجاست که مثلا ایرانی که تشنه شناختن موسولینی و هیتلر و استالین و دوگل، تا به خانم اوباماست، زمانی به دست نمیآورد تا از زندگانی پادشاهان باستانی یا از متفکران خودش چیزهایی بیاموزد که به درد امروزش بخورد. شنیدیم که زن یکی از بزرگان در همین دوره گفت که سر آن دارد تا کتابی به پیروی از کتاب زن اوباما بنویسد!
اما مثلا از زندگانی سیاسی فریدون یا کیخسرو یا گشتاسپ شاه هیچ سخنی در محافل واقعی یا مجازی به میان نمیآید.
در دوره این سه شاهنشاه باستانی دیگرگونگیهای بنیادین در آیین فرمانروایی ایرانی و در فکر و اجتماع ایرانی رخ داده. بسی بیش از آن که صرفا افسانهاش بپنداریم. از آن افسانهها که پدربزرگهای قدیم در پشت کرسی و زیر نور لامپا برای نوهها بازمیگفتند.
بازخواندن زندگانی، فکر سیاسی و روش فرمانروایی پادشاهان کهن ایران، بسی بیش از سرگذشت و آیین حکومتگران کشورهای دنیا برای ایرانی آموزنده است و راهگشا.
این کار، این نیاز ملی را چه کسی برخواهد آورد؟ کِی جویای احوال گذشتگان متفکر خود خواهیم شد؟
/channel/dejnepesht4000
.
کشتزارهای زرشک.
اَفین.
زیرکوه.
خراسان جنوبی.
تا ماه مهر به انجام برسد، زرشک رسیده و آماده برداشت میشود.
۵ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
/channel/dejnepesht4000
.
.
.
تونلهای زیرزمینی در شهر غزه
و نگاهی به نقبها و نقبزنان در تاریخ ایران
۴ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
چندی است که سخنانی از نقبها یا تونلها به میان آمده که در زیرزمین در شهر غزه کندهاند. یادم آمد تا از شیوهای گزارش دهم که در تاریخ سدههای میانه ایران ثبت شده و آن همین کندن دالان و نقب در زیرزمین بوده است.
نمونههای روشن از این کار را شرفالدین علی یزدی در «ظفرنامه تیموری» نوشته است. اینجا کاری به منش تیمور و روش حکمرانی او ندارم. هم به نگاه تاریخی آقای یزدی کاری ندارم. به سر گزارشهایش میروم از نقبزدن در زیر زمین و در دل کوه. کاری که در غزه شد تا نهانگاه باشد، به زمان تیمور میشد تا قلعههای استوار را ویران کنند و بر آن دست یابند.
یزدی نوشته است که چون تیمور آهنگ گرفتن قلعهای میکرد نقبزنها دست به کار میشدند و زمین را از چندین سو میبریدند. نام نقبزنها را آورده که فلان و فلان و فلان آغاز بریدن نخستین نقب کردند. چند تن دیگر نقب دوم را بریدند. دستهای دیگر نقب سوم را. و بر همین ترتیب، تا چنان که زمین در زیر قلعه چون غربالی مشبک میشد.
روش کار چنان بود که هر چه زمین را میبریدند در فاصلههایی تیرک چوبی میگذاشتند تا نقب را استوار بدارد.
همزمان پیغامبران در آمدوشد بودند تا مگر باشندگان قلعه از راه گفتوگو دست از نبرد بکشند. اگر بهرهای به دست نمیآمد زمان آن میرسید که تیمور و سپاهیانش از دسترنج نقبزنها بهره برگیرند.
پس، اندرون نقبها را پر از هیزم میکردند. نفط بر آن میریختند و آتش در آن میزدند.
دیری برنمیآمد که تیرکهایی که نقب را نگه میداشت میسوخت و فرومیریخت و بنیاد مهیب و استوار قلعهای بزرگ با همه باشندگانش، از آدمی و مال و رمه و داشتههای دیگر، همه بر روی هم آوار میشد.
شرفالدین علی یزدی حتی گزارش داده که گاه در زمان بریدن نقب در کوهها به سنگهای خارا میرسیدند. اما نقبزنها یک بار «به نیروی دولت قاهره مقدار سی و پنج گز سنگ را هم سوراخ کردند».
تاریخ نویس ما در این گزارش دو عنصر «دانش فنی و کاربلدی نقبزنان» را در کنار «باور ایشان به نیروی دولت تیموری» در کار دیده تا سنگ خارا بریده شده و قلعهای استوار فرو ریخته شده است.
خبرهای بریدن نقبهای زیرزمینی در سدههای میانه تاریخ ایران فراوان است.
تا پیش از آن ایرانی در شهرها میبود. شاهنشاهان ایران از زمان کیومرث، نخستین انسان، تا به پایان ساسانیان همه به شهرسازی ستوده شدهاند.
چون زندگی شهری ایرانیان برافتاد و ایرانی ناگزیر به زندگی در قلعهها تن داد، دانش بریدن نقب هم رونق گرفت و بگسترد.
/channel/dejnepesht4000
.
طبس
دوم مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بامداد روز نخست ماه مهر پیش از آن که جای و جاه مهرماه را در دل خود پیدا کنیم خبر ناگواری میهن را درنوردید: در معدنی در طبس دهها هممیهن جان باختهاند. تا نیمروز و شب برسد شمار کشتگان بیشتر شد.
طبس شهری است که نشان درد و زخمی بزرگ و بسیار دردناک را بر پیکر خود دارد. روز ۲۵ شهریور سال ۱۳۵۷ زمین طبس و سراسر سرزمین جنوبی خراسان سخت بلرزید و چند هزار تن کشته شدند.
امروز که خبر جان سپردن کارگران معدن طبس رسید چند روزی از چهل و ششمین سالگرد آن تلفات بزرگ برآمده بود. هنوز آن تلخکامی فراموش نشده.
به آن سال، زمان و زمانه چنان بود که چند روزی پس از زمین لرزه طبس گروهی که مدعی شده بود از روحانیان طبس است نامهای سرگشاده به آیتالله خمینی نوشتند، و در آن نالیدند که زمین لرزه کار حکومت شاه است که زبالههای اتمی شوروی را در کویر طبس دفن کرده و اکنون رخدادی چنان ناگوار بر مردم فرود آمده.
امروز اگر هم کسی بیگمان باشد که فروریختن معدن، دستاورد ریاست کسان ناسزاوار بر معدن، و بر سلسله مراتب بالاتر از آن است، باز هم نشود سخنی از جنس گلایه گفت.
روز نخست ماه مهر باید روز شادمانی میبود.
باز هم غمی نو به مبارکبادمان آمد.
"ما را به سختجانی خود این گمان نبود"!
/channel/dejnepesht4000
.
تهران
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
از برج میلاد در میانه باختر
تا جنگل لویزان و برجهای ارتش در لویزان
در میانه خاور شهر.
پسین بازپسین روزِ شش ماهه نخست سال.
بدرود با تابستان.
درود بر پاییز.
پاییز! برای ایران خبرهای خوش بیاور، از شادی، آسایش، گشادگی روزگار و سربلندی.
#محمود_فاضلی_بیرجندی
/channel/dejnepesht4000
.
.
درنگی بر مسیر برافتادن شاهنشاهی پارت
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
- برگرفته از «تذکره اربیل».
بخش ۸. ص ۷۲ تا ۷۴.
و پارسهاکه خيال تصرف شاهنشاهی پارتها را در سر میپروردند، نیروی آنان را در چندين نبرد آزمودند. و واقع شـد که بار سنگين پیکارها به تدریج پارتها را بفرسود. و پارسها با مادها، بر آن حال واقف شدند و با [دو فرمانروای محلی] پيمان بستند، و در فصل بهار حملۀ سختی به پارتها كردند. و پارتها در محاصره افتادند و بشکستند، و شاهنشاهـی آنان تا ابد برافتاد.
ابتدا [چند شهر] سقوط كرد و سالی برنيامد كه همۀ سرزمينها را هم از دست دادند. و کار پارتها، هرچه کردند، عبث بود. روز آنها به سر رسيده بود و زمانه با آنان سر ناسازگاری داشت. پارسها همۀ سرزمينها و حتی پایتخت آنان [تیسپون] را تصرف كردند.
اما باز هم پسر كوچك اردوان [پنجم]، اَرشَك نام، از پارسها هر که را توانست، درعین بیرحمی، در تيسفون از دم تيغ گذراند. اما پارسها در همانجا درایستادند و پای فشردند تا سرانجام تيسفون را پايتخت امپراتوری خود ساختند.
و آن روز كه پادشاهی پارتها به سر رسيد، پسران ارشك قدرتمند بودند، و بيست و هفتمين روز ماه نيسان بود، و روز چهارشنبهای از سال ۵۳۵، از حکومت يونانیها.
ملاحظات:
۱. پیش از برافتادن پارتها نیروی بزرگی در بیرون شاهنشاهی، پیکر بسته.
پارتها از آن آگاه نبودند، یا چشم بر آن بسته بودند؟
آن نیروی بزرگ، نبردهای پراکنده میکند تا بنیه حکومت را ارزیابد و همزمان، آنان را بفرساید. پس با قوم بزرگ ماد و یکی دو فرمانروای کنارههای امپراتوری دست میدهد. جنگی بزرگ برپا میکنند و شاهنشاهی پارتها را فرو میآورند. در آغاز چندین شهر و سپس همه سرزمینهای فرمانروایی پارت به دست ساسانیان میآید. در انجام نبردها تیسپون هم از دست پارتها بیرون میرود.
۲. چنان که این کتاب نوشته، روز پارتها به سر رسیده بود و زمانه با آنان سر ناسازگاری داشت. این نکته ماورایی این بررسی تاریخی باستانی است.
۳. از این جا، چنان که در زمانهای دیگر هم دیده شده، یکی از فرزندان آخرین شاهنشاه کوتاه نمیآید. کاری که پس از برافتادن ساسانیان هم پسر یزدگرد سوم کرد. اما گزارش میگوید که با این همه، بازپسین زوری که یکی از پارتها زد هم بهری نداد و ساسانیان در تیسپون ماندند و نبرد کردند تا نشستگاه شاهی را هم از آن خویش کردند.
۴. در انجام سخن آمده که فرزندان ارشک در روز سقوط هم قدرتمند بودند. شاید تا آن عنصر ماورایی در نگاه به جهان را نیرومندتر گرداند.
بهره:
یکی عنصر ماورایی که پیوندی با راست جهان ندارد در این گزارش آمده است. شاید گزارشگر دیانتپیشه را باید تا چنین به دگرگشت روزگار بنگرد! این گزارش، جز آن یک پاره ماورایی، پله پله برافتادن شاهنشاهی پارتها را بازگفته است.
این گزارش، یکی از الگوهای شناختن تاریخ است.
دستگاههای بزرگ فرمانروایی از چه راههایی دیگر به فرجام میرسند؟
/channel/dejnepesht4000
.
برات ملایی
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بریده گزارشی بلند
هشتم شهریور ۱۳۰۶ در بیرجند زاده شد. چندی دکان حلبکاری و لحیم کاری باز کرد. ابزارهایی میساخت که شگفتی برمیانگیخت. گمان میکردند آن را مثلا از هندوستان آوردهاند.
سپس به بلیتفروشی برای اتوبوسها مشغول شد.
متفقین که به خاک ایران ریختند نان گران و کمیاب شد. برخی نانواها نان را برای قوای متفقین کنار میگذاشتند. برات ملایی یک بارخودش را از خول دکانی نانوایی پایین انداخته بود، در را از داخل باز کرده و نانها را میان مردم بخش کرده بود.
زمان غائله مصدق که شد به طرفداران امیر پیوسته بود. با بدخواهان امیر تعارف نداشت. غوغاییان از او حساب میبردند.
محمدرضا خان رخشانی، شهردار، به او کارهایی سپرد و چون دریافت که در اجرای وظایفش با احدی تعارف ندارد نگهبانی از درختها و چمنها را به او سپرد.
هر بامداد شماری از ساکنان آبادیهای کوه باغران با بار سبزی بر پشت خر، میآمدند تا بارها را در شهر بفروشند. خرهای آنان چمنها و کاکل درختهای نوکاشته را میخوردند. ملایی دستوری از شهردار گرفت که همه باید به مالهای خود پوزبند بزنند. این دستور بر سبزیفروشان باغران گران آمد.
شهرداری، موتورسیکلتی چوپا به او داد تا به سرکشی ساختوسازها برود. گاه که درمییافت شخص از روی نیاز و استیصال خلاف کرده تا سرپناهی برای خود فراهم آورد چشم میبست.
هر بار که امیر به بیرجند میآمدند در اکبریه در رکاب امیر بود. از آن جا هم عدهای با او کینه بستند. بدخواهانش پیوسته در فزونی بودند. جوی بر ضد او درست شده بود. کسی نمییارست سخنی از نیکی برات ملایی بیاورد.
از اهالی خیرآباد بود. انباردار دسته ابوالفضلی هم بود. به سابقهای که داشت، برای حلبهای نفت مصلی درپوش درست میکرد و هر یک را دو قران به سود دسته میفروخت. یک بار یکی از خویشاوندانش یکی از حلبها را از او خواسته بود. ملایی حساب خویشاوندی را کنار گذاشته و گفته بود: اینها مال حضرت عباس است. دو قران به صندوق مصلی بیندازید و یک تین بردارید.
نشد که لقمه غذایی حتی از نذریهای مصلی به خانه ببرد.
پس از هر مراسم، دوستانش را فرامیخواند تا بیدرنگ قالیها را به انبار مصلی ببرند. کسانی ایراد میگرفتند که اینهمه عجله چرا؟
میتوپید: بله، فردا که آفتاب برآید و قالیها آفتاب بخورد و خراب شود، من باید جواب حضرت عباس را بدهم.
زمستان ۱۳۵۶ زمان آخرین سفر امیر اسدالله علم به بیرجند بود. شبی حال امیر بسیار بد شد. فرماندار وقت، زندهیاد بیژن افراسیابی، از تهران درخواست طیاره کرد. اما فرودگاه بیرجند امکان نشست و پرواز شبانه نداشت.
در آن نیمه شب با تدبیر پدر من نگارنده، قرار شد که فرمانده پادگان سربازانی به فرودگاه بفرستد. دستههای شهر هم هر چه چراغ توری دارند به فرودگاه بفرستند. سربازان چراغ به دست، دو طرف باند بایستند. هواپیما بر زمین نشست و امیر را برد.
در آن شب زمستانه، مردی که شتابان در شهر گشت و از هر دسته چراغ توریها را گرفت و به فرودگاه رساند، برات ملایی بود.
سال ۱۳۵۷ که ورق زمانه برگشت زندگانی او هم برگشت. با تفنگ به خانهاش ریختند. به دادگاهش کشاندند. دلیر درایستاد که بر همان مرام هست که بوده.
گفت در میان شما کسانی میبینم که نشان شیروخورشید بر سینه خود خالکوبی کردهاند. یک عمر با ما رفیق دل بودهاند. اما آن نارفیقان، تا نسیم از سویی دیگر وزیده بود پوست انداخته و به انقلابیون پیوسته بودند.
ملایی از شهرداری بازنشسته شد. از مصلی هم راندندش. در خانه نشست. نوارهای روضه را گوش میکرد و میگریست.
از خانه که بیرون میرفت بیانگیزه، یکه و تنها میگشت. میدید که آنچه را با جان و دل نگهبانی کرده بود اکنون رها مانده و کسی به آن بهایی و ارجی نمیگذارد. او چمنهای شهر را میشناخت. برگ برگ درختها را میشناخت. میدانست که هر درخت چند ساله است و هر شاخه درختی کی رُسته. اما میانه او با چمنها و درختها دیگر آن میانه پیشین نبود. گویی دو دلداده قدیم از هم بریدهاند.
برات ملایی روز ۱۲ شهریور سال ۱۳۷۷ چشم از دنیایی بست که برای آبادان کردن و سرسبزداشتن آن عمری به جان کوشیده بود. روزنامه «آوای بیرجند» یادبودی انتشار داد و او را «مرد سبز بیرجند» خواند.
تا فضاهای سبز شهر بیرجند بر جا باشد، یاد و نام برات ملایی زنده خواهد ماند.
/channel/dejnepesht4000
.
معرفی کتاب
تاریخ سبئوس
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
سبئوس مورخ ارمنی برهه پسین عهد باستان است و این نام به سدههای دو تا هشت میلادی گفته شده.
برهه پسین عهد باستان روزگاری بود که دینی نو از سرزمینهای جنوب باختری امپراتوری پارس پیدا شد و در زمانی کوتاه سرنوشت دو امپراتوری پارس و روم را دیگرگونه کرد و مناسبات و موازنههای معمول دنیا را بر هم ریخت. زان پس تا حدود سه سده کتاب و سندی از رخدادها به دست نیامده و دنیای ما در تاریکیهایی فرو میرود، شکانگیز!
درست در همان تاریکیهای سیصد ساله است که تاریخ سبئوس نوشته شده است.
تاریخ سبئوس به زبان ارمنی نوشته شده. از زندگانی سبئوس آگاهی زیاد در دست نیست. اما کتابش خبرهای دست اول از رخدادهای آن روزگاران دارد. از بیرون آمدن فرزندان اسماعیل از شبه جزیره عربستان و پراکندن آنان در سرزمینهای دیگر. فرزندان اسماعیل، در آن روزگار به تازیانی گفته میشد که برای دینگستری از شبه جزیره عربستان بیرون ریختند.
سبئوس از پیداشدن پیامبر مسلمانان و هم از نبرد میان بازماندگان او بر سر جانشینی، گزارش داده است. تاریخ سبئوس به سال ۴۰ هجری و روزگار معاویه انجام یافته و آن زمانی است که به نوشته او پادشاه تازیان ـ معاویه ـ داماد پیامبر را در نبردها شکست داده و خود در دمشق فرمانروایی میکند. این کتاب جایی روبهروی پژوهشهای تازه در رخدادهای برهه پسین عهد باستان میایستد!
در تاریکیهای تاریخی ما چنین کتابی دارای ارج بیاندازه است که سال چهلم نوشته شده و از گزندها و کتابسوزیهای خاص تاریخ ما رهیده و به ما رسیده است!
سبئوس خبر داده که سپاهیانی از ارمنیها هم دوشادوش ایرانیان در برابر تازیان ایستادند.
هم از کشاکش میان بزرگان ارمنیان و پیوندهای آنان با اشراف پارسی خبرهایی داده که با سرنوشت ارمنستان بزرگ در برابر رزمندگان سرزنده تازیان پیوند دارد.
تاریخ سبئوس از درون نگاه سریانی و ترسایی به تاریخ نوشته شده و در رشته تاریخنگاری جایگاهی بلند میگیرد که با انبوه تاریخهای اسلامیان فاصله دارد.
تاریخ سبئوس در ۵۲ فصل نوشته شده و مطالب آن از نقل رخدادهای سیاسی و نظامی ایران از پادشاهی پیروز ساسانی تا پس از فروافتادن ساسانیان را در بر دارد. هم خبرهایی از مناسبات نیک و بد امیراتوریهای ایران و روم داده است.
تاریخ سبئوس نخستین بار سال ۱۸۵۱ م. برابر ۱۲۲۹ خورشیدی به زبان ارمنی قدیم یا گرابار در قسطنطنیه چاپ شد. تاکنون به زبانهای انگلیسی، روسی و فرانسه ترجمه و چاپ شده است.
این کتاب را من به فارسی گرداندهام و انتشارات ققنوس از سال ۱۳۹۶ تاکنون سه بار آن را با چاپ و صحافی پاکیزه به چاپ رسانده است.
(خواهندگان کتاب به خط تلفن 09303862237 پیامک بدهند.)
/channel/dejnepesht4000
.
ستایش مذاکره با دشمن
برگی از تاریخ باستان
۲۲ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در تاریخ آمده است که بیشتر ممالک زمین به روزگار اسکندر، از او آسیبها دیدند، گران.
مگر چین. و آن نبود مگر از رای روشن پادشاه چینیان. او با مذاکرهای که با اسکندر کرد چین و مردمش را از گزند او رهاند.
این حکایت را اندرین جا نقل میکنم:
اسکندر پاسی از شب گذشته به چین رسید. دمی که برآمد دربان بدو گفت:
فرستاده پادشاه چین بر در است و بار میخواهد.
او را به درون آوردند.
بایستاد و گفت: چیزی که برای گفتن آن آمدهام برنمیتابد که دیگری نیز بشنود.
اسکندر حاضران را مرخص کرد و شمشیر آخته برگرفت و گفت: بگو هر چه میخواهی.
گفت: من پادشاه چینم، نه فرستاده او.
اسکندر گفت: چه شد که از جان باک نداشتی و به نزد من آمدی؟
گفت: چون ما را از پیش، دشمنی نبوده، و از کشتن من در اینجا بهرهای نخواهی برد.
اسکندر دانست که مردی بخرد است. پس گفت:
باج سه سال چین را میخواهم تا بروم.
گفت: بپذیرم. اما مردم من، مرا بکشند که چنین ثروتی به تو دادهام.
اسکندر گفت: اگر باج دو ساله بستانم چه شود؟
گفت: بهتر باشد و گشایش بیشتر.
اسکندر گفت: اگر به یک سوم درآمد سالانه تو بسنده کنم چه؟
بپذیرفت. و سپاس گزارد، و برفت.
بامداد که شد سپاهی گران از چینیان گرداگرد اسکندر را بگرفته بود. چنان که او و سپاهش از نابودی بترسیدند. اسکندر، شاه چین را بخواست و گفت: نیرنگ زدی؟
شاه چین گفت: نه. این سپاه را آوردم تا بدانی که اگر با تو بر صلح نهادم از ناتوانی من نبود.
اسکندر را خوش آمد و گفت: چون تو مردی هرگز خوار نشود و باج نپردازد. از گرفتن باج درگذشتم و می روم.
شاه چین گفت: زیان نخواهی دید.
اسکندر از چین بازگشت.
شاه چین دو برابر آنچه با او پیمان بسته بود برایش فرستاد.
تجارب الامم. مجلد یکم.
ابن مسکویه. ترجمه دکتر ابوالقاسم امامی.
نقل با اندکی تلخیص و تصرف از ص ۹۵ تا ۹۷.
چین تنها سرزمینی بود که از هجوم اسکندر ویران نشد. زیرا فرمانروای چین تا دیر نشده با آن جهانگشای مغربی وارد مذاکره شد.
این کمترین فایده مذاکره است با دشمن.
ایران ما هم جایگاه و ارجی بیش از آن دارد که هر ناکسانی آهنگ دستدرازی به این سرزمین بکنند.
میستاییم آن کس را که با تدبیر نیکو شر جنگ را از سر میهن بگرداند. آن کس که دمی آرامش به این ملت برساند.
تاریخ هم از خردمند صلحجو یاد نیک خواهد کرد. چنان که یاد شاه قدیم چین به بزرگی و ستودگی بمانده.
/channel/dejnepesht4000
.
ده نمونه از تبلیغات کالاهای ایرانی.
به دوره پیش از سال ۱۳۵۷.
۲۰ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
دو نکته در این پوسترها:
۱ - گوناگونی کالاها
از خوراکی، نوشیدنی، بهداشتی تا لوازم خانگی.
۲ - روش تبلیغ
دوری از سنت قدیم و عناصر آن.
عکسها از بلومبرگ فارسی.
/channel/dejnepesht4000
.
سخنی به فرخی جشن مهرگان
۱۶ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
به ستایش ما گوش فرا ده ای مهر،
ستایش ما را بپذیر ای مهر،
خواسته ما را برآور ای مهر.
ـ مهر یشت.
روز شانزدهم ماه مهر به نام جشن مهرگان بزرگ نامیده شده.
جشن مهرگان، دوم جشن بزرگ ایرانیان پس از نوروز، و جشنی چندان بزرگ بود که استیلای عرب بر ایران هم آن را از میان نبرد. اما این بنیاد مینویی فرهنگ ایران از زمان چیرگی مغولان رفته رفته کمرنگ شد.
واژه مهر
مهر در اوستا و در کتیبههای هخامنشی Mithra و در سنسکریت Mitra آمده. از این واژه معناهای گوناگون برمیآید. مهر، نام هفتمین ماه در گاهشماری خورشیدی است. عهد و پیمان و محبت از معناهای مهر است. خورشید را در پارسی مهر گویند. برخی نامها با پیوند مهر است، چون مهرداد، مهران، مهری و ....
در تورات، نام خزانهدار کوروش میترادات آمده.
مهر در آیین زرتشتی یکی از فریشتگان است و بدین روی نام مهر را بر آتشکدهها گذاشتهاند، چون آذربرزین مهر.
مهر در پزشکی با نام میتریداتیسم آمده و آن به استعمال پارهای زهر گفته شود، چندان که پیوسته بر اندازه استعمال افزوده گردد. مهرداد بزرگ، شاهنشاه ایران، در گیرودار پیکار با روم پیوسته اندکی زهر میخورد تا بدنش به آن خوگیر شود و زهر دشمن بر او کار نکند.
برخی آیینهای جشن مهرگان
برخی از آیینهای جشن مهرگان چنین بوده:
- شاهنشاهان هخامنشی در این جشن رخت فاخر ارغوانی بر تن میکردند و با هممیهنان میرقصیدند.
- ساتراپ ارمنستان بیست هزار کره اسپ به دربار شاهنشاه ایران میفرستاد.
-اردشیر پاپکان و خسرو انوشه روان به همه رخت نو میبخشیدند.
- موبدان موبد ایران خونچهای به پیشگاه شاهنشاه میآورد که در آن لیمو و شکر و نیلوفر و به و سیب و انگور سفید و مورد چیده بود.
در اوستا
در اوستا مهر یشت به نام مهر است. این یشت در ۳۵ فرگرد و ۱۴۶ پاره است. مهر یشت یادآور روزگار آریاییان و نمایانگر اصلاحات زرتشت پیامبر است.
مهر پشت دو سخن بزرگ دارد: راستی و دلیری.
از آثار همین یشت در ایران باستان راستگویی و پهلوانی ریشه گرفت و بگسترد و از خوی ایرانیان شد.
در روم
چون شاهنشاهان ایران نگاهی ویژه به مهر داشتند و سپاهیان ایرانی پیروزی خود را از مهر میدانستند ستایش مهر با ایرانیان به هر کجای پراکنده شد. در جنگها به سربازان رومی سرایت کرد. در یونان که خدای خورشید (هلیوس) پرستیده میشد آیین مهر ایرانی با آن درپیوست و به کشورهای اروپایی رفت.
معبد مهر
معبد مهر را مهرائوم نامیدند و آن سردابی یا غاری در زیرزمین بود.
سخنی چند از مهر یشت
میستاییم مهرِ دارنده دشتهای فراخ را که به سرزمینهای آریایی خان و مان با آرامش و خوشی ببخشد.
اگر بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه، یا شهریار مملکت دروغ گوید آنگاه مهر خشمناک شود و بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه و شهریار مملکت را تباه سازد.
باد که مهر و راستی و دلیری در سرزمینهای ایران بپراکند و پایدارتر شود.
جشن مهرگان فرخ باد. فرختر باد.
/channel/dejnepesht4000
.
آغاز جشن مهرگان
۱۰ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
شاید کسانی بپندارند که با این همه خبرهای این روزگار، چه جای سخن از جشن؟ اما اگر به فرمان خِرد ایرانی رفتار کنیم چیزی بهتر از نوشتن از جشن و شادی نیست. به سخن حافظ، دست در دست ساقی دهیم و بنیاد غم را براندازیم.
نیاکان ما بنیاد زندگی را بر کار گذاشته بودند. با کار و کوشش به فرمانروایی بر دنیا دست یافته بودند و تمدنی را برپا کرده بودند که هنوز آن را فقط ستودهایم. چندان که شاید نشناختهایم.
پیشتر در "دژنپشت" گفته شده که ایرانیان چیزی به نام تعطیل نداشتند و این واژه از فکر و زبان فارسی نیست.
(در این نشانی:
(/channel/dejnepesht4000/770
نیاکان ما چنان میگذراندند که پس از هر چند گاه کار و کوشش، برمیآسودند و زمانی را به شادی میگذراندند تا در کارها نیرومندتر گردند.
یکی از جشنهای بزرگ ایرانیان مهرگان بود. مهرگان جشن برآسودن از کارها پس از انجام تابستان بود.
مهرگان چندان بزرگ بود که هر چند هم پس از ساسانیان با فرهنگ و آیینهای ایرانی ستیزه شد، از میان نرفت.
جشن بزرگ مهرگان از دهم مهر آغاز میشود.
مهرگان جشن بزرگ دیگر ایرانیان پس از نوروز است.
مهرگان از دهم تا شانزدهم مهر برپاست. شانزدهمین روز مهر، مهرگان بزرگ است.
"دژنپشت" با شادباش این جشن بزرگ تمدنی، نوشتارهایی را به فراخور این روزهای فرخنده انتشار خواهد داد.
/channel/dejnepesht4000
.
قونیه
۷ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
هر سال از آخر شهریور ماه شهر قونیه در ترکیه محل گردهمایی دوستداران مولوی میشود؛ سخنسرای نامدار پارسیگوی.
قونیه شهری است کوچک و آرام در جنوب آنکارا (انگوریه) که یونانیان باستان در باره بنیاد این شهر افسانه پرداختهاند. چنین گویند:
پیکوس، پسر کرونوس بود و پدر و مادرش او را زئوس میخواندند. این پیکوس زئوس از زنش به نام دانائه پسری داشت و نامش را پرسئوس گذاشت. چندی که برآمد پیکوس زئوس بمرد. در آن زمان پرسئوس خود ببالیده بود، و چشم آز در امپراتوری آشور بست. پس به آهنگ آن بوم به راه افتاد.
در راه آشور به روستایی رسید نامش آماندرا. آن روستا را شهر کرد و آیکونیوم بنامید. زان روی که چون به شهر درآمد آیکون یا نگاره نخستین پیروزیش را با خود همراه داشت.
آیکونیوم شهری کهن است که امروز آن را به نام معربش، «قونیه» خوانیم.
- برگرفته از "تاریخنامه جان مالالاس". کتاب پنجم.
گردانیده پارسی به قلم این نگارنده.
انتشارات سنگلج
/channel/sanglajpublication/59
/channel/dejnepesht4000
.
سندی از ساختمان آرامگاه فردوسی
۵ مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
مهر ماه ۱۳۱۳ آیین بزرگداشت هزاره فردوسی در مشهد در کنار آرامگاه حضرتش برپا شد.
بر پایه سندی که اینجا منتشر میشود نقشه ساختمان آرامگاه چند سال پیش آماده شده بود.
تیمورتاش، نقشه را در تیر ماه ۱۳۰۸ به سلمان خان اسدی داده تا به دست پدرش در مشهد برساند و اسدی بزرگ مخارج ساختن آرامگاه را برآورد کند.
تیمورتاش در نامه برای اسدی آشکارا گردانده که دولت پول زیادی ندارد و از او خواسته که بدین روی، مخارج را با نهایت صرفهجویی برآورد کند.
/channel/dejnepesht4000
.
اسدی
سوم مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
روز یکم ماه مهر روز اسدی است.
در این روز به سال ۱۲۵۸ محمدولی خان اسدی در بیرجند زاده شد. هم در همین روز دو تن از پسران اسدی زاده شدند. سال ۱۲۹۱ محمدحسین اسدی، و سال ۱۲۹۴ علی نقی خان اسدی.
گزارشی از زندگانی دکتر حسین اسدی در دژنپشت آمده. علینقی خان اسدی هم از کاروانسالاران نوسازی صنعتی ایران بود. از او، و کارهای بزرگش به راه سربلندی ایرانیان، هم خواهم نوشت.
محمدولی خان اسدی در پادشاهی رضاشاه به جایگاه نیابت تولیت آستانه رضوی در مشهد رفت. در همان سمت نزدیک ده سال ماند. او معمار شهر مشهد است.
تابستان سال ۱۳۱۴ شیخ محمدتقی بهلول نامی، ناگاه در مشهد پیدا شد و در مسجد گوهرشاد سخنانی راند که موضوع آن ضدیت با کلاه پهلوی بود. کشتاری بر پا شد و پس از آن محمدولی خان اسدی، نایب آستانه، مسبب بلوا شناخته شد. محاکمه و آذر ماه آن سال اعدام شد.
اسدی را به برهه پسین زندگانیش میشناسند. پردهای هم بر آن برهه کشیده شده. ما که فرمانبردارانیم و ما را نرسد که بخواهیم از پشت آن پرده سر درآوریم. از آن برهه زندگانی اسدی درمیگذریم.
در برهه نخست زندگانی او هم بزرگی و شگفتی فراوان است.
محمد ولی خان اسدی همراه و همپای امیر ابراهیم خان علم - امیر شوکتالملک دوم - در بیرجند بود. او و امیر دست در دست هم شهر نوین بیرجند را پایه گذاشتند. به دانش و پشتکار و میهندوستی آن دو بود که قصبه قدیم پوست انداخت و شهری نوین از دل آن زاده شد.
بادا که زمانی فراخ به دست آید و سخنانی از برهه نخست زندگانی اسدی در این دهلیز به میان آورده شود.
/channel/dejnepesht4000
.
ماه مهر و شاهنشاهی فریدون
یکم مهر ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
سر ماه مهر چیزی دلکشتر از برخواندن داستان شاهنشاهی فریدون نیست. او که ششمین شاهنشاه ایران از آغاز آفرینش است و پس از دو دیگرگشت در فرمانروایی ایرانی بر تخت نشسته است: انجام شاهنشاهی جمشید و درنبشتهشدن حکمرانی ضحاک ستمکاره.
فریدون به گزارش شاهنامه روز یکم مهر ماه بر تخت شاهنشاهی نشست. نخست، آیین بد ضحاکی را برانداخت. پس به طبقات مردم رسید تا هر کس بر جای درست خویش بنشیند.
به گزارش فردوسی، نخستین کسانی که به دیدار فریدون شتافتند تا او را به شاهنشاهی شادباش دهند بزرگان سرمایهداران بودند. شاه نو ایشان را بنواخت. پشتیبانی از سرمایه و سرمایهدار نخستین خبر شاهنامه از سیاست و حکومت فریدونی است.
دیگر آنچه از شاهنشاهی فریدون گفته شده برچیده شدن رنج و نگرانی از دلهای مردم است. فردوسی میفرماید که پس بر ایرانیان است تا کار و کوشش کنند تا رنج از جهان ایرانی رانده شود.
فریدون پس از آرام گرفتن کار فرمانروایی به گرد جهان سفر کرده و بیداد و ویرانی را در هر کجا از میان برمیدارد.
دنیایی که فریدون میسازد دنیایی است دور از بد و بیداد، و سراسر آبادان و خرم که در آن هر کس به راه و آیین خود سرگرم کار و پیشه خویش است. سپاهی از پیشهور جدا شده و کسی در کاری که کارش نیست پا نمیگذارد. برین سان «آشوب» از جهان برچیده میشود.
فردوسی دو بار برترین ستایش را از فریدون کرده است.
یکی آنجا که میفرماید با زادهشدن فریدون نهاد جهان دیگر شده است.
جز او کسی از شاهنشاهان و پهلوانان نیست که جایگاهی در این اندازه در نزد فردوسی بدارد!
دیگر رایی که فردوسی در باره فریدون دارد آن است که میفرماید سپهر با فریدون بر سر مهر بود.
چنین ستایشی را یک بار دیگر و در باره کیخسرو دیدهایم. فردوسی در باره او هم میفرماید که سپهر با شاه ایران بپیوست و بر همه ایرانیان مهر بگسترد.
به گزارش شاهنامه جز فریدون، لهراسپ هم در ماه مهر بر تخت شاهنشاهی ایران نشسته است.
نو شدن جهان ایرانی از برافتادن حکمرانی بیدادگری خونریز است. فریدون، شاه دادگری و آبادانی و آسودن ایرانیان است.
جهان ایرانی نو، آبادان و پر از داد در سایه فرمانروایی دادگستر باد.
ایدون باد.
/channel/dejnepesht4000
.
نشان انفجارهای لبنان بر تاریخ آینده
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
انفجارهای پرشمار لبنان که زیانهای جانی و مالی بزرگ به بار آورد جای وارسی بسیار دارد. هر گاه بیشترین کوشش بر آن شود تا پیکربندی راستین هر رخداد دیده شود بهره چنان نگاهی بیش از هر کس به خود بیننده خواهد رسید.
به باور من، و برکنار از ارجگذاری سیاسی و دینی، در این رخدادهای تازه لبنان، دو دگرگشت بزرگ به دید آمد که نشان خودش را بر زندگانی مردم منطقه و دنیا و هم بر سیر تاریخ زد:
۱. انفجارهای لبنان نشان داد که همگان در همه سرزمینها، به یکباره پا به عصری دیگر نهادهایم. عصری که تا پیش از این نمونه آن را در فیلمهای سینمایی علمی ـ تخیلی دیده بودیم. در این روزها در لبنان، دنیا ناگاه دید که خود پا به همان دنیای علمی ـ تخیلی گذاشته است که تا یک روز پیش، تصاویرش را بر پرده سینما دیده بود و آن را به چیزی جز تخیل نمیانگاشت.
پندار علمی ـ تخیلی و سینمایی، از عصر یک روز در لبنان همانا عین واقعیت جهان شد. انفجارهای دو روزه در لبنان مفهوم پیکار، و هم مفهوم زندگی را دیگر کرد. آیندهای که آگاهانی امریکایی همانند آلوین تافلر چند دهه پیش در نوشتارهای خویش سخن از آن آورده بودند: زندگانی در عصر الکترونیک، نبردهای الکترونیک، هوش مصنوعی، و ...، همگی یکباره واقعیت جهان ما شد. فردا و آینده و تاریخ پیکرهای دیگر گرفت که هنوز سربهسر دیده نمیشود.
۲. آن کس که واقعیت جهان را نپذیرد، اگر در دنیا بماند هم جایگاهی پشت سر واقعیت جهان و دور از آن خواهد داشت. سخنان تازه رهبر حزبالله گواهی شد بر این که شاید او و پیروانش هم آهنگ آن دارند که دنیا را از منظری دیگر بیازمایند. این دیگرگشتی است نیکو که جایگاهی رو به واقعیت را مشخص میکند و بسا که آثارش زین پس بیشتر نمایان گردد.
بهره:
نبردهای الکترونیک، پیکره ارتش سنتی را از دُور بیرون میاندازد. دانش نوین بیش از پیش نشان خود را بر زندگانی بشر میزند. در چنین روزگاری زندان کردن آدمیان در جزیرههای آیینی که تا واقعیت جهان دورترین فاصله را دارد زندگی زندانیان، و اداره جزیرهها را بر زندانبانان دشوارتر میکند. باشندگان آن جزیرهها اگر باورمند بمانند رستههای جدید طالبان و داعش از دل آنان بیرون خواهد آمد. اگر باورمند نمانند هر روز به شمار بیشتر با هر ابزار و به هر روشی از آنجا خواهند گریخت. چیزی که میماند ویرانههایی است از سنتها و آیینهایی که هزاران سال راهنمای آدمی بود. اما با یکدندگی اندک کسانی ویران شد. شاید دستهای از باشندگان دنیای واقعی فردا که ناگاه در دنیای بیکرانه دانش ساکن شدهاند، سنتها و تاریخ را بیش از پیش ریشخند کنند.
/channel/dejnepesht4000
.
"تذکره اربیل"
چاپ دوم منتشر شد
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از دیباچه مترجم بر چاپ دوم
چاپ نخست این ترجمه که سال ۱۳۹۰ انتشار یافت با استقبالی در میان اهل فرهنگ و اهل تاریخ روبهرو شد. استاد سیروس علینژاد در مقالهای در نشریه بخارا، از ترجمه و مترجم به مهر یاد کردند. برخی از استادان تاریخ باستان در کلاسهای خود این کتاب را به دانشجویان معرفی کردند.
متن کتاب برای چاپ دوم بازنگریسته شده تا مگر ترجمهای راستتر و کمعیبتر از کار درآید.
مترجم، چند سال پیش، در دیداری با دکتر تورج دریایی با نسخه انگلیسی این کتاب آشنا شد و پس بدین ترجمه دست زد. این نکته باید در چاپ نخست و با سپاس از ایشان آورده میشد. اما در گیرودار تهیه کتاب، سهوا، از قلم افتاد.
تذکره اربیل، زندگینامههایی است از بیست کشیش و مطران بزرگ مسیحی، که به نیمه دوم شاهنشاهی اشکانیان و نیمه نخست شاهنشاهی ساسانی میبودند. در این کتاب به آگاهیهای ارزنده از روابط شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم میرسیم. هم کتابی است که در تاریخ ادیان ایران جایی والا میگیرد.
چیزی که در این کتاب ثبت شده و بیهمتاست گزارشی است از نبردی که میان اردوان پنجم و اردشیر پاپکان درگرفته و تومار اشکانیان را درنبشته است. تاریخ آن نبرد، به روز و ماه و سال در این کتاب آمده است.
تذکره اربیل یا وقایعنامه آربلا کتابی است که از دو و نیم هزاره گذشته تا به ما رسیده است. این مترجم، سربلند است که با دستمایه ناچیزش در زبان پارسی، کتابی بدین گرانسنگی را به جهان پهناور زبان پارسی ارمغان کرده است.
این گردانیده در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی چاپ و منتشر شده. با طرح جلد و حروفچینی نو.
درودهای شیرین بر این مرکز و گردانندگانش باد.
/channel/dejnepesht4000
.
اندیشناکِ تختجمشیدیم
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
خبری در رسانهها پیچیده که تخت جمشید از رشد گلسنگها آسیب زیاد دیده است. برخی نوشتهاند خبرگزاری فرانسه این خبر را داده.
تخت جمشید یادمانی است از آن همه مردم دنیا که هنر و مهرازی ایرانی آن را به دنیا ارمغان داده.
دریغ است که ویران شود.
اندیشناکیم که ویران شود.
پیشتر هم خبر از فرونشست زمین در این جای بود.
نگاه میکنیم تا وزیر میراث و دست در کاران خود پایگاه تخت جمشید بگویند چه شده، و چه میخواهند بکنند.
/channel/dejnepesht4000
.
.
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
بخشی از جاده هراز
پس از نخستین بارندگی شهریورماهی امسال.
عکس: صدرا رفیع.
/channel/dejnepesht4000
.